عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۵۹۲ روز پیش
سینا، کاغذچسبزخم را کنار زد و کنجابروی امیرعلی چسباند، هنوز از بینیاش خون میآمد و مدام با دستمال خونها را پاک میکرد. دلششور میزد مبادا شقایق بدرفتاری میکرد؛ باشناختی که از نفسداشتدختر مغروریبود لابد تا الان بخاطر دوم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
قشنگتراز پریا
30واییی سلاام منم اومدم نت نداشتم هیییچچچچ وای فای هم نبوددددددد گلتتتون اومد😍😁😁🙈😍😍😍