رمان آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
همهی ما در دوراهی زندگی قرار گرفتهایم
گاهی هم بیشتر از یک دوراهی بوده است
شاید سهراه یا شاید هم چهارراه
اما این بزرگترین دوراهی زندگی من بود
زمانی که فقط یک گلوله مانده بود و باید انتخاب میکردم.
انتخاب میکردم که جان چه کسی را نجات بدهم
جان کسیکه قلب مردهام را زنده کرد؟
یا جان کسیکه پس از سالها آمد تا مرا از بند نجات دهد و به بالهایم شهامت پرواز بدهد؟
شاید هم آن گلوله را باید صرف خود میکردم!
سرگرد بردیا محمدی پس از ماه ها تلاش برای دستگیری امیرسام دلاوری با شکستی بزرگ مواجه میشود
اما این باخت قرار نیست تنها امتحان وی باشد!
امیرسام که عضوی از مافیا بزرگ کشور است برای جبران خسارت های وارد شده تصمیم به ربودن بهار ،خواهر بردیا میگیرد.
سرگرد جوان ما برای نجات خواهر اش با این باند مواجه میشود
و این رویداد سبب آشکار شدن رازی بزرگ میشود!
رازی که زندگی همه را دگرگون میکند.
اطلاعیه ها :
سلامی مجدد خدمت تمام همراهان عزیز آخرین گلوله❤️
من خیلی تلاش کردم که رمان در اواخر اردیبهشت ماه به پایان برسه...البته من انتظار داشتم زودتر از این حرف ها تموم بشه😂 ولی متاسفانه نشد...!
از مطرح کردن این موضوع به شخصه خیلی ناراحت هستم اما در حال حاضر هیچ چاره ای ندارم🥲
چند وقت پیش طی اطلاعیه ای اعلام کردم درگیر یه امتحان به شدت مهم هستم.الان هم که نزدیک خردادماه هستیم و خب فصل امتحاناست🙂
متاسفانه باید خدمتون عرض کنم که از اول خردادماه پارت گذاری آخرین گلوله متوقف میشه😔❤️
چون به شدت درگیر امتحان ها میشم.نوشتن پارت گاهاً ۵ الی ۶ ساعت از روز منو به خودش اختصاص میده و از طرفی ذهن رو واقعا درگیر میکنه🤦🏻 ♀️(همین الانم که دارم این اطلاعیه رو تایپ میکنم،کتابخونم😶 🌫️😂) جدا از اینکه فصل امتحاناست،
امتحان پیش رو برای من از اهمیت به شدت بالایی برخورداره...(بحث این آزمون از دانشگاه و... جداست)
اواخر داستان هستیم و برای پارت های پیش رو خیلی لحظه شماری میکردم.طبیعتا هر نویسنده ای وقتی اواخر داستانش هست،دوست داره همه چی به بهترین نحو ممکن پیش بره اما خب چاره ای جزء این نبود😔💔
آخرین گلوله از اول خردادماه تا هفته اول تیر پارت گذاری نخواهد شد.(به احتمال قوی ۳۰ اردیبهشت هم پارت نداریم)
با عمق وجودم پیشاپیش از صبر و درکتون قدردانی میکنم❤️✨️
امیدوارم در نبود من هوای آخرین گلوله رو داشته باشید🥺
برنگردم ببینم منوووو یادتون رفته😂🥲💔
البته در این مدت پنلم رو چک میکنم و میتونیم باهم در ارتباط باشیم
❤️ 🩹
اگه رمان رو به کتابخونه اضافه نکردید،حتما اضافه کنید تا در جریان اطلاعیه ها قرار بگیرید❤️
با یک چشم بهم زدن میریم و پر قدرت برمیگردیمممم😎❤️
بابت تاخیر در پارت عمیقانه عذرمیخوام.❤️
فکر کنم آه بردیا منو گرفته...
چون موقع نوشتن پارت دچار یه سردرد بی سابقه شدمم و پارت اونجور که دلم میخواست پیش نرفت🤦🏻 ♀️
الان هم دارم تو دلم کلی بردیا رو فحشش میدم😶🤦🏻 ♀️
برای همین دیر شد..❤️💔
فردا حتما با یه اطلاعیه خوب خدمت میرسم❤️ جواب تک تک نظرات قشنگتون هم میدم✨️🥲
پارت ۱۴۲ نوش نگاهتون❤️❤️
این متن حاوی اسپویل هست.اگه به پارت ۱۴۲ نرسیدی،از کنارش رد شو!✨️
در طول رمان بارهاوبارها،کارکتر دلارا مورد هیت قرار گرفت.بیشتر وقتها بهخاطر این بود که دلارا هیچ وقت اندازه بردیا عاشق نبود! درست مثل امیر که اندازه بهار ابراز علاقه نکرد.
اما من تموم این مدت میدونستم؛ یه روزی میرسه که دلارا اندازه بردیا عاشق میشه!چه بسا بیشتر تر! دلارا با وجود ترسی که داشت؛ بهخاطر بردیا خودش رو تسلیم آهیر کرد. و من فکر میکنم دلارا دیگه به اندازه بردیا عاشق شده...!💔
در مورد رمان یه فکتی وجود داره.
قنادی نماد رابطه بهارسام هست.
این زوج اولینبار تو قنادی همو دیدن و تو قنادی هم از هندیگه جدا شدن🥲
در رابطه با دلارا و بردیا باید به بارون اشاره کنم.
برای اولینبار زیر بارون همدیگر رو ملاقات کردن.زیر بارون برای اولینبار رقصیدند.اولین بوسه و جداییشون هم زیر بارون بود...
در کل رمان دارای نماد های بسیاری است.
تاحالا متوجه شده بودید؟؟❤️
سلام سلام❤️ امیدوارم حال دلتون عالی باشه✨️ از من به شما نصیحت
هیچ وقت،تاکید میکنم هییییچ وقت برای کاری جلوجلو ذوق نکنید.چون کنسل میشه😂
من برای این پارت به شدت لحظه شماری کرده بودم چون پارتی بود که با ۱۰۰ در ۱۰۰ احساساتم قرار بود بنویسم.نویسنده ها یا با ذهنشون می نویسن یا با احساساتشون و یا ترکیبی از این دوتا! من قبلا از طریق احساساتم می نوشتم اما به دلایلی دچار بی حسی شدم .به طرز عجیبی سر پارت های درام کارکتر بردیا احساساتی میشم.دلیلش برای خودمم مجهوله😂نمیدونم چرا اما علت اینکه به بردیا توجه ویژه ای دارم همینه! سر پارت های درام این کارکتر اصلا قدرت احساساتم رو از دست میدم.جالبه بدونید پارت های بردیا احساسی تر از این حرفا است.من میرم ادیت میزنم .میگم جمع خوووودتو پسررر😂
منتها سر پارت ۱۴۲ به طرز عجیب و وحشتناکی دچار سردرد شدمم.یعنی کافی بود یه تکون ریز بخورم تا سرم ضرب بگیره.این درد به چشمامم زده بود و به سختی تونستم تایپ کنم.فکر کنم آه بردیا منو گرفت چون تا قبل شروع پارت حالم عالی بود😂❤️ برای همین کلا احساساتم پرید و پارت چیزی نشد که انتظار داشتم.البته صبح یکم ادیتش زدم تا سوزناک تر بشه😂
بریم یه چند تا سوااال بپرسیم❤️❤️
۱_تصویرسازی پارت دیشب براتون اوکی بود؟؟
۲_از لحاظ احساسی بودن و درام بودن چطور؟؟
۳_ دیالوگ مورد علاقه تون رو برام کامنت کنید❤️
۴_به نظرتون بردیا بعد از تجربه چنین حادثه ای،مثل روز اول خواهد شد؟؟
۵_واکنش برسام در مورد ثامر چه خواهد بود؟
چندتا دیالوگ جدید هم اضافه کردم و به شخصه این یکی رو خیلی دوست دارم💔🥲
_میخوام حلقه تو دستت رو نشون همه بدم.داد بزنم و بگم این دختر بالاخره مال من شد!
🙃💔
منتظر حضور گرمتون در نظرات هستم❤️✨️
برای اینکه در طول این یک ماه اذیت نشید
بابد بگم
دلارا خودش رو تسلیم میکنه و همراه با آهیر میره...پلیس فقط بردیا رو پیدا می کنه....
از پارت ۱۴۱ فرصت نکردم به پیام های قشنگتون پاسخ بدم.تا شب همه رو جواب میدمم❤️😍
مرسی از حضور گرمتون در نظرها...
باعث دلگرمیه منه!❤️
کلیییی دوستون دارممم❤️🫂
متن و ترجمه آهنگ پارت ۱۴۲ ❤️✨️
بی تو، دیگه یه جایی ام که: نه میدونی کجاست، نه گذرت بهش میفته
Hiç Görmediğin Bir Yerdeyim, Sensiz
نه هیچ وقتم میبینیش، بی تو
Artık Bakmadığın, Beni Duymadığın
بی تو، دیگه یه جایی ام که: نه منو میبینی، نه صدامو میشنوی
Issız, Sormadığın Bir Yerdeyim, Sensiz
نه تنها دنبالم میگردی
Umudum Yok, Umudum Yok
امیدی ندارم، امیدی ندارم
Umut Rüya, Gerçek Zaman
امید رویاست، این زمانه که واقعیت داره
Peşimde Koşturan
دوان دوان به دنبالم
Teselli Yok, Telafi Yok
تسلی نیست، جبرانی نیست
Hayat Rüya, Her Şey Yalan
زندگی رویاست، همه چی دروغه
Yaklaşınca Zaman
وقتی که زمانش نزدیک میشه
Dayanabilir Mi Sence Sonlara?
به نظرت (قلبم) پایان ها رو میتونه تحمل کنه؟
Yenebilir Mi Onları?
میتونه شکستشون بده؟
Bozabilir Mi Kahpe Yazgıyı?
میتونه سرنوشتِ نابکارو خورد کنه؟
Kalbim, Kalbim
قلبم، قلبم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نیلوفر سامانی | نویسنده رمان
غصه نخور عزیزم🥲🫂❤️🥲❤️🫂
۴ دقیقه پیشآوا
در پارت 14200نهههههههههههههههه مرتیکه وسواسی سوسول اشغال عوضی چرااااااااااا دلم برای بردیا میسوزه😭😭 چرا باید دلارا اینهمه درد و تحمل کنه خیلی اخیر کثافتتتتتتتتته تروخدااااااااااااا یه پارت دیگه بده تروخدااااااا
دیروزنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
فعلا که مرتیکه سوسول داره همه رو روی یه انگشت میچرخونه متاسفانه😂😂🥲🥲 عزیز دلم یه پارت دیگه هم میذاشتم،اطلاعات خاصی دستتون نمیومد.فقط بردیا هوش میاد و میفهمه...🥲💔
۱۷ دقیقه پیشثریا
در پارت 14200بله تصویر سازی که هیچ احساس میکردم کنارشون ایستادم واقعا از جایی به داشتم گریه 😭 میکردم برای مظلومیت این پسر نکنه بردیا رو ببری برسامو بیاری من هر دو رو میخوام
۱۴ ساعت پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
مرسییی از توجهت به اطلاعیه😍❤️ نه برسامو نمیارم بردی رو ببرم😂😂
۲۳ دقیقه پیشثریا
در پارت 14200خداحافظ بابای فسقلک 😦🤨نگو دلارا هنوز وقت خداحافظی نرسیده 😭🤒🤥 یه ماه صبر کنیم تا پارت بعد 🥵 با این اتفاق من که کلا در طول امتحانام دارم به اینا فکر میکنم که 😕
دیروزنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
عزیز دلمم🥲❤️ نه گلم حواست به امتحانا باشه که خفن بترکونی😎❤️ موفق باشی عزیزم✨️😍
۲۶ دقیقه پیشثریا
در پارت 14200وای خدا😫😱😭بردیا 🤧🤕 امیدوارم زنده بمونه 🤲🏻🥺 وقتی اطلاعیه رو دیدم گفتم مگه با بردیا چیکار کرده حالا که خوندم میبینم حق داره دلی رو ازش گرفتی اونم تو چه زمانی گویا خوشی به اینا نیومده 😔
دیروزنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
زنده که میمونه عزیزدلم❤️ چهقدر ذوق داشت بچه....🥲❤️ البته من همچنان گردن نمیگیرم و میگم کار من نبود.کار آهیره😂😂
۲۷ دقیقه پیشآمینا
در پارت 14200چه خوب که ترجمه آهنگ رو گذاشتی.مرسی🥰۱.چجورم۲.اگه بگم تایک ساعت صورتم از اشک خشک نمیشد باور میکنی؟؟ گفتم فقط شوهرم نبینه وفین فینمو نشنوه🥲۴.منم مثل روز اول نمیشم بردیا که جای خود داره گلم.
۱۸ ساعت پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
قربونت برم❤️😘 مرسی از توجه همیشگیت😘❤️ الهییییی نبینم گریه کنیییی🥲 بیا بغلممم🫂🥲💔
۵۶ دقیقه پیشآمینا
در پارت 14200بردیا اصلا وقت آه کشیدن داشت.خوشیش به دقیقه نرسید طفلی.کاش دیگه به هوش نیاد من اینجوری کمتر غصشو میخورم🥲🥲
دیروزنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
الهی🥺❤️ باور کن وقت داشت.بردیا برای خواستگاری ذوق داشت من برای پارت.جفتمونم ناکام موندیم😂💔😂
۵۸ دقیقه پیشآمینا
در پارت 14200بچم بردیا چقدر ذوق داشت.حتی نتونست عشقشو ببوسه.خواست متفاوت باشه ابراز عشقش و خواستگاریش ومتفاوت هم شد.کاش نمیرفتی جنگل.امیرسام بیا گلت رو بردن😭بردی جونم اگه زنده بمونه هم بدون دریای کوچکش چیکار کنه
دیروزنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
بنده خدا خیییییلی ذوق داشت🥺🥺💔💔 زنده که میمونه عزیزممم ولی خب قطعا روزای سختی در پیش داره🥲❤️❤️
۵۸ دقیقه پیشAlieh
10هقققق آخه چرا گناه دارن ها یکم نیلو ب حال خودشون بزار باهم باشن الهی دلم براشون کباب شد ولی چجوری تا۱ ماه بدون پارت صبرکنیم ویییی🥴🥴🥹🫠
۲ روز پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
منم تو این یه ماه برای دوباره استارت زدن پارتها لحظه شماری میکنمم🥺❤️🫂 من که کاریشووون ندارم.تقصیر آهیره😁😂
۱۴ ساعت پیشAlieh
00آخی دعا میکنم موفق باشی تا تابستون با دست پر و هیجانی بیای خب تو اهیر بدجنس می کنی ها می زنی وسط صحنه حساس بردی و دلارا
۲ ساعت پیشنیلدا
در پارت 14100من می دونم که هیچ کدومشون رو نمیکشید چون یادمه چندین پارت پیش یه کامنتی گفته بود که آیا سه زوج در کنارهم قرار میگیرند یا نه و شما گفتید در جلد دوم...
۲ روز پیشنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
نه عزیزم. من در این باره چیزی نگفتم❤️ احتمالا گفته بودم در جلد دو مشخص میشه😂❤️
۹ ساعت پیشنیل
در پارت 14200فقط بگو پلیس می رسه یا نه؟
دیروزنیلوفر سامانی | نویسنده رمان
پلیس برای نجات بردیا میرسه ولی برای دلارا نه...!💔 حالا شما بیا جواب سوالای اطلاعیه رو بده😂باهات معامله میکنم😂❤️
۹ ساعت پیشRoghayyeh
در پارت 13900😪این پارت دیگه واقعا گریه کردم برا امیرک
۹ ساعت پیشپناه
در پارت 300عالیه
۹ ساعت پیشRoghayyeh
در پارت 13700آخ خدا بغضم گرفت😪
۹ ساعت پیشfate
در پارت 14200اول نوش دارو بعد مرگ دوم اینکه چرااااااللللللللللدددددادلللاااللیایاینثخ4هییتفت
۱۱ ساعت پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
Zaryy
۱۹ ساله در پارت 14200😭😭😭😭😭😭😭 🖤🖤🖤🖤🖤