انتقام آبی (جلد دوم زندگی سیگاری) به قلم مرجان فریدی
این رمان از یه رمز شروع میشه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و رو میکنه
مرگ پدرِ دختر و دزدیده شدن #دلسای قصه تنها شروع ماجراست.
یه ماجرای عجیب و پر هیاهو
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۶ دقیقه
چشمام رو بستم و آخرین قطره ی اشکم رو هم توی این دنیای نامرد حروم کردم هه، آماده بودم برای مرگ که یهو در انبار باز به شدت باز شد و چند نفر با اسلحه وارد شدن
از بیرون صدای شلیک می اومد. هاکان با نگرانی به بیرون نگاه کرد و گفت:
-چی شده؟!
یکی از افرادش گفت:
-قربان افراد لاوین اینجان
هاکان زود دست و پام رو باز کرد و خواست منو بندازه رو کولش که با بی حالی تقلا کردم که یکی محکم زد تو گوشم و بلندم کرد.
خون ها همینطوری از دستم میریختن و من بی حس تر میشدم
از در خارج که شدیم صدای گلوله ها واضح تر شد،یک دفعه دورمون محاصره شد و از پشت یک ماشین که وایستاد؛ یک پسر اومد بیرون که قیافش رو خوب نمی دیدم چون تار می دیدم؛
هاکان منو آورد از کولش پایین ولی بازوم رو محکم برای این که نیفتم گرفته بود
پسره با صدای بم و جدی گفت:
-هاکان بنداز اسلحت رو
هاکان هم اسلحش رو انداخت، پسره که حالا میدیدمش قد بلند و هیکلی بود با چشمای عسلی و موهای پرپشت مشکی، واقعا خوش تیپ بود؛
جدی گفت:
-تو کی هستی؟
با بی حالی گفتم:
-مَ....
یهو هاکان گفت:
-با منه،تو که محموله رو برداشتی با دخترم چیکار داری ؟
پسره پشتش رو بهم کرد و گفت:
بریم بچه ها محموله هارو هم ببرید.
دوتا کامیون حرکت کردن، با ترس به پسره نگاه کردم و با صدای پربغضی گفتم:
-نجاتم بده.
#پارت7
با تعجب برگشت طرفم که پریدم پشتش و از کت اسپرت مشکی اش گرفتم، که هاکان پر از حرص گفت:
-دلسا بیا اینجا
با ترس رو به پسره گفتم:
-نذار من و ببره ،تورو قرآن،من و می کشه.
آستینام رو دادم بالا و دستام رو بهش نشون دادم و با التماس بهش نگاه کردم و پربغض گفتم:
-اون بابام رو کشت.
پسره هی اخماش بیشتر توهم می رفت، رو به هاکان گفت:
-تو آدم بشو نیستی؟!؟با این دختره چیکار داری؟
هاکان:
لاوین تو دخالت نکن اون برام مهمه ...محموله ام رو دزدیدی برو دیگه برای خودت هم دردسر درست نکن .
پسره پوزخند زد و رو به من گفت:
-بیا برو،معلومه خاطرت رو می خواد
با بغض داد زدم:
-دارم می گم اگه شما نیومده بودین من و کشته بود چرا نمی فهمید،اون نمی دونم چه کُدی رو ازم میخواد که بابام رو کشت به خاطرش.
هاکان پر از غیض گفت:
-لاوین اون یک چیزی میگه تو ولش کن.
لاوین با تعجب گفت:
-کُد،همون کُد معروفه اس؟!یعنی بابای تو همون نوید کاوشگر معروفه؟
سرم رو تکون دادم،چون می دونستم تنها راه چند روز زنده موندنم همین پسره.
با خنده رو به هاکان گفت:
-هرچی خودش بگه.
و رفت عقب و من مابین اونا موندم؛ هاکان با حرکت سرش ،بهم علامت داد که برم پیشش با لرز و صدای پربغض اما بی حال گفتم:
- دِ لعنتی ها من میخوام آزاد باشم ولم کنین.
پسره با پوزخند گفت:
یا من ،یا هاکان
زود تنها راهم رو انتخاب کردم و یک قدم به سمت پسره که فکر کنم اسمش لاوین بود رفتم که زود سوار لامبورگینی مشکی رنگی شد و در هم برای من خود به خود باز شد.
رو به یکی از افرادش گفت:
-محموله رو ببرید انبار منم این رو ببرم خونه.
و راه افتاد.
#پارت8
دستام،هنوزم ازش خون می اومد، ولی چون سیوشرتم قرمز بود و آستیناش رو داده بودم پایین دیده نمی شد.
لاوین اخماش توهم بود،منم به اطراف نگاه می کردم و دنبال یک راه واسه ی فرار بودم؛ تنها راهم رو امتحان کردم و ادای بالا آوردن رو درآوردم و دستام رو جلوی دهنم گرفتم.
قبل از اینکه در رو برام باز کنه گفت:
-کلاه سیوشرتت رو سرت کن.
زود همین کار رو کردم و زود پریدم پایین و لب جدول ادای عُق زدن رو درآوردم، به اطراف نگاه کردم خیابون خلوت بود و اون طرف هم یک زمین پیچ در پیچ بود و پشتش پر از درخت؛
شکیبا
00جلد اول که زندگی سیگاری بود.جلد دومم انتقام آبی. من شنیده بودم جلد سومم داره، کسی میدونه اون اسمش چیه؟
۱ ماه پیشفاطی
۲۰ ساله 20عالی بود جز بهترین رمان هایی بودک خوندم😍👌👌
۲ ماه پیشH
۱۴ ساله 20رمانات عالیه💕💕🫀🙃 اول کلاهداران و خوندم بعد تیمارستانی ها الانم اینو خوندم که عالییی بود دارم میرم رمانایدیگتم بخونم فوق العاده ای مرجان❤❤❤❤
۲ ماه پیشمهدیه
۲۵ ساله 30من واقعا عاشق قلم شما شدم فوق العاده مینویسی
۲ ماه پیشالهه
۱۹ ساله 40لعنتی دختر رمان هات عالی ان😂
۳ ماه پیشندا
۳۱ ساله 24خدایی خعلی خشونت داشت. من همش فشارم میوفتاد پایین حالم بد میشد از تصور اون همه خون
۳ ماه پیشدینا بابایی
۱۷ ساله 20مگه میشه نویسنده مرجان فریدی باشه و ادم تعلل کنه تو خوندن رمان 🙂 خسته نباشی بهترین نویسنده😊
۳ ماه پیشفاطی
00واییی عالیییی بوددد عاشقششش شدمم این دو فصل عالیهههه🥺😍😍😍😍
۳ ماه پیشاسما
00خیلی ممنون خانم فریدی بابت نوشتن همچین رمان قشنگی رمانی با داستان متفاوت و قلم قوی 😍
۴ ماه پیشالهام 23
00عزیزم عالی بود مثل بقیه رمان هات موفق باشی 🌹🙏
۵ ماه پیشبهار
۱۷ ساله 20با اینکه من فصل اولشو بیشتردوست داشتم ومی خواستم از زبون همرازهم داستانوبخونم ولی قشنگ بود از شخصیت محکم دلساخوشم میادبه هر حال واقعاخسته نباشیدامیدوارم رمان هاتون روز به روز قشنگ تر و پر مخاطب ترباشه
۶ ماه پیشنرگس
۲۰ ساله 31عاااااالی بود با هر لحظه رمان منم هیجانی میشدم هم فصل اول عالی بود هم فصل دوم این حرکت که خودت و جای یه شخصیت جا زدی خیلی جالب بود برام خسته نباشی خانم نویسنده
۷ ماه پیشHadis
30خوب بود هیجانی بود اما اخرش خیلی خلاصه تموم شد
۷ ماه پیش۷
55من اگه دلسا میمرد بیشتر حال می کردم . نمی دونم چرا ولی سلیقه ایه
۸ ماه پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
نازنین
10خیلی رمان خوبی بود و جزو بهترین رمان های بود که تا الان خوندم 🤍🥹