دانلود رمان سفیدبرفی:دختری به اسم گلیا نه زشت و نه زیبا تو این دنیا زندگی میکنه .با مشکلات دست و پنجه نرم کرده ولی هنوز یکی دیگه از مشکلاتش مونده .توهان راد پسری با تیپ و قیافه ی نبستا خوب یه دفعه از راه میرسه .یا خدا این دیگه چه غولیه… پایانشم خوشه کسایی که از رمان همخونه ای خوششون میاد بخونن..

ژانر : عاشقانه، ازدواج اجباری

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۲۰ دقیقه

مطالعه آنلاین سفید برفی
نویسنده: شاداب حسنی - shadab70

ژانر : #عاشقانه #ازدواج اجباری

خلاصه :

دانلود رمان سفیدبرفی:دختری به اسم گلیا نه زشت و نه زیبا تو این دنیا زندگی میکنه .با مشکلات دست و پنجه نرم کرده ولی هنوز یکی دیگه از مشکلاتش مونده .توهان راد پسری با تیپ و قیافه ی نبستا خوب یه دفعه از راه میرسه .یا خدا این دیگه چه غولیه…

پایانشم خوشه کسایی که از رمان همخونه ای خوششون میاد بخونن..

- نرگس، نرگس!

همین طور توی راه پله ها می دویدم و نرگس رو صدا می زدم.

نرگس:

- چته دیوونه؟ چرا داد می زنی؟ وایستا ببینم چرا این قدر قرمزی؟ نکنه تب داری؟

- نرگس باورت می شه؟ باورت می شه نرگس؟

- چی رو باورم می شه؟ د بگو ببینم چه مرگته!

- کار پیدا کردم نرگس، کار...

وسط حرفم پرید و گفت: راست می گی گلیا؟ کار پیدا کردی؟ آخ جــــون!

هم دیگه رو بغل کرده بودیم و مثل دیوونه ها بلند بلند می خندیدیم. سریع به حالت دو رفتم توی اتاقم دفتر خاطراتم رو باز کردم و شروع به نوشتن کردم:

«شکرت خدا، شکرت! بالاخره یه کار پیدا کردم، یه کار عالی.»

سرم رو بالا آوردم و به گذشته ام فکر کردم، به گذشته ای که توش هیچ نقطه ی روشنی پیدا نمی شد. سه سالم بود که مامانم مرد. از دست کارهای بابام سکته کرد. بابام یه معتاد الکلی بود که هیچی جز عشق و حال براش مهم نبود. بیچاره مامانم چهارده سالش که بود به زور می شینه پای سفره ی عقد و یه سال بعد از ازدواجش هم خشایار به دنیا میاد. هفت سال بعد از خشایار هم نوبت منه. وقتی مامان رفت، پدرم گم و گور شد. هیچ وقت نفهمیدم چه بلایی سرش اومد. بعد از مرگ مامان، خشایار همه کسم و مثل کوه پشت سرم بود. هم برام مادر بود و هم پدر. وقتی بابا ناپدید شد، خشایار شروع کرد به کار کردن. روزها کار می کرد و شب ها درس می خوند. بهش التماس می کردم که خودش رو خسته نکنه، اما همیشه در جواب خواهش من می گفت که الهی من فدات بشم خواهر کوچولو، تو تاج سرمی و روی تخم چشمم جا داری. برای تو کار نکنم، برای کی بکنم؟ نرگس، زن داداشم بود. دختر خیلی خوب و مهربونی بود؛ ولی هر چی نباشه من اون جا یک مزاحم بودم. اون جا خونه ی خشایار بود و مسلما نرگس دلش می خواست توی اون خونه تک و تنها خانمی کنه. یه شب که برای آب خوردن از اتاقم اومده بودم بیرون، صدای نرگس رو شنیدم که به خشایار می گفت گلیا تا کی می خواد این جا بمونه؟ نکنه می خواد تا ابد ور دل ما بشینه؟ آروم برگشتم توی اتاقم و مثل وقتی که بچه بودم، بدون این که صدایی تولید کنم شروع به گریه کردم.

از اتاقم اومدم بیرون و رفتم توی آشپزخونه.

نرگس اون جا بود. هوس کردم یه کوچولو اذیتش کنم. پشتش ایستادم و بلند داد زدم:

- پــــــــــخ!

بنده ی خدا فکر کنم سکته کرد. رنگش شده بود عین گچ و داد زد:

- گلیا! آخه مگه خلی دختر؟ سکته کردم روانی، خشایار راست می گه الحق که دیوونه ای!

همین طور که می خندیدم گفتم:

- فدای زن داداش گلم بشم!

آروم هلم داد عقب و گفت:

- بسه، بسه! برو اون ور خود شیرین!

صدام رو مثل بچه ها کردم و گفتم: نگس «نرگس» جونم می شه لطا «لطفا» به من توبونه «صبحانه» بدی؟

خندید و گفت:

- بشین پشت میز تا برات بیارم.

لبخندی زدم و گفتم:

- مرسی عزیزم.

داشتم صبحانه می خوردم که نرگس پرسید:

- راستی، کجا کار پیدا کردی؟

- تو یه شرکت.

- چه کار می کنی؟

- توالت شوری! خوب معلومه دیگه منشیم.

خندید و گفت:

- یه وقت از زبون کم نیاری ها!

- تو نگران زبون من نباش، هیچ وقت کم نمیاد. وای نرگس باورم نمی شه با حقوقی ماهی چهارصد هزار تومن. فکر کن تا حالا منشی دیدی که ماهی چهارصد بگیره؟

- نه خیلی عالیه، پس... گلیا؟

- بله؟

- می گم، گلیا...

- د جون بکن دیگه!

- یه خواستگار خوب برات پیدا شده.

لقمه پرید گلوم و به شدت سرفه می کردم. یه قلپ چای خوردم و با صدایی شبیه فریاد گفتم:

-چـــــی؟!

- گلیا یه کم بهش فکر کن. این آقاهه با بقیه ی خواستگارات فرق داره.

- حالا کی هستن؟

- یکی از دوستای خشایار. خشایار می گفت به حدی پولدارن که صدهزار تومن براشون پول خورده.

- دوست خشایار من رو از کجا دیده؟

- نمی دونم!

به نرگس نگاه کردم و با صدای آرومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون به خاطر صبحانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم سمت اتاقم. گوشه ی اتاقم کز کردم و شروع کردم به فکر کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست خشایار، نرگس، پولدار، راحتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم توی آینه نگاه کردم و با صدایی شبیه به زمزمه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«تا کی می خوای سربار خشایار باشی؟ تا کی می خوای دستت رو پیش داداشت دراز کنی؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش نرگس، بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نرگس شب که خشایار اومد، بهش بگو به این دوستش بگه بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشمای نرگس برق خوشحالی رو دیدیم. می دونستم هم از این که سر و سامون می گیرم خوشحاله، هم از این که از این جا می رم. به افکار خودم خندیدم و با خودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«اوه نه به داره، نه به بار!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب که خشایار اومد، نرگس صدام زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خشایار باهات کار داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی رفتم پیش خشایار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام داداشی جونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام وروجک، بیا این جا بشین ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونستی خیلی بزرگ شدی؟ دلم نمی خواست این قدر زود بزرگ بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوا داداشی، من از همون اول...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفم پرید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، باشه قبول، هر چی تو بگی! اگه بخوای حرف بزنی می دونم که مخ بنده رو سرویس می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد جدی شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا مطمئنی که می خوای این دوستم بیاد خواستگاریت؟ گلیا من جلوی این ها آبرو دارما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نگران آبروت نباش، من مطمئن مطمئنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی پسر گلیه، من که عاشقشم، فقط...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه مشکلی هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بگو دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش، راستش این دوستم قبلا یک بار ازدواج کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه کپ کردم! یعنی، یعنی یه مرد مطلقه خواستگار من بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم توپیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«مطلقه است که مطلقه است، به تو چه؟ تو به گذشته اش چه کار داری؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس با اطمینان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشایار با تعجب نگاه کرد و برای این که بحث رو عوض کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند سالشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو سال از من بزرگ تره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی سی و دو سالشه دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به خشایار نگاه کردم و پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معنی اسمش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم به اسمش فکر می کردم، چه اسم باحالی داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس من بگم فردا شب بیان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، بگو بیان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم از جام بلند شدم و رفتم توی اتاقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا اگه اون از من خوشش نیاد چی؟ غلط کرده، مگه من چمه؟! بلند شدم جلوی آینه ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت گرد، با چشم های درشت سبز که هر وقت خشایار می خواست اذیتم کنه بهم می گفت وزغ کوچولو؛ دماغ معمولی با نوک صاف، نه سر بالا و نه سر پایین و لب های نازک ولی کوچولو. ابروهای نازک هشتی شکل و موهای لخت قهوه ای رنگ. ولی زیباترین قسمت صورتم پوستم بود. پوست سفیدی که به برف می گفت، برو کنار من هستم. برعکس پوست خشایار که تیره بود، پوست من به حدی سفید بود که دوستام و آشناهامون سفیدبرفی صدام می کردن. به هیکلم نگاه کردم، قد بلندی داشتم، حدودا صد و هفتاد و سه و کمر باریک با پاهایی کشیده. بد هم نبودما! تا به حال این طوری به خودم نگاه نکرده بودم، تقریبا می شه گفت متوسط رو به بالام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه حالا انگار اون چه تحفه ای بود که من باید شکل حوری های بهشتی می بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی ممکنه من شوهر کنم؟ شوهر، ازدواج، عشق، عجب کلمات عجیبی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه بچه دار شدم اسم بچه ام رو چی بذارم؟ فرزان، نه فرهاد. خنده ام گرفته بود. من هنوز یارو رو ندیدم، اون وقت اسم بچه دارم انتخاب می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو بلند بلند زدم زیر خنده. نرگس سراسیمه اومد تو اتاقم و گفت: چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، فقط دارم می خندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار در نشست و به حالت گریه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایا، خداوندا مگه به این بشر عقل ندادی؟ چرا این قدر خله؟ آخر من از دست این خواهر و برادر دیوونه می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور که می خندیدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگسی؟ امشب میای پیشم بخوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی گلیا، به مرگ خشایار اگه لگد بندازی چنان می زنمت که خواب یادت بره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا، من که بالای تختم چه جوری می خوام لگد بندازم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودتی عزیزم. اون دفعه هم که این جا خوابیدم همین رو گفتی. صبحش که از خواب بیدار شدم، یه جای سالم توی بدنم نمونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم، چشم لگد نمی اندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس پاشد و یه بالشت و پتو از توی کمد برداشت و روی زمین دراز کشید. یه دفعه خشایار در رو باز کرد و اومد تو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما دوتا چه غلطی می کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به تو چه؟ مگه فضولی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زن منو چرا آوردی تو اتاق خودت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خشی جون باز هم به تو چه؟ زن داداش خودمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من بدون زنم خوابم نمی بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ خر گیر آوردی؟ اگه خوابت نمی بره، پس چرا وقتی باهم دعوا می کنین و قهرین تو روی کاناپه مثل خرس قطبی می خوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس بلند بلند خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زهرمار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی گفتی عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من غلط بکنم چیزی بگم. اصلا من کی باشم بخوام حرف بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا برو بگیر بخواب، بذار من و نرگسم لالا کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین پسمل خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی خشایار رفت رو به نرگس کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دارم می میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم وقتی خشایار اومد خواستگاریم از ترس داشتم خودم رو خیس می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب با نرگس تا صبح حرف زدم و درد و دل کردم، ولی حتی یه سر سوزن هم از استرسم کم نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخیش. چه خواب خوبی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و نرگس رو دیدم که با اخم نگاهم می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه که خواب خوبی بود. منم تا ساعت دوازده می خوابیدم همین رو می گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم خندیدم. بلند شدم و گونه اش رو بوسیدم و زیر گوشش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبح بخیر عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتره بگی ظهر بخیر، نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه گیر نده دیگه نرگسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر مگه تو کار پیدا نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا پیدا کردم، ولی تو کدوم آدم ابلهی رو دیدی که جمعه ها بره سر کار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند بلند خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش من توی بیمارستان کار می کنه، من توی شرکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست می گی ها، حواسم نبود. می گم گلیا بدو برو حاضر شو که بریم خرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دیگه، مثلا شب خواستگار می خواد بیاد ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد شب افتادم و دوباره دلم آشوب شد. قلبم بدجوری می زد، انگار... اه گلیا بی خیال شو دیگه. یه خواستگاره دیگه همین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین گلیا، می دونم داری سکته می کنی ولی الکی نگرانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سکته؟ نگران؟ مگه اصلا نگرانی داره؟ برای چی باید نگران باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بچه ما رو سیاه نکن. ما خودمون ذغال فروشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای داد بیداد یعنی تو ذغال فروشی؟ وای نه، بیچاره داداشم چه کلاه گشادی سرش رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس همین طور که به سمت اتاق هولم می داد گفت: برو دیگه بچه پررو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاق و لباس هام رو هول هولکی عوض کردم. یه نگاه تو آینه کردم. بد نبودم و از اتاق اومدم بیرون؛ نرگس رو صدا کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس، نرگس بیا دیگه من ده دقیقه است که آماده ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدم بابا، اومدم چه خبرته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بریم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بابا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا عصر تو خیابون بودیم و برای شب خرید می کردیم. وقتی رسیدیم خونه ساعت هفت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وای خاک تو سرت گلیا این قدر لفتش دادی که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بابا ببخشید، الان به جای این که سر من داد بزنی برو آماده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست می گی. گلیا تو هم برو زود حاضر شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم سمت اتاقم که یه چیزی یادم افتاد و از همون جا داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس؟ نرگس من شال رو سرم بندازم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه عزیز من تو که اخلاق خشایار رو می شناسی دیگه چرا می پرسی؟ معلومه که باید بندازی. حالا چرا بر و بر من رو نگاه می کنی، خب برو دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، باشه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم و کنار کمدم ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ لباسی نظرم رو جلب نمی کرد، تا آخر یه مانتوی تنگ کرم رنگ با شلوار لی مشکی و یه شال کرم انتخاب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس هام رو عوض کردم و رفتم جلوی آینه. زیاد بلد نبودم آرایش کنم، به خاطر همین به یه برق لب ساده رضایت دادم. ساده بودم، و یه خانم جذاب، شیک و خوشگل شده بودم. پقی زدم زیر خنده، چه از خودم تعریف می کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی آشپزخونه و رو به نرگس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس به نظرت قیافه ام خوبه؟ تیپم چه طوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایول دختر چه کار کردی. یارو باید خل باشه که تو رو ببینه و عاشقت نشه. ولی بین خودمون بمونه ها، عجب جیگری شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولا جیگر بودم، دوما ما اینیم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس با مشت آروم زد تو بازوم و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا تو با ازدواج قبلی این آقا مشکلی نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه. چه مشکلی می خوام داشته باشم؟ من به گذشته اش چه کار دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا روشن فکر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم جواب نرگس رو بدم زنگ در به صدا در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا خدا اومدن! داشتم سکته می کردم، انگار یکی توی دلم رخت می شست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا تو همین جا بمون. خشایار هم با اون هاست. خودش گفت با اون ها میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت صدات کردم سینی چای رو بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا استرس نداشته باش و آروم باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی بهش زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی نرگسی جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس رفت. خدایا چرا قلبم این طوری می زنه؟ احساس می کنم می خواد از حلقم بیاد بیرون. صدای احوال پرسی رو شنیدم، کنار در آشپزخونه ایستادم تا بتونم ببینمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول یه آقای فوق العاده شیک با موهای جوگندمی وارد شد که مشخص بود آقای راد بزرگ وارد پذیرایی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه خانم نسبتا جوون و خوشگل وارد پذیرایی شد که حدس می زدم خانم راد باشه و بعد از خانم راد، یه دختر واقعا زیبا داخل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایی عجب عروسکی بود! چشم های درشت عسلی و لب و دهن کوچولو با موهای طلایی که مشخص بود رنگ موهای خودشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا پس چرا خود پسره نمی اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو انداخته بودم پایین و فکر می کردم که چرا پسره نمی اومد که یهو یه صدای مردونه ی قشنگ رو شنیدم، سریع سرم رو آوردم بالا. یا ابولفضل! این دیگه کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های طوسی براق، دماغ صاف و کشیده و لب های معمولی، با موهای بور به هم ریخته. شکل اروپایی ها بود! چشم هاش بدجوری خودنمایی می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیکلش هم خوب بود، معلوم بود که بدنسازی کار می کنه. صورتش معمولی بود اما هیکلش جدی جدی به قول نرگس، خدا بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره برگشتم روی صورتش. داشت می خندید، دوتا چال قشنگ روی گونه هاش به وجود اومد. دلم لرزید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کت اسپرت مشکی پوشیده بود با بلوز طوسی تنگ و شلوار لی طوسی. عجب تیپی داشت! کدوم خری حاضر شده از این آدم جدا بشه؟ واقعا که زنش خیلی احمق بوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی... ولی یه مشکلی وجود داشت! توی چشم های قشنگش چنان غروری بود که هر آدمی رو می ترسوند. کاملا معلوم بود که غرور توی وجودش بیداد می کنه. البته این قیافه، این تیپ، معلومه که باید مغرور باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل ها نشسته بودن و حرف می زدن که نرگس بلند صدام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا جان چایی رو بیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم یه دقیقه از کار افتاد. داشتم از ترس قالب تهی می کردم. سینی رو برداشتم و به سمت پذیرایی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم راد سرش رو آورد بالا و با دیدن من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشالله، هزار ماشالله چه خانمی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف خانم راد همه ی سرها به طرف من برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سلام کردم و سینی چایی رو بردم به سمت آقای راد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه پدرانه ای بهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه دخترم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت خانم راد رفتم که اون هم درست مثل شوهرش با مهربونی نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به، این چایی خوردن داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند آرومی زدم و سینی رو بردم جلوی اون دختر خوشگله، که اون هم با مهربونی بهم لبخند زد و آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون عزیزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال شدم، همشون مهربون بودن! خدا کنه پسره هم مثل خانوادش باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو بردم طرف خشایار و نرگس. نرگس طوری که فقط خودم و خشایار بشنویم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا دلش شوهر می خواد، گلیا دلش شوهر می خواد، شوهر اون رو نمی خواد شوهر اون رو نمی خواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور جلوی خودم رو گرفتم که نخندم. خشایار که سرش رو بین دست هاش قایم کرده بود و می خندید. از لرزش شونه هاش معلوم بود که داره غش می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو سریع بردم طرف آقای راد کوچیک. جلوش ایستادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو آورد بالا و توی چشم هام خیره شد. کپ کرده بودم! چشم هاش مثل نقره بود، بدجوری می درخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور بهش خیره شده بودم که یه پوزخندی زد و به آرومی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا این قدر لحنش سرد بود؟ یعنی از من خوشش نیامده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیش نرگس نشستم. بهش نگاه کردم که بدونم نظر اون چیه، منظورم رو فهمید! یه چشمک بهم زد که فهمیدم اون هم خیلی از این خانواده خوشش اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشایار و آقای راد بزرگ داشتن باهم حرف می زدن که خانم راد پرید وسط حرفشون و با لحن بامزه ای گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه! فکر کنم ما اومدیم خواستگاری، نیامدیم که شما به خشایار بگی میگرن مریضت خوب شده یا نه! ای بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای راد بلند خندید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خانم حق با شماست، بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم راد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه که حق با منه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به خشایار کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب خشایار جان، شما که من رو می شناسی نمی تونم زیاد حاشیه برم! آقا اصلا یک کلام، گل پسر اومدیم این خواهر گل تر از خودت رو بر داریم و ببریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشایار خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دم خانم راد، نمی دمش مال خودمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدن به جز اون پسرِ مغرور که به یه لبخند آروم اکتفا کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم راد بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خُب بابا قول می دم خوب ازش مواظبت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی که جو آروم شد نرگس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو گلیا جان، پاشو با آقای راد برین توی اتاق یه کم باهم حرف بزنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه حرفش رو تایید کردن. بلند شدم و به آقای راد که ایستاده بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید از این طرف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی همون دو یا سه ثانیه ی راه پذیرایی تا اتاقم گر گرفته بودم. اگه به خاطر آبروم نبود همون جا غش می کردم! حس می کردم یکی داره خفه ام می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق شدیم. بدون هیچ خجالتی صندلی میز کامپیوترم رو بیرون کشید و روش نشست، منم روی تختم نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم حرفی بزنم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شه اول من صحبت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می کنم، بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینید خانوم امیدی، نمی دونم چه جوری باید براتون توضیح بدم، ولی باید بهتون بگم من نمی خوام ازدواج کنم و به میل خودم هم این جا نیستم! مادر من خیلی اصرار داره دوباره ازدواج کنم، ولی من این رو نمی خوام. وقتی علاقه ی شما رو به درس خوندن از خشایار شنیدم، تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدم. من اومدم خواستگاری شما که اگه قبول کنید ما با هم یه ازدواج صوری کنیم. یعنی درست مثل دو تا دوست که توی یه خونه زندگی می کنن، ولی توی دو تا اتاق جدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو آوردم بالا، صورتم از عصبانیت داغ شده بود، خیلی به خودم فشار آوردم که داد نزنم، با صدای آروم و عصبانی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخی چه قدر شما دلسور تشریف دارید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من به خاطر خودم هم این کار رو می کنم! من اگه با شما ازدواج کنم از گیر دادن های مامانم خلاص می شم! قبلا هم بهتون گفتم، اون می خواد برام زن بگیره و من نمی خوام، ولی اگه من و شما باهم ازدواج کنیم به نفع هر دومونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می شه بفرمایید چه نفعی برای من داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا اون جایی که من می دونم شما به درس خوندن علاقه ی شدیدی دارید. به نظر من خیلی هم دوست دارید در یکی از کالج های خارجی ادامه ی تحصیل بدید! با کمک من می تونین در یکی از بهترین کالج های دنیا درس بخونین. در ضمن من برای مهریه ی شما هزار سکه در نظر گرفتم. بعد از جدایی من و شما با این هزار سکه می تونید زندگی راحت تری نسبت به قبل داشته باشید. به نفع منم هست چون که از زن گرفتن خلاص می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون وقت چند سال باید به این بازی مسخره ادامه بدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو سال. در ضمن توی این دو سال همه باید فکر کنن من و شما درست مثل یه زوج خوشبختیم. بهانه ی طلاقمون هم برای اختلاف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه، بسه! من هنوز جواب بله رو ندادم، شما برای طلاقمون هم برنامه ریزی کردین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در هر صورت بله گفتن شما، به نفع هردومونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم خیلی وقته توی اتاقیم، دیگه بهتره بریم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی بودم، خیلی خیلی عصبی بودم! حالم داشت از این پسر بهم می خورد. باهم رفتیم توی پذیرایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم راد بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خُب دخترم، نظرت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو انداختم پایین و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطفا بذارید فکر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم می دونستم جوابم چیه، من حاضر نبودم به خاطر پول ازدواج کنم! فقط برای این که خانم راد رو ناراحت نکنم این رو گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته دخترم، معلومه که باید فکر کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ساعتی حرف های معمولی زدیم که آقای راد بلند شد و رو به خشایار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خُب دیگه ما زحمت رو کم می کنیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشایار و نرگس از جاشون بلند شدن و خشایار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا؟ زوده حالا، لطفا بشینید آقای راد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی خشایار جان، ولی خودت که بهتر می دونی، من و توهان صبح زود باید یه سر به شرکت بزنیم، بعدش هم بریم بیمارستان. آذر هم که باید بره مطب. تارا هم که تو خودت بیشتر از ما اطلاع داری باید بره دانشگاه! پس دیگه باید رفع زحمت کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشحال می شدم بازم می موندین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون نرگس جان، انشالله برای دفعات بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چهارتاشون بلند شدن و تک تک با ما دست دادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی می خواستم با توهان دست بدم آروم زیرگوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باور کنید به نفعتونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرومی باهاش دست دادم. بالاخره رفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس سریع اومد کنارم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خُب؟ چی شد؟ چی گفتین؟ ازش خوشت اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس جان ببخشید، سرم خیلی درد می کنه می خوام برم بخوابم. شب بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس ساکت شد. می دونست هر وقت این طوری حرف می زنم یعنی این که نمی خوام چیزی بگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی اتاقم و خودم رو روی تختم پرت کردم. خدایا چی فکر می کردم چی شد! این پسره چی می گفت؟ ازدواج صوری؟ طلاق بعد از دو سال؟ هزار سکه مهریه؟ تحصیل توی بهترین دانشگاه ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلیا بهش فکر کن! این پیشنهاد عالیه! مگه همیشه نمی خواستی درست رو توی یکی از بهترین دانشگاه ها ادامه بدی؟ مگه نمی خواستی سربارِ خشایار و نرگس نباشی؟ مگه این ها آرزوهات نبود؟ بعد دو سال می تونی برای خودت مستقل زندگی کنی، بدون این که به حمایت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهه سرم داره می ترکه! به جای فکر کردن به این خزعبلات بهتره بگیرم بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس فردا صبح منو ساعت شش بیدار کن باید برم سرکار. روزِ اولی یه وقت دیر نکنما! باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بخواب. بیدارت می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو گذاشتم روی بالشت، به ثانیه نکشید که خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گلیا؟ گلیا بلند شو دیگه! خودش مثل چی می خوابه، بعد به خشایار می گه خرس قطبی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خواب آلودی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه ای کشیدم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبح بخیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبح بخیر. پاشو دیگه! مگه نباید بری سرکار؟ پاشو صبحونه بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم، پاشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و دست و روم رو شستم و راه افتادم سمت آشپزخونه. دور آشپزخونه راه می رفتم و داد می زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من گشنمه! من گشنمه! من گشنمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس با صدایی که معلوم بود سعی می کنه نخنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کارد بخوره به اون شکم واموندت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین بابا، بشین صبحونت رو بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای به چشم قربان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و شروع کردم به خوردن. خیلی گرسنه بودم، دیشبم این قدر مشغول فکر کردن بودم که یادم رفت چیزی بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته؟ آروم بخور. دیگه گودزیلا هم این طوری وحشیانه غذا نمی خوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نرگس خیلی بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به من چه؟ تو می گی خفه، منم می گم شو! خوب مثل آدم بگو خفه شو تا نتونم چیزی بگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیوونـه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی گلیا نگفتی، دیشب چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از جام بلند شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی خیال نرگسی جون. من دیگه دیرم شده، ممنون به خاطر صبحانه. خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه گلیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از خونه زدم بیرون. نمی خواستم جواب سوالای نرگس رو بدم! خوم هنوز گیج بودم، نمی دونستم می خوام چه کار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار تاکسی شدم و رفتم به سمت شرکت. قرار بود امروز رییس شرکت رو ببینم. خداکنه از اون بدعنق ها نباشه که حال و حوصله ی این یه قلم رو اصلا ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدم دم شرکت. کرایه ی ماشین رو حساب کردم و رفتم داخل شرکت. شرکت خیلی شیکی بود! وقتی آدم توش راه می رفت فکر می کرد هتله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی که قبلا دیده بودمش پشت میز نشسته بود. بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانم صابری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به، خانم امیدی عزیز! خوش اومدین، بفرمایید بشینید. آقای رییس تا ده دقیقه ی دیگه میان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم نشستم و رو به خانم صابری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون خانم صابری. می گم خانم صابری، این آقای رییس چه جور آدمیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه آدم عجیب غریب! همیشه جدی، ولی گاهی جدی و مهربون و گاهی جدی و ببخشیدا، سگ اخلاق! ولی به چشم برادری یه تیکه ایه که نگو! همین دخترای شرکت روی هوا می زننش. منشی قبلیش رو به خاطر همین اخراج کرد! دختره بهش نخ می داد. من تنها خانمی ام که این جا متاهلم، به خاطر همین منو منشی خودش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ؟ پس من این جا چه کار می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش کارهای من خیلی زیاده، رییس هم قبول کردن یه خانم دیگه رو استخدام کنیم. ولی زیر نظره من انتخابش کنیم که آدم خوبی باشه! منم به نظرم تو دختر خوبی هستی، به خاطر همین تو رو انتخاب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رییس خیلی از این جور دخترا بدش میاد. همون منشی اش که بهت گفتم، اگه به خاطر پدرش نبود ممکن بود یه فصل کتکش هم بزنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومــم! پس آدم جالبیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گرم و مردونه ی آشنایی از پست سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آدم جالبی هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو برگشتم به سمت عقب. یا خدا! این این جا چه کار می کنه؟ توهان راد... توهان راد این جا چه کار می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عرض شد خانم امیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما... شما این جا... این جا چه کار می کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رییس شرکت هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه... آخه مگه شما دکتر نیستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا هستم، این جا هم یه شرکت صادرات و واردات تجهیزات پزشکیه. این به شغل من مربوطه. فکر کردم خشایار بهتون گفته این جا شرکت منه! نگفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین طور خیره شده بودم بهش. واقعا نمی دونستم چی بگم یا چه کار کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه خدا شرکت قحط بود که منو از دم آوردی این جا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خانم صابری به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم امیدی؟ خانم امیدی حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، بله خوبم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به توهان که با لبخند کجی بهم خیره شده بود نگاه کردم. بعد از چند ثانیه سکوت با صدای آرومی بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم امیدی نمی خواین با همکارا و محل کارتون آشنا بشین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، یعنی آره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم خنده اش گرفته. با صدایی که معلوم بود داره کنترلش می کنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس دنبال من بیاین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم توی اتاق کناری اتاق خانم صابری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این جا محل کار شماست. کارتون هم اینه که تلفن ها رو جواب بدین. قرارها رو تنظیم کنید. پرونده ها رو مرتب کنید و... فهمیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک پررو! انگار داشت با بچه حرف می زد. متوجه شدید؟ اه اه اه اه! حالم بهم خورد. عــــــق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم امیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله متوجه شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه؛ بفرمایید از این طرف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم توی اتاقی که روبروی اتاق من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا آقا و دو تا خانم پشت میز نشسته بودن و داشتن روی یه پرونده بحث می کردن. توهان بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه برگشتن به سمت ما و سریع بلند شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید خواهش می کنم. اومدم همکار جدیدتون رو بهتون معرفی کنم. خانم گلیا امیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر بهشون سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توهان رو به یکی از دخترا کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم کریمی می شه بقیه ی بچه ها رو با خانم امیدی آشنا کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته آقای راد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توهان بعد از تشکر کوتاهی رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم کریمی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عزیزم به این شرکت خوش اومدی! من بهاره کریمی ام، بیست و سه سالمه، دو 2 ساله این جا مشغول به کار هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر کناریش سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام! منم فرناز سعادتی هستم، بیست و شش سالمه، چهار ساله این جا کار می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهاره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته این جا یه خانم دیگه هم کار می کنه که امروز رفته مرخصی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه چشمک به فرناز زد که هردوتاشون ریز خندیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از مردها آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالت بکشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهاره چشم غره ای بهش رفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای چی؟ خودت می دونی همه چیزایی که درباره اش می گیم راسته و حقیقت داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به من کرد و با لحن شوخی ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این آقای مثلا محترم هم آقای زند هستن. اهورا زند یا بهتر بگم، بهترین دوست آقای راد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر بهم سلام کرد، منم آروم جوابش رو دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهاره دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و ایشون هم آقای راد هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به بهاره نگاه کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خود اون پسره ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راد هستم، شهریار راد. پسرعموی توهان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو آورد جلو و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا ازش خوشم اومد. یه نگاه مرموزی داشت. آدم رو می ترسوند و در عین حال جالب بود! دستم رو بردم جلو و باهاش دست دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه صدای توهان رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم امیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و بهش نگاه کردم. یا خدا! این که تا همین دو دقیقه پیش حالش خوب بود، چرا یهو عین میرغضب شد؟ یه اخمی بهم کرده بود که انگار آدم کشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ناراحتی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم امیدی دنبال من بیاین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.