دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت چهل و پنجم
زمان ارسال : ۶۴۰ روز پیش
یکساعتی بود چسب روی دهانش بود،به همان شکل خوابش رفته بود ....
یکم اب با لیوان روی دستم میریزم و روی صورتش میپاشم ....
دلم نمی اید که انقدر گرسنگی بکشد ...چشمای بی حالش را باز میکند و با مظلومیت به چشمانم میدوزد ...کاسه چشکانش قرمز بود و زیر چشمان بی فروغش هاله ایی از کبودی بوداین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
آتیه
00اوفیی فاطمه جونم عقش کردم دست مریزاد