در طی این داستان که ادامه داستان قبلی است جیکوب به علت اینکه بلا ادوارد را به وی ترجیح داده ناراحت است اما ویکتوریا در سیاتل در تلاش است تا یک ارتش خ و ن‌آشامی راه بیاندازد و از طریق آن خانواده کالن‌ها و بلا را به قتل برساند در همین مدت هم ادوارد از بلا به طورغیر رسمی خواستگاری می‌کند و مدتی بعد جیکوب با فهمیدن این موضوع محافظت از آنها را در مقابل لشکر خ و ن‌آشام‌ها رها می‌کند و از طرفی…

ژانر : خارجی، ترسناک، فانتزی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۸ دقیقه

مطالعه آنلاین کسوف (جلد سوم گرگ و میش)
نویسنده : استفانی میر - Stephenie Meyer

ژانر : #ترسناک #فانتزی #خارجی

خلاصه‌ :

در طی این داستان که ادامه داستان قبلی است جیکوب به علت اینکه بلا ادوارد را به وی ترجیح داده ناراحت است اما ویکتوریا در سیاتل در تلاش است تا یک ارتش خ و ن‌آشامی راه بیاندازد و از طریق آن خانواده کالن‌ها و بلا را به قتل برساند در همین مدت هم ادوارد از بلا به طورغیر رسمی خواستگاری می‌کند و مدتی بعد جیکوب با فهمیدن این موضوع محافظت از آنها را در مقابل لشکر خ و ن‌آشام‌ها رها می‌کند و از طرفی…

مقدمه

...آنچه ما براي استفاده از ترفند می کوشیدیم نافرجام مانده بود.

با حس سرماي درون قلبم ، او را می دیدم که براي دفاع از من آماده می شد . تمرکز بی اندازه قدرتمندش هیچ نشانی

از تردید نداشت ، گرچه از نظر تعداد برتري با دشمن بود.

می دانستم نمی توانیم انتظار کمک داشته باشیم ...

درست در همان لحظه اعضاي خانواده اش براي زندگیشان می جنگیدند ، همان گونه که مطمئن بودم او براي من و

خودش می جنگید.

یعنی می توانستم از نتیجه نبرد دیگر با خبر شوم ؟چه کسی پیروز و چه کسی مقلوب شده ؟ آیا تا آن زمان زنده خواهم

ماند ؟ در عمل که اینطور به نظر نمی رسید .

چشمان سیاهش ، که براي کشتن من به شکل ترسناکی در آمده بود ، درست در لحظه اي که مدافع من به نقطه اي

دیگر نگاه می کرد ، به من دوخته شد ، لحظه اي که بی شک زمان مرگم بود .

در گوشه اي ، دور ، درورتر از اعماق جنگل ، گرگی زوزه کشید .

فصل اول:

اتمام حجت

بلا ،

نمیدونم چرا مثله بچه دبستانی ها چارلی رو مجبور می کنی نامه هاتو بده به بیلی

اگر می خواستم باهات حرف بزنم جواب تلفو

کجاي کلمهء دشمنان فنا ناپذیر برات غیر قابل

ببین ، می دونم که کارام همه مسخرست ، اما فقط یک راه مونده ، ما نمی تونیم با هم دوست باشیم وقتی تو همش

وقتت رو با یه عده

وقتی بهت فکر می کنم فقط اوضاع بدتر می شه

پس خواهشاً دیگه واسم ننویس

آره ، منم دلم واست تنگ شده ، اما این چیزي رو تعقییر نمیده ، ببخشید.

جِیکوب .

با انگشت شستم نامه رو لمس کردم ، می شد فرو رفتگی هایی که بر اثر فشار بیش از حدقلم بوجود اومده و تقریباً

کاغذ رو پاره کرده بود رو احساس کرد . می تونستم قیافشو در حالی که برام نامه می نوشت تصور کنم ، که با خط

خرچنگ قورباغه کلمات درشتشو نثارم می کنه ، و وقتی که کلماتش درست از آب در نمی اومد روشون خط می کشید

، شاید قلم تو دستهاي بزرگش خم شده باشه ، که احتمالاً لکه هاي جوهر اینجوري به وجود اومده .

می تونم چهرش رو در حالی که از فرط ناکامی ابروهاي سیاهش رو درهم کشیده و پیشونیش رو خط انداخته بود

«. به مغزت فشار نیار ، جِیکوب ، بریز بیرون » : تصور کنم . اگر اونجا بودم ، احتمالا کلی می خندیدم و بهش می گفتم

خندیدن آخرین چیزي بود که در این لحظه و درست زمانی که آخرین کلمات رو به یاد می آوردم می تونستم انجام

بدم. جواب نامه ي عذر خواهی من که از چارلی به بیلی و آخرم به اون رسیده بود ، وقتی که از پاکت در اومده بود

درست مثل بچه دبستانی ها تعجب نکردم ، خب می دونستم توش چی نوشته ، حتی قبل از اینکه بازش کنم .

نکته جالب این بود که هر جمله ي ناتمام نامه ، چه زخمی در من ایجاد می کند ، اگر احتمالاً آخر هر جمله یک سطح

تیز داشته باشد .

بیشتر از همه ، پشت هر آغاز خشمگینی ، دریاچه اي از نفرت کمین کرده ، درد جِیکوب منو بیشتر زجر می داد.

درست زمانی که مشغول سنجیدن نامهء جِیکوب بودم ، بوي تند دود رو درست از سمت آشپزخانه استشمام کردم ،

احتمالاً توي خونه ي دیگه ، کسی جزء من با آشپزیش باعث ترس همه می شد .

نامه رو توي جیب پشتم چپوندم و با سرعت و با دوتا یکی کردن پله ها پایین رفتم ، ظرف سس اسپاگتی چارلی تویه

مایکروفر در اولین دوره ي انقلابیش بود که من اون در آوردم .

.« کجاشو اشتباه کردم » : چارلی با غُرغُر گفت

« اول باید در پوششو بر می داشتی ، فلز نباید تو مایکروفر قرار بگیره »

من همونطور که حرف می زدم در پوش فلزي را برداشتم و نصف سس رو توي کاسه ریختم و کاسه رو توي مایکروفر

و بقیه سس رو توي قوطی ریختم و بعد گذاشتم توي فریزر ، زمان رو وارد و دکمه شروع رو زدم.

چارلی با لبهاي فشرده روي هم حرکات منو نگاه می کرد ، نگاهی به ماهی تابه و اجاق انداختم ، و بوي هشدار دهنده

با یک قاشق سعی کردم خمیر « کمک فوري » که باعث عملکرد سریع من شده بود رو شناختم ، و زیر لب گفتم

چسبناکی که تو ظرف چسبیده بود رو پاك کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی دستانش را درون هم کرد و نگاهش رو از پنجره ، «؟ خب این کارا واسه چی بود » : چارلی آهی کشید . پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ نمی دونم ، درباره ي چی حرف میزنی » : تاریک به بیرون انداخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گیج شده بودم چارلی آشپزي می کرد ؟ پس روحیه تند خویانش کجا رفته بود ؟ معمولا پدرم رفتار گستاخانه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي دوست پسرم نگه می داشت و سعی می کرد کلمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"مزاحم" رو براي اون تصور کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلاش هاي چارلی بی فایده است ، چون ادوارد دقیقاً می دونه که پدرم سعی می کنه چه چیزي رو بهش حالی کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اداي کلمه دوست پسر روي گونه هام با حالتی آشنا هجی می شه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این کلمه درست نیست ، به هیچ وجه ، من به کلمه با شکوه تر نیاز داشتم که از سر اجبار بیان کنم . اما کلماتی مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقبت و سرنوشت در صحبتم تکراري به نظر می رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد کلمه ي دیگه اي در ذهن داشت و این کلمات باعث تغیراتی در من می شد . من این کلمه به خصوص رو با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان هاي به هم فشرده بیان می کنم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"نامزد"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه ، خودم رو از فکر کردن به اون بازداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ من چیزي رو فراموش کردم ، از کی تا حالا تو آشپزي می کنی » : از چارلی پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که پاستاهاي قلنمبه شده رو با صداي بنگی وارد آب جوش کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . یا بهتر بگم احتمالا سعی می کنی آشپزي کنی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . گناهی نیست که اجازه نده من تو خونه ي خودم آشپزي نکنم » : چارلی غرولندي کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه جواب بدم به نشانِ رویه کُتش نگاهی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. از این به بعد هست »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خوب ، دیگه » : چارلی نگاه منو احساس کرد و سریع نشان پلیسشو که فراموش کرده بود برداره گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمربند و اسلحش به چوب لباسی آویزون بود . چارلی مدتی بود که نیازي به پوشیدن اون تو دفتر کارش نداشت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه خبري از مفقود شدن هاي ناگهانی که شهر کوچیک فورکس رو تهدید می کرد نبود . هیچ خبري از گرگ هاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غول پیکر که کنار جنگل دیده شده بود ، نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رشته هاي نودل رو در سکوت از هم بازکردم ، حدس می زدم که چارلی سر حرف رو با تعریف از ناراحتی هاش باز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنه . ولی پدر من زیاد حرف نمی زد ، پس در سکوت و روبه روي هم مشغول صرف شام شدیم ، اما مشخص بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکري در سر داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از سر عادت نگاهی به ساعت انداختم ، کاري که هر شب چند دقیقه مونده به این ساعت انجام می دادم ، فقط نیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت مونده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ظهر سخت ترین ساعات روز براي من به حساب می آد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زمانی که دوست عزیزم جِیکوب بلک جریان موتور سواري نافرجام منو به پدرم گزارش داد ، تا باعث بشه وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمتري رو با دوست پسرم ادوارد کالن بگذرونم . ادوارد فقط می تونست از ساعت 7 تا 9:30 دقیقه به ملاقات من بیاد ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط در حدخونه ي من و زیر نظر مستقیم و توهین آمیز پدرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا معجزات حرکات بچه گانه اي بود که من براي یک غیبت سه روزه و یک پرش از رویه صخره به جان خریده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته من هر روز ادوارد رو توي مدرسه می دیدم ، چون چارلی در این مورد نمی تونست کاري از پیش ببره . و البته ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد هر شب رو در اتاق من به سر می برد که چارلی حتی به فکرشم نمی رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قابلیت ادوارد تو بالا رفتن و در سکوت وارد شدن از پنجره ي اتاق من ، به همان اندازه به درد بخور بود که خواندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افکار چارلی اهمیت داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اینکه بعد از ظهر ها تنها زمانی بود که از ادوارد دور می شدم ، با این همه نمی تونستم استراحت کنم و زمان همیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کش می اومد . اما من همچنان از تنبیه هام استقبال می کردم ، تنها به این دلیل ، که نمی تونستم با بیرون رفتن به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم صدمه بزنم ، وقتی که مجبور بودم بزودي و براي همیشه ازش جدا بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم با صداي خرُ خرُ مانند پشت میز نشست و یه روزنامه ي نم کشیده اي رو باز کرد و بعد از چند لحظه با ناباوري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبانش را به لب هایش کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. نمی فهمم چرا این خبرارو می خونی ؟ اینا فقط اعصابتو بهم می ریزه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه همینه که همه دلشون می خواد توي شهر » : توجهی به من نکرد ، روزنامه رو توي دستاش تا کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« کوچیک مثل این زندگی کنن ؛ احمقانست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ مگه شهر هاي بزرگ چه خطایی مرتکب شده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي سیاتل دارن دربه در دنبال قاتل فراري می گردن ، تا حالا دوتا قتل مشکوك اتفاق افتاده ،دلت می خواد یه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« همچین جایی زندگی کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« توي فینیکس قاتلاي فراري داشتیم ، من اونجا زندگی کردم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما هرگز به کشته شدن نزدیک نبودم ، تو موقعی که به این شهر کوچیک امن پا گذاشتم ! ، من هنوز تحت تعقیب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بودم ، قاشق از دستم لغزید و درون آب افتاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خب تو همیشه جواب منو خوب دادي » : چارلی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نجات دادن غذا رو رها کردم و مشغول کشیدن اون شدم . باید با چاقو اسپاگتی ها رو می بریدم و توي بشقاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی و خودم می ذاشتم ، چارلی سس گوجه فرنگی رو روي اسپاگتی ریخت و شروع به خوردن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم سعی کردم تقلید وار کاري رو انجام بدم که چارلی انجام داد و زیاد وقتمو تلف نکردم . ما چند دقیقه در سکوت به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوردن ادامه دادیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی هنوز مشغول خواندن اخبار بود ، پس من هم نسخه کتاب بلندیهاي وترینگ ام رو برداشتم و از جایی که آخرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بار سر میز صبحانه رها کرده بودم شروع به خواندن کردم و در حالی که خودم رو غرق مطالعه ي کتاب دستهاي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگلیس نشون می دادم منتظر صحبتهاي چارلی شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها چند عبارت را خونده بودم که چارلی صداش رو صاف کرد و روزنامه هارو روي زمین انداخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« حق با توئه ، یک دلیل داشت که من این کارو کردم ، می خواستم باهات حرف بزنم » : چارلی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کتاب رو کنار گذاشتم ، فضاي خفه اي به وجود آمده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناله اي کرد و ابرو هایش را درهم کشید . « فقط باید درخواست می کردي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آره ، دفعه ي دیگه یادم می مونه ، فکر می کردم غذا پختن یکم نرمت کنه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«!؟ کارت جواب داده ، قابلّیت آشپزي تو منو مثل خمیر نرم کرد ، چی لازم داري پدر » : من خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« قضیه ي جِیکوب در میونه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ چه مرگشه » : احساس کردم چهره ام سخت شد ، با لب هاي به هم فشرده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم باش بلز ، می دونم که تو هنوز از دستش کفري هستی ، اما اون کار درست رو انجام داد ، اون احساس »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مسئولیت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ مسئول ..؟؟ درسته ..، حالا چه مرگشه » : با حالتی داغدار چشمام رو چرخوندم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوال کم اهمیت خودم رو توي سرم تکرار کردم ، چه مرگشه ؟ من باید با اون چیکار کنم ؟ دوست عزیز سابقم کی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود؟ چی؟ دشمنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ از دستم ناراحت نشو ، باشه » : چهره ي چارلی ناگهان نگران شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ عصبانی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اون خیره شدم . ، « . خب یه چیزم راجب ادوارد وجود داره »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ من اجازه دادم بیاد تو خونه ، درسته » : صداش سخت تر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته براي یه زمان محدود ، یا شایدم اجازه می دادي منم براي یه زمان محدود از » : اضافه کردم « آره ، اجازه دادي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. خونه بیرون بمونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته من شوخی می کردم . خوب می دونستم دوران محرومیتم تا آخر سال تحصیلی ادامه داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من این اواخر خیلی اخلاقم خوب شده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب این همون جایی بود که می خواستم بهش برسم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان چشمهاي چارلی درخشید و براي یک لحظه بیست سال جوان تر به نظر رسید . و در آن لبخند یک درصد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانس خودم رو دیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟؟ من که گیج شدم بابا ، ما داریم راجب جِیکوب حرف می زنیم یا ادوارد یا من »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هر سه تاتون » لبخند دوباره برگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فکر می کنم تو مستحق آزادي مشروط هستی ، فقط » : نفسی تازه کرد و دست به سینه گفت « خیلی خوب »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بخاطر رفتار خوبت . به عنوان یک نوجوان، تو به طرز عجیبی خیلی کم غُر می زنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ جدي می گی ؟ یعنی من آزادم » : صدام و ابرو هام با هم بالا رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این از کجا شروع شده بود ؟ فکر می کردم تا زمان تعقییراتم توي خونه حبس بمونم ، حتی اواردم این فکر رو توي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذهن چارلی ندیده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« البته به طور موقت » : چارلی انگشتش رو بالا آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« عالیه » : تمام اشتیاقم ناپدید شد ، ناله کنان گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بلا ، این بیشتر یه درخواست تا یه دستور ، باشه تو آزادي . اما امیدوارم از این آزادي عاقلانه استفاده کنی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ این یعنی چی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«... می دونم که می خواي همه ي وقت تو با ادوارد بگذرونی » : بازهم نفسی تازه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من بعضی وقتا با آلیسم می گردم » : مداخله کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهر ادوارد نیازي به دعوت نداشت . اون هر وقت که می خواست می اومد و می رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی مثل موم تو دستهاي آلیس بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« !! درسته ، اما تو غیر از کالن ها دوست هاي دیگه اي هم داري . البته شاید » : گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما براي چند دقیقه به هم خیره شدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ آخرین باري که با آنجلا حرف زدي کی بود » : چارلی از من پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آخرین بار جمعه بود » : سریعاً جواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا قبل از بازگشت ادوارد دوستان من به گروه تقسیم می شدند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم این گروه هارو خیر و شّر صدا کنم . گروه آدم خوبارو آنجلا ، و دوست پسراش چنی و مایک نیوتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشکیل می دادند، این سه نفر به طرز سخاوتمندانه اي منو به خاطر حماقتم که در اثر فقدان حضور ادوارد داشتم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخشیده بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لورن عضو گروه بدهاست ، و تقریباً تمام مردم فورکس ، مخصوصاً جسیکا استنلی که گروه ضد بلا رو رهبري می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با برگشتن ادوارد به مدرسه اوضاع حتی وخیم تر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازگشت ادوارد براي دوستیم با مایک گرون تموم شد .اما آنجلا بی تردید وفادارانه رفتار می کرد و بن هم از او پیروي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وجود نیروي مافوق طبیعه ي کالن ها هیچ کس نمی تونست مقاومت کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنجلا هر روز سر میز نهار کنار آلیس می نشست . بعد از چند هفته حتی آنجلا هم احساس آرامش می کرد. مشکل می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد توسط کالن ها جادو نشد . وقتی کسی به اون ها اجازه ي درخشش می داد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوال چارلی حواس منو به خودش برگردوند . «؟ بیرون مدرسه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمی تونستم هیچ کس رو بیرون از مدرسه ببینم پدر ، تازه آنجلا هم دوست پسر داره. اون همیشه با بنْ »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می پلکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اگه من آزادم پس بذار راحت باشم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«... باشه ، اما آخه تو و جیک یه زمانی خیلی باهم می گشتین ، ولی حالا »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ می شه بري سر اصل مطلب پدر ؟ شرط تو دقیقا چیه »: حرفشو قطع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فکر نمی کنم ، این درست باشه که تو همه ي دوستاتو به خاطر ، دوست پسرت کنار » : با صداي محکمی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ بذاري این اصلاً خوب نیست ، تو به آدما ي دیگه هم نیاز داري ،یادت رفته سپتامبر گذشته چه اتفاقی افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تکانی خوردم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خب ، اگه تو سعی می کردي همش با کالن ها نچرخی اینجوري نمی شد »: با صداي دفاع جویانه اي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از این کار راضی بودم، شاید آره ، شایدم نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اصل مطلب » : بهش یادآوري کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آزادیت براي دیدن دوستاي دیگت هم استفاده کنی ، سعی کن حد رو نگه داري »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدو حدود خوبه ، چه قدر وقت دارم که تقسیمش کنم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه اي گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام اینو پیچیده کنم ، فقط دوستات یادت نره »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این همون وضع وخیمی بود که من باهاش دست به گریبان بودم. آدماي که بهتر بود به خاطر امنّیت خودشون هم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده ، باید ازشون فاصله می گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب پس من چیکار می کردم ؟ یا باید تا اونجاي که می تونستم با اونا وقت می گذروندم ؟ ، یا جدایی رو ازهمین حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع می کردم ؟ البته من گزینه دوم رو ترجیح می دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« مخصوصا جِیکوب » : چارلی قبل از اینکه من فرصت حرف زدن پیدا کنم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نا امیدي بزرگتر از قبل وجودم رو گرفت . یک دقیقه تمام طول کشید تا تونستم جواب مناسب رو پیدا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ... مسئله ي به کم سخته »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده بلک خیلی انسان هستن ، وجِیکوب هم خیلی خیلی دوست خوبی براي تو محسوب » : خیلی پدرانه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خودم می دونم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. ؟ اصلا دلت براش تنگ نشده » : چارلی آروم پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« چرا ، دلم واسش تنگ شده » ، صدام ناگهان گرفت ،ولی صدامو قبل از حرف زدن صاف کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خیلی دلم براش تنگ شده » : با نگاه پایین اعتراف کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ پس سختیش کجاست »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چیزي نبود که بتونم به راحتی تشریع کنم . من بر علیه قوانین مردم عادي بودم . انسان هاي مثل چارلی ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هاي که حتی از وجود دنیاي دیگر که پر از افسانه ها و هیولا ها بود بی خبر بودند . من همه چیز رو راجب اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا می دونستم ، ومن به تنهایی مشکل ساز بودم و اصلا نمی خواستم چارلی را هم گریبان گیر این مشکلات کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین من و جِیکوب... یه مشکلی هست ، یه مشکل در مورد دوستیمون . منظورم اینه که ، به نظر می رسه که تنها »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« دوستی براي جِیکوب کافی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من جملم رو با حقایقی تموم کردم که درد عظیمی در پس اون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این واقعیت که از وقتی تصمیم گرفتم به خانواده کالن ها بپیوندم ، گلّه گرگینه هاي جِیکوب به شدت از خانواده ادوارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متنّفر بودند و همین طور من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چیزي نبود که بشه با مکاتبه حلش کرد ، تازه اونم که جواب تلفن هاي منو نمی ده ، اما نقشه ي من براي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویارویی با یک گرگینه چیزي نبود که از طرف خون آشام ها تایید بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ یعنی ادوارد حاظر نیست وارد یک رقابت سالم بشه » : چارلی با صداي طعنه آمیزي پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« رقابتی در کار نیست » : نگاه تلخی به او کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. تو به احساسات جیک صدمه زدي ، اونو نادیده گرفتی ، اون ترجیح می ده دوستت باشه تا هیچی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه ،حالا دیگه من اونو نادیده گرفتم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من مطمئن هستم که جیک علاقه اي به دوستیمون نداره »: این کلمات دهنَمو می سوزوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ این از کجا به ذهنت خطور کرد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«.... این موضوع امروز از دهن بیلی در اومد »: چارلی حالا دیگه شرمنده به نظر می رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« تو با بیلی مثل پیر زنا غیبت می کنین »: با عصبانیت چنگالمو به ظرف گرانیتی کوبیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بیلی نگران جِیکوب ، جیک شرایط بدي رو می گذرونه ، اون خیلی افسرده است »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تکانی خوردم اما ، نگاهمو به اون دوختم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. اون وقتا تو همیشه بعد از وقت گذرونی با جِیکوب خوشحال بودي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من الان خوشحالم » : با صداي ترسناکی که از لابه لاي دندون هام در می اومد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوع لحن صدام جمله رو به شکل مسخره اي تمام کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« و جِیکوب » ، « باشه ، باشه ، قبول می کنم ، حدحدود »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« سعی خودمو می کنم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« کناره اجاقه » چارلی سعی کرد به بحث خاتمه بده « خوبه ، حد و حدود رو بسنج ، به علاوه یه نامه داري »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از جام تکون نخوردم هنوز کلمه ي جِیکوب توي ذهنم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمالاً یه نامه ي معمولی بود ، هفته پیش از مادرم یه بسته گرفتم ، من منتظر چیزي نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی صندلیش رو به عقب هل داد و روي پاهاش ایستاد و بشقابشو برداشت و توي ظرف شوي گذاشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه آب رو باز کنه پاکت نازك نامه رو به سمت من پرت کرد ، نامه به آرنجم خورد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آم م م م ، متشکرم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم لحن چارلی رو درك کنم . وقتی که آدرس نامه رو دیدم ، فهمیدم نامه از طرف دانشگاهی در آلاسکا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. « اولین قبولیت رو تبریک میگم » چارلی زیر لب خندید «. چه سریع فرستادن . فکرکنم این دانشگاهم از دست دادم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« این که بازه » نامه رو به پشت چرخوندم و با دیدن اون داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« خب من یه کم کنجکاو بودم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« منو شُکّه کردین جناب سوآن ، این یه جرمه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ممنون پدر »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«... ما باید راجب شهریه حرف بزنیم ، من یکم پول پس انداز »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هی ، هی ، هی ، من اونو نمی خوام . من به پس انداز تو دست نمی زنم ، من ذخیره ي دانشگاه خودمو دارم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته اون چیزي که ازش باقی مونده بود، که اونقدر هم زیاد نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعضی از این دانشگاه ها خیلی گرون هستن ، ولی من نمی خوام تو توي آلاسکا بخاطر ارزون بودنش درس بخونی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیچ وجه اونجا ارزونتر نیست ، اما اونجا دور بود ، اما این خواسته ادوارد بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیدوار بودم بِلُفَم کار ساز باشه . « من پول کنار گذاشتم ، تازه اونجا کلّی کمک می کنن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ پس چی » چارلی با لب هاي بر هم فشرده شروع کرد «... پس »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ هیچی من فقط می خواستم ، بدونم که ، برنامه ي ادوارد واسه سال دیگه چیه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه ضربه ي سریع به در ، منو از جواب دادن نجات داد . «؟ خب » ، «... اوه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اومدم » . چارلی به من نگاه کرد و من از جا پریدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو ادا می کرد، و در رو واسه ي ادوارد باز کردم. « برو گمشو » سعی کردم غرغر چارلی رو نادیده بگیرم که جمله اي مثل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان هیچ وقت من رو از دیدن چهره ي بی نقص اون سیر نمی کرد و مطمئنم بودم من هرگز نمی تونستم ذره اي از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبایی اون داشته باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام از دیدن چهره ي سفید و رنگ پریده اش به اشک افتاد ، آرواره هاي سخت و خوش تراش اون ، منحنی زیباي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هایش که حالا لبخند می زد ، خط صاف بینیش ، گونه هاي صیقلیش ، پیشونیه صاف و بدون چروکش که زیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرمنی از موهاي برنزي گم شده بود . من چشماشو براي آخر نگه داشتم ، چون با نگاه به اونا عقل از سرم می پرید ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا باز گرم و طلائی بودند که در موژه هاي سیاهش محسور شده بودند . خیره شدن در در چشمانش همیشه حس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خارق العاده اي در من به وجود می آورد ، انگار استخوان هایم از اسفنج ساخته شده بود ، سرم گیج می رفت ، شاید به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیل اینکه باز هم نفس کشیدن را فراموش کرده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چهره اي بود که هر مردي حاضر بود روحش را براي داشتنش بفروشد ، این دقیقا قیمتی بود که باید پرداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می شد ، یک روح .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه من باور نمی کنم ، حتی از فکرش هم احساس شرم می کنم ، خوشحال بودم که من تنها فردي هستم که ادوارد از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوندن ذهنش عاجز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو به سمتش دراز کردم ، و وقتی انگشت هاي سردش دستمو لمس کرد جا خوردم ، لمس کردن اون حس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهایی به من می داد ، انگار که ناگهان از درد مهلکی نجات پیدا کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خوش آمد گوي خودم خندم گرفت . « هی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دست هاش رو گره کرد و بالا آورد تا پشت دستش صورتم رو لمس کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« بعد از ظهرت چه طور گذشت »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آروم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون مچ دستم رو به صورتش نزدیک کرد . « براي منم همین طور »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامون هنوز در هم گره شده بود ، با استشمام رایحه ي پوستم چشماشو بست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار که ظرف شراب ناب رو قبل از خوردن بو می کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب می دونستم این بوي خون منه ، بسیار خوش طعم تر از خون هر کس دیگه اي . مثل طعم شراب به آب براي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک همیشه مست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این براش درد بسیار سختی رو به همراه داشت ،اما به نظر می رسید اون قوي تر از این حرف هاست ، می توانستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدرت افسانه اي پشت این خودداري سده رو ببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلاش سخت اون من رو عذاب می داد ، خودم رو با این تصور آروم کردم که به زودي باعث درد و عذاب او نخواهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون وقت صداي پاي چارلی را شنیدم که براي بدترین خوش آمد گویی پیش می آمد ، ادوارد چشمانش را باز کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو از من جدا کرد تا کنار بدنش قرار بگیره :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« عصر بخیر چارلی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد همیشه بیش از اندازه با چارلی مودب بود ، چارلی لیاقت ادب ادوارد رو نداشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی با نگاه تلخی به ادوارد جواب داد و دست به سینه ایستاد . این رفتاري بود که چارلی هر روز پیش می گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من یکسري برگه دعوت نامه ي دانشگاه آوردم » : ادوارد در حالی که دسته پاکت هارو به من نشون می داد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من غرولند کردم ؛ چندتا دانشگاه بود باقی مانده بود که هنوز براشون درخواست نفرستاده باشم ؟ ولی چطور اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تونست جاي خالی پیدا کنه ؟ الان درست وسط ترم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون طوري لبخند زد که انگار فکر منو خونده بود ، یا احتمالا از چهرم می بارید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هنوزم یه کم وقت داریم ، چند جا هست که ارزش وقت گذاشتن رو دارن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ شروع کنیم » : در حالی که من به سمت آشپزخانه هل می داد پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی فُوتی کرد و دنبال من به راه افتاد . گرچه سخت می تونست در مورد برنامه ي شب ما غرولند کنه ، چون زودتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواست که من انتخاب کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ادوارد شروع به چیدن پاکت ها کرد من سطح میز رو تمیز کردم ، وقتی کتابم رو از روي میز برداشتم ، ادوارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاشو بالا داد و به من نگاه کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما قبل از اینکه بتونه نظري بده چارلی وارد شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن صدایش بیش از حد جدي بود و سعی می کرد مستقیم با ادوارد حرف بزند . « صحبت قبولی دانشگاه شد ادوارد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ منو بلا داشتیم راجب سال بعد حرف می زدیم ، تو می خواي کدوم دانشگاه بري »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نمی دونم ، من چند تا نامه ي قبولی دریافت کردم ، دارم بهترین گزینه » : ادوارد با لبخند دوستانه اي جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . رو انتخاب می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ تو کجا ها قبول شدي »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. سیراکوس ، هاوارد ، دورتمند و البته همین امروز یه قبولیم از دانشگاه آلاسکا گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

» چارلی با تعجب پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاوارد ؟ دورتمند ؟ اینا خیلی بزرگ هستن ، اما اون دانشگاه تو آلاسکا ، کار عاقلانه اي نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بري یه همچین جاي بی نام و نشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورم اینکه پدرت ، حتما دلش می خواد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارلیسل همیشه به تصمیمات من احترام می ذاره ، حالا هر چی که باشه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هووم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« هی ادوارد ، حدس بزن چی شده » : با صداي شاد در بازي ادوارد شرکت کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« چی شده بلا »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به پاکت اشاره کردم . « منم توي دانشگاه آلاسکا قبول شدم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تبریک میگم چه تصادفی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان من از ادوارد به چارلی افتاد و با صداي خسته اي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من میرم مسابقه روتماشا کنم. بلا فقط تا ساعت9:30

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این عادت هر روزش بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م م ، پدر ، یادت می یاد چه بحث داغی راجب آزادیم کردیم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوب فقط تا 10:30 تو هنوز باید شب مدرست زود بخوابی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. «!؟ بلا دیگه تحت تنبیه نیست » ادوارد با تعجب پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر چه به نظر نمی رسید که خیلی تعجب کرده باشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چارلی دندان هایش را بر هم فشرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟ با شرط و شروط.. ، اصلا این به تو چه ربطی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بدونم ، آلیس واسه پیدا کردن یه نفر که باهاش به خرید بره داره به خودش می پیچه ، »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم که بلا هم دوست داره نورِ شهر رو ببینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« نه » اما چارلی فریاد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره اش کبود شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر ، چِت شده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی می کرد دندون هاشو رو از هم باز کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« من نمی خوام تو بري سیاتل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« آهان »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که بهت راجب داستان تو روزنامه اخطار کردم ، یه گروه اونجا راه افتادن و دارن مردم رو می کشن ، و من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوام تو از این جریانات دور بمونی ، باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمال اینکه یه صاعقه به من بخوره بیشتره تا اینکه تو سیاتل »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران نباش چارلی منظورم سیاتل نبود ، می خواستم بگم پورت لند ، منم نمی خوام بلا بره سیاتل ..، البته که نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد حرف رو نمیمه کاره گذاشت . «

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من با حیرت به ادوارد خیره شدم ، اون هم روزنامه رو محکم تو دستش گرفته بود . و با دقت صفحه ي اول رو می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمالا او سعی می کرد چارلی رو تحت تاثیر قرار بده. حتی فکر اینکه یک قاتل درست زمانی که ادوارد یا آلیس در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار من باشند ، و قصد کشتن من را داشته باشه به نظر خنده دار می رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. خوبه » : تیر ادوارد به هدف خورد ،چون چارلی براي چند ثانیه به ادوارد خیره شد و نفسی تازه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او این بار با عجله به سمت اتاق نشیمن رفت. شاید می خواست اینبار چیزي از مسابقه رو از دست نده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر شدم تا تلویزیون روشن شد ، بعد به این امید که چارلی صداي من رو نشنوه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«؟... چی شد » پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد هنوز به روزنامه نگاه می کرد. چشمان او با دقت به مطالب روزنامه خیره مانده بود. حتی زمانی که «. صبر کن »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم بتونی از همون مقاله قبلی استفاده کنی. بازم همون » . یکی از پاکت هاي دانشگاه رو به سمت من هل داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« سوالات رو پرسیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمالا چارلی هنوز هم به حرف هاي ما گوش می داد. من نفس عمیقی کشیدم و شروع به پر کردن فرم کردم : اسم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرس، اصلیت... بعد از چند دقیقه سرم رو بالا آوردم. ادوارد حالا از پنجره به بیرون خیره شده بود. وقتی براي دومین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بار سرم رو روي فرم دانشگاهی ام برگردوندم، تازه براي اولین بار متوجه نام دانشگاه شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرناسی کشیدم و برگه ها رو از روي میز پرت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ بلا »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دورتمونت؟ جدي که نمیگی ادوارد »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد خم شد و فرم ها رو از روي زمین جمع کرد و به آرامی روبروي من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر می کنم تو از" نیو همپشایر"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشت بیاد. من تویه برنامه کلاس هاي شبانه شرکت می کنم. و تازه جنگل هاي اون اطراف حسابی بین گرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش گرها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. معروفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ! زیست گاه جانوران درنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هوا رو از دماغم با شدت بیرون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« اجازه میدم بعداً پولم رو پس بدي، قول میدم، اگر این تو رو راضی می کنه. اگر بخواي می تونیم با هم کنار بیایم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار داري بِهم یه رشوه گنده میدي. یا شایدم این یه جور قرضه؟ یه قسمت جدید تو کتابخونه کالن ها...اه ه ه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« ؟ ه....چرا ما دوباره وارد این بحث شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« میشه لطف کنی و فرم دانشگاهیت رو پر کنی. من نمیخوام اشتباه کنی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. شاید من دلم نخواد » . آرواره هام منقبض شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کاغذ ها رو از روي میز بر داشتم و سعی کردم طوري اون ها رو درست به اندازه سطل زباله مچاله کنم ، اما قبل از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این تمام کاغذ ها ناپدید شده بود !!؟ به نظر نمی رسید که حرکتی کرده باشه ، ولی مطمئن بودم فرم ها الان درون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ژاکتش قرار داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن تندي گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی کار میکنی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خودم می تونم فرم ها رو برات پر کنم. حتی بهتر از خودت. مقاله ات رو هم که قبلا نوشتی »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که سعی می کردم حواس چارلی رو از دیدن مسابقه پرت نکنم زمزمه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دیگه داري شورشو در میاري. من توي دانشگاه آلاسکا قبول شدم ، اصلا لازم نیست وقتم رو با جاهاي دیگه تلف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنم. همینجوریش می تونم از پس مخارج ترم اولم بر بیام ، از هیچی که بهتره. لازم نیست این همه پول رو دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . بریزیم، مهم نیست ماله کی باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«.... بلا » . چهره اش ناگهان دردمند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شروع نکن. من واسه خاطر چارلی هم که شده باید کاري کنم ، اما ما هر دو می دونیم که من اصلا نمی تونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاییز دیگه به دانشگاه برم. جایی که این همه به آدم ها نزدیک باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانسته هاي من در مورد اولین سال هاي خون آشام بودن بسیار محدود بود. ادوارد هیچ وقت حرفی در این باره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی زد، این موضوع بحث دلخواهش نبود، اما می دونستم که این به هیچ وجه جالب نیست، داشتن کنترل و اراده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون شک به قدرت و مهارت بالایی نیاز داشت ، و این چیزي بود که در هیچ آموزشگاهی تدریس نمی شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد به آرامی سعی کرد به من گوش زد کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر می کردم هنوز سر زمانش به توافق نرسیدیم. شاید بهتر باشه یکی دو ترم رو به دانشگاه بري. این تجربه دیگه »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« . هرگز برات پیش نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. بعدا به اینم می رسیم.. ، بعد از این تجارب انسانی دیگه بهت دست نمیده بلاّ ، دیگه راه برگشتی نداري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نباید زمانمون رو فراموش کنی ادوارد. من نمی تونم بیشتر از این صبر کنم »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز که خطري پیش نیومده »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت نگاهش کردم. خطري وجود نداشت؟ البته ، فقط یک خون آشام زخم خورده سعی می کرد درد از دست دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفتش رو با کشتن من تسکین بده ، با روشی حساب شده و دردناك. آخه کیه که نگران ویکتوریا باشه؟ و اوه بله ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولتوري هام هستن... یک خانواده اصیل و شرافتمند با یک ارتش کوچک از خون آشامان مبارز و وفادار.... کی میدونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که قلب من در اینده نزدیک میتپه یا نه؟... چرا که انسان ها اجازه ندارند که از وجود انها با خبر باشند. درسته ، اصلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیلی براي ترسیدن وجود نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی با وجود بینش آلیس. ادوارد از طریق دید از آینده قدرتمند او که سعی می کرد به ما هشدار بده اعتماد کرد، و این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوانگی بود که غیر از این عمل می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فراتر از این ، من قبلا در این بحث پیروز شدم. زمان مقرر براي تغییر من بعد از فارق التحصیل شدن از دبیرستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشخص شده بود. تنها چند هفته دیگه وقت داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه شدیدي در درونم احساس کردم ومتوجه شدم که تنها زمان اندکی برایم باقی مانده. البته این تغییرات لازم بود و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این کلید دستیابی به چیزي بود که بیشتر از هرچیز در دنیا بایش ارزش قایل بودم. اما من بیشتر از هر زمانی متوجه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حضور چارلی که در اتاق دیگر نشسته بود و از بازي لذت می برد، بودم . و مادرم ، رِنه ، که حالا در فلوریداي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفتابی بسر می برد ، که همواره از من می خواست تابستان را با او و همسر جدیدش در کنار دریا بگذرانم. و جاکوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،که بر خلاف والدینم کاملا از همه چیز خبر داشت ،که احتمالا من چگونه تحصیلات طولانی خودم رو سپري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کنم؟ ، حتی اگر والدینم به غیبت طولانی من مشکوك نشوند ، با وجود بهانه هایی مثل گران بودن خرج سفر یا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حجم درس...جاکوب از همه چیز خبر داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي یک لحظه تصور تحولات اخیر جاکوب بر تمام درد هاي دیگرم سایه افکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادوارد در حالی که سعی می کرد از حالت چهره ام چیزي بفهمد زمزمه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ عجله اي در کار نیست بلاّ من هرگز اجازه نمیدم کسی به تو صدمه اي بزنه، میتونی تا هر زمان که دوست »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. داري صبر کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

«. می خوام زودتر تبدیل به یه هیولا بشم » لبخند ضعیفی زدم و به مسخره گفتم «. من عجله دارم » زمزمه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرکتی سریع روزنامه باطله رو «. خودتم نمی فهمی داري چی میگی »: دندان قروچه اي کرد و از لاي انها گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.