رمان انتقام آبی (جلد دوم زندگی سیگاری) به قلم مرجان فریدی
این رمان از یه رمز شروع میشه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و رو میکنه مرگ پدرِ دختر و دزدیده شدن #دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۶ دقیقه
ژانر: #عاشقانه
خلاصه :
این رمان از یه رمز شروع میشه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و رو میکنه
مرگ پدرِ دختر و دزدیده شدن #دلسای قصه تنها شروع ماجراست.
یه ماجرای عجیب و پر هیاهو
...
نگاهم آبیست وزندگیم سیاه!
در این زیر سیگاری غرق خاکسترم.
اما نگاهم همچنان آبیست.
پدرم را کشتند و هنوز هم نگاهم برق می زند.
مرا از آرزو هایم جدا کردند و هنوز هم ایستاده ام.
عشقم را بازیچه کردنند و من هنوزم زنده ام.
من دختر چشم آبی قصه ام.
نگاهم خاموش نمی شود.
آبیست، اما آتش می زند.
این سیگار را زیر پاشنه های کفشم
له می کنم.
تا زندگی هیچکس سیگاری نشود.
انقام می گیرم.
انتقامی آبی.
نویسنده مرجان فریدی.
عضو انجمن رمانکده.
دیگر رمان های این نویسنده..
کلاه داران
یکی بود یکی نبود.
زندگی سیگاری
ربات.
دختر بد پسر بدتر.
با تشکر از انجمن و اقای غلامی و دیگر همکار ها. و نویسنده ها
#پارت1
می لرزیدم و اشک جلوی دیدم رو گرفته بود و از این موضوع خوشحال بودم چون بدن پر از خون بابام و در حالی که جایی توی بدنش سالم نمونده بود رو نبینم.
خدایا چقدر سخته جلوی چشمات ببینی که پدرت رو تیر بارون کنن ولی از پشت در اتاقت حتی نتونی صدات و در بیاری اون قدر دستای سرد و بی حسم رو بین دندونام فشرده بودم که طعم خون رو احساس می کردم چون نمی خواستم حتی صدای نفس هام رو هم بشنون.
با صدای زنگ تلفنِ اون مرد سیاه پوش به خودم اومدم
مرد:بله قربان!؟...نه...خیر کُد همراهش نبود...بله...اما قربان تقریبا چهارده سال از اون ماجرا میگذره و معلوم نیس اون با کُد چی کار کرده تا یادش نره ...بله این عوضی رو الان کشتیم ...چشم الان بر می گردیم
و بعد تلفن رو از کنار گوشش برداشت و به اون دوتا مردی که کت و شلوار مشکی داشتن گفت:
-باید بریم
یکی از مردا گفت
-با این چیکار کنیم؟!این که رمز دستش نبود!
-آره ولی باید خونش رو بگردیم و بعدشم این رو بسوزونیم
قلبم اومد تو دهنم دیگه نمی تونستم صدای هق هقم رو خفه کنم ...عقب عقب رفتم که خوردم به میز آرایش پشت سرم که صدای وحشتناکی بلند شد
با ترس به اطرافم نگاه کردم بدنم بی حس شده بود و حالم اینقدر بد بود که تا وقتی که در اتاق باز شد نتونستم کوچیک ترین حرکتی بکنم.
در با صدای بدی باز شد و اون سه تا حیوون که بابام رو درست زمانی که ازش پرسیدن کُد کجاست؟ و اونم گفت نمی دونم، کشتنش...وارد اتاق شدن، اون وسطی که با تلفن حرف زده بود و به نظر می اومد اون دوتا زیر دستاش باشن یک لبخند چندش زد و از سرتا پام رو اسکن کرد به صورت سیاهش نگاه کردم درست مثل سیاه پوست ها بود
بدنم از ترس می لرزید و رنگم حتم داشتم پریده
اون دوتا هم دست کمی از اون نداشتن.
مرد: آخی تو این جا بودی جوجو؟!نترس، دلم نمیاد زیاد بهت صدمه بزنم ...
با صدای پر از بغضی داد زدم
-حیوونا...چه طور تونستین؟!؟...ازتون متنفرم، شما مگه آدم نیستین هااان؟!
#پارت2
داشت می اومد نزدیک که گلدون روی عسلی رو برداشتم و محکم کوبیدم لبه ی میز و شکستم ...تا به خودش اومد شیشه رو، روبهش گرفتم و گفتم:
-گمشو...عقب..ب..برووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه تاشون زدن زیر خنده و بعد همون مرده توی یک حرکت دستام رو پیچوند و برگردوند؛ طوری که افتادم روی تخت،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو از درد بسته بودم و تقلا می کردم، ولی من در مقابلش واقعا جوجه بودم از تو جیب کتش اصلحه شو در آورد؛ سرش صدا خفه کن گذاشته بودن، گذاشت روی شقیقه ام و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیس...نکنه می خوای بمیری؟!...دیدی که کشتن بابات برام مثل آب خوردن بود تو که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد اصلحه اش رو نوازش گونه روی پوست صورتم به حرکت در آورد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی جوجه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس می کردم چیزی دیگه به مرگم نمونده؛ صدای هق هقم رو توی بالشتی که روی تخت بود خفه کردم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یک چیزی مثل سیم دستام رو بست و من و روی کولش انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقلا می کردم و جیغم به هوا بود که یکیشون در کمدم رو باز کرد و یک شال درآورد و محکم دور دهنم بست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جیغ و دادام گلوم عجیب می سوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده:من این رو می برم شماهم اینجا رو راست و ریست کنین و خونه رو هم آتیش بزنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام گرد شد و شروع به تقلا کردم و شروع کردم به مشت زدن بهش که یهو پرتم کرد روی زمین که فکر کنم کمرم شکست و شروع کرد محکم به شکمم لگد زدن با تمام قدرتش میزد طوری که از درد بی حال یک گوشه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که بدن نحیفم رو می نداخت رو کولش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا تو باشی که حرف گوش کنی پدر سگ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها که پایین می اومدیم بدن خون آلود بابا جلوم بود اشکام رو گونه هام ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرین نگاهم رو به خونمون و بابام کردم و چشمام رو بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت3
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باباجون از زیرش در نرو که امشب باید برام تار بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با اون چشمای مشکی مهربونش بهم نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درست شبیه مادرتی...اون رفته به جای خودش تورو واسم گذاشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لُپم رو کشید و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیطون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عه بابا از تو بعیده، تو مثلا مهندس نفت این کشوری ها...شیطون؟!عه عه عه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعد شام برات تار می زنم بعدشم باید واست یک چیزایی رو توضیح بدم و بعد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای شلیک و شکستن شیشه از جام پریدم و با استرس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده بابا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود دستم رو گرفت و دوید سمت اتاقم و درحالی که در ، رو می بست گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر اتفاقی افتاد نیا بیرون ...باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا استرس و مِن مِن گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا کجا میری؟ منم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببا تند تند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر اتفاقی افتاد نباید بیای بیرون فهمیدی؟ تو خیلی مهمی، می فهمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد بغلم کرد و پیشونیم رو بوسید و زود رفت و به صدا کردن های من توجهی نکرد، از لای در دیدم سه تا مرد وارد خونه شدن و یقه ی بابا رو یکیشون گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به به آقای فراری ...مثل قبلا لِفتش نمیدم فقط بگو کُد کجاست ؟!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی دونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه مرده یک مشت محکم به صورت بابا زد و داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دِ اگه نگی می کشمت که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: و اگرهم بگم منو میکشی و خیلی های دیگه هم کشته میشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد: برای بار آخر میگم اون کُد کجاست ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: نمی دونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدای گلوله مصادف شد با بیدار شدن من از اتفاقات شوم سه ساعت قبل؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سطل آب به دست یکی از اون مردای کت و شلواری بود و صورت و موهای خیس من هم نشون می داد که چجوری بیدار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت4
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس به اطراف نگاه کردم که یک اتاق تقریبا کوچیک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه،حالا که دقت می کنم فکر می کنم که انگاری توی یک انبار قدیمی هستیم روی یک صندلی بسته شده بودم و نور کمی اطراف رو پر کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپهلوم واقعا درد می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد: صبح بخیر زیبای خفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نفرت بهش نگاه کردم که اخم کرد،به لباسام نگاه کردم یک بافت مشکی تنم بود که آستیناش کوتاه بود و یک سویشرت قرمز هم با یک شلوار لی مشکی و کفش کتونی مشکی پام بود،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام خیس اطرافم پخش شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری اتفاقات چند ساعت پیش بغض گلوم رو فشرد و اشک تو چشمام جمع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام به پشت بسته شده بود و همین هم باعث شده بود درد بگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای در اومد و بعد یک مرد تقریبا ۴۰ ساله ی قد بلند با موهای جوگندمی که پشتش بسته بود وارد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس بهش نگاه کردم که اومد رو به روم وایستاد و با سر به اون مامور بغلم یک چیزی گفت که یارو رفت و بعد از چند دقیقه با صندلی اومد صندلی رو، رو به روی من گذاشت و با علامت سر، مرده از اتاق خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد: من هاکان هستم و تو هم باید دلسا باشی درسته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم سر تکون دادم که، ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب دیدی که آدمای من با کسی شوخی ندارن و اگر من بخوام کشتنت براشون کار سختی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم بهش نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یک کُد هست که پدرت رمز اون رو که ۱۰۴ تا رقم به لاتین بود رو طراحی کرده و درست زمانی که قرار بود اون رمز رو به من بده فهمید من اون رو به چه دلیلی می خوام، فرار کرد و حالا من برای بار سوم تونستم اون رو پیدا کنم و به افرادم گفتم که نمی خوام مثل قبل فرار کنه یا بگه رمز کجاست یا هم می کشمش که اونم مرگ رو ترجیح داد اما تو دخترشی و عاقل تر از اون و حتما، یک چیزایی بهت گفته مگه نه!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش طوری بود که آدم وحشت می کرد اما منم دلسا بودم و با قاتل های پدرم نمی تونستم مثل همه رفتار کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو با زبونم تر کردم و به جلو متمایل شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من به شما هیچی نمی گم،البته چیزی هم نمی دونم اگر هم میدونستم بازم نمیگفتم فهمیدی؟!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت پوزخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهیم دید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سر خودکار توی جیبش رو فشرد که در باز شد و یک میز رو دو نفر آوردن داخل و با اجازه ای گفتن و رفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان با خونسردی و جدیت در جعبه ی روی میز رو باز کرد و از داخلش یک شوکر درآورد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم وایستاد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت5
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس قلبم تند می زد و دستام عرق کرده بودن آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلسا....دلسا ...می دونستی مادرت عشق من بود ولی تو باعث شدی عشقم بمیره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد عصبی بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با به دنیا اومدنت، اون مرد حروم زاده هرچند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که وحشیانه موهام رو می کشید ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هرچند بابات دلش رو دزدید اما بازم دوستش داشتم و تویه حیوون باعث شدی اون بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهویی شوکر رو زیر گردنم گرفت و دکمه رو فشرد که احساس کردم بدنم سوزن سوزن می شه؛ گردنم خشک شده بود انگاری،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد توی گردنم باعث شده بود به خودم بپیچم و ناله کنم، اون انگار مشکل روانی داشت و این از حرکاتش معلوم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شوکر رو به طرف شکمم گرفت و دکمشو زد که به وضوح لرزیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی تو معدم بود رو بالا آوردم، البته هیچی هم تو معدم نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت دستام رو از پشت باز کرد، بدنم می لرزید و گردنم می سوخت، احساس این که داره از زیر پوست آتیش می گیره باعث شد که یک جیغ بلند بکشم که محکم زد تو صورتم که گرمی خون رو از بغل لبم حس کردم. دستام رو به جلوی صندلی بست و در یک کیف چرمی رو باز کرد که توش چاقوهای ریز و درشت و قیچی و ناخن گیر و موچین و... بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس حتی قدرت تکلم هم نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تو این دنیا نباشه به صورتم نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من و پدرت نوید و دایانا توی یک آزمایشگاه کار می کردیم، بعد اون دستگاه رو دیدیم، دستگاهی که فقط با رمز خودش کار میکرد؛ بابا و مامانت رمزش رو تونستن بسازن ولی وقتی فهمیدن من با روسی ها دستم توی یک کاسه اس منو لو دادن و درحالی که که من توی زندان درد می کشیدم، اونا ازدواج کردن و تو...تو دلسا،تو به وجود اومدی، شب تولدت من فرار کردم و رفتم روسیه ولی این تو بودی که باعث شدی دایانا بمیره می فهمی؟ و رمز هم دست اون بابای آشغالت بیفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد چاقو رو برداشت و یهو کشید روی مچ دستم که صدای جیغم هوا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناله هام دل سنگ هم آب می کرد اما اون حتی سنگ هم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت6
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم از اشک خیس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآستینام رو داد بالا و چاقو رو کشید روی دستم که بی حس شدم؛ از درد و جیغ گلوم داشت آتیش می گرفت، اولین خط رو کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این من بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک خط دیگه که دوباره صدای جیغم سکوت اتاق رو شکست اما اون انگار واقعا تو این زمان نبود،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک خط دیگه کشید که تقریبا داشتم بی هوش می شدم سرم گیج می رفت و بدنم بی حس شده بود؛ آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدایا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک خط دیگه کشید و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این دوتا هم مامان و بابات ان،ببین چقدر خوشگله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم غرق در خون و اون دیوونه ول کن نبود؛ قلبم تو دهنم می زد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو به خودش اومد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هم باید بری پیش مامان و بابات، نمیخوام دوباره با دیدن چشمای آبیت یاد مامانت بیفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسلحه ی رو میز رو برداشت و گذاشت روی پیشونیم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خداحافظ دلسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو بستم و آخرین قطره ی اشکم رو هم توی این دنیای نامرد حروم کردم هه، آماده بودم برای مرگ که یهو در انبار باز به شدت باز شد و چند نفر با اسلحه وارد شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بیرون صدای شلیک می اومد. هاکان با نگرانی به بیرون نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از افرادش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قربان افراد لاوین اینجان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان زود دست و پام رو باز کرد و خواست منو بندازه رو کولش که با بی حالی تقلا کردم که یکی محکم زد تو گوشم و بلندم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخون ها همینطوری از دستم میریختن و من بی حس تر میشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در خارج که شدیم صدای گلوله ها واضح تر شد،یک دفعه دورمون محاصره شد و از پشت یک ماشین که وایستاد؛ یک پسر اومد بیرون که قیافش رو خوب نمی دیدم چون تار می دیدم؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان منو آورد از کولش پایین ولی بازوم رو محکم برای این که نیفتم گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره با صدای بم و جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هاکان بنداز اسلحت رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان هم اسلحش رو انداخت، پسره که حالا میدیدمش قد بلند و هیکلی بود با چشمای عسلی و موهای پرپشت مشکی، واقعا خوش تیپ بود؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی حالی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مَ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو هاکان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با منه،تو که محموله رو برداشتی با دخترم چیکار داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره پشتش رو بهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریم بچه ها محموله هارو هم ببرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا کامیون حرکت کردن، با ترس به پسره نگاه کردم و با صدای پربغضی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نجاتم بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت7
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب برگشت طرفم که پریدم پشتش و از کت اسپرت مشکی اش گرفتم، که هاکان پر از حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلسا بیا اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس رو به پسره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نذار من و ببره ،تورو قرآن،من و می کشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآستینام رو دادم بالا و دستام رو بهش نشون دادم و با التماس بهش نگاه کردم و پربغض گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون بابام رو کشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره هی اخماش بیشتر توهم می رفت، رو به هاکان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو آدم بشو نیستی؟!؟با این دختره چیکار داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاوین تو دخالت نکن اون برام مهمه ...محموله ام رو دزدیدی برو دیگه برای خودت هم دردسر درست نکن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره پوزخند زد و رو به من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا برو،معلومه خاطرت رو می خواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دارم می گم اگه شما نیومده بودین من و کشته بود چرا نمی فهمید،اون نمی دونم چه کُدی رو ازم میخواد که بابام رو کشت به خاطرش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان پر از غیض گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لاوین اون یک چیزی میگه تو ولش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاوین با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کُد،همون کُد معروفه اس؟!یعنی بابای تو همون نوید کاوشگر معروفه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم،چون می دونستم تنها راه چند روز زنده موندنم همین پسره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده رو به هاکان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هرچی خودش بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت عقب و من مابین اونا موندم؛ هاکان با حرکت سرش ،بهم علامت داد که برم پیشش با لرز و صدای پربغض اما بی حال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دِ لعنتی ها من میخوام آزاد باشم ولم کنین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره با پوزخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا من ،یا هاکان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود تنها راهم رو انتخاب کردم و یک قدم به سمت پسره که فکر کنم اسمش لاوین بود رفتم که زود سوار لامبورگینی مشکی رنگی شد و در هم برای من خود به خود باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به یکی از افرادش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-محموله رو ببرید انبار منم این رو ببرم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت8
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام،هنوزم ازش خون می اومد، ولی چون سیوشرتم قرمز بود و آستیناش رو داده بودم پایین دیده نمی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاوین اخماش توهم بود،منم به اطراف نگاه می کردم و دنبال یک راه واسه ی فرار بودم؛ تنها راهم رو امتحان کردم و ادای بالا آوردن رو درآوردم و دستام رو جلوی دهنم گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه در رو برام باز کنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کلاه سیوشرتت رو سرت کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود همین کار رو کردم و زود پریدم پایین و لب جدول ادای عُق زدن رو درآوردم، به اطراف نگاه کردم خیابون خلوت بود و اون طرف هم یک زمین پیچ در پیچ بود و پشتش پر از درخت؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهترین موقعیت بود رفت سمت ماشین زود شروع کردم به دویدن. صدای قدماش رو قشنگ می شنیدم؛ داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وایسا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگم وایسا دلسا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پیچ باغ که حصار دورش رو گرفته بود پیچیدم و دویدم سمت درختا؛ بین اونا نمیتونست پیدام کنه. نفسم گرفته بود و خون ریزی دستم و سوزشش اون قدری شده بود که آستین دست چپ سیوشرتم از آرنج به پایین خیسِ خیس شد از خون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ صدایی جز صدای قدمامون نمی اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام از زیر کلاه سیوشرت در اومده بود و با هرقدم توی هوا پخش میشد؛ چشمام تار می دید خب اینجا شمال بود و به احتمال الان تو جنگل بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر دویده بودم عضلات زیرشکمم منقبض شده بود و پهلوهام درد می کرد و قلبم تند تند میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد جنگل شدم هوا تاریک بود و جلوم رو به زور می دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قدماش رو نزدیک به خودم حس می کردم سرعتم رو بیشتر کردم؛ از یک سراشیبی تند و با سرعت دویدم که کم مونده بود با سر بیفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم به یک درخت خورد،که احساس ضعف کردم و سوزش دستم بی حالم کرد که همون موقع دستم به شدت کشیده شد که تند یک دور چرخیدم و یهو رفتم تو بغل اون پسره که گرم بود و حس آرامش و امنیت رو بهم القا می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو تعادلمون رو از دست دادیم و چون اونجا سراشیبی بود افتادیم و غَلت زدیم رو به پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو محکم تو بغلش گرفته بود، دستام بی جون کنارم بود و سنگ ریزه هایی که موقع قِل خوردن زیر پهلوهام رفته بودن، جای زخمم رو زخم تر کرد که احساس مردن رو به این حس ترجیح می دادم و دستامم دیگه فکر کنمکنده شده بودن؛ وقتی افتادیم اون افتاد روم و چشمام بسته شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت ۹
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناله ای از درد کردم، حس می کردم بدنم تیکه تیکه شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری از روم بلند شد و با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین چی کار می کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن وضعیت و حالم، کلافه نگاهم کرد و چنگی به موهاش زد،به نظر میومد اونم بدنش کوفته شده با این همه قل خوردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد سمتم و من دوباره چشمام و با درد بستم و این بار، زدم زیر گریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری دست انداخت دور کمرم و زیر زانو هام و بلندم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که به سمت بالا می رفت و به خاطر وزن من و ارتفاع سرعتش کم شده بود، نفس نفس زنون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نخواب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی حالی پلکای تب دار و سنگینم و روی هم گذاشتم، احساس بی وزنی می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستاد، تکونم داد و داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با توام، نخواب، بخوابی می میری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حال پلکام و باز کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اسمت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج و گنگ با صدایی گرفته وخش دار اروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دلسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی جابه جام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی؟ درسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حال، از خنگیش حرصی شدم و بلند تر و گیج تر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دل...سا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج سرم و به سینش فشردم درد امونم و بریده بود و تنها تونستم اروم بهش بد و بی راه بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار شنید که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت10
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بگو ببینم این یارو هاکان رو از کجا می شناسی!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انگار با مامان و بابام توی آزمایشگاه کار می کرده، عاشق مامانم بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو زیر دلم تیر کشید که آخ بلندی گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودت رو خسته نکن، بعدا جواب بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حال گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لاوین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو وایستاد، همونطور برگشت سمت صورتم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشماش نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا حالا ها بهم نیاز داری؛ بعدا تلافیش رو سرت در میارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم که زیر دلم و پهلوم درد گرفت،ناله آرومی کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان می رسیم، فقط نخواب دلسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخون از آستینم زده بود بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کثافت طوری دستاتو بریده که انگار داره سرِ گوسفند می بره، زخمت خیلی عمیقه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم بی حال و بی حال تر می شدم، کم کم داشت خوابم می برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاوین: دلسا ،دلسا ،دلسا با تواما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو من رو گذاشت روی زمین و زد توی صورتم و داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نخواب ،نخواب ،دلسا ،چشمات و نبند لعنتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو بستم که یهو منو بغل کرد، این بار روی دستاش،سرم رو به عقب متمایل بود و دستام خون آلود آویزون،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سرعتش معلوم بود داره می دوئه؛ صدای دزدگیر رو که شنیدم چشمام به طور کامل بسته شد و توی تاریکی مطلق فرو رفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت11
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا یعنی من باعث شدم مامان بمیره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا: نه دخترم تو فقط ۸ سالته هرچی که بچه های مدرسه بگن که نباید باور کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خودم شنیدم من باعث شدم مامان بمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو زدم زیر گریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلسا...دلسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو صدای بابا تغییر کرد و صدای بَم و جدی یک مرد دیگه تو گوشم پیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلسا...دلسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو آروم باز کردم؛ انگار همه ی این اتفاقات رو خواب می دیدم به اطرافم نگاه کردم، یک اتاق تقریبا بزرگ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ دیوار سوسن کم حال بود و وسایل اتاق هم سفید بودن که ترکیب قشنگی رو ایجاد کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این به بعد بیدار شدن توی اتاقم مثل یک آرزویِ برام، با یادآوری اتفاقات این چند وقته بغض به گلوم چنگ انداخت و حالم بد شد به طوری که نیم خیز شدم توی جام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بغلم نگاه کردم که دیدم لاوین با ناراحتی نگام میکنه چون تا حالا نفهمیده بودم که این جاست ترسیدم و جیغ بلندی کشیدم که اخماش تو هم رفت و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چته چرا جیغ میکشی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پشتِ تخت تکیه دادم و پاهام رو توی شکمم جمع کردم و آرومگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا کجاست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنار تخت بلند شد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-۴۸ساعت و ۳۰ دقیقه است که خوابیدی؛ بعد از بی هوشیت رسوندمت عمارت و به دکتر خانوادگیمون گفتم بیاد که دستات کلی بخیه خورد و برای کبودی هات و هر وقتی که درد داشتی برات مسکن داد و سُرم بهت وصل کرد فقط چون خیلی ضعیف شده بودی نیاز به استراحت داشتی حالا هم بلند شو کلی کار داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدید هنوز دارم بِر بِر نگاش می کنم با اخم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختر هنوز کمرم درد میکنه نکنه می خوای بازم کولت کنم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نچ نچ کرد.زود بلند شدم از روی تخت و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لاوین من به خاطر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود دستم رو کشید و دراتاق رو باز کرد درحالی که به بیرون هولم میدادم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساکت دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه تونستم اطرافم رو ببینم یک سالن بزرگ مربع شکل که چهارتا ستون سفید تا پله های بالا که اتاق من و سه تا اتاق دیگه هم رو به روی اتاقم بود، پله ها به شکل گرد مانند رو به بالا پیچ تا پیچ میومدن و سِت خونه سفید عسلی و کرمی شکلاتی بود واقعا میشه گفت بهش قصر، البته خونه ی ماهم از این کم نداشت ولی مال ما شبیه ویلا بود و رو به دریا، من تا چهار سالگی تهران بودم بعد خونمون رو آوردیم شمال خبر نداشتم که بابام به خاطر فرار از یک چند تا آدم روانی سر یک کُد مسخره خونمون رو عوض کرده یک پوزخند تلخ زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه تا دختر که از لباسای سفید سرمه ای شون مشخص بود که خدمتکارن، کنار در بزرگی وایستاده بودن، کنار لاوین راه می افتم حالم به نسبت خیلی بهتر شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم می ترسیدم ولی نمیدونم چرا وقتی کنار لاوین بودم آرامش می گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت12
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون که رسیدیم به قیافه ی دخترا دقت کردم هر سه تاشون سناشون حدود سی، سی و چهار ساله میخورد یکیشون که سی سال می خورد باشه پوست برنزه خیلی تیره ای داشت و لاغر بود و یک رژ لب صورتی زده بود که چندشم شد از رنگش، اون یکی تپل بود و سی، سی و دو ساله می خورد و سفید و بامزه بود، اون یکی هم قیافه ی معمولی داشت ولی از بس آرایش کرده بود و لوس بازی در می آورد که حال آدم بد میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاوین رو به من جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشون دلسا هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو روبه برنزه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشون ساناز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به تپله اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشونم نسترن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو به اون که آرایش داشت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ایشونم سارا هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره رو به تپله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نسترن خانوم چون باردارن باید چند وقتی مرخصی بگیرن و من تصمیم گرفتم تورو جایگزین کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام تو هم رفت، خب ما زندگی تقریبا خیلی خوبی داشتیم با اینکه خودم آشپزی می کردم و خونه رو خودم تمیز می کردم ولی اینجا من به عنوان خدمتکار قراره کار کنم البته خب نمیتونم که هم سربار باشم هم ازش بخوام ازم محافظت کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به لاوین گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من حرفی ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه پس ساناز لطفا دلسا رو راهنمایی کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت؛ به دنبال ساناز وارد یک اتاق شدیم، یک کمد بهم نشون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا لباساتو عوض کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق رفت بیرون ، با حرص در کمد رو باز کردم یونیفرم سفید و سرمه ای رو که شبیه به سارافن بود به رنگ سرمه ای ساده و یک لباس سفید زیرش بود و مقنعه ی سرمه ای با کفشای عروسکی سرمه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای چتری مو درست کردم وقتی داشتم موهام رو می بستم به چشمام نگاه کردم که آبیش از همیشه روشن تر و بی روح تر بود ولی ترکیب جالبی با موهای مشکیم داشت، پوست سفید صورتم بهم نشون می داد که رنگم پریده؛ دستام یکم درد می کرد ولی بهتر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir#پارت13
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق که بیرون اومدم ساناز با لبخند اومد سمتم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه ناز شدی بیا بریم همه جارو بهت نشون بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون دیدم لبخند زد منم لبخند محوی زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشپزخونه رو بهم نشون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا لاوین صبحانه رو ساعت هشت صبح و ناهار رو یک و نیم ظهر و عصرونه رو پنج و نیم عصر می خورن شام رو هم ساعت نه شب موقعی که قهوه می خواد تو باید براش ببری اتاق کارش؛ مسئولیت تمیز کردن اتاقشم با بیدار کردن صبحش با توست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهش نگاه کردم که خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماهم کارای خودمون رو داریم، من آشپزی می کنم و کتابخونه و اتاق کار آقا لاوین رو تمیز می کنم، سارا هم حیاط و پذیرایی و میز رو می چینه و مسئولیت تمیز کاری رو داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به نشونه ی فهمیدن تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بعد از ظهر سارا و ساناز همه جای خونه رو بهم نشون دادن واقعا بهش میشه گفت عمارت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق لاوین رو هم دیدم لاوین امروز خونه نیومد یک اتاق بزرگ به رنگ سفید و آبی تیره داشت که همه ی وسایلش به همین رنگ بود، واقعا شیک و مدرن بود رو تختی شو واسش درست کردم و لباسایی که افتاده بود دور و اطراف اتاق برداشتم و اونایی که کثیف بود رو دادم به سارا بقیه هم اتو کردم و گذاشتم تو کمد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسارا و ساناز خواهر بودن؛ سارا دختر خوبی بود فقط یکم لوس بود ولی ساناز که شوهر داشت و اخلاقش خیلی خوب بود و به نوعی پخته تر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق اومدم بیرون داشتم از پله ها پایین می اومدم که سمت چپم سه تا پله دیدم یکم کنجکاو شدم ببینم چه خبره؟! از پله ها پایین اومدم، یک در مشکی جلوم بود دستمو بردم سمت دستگیره که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو اینجا چیکار میکنی؟!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای لاوین از ترس یک جیغ خفه کشیدم که اخماش بیشتر تو هم رفت قلبم تند تند میزد، از ترس زبونم بند اومده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جدیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیگه پاتو حتی روی پله ی اولم نمیذاری فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم بهم نزدیک شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با حالت تاکیدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه یک بار دیگه فقط یک بار دیگه سر انگشتت به دستگیره ی این در بخوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد با چشمایی که قرمز شده بود و جدی ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منتظر هر اتفاقی باش فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس نمی تونستم هیچ کاری کنم آخه هم خیلی بهم نزدیک بود و هم جدی و ترسناک ...یهو داد زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس و مِن مِن گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فَ...فَه...فهمیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تند از پله ها بالا اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت14
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دست لاوین خیلی عصبی بودم آخه این چه نوع رفتار با یک دختره، حالا ببین من چی میگم ها!؟من خیلی وقته که دلسای سابق نیستم آخه کی هست که باباش رو توی یک شب بکشن و بعد بدزدنش و تا قصد کشت بزننش و دو روز به خاطر فرار بیهوش بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی اتاقم کنار تختم زانو زدم و گذاشتم اشکای داغم صورتم رو قاب بگیرن؛ من حتی فرصت نکرده بودم گریه کنم، اونقدر گریه کردم که وقتی به ساعت نگاه کردم چشمام گرد شد الان باید برای لاوین قهوه می بردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود شالم رو از روی تخت برداشتم که یادم اومد باید مقنعه سرم کنم، زود سرم کردم و از اتاق زدم بیرون؛ ساناز و سارا توی باغ بودن سارا از شوهرش به تازگی طلاق گرفته بود و یکم تو خودش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود قهوه رو آماده کردم و از پله ها رفتم بالا، سینی ای که فنجون قهوه با کیک روش بود رو توی یک دستم گرفتم و با یک دستم دو تقه به در زدم که صدای جدیش به گوشم رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد شدم و با دستم درو بستم، روی صندلی چرم مشکی اش نشسته بود و پاهاش روی میز بود که کفشای اسپرت مشکی رنگی ای با شلوار لی تنگ مشکی پوشیده بود لباسش هم مشکی و سفید چهارخونه بود و جذب هیکل بی نقصش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم و آروم قهوه اش رو روی میز مدرن سفیدش گذاشتم که چشماشو باز کرد و سرش رو کج کرد سمتم آروم و جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بهش نگاه کردم که پاهاش رو برداشت و جدی رو بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم: بشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود روی مبل بغلم نشستم که جدی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم که بابات یکی از نخبه های ایران به حساب می اومده و با مامانت همکار بوده و هاکان هم دوست و همکارشون بوده برات زیاد توضیح نمیدم فقط بدون دستگاهی وجود داره که اطلاعات زیادی درباره ی بمب هسته ای و اتم و میلیون ها چیز جدیدی که هنوز بشر ازش هیچ اطلاعاتی نداره توسط روسی ها دزدیده شد اما پدرت و مادرت که کلید اون رو که یک کُد بود رو طراحی کرده بودن، اون دستگاه بدون اون کُد به هیچ دردی نمیخوره چون اگه یک بار رمزش رو اشتباه بزنی خود به خود همه ی اطلاعات اون دستگاه از بین میره، بعدِ مرگ مادرت تنها مهره ها بابات و هاکان بودن که هاکان رو با پول می خرن ولی بابات فرار میکنه تا اینکه ....میکشنش و حالا اونا فکر میکنن رمز دست توست برای همین هم تورو برای رد گم کنی آوردم تهران و خدمتکارم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنم از تعجب باز مونده بود و چشمام از حدقه در اومده بود یعنی من الان تهرانم؟!وای یعنی من نفهمیدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت15
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا خیلی مضخرفه که میگن خوشگلی دردسر داره ولی چرا باید زرنگی دردسر داشته باشه، آب دهنم رو برای اینکه بغضم از بین بره قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم که همونطور که نشسته بود جدی رو بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اطلاعات زیادی ازتون داشتم اما خبر نداشتم که بابات دختر هم داره که اون شب هاکان با دستای خودش همه چیز رو لو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چرا نکشتیش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رو توهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون این طوری موضوع بزرگتر میشد و روس ها هم میومدن تو میدون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی من هیچی نمیدونم میفهمی؟من یک دختر ساده ام که میخوام بعد از فهمیدن جواب کنکور برم دانشگاه درس بخونم و با پدر و مادرم زندگی کنم، دوست دارم آرزویِ یک روز خوردن صبحانه کنار پدر و مادرم رو به گور نبرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام روونه صورتم شد یهو داد زدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنتی من میخوام آزاد باشم ولم کنید همتون مثل همید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو از جا بلند شد، از ترس یک قدم رفتم عقب که خوردم به میز، اومد جلوم اخم کرده بود شدید صورتشم از عصبانیت قرمز شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب دهنم رو قورت دادم، آروم از لای دندوناش غرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب برو، کسی به زور نگهت نداشته که، فقط بدون منم دلایلی واسه ی نگه داشتنت دارم وگرنه مگه خرم خودم رو توی دردسر بندازم اگه اینجایی فقط واسه ی هدف خودت و منه، فهمیدی؟ حالا اگه بخوای میتونی بری،هری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم بهش نگاه کردم که ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا بودنت به نفع خودته دلسا همین حالا فکراتو بکن و بهم بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبم رو با زبون تَر کردم و آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قول میدی هیچکس نه کشته میشه و نه برام اتفاقی میفته؟قول میدی که همه چیز تموم شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم که با کلافگی دست تو موهاش کرد و بعد از کمی مکث گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه قبول ...قول میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو انداختم پایین و گوشه ی مقنعم رو درست کردم و آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهت اعتماد دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق زدم بیرون یک نفس عمیق کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارت16
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت آشپزخونه سارا داشت ظرف میشست و ساناز هم سالاد درست می کرد کنارش پشت میز نشستم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمک میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه ممنون عزیزم الان تموم میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی سارا زنگ خورد با لبخند دستاشو خشک کرد و گوشیش رو برداشت و رفت بیرون ساناز یکم رو به من خم شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داره دوباره به زندگیش سر و سامون میده خداکنه دست از این کاراش برداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیدوارم هم تو و هم خواهرت خوشبخت بشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توهم همینطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم به پوزخند تبدیل شد، آخه ساناز تو از سیاه بختی من چی میدونی؟الان برای من خوشبختی مثل رسیدنِ دستم به ماهه.زود از روی صندلی بلند شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه با من کاری ندارین تا شام توی اتاقم باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو ساعت نه بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir