پارت سی و نهم

زمان ارسال : ۱۰۴۵ روز پیش

نیما با دیدنش یکه‌ای خورد و از ستاره فاصله گرفت. سر تکان داد و لب زد:

- سلام، خوبی؟ این طرفا؟!

پارمیس تای ابرویش را بالا انداخت و لب به طعنه باز کرد:

- چرا اینقدر جا خوردی؟ مثلا پدرم سهامدار این شرکته! خیلی جای تعجب داره من این‌جام؟ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید