پارت بیست و ششم :

جلوی در خانه ایستادم و در جست‌وجوی کلید، دستم را در کیفم چرخاندم.
آیه هنوز هم داشت حرف می‌زد و کوپن‌های بیشتری خرج می‌کرد.
_ یدونه از این دکتر خوشگلا واسه منم پیدا کن خب.
بالاخره کلید را پیدا کردم و از گوشۀ چشم نگاهی به صورت بی‌خیال آیه انداختم. در اسرع وقت زبانش را قیچی می‌کردم.
* * * * *
سعی می‌کردم اضطرابم را پشت نقابی از بی‌تفاوتی پنهان کنم و برای همین خودم را با دی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا z

    0

    خسته نباشی نویسنده توانا 🙏😘❤️

    ۵ روز پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    زنده باشید♥️♥️

    ۵ روز پیش
  • گلی

    0

    وای امروز پارت نداریم؟🥲🥲

    ۷ روز پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ارسال شد عزیزم

    ۷ روز پیش
  • A-a

    0

    ممنون خسته نباشید بسیار زیبا وهیجانی قلمتون پر تکرار🙏👏🌹

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ممنونم، خوشحالم که به دل نشسته🥰💖

    ۱ هفته پیش
  • رزا

    0

    عالی بود و دلنشین واحساسی خدا قوت

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ممنونم♥️🌸

    ۱ هفته پیش
  • شیپر سایه و مهداد

    2

    ببین دخترم اگه به توصیه ما عمل کرده بودی و رفته بودی با مهداد الذن استرس نداشتی! خودت خواستی با پلیسا بگردی

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    اره واقعا مهداد خیلی بی دردسر بود. فقط داشتند شیر کاکائو میخوردند😂😂

    ۱ هفته پیش
  • ثریا

    1

    مگه حرف گوش میدن خواهر🥲💔

    ۱ هفته پیش
  • ثریا

    3

    سرگرد یکم زیادی به دخترمون نزدیک نشدی😁❣️

    ۱ هفته پیش
  • نفس

    1

    پارت فوق العاده ای بود ممنون عزیزم خدا کنه دستش رو نشه منم استرسی هستم همیشه

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    مرسی عزیزم♥️♥️

    ۱ هفته پیش
  • Momo

    1

    خیلی موقعیت استرس زایی بوددددددمشتاقانه منتظر پارت های بعدیمممم دلم میخواست سایه با مهرداد مچ بشن تا آیه و مهداد😪

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    همیشه پای یه نویسنده خبیث در میونه که چیزای دیگه ای میخواد😁

    ۱ هفته پیش
  • Alireza

    2

    آخرای پارت نفس گیر بود اووووف بیصبرانه منتظر پارت بعدی هستم مرسی بابت پارت قشنگی ک تقدیممون کردی نویسنده جان

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون🦋🌸

    ۱ هفته پیش
  • زن یاشار

    1

    من جای تارا استرس گرفتم🥶🥶🥶🥶

    ۱ هفته پیش
  • زن یاشار

    1

    چرا میگم تارااااا🤣🤣🤣 اوا ببین چیکار کردی همه رو تارا میبینم

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ای وای😂😂

    ۱ هفته پیش
  • مهسا

    2

    سایه نقش همکار پلیس رو نداشت که خداروشکر اینم اتفاق افتاد😂

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    😂😂یه افتخار به افتخاراتش اضافه شد

    ۱ هفته پیش
  • ⛈هوای بارانی⛈

    1

    بوووومممم پارت قشنگی بود مرسی❤ سرگرد جنتلمنم،جنتلمن سرگردم😍😂

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ممنون عزیز دلم♥️

    ۱ هفته پیش
  • معصومه

    2

    وای باز جای حساس تموم شد پارت هدیه لطفا

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    ممنونم از همراهیتون عزیزم. یه مقداری امروز درگیری دارم متاسفانه و پارت آماده ندارم، ولی دوشنبه یه پارت طولانی خواهیم داشت🥰

    ۱ هفته پیش
  • دستکشی هستم

    3

    سایه بیکار یودی خودتو بدبخت کردی اخع؟ تو همینجوری صبح تا شب استرس داری این دیگه چی بود کردی تو پاچه خودت😭

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    فکت برگزیده🤣🤣✨

    ۱ هفته پیش
  • نیاز

    2

    وای چه استرسی 😰😰

    ۱ هفته پیش
  • آوا موسوی | نویسنده رمان

    خیلییی🥲

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.