پارت هفتاد و هشتم

زمان ارسال : ۱۰۰۵ روز پیش

 ساعات پایانی مجلس بود و میزها برای سرو شام آماده می‌شدند. موزیک بی‌کلام و ملایمی در فضا پخش می‌شد و زمزمه‌ی صحبت مهمانان و گاهی صدای خنده‌هایشان به گوش می‌رسید. ستاره به صندلی تکیه داده بود و نگاهش دور تا دور سالن می‌چرخید که نیما گفت:

- جالبه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید