پارت چهل و ششم

زمان ارسال : ۱۰۳۸ روز پیش

کامبیز شروع به جمع کردن خرت و پرت‌های روی میز کرد و گفت:

- اگر عشقت عشق باشه که دلت ازش صاف می‌شه، دل اونم بدست میاری. وگرنه بیخود تیریپ عاشقی بر ندار!

نیما با نیمچه لبخندی زهرآگین زیر لب زمزمه کرد:

- آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید