این رمان از یه رمز شروع میشه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌ رو میکنه مرگ پدرِ دختر و دزدیده شدن #دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۶ دقیقه

مطالعه آنلاین انتقام آبی (جلد دوم زندگی سیگاری)
نویسنده : مرجان فریدی

ژانر: #عاشقانه

خلاصه :

این رمان از یه رمز شروع میشه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌ رو میکنه

مرگ پدرِ دختر و دزدیده شدن #دلسای قصه تنها شروع ماجراست.

یه ماجرای عجیب و پر هیاهو

...

نگاهم آبیست و‌زندگیم سیاه!

در این زیر سیگاری غرق خاکسترم.

اما نگاهم همچنان آبیست.

پدرم را کشتند و هنوز هم نگاهم برق می زند.

مرا از آرزو هایم جدا کردند و‌ هنوز هم ایستاده ام.

عشقم را بازیچه کردنند و من هنوزم زنده ام.

من دختر چشم آبی قصه ام.

نگاهم خاموش نمی شود.

آبیست، اما آتش می زند.

این سیگار را زیر پاشنه های کفشم

له می کنم.

تا زندگی هیچ‌کس سیگاری نشود.

انقام می گیرم.

انتقامی آبی.

نویسنده مرجان فریدی.

عضو انجمن رمانکده.

دیگر رمان های این نویسنده..

کلاه داران

یکی بود یکی نبود.

زندگی سیگاری

ربات.

دختر بد پسر بدتر.

با تشکر از انجمن و اقای غلامی و دیگر همکار ها. و نویسنده ها

#پارت1

می لرزیدم و اشک جلوی دیدم رو گرفته بود و از این موضوع خوشحال بودم چون بدن پر از خون بابام و در حالی که جایی توی بدنش سالم نمونده بود رو نبینم.

خدایا چقدر سخته جلوی چشمات ببینی که پدرت رو تیر بارون کنن ولی از پشت در اتاقت حتی نتونی صدات و در بیاری اون قدر دستای سرد و بی حسم رو بین دندونام فشرده بودم که طعم خون رو احساس می کردم چون نمی خواستم حتی صدای نفس هام رو هم بشنون.

با صدای زنگ تلفنِ اون مرد سیاه پوش به خودم اومدم

مرد:بله قربان!؟...نه‌‌‌‌...خیر کُد همراهش نبود...بله..‌.اما قربان تقریبا چهارده سال از اون ماجرا میگذره و معلوم نیس اون با کُد چی کار کرده تا یادش نره ...بله این عوضی رو الان کشتیم ...چشم الان بر می گردیم

و بعد تلفن رو از کنار گوشش برداشت و به اون دوتا مردی که کت و شلوار مشکی داشتن گفت:

-باید بریم

یکی از مردا گفت

-با این چیکار کنیم؟!این که رمز دستش نبود!

-آره ولی باید خونش رو بگردیم و بعدشم این رو بسوزونیم

قلبم اومد تو دهنم دیگه نمی تونستم صدای هق هقم رو خفه کنم ...عقب عقب رفتم که خوردم به میز آرایش پشت سرم که صدای وحشتناکی بلند شد

با ترس به اطرافم نگاه کردم بدنم بی حس شده بود و حالم اینقدر بد بود که تا وقتی که در اتاق باز شد نتونستم کوچیک ترین حرکتی بکنم.

در با صدای بدی باز شد و اون سه تا حیوون که بابام رو درست زمانی که ازش پرسیدن کُد کجاست؟ و اونم گفت نمی دونم، کشتنش...وارد اتاق شدن، اون وسطی که با تلفن حرف زده بود و به نظر می اومد اون دوتا زیر دستاش باشن یک لبخند چندش زد و از سرتا پام رو اسکن کرد به صورت سیاهش نگاه کردم درست مثل سیاه پوست ها بود

بدنم از ترس می لرزید و رنگم حتم داشتم پریده

اون دوتا هم دست کمی از اون نداشتن.

مرد: آخی تو این جا بودی جوجو؟!نترس، دلم نمیاد زیاد بهت صدمه بزنم ...

با صدای پر از بغضی داد زدم

-حیوونا...چه طور تونستین؟!؟...ازتون متنفرم، شما مگه آدم نیستین هااان؟!

#پارت2

داشت می اومد نزدیک که گلدون روی عسلی رو برداشتم و محکم کوبیدم لبه ی میز و شکستم ...تا به خودش اومد شیشه رو، روبهش گرفتم و گفتم:

-گمشو...عقب..ب..برووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه تاشون زدن زیر خنده و بعد همون مرده توی یک حرکت دستام رو پیچوند و برگردوند؛ طوری که افتادم روی تخت،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو از درد بسته بودم و تقلا می کردم، ولی من در مقابلش واقعا جوجه بودم از تو جیب کتش اصلحه شو در آورد؛ سرش صدا خفه کن گذاشته بودن، گذاشت روی شقیقه ام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیس...نکنه می خوای بمیری؟!...دیدی که کشتن بابات برام مثل آب خوردن بود تو که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد اصلحه اش رو نوازش گونه روی پوست صورتم به حرکت در آورد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی جوجه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس می کردم چیزی دیگه به مرگم نمونده؛ صدای هق هقم رو توی بالشتی که روی تخت بود خفه کردم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یک چیزی مثل سیم دستام رو بست و من و روی کولش انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقلا می کردم و جیغم به هوا بود که یکیشون در کمدم رو باز کرد و یک شال درآورد و محکم دور دهنم بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جیغ و دادام گلوم عجیب می سوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:من این رو می برم شماهم اینجا رو راست و ریست کنین و خونه رو هم آتیش بزنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد و شروع به تقلا کردم و شروع کردم به مشت زدن بهش که یهو پرتم کرد روی زمین که فکر کنم کمرم شکست و شروع کرد محکم به شکمم لگد زدن با تمام قدرتش میزد طوری که از درد بی حال یک گوشه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که بدن نحیفم رو می نداخت رو کولش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا تو باشی که حرف گوش کنی پدر سگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها که پایین می اومدیم بدن خون آلود بابا جلوم بود اشکام رو گونه هام ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین نگاهم رو به خونمون و بابام کردم و چشمام رو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت3

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باباجون از زیرش در نرو که امشب باید برام تار بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با اون چشمای مشکی مهربونش بهم نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درست شبیه مادرتی...اون رفته به جای خودش تورو واسم گذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لُپم رو کشید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیطون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه بابا از تو بعیده، تو مثلا مهندس نفت این کشوری ها...شیطون؟!عه عه عه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعد شام برات تار می زنم بعدشم باید واست یک چیزایی رو توضیح بدم و بعد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شلیک و شکستن شیشه از جام پریدم و با استرس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده بابا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود دستم رو گرفت و دوید سمت اتاقم و درحالی که در ، رو می بست گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر اتفاقی افتاد نیا بیرون ...باشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با استرس و مِن مِن گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا کجا میری؟ منم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببا تند تند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر اتفاقی افتاد نباید بیای بیرون فهمیدی؟ تو خیلی مهمی، می فهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد بغلم کرد و پیشونیم رو بوسید و زود رفت و به صدا کردن های من توجهی نکرد، از لای در دیدم سه تا مرد وارد خونه شدن و یقه ی بابا رو یکیشون گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به آقای فراری ...مثل قبلا لِفتش نمیدم فقط بگو کُد کجاست ؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که مرده یک مشت محکم به صورت بابا زد و داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دِ اگه نگی می کشمت که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: و اگرهم بگم منو میکشی و خیلی های دیگه هم کشته میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد: برای بار آخر میگم اون کُد کجاست ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: نمی دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و صدای گلوله مصادف شد با بیدار شدن من از اتفاقات شوم سه ساعت قبل؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک سطل آب به دست یکی از اون مردای کت و شلواری بود و صورت و موهای خیس من هم نشون می داد که چجوری بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت4

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به اطراف نگاه کردم که یک اتاق تقریبا کوچیک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه،حالا که دقت می کنم فکر می کنم که انگاری توی یک انبار قدیمی هستیم روی یک صندلی بسته شده بودم و نور کمی اطراف رو پر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پهلوم واقعا درد می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد: صبح بخیر زیبای خفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفرت بهش نگاه کردم که اخم کرد،به لباسام نگاه کردم یک بافت مشکی تنم بود که آستیناش کوتاه بود و یک سویشرت قرمز هم با یک شلوار لی مشکی و کفش کتونی مشکی پام بود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام خیس اطرافم پخش شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری اتفاقات چند ساعت پیش بغض گلوم رو فشرد و اشک تو چشمام جمع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام به پشت بسته شده بود و همین هم باعث شده بود درد بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در اومد و بعد یک مرد تقریبا ۴۰ ساله ی قد بلند با موهای جوگندمی که پشتش بسته بود وارد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس بهش نگاه کردم که اومد رو به روم وایستاد و با سر به اون مامور بغلم یک چیزی گفت که یارو رفت و بعد از چند دقیقه با صندلی اومد صندلی رو، رو به روی من گذاشت و با علامت سر، مرده از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد: من هاکان هستم و تو هم باید دلسا باشی درسته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم سر تکون دادم که، ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب دیدی که آدمای من با کسی شوخی ندارن و اگر من بخوام کشتنت براشون کار سختی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یک کُد هست که پدرت رمز اون رو که ۱۰۴ تا رقم به لاتین بود رو طراحی کرده و درست زمانی که قرار بود اون رمز رو به من بده فهمید من اون رو به چه دلیلی می خوام، فرار کرد و حالا من برای بار سوم تونستم اون رو پیدا کنم و به افرادم گفتم که نمی خوام مثل قبل فرار کنه یا بگه رمز کجاست یا هم می کشمش که اونم مرگ رو ترجیح داد اما تو دخترشی و عاقل تر از اون و حتما، یک چیزایی بهت گفته مگه نه!؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش طوری بود که آدم وحشت می کرد اما منم دلسا بودم و با قاتل های پدرم نمی تونستم مثل همه رفتار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو با زبونم تر کردم و به جلو متمایل شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من به شما هیچی نمی گم،البته چیزی هم نمی دونم اگر هم میدونستم بازم نمی‌گفتم فهمیدی؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت پوزخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهیم دید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سر خودکار توی جیبش رو فشرد که در باز شد و یک میز رو دو نفر آوردن داخل و با اجازه ای گفتن و رفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکان با خونسردی و جدیت در جعبه ی روی میز رو باز کرد و از داخلش یک شوکر درآورد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم وایستاد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت5

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس قلبم تند می زد و دستام عرق کرده بودن آرو‌م گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلسا....دلسا ...می دونستی مادرت عشق من بود ولی تو باعث شدی عشقم بمیره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد عصبی بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با به دنیا اومدنت، اون مرد حروم زاده هرچند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که وحشیانه موهام رو می کشید ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرچند بابات دلش رو دزدید اما بازم دوستش داشتم و تویه حیوون باعث شدی اون بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهویی شوکر رو زیر گردنم گرفت و دکمه رو فشرد که احساس کردم بدنم سوزن سوزن می شه؛ گردنم خشک شده بود انگاری،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درد توی گردنم باعث شده بود به خودم بپیچم و ناله کنم، اون انگار مشکل روانی داشت و این از حرکاتش معلوم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره شوکر رو به طرف شکمم گرفت و دکمشو زد که به وضوح لرزیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی تو معدم بود رو بالا آوردم، البته هیچی هم تو معدم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت دستام رو از پشت باز کرد، بدنم می لرزید و گردنم می سوخت، احساس این که داره از زیر پوست آتیش می گیره باعث شد که یک جیغ بلند بکشم که محکم زد تو صورتم که گرمی خون رو از بغل لبم حس کردم. دستام رو به جلوی صندلی بست و در یک کیف چرمی رو باز کرد که توش چاقوهای ریز و درشت و قیچی و ناخن گیر و موچین و... بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس حتی قدرت تکلم هم نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تو این دنیا نباشه به صورتم نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من و پدرت نوید و دایانا توی یک آزمایشگاه کار می کردیم، بعد اون دستگاه رو دیدیم، دستگاهی که فقط با رمز خودش کار می‌کرد؛ بابا و مامانت رمزش رو تونستن بسازن ولی وقتی فهمیدن من با روسی ها دستم توی یک کاسه اس منو لو دادن و درحالی که که من توی زندان درد می کشیدم، اونا ازدواج کردن و تو...‌تو دلسا،تو به وجود اومدی، شب تولدت من فرار کردم و رفتم روسیه ولی این تو بودی که باعث شدی دایانا بمیره می فهمی؟ و رمز هم دست اون بابای آشغالت بیفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد چاقو رو برداشت و یهو کشید روی مچ دستم که صدای جیغم هوا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناله هام دل سنگ هم آب می کرد اما اون حتی سنگ هم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت6

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم از اشک خیس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آستینام رو داد بالا و چاقو رو کشید روی دستم که بی حس شدم؛ از درد و جیغ گلوم داشت آتیش می گرفت، اولین خط رو کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این من بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک خط دیگه که دوباره صدای جیغم سکوت اتاق رو شکست اما اون انگار واقعا تو این زمان نبود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک خط دیگه کشید که تقریبا داشتم بی هوش می شدم سرم گیج می رفت و بدنم بی حس شده بود؛ آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک خط دیگه کشید و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این دوتا هم مامان و بابات ان،ببین چقدر خوشگله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم غرق در خون و اون دیوونه ول کن نبود؛ قلبم تو دهنم می زد،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو به خودش اومد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم باید بری پیش مامان و بابات، نمیخوام دوباره با دیدن چشمای آبیت یاد مامانت بیفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسلحه ی رو میز رو برداشت و گذاشت روی پیشونیم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ دلسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو بستم و آخرین قطره ی اشکم رو هم توی این دنیای نامرد حروم کردم هه، آماده بودم برای مرگ که یهو در انبار باز به شدت باز شد و چند نفر با اسلحه وارد شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بیرون صدای شلیک می اومد. هاکان با نگرانی به بیرون نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از افرادش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربان افراد لاوین اینجان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکان زود دست و پام رو باز کرد و خواست منو بندازه رو کولش که با بی حالی تقلا کردم که یکی محکم زد تو گوشم و بلندم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون ها همینطوری از دستم میریختن و من بی حس تر میشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در خارج که شدیم صدای گلوله ها واضح تر شد،یک دفعه دورمون محاصره شد و از پشت یک ماشین که وایستاد؛ یک پسر اومد بیرون که قیافش رو خوب نمی دیدم چون تار می دیدم؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکان منو آورد از کولش پایین ولی بازوم رو محکم برای این که نیفتم گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره با صدای بم و جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هاکان بنداز اسلحت رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکان هم اسلحش رو انداخت، پسره که حالا میدیدمش قد بلند و هیکلی بود با چشمای عسلی و موهای پرپشت مشکی، واقعا خوش تیپ بود؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حالی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مَ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو هاکان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با منه،تو که محموله رو برداشتی با دخترم چیکار داری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره پشتش رو بهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بریم بچه ها محموله هارو هم ببرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا کامیون حرکت کردن، با ترس به پسره نگاه کردم و با صدای پربغضی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نجاتم بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت7

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشت طرفم که پریدم پشتش و از کت اسپرت مشکی اش گرفتم، که هاکان پر از حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلسا بیا اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس رو به پسره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نذار من و ببره ،تورو قرآن،من و می کشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آستینام رو دادم بالا و دستام رو بهش نشون دادم و با التماس بهش نگاه کردم و پربغض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون بابام رو کشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره هی اخماش بیشتر توهم می رفت، رو به هاکان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو آدم بشو نیستی؟!؟با این دختره چیکار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاوین تو دخالت نکن اون برام‌ مهمه ...محموله ام رو دزدیدی برو دیگه برای خودت هم دردسر درست نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره پوزخند زد و رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا برو،معلومه خاطرت رو می خواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم می گم اگه شما نیومده بودین من و کشته بود چرا نمی فهمید،اون نمی دونم چه کُدی رو ازم میخواد که بابام رو کشت به خاطرش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکان پر از غیض گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لاوین اون یک چیزی میگه تو ولش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاوین با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کُد،همون کُد معروفه اس؟!یعنی بابای تو همون نوید کاوشگر معروفه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم،چون می دونستم تنها راه چند روز زنده موندنم همین پسره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده رو به هاکان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرچی خودش بگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت عقب و من مابین اونا موندم؛ هاکان با حرکت سرش ،بهم علامت داد که برم پیشش با لرز و صدای پربغض اما بی حال گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دِ لعنتی ها من میخوام آزاد باشم ولم کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره با پوزخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا من ،یا هاکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود تنها راهم رو انتخاب کردم و یک قدم به سمت پسره که فکر کنم اسمش لاوین بود رفتم که زود سوار لامبورگینی مشکی رنگی شد و در هم برای من خود به خود باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به یکی از افرادش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محموله رو ببرید انبار منم این رو ببرم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت8

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام،هنوزم ازش خون می اومد، ولی چون سیوشرتم قرمز بود و آستیناش رو داده بودم پایین دیده نمی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاوین اخماش توهم بود،منم به اطراف نگاه می کردم و دنبال یک راه واسه ی فرار بودم؛ تنها راهم رو امتحان کردم و ادای بالا آوردن رو درآوردم و دستام رو جلوی دهنم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه در رو برام باز کنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کلاه سیوشرتت رو سرت کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود همین کار رو کردم و زود پریدم پایین و لب جدول ادای عُق زدن رو درآوردم، به اطراف نگاه کردم خیابون خلوت بود و اون طرف هم یک زمین پیچ در پیچ بود و پشتش پر از درخت؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترین موقعیت بود رفت سمت ماشین زود شروع کردم به دویدن. صدای قدماش رو قشنگ می شنیدم؛ داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگم وایسا دلسا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پیچ باغ که حصار دورش رو گرفته بود پیچیدم و دویدم سمت درختا؛ بین اونا نمیتونست پیدام کنه. نفسم گرفته بود و خون ریزی دستم و سوزشش اون قدری شده بود که آستین دست چپ سیوشرتم از آرنج به پایین خیسِ خیس شد از خون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ صدایی جز صدای قدمامون نمی اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام از زیر کلاه سیوشرت در اومده بود و با هرقدم توی هوا پخش میشد؛ چشمام تار می دید خب اینجا شمال بود و به احتمال الان تو جنگل بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونقدر دویده بودم عضلات زیرشکمم منقبض شده بود و پهلوهام درد می کرد و قلبم تند تند میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد جنگل شدم هوا تاریک بود و جلوم رو به زور می دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدماش رو نزدیک به خودم حس می کردم سرعتم رو بیشتر کردم؛ از یک سراشیبی تند و با سرعت دویدم که کم مونده بود با سر بیفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم به یک درخت خورد،که احساس ضعف کردم و سوزش دستم بی حالم کرد که همون موقع دستم به شدت کشیده شد که تند یک دور چرخیدم و یهو رفتم تو بغل اون پسره که گرم بود و حس آرامش و امنیت رو بهم القا می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو تعادلمون رو از دست دادیم و چون اونجا سراشیبی بود افتادیم و غَلت زدیم رو به پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو محکم تو بغلش گرفته بود، دستام بی جون کنارم بود و سنگ ریزه هایی که موقع قِل خوردن زیر پهلوهام رفته بودن، جای زخمم رو زخم تر کرد که احساس مردن رو به این حس ترجیح می دادم و دستامم دیگه فکر کنم‌کنده شده بودن؛ وقتی افتادیم اون افتاد روم و چشمام بسته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت ۹

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناله ای از درد کردم، حس می کردم بدنم تیکه تیکه شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوری از روم بلند شد و با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین چی کار می کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن وضعیت و حالم، کلافه نگاهم کرد و چنگی به موهاش زد،به نظر میومد اونم بدنش کوفته شده با این همه قل خوردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد سمتم و من دوباره چشمام و با درد بستم و این بار، زدم زیر گریه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوری دست انداخت دور کمرم و زیر زانو هام و بلندم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که به سمت بالا می رفت و به خاطر وزن من و ارتفاع سرعتش کم شده بود، نفس نفس زنون گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نخواب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حالی پلکای تب دار و سنگینم‌ و ‌روی هم گذاشتم، احساس بی وزنی می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد، تکونم داد و داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با توام، نخواب، بخوابی می میری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حال پلکام ‌و باز کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج ‌و گنگ با صدایی گرفته و‌خش دار اروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دلسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی جابه جام کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟ درسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حال، از خنگیش حرصی شدم و بلند تر و گیج تر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دل...سا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج سرم و به سینش فشردم درد امونم و بریده بود و تنها تونستم اروم بهش بد و بی راه بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار شنید که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت10

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو ببینم این یارو هاکان رو از کجا می شناسی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انگار با مامان و بابام توی آزمایشگاه کار می کرده، عاشق مامانم بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو زیر دلم تیر کشید که آخ بلندی گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت رو خسته نکن، بعدا جواب بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حال گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لاوین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو وایستاد، همونطور برگشت سمت صورتم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش نگاه کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا حالا ها بهم نیاز داری؛ بعدا تلافیش رو سرت در میارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم که زیر دلم و پهلوم درد گرفت،ناله آرومی کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان می رسیم، فقط نخواب دلسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون از آستینم زده بود بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کثافت طوری دستاتو بریده که انگار داره سرِ گوسفند می بره، زخمت خیلی عمیقه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم بی حال و بی حال تر می شدم، کم کم داشت خوابم می برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاوین: دلسا ،دلسا ،دلسا با تواما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو من رو گذاشت روی زمین و زد توی صورتم و داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخواب ،نخواب ،دلسا ،چشمات و نبند لعنتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو بستم که یهو منو بغل کرد، این بار روی دستاش،سرم رو به عقب متمایل بود و دستام خون آلود آویزون،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرعتش معلوم بود داره می دوئه؛ صدای دزدگیر رو که شنیدم چشمام به طور کامل بسته شد و توی تاریکی مطلق فرو رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت11

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا یعنی من باعث شدم مامان بمیره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا: نه دخترم تو فقط ۸ سالته هرچی که بچه های مدرسه بگن که نباید باور کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خودم شنیدم من باعث شدم مامان بمیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زدم زیر گریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلسا...دلسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو صدای بابا تغییر کرد و صدای بَم و جدی یک مرد دیگه تو گوشم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلسا...دلسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو آروم باز کردم؛ انگار همه ی این اتفاقات رو خواب می دیدم به اطرافم نگاه کردم، یک اتاق تقریبا بزرگ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ دیوار سوسن کم حال بود و وسایل اتاق هم سفید بودن که ترکیب قشنگی رو ایجاد کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این به بعد بیدار شدن توی اتاقم مثل یک آرزویِ برام، با یادآوری اتفاقات این چند وقته بغض به گلوم چنگ انداخت و حالم بد شد به طوری که نیم خیز شدم توی جام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بغلم نگاه کردم که دیدم لاوین با ناراحتی نگام میکنه چون تا حالا نفهمیده بودم که این جاست ترسیدم و جیغ بلندی کشیدم که اخماش تو هم رفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته چرا جیغ میکشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پشتِ تخت تکیه دادم و پاهام رو توی شکمم جمع کردم و آروم‌گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا کجاست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنار تخت بلند شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-۴۸ساعت و ۳۰ دقیقه است که خوابیدی؛ بعد از بی هوشیت رسوندمت عمارت و به دکتر خانوادگیمون گفتم بیاد که دستات کلی بخیه خورد و برای کبودی هات و هر وقتی که درد داشتی برات مسکن داد و سُرم بهت وصل کرد فقط چون خیلی ضعیف شده بودی نیاز به استراحت داشتی حالا هم بلند شو کلی کار داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دید هنوز دارم بِر بِر نگاش می کنم با اخم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر هنوز کمرم درد میکنه نکنه می خوای بازم کولت کنم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نچ نچ کرد.زود بلند شدم از روی تخت و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لاوین من به خاطر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود دستم رو کشید و دراتاق رو باز کرد درحالی که به بیرون هولم میدادم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساکت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه تونستم اطرافم رو ببینم یک سالن بزرگ مربع شکل که چهارتا ستون سفید تا پله های بالا که اتاق من و سه تا اتاق دیگه هم رو به روی اتاقم بود، پله ها به شکل گرد مانند رو به بالا پیچ تا پیچ میومدن و سِت خونه سفید عسلی و کرمی شکلاتی بود واقعا میشه گفت بهش قصر، البته خونه ی ماهم از این کم نداشت ولی مال ما شبیه ویلا بود و رو به دریا، من تا چهار سالگی تهران بودم بعد خونمون رو آوردیم شمال خبر نداشتم که بابام به خاطر فرار از یک چند تا آدم روانی سر یک کُد مسخره خونمون رو عوض کرده یک پوزخند تلخ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تا دختر که از لباسای سفید سرمه ای شون مشخص بود که خدمتکارن، کنار در بزرگی وایستاده بودن، کنار لاوین راه می افتم حالم به نسبت خیلی بهتر شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم می ترسیدم ولی نمیدونم چرا وقتی کنار لاوین بودم آرامش می گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت12

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهشون که رسیدیم به قیافه ی دخترا دقت کردم هر سه تاشون سناشون حدود سی، سی و چهار ساله میخورد یکیشون که سی سال می خورد باشه پوست برنزه خیلی تیره ای داشت و لاغر بود و یک رژ لب صورتی زده بود که چندشم شد از رنگش، اون یکی تپل بود و سی، سی و دو ساله می خورد و سفید و بامزه بود، اون یکی هم قیافه ی معمولی داشت ولی از بس آرایش کرده بود و لوس بازی در می آورد که حال آدم بد میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاوین رو به من جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشون دلسا هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و روبه برنزه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشون ساناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به تپله اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشونم نسترن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو به اون که آرایش داشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشونم سارا هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره رو به تپله گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نسترن خانوم چون باردارن باید چند وقتی مرخصی بگیرن و من تصمیم گرفتم تورو جایگزین کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام تو هم رفت، خب ما زندگی تقریبا خیلی خوبی داشتیم با اینکه خودم آشپزی می کردم و خونه رو خودم تمیز می کردم ولی اینجا من به عنوان خدمتکار قراره کار کنم البته خب نمیتونم که هم سربار باشم هم ازش بخوام ازم محافظت کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به لاوین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من حرفی ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه پس ساناز لطفا دلسا رو راهنمایی کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت؛ به دنبال ساناز وارد یک اتاق شدیم، یک کمد بهم نشون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا لباساتو عوض کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاق رفت بیرون ، با حرص در کمد رو باز کردم یونیفرم سفید و سرمه ای رو که شبیه به سارافن بود به رنگ سرمه ای ساده و یک لباس سفید زیرش بود و مقنعه ی سرمه ای با کفشای عروسکی سرمه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای چتری مو درست کردم وقتی داشتم موهام رو می بستم به چشمام نگاه کردم که آبیش از همیشه روشن تر و بی روح تر بود ولی ترکیب جالبی با موهای مشکیم داشت، پوست سفید صورتم بهم نشون می داد که رنگم پریده؛ دستام یکم درد می کرد ولی بهتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت13

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق که بیرون اومدم ساناز با لبخند اومد سمتم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه ناز شدی بیا بریم همه جارو بهت نشون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون دیدم لبخند زد منم لبخند محوی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشپزخونه رو بهم نشون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا لاوین صبحانه رو ساعت هشت صبح و ناهار رو یک و نیم ظهر و عصرونه رو پنج و نیم عصر می خورن شام رو هم ساعت نه شب موقعی که قهوه می خواد تو باید براش ببری اتاق کارش؛ مسئولیت تمیز کردن اتاقشم با بیدار کردن صبحش با توست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم که خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماهم کارای خودمون رو داریم، من آشپزی می کنم و کتابخونه و اتاق کار آقا لاوین رو تمیز می کنم، سارا هم حیاط و پذیرایی و میز رو می چینه و مسئولیت تمیز کاری رو داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به نشونه ی فهمیدن تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بعد از ظهر سارا و ساناز همه جای خونه رو بهم نشون دادن واقعا بهش میشه گفت عمارت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق لاوین رو هم دیدم لاوین امروز خونه نیومد یک اتاق بزرگ به رنگ سفید و آبی تیره داشت که همه ی وسایلش به همین رنگ بود، واقعا شیک و مدرن بود رو تختی شو واسش درست کردم و لباسایی که افتاده بود دور و اطراف اتاق برداشتم و اونایی که کثیف بود رو دادم به سارا بقیه هم اتو کردم و گذاشتم تو کمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا و ساناز خواهر بودن؛ سارا دختر خوبی بود فقط یکم لوس بود ولی ساناز که شوهر داشت و اخلاقش خیلی خوب بود و به نوعی پخته تر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق اومدم بیرون داشتم از پله ها پایین می اومدم که سمت چپم سه تا پله دیدم یکم کنجکاو شدم ببینم چه خبره؟! از پله ها پایین اومدم، یک در مشکی جلوم بود دستمو بردم سمت دستگیره که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو اینجا چیکار میکنی؟!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای لاوین از ترس یک جیغ خفه کشیدم که اخماش بیشتر تو هم رفت قلبم تند تند میزد، از ترس زبونم بند اومده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه پاتو حتی روی پله ی اولم نمیذاری فهمیدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم بهم نزدیک شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با حالت تاکیدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه یک بار دیگه فقط یک بار دیگه سر انگشتت به دستگیره ی این در بخوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد با چشمایی که قرمز شده بود و جدی ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منتظر هر اتفاقی باش فهمیدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس نمی تونستم هیچ کاری کنم آخه هم خیلی بهم نزدیک بود و هم جدی و ترسناک ...یهو داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فهمیدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس و مِن مِن گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فَ...فَه...فهمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تند از پله ها بالا اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت14

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دست لاوین خیلی عصبی بودم آخه این چه نوع رفتار با یک دختره، حالا ببین من چی میگم ها!؟من خیلی وقته که دلسای سابق نیستم آخه کی هست که باباش رو توی یک شب بکشن و بعد بدزدنش و تا قصد کشت بزننش و دو روز به خاطر فرار بیهوش بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی اتاقم کنار تختم زانو زدم و گذاشتم اشکای داغم صورتم رو قاب بگیرن؛ من حتی فرصت نکرده بودم گریه کنم، اونقدر گریه کردم که وقتی به ساعت نگاه کردم چشمام گرد شد الان باید برای لاوین قهوه می بردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود شالم رو از روی تخت برداشتم که یادم اومد باید مقنعه سرم کنم، زود سرم کردم و از اتاق زدم بیرون؛ ساناز و سارا توی باغ بودن سارا از شوهرش به تازگی طلاق گرفته بود و یکم تو خودش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود قهوه رو آماده کردم و از پله ها رفتم بالا، سینی ای که فنجون قهوه با کیک روش بود رو توی یک دستم گرفتم و با یک دستم دو تقه به در زدم که صدای جدیش به گوشم رسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد شدم و با دستم درو بستم، روی صندلی چرم مشکی اش نشسته بود و پاهاش روی میز بود که کفشای اسپرت مشکی رنگی ای با شلوار لی تنگ مشکی پوشیده بود لباسش هم مشکی و سفید چهارخونه بود و جذب هیکل بی نقصش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و آروم قهوه اش رو روی میز مدرن سفیدش گذاشتم که چشماشو باز کرد و سرش رو کج کرد سمتم آروم و جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم که پاهاش رو برداشت و جدی رو بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم: بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود روی مبل بغلم نشستم که جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم که بابات یکی از نخبه های ایران به حساب می اومده و با مامانت همکار بوده و هاکان هم دوست و همکارشون بوده برات زیاد توضیح نمیدم فقط بدون دستگاهی وجود داره که اطلاعات زیادی درباره ی بمب هسته ای و اتم و میلیون ها چیز جدیدی که هنوز بشر ازش هیچ اطلاعاتی نداره توسط روسی ها دزدیده شد اما پدرت و مادرت که کلید اون رو که یک کُد بود رو طراحی کرده بودن، اون دستگاه بدون اون کُد به هیچ دردی نمیخوره چون اگه یک بار رمزش رو اشتباه بزنی خود به خود همه ی اطلاعات اون دستگاه از بین میره، بعدِ مرگ مادرت تنها مهره ها بابات و هاکان بودن که هاکان رو با پول می خرن ولی بابات فرار میکنه تا اینکه ....میکشنش و حالا اونا فکر میکنن رمز دست توست برای همین هم تورو برای رد گم کنی آوردم تهران و خدمتکارم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم از تعجب باز مونده بود و چشمام از حدقه در اومده بود یعنی من الان تهرانم؟!وای یعنی من نفهمیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت15

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا خیلی مضخرفه که میگن خوشگلی دردسر داره ولی چرا باید زرنگی دردسر داشته باشه، آب دهنم رو برای اینکه بغضم از بین بره قورت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم که همونطور که نشسته بود جدی رو بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اطلاعات زیادی ازتون داشتم اما خبر نداشتم که بابات دختر هم داره که اون شب هاکان با دستای خودش همه چیز رو لو داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا نکشتیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش رو توهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون این طوری موضوع بزرگتر میشد و روس ها هم میومدن تو میدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی من هیچی نمیدونم میفهمی؟من یک دختر ساده ام که میخوام بعد از فهمیدن جواب کنکور برم دانشگاه درس بخونم و با پدر و مادرم زندگی کنم، دوست دارم آرزویِ یک روز خوردن صبحانه کنار پدر و مادرم رو به گور نبرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام روونه صورتم شد یهو داد زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لعنتی من میخوام آزاد باشم ولم کنید همتون مثل همید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو از جا بلند شد، از ترس یک قدم رفتم عقب که خوردم به میز، اومد جلوم اخم کرده بود شدید صورتشم از عصبانیت قرمز شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم، آروم از لای دندوناش غرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب برو، کسی به زور نگهت نداشته که، فقط بدون منم دلایلی واسه ی نگه داشتنت دارم وگرنه مگه خرم خودم رو توی دردسر بندازم اگه اینجایی فقط واسه ی هدف خودت و منه، فهمیدی؟ حالا اگه بخوای میتونی بری،هری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش نگاه کردم که ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا بودنت به نفع خودته دلسا همین حالا فکراتو بکن و بهم بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو با زبون تَر کردم و آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قول میدی هیچکس نه کشته میشه و نه برام اتفاقی میفته؟قول میدی که همه چیز تموم شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم که با کلافگی دست تو موهاش کرد و بعد از کمی مکث گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه قبول ...قول میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو انداختم پایین و گوشه ی مقنعم رو درست کردم و آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهت اعتماد دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاق زدم بیرون یک نفس عمیق کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت16

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت آشپزخونه سارا داشت ظرف میشست و ساناز هم سالاد درست می کرد کنارش پشت میز نشستم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمک میخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ممنون عزیزم الان تموم میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی سارا زنگ خورد با لبخند دستاشو خشک کرد و گوشیش رو برداشت و رفت بیرون ساناز یکم رو به من خم شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داره دوباره به زندگیش سر و سامون میده خداکنه دست از این کاراش برداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیدوارم هم تو و هم خواهرت خوشبخت بشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توهم همینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم به پوزخند تبدیل شد، آخه ساناز تو از سیاه بختی من چی میدونی؟الان برای من خوشبختی مثل رسیدنِ دستم به ماهه.زود از روی صندلی بلند شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه با من کاری ندارین تا شام توی اتاقم باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو ساعت نه بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.