پارت چهل و پنجم

زمان ارسال : ۶۵۱ روز پیش

یکساعتی بود چسب روی دهانش بود،به همان شکل خوابش رفته بود ....
یکم اب با لیوان روی دستم میریزم و روی صورتش میپاشم ....
دلم نمی اید که انقدر گرسنگی بکشد ...چشمای بی حالش را باز میکند و با مظلومیت به چشمانم میدوزد ...کاسه چشکانش قرمز بود و زیر چشمان بی فروغش هاله ایی از کبودی بود

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید