تیغ بر پرنیان به قلم نارسیس زد ای آر
پارت هفتاد :
شهباز خان نگاهی با پریزاد رد و بدل کرد و سپس گفت:
-چی شده؟
زن کمی این پا و آن پا کرد و بالاخره گفت:
_ آقا مرادقلی گفتن بیام به شما بگم خان بزرگ برگشته!
در یک لحظه انگار زمان برای پریزاد و شهباز ایستاد و وحشتی توام با بهت چهره هایشان را پر کرد! چه کسی فکرش را میکرد در این زمان شوم کوران حوادث، سر و کله سهراب خان پیدا شود؟!
پریزاد حتی از فکر به آنچه که پدر بزرگش قرار بود از دهان
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۹ ساعت پیش تقدیم شما شده است.
زهرا z
1بالاخره پریزاد یه خبر خوب شنید امیدوارم دیگه چیزی پریزاد و غمگین نکنه ممنون نویسنده توانا 🙏😘😘❤️❤️😘🥰
۳۶ دقیقه پیشنیلوفرآبی
1مرسی نویسنده جون بالاخره یه خبرخوب دادی بازخداخیرش بده میرزااحمدو آمادش کرده وآروم شده حاج آقامون خداکنه به عقد شهبازدرش نیاره🙏🩷🩷🩷
۱ ساعت پیشبانو
1کاش از حال روز سیاوش هم بنویسی دوست دارم بدونم چه به روز ش اومده و همین طور محبوبه ای که باعث حمله عمله های خان به روستاشون پدردربرابر این خیانت دخترش چی کار کرده
۳ ساعت پیشبانو
1هر پارت جذابتر دلنشین تره هم هیچ وقت از خوندنش غافل نمیشم
۳ ساعت پیشسوگند
3عالی بود مرسی
۴ ساعت پیشفخری
3خدا قوت حنانه جون خسته نباشی عزیزم قلمت ماندگار 🙏🏻❤
۴ ساعت پیشهیفا
3چه خوب که سهراب خان اومدن کاشکی خبری ازسیاوش بشه
۶ ساعت پیشالب
4خدارو شکر بالاخره سهراب خان هم برگشت
۶ ساعت پیششکوه
4یک درصد هم احتمال برگشت سهراب خان رو الان نمی دادم داره جالب میشه ولی همچنان منتظر پارتهای اکلیلی با حضور سیاوش هستم😘😍😇😇😇
۷ ساعت پیشراز
3قلمت عالیه بانو خسته نباشی من این اولین رمان شما هست ک میخونم از هر رمانی خوشم نمیاد ولی قلم شما من رو شیفته نوشتنتون قدرت خلاقیتتون کرد واقعا
۷ ساعت پیشراز
2پری قشنگم امیدوارم پدربزرگش حرفاش باور کنه
۸ ساعت پیشندا
2سلام به شخصیت پدربزرگ میخوره که یکم جوونترباشه جذابترپرابهت
۸ ساعت پیشاکرم بانو
3خداروشکربلاخره سهراب خان اومد ... پری باید این دفه دیگه همه چیرو تعریف کنه...
۸ ساعت پیش
لطفا صبر کنید...
سهیل۲۹
1وای خداروشکر که پدربزرگش رسید..اینهمه وقت تا نصف راه رفته بود و برگشته..اگه رفته بود معلوم نیست تا کی برمیگشت و چه ها دیگه به سر پری میومد