پارت پنجاه و نهم :

نوشین به سرعت به سمتم آمد و دستم را
محکم گرفت_ خدا مرگم بده سایه فکر کنم من و تعقیب کرده فهمیده تو اینجایی.
گیج و درمانده، بدون آنکه حتی بفهمم نوشین چه گفته آرام از جایم بلند شدم و بی آنکه چیزی بگویم به سمت اتاق راه افتادم.
قلبم آنقدر تند میزد که احساس میکردم دوباره برای اولین بار است میخواهم ببینمش. به سمت پنجره
رفتم و با نفس های عمیق سعی کردم خودم را آرام کنم. به زحمت لباس

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۶ ساعت پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پری

    1

    یعنی عاشق این عصبانیت های حامدم خیلی جذاب میشه وقتی عصبانی میشه😁

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    موافقم😁🤌🏻

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    1

    عه من فکر کردم فقط خودم عاشق عصبانیتای حامدم🤣🤭

    ۵ ساعت پیش
  • پری

    0

    نهههههه منم هستم😂

    ۵ ساعت پیش
  • سرو

    2

    وای سهیلاجون عضو جدید داریم ای کاش پری خانوم پایه ی کامنت گذاشتن باشه نه مثل بقیه فقط بیاد بخونه وبره

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    1

    آره پری جون تازه اومده به نظرم ولی فکر کنم مثل خودمون پایه باشه🤌🏻😜

    ۴ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    بله پری جون تازه عضو شده و دقیقا مثل خودتون خیلی گل و مهربونه🥰

    ۴ ساعت پیش
  • پری

    0

    اخ قربونت برم سمانه جان😍😍😍

    ۴ ساعت پیش
  • سرو

    1

    سلام خوش آمدی به رمان خیر مقدم عرض میکنم عزیزم

    ۵ ساعت پیش
  • پری

    0

    قربون شما برم😍 مرسی. ماشالا اینقدر فضای این رمان خوبه و نویسنده محترم مهربونه و شما دوستان باحالید ادم دلش نمیاد کامنت نذاره

    ۴ ساعت پیش
  • سرو

    1

    این نظر لطف شما رو میرسونه ولی سمانه جون واقعا معرکه است از همه لحاظ بقیه هم همین رو گفتن وای پارت بعدی خبری ازشون نشد وفقط منو سهیلا جون موندیم تنهای تنها

    ۴ ساعت پیش
  • پری

    0

    نه من خیلی دوست دارم همراه باشم با رمان. الان عضو سه تا رمان دیگه ام ولی خب از اینجا خیلی بیشتر خوشم اومد. منم دیگه با شما و سهیلا جون تو یه گروهم 😉

    ۴ ساعت پیش
  • سرو

    2

    وای داشتم میمردم گفتم نکنه باز لال بشه و زبون به دهن بگیره و حرف نزنه ذاشتم سکته میکردم

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    نه نگران نباش🥰

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    1

    من دلم داشت مثل سیر و سرکه میجوشید😑

    ۵ ساعت پیش
  • سرو

    1

    وای من کم مونده بود برم بزنم تو گوشش و بگم حرف بزن لال نشو

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    0

    دلم میخواست منم خفه اش کنم اینقدر زجر داد حامد و البته خودشم گناه داره ها ولی حامد جگرگوشه منه🥲

    ۴ ساعت پیش
  • سرو

    2

    خداروشکر که حرف دلش رو زد وحامد هم نرفت معرکه بود دختر

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    هر چند که حامد و اذیت کرد اما آخرش حرفش و زد🥺

    ۵ ساعت پیش
  • سرو

    2

    این متین هم انگار موش رو آتیش زدم تا اسمش را آوردم سروکله پیداشد نکبت

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    نباید اسمش و می آوردی 😂

    ۵ ساعت پیش
  • پری

    2

    عجب پارت درجه یکی بود ارزش انتظار کشیدن و داشت واقعا

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    قربونت🥰

    ۵ ساعت پیش
  • سرو

    1

    وای وای موسیقی رو نگو دیگه حسابی آتیش به دلمون زد

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    نمک روی زخمه به قول یکی از بچه ها😂

    ۵ ساعت پیش
  • پری

    1

    یکی به متین بگه خواهشا دیگه تو یکی برو دست از سر حامد بردار😡

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    والا به خدا

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    2

    هر چی جلوتر میریم هی میگم دیگه این پارت ته قشنگیه ولی واقعا همش قشنگ و قشنگ تر میشه 🤌🏻😭

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    عزیزمی🥰💕

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    2

    رفته پیش ساره که بگه از سایه دلخوره ای خدااااااااااا 🥺

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    آره 🥺

    ۵ ساعت پیش
  • سهیلا

    2

    اخ الهی بمیرم واسه دلت حامد یعنی به معنای واقعی کلمه دلباخته ست🥺💔

    ۵ ساعت پیش
  • سمانه حسینی | نویسنده رمان

    واقعا🥺

    ۵ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.