ترلان یک دختر جوونه که همراه خواهرش سالها تحت سرپرستی دایی و زندایی زندگی کردند. به خاطر برخی مشکلات تصمیم به جدایی می گیرد و با اقدامی تمام زندگی خود را تحت الشعاع قرار می دهد و ناخواسته درگیربازی مرد جوانی می شود که با هدفی خاص مدتهاست او را تحت نظر دارد . بستر زمانی و مکانی داستان حال و جامعه امروزیست. اما گذشته دختر جوون داستان، بر حال و آینده اش تاثیری ژرف خواهد گذاشت… تنهایی،عشق و ایثار کلمات کلیدی این رمان است.

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۳۰ دقیقه

مطالعه آنلاین آخرین شعله شمع
نویسنده : پ.غفاری

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

ترلان یک دختر جوونه که همراه خواهرش سالها تحت سرپرستی دایی و زندایی زندگی کردند. به خاطر برخی مشکلات تصمیم به جدایی می گیرد و با اقدامی تمام زندگی خود را تحت الشعاع قرار می دهد و ناخواسته درگیربازی مرد جوانی می شود که با هدفی خاص مدتهاست او را تحت نظر دارد . بستر زمانی و مکانی داستان حال و جامعه امروزیست. اما گذشته دختر جوون داستان، بر حال و آینده اش تاثیری ژرف خواهد گذاشت…

تنهایی،عشق و ایثار کلمات کلیدی این رمان است.

فصل اول

راهی ام کن

-مرخصی شما....بلند شو دیگه....انگار دلت نمیاد بری!

-مرخص؟؟

پرده اتاق را کنار زد و نور با تمام حجم بی وزنش، توی اتاق کوچک اما شیک و خصوصی ام چنبره زد.

چشمهامو کمی باز و بسته کردم هنوز تاب این روشنایی ناگهانی رو نداشت...باید عادت می کرد ..کم کم

و نرم نرم...درست مثل خودم که باید عادت می کردم نرم نرم و کم کم...

-فکر می کردم باید چند روز تحت نظر باشم

طور خاصی نگاهم کرد.

سر جایم نیم خیز شدم. نگاهش هنوز با همون نامهربونی روی تنم می چرخید.

-درد دارم یه کم..

حس کردم پوزخندی روی چشمهاش نشست اما هنوز به لبش نرسیده بود که ویبره پیجرش حواسشو پرت کرد و چند ثانیه نگاه سردشو ازم دور کرد.

-بلند شو..بلند شو کم ناز کن...دردت طبیعیه...ناسلامتی یه عمل سخت داشتی ولی نترس خوب میشی..چشمت هم دنبال مسکن نباشه که هیچ خوب نیست بهش عادت کنی.

عادت! چه کلمه آشنایی! ولی باید عادت می کردم...

-میشه کمکم کنید بلند شم؟

با بی میلی به سمتم اومد...نگاهم زوم اون تیله های نامهربون توی صورتش بود...انگار دنبال حرفهایی می گشتم که خودمو مستحقش می دونستم..پیش پیش ، پیِ سرزنش اطرافیان بودم. شاید به همین خاطر همه حرکاتش به نظرم ملامت بود و شماتت..حتی رنگ روشن چشمهاش هم انگار از آتش نفرت درونش تلولو گرفته بود!

دستشو زیر بازوم انداخت و گفت:( کارهای ترخیصتو همون وکیله برات انجام داده...یه ماشینم پایین منتظرته که برسونتت خونه ت...)

اشتباه نمی کردم ...لحن سرد و یخی اش تنم رو می لرزوند. دستم رو کنار کشیدم و روی دمپایی های آبی اتاقم سرِ پا شدم.

-خودم می تونم

-چه عجب!

به سمت در خروجی رفت...

-معطل نکن..باید اتاقو خالی کنی

زیر لب غرید:( حیف ..حیف آدمایی که سلامتیشون معطل پول پرستایی مثل اینند!!)

با من بود !! شنیدم!! درو نبست ، کوبید!!

زحمت کلمه کمی بود برای تلاش نفس گیرم ، وقتی خودمو به وسایل داخل کمد رسوندم و لباسمو عوض

کردم.وقتی اون صورتی روشن بدن نما رو از تنم کندم و اون بافت دونه درشت قهوه ای رو به تنم کردم.به تنم زار می زد...یعنی در عرض دو روز اینقدر کم حجم شده بودم یا فقط یه توهم بیمار گونه بود. یه توهم آبی از یه قهوه ای تیره که دلش غنج می رفت برای ناز کردن و ...آه....ولی یه پای قضیه توهم آبی می لنگید؛ نازکشی نبود!! بی حوصله از بی حاصلی توهمم، به آبی شالم قناعت کردم و روی سرم انداختم...

-زنده ای تو؟ خوبی میگم؟

از حضور ناگهانی و لحن تند مهمان ناخوانده اتاقم ، دستم افتاد و شالم نقش زمین شد...ریتم نفسم که طبیعی شد

پوزخندی رو لبم نشست ؛ از اینکه شال آبی هم روی سرم ننشست چه برسه به اون رویای آبی!!

-گفتم حالت خوبه؟

-بلد نیستید محترمانه تر صحبت کنید، هیچ! بلدم نیستید در بزنید حداقل؟؟؟

-یه ساعته پایین منتظرتم

-کف دستمو بو نکردم که کسی منتظرمه

خواستم خم بشم تا اون آبی پخش و پلا روی زمینو بردارم و به سرم بکشم اما زخم تازه ام مانع میشد.

-بذار خودم بهت بدم..

-لازم نیست میتونم خودَ...

اما می دونست که حرف مفت زده ام. به سمتم اومد و شال رو برداشت و بی حوصله و بی توجه به دستهایم که معطل گرفتنش بودند ، روی سرم انداخت.

-بریم تو ماشین، بر می گردم باقی وسایلتو میارم.

-وسیله ای ندارم

-چه بهتر!...هر چی خرت و پرته بذار همین جا بمونه می ندازن سطل آشغال...

با قدمهای آهسته به سمت در رفتم.

-پرستاره نگفت منتظرمید..می گفت یه ماشین منتظرته که...

حرفمو قطع کرد.

-از بس عنق بود نمی گذاشت آدم حرفشو کامل بزنه! خودم می رسونمت ..سر راه هم باید یه سری دارو و خرت و پرت برات بگیرم که زودتر سرپا شی ....

-لازم نیست ..هر چی لازم باشه خودم می گیرم...

-کاش سفارش می کردم تو اتاق عمل ، یه دو سانت هم از زبونت بر می داشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تندی بهش انداختم. حس کرد اما به روی خودش نیاورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا ذلیل کنه این پسرو ...ببین چه به روزمون آورده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار داشتم کوه می کندم.به نفس نفس افتاده بودم تا خودم رو تو رختخواب بی رنگ و روی این سالهایم جابجا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نفرین نکنید زندایی جون...تقصیر اون چیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا ذلیلش کنه...برم برات یه کم آب میوه بیارم...به خدا نمی دونستم امروز مرخص میشی...هاله می گفت تا چند روزبستری هستی...و گرنه خودم میومدم دنبالت نه اینکه این مردک دراز زیر بازوتو بگیره بیاره...خدا رحم کرد حامد خونهنبود و گرنه واسه همینم کلی دادار دودور داشتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشینید زندایی من الان چیزی میل ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حال و اخمو نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا می خوای چیکار کنی عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا که دراز به دراز خدمت شما هستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زحمت لبخندی گوشه لبش نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدای من شاهده که همیشه خواستم خدمتگزار خوبی برای شما باشم...از پوست و خونم نیستید ولی جگر گوشمید..هم تو، هم توکا...ولی انگار موفق نبودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیله های قهوه ای چشمهاش برق گرفت و سریع سرشو پایین انداخت. به زحمت سر جام نشستم و دستاشو گرفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی توروخدا نگید...چندساله زحمت من و توکا رو دوش شماست...شما هم می تونستی مثل بقیه قبولمون نکنید یا جدامون کنید ولی نکردید با تمام مشغله هایی که داشتید ما رو روی تخم چشمتون نگه داشتید...دیگه وقتش بود ما هم کم کمزحمتو کم کنیم...زندایی به من نگاه کنید بیست و ششو رد کردم ...خرس گنده ای شدم واسه خودم...توکا هم همینطور...اونم سال بعد کنکور داره ...هاله و حامد هم بزرگ شدند ..می بینید بچه های دیروز دیگه بچه نیستند...دیگه وقتشه روی پای خودمون بایستیم...شما هر کاری باید می کردید ، کردید اونم به بهترین نحو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفهام فایده نکرد. قطره اشک مهربونیش چکید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من به حضور شما عادت کردم ...دلم طاقت دوری نداره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی حالا که ما هم دور نشدیم...بعدشم دور نمیشیم......بیخ ریش خودتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلند شم...بلندشم برم تا اینجارو سیل برنداشته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی زندایی جون، هاله و توکا کجان؟ امروز که مدرسه ها تعطیله..پنجشنبه ستا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رفتند بهشت زهرا...می دونیکه عادت دارند هر پنجشنبه برن سر خاک داییت...دو ساله گذشته اما هنوز دل نکندن این دخترا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت آشپزخونه می رفت که آه کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر، پدریه دیگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم گرفت. تو این هفت هشت سال، دایی پدری رودر حق من و توکا تموم کرده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدامو بلندتر کردم که زندایی بتونه صدامو بشنوه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حامد کی بر می گرده؟چیزی بهش نگفتید که؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طول کشید تا جوابشو بشنوم. با یه لیوان آب پرتقال به سمتم اومد. کنارم نشست و بی رمق گفت:( نه نگفتم...نمی تونم بگم .نه به اون نه حتی به این دو تا....مگه میشه اصلا به کسی گفت...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم نمی خواست بحث های قدیمی دوباره سر باز کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگفتید حامد کی برمی گرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیروز تماس گرفت ، گفت تا سه روز دیگه کارش تموم میشه...می گفت جنسهای صاحب کارش تو گمرگ بندر گیر کرده...پیِ اوناست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمهاش تو هم گره خورده بود...حرفی روی دلش بود که هی تا سر زبونش میومد اما دوباره عقب می نشست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مادر..چی بشه آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راجع به توکاست؟ هاله ؟ یا حامد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عزیزم چی می خواد بشه آخه استراحت کن....داروهاتو خوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی خواهش می کنم ...یه چیزی می خواین بگید ولی نمی گید ...جریان چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی دست دست کرد و بعد گفت:(می دونی که به بچه ها گفتم رفتی آپاندیستو عمل کنی ..یعنی به حامد هم همینو گفتم....اما...اما موندم جریان اون همه پولو چه جوری می خوایم توجیه کنیم ....)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نگرانمو رها کردم و با لبخندی کنج لبم گفتم:( همین زندایی؟؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمه به نظر تو.؟؟؟...آخه دختر، من یه معلم باز نشسته ام با چندرغاز حقوق....دایی ت هم خدابیامرز یه کارگاه خیاطیداشت که به یمن شیرین کاری های حامد فروخت و شازده به اسم سرمایه گذاری ،دو روزه همشو تو این شرکتهای هرمی دود کرد و رفت...داییت موند و خونه نشینی و دو سه تا سکته ناقص و بالاخره یه سکته کامل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی تازه کرد و ادامه داد:( مردم نمی گن این دختر جوون از کجا اینهمه پول آورده؟؟ نمی گن اون که تا دیروز با پولتدریس خصوصی داشت اموراتشو به زور می گردوند چی شد یه دفعه از این رو به اون رو شد؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی جون! کدوم پول؟ از این رو به اون رو شدن نداره که...تو این زمونه مگه 40 -50 تومن پول زیادیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه امثال ما که حقوق یه سالمون به زور به هفت هشت میلیون می رسه، زیاده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئن باشید کسی قرار نیست چیزی بفهمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غریبه ها نفهمن...حامدو چیکار کنم که بدتر از اون عموی خیر ندیده ش شکاک بار اومده...تره به تخمش می ره حسنیبه باباش! اونوقت این شازده راست راست پا گذاشته جای عموی خدا بیامرزش که تا بود خون زنشو تو شیشه کرده بود.حالا هم ، تیر و ترکه ش شده بلای جون من و شماها...فردا هم بلای جون زنش!..تا نفهمه چه خبره ول نمی کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم وام گرفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا...آخه کجا اینقدر وام میده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم از خونواده پدریمون بهمون ارث رسیده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه بدتره...نمی گه تا حالا کجا بودن...نمی گه اونا که بی خیالتون شده بودن از کجا سرو کله شون پیدا شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا بیخود کرده بخواد اینقدر پرس و جو کنه...مهم اینه که این دو اتاق بالا رو براش خالی می کنیم تا اونم با خیال راحت دست زنشو بگیره بیاره...دیگه چی می خواد از جون ما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فدات بشم....فدای هر دوتون بشم که به خاطر این خیر ندیده شرمنده تون شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زن دااااییی!! ما همیشه زیر دین شماییم ...چه حرفیه آخه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلند شم برم....تو هم بخواب یه کم...می رم پایین ..دو سه ساعت بخواب...بیدار شدی یه تک زنگ بزن نهارتو بیارم بالا...تا اون موقع اون ووروجکها هم اومدن دیگه....یه فکری هم می کنیم بعدا...بخواب عزیزم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه چشم...ممنون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیسه داروهامو زیر و رو کردم....منتظر داروهای عجیب غریب بودم اما فقط آنتی بیوتیک و مسکن بود...یکی از مسکنها را بالا انداختم( لاتی شده بودم واسه خودما!! بالا انداختم!!).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعدمو روی چشمهام گذاشتم و فشار دادم.عادت داشتم .انگار اینطوری روی دغدغه های ذهنم خطی به حجم ساعدم می انداختم و می تونستم بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی من فدات بشم ..چه زود برگشتی؟ بچه ت کو که الهی خاله فداش بشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیری توکا که تازه می خواست چشمم گرم شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زیر ساعدم نگاهش کردم که تند و تند، بندهای کتونیشو باز می کرد تا خودشو به من برسونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فدات بشم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار ساعدمو برداشتم و نیم خیز شدم. هاله زودتر از توکا خودشو به من رسوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس دخترتو کجا گذاشتی؟ زردی گرفته بود موند بیمارستان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم و با احتیاط بغلم کرد و گونه شو ب*و*سیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلا تو این چیزا رو از کجا می دونی؟ چندتا شکم زاییدی اینقدر حرفه ای شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا از شر بندهای چند متری کفشش خلاص شد و در حالیکه همدیگرو در آغوش می کشیدیم ، به جای هاله گفت:(از بس سرش تو کار خاله خان باجیا و شمسی خانوم و قمر خانومه! نمی دونی با چه ولعی فصل اسمشو نیار زیستمونو قورت می ده!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمیر ببند اون قنادی رو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت می گی قنادی، بذار یه کم دیگه نقل و نبات بریزم برای یه دونه خواهرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آدم فروش ندید بدید! تا دیروز سر امتحان ادبیات ، منم برات مثل ترلان بودم هر چی نوشته بودم کپی کردی ! چی شد یه دفعه اون شد یگانه خواهرت! ...وای به حالت شوهر کنی و شوهرت به من نگه نون زیر کباب! نامردم اگه بذارم کباب از گلوش بره پایین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای بسه ...ترلان تازه مرخص شده ها..باید استراحت کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم به سمت زندایی چرخید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه مامان ..مگه عمل قلب کرده.یه زائده کوچولو داشته برداشته..از دندون کشیدنم راحت تره والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زحمت کامل نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم دکتر بعد از این ! بی زحمت از کوه کاه نسازید! دندون کشیدن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توکا جان مادر ، تلفن طبقه بالا را قطع کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ آره ...دیروز سیمشو کشیدم..موبایلم هم خاموش کردم که درس بخونم و این مایع نرم کننده حوله و لباس هی مزاحمم نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ هاله رفت بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با منی توکا؟؟ بازم به من گفتی مایع نرم کننده ؟؟؟نگفتم به من از این دری وری ها نبند!! یکی بشنوه می مونه روم و تا قیام قیامت منو همینجوری صدا می کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا چشمهاشو ریز کرد و با شیطنت گفت:( اونوقت دقیقا کی قراره صدای مارو بشنوه؟ ) رو کرد به زندایی و ادامه داد:(

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق محاسبات من تنها کسایی که می تونن صدای مارو بشنون افرادی هستند که ممکنه در حین مکالمه ما به حیاط همسایه بغلی رفت و امد داشته باشند..بازم طبق تحقیقات محلی ِ من غیر از دکتر خرسند که موقتا تا پایان درسش خونه مامان بزرگ مرحومش اتراق کرده ، کسی تو اون حیاط رفت و امد نداره...منظورت اون جوون خوش تی....)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لال شی توکا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا جوش میاری هاله جون؟..نگران نباش پنجره اتاق ما بسته ست ..آقای دکتر هم امروز تا شب بیمارستانن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو اینارو از کجا می دونی بلاچه؟ جلوی حامد دهنو باز نکنی یه وقتا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه زندایی جون خیالتون راحت ! من اسرار محرمان پیش نامحرمان فاش ننمایم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاله به سمتش خیز برداشت و گفت:( اسرار؟؟؟! )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا با فرزی خودشو انداخت توی دستشویی و درو قفل کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا مَواله ها!!یه نفره ست ...اگه خوش نداری به خرسند سفارش کنم بعد اینکه رفتید زیر یه سقف یه دونفره دبش براتون بسازه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاله با حرص محکم به در دستشویی کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لال شی که جز چرت و پرت هیچ مزخرفی بلد نیستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت من و زندایی که محو تماشاشون بودیم و می خندیدیم برگشت و کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان حرفاشو جدی نگیریدا...بین من و افشین هیچی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمهای زندایی گرد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-افشین؟؟افشین کیه دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین دکتر خرسند دیگه...بنده خدا اومده تخصصشو بگیره و برگرده شهرشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندایی به زحمت لبخندشو جمع کرد و گفت:( خودش گفته؟ )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس مادربزرگ مرحومش گفته!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونوقت دقیقا چی گفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفت خانوما بی زحمت آرومتر ورجه وورجه کنید و اون صدای موزیکتون هم کم کنید اومدم دو ساعت کپه مرگمو بذارم و برگردم بیمارستان...شب شیفتم....کی بشه این تخصص تموم بشه برگردم شهرم از دست شماها راحت شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندایی محکم روی دستش کوبید و به چهره خونسرد و حق به جانب هاله خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هاله؟؟ به اسم درس خوندن میاید بالا آتیش می سوزنید؟ چقدر گفتم وقت و بی وقت صدای اون کوفتیو بلند نکنید؟ چقدر گفتم اینقدر هر و کر نکنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان به ما چه که پنجره ها دو جداره نیستند و دیوارا هم از پرده نازکتره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا که تازه برگشته بود با لحن خاصی گفت:(صحبت پرده بود انگار، دقیقا کدوم پرده اونوقت؟؟یعنی پرده کجا دقیقا هاله جون؟؟؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن توکا و تیکه مثبت هجده اش ، لبخند زندایی رو به شلیک خنده تبدیل کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاله با اخمهای گره خورده تصنعی ش گفت:(لال شدن هم یکی از راهکارای مبارزه با اَدهان چرت و پرت گوئه ها !! بد نیست امتحان کنی!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب پرسیدم:( ادهان؟؟؟) توکا سری به افسوس تکون داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جمع مکسر دهنه!!! نه ادبیاتش قویه ، هر چَپَندری رو به دایره لغات مملکت اضافه می کنه.هر چی از ذهنش تراوش کنه فردا تو لغت نامه ش چاپ می کنه این بشر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از چپندرهای تو که بهتره توکا خانوم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندایی از خنده فارغ شد و گفت:( تک زنگ زدم دیدم جواب ندادی اومدم بالا...اون گوشیو بزن تو پریزش....نیم ساعت دیگه هم نهار حاضره...اگه پایین نمیاید بیاید کمک بند و بساطو بیاریم بالا ..همینجا کنار ترلان نهار بخوریم....دست بجنبیدا!!هر و کر بسه دیگه...ترلانم گرسنه ست...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره زندایی جونم...الان میام کمک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همزمان یه ب*و*س صدار از گونه زندایی گرفت و همراه هاله و زندایی که داشت قربون صدقه ش می رفت ، رفتند پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدن باعث شده بود به زخمم فشار بیاد. نگران شدم مبادا خونریزی داشته باشه...به زحمت گردنمو کج و راست کردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دیدی انداختم..نه مشکلی نبود....یعنی وقتی به اون 50 تومان فکر می کردم همه مشکلات آسون می شد...از دو روز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش حساب چند هزار تومنی ام به حساب 50 میلیونی ارتقا پیدا کرده بود ..تو زمونه ما پول زیادی نبود اما برای من و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا یه جزیره گنج بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویبره گوشیم که صداش به تنهایی دو سه تا موزیک قاشق چنگالی را حریف بود ، تکونم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره غریب بود . با تعلل دکمه کال را زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم تهامی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام....شُ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کامروا هستم...خاطرتون هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ...اوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پدر سهیل...شاگردتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ..بله.شناختم ..ببخشید...خوبید شما؟ سهیل جان خوبند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...راستش غرض از مزاحمت....می خواستم یه چند جلسه دیگه با سهیل کار کنید...امتحاناتش شروع شده و ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه چشم...فقط باید با موسسه هماهنگ کنید خودشون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...ولی واقعا لازمه ؟آخه چرا باید یه درصدی از حق التدریستونو به اونا بدید وقتی میشه اینکارو نکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهرحال این قانونه...درست نیست که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سخت نگیرید..حالا یه این بارو روی منو زمین نندازید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنان درد بدی توی پهلوم پیچید که ناخود اگاه آهم بالا رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شد؟ حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این درد تازه یادم انداخت که من دارم دوران نقاهت می گذرونم و بهتره وعده وعیدی به کامروا ندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش دکتر کامروا من کسالت دارم...تازه از بیمارستان مرخص شدم...یه عمل جراحی مختصر داشتم...یهو درد گرفت...شرمنده ..فکر کنم بهتره با موسسه هماهنگ کنید یه نفر دیگه رو بفرستند چون من حداقل تا سه روز دیگه نمی تونم سرپا شم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی متاسف شدم...یه نفر دیگه که اصلا حرفشو نزنید...حالا مشکل چی بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب گیری بودا!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیز خاصی نبود...حالا سهیل جان کی امتحان ریاضی دارند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هفته آینده....سه شنبه...فکر می کنید بتونید تا اون موقع سلامتیتون را ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله..بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسیار خب...پس فکر کنم بتونید حداقل یکشنبه و دوشنبه را برای سهیل وقت بذارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله حتما...با کمال میل..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسیار خب من یکشنبه صبح آقای رحیمی راننده مون را می فرستم دنبالتون...امری نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ممنون...نه...به سهیل جون سلام برسونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم...شما هم خوب استراحت کنید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گوشی را قطع کرد .مثل همیشه بدون اینکه خداحافظی کنه...پارسال بود که برای اولین بار از طریق موسسه به آدرس خونه دکتر کامروا فرستاده شدم....یک آپارتمان چند صدمتری تو یکی از بهترین نقاط شهر توی یک برج مسکونی توپ...یک خونه مجلل اما سرد و یخ...یک پسر یازده دوازده ساله که کلاس ششم بود...ساکت..گوشه گیر و خجالتی ! و خاتون، آشپز لاغر و دو تا خانوم جوون خدمتکار که هر هفته نوبتی و شیفتی کار میکردند...خاتون، یک جورایی مثل مادربزرگ سهیل بود و یکی از اتاقهای اون آپارتمان چند صد متری محل زندگیش بود .اما خدمتکارا صبح زود میومدند و عصر قبل از اومدن دکتر می رفتند...خود دکتر هم از اون تیپ هایی بود که وقتی می فهمیدی متاهله ، آه از نهاد هر دختر دم بختی بلند میکرد... مرد متشخصی بود اما بی اندازه رک و جسور به نظر میومد.گاهی موقع مکالمه های اجباری مربوط به درس سهیل ، طوری دقیق و موشکافانه نگاه و براندازم می کرد که می ترسیدم ناشناخته های وجودم را هم کشف کنه. ولی از نگاهش هیچ حس بدی به آدم القا نمی شد...ذاتا دقیق بود انگار! وقتی برای اولین بار به خونه شون پا گذاشتم ریز ریز مشخصات منو از موسسه درآورده بود و برای اطمینان با خودم چک کرد. از این همه وسواس خنده ام گرفته بود اما همین بود...کنجکاو و نگران و همیشه هم تنها دغدغه اش را آرامش پسرش عنوان می کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوووو کجایی؟ تو فکری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی توکا جون...دکتر کامروا زنگ زده بود برای یکشنبه میرم خونشون ..پسرش امتحان داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برقی از شیطنت توی چشمهاش درخشید و با لحن خاص و کشداری گفت:( خانوم مهندس! اونوقت خودشون میان دنبالتون یا راننده شون؟ اونوقت شما بعد از یک سال و خورده ای که از آشناییتون می گذره و با توجه به تیپ فوق العاده و هیکل یک و زندگی یک تر! نمی خواین یه کم به خودتون برسید و با این موهای یکی درمیون تیره روشن نرید به استحضارشون؟؟؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شروع کردی توکا؟؟ می دونی چقدر با این آقای جذاب جنتلمن تفاوت سنی دارم که هی تو می بری و می دوزی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حداقل دوازده سیزده سال...زیاد نیست که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعد اونوقت پسرشو کجای دلم بذارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونو که قراره بفرسته بره اونور آب پیش مامانش...مگه نگفته یه ساله دنبال کاراشه...بچه افسردگی گرفته از دوری مادرش...چند وقته جدا شدند راستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم تو آمارشو بهتر و دقیق تر داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سه ساله؟..آره سه ساله..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سفره رو بنداز اینقدر چونه نلرزون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازما گفتن ..بیا موهاتو رنگ کنم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون یه بارم گول تورو خوردم که موهای خوشرنگمو سپردم دستت...منتظرم کامل دربیاد رنگیارو کوتاه کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اَه..آخه چقدر تو نوستالژیکی هستی!!..موهای خودم!! یه کم به روز باش یه کم متنوع باش..رنگ به رنگ شو....می ترشی آخرا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در این مورد ترشیدن باهات موافقم توکا جون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای هاله بود ، نخود آش! به سمتش برگشتم که با اون قیافه حق به جانب داشت ظرف و ظروفو وسط سفره می گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو این دوره زمونه هر چی رنگارنگ تر باشی ، هر چی مصنوعی تر و لوکس تر به نظر بیای خاطرخواهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتره...مگه ندیدی خود پسرا هم دنبال قرتی بازی های دخترونه اند..ابرو بردارند و اپیلاسیون کنند ..اینا تازه شروع قرتی بازیشونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون بهتر بترشیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نشد یه بار فک شما دخترا تکون بخوره اما صحبت ازدواج و خاک بر سری و پسرا نباشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاله به سمت زندایی برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ.مامان...خب مگه تو خلقت ما دخترا غیر از عشق و عاشقی و تولید مثل چیز دیگه ای هم مد نظر بوده ؟ نکنه بوده ما بی خبریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا با دلخوری گفت:( راست میگه زندایی...وقتی یاد دردهای ماهیانه م می افتم که هر بار فقط و فقط به خاطر چرخه تولید نسل مجبورم تحمل کنم ، بیشتر به حرف هاله ایمان میارم...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما جوجه های تازه زبون باز کرده چه می فهمید زن بودن و زن موندن و مادر شدن یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی چی مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای به هاله رفت و رو به من گفت:( می تونی بیای جلوتر یا غذاتو بذارم تو سینی برات؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نه اومدم...دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوش جون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز لقمه اول را قورت نداده بودم که صدای ویبره گوشیم بلند شد.اینبار منو از جا نپروند اما بقیه را سکته داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اَه..ترلان این ویبره رو خاموش کن .بذار همون آهنگشو بزنه بدبخت! قلبم اومد تو دهنم با این صدای ناجور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و بی توجه به اعتراض هاله، گوشیو برداشتم...شماره را شناختم .نمی خواستم جواب بدم اما نگاه های کنجکاو هاله و توکا مجبورم کرد دکمه کال را بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-علیک سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالت چطوره ؟ درد نداری که؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه .. ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوام ببینمت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم بگم تو که همین چند ساعت پیش منو دیدی اما نمی تونستم.باید وانمود می کردم یکی از دوستانمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی هم خوبه...باشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن تصنعی ام چندان باور پذیر نبود اما بهتر از هیچی بود...چشمهای توکا روی لبهام قفل بود و کوچکترین بی احتیاطی همه چیز رو بهم می ریخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا عصر میام دیدنت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گوشیو قطع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو صورت کنجکاو توکا نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی از همکارای موسسه بود ..می گفت فردا عصر میاد ملاقاتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و همزمان نگاهم با نگاه زندایی گره خورد و خیلی زود مطلبو گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای چه حیف شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطور زندایی جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با خودم قرار گذاشتم فردا عصر برم یه کم لباس برای خودم بخرم...چله زمستون داره میاد و من لباس گرم آبرو مند ندارم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کرد به توکا و هاله و ادامه داد:( بدون توکا و سلیقه ش که اصلا نمی تونم خرید کنم...تو چی هاله تو هم باهامون میای؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایول زندایی!! توکا را تو عمل انجام شده گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه مامان اصلا جمعه بعدازظهر جایی بازه؟بعدم پول مول از کجا آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوام گوشواره فیروزه ای که یادگار مادرمه بفروشم...بعدم آره بازه....اینجا تهرانه ها...تعطیلی غیر تعطیلی نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حیف اون گوشواره نیست یادگاریه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حیف منم..حیف تویی ...بیا می خوام واسه شما دوتا هم دوتا پالتوی مناسب بگیرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توکا با احتیاط گفت:( اما زندایی ترلان تنها می مونه ..همکارشم که می خواد بیاد..یکی باید باشه از همکارش پذیرایی کنه؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله گفتم:( اتفاقا زندایی جون منم یه کم پس انداز دارم ...برای منم یه چیزی بگیرید..توکا هم سایز منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه....) رو به توکا ادامه دادم:( غریبه نیست که...خانم مددیه دیگه..خودش از خودش پذیرایی می کنه ..تازه منم تا فردا سرپا شدم...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه..ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی و اما و اگر نیار دیگه توکا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه آبجی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس راحتی کشیدم.و نگاه قدردانم روی چهره خندان اما نگران زندایی نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چک رو روبروم گذاشت و بی تعارف گفت:( شانس بهت رو کرده....اینم چک دوم...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و لبه پنجره اتاقم نشست و با دقت حیاط همسایه را کاوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس سنگینم رو بیرون دادم و چک رو برداشتم. دستهایم نبض گرفته بودند. چک دوم نشونه طبع طماع و عقل ناقصم بود...بی منطق تر و چرب و چیلی تر از چک اول....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا چشمات دیگه اون جسارت روزهای اولو نداره؟ چرا رنگت پریده؟ تو که خیلی مطمئن بودی؟تو که خیلی برای آینده خواهرت نگران بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تیزش از پوستم گذشت ...از کالبد روحم گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از قضاوت اطرافیانت واهمه داری یا درگیر باید نبایدهای خودتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا ساکت نمی شد؟ چرا من ساکت شده بودم؟ چرا حرفی نداشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنداییت از چک دوم خبر داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نداره...حدسم درست بود!!..نگران اونی؟بفهمه هم که مشکلی نیست..کار خلاف نیست که...یه جور کاره اما یه کوچولو متفاوت تر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگران نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بالاخره زبونت باز شد...پس این قیافه رو به خودت نگیر...کم کم به شرایط جدید عادت می کنی و کم کم هم یاد میگیری مسیر خودت را بری و به های و هوی اطرافت توجه نکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره باید عادت می کردم....باید به کرده هایم عادت می کردم..با اینکه عقلم نهیب میزد که هیچ جای کارهام غلط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست اما این دل وامونده مرتب نیشتری بر روحم می کشید و سرزنش پشت سرزنش حواله قلبم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم که قفل جای سوختگی اتو روی موکت بدرنگ قهوه ای اتاقم بود ،به زحمت بالا کشیده شد .سرم سنگین بود یا بار دلم که طول کشید تا کت و شلوار خوش دوخت و مارکدار سورمه ایش رو رد کنه و به یقه و زیر گلوبرسه. دل نگاهم پیِ مکث و تعلل روی اون لبهای به هم فشرده و خوش فرم بود اما گذشت؛ گذشت از هرچی دختروته و دل بازی بود و به مردمکهای خندونش آویزون شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط یادت باشه اون مرد خیلی محترم و خاصه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درست بر عکس خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخوداگاهم بود که دل بازی هایم را انکار می کرد و روی رویاهای دخترانه ام چنگ می کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاید اینجوری به نظر بیاد..دلیلی نمی بینم که بخوام نظرتو در مورد خودم عوض کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند توی چشمهاش به لبش هم سرایت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیا دوروزه ! آسون بگیر بذار بگذره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خواست از اتاق خارج بشه که برگشت و با همون لبخند خراش دهنده ش ، گفت:( راستی....تا آخر ماه خونه رو خالی کن..نمی تونم هر دفعه اینهمه راه بکوبم و بیام اینور شهر....اون گنجشگ کوچولو ؛ خواهرت ! اونم زودتر تو جریان بذار...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاقم خارج شد .اما عطر یخ و تندش هنوز زیر مشامم بود.هنوز بود ...هنوز نگاهش با من بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز اون صدای گرم و اون لحن نابود کننده سردش با من بود....یعنی تا وقتی این زخم چندسانتی روی بدنم بود ، او هم با من بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من نگاه کن ترلان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبروی آینه ایستاده بودم و رژلب کالباسی رو با حرص روی لبهای نازکم می کشیدم.صدای حامد توی گوشم بود اما تمام حواسم را داده بودم به لبی که هر بار موقع آرایش به نازک بودنش غر می زدم...نیم میلی کلفت تر و حجیم بودن به کجا بر می خورد آخه؟ و هر بار صدای مادرم توی گوشم می نشست که :هر گلی رنگ و بوی خودشو داره و به خلقت خدا ایراد نگیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم می خندید و می گفت:( تازه پونزده شونزده سالته اینقدر پی قر و فر و چشم و ابروتی!! بذار بزرگتر بشی کلی قیافه ت عوض میشه...بعدم هر علفی بزی خودشو پیدا می کنه !)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با توام ترلان!! کجا شال و کلاه کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نشسته بین ابروهام به سمتش بر می گردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه صداتو انداختی رو سرت! دارم می رم سر کارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با این حالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با کدوم حال؟یه آپاندیس عمل کردیم و تموم شد...چهار روز گذشته ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنگ بزن قرارتو کنسل کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مردم مگه مسخره من و تواَن!! بچه مردم امتحان داره باید برسونمش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست...پس حداقل چند ساعت دیر تر برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زدم تو چشمهای میشی رنگش که حالا به نظرم تیره و سیاه میومد؛ که حالا هیچ برقی از محبت نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس کارم داری؟حرفتو بزن زودتر..من عجله دارم..قراره راننده شون بیاد دنبالم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داری یه کارایی می کنی که من ازش بی خبرم...از وقتی برگشتم دارم یه برقی تو چشمات می بینم که قبلا نبود...جریان چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالمو روی سرم انداختم و بی حوصله گفتم:( همین؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو قدم بلند خودشو بهم رسوند و سرش را خم کرد و زل زد به نگاه فراری ام که می ترسید دست صاحبش را رو کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین!! مگه کمه؟..جریان چیه؟...با من روراست باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا گرفتم و نگاه رسوامو کنار زدم و با اعتماد به نفس گفتم:(طلب رو راستی داشتن ، شجاعت می خواد و منطق ! که من هیچکدومشو توی تو نمی بینم) و خواستم کنار برم که بازویم کشیده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتفاقا تو آدم شناس ناشی و کارنابلدی هستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستمو ول کن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو چه خبره....دیشب دیدم داری با مامانم پچ پچ می کنید..صحبت خونه بود...یه همچین چیزایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو به شدت از میون انگشتهاش بیرون کشیدم و با حرص گفتم:( آره صحبت خونه بود..دارم دنبال خونه می گردم که از اینجا بریم...) احساس کردم روی سرش یک سطل آب یخ ریختم...مات شد و با من و من گفت:( برید؟؟ ..یعنی..یعنی..یعنی چی؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زدم توی تاریکی چشمهای بی محبتش و با غیظ گفتم:( مگه نخواستی اینجا رو خالی کنیم که دست زنتو بگیری بیاری اینجا..مگه نگفتی مفت خوری بسه...مگه صداتو ننداختی روی سرت که یا توکا رو بدید به من یا خونه رو خالی کنید که من دست یه زن دیگه رو بگیرم و بیارم زندگیمو بکنم....مگه هوار نکردی مگه درو به تخته نکوبیدی که حق نون و نمکی که تو دامنمون ریختید اینه که نمکدون نشکنیم..مگه نگفتی بی دعوا و هوارهوار رامونو بکشیم و بریم دنبال زندگی خودمون..مگه نگفتی اگه صحبت توکارو انداختی وسط فقط برای حفظ آبروتون بوده که مردم نگن یه پسر عزب تو خونه ست و یه دختر جوون تنگ دلش...نگفتی از سر لطف حاضری از خواسته های دلت بگذری و منت رو سرمون بذاری و خواهر جوونمو عقد کنی...مگه نگفتی اگه قبول نداریم زودتر کوله بارمونو ببندیم و باعث آبرو نشیم....) نفس تازه کردم و با صدایی که خشدار شده بود با تمام توانم داد زدم:( خب ما هم داریم میریم زندگیمونو کنیم بدون آقا بالاسرهایی مثل تو ...تو که دلت تیره و چرکینه....)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار مسخ شده بود بی حرکت و با دهان باز زل زده بود به من.چشمهای میشی رنگش تنها گواه هم خون بودن ما بود؛ درست همرنگ چشمهای من به همان سردی و به همان بلاتکلیفی! پلک نمی زد.انتظار این همه ناگفتۀ تلنبار شده را نداشت.قامت بلندش بدون ذره ای حرکت روبرویم بود. به عمد به اون سینه های فراخ و ستبر که مدیون ارث بی منت پدری اش بود ، تنه زدم و کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون..زندایی از صدای جروبحث ما روی راه پله ها جمع و گرفته نشسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی تازه کردم و به زور لبخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زندایی جون...فدات شم غصه نخوریا...بی خیال...منم برم الانه که آقای رحیمی برسه...راستی توکا زنگ زد گفت بعد مدرسه میرن کتابخونه تا شش هم نمیان...منتظرشون نباش...فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از کنارش گذشتم.درد بدی توی پهلوم پیچیده بود...می ترسیدم دچار عوارض بعد جراحی بشم...با اینکه خیالمو راحت کرده بودند ولی بازم می ترسیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوضاع چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حضور ناگهانی کامروا جا و تکون خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترسوندمتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه توکا بود جواب میداد : پَ نَ پَ یه تیکه از ر*ق*صم مونده بود آخرشو اومدم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...کمتر پیش اومده این موقع روز خونه باشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به سر سهیل کشید و جواب سلامش رو با لبخند مردونه و شیکش داد و لبه تخت سهیل نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم مهندس راضی هستید از اوضاع سهیل یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله البته....داریم خوب پیش می ریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه....وقت استراحتتون کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیم ساعت دیگه کلا تمومش می کنیم...برای امروز کافیه .بیشتر مباحث سختو با هم کار کردیم..بقیه بمونه برای فردا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خوب...پس میشه لطفا قبل از رفتن یه سری به من بزنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کتابخونه منتظرتون هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید لبخندی زدم . او هم متقابلا لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم حرفهای صد من یه غاز توکا بود یا درخواست نامتعارف امیر کامروا ، که باعث شد نیم ساعت باقی مونده را ده دقیقه ای جمع کنم و از اتاق سهیل بزنم بیرون. تمام فکرم مشغول حضور ناگهانی و کتابخونه خلوت و کوچیک دکتر بود.در تمام یه سالی که متناوبا به خونه ش رفت و امد می کردم حتی یکبار هم از من برای صحبت در جای خلوت و دنجی مثل کتابخونه ش ، دعوت نکرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تشریف می برید خانوم مهندس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت خاتون برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا رفتند یه دوش بگیرند گفتند اگه زودتر کارتون تموم شد تو کتابخونه منتظرشون بشینید...اینم یه قهوه دبش برای شما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا حس کردم چشمهای خاتونم یه جوریه..غمگین بود یا امیدوار؟ حتی اینم نمی تونستم تشخیص بدم...اصولا گاهی قوای عقل ناقصم بیشتر از حس های دخترونه ام می شد...دلم می خواست حاشیه ها را بگذارم کنار و به نتایج تفننی این جور درخواستها برسم .یعنی اگر حاشیه را می گذاشتم کنار ، به این نتیجه می رسیدم که مثل همه دخترهای دم بخت و رویایی، اولین احتمال، احتمال یک پیشنهاد محترمانه ازدواجه!! اما سریع این فکر را پس زدم..یعنی بعد از سی ثانیه! نهایت سرعتم همین بود دیگه!....اصلا دلیلی برای این فکر وجود نداشت!! از خیالات خودم شرمنده شدم و اخمهامو توی هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم و گفتم:( اگه اشکالی نداره همینجا منتظرشون می مونم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبل راحتی ارغوانی رنگ روبروی پنجره قدی هال رو نشونم داد و گفت: (پس بفرمایید بشینید و این قهوه رو نوش جان کنید تا آقا تشریف بیارند)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و نشستم. جای خوبی بود حداقل بهتر از اون کتابخونه کوچک بود. یک مبل ارغوانی راحتی هم درست روبرویم و یک میز گرد، بین مبل های کنار پنجره بود. قهوه را روی میز گذاشتم و به منظره بیرون نگاه کردم. یک بالکونی کوچک و سبز...پر از گلدون ...چه طبع لطیفی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خسته نباشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای بار دوم از حضور ناگهانی ش یکه خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معذرت می خوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم خجالت کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه ازتون بخوام همراه هم بریم کتابخونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون تردید اما با دلشوره عجیبی جواب مثبت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم چه جوری از اون کتابخونه و از اون خونه زدم بیرون...تمام بدنم می لرزید....تو اون سرما قطره های درشت عرق از تیره پشتم می لغزیدند و پایین می رفتند. موهای لخت کنار شقیقه م نامرتب روی گونه ها وپیشونیم چسبیده بود....چطور چنین چیزی ممکن بود؟ باورم نمی شد. با قدمهایی که یکی درمیان می لرزیدند بههر جون کندنی بود خودم را به سر خیابون اصلی رسوندم.می خواستم نفس تازه کنم اما انگار مجال این کار رو هم نداشتم.باید دور می شدم تا اونجاییکه امکان داشت دور می شدم. از کجا؟ از خونه غریبه ترین مرد زندگیام که به طرز بی رحمانه ای پوسته تلخ ترین حقیقت روزگار تنهایی ام رو برایم شکافته بود یا از خود حقیقتی که با تمام وجود انکارش می کردم...واقعیت نداشت..دروغ خنده داری بود که به جای سیزده به در امروز شنیده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قفسه سینه م به طرز محسوسی بالا پایین می رفت. توی سرم طبل می کوبیدند. انگشتهای لرزونم رو برای اولین ماشینی که نور چراغش چشمهای خیسم رو نشونه گرفته بود ، دراز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مُس...مستقیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی نفهمیدم ماشین چی هست و راننده کی هست. خواستم سوار بشم که دستهای تنومندی منو به عقب کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو آقا..برو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذهنم یاری نمی کرد...این صدا چقدر آشنا بود...راننده چیزی گفت و رفت.حتی نمی فهمیدم دری وری گفته یا قربون صدقه رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا بریم ببینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه اون کشیده شدم...همون کت و شلوار مارکدار سورمه ای بود...همون بود..همون عطر تلخ و سرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوری نمی بینی طرف مورد داره ! داری سوار ماشینش میشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم با اراده خودم سوار ماشینش شدم یا به زور سوارم کرد. پالتوش رو از صندلی پشت برداشت و روی شونه هام انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان بخاری هم زیاد می کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سردم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس عمه ناصرالدین شاهه داره می لرزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم به کندی به سمتش چرخید. با همون چشمهای نافذ و نامهربونش به صورتم زل زده بود. ابروهای پر و منظمش در هم نشسته بود و با جدیت براندازم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه منو برسونی یه ...یه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خونه....نه...نه....یه مسافرخونه ..یه مسجد...یه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه جای دنج و آروم.؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی تونستم با این حالم برم خونه....نمی تونستم....نمی شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم باش....بهتر میشی...آروم...هیش..چشمهاتو ببند و به هیچ چی فکر نکن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس می کردم یک کاغذ مچاله شده ام که از لای پرونده های قدیمی بایگانی شده ، گوشه ماشین کیان افتادم...جمع و مچاله و لرزون....با اینکه درونم می سوخت اما هنوز آتش نگرفته بودم. چرا تموم نمی شد؟چرا این لرزش لعنتی تمومی نداشت...هوای اطرافم داغ بود ...پر از گدازه ..داغ و سوزان...برای بلعیدن یک جرعه هوای تازه و خنک ، با دستپاچگی شیشه ماشین را پایین کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار می کنی ترلان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوا..هوا می خوام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه..باشه...بذار بخاریو کم کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند جرعه چند لیتری نفس کشیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز داری می لرزی بذار شیشه را بدم بالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نزدم همون مولکول های راه یافته به ریه م کافی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سردم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم...می فهمم...عصبیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنت..لعنت...لعنت به جنسیتم!!..حالا...درست همین حالا باید اتفاق بیفته...یک هفته مونده به موعد مقرر!!..حسش می کردم...خروج مایع داغ از بدنم....با وحشت گفتم:( پیاده میشم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه متعجبش چشمهامو نشونه گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید پیاده شم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تموم بدنت داره میلرزه ...حتی نمی تونی بدون لرزش حرف بزنی اونوقت کجا می خوای بری؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می ترسیدم رسوا شم...می ترسیدم رسواتر شم..می ترسیدم این مایع رنگیِ مایه خجالت ، روکش یکدست کرم ماشین وکیل نابغه این روزهایم رالکه دار کند...سعی کردم کمی بچرخم تا سنگینی بدنم روی نیمه تنم بیفتد شاید فرجی بشه و رسوایی دخترونه ای بار نیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده؟ خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش می کنم نگه دار..باید پیاده شم....همین الان...همین جا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع نگه داشت و قفل مرکزی را زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا درو قفل کر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم چرخید و نگاه موشکافانه ش را روی تک تک عضلات و اعصاب صورتم چرخوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار حدس بزنم...دوره ماهانه ت ناغافل شروع شده آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام صورتم گر گرفت. لعنت به تو ! اینقدر تیر به هدف زدن دیگه نوبر بود!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جلوتر یه داروخونه ست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت شرم نمی تونستم حتی نگاهم را بچرخونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاش را روی گاز گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطفا همین الان نگه دارید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخواستم بیشتر شبیه ناله بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روز داغونی را پشت سر گذاشتم ..لطفا داغون ترش نکن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار عاجزانه نالیدم:(لطفا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه چشم نگاهم کرد و با غیظ گفت:(دو دقیقه تحمل کن می رسونمت جایی که بتونی.....) حرفش را نیمه تموم رهاکرد. پوف کلافه ای کرد و ادامه داد:( راحت بشین لطفا..به درک که ....) باز هم حرفشو خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر خلاف حرفش ، خودم را کاملا از رویه صندلی جدا کرده بودم و فقط قسمتی از رانم روی صندلی بود و تقریبا زیر داشبورد فرو رفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترلان راحت بشین..این چه وضعشه آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تورو خدا اصرار نکنید...داروخونه نمی خوام فقط منو برسونید خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به من انداخت و با حرص لبشو به دندون گرفت. اینقدر حالم از این وضعیت مفتضح بد بود که کم کم گرمی اشک را روی گونه هام حس کردم...باید هق هق می کردم اما یک کم پوست کلفت تر از این حرفها بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگاش کن تورو خدا!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چند دقیقه گذشته بود که ماشین را نگه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا پایین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.