پارت نود و پنجم

زمان ارسال : ۹۸۹ روز پیش

 ماشین سفیدرنگ حامد همزمان با ماشین سجاد مقابل درب پارک شد و هر دو برادر از ماشین‌ها پیاده شدند. اخم‌هایشان در هم بود و چهره‌ها عبوس؛ الهه با صدای زیری لب زد:

- سلام آقاسجاد.

سجاد اخم‌آلود سرجنباند و جواب سلام زن‌برادرش را زیر لب زمزمه کر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید