عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت شصت و یکم
زمان ارسال : ۵۴۹ روز پیش
در حال بارگذاری پارت هستیم. مشاهده پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سامان
30یعنی اون خانومه که نفس اونو دید ثمر بود
۲ سال پیشاااا
۲۷ ساله 40سلام اقا مهرداد خسته نباشید. شما ک پارت هاتون اماده هست کاش هرروز پارت گذاری میکردین.
۲ سال پیشN
40کاش از امیرعلی و نفس میگفتید که چیشدن ؟ خیلی مشتاق بودم بفهمم امیرعلی و نفس چیشدن ؟. ولی بازم پارت خوبی بود دستتون درد نکنه 🙂🎈
۲ سال پیشدخترای من
۳۷ ساله 40حسام چ فکری کرده رگشو زده واقعا🤔 به کسی احترام بگذار که براش مهم باشی ثمر اصلا ارزششو نداره 😡 خب خوب شد که نسترن پلیس در جریان گذاشت 🙏 کاشکی از نفس امیر علی هم میگفتی مهراد جان 🌺
۲ سال پیشنیکا
30کاشکی همه خدا رو عالم از اعمالشون می دونستن اون وقت دنیا خیلی بهتر می شد
۲ سال پیشاسرا
40الان پلیس فیلم دزدی شدن نفس پیداکرده؟
۲ سال پیشمعصومه
30امدم ببینم چه بلای سر نفس امد که چیزی نبود کی تا یک شنبه صبر کنه
۲ سال پیش
زهرا
00آقای روستایی رمان تون خیلی خوبه شما اولین نویسنده رمان آنلاینی هستید که درست به موقع ارسال می کنید کمال تشکر دارم اما لطف کنیدهر پارت رو بیشتر بنویسید