داستان رمان درباره‌ی دختری به نام مانیا محبی است که در دانشگاه رشته‌ی پزشکی خوانده و تصمیم دارد درس خود را ادامه بدهد تا تخصصش را بگیرد. ولی در کنار ادامه تحصیل دادن، می‌خواهد در بیمارستانی مشغول به کار بشود. مانیا با پدر و مادرش زندگی می کند و تنها فرزند خانواده است. او در زندگی‌اش دو آرزو دارد: اولین آرزو این که تخصصش را بگیرد و پزشک بشود که تقریبا به این آرزویش رسیده است و آرزوی دیگرش این است که…

ژانر : پلیسی، عاشقانه، غمگین، هیجانی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۴ دقیقه

مطالعه آنلاین در مسیر آب و آتش
نویسنده : fereshteh27 و sky-angle

ژانر : #عاشقانه #پلیسی #هیجان‌انگیز #غمگین

خلاصه‌ :

داستان رمان درباره‌ی دختری به نام مانیا محبی است که در دانشگاه رشته‌ی پزشکی خوانده و تصمیم دارد درس خود را ادامه بدهد تا تخصصش را بگیرد.

ولی در کنار ادامه تحصیل دادن، می‌خواهد در بیمارستانی مشغول به کار بشود.

مانیا با پدر و مادرش زندگی می کند و تنها فرزند خانواده است.

او در زندگی‌اش دو آرزو دارد:

اولین آرزو این که تخصصش را بگیرد و پزشک بشود که تقریبا به این آرزویش رسیده است و آرزوی دیگرش این است که…

با تو بودن همیشه پر معناست

بی تو روحم گرفته و تنهاست

با تو یک کاسه آب ، یک دریاست

بی تو دردم به وسعت صحراست

من، امیدی را در خود باور ساخته ام

تار و پودرش را، با عشق تو پرداخته ام

مثل تابیدن مهری در دل

مثل جوشیدن شعری از جان

مثل بالیدن عطری در گل

جریان خواهم یافت

راه خواهم افتاد باز از ریشه به برگ

باز، از "بود" به "هست" باز، از خاموشی تا فریاد !

* به نام خالق هستی *

قلم بتراشم از هر استخوانم

مرکب گیرم از خون رگانم

بگیرم کاغذی از پرده ی دل

نویسم بر تو ای مهربانم

زندگی به دو نیم است نیمه ی اول به انتظار نیمه ی دوم و نیمه ی دوم در حسرت نیمه ی اول..

عشق صدای سازگار است و بلای ماندگار..

فصل اول

ماشین رو جلوی خونه ی شمیم نگه داشتم..

شمیم :خب کاری نداری؟..

-از اول هم کاری نداشتم..

--اونو که می دونم..تو هر وقت کارت به من گیرمی کنه اینورا پیدات میشه..

با لبخند نگاهش کردم و گفتم :خوبه اینو میدونی وبازم باهام میای..

--چه کنین دیگه خرابه رفاقتیم..

-پس بپا خونه خرابمون نکنی..

خندید وگفت :نه دیگه در اون حد..ولی باشه تمام سعیمو می کنم..

-نمی خوای بری؟..خیر سرم امشب قراره برام خواستگار بیاد..اونوقت نشستم اینجا و دارم با تو کل کل می کنم..د برو دیگه..

--خیلی خب بابا..چه جوشه خواستگارشم میزنه..بیا تو هم با این لگنت..دو کلام خواستیم حرف بزنیما..

از ماشین پیاده شد..سرشو از پنجره کرد تو..

لبامو جمع کردمو و پشت چشم نازک کردم.. با صدای کشیده ای گفتم : اوهو..به ایکس تیری من میگی لگن؟..پس بیام به ابو قراضه ی تو بنازم؟..در ضمن دو کلامه تو 2 ساعت تموم طول می کشه..فکر گوش منو نمی کنی لااقل به اون فک بدبختت یه استراحت بده..

--تو به فک من کاری نداشته باش..برو یه فکری واسه ی گوشات بکن که خدادادی ایراد داره چرا میذاریش پای من؟..

چپ چپ نگاش کردم که خندید و خواست سرشو ببره بیرون که صداش کردم..

--چیه؟..

-شمیم کارو چکار کنیم؟..

--یعنی چی کارو چکار کنیم؟..خب باهاش کار می کنیم دیگه..

-منگول منظورم اینه به نظرت بریم توی بیمارستان قدیر یا بریم ستایش؟..

--هیچ کدوم میریم بیمارستان دایی مامانم..

چشمام گرد شد..

-مگه دایی مامانت بیمارستان داره؟..

با بی خیالی شونه شو انداخت بالا و خلاصه و مفید گفت :اره..

-اره و درد..اره و زهرمار..دیوونه تو پارتی داشتی و اونوقت این همه توی این بیمارستان و اون بیمارستان منو می کشوندی ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خب چکار کنم؟..باهاشون قهریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین لاستیک پنچر شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قهرین؟..ای بخشکی شانس..حالا نمیشه برین اشتی کنین؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--وا..به خاطر کار؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پ نه پ به خاطر شخص شخیصه خودش..برین اشتی کنین دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--نمیشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چون نمیشه دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اکه هی..اخه اینم شانسه من دارم؟..حالا که پارتیمون جور شد.. این وسط باید شماها با هم قهر باشید..پس چکار کنیم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه نگام کرد..یه دفعه زد زیر خنده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چته؟..چل می زنی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت :شوخی کردم..اتفاقا در جریان هست..قول داده یه کاری برامون بکنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی چی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--یعنی اینکه شوما میشی خانم دکتر..منم که رشته م پرستاریه میشم پرستار..یه جورایی باهمیم دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین چی ذوق کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای راست میگی؟..چرا زودتر نگفتی؟..می خوای منو دق بدی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بدجنسی خندید وگفت :اره ..از کجا فهمیدی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تندی بهش انداختم که خندید و سرشو کرد بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--برو به کار وبدبختیت برس عروس خانم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا عروس خانمو مرض..دوما خبرشو بهم بدیا..جون مانیا اذیت نکن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خیلی خب بابا..قسم نده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایول داری..خداحافظ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو تکون داد و گفت :خوش بگذره..بابای..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو به حرکت در اوردم..مقصدم خونه بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امشب قرار بود دوست بابا همراه پسرش بیان خونمون جهت امر خیر..هه..اسمش مهران بود ولی اصلاااااا ازش خوشم نمی اومد..یه پسر شل و وارفته و نچسبی بود که لنگه نداشت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیادی مامانی بود..یعنی هر وقت می اومدن خونمون درست کنار مامی جونش می نشست..اگر مامانش اجازه می داد دهنشو باز می کرد حرف می زد..اگر هم نه که باید ساکت و اروم عین یه اقای متشخص یه گوشه می نشست و هیچ حرفی هم نمی زد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا افسار داشت که اونم دست مامانش بود..از اینجور مردا بیزار بودم..اینکه محکم نیستن و هیچ ارده ای از خودشون ندارن..اینجور مردا برای شخصیت خودشونم ارزش قائل نیستن چه برسه به دیگران..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال من که جوابم از الان معلومه..نهههههههه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا میان یه شیرینی و میوه ی مفتی هم می خورن و میرن دیگه..اخه خدا وکیلی قیافه ش سوژه ای بود واسه خودش که البته درنوع خودش هم بی نظیر بودا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه واسه هر کاری زیر چشمی مامانشو نگاه می کرد و تا مامانش صداش می کرد سیخ سرجاش می نشست ادم می پوکید از خنده..خب خوبه دیگه یه کم شاد میشیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی بابا و مامان مثل من فکر نمی کردن..اتفاقا می گفتن پسر اروم و سربه زیریه..به درد زندگی می خوره..ولی من که زیر بار نمی رفتم..کو گوش شنوا؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه عهد بوق بود که دخترا رو به زور شوهر بدن؟..من می خواستم باهاش زندگی بکنم نه بابا و مامانم..پس خودم باید همسر اینده مو انتخاب بکنم..این حق من بود..و منم از این یارو بچه مامانی خوشم نمی اومد پس کلا منتفی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با زدن چندتا بوق سرایدار درو باز کرد..ماشین رو بردم تو..مامان طبق معمول با شنیدن صدای ماشینم اومد تو بالکن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم و براش دست تکون دادم..به روم لبخند زد و دستشو تکون داد..بدو بدو رفتم تو خونه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تو سالن نشسته بود و روزنامه می خوند..مامی هم اومد پیشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سلام بلند بالا کردم و گونه شو بوسیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--سلام دخترم..خوش گذشت؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عالی بود مامی جونم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو مبل..بابا از پشت عینکش نگام کرد و گفت :چرا انقدر دیر کردی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--ترافیک بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه نگام کرد..بعد هم اروم سرشو تکون داد و به روزنامه خوندنش ادامه داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رایان محبی پدر من بود..تو انگلیس به دنیا اومده ولی اصلیتش ایرانی بود..درمورد اینکه چطور به ایران اومد و با مامانم ازدواج کرد چیزی نمی دونستم..البته خیلی کنجکاوی کرده بودما ولی خب به نتیجه ای نرسیدم..کلا بی خیالش شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره م بیشتر به بابام رفته ..هیچ چیزم شبیه به مامی نبود..البته چشمای بابا عسلی بود اما چشمای من ابی ..رنگ موهای بابا قهوه ایه خیلی تیره بود مال من روشن..ولی خب رنگ پوستامون یکی بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم مرد اروم و با شخصیتیه..هیچ وقت سرم داد نمی زد..با ارامش کارهاشو انجام می داد..همیشه هم موفق بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرکت تجهیزات کامپیوتری داشت..کلا همه چیزمون عالی بود..چه وضعیتمون و چه محیط پر از ارامش خانواده مون..همگی با هم دوست بودیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامی یه لیوان شربت گذاشت جلوم..به خودم اومدم..باز رفته بودم تو فکر..بی خیال مانیا تو چقدر فکر می کنی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشکر کردم و لیوان شربتمو یه نفس سر کشیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا :امشب ساعت 8 سخاوت همراه خانواده ش میاد..بهتره زودتر اماده بشی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند سرمو تکون دادمو گفتم :باشه چشم..پس من رفتم بالا تا حاضر بشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و نگام کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--بسیار خب..برو دخترم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردوتاشون خوشحال بودن..فکرمی کردن با این ازدواج موافقم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی نخیرررررر..موافق که نبودم هیچ..برای شاه دوماد برنامه ها داشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه شود امشب..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه دیگه تو اینه به خودم انداختم..به به بزنم به تخته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کت و دامن بنفش یاسی که رو قسمت کمرش تنگ بود و کمرمو باریک تر نشون می داد..خوش دوخت و زیبا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب بذار این اقای خواستگار یه کم دلش قیلی ویلی بره بعد که حالش گرفته شد قیافه ش دیدن داره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بدجنس بودما..خدا امشب رو بخیر کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشمک تحویل خودم دادم وگفتم :بی خیال..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند از اتاق اومدم بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که رفتم پایین صدای زنگ اومد..اوه اوه اومدن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا مامان چشمش به من افتاد سریع دستمو گرفت و منو کشوند برد تو اشپزخونه..بابا هم رفت درو باز کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ااااااا مامان دستم کنده شد..چرا اینجوری می کنی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی فنجونا رو گذاشت رو میز و گفت :بیا اینجا بشین.. خواستگارا که اومدن تو و نشستن تو چایی رو میریزی تو فنجونا و منتظر میشی تا بابات صدات کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حوصلگی گفت :ای بابا بیخیال مامان..این کارا قدیمی شده..الان دیگه همه شربت می برن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--یعنی چی دختر؟..وا..بیا اینجا بشین حرف هم نزن..یادت نره چیا بهت گفتما..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو صندلی نشستم و لبامو جمع کردم..حرصم گرفته بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشممممم..شما بفرمایید برید سروقت خواستگارای محترم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و نگام کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--ایشاالله خوشبخت بشی عزیزم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم..با همون لبخند از اشپزخونه رفت بیرون..چه دل خجسته ای داره این مامی من..من حاضرم بدبخت بشم ولی زن این نی نی نازنازو نشم..از نسبتی که به مهران داده بودم خنده م گرفت..نی نی نازنازو..موندم اینو از کجام اوردم گفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

2 3 دقیقه ای بود نشسته بودن..یکی یکی فنجونا رو پرکردم..خب همه چی حله..می مونه مرحله ی اخر..بعد از چایی چی می چسبه؟..یه خواب راحت و اروم..ای گفتی مانیا خانم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته ی قرص رو از تو جیب کتم در اوردم و ریختم تو یه کاسه..خب حالا با چی پودرش کنم؟..گوشت کوبم کجا بود؟..ای کاش یه چکشی چیزی بود خوردشون می کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم یه فنجون اوردم با تهش یکی یکی قرصا رو پودر کردم..سفید و یک دست..عین شکر ریختم تو یکی از فنجونا و با قاشق چای خوری خوب همش زدم..انقدر که دیگه اثری ازش نموند..محلول بیهوشی موقت ما اماده ست..دست پخته خودمه خوردنم داره ها..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتمش گوشه ی سینی درست ردیف اخر..می دونستم اخرین نفر اقای خواستگاره که باید فنجون چاییشو برداره..تجربه اینو نشون داده بود..که الان به دردم می خورد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تونستم یه کلام بگم نه و اونا هم برن رد کارشون..ولی خب کرم داشتم دست خالی روانه ی منزلشون نکنم..اخه هم از دست مامانش حرصی بودم هم از دست خودش..پسره ی شیربرنج..همون بهتر که بگیره بخوابه..والا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا صدام کرد تا برم تو سالن..ای به چشم..برو که رفتیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی رو برداشتم و از اشپرخونه اومدم بیرون..با لبخند وارد سالن شدم و به همه شون سلام کردم..جوابمو دادن..صدای مهران رو که اصلا نشنیدم..از بس ولومش پایین بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا پایین تر از اینم میاد..بذار از این محلول جادوییم نوش جان کنه..ببین چی میشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چایی رو گرفتم جلوی بابا که تعارف کرد به پدر مهران خلاصه یه دور سینی رو چرخوندم تا اینکه رسیدم بهش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو بلند نکرد..دستشو اورد جلو فنجون چای رو برداشت..حتی یه تشکر خشک و خالی هم نکرد ..نچسب..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم کنار مامان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش شروع به حرف زدن کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خوبی دخترم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم وگفتم :مرسی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت سر اصل مطلب ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی هوای شازده پسرشو داشتم..چاییشو خورد..افرین تا تهشم خورد..چی از این بهتر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم پررنگ تر شد..دیدم همه دارن دست می زنن..چی شد؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامان نگاه کردم..نگاه متعجبم رو دید وگفت :لبخندت نشونه ی مثبته دیگه دخترم درسته؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهانم باز موند..اینا چی میگن؟..چه غلطی کردم نیشمو باز کردما..سریع هم سواستفاده می کنن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مامی جون..من قصد ازدواج ندارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده ی مهران وا دادن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش گفت :اخه چرا دخترم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون من برای اینده م برنامه های زیادی دارم که اگر ازدواج کنم..نمی تونم به اهدافم برسم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مهران نگاه کردم..داشت دستشو می خاروند..تند تند هم خمیازه می کشید..یا خدا نکنه به قرصا الرژی داره؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رشته م پزشکی بود و می دونستم با اون تعدادی که من به خوردش دادم اگر الرژی داشته باشه ممکنه راه تنفسش بند بیاد..یا حتی وضع بدتر بشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش متوجه حالت مهران شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی نگاهش کرد وگفت :مهران..پسرم چت شده؟..چرا خمیازه می کشی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش مثل همیشه بود..هیچ مشکلی نداشت..حالت صورتش هم نرمال بود..خب خداروشکر الرژی نداره..حتما همینجوری دستش خارش گرفته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران :نمی دونم..ولی احساس می کنم خیلی خوابم میاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش داشت بسته می شد..تو دلم از خنده پوکیده بودم ولی ظاهرم ساکت و اروم بود..25 سالم بود و بهم نمی خورد از اینجور شیطنتا بکنم..ولی خب چه میشه کرد..عاشق هیجان و شیطنت بودم..ظاهرو هیکلم نشون نمی داد 25 سالم باشه..خیلی کمتر می خورد مثلا 20..ولی همیشه از اینکه سربه سر دیگران بذارم لذت می بردم..البته نه هرکس..اونایی که ازشون خوشم نمی اومد..یکیش هم همین شیربرنج بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانش خیلی نگرانش بود..دیگه داشت سرش می رفت تو یقه ش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا صداش زد..ولی جواب نداد..یه بار دیگه صداش زد..اروم سرشو بلند کرد و به بابام نگاه کرد وبا لحن خواب الودی گفت :هوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای دیگه نتونستم نخندم..ریز ریز خندیدم وسرمو انداختم پایین..چه با شخصیت..به بابام به جای بله میگه هوم..بابا جان تحویل بگیر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چیزی نگفت..مهران دیگه داشت از رو مبل میافتاد که باباش از جاش بلند شد و زیر بازوشو گرفت..بلندش کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به بابا گفت : محبی جان شرمنده م..نمی دونم این پسر چش شده..ما دیگه زحمتو کم می کنیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا از جاش بلند شد وگفت :این چه حرفیه؟..حتما خسته ن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه دست مهران ول شد و داشت میافتاد که باباش سریع گرفتش..از زور خنده قرمز شده بودم..مامانم هی بهم سقلمه می زد که نخند زشته ولی مگه دست خودم بود؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیر برنج که بود حالا شل و وارفته هم شده بود..قیافه ش واقعا دیدنی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباش از همه خداحافظی کرد و بردش بیرون..مامانش هم گونه ی من و مامی رو بوسید و یه خداحافظی زیر لبی کرد و رفت بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که پاشونو از خونه گذاشتن بیرون مامان رو به بابا گفت :رایان به نظرت مهران امشب یه جوری نشده بود؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نشست رو مبل وگفت :چرا..اون مهران همیشگی نبود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-- نکنه معتاد شده؟..اخه همه ش خمار بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا چیزی نگفت..هنوز لبخند رو لبام بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگام کرد..نگاهمو دزدیدم و فنجونارو جمع کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا :مانیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو یکی از فنجونا خشک شد..اخه لحنش جدی بود..سرمو بلند کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--بشین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه می شد رو حرفش حرف زد؟..نشستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک نگام کرد وگفت :بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی رو؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--بگو که کار تو بوده..مطمئنم تو فنجونش یه چیزی ریختی..وگرنه تا قبل از اینکه چاییشو بخوره حالش خوب بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردم..هیچ وقت اهل دروغ گویی نبودم..در هیچ شرایطی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--بهت گفتم بگو..می شنوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه با ارامش برخورد می کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب..اره..کار من بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شد..با تعجب نگاهش کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--اخه دختره ی نادون این چه کاری بود که تو کردی؟..نگفتی ممکنه یه بلایی سرش بیاد؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت بودم..خداییش یه جورایی پشیمون شده بودم و نه زیاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا هم راست می گفت..اگر یه بلایی سرش می اومد چی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--دخترم تو که دیگه بچه نیستی..25 سالته..چرا دست از این کارات بر نمی داری؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان مداخله کرد وگفت :رایان بهتر نیست تمومش کنی؟..من مطمئنم مانیا پی به اشتباهش برده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا به پشتی مبل تکیه داد وگفت :من که شک دارم..بار اولش که نیست ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--می دونم..شما کوتاه بیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و خواست بره بالا که سریع از جام بلند شدم و صداش کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جاش ایستاد..اروم برگشت و نگام کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معذرت می خوام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--در یک صورت می بخشمت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر نگاهش کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--زنگ می زنی وازشون معذرت می خوای..همین فردا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجبور بودم قبول کنم..چاره ی دیگه ای نداشتم..نمی خواستم بابا ازم دلگیر باشه :باشه چشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرشو تکون داد و خواست بره که گفتم :بخشیدین؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کلام گفت :اره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم رفت بالا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح مجبور شدم زنگ بزنم و معذرت بخوام..مادر مهران هم چیزی نگفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط گفت: امان از دست شما جوونا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی نمی دونم چرا با اینکه این بلا رو سرش اورده بودم زیاد هم پشیمون نبودم..میگم دیگه ..زیادی بدجنس بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هیچ کاری ابا نداشتم..همیشه شاد و شیطون و نترس و عاشق هیجان بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم می گفت :این اخلاق تو جون میده واسه تو ارتش..هم عاشق هیجانی هم دل نترسی داری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداییش خودم هم خیلی دوست داشتم وارد ارتش بشم ولی امکانش نبود..هم به خاطر بابام که هیچ جوری قبول نمی کرد..هم اینکه رشته م پزشکی بود و میخواستم تو یه بیمارستان مشغول به کار بشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه ارتش به پزشک احتیاج نداره؟..ولی بازم بابامو چکار کنم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره شمیم زنگ زد و گفت که دایی مامانش با استخداممون موافقت کرده..انقدر ذوق کرده بودم که نمی دونستم چکار کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا بالاخره به ارزوم رسیدم..پزشکی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته من 2 تا ارزوی بزرگ توی زندگیم داشتم..یکی اینکه یه روز پلیس مخفی بشم..یکی هم پزشک بشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دومی رسیده بودم ..یعنی داشتم می رسیدم..ولی هنوز درحسرت ارزوی اولی مونده بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی میشه؟..هیجان..هیجان..بازم هیجان..عاشقش بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اهههههه. کی اینو روشن گذاشته؟ ای خدا... و با دستم گوشیمو پرت کردم بطوری که شارژش در اومد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان: مانیااااااااا مانیییییی. پاشو دختر. اولین روز کاریته هاااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از جام بلند شدم به سمت دستشویی دویدم .. یه آبی به سر و صورتم زدم و بدو بدو لباس پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شال سفید و یه مانتو مشکی و یه شلوار جین مشکی و کفشای سفید. اومدم بیرون از اتاق و رو به مامان گفتم: تو رو خدا همین یه امروز رو به صبحونه گیر نده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شکلات داد دستم و گفت: اینم صبحونه ات. فقط اون شالو بکن مگه میخوای بری مهمونی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست میگیااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مقنعه پوشیدم و به ساعت نگاه کردم. ساعت هشت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سوار ماشین شدم و گازشو گرفتم تا اینکه رسیدم خونه شمیم اینا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم تا چشمش بهم افتاد غرغر کرد : ای خاک بر سر خواب آلودت. یه بار عین آدم شب زود بخواب صبح هم زود بیدار شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کردم براش و شکلات رو برداشتم تا بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم تا شکلاتو دید عین ندید بدیدا حمله کرد و از دستم گرفت..3 سوته خوردش.. منم سری به نشونه تاسف واسش تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربون ادم نخورده..کجا جات کرده بودن؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرووش انداخت بالا :هیچ جا..ولی گشنه م بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدیم دهنم وا موند. فکرش رو نمی کردم بیایم این بیمارستان. اما خب واقعا مستحقش بودم. درسم خیلی خوب بود و با نمره های عالی مدرکم رو گرفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در بیمارستان رفتیم تو. شاید مسخره بیاد اما عاشق بوی بیمارستانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که رفتیم داخل یه دکتر که موهاشو به صورت فشن داده بود بالا جلومون سبز شد. داشت با یکی از پرستارا سر دارویی که تجویز کرده بود، دعوا میکرد تا من رو دید..... لال شد!!! اون مات و مبهوت نگام می کرد ولی من اخم کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم سقلمه ای بهم زد و گفت: محو جمال یار شد! من مطمئنم چند روز دیگه باید اینو هم مثل مهران لالا کنی تا دست از سرت برداره....!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم .. فکر کنم که اون دکتر جلف به خودش گرفت .. با یه لبخند ژکوند منو نگاه کرد و جلو اومد، عجب رویی داره ..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم گوش شمیم گفتم: شمیم بزن بریم..زودباش.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتایی سریع به سمت اتاق مدیر به راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای جان طبقه هفتم یعنی آخر بود. ایول... چه حکومتی میکنه اینجا!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم برعکس همیشه ساکت بود نمیدونم چرا اما حتما یه مرگش بود...!! در اتاق رو باز کرد و رفتیم داخل. یه اتاق با دکور سفید و سبز. دقیقا رنگایی که تو بیمارستانا ازش بیش از حد استفاده میشه اما این خیلی شیک بود. سبز مغز پسته ای بود نه مثل اون سبز پررنگ بد ریختا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه میز خوشگل که روش یه لب تاپ بود و یه مشت برگه هم مرتب کنارش و یه فنجون قهوه سمت راست و یه کتابخونه هم سمت چپ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آهستگی سلام کردیم و با تعارف رئیس بیمارستان یا همون آقای کریمی نشستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای کریمی رو به شمیم گفت: شمیم جون چه خبر دایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم دایی ..خبر سلامتی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک لبخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--هنوز از دیدن اون صحنه ها ناراحتی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاخ در آوردم... اون صحنه ها چیا بودن که شمیم دیده و باعث شده ناراحت بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم فقط سر تکون داد و آقای کریمی خندید : از دست شما جوونا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من ادامه داد: خیلی خوش اومدید به بیمارستان ما. همین طور که دیدید ما اول پاکیزگی محیط واسمون مهمه بعد درمان. خودتون که با این چیزا آشنایید دیگه... یه مدت تحت نظر دکتر طهماسب کار می کنید و بعد از چند هفته خودتون بدون نظارت کسی به کارتون ادامه میدید. دکتر عمومی هستید؟؟ درسته؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم: بد نیست... به این دکتر طهماسب میزنه یه پیرمرد مهربون باشه . یاد اون یارو فشن ژیگوله افتادم..از کجا معلوم دکتر بود؟؟ شاید... اههههه فکر کردن داره اون مو فشن؟ چقدرم لوس میزد بوی عطر شیرینش تا اون سر دنیا هم میومد! والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای کریمی نحوه ورود و خروج رو بهمون گفت و محلی که باید کارت میزدیم رو هم برامون توضیح داد بعد گوشی رو برداشت و به دکتر طهماسب زنگ زد و گفت تا یه ربع دیگه بیاد تا با هم آشنا بشیم .. بعد از تماسش فرم استخدام رو جلوی من و شمیم قرار داد. بعدش هم کمی در مورد حقوق صحبت کرد و قرار شد که از فردا شروع به کارکنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در که اومدیم بیرون سریع دست شیمیم رو کشیدم و گفتم: دختر چه مرگته؟؟ چرا ساکتی؟؟ اون شمیم شیطون و فوضول و شوخ کجاس!؟!؟!راستی منظور داییت چی بود؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم در حالی که سعی می کرد گریه نکنه گفت: دین...دین به خاطر سمی روحشو به شیطان فروخت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شمیم جون صد بار بهت گفتم که این سریالو نبین. تو هنوز هم جزء زیر شونزده سالایی جنبه یه چیز ترسناک و هیجانی رو نداری!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چه ربطی به ترسناک بودنش داشت؟؟؟ بدجنس! من بخاطر خوب بودن دین و اینکه دین قراره شیطان بشه گریه میکنم. البته سمی گناهی نداره که به خون شیطان وابستس!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه حالا میخواد واسم فیلمو نقد کنه .. به سمت در آسانسور هلش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدیم پایین دم در همه زن بودن و تنها مردی که ایستاده بود همون پسر مزخرفه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهمیت ندادم و نگاهمو به بیرون دوختم که به سمتمون اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کمال تعجب دیدم جلومون ایستاد..یه لبخند هم رو لباش بود..من محلش ندادم ولی شمیم خیلی سریع سلام کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم نیشش بیشتر باز شد وگفت :سلام خانم..پرستار جدید شمایید درسته؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم هم کم نذاشت یه لبخند پهن از اونا که نشون می داد در حال ذوق مرگ شدنه تحویلش داد وگفت :بله درسته..از کجا فهمیدید؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبامو کج کرده بودم وبه مکالمات اون دوتا نگاه می کردم..منم اینجا بوق تشریف دارم دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--اخه امروز قرار بود یه خانم دکتر و یه خانم پرستار به پرسنل این بیمارستان اضافه بشه که همینجوری حدس زدم اون خانم پرستار شما باشی و..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهشو به من دوخت و ادامه داد :اون خانم دکتر هم این خانم زیبا و اخمو باشن..سلام عرض شد خانم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تندی بهش انداختم..چه پررو بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب سلامشو ندادم و به جاش با همون اخم نگاهش کردم وگفتم :شما که از همه چیز توی این بیمارستان اطلاع دارید لابد ابدارچی هستید یا شاید هم نظافتچی درسته؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندشو جمع کرد..با غرور نگام کرد و گفت :نخیر خانم..بنده دکتر ارمین طهماسب هستم..متخصص مغز و اعصاب ..توی این بیمارستان مشغول به کارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کارت از تو جیبش در اورد و گرفت جلوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--این هم کارت ویزیت منه..از اشناییتون خوشبختم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرجام خشکم زده بود..وای یعنی سوتی از این عظیم تر نبود که من بدم؟..طرف دکتره اونم متخصص انوقت من جلوش وایسادم دارم کرکری می خونم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی من باید یه مدت زیر نظر این کار کنم؟..خدایا عذاب از این بالاتر هم بود که نصیب من بکنی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو نباختم و گفتم :خب اگر پزشک این بیمارستان هستید پس چرا لباس فرم تنتون نیست؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چون منم مثل شما تازه رسیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب دیگه به معنای واقعی کلمه ضایع شدم رفت..دیگه چیزی نگو مانیا که خدای سوتی هستی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--می خواین تخصص بگیرین؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت کرد..من و شمیم هم پشت سرش رفتیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله ..منتها دوست ندارم بیکار بمونم.. میخوام در کنار درسم کار هم بکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خب خیلی خوبه..به جمع ما خوش امدید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه مثل اینکه بیخودی در موردش فکرای منفی می کردم..بر خلاف ظاهر جلفش مودب بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم :من هم زیرنظر شما کار می کنم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به شمیم انداخت وگفت :شما زیرنظر هر کی که دوست داری می تونی باشی عزیزم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند رو لبای شمیم ماسید..به من نگاه کرد و ابروشو انداخت بالا که یعنی این چشه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم پوزخند زدم و رومو برگردوندم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین الان حرفمو پس می گیرم..این یارو یه چیزیش می شد..من و شمیم بیچاره رو بگو که می خوایم زیر دست این کار کنیم..همین اول کاری نباید بهش رو بدم..من از اوناش نیستم که بخواد باهام تیک بزنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی ما رو با محیط اونجا و پرسنل اشنا کرد..از برخورد های سبکش با پرستارا هیچ خوشم نمی اومد..واقعا ادم مزخرفی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

1 هفته ای می شد که توی این بیمارستان مشغول به کار بودم..شده بودم دستیار جناب دکتر طهماسب..هه..به هیچ وجه بهش رو نمی دادم..کاری بهم نداشت ولی از نگاه های گاه و بی گاهش روی خودم خوشم نمی اومد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر مغروری بودم ولی اگر از کسی خوشم می اومد زود صمیمی می شدم..از این یارو بیزار بودم..نمی دونم چرا ولی هیچ حس مثبتی نسبت به این بشر نداشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای بی محلی هام هم چه دلیل بالاتر از چشم چرونیه اقا؟..هر روزی که تو بیمارستان بودیم من و شمیم با هم برمی گشتیم خونه..ولی اون روز ماشینم خراب شده بود و شمیم هم سرماخورده بود نیومد بیمارستان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاکسی اومده بودم و باید با تاکسی هم بر می گشتم..وقتی اومدم بیمارستان دکتر طهماسب دید از تاکسی پیاده شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ازم پرسید گفتم :ماشینمو دادم سرویس..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه چیزی نگفتم و مشغول به کارم شدم..وقتی ساعت کاریم تموم شد و می خواستم برگردم خونه..روی پله ها خودشو بهم رسوند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--تشریف می برید خانم محبی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه خودش می دونه بازم می پرسه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله دارم میرم خونه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ماشین مدل بالاش اشاره کرد وگفت :بفرمایید..من می رسونمتون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مرسی..خودم میرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--باچی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با الاغ مرتیکه..عجب سیریشیه ها..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب معلومه با تاکسی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خواهش می کنم بفرمایید..گفتم که می رسونمتون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم گفتم خودم میرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند رو لباش ماسید..ولی خودشو نباخت وسریع گفت :شما بیاید سوار شین یه عرضی داشتم خدمتتون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک نگاهش کردم..یعنی داره راست میگه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--شما بیا سوار شو..اینجا که نمی تونم بگم..تو مسیر با هم صحبت می کنیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست گذاشته بود رو نقطه ضعفم..بیش از اندااااااااازه فضول نه ببخشید کنجکاو بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی تردید داشتم که برم یا نه؟.. این حس کنجکاویم بدجور قلقلکم می داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف ماشینش رفت و دکمه ش رو زد..قفل در ها باز شد..بالاخره تردیدمو گذاشتم کنار و اون حس فضولیم که من بهش می گفتم کنجکاوی پیروز شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دید دارم میرم طرفش لبخند پهنی زد و نشست پشت فرمون..خواستم عقب بشینم که اصرار کرد جلو بشینم..جلو و عقب نداره می شینم دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم جلو..حرکت کرد..ادرس خونمونو پرسید که بهش دادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بگین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چی رو؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم..نکنه سرکاریه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--همون عرضتون رو بفرمایید..چی می خواستین بگین؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش پررنگ تر شد وگفت :اهان..اره خب..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره خب چی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم گاهی بهم انداخت و با اعتماد بنفس بالا گفت :من ازت خوشم اومده ..امروزی وفهمیده هستی..برای همین می خواستم ازت درخواست کنم با هم بیشتر اشنا بشیم..خیلی دوست دارم باهات دوست باشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینطور که این مقدمه چینی کرد گفتم الان میگه کی با گل وشیرینی تشریف بیاریم خواستگاری؟..ولی سریع زد کانالی برفک نشون می داد..هه..دوستی؟..منظورش چی بود؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه بیشتر توضیح بدین؟..گیج شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--البته..چرا که نه؟..همونطور که گفتم من ازت خیلی خوشم اومده..می خواستم با هم ..خب چطور بگم..یه رابطه ی دوستی با هم داشته باشیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ کرده بودم..نگرفتم چی گفت؟؟..با هم رابطه ی دوستی داشته باشیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه بلند پرسیدم :چه جور دوستی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدام ترسید و تو جاش پرید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته گفت :هیچی..دوستی دیگه..یعنی صمیمی تر از این باشیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکوک نگاهش کردم و گفتم :دوست پسر و دوست دختر؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون لحنم اروم بود مرتیکه سواستفاده کرد ..خندیدوگفت :اره..دقیقا همینه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دسته ی کیفمو همچین تو دستم فشار دادم که تو دلم اروز کردم ای کاش به جای دسته ی کیفم گردن این مرتیکه ی بی چشم و رو تو دستم بود..خووووووردش می کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کرده بودم که اونم به نفع خودش برداشت کرد و با لبخند گفت :عزیزم قبول کردی؟..می دونستم خودت هم دلت می خواد..م..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفهههه شوووووو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین جیغ کشیدم که سریع فرمون رو چرخوند به راست و کنار خیابون نگه داشت..با چشمای گرد شده نگاهم کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم زل زدم بهش و داد زدم :مرتیکه تو پیش خودت چی فکر کردی که همچین پیشنهاد مزخرفی رو به من میدی؟..فکر کردی منم از اوناشم ..اره؟..هه..برو دنبال یکی مثل خودت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تند گفت :ببین داری اشتباه می کنی..بذار برات توضیح بدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساکت شو..هر چی هی هیچی نمیگم و احترامتون رو نگه میدارم انگارنه انگار..از این ارامش من ..از سکوت من سواستفاده می کنید..خیلی پستین..خیلی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم..محکم زدم به هم و رفتم اونور تا یه تاکسی بگیرم..از ماشینش پیاده شد و به درش تکیه داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند مسخره رو لباش بود و با غرور نگام می کرد..یعنی که "برو بی لیاقت"..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه جو منو گرفت داد زدم :بی لیاقت هفت جد و ابادته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندش محو شد..چشماش گرد شد..لابد الان پیش خودش میگه :"این دختره خله؟..من که چیزی نگفتم"..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحن گفتم :خل و چل هم خودتی فهمیدی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تاکسی نگه داشت..سریع سوار شدم..لحظه ی اخر دیدم که چشماش از زور تعجب داشت از حدقه می زد بیرون..بی شعور..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر اعصابم خورد بود که حد نداشت..کرایه رو حساب کردم و از تاکسی پیاده شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی خونه ی مادربزرگ شمیم ایستاده بودم..3 سال پیش پدر ومادر شمیم تو یه تصادف کشته شده بودند ویه برادر داشت که ازدواج کرده بود..شمیم هم اومده پیش مادربزرگش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو تنها بودند و اینجوری می تونستند تنهایی همدیگرو پر کنند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معصومه خانم مادربزرگ شمیم .. زن فوق العاده مهربون و فهمیده ای بود..شمیم عزیز صداش می کرد من بهش می گفتم عزیز....واقعا مثل مادربزرگ خودم دوستش داشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخواسته اخمام تو هم بود..هر وقت عصبانی می شدم اینجوری بودم..اولین چیزی که نشون می داد حسابی عصبانی هستم همین اخمای گره خورده م بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در رو زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند لحظه صدای گرفته ی شمیم رو از پشت ایفن شنیدم :کیــه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز کن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--اااا مانیا تویی؟..بیا تو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با صدای تیکی باز شد..وارد حیاطشون شدم..یه حیاط نه چندان بزرگ ولی پر از درخت و گل..عزیز عاشق گل و گیاه بود..همین که می اومدی توی حیاط یه حس خوبی بهت دست می داد..حس تازگی..حس طراوت..یه نفس عمیق کشیدم و اون طراوات و شادابی رو کشیدم توی ریه هام..وای که چه خوب بود..باعث شد کمی اروم بشم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف ساختمون رفتم..شمیم یه شال انداخته بود روی شونه هاش و توی بالکن ایستاده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن من لبخند زد وگفت :سلاااام..خانم دکتر..احوال شما..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم کنارش و باهاش دست دادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--سلام خانم پرستار..خوبی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گذاشت پشت کمرمو همونطورکه می رفتیم داخل گفت :بهترم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطرافم نگاه کردم ..پرسیدم :عزیز خونه ست؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--نه رفته بیرون..بشین..شربت می خوری برات بیارم؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه دستت درد نکنه ..فقط یه لیوان اب خنک بیار که عجیب داغ کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم نگاهم کرد وبعد با لبخند رفت تو اشپزخونه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل نشستم و داشتم با دست بادمو می زدم که سینی به دست اومد بیرون..3 تا لیوان توش بود 2 تا شربت پرتقال و 1 لیوان هم اب که چند تا تکه یخ هم توش بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی معطلی سر کشیدم..وای که چه خنک بود..جیگرم حال اومد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخیـــش..وای دستت درد نکنه شمیم جون..خدا خیرت بده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت :چی شده امروز انقدر عطش داری؟..اتفاقی افتاده؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاداوریه اتفاق امروز و حرف های دکتر طهماسب دوباره اخمام رفت تو هم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو مشت کردم و گفتم :به خدا اگر چاره داشتم گردنشو خورد می کردم..مرتیکه ی چلغوزه شیربرنج..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای شمیم گرد شد..با تعجب گفت :چی میگی؟..کدوم مرتیکه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دکتر طهماسب رو میگم دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبامو کج کردم و گفتم :مرتیکه اومده بهم درخواست دوستی داده..فکرشو بکن..کمه کم 30 سال رو داره اونوقت توی این سن دنبال دوست دختر می گرده..یکی نیست بهش بگه د اخه اگر مـــردی برو زن بگیر ..دوست دختر گرفتنت دیگه چه صیغه ایه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهان شمیم باز مونده بود..از چشم ها و حالت صورتش می خوندم که باورش نشده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باورت نشده هان؟..حقم داری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--باز تو ذهن ادما رو خوندی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب تابلوی که داری به این فکر می کنی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--بی خیال از دکتر بگو..واقعا همچین پیشنهادی بهت داد؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره به خدا..اولش کلی صغرا کبرا چید که اره ازت خوشم اومده و امروزی هستی و اینا..منم تو دلم گفتم لابد می خواد خواستگاری کنه که اگر هم می کرد یه جوابی بهش می دادم که دیگه هوس ازدواج هم نکنه ..ولی از اونجایی که خیلی پررو تشریف داشت درخواست دوستی داد..اونم چی؟..نه دوستی معمولی اقا توقع داشت دوست دخترش بشم..وای که من موندم این همه اعتماد به نفس رو از کجاش میاره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم با خنده نگاهم می کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خب خب..بعدش چی شد؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی دیگه..تو که می دونی من تا طرفو نشورم نندازمش رو بند رخت تا خشک بشه که ولش نمی کنم..هر چی خواستم بهش گفتم و پیاده شدم..چند تا تیکه هم بارش کردم و سوار تاکسی شدم و اومدم اینجا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند به پشتی صندلی تکیه داد وگفت :که اینطور..پس امروز ماجراها داشتی..ای کاش منم بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر تو بودی که دیگه سوژه تکمیل بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم دستمو گرفتم جلوی دهانمو ادامه دادم :ا ا ا ا مرتیکه برگشته میگه یه عرضی داشتم خدمتتون بیاین سوار ماشین بشین تو مسیر بهتون میگم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمیم بلند زد خندید ..وسط خنده بریده بریده گفت :تو هم که..فضـــول..نتونستی جلوی خودتو بگیری نه؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تندی همراه با اخم بهش انداختم که اروم اروم خنده ش محو شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--خب حالا..همچین نگام می کنه انگار می خواد ادمو بخوره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشم نازک کردم و گفتم :من فضول نیستم..فقط یه کوچولو کنجکاوم..این صد دفعه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--یه کوچولو؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش توپیدم :پس چی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--هیچی..همون یه کوچولو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو دادم بیرون و با لب و لوچه ی اویزون گفتم :شمیـــم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد وگفت :هـــووم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ناله مانندی گفتم :هوم و کوفت..میگما..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--بگو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه دوست ندارم توی اون بیمارستان کار کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسما چشماش داشت از حدقه می زد بیرون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--چی میگی تو؟..واسه چی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه می دونم..با وجود اون دکتره ی ایکبیری دیگه دوست ندارم اونجا باشم..از نگاه هاش بدم میاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

--فقط به خاطر اون می خوای کارتو از دست بدی؟..می دونی چقدر این در و اون در زدیم تا این کار گیرمون اومد؟..دختر تو می خوای ادامه تحصیل بدی وتخصص بگیری پس خیلی خوبه که تو یه همچین بیمارستانی و در کنار پرسنل کار بلدی مثل اینا کار کنی..می خوای این شانس رو از دست بدی؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه شده بودم..راست می گفت ولی منم خیلی لجباز بودم و همیشه هم سر حرفم می موندم..اینم یکی دیگه از خصلت های نابه من بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم..همه ی حرفاتو قبول دارم..ولی بازم ببینم چی میشه..هنوز که تصمیمم جدی نیست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم چشم غره رفت وگفت :امیدوارم جدی هم نشه..اینکار درست نیست..به پیشرفتت فکر کن نه دکتر طهماسب و نگاه های بیخودش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم و از جام بلند شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.