پارت چهل و هفتم

زمان ارسال : ۵۹۱ روز پیش

روزها تند‌تند گذشتند و به روزی‌ رسید که قرار بود خواهر‌های شهروز بیایند و طبق‌برنامه‌قبلی، نفس‌باید به‌خانه‌ شهروز می‌رفت. تاکسی‌ چند‌بوق زد و نفس‌یاداشتی که با‌خط‌خوش‌نوشته‌بود را روی‌ در نصب‌کرد( خبر که داشتی از شهروز پول‌گرفتم چون‌خواهش‌کرده بود خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید