داستان در مورد نفسه یه دختر سرد که تنهاس و به اجبار میره پیش عموش زندگی کنه در صورتی که با پسر عموش مثه کارد و پنیرن . اما قضیه اینه که اینجا یه مالکیت داریم که حق شاهکاره ، پسر عموی نفس . در عین نفرت مالک نفسه . یکم عجیبه اما خوندنش می ارزه به دونستنش . اما شاهکار قلب ِدانشگاه ـه ، مردی که با دوستاش لقب خوش تیپای دزد رو دارن و دل می برن.

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۵ دقیقه

مطالعه آنلاین تلافی و اما عشق
نویسنده : رویا رستمی

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه:

داستان در مورد نفسه یه دختر سرد که تنهاس و به اجبار میره پیش عموش زندگی کنه در صورتی که با پسر عموش مثه کارد و پنیرن .

اما قضیه اینه که اینجا یه مالکیت داریم که حق شاهکاره ، پسر عموی نفس .

در عین نفرت مالک نفسه . یکم عجیبه اما خوندنش می ارزه به دونستنش .

اما شاهکار قلب ِدانشگاه ـه ، مردی که با دوستاش لقب خوش تیپای دزد رو دارن و دل می برن.

مقدمه :

تلافی

مثه یک کوه پردرد و

دلم سرشار از اتیش بود

نمیدونم تو این قصه

چه چیزی قسمتم می بود

همه روزای عمرم رو

با این تنهایی سر کردم

هزاران بار زمین خوردم

ولی باز زندگی کردم

یه سیلی مملو از نفرت

منو برد سمت بیراهه

شبیه غربته اونجا

ازش دلتنگی میباره

تو این غربته بی معنا

دلم عاشقیو حس کرد

منو همرنگ یک عاشق

منو درگیر مونس کرد

همه گذشتمو دادم

که باز خوشحالی بیدارشه

و اما عشق رویایی

میتونه مرحمم باشه

این ترانه ی زیبا کار دوست خوبم شایان براتی عزیز که زحمت سرودنش رو برای رمانم مطابق با متن داستان کشید . . از دوست عزیزم واقعا ممنونم . . .

فصل اول

جلوی در چند بوق پیاپی زد تا باغبان پیر با عجله دوید و در را برایش باز کرد . دختر جوان بدون توجه به باغبان پیر ماشینش را داخل برد . جلوی در ساختمان شکوهمند ، عمویش منتظرش بود . پیاده شد . لبخندی خشک و سردی روی لب کاشت و به سویش رفت . هرمز با شوق محکم او را در آغوش کشید و گفت:چطوری دختر زیبای من؟

نفس از او جدا شد و گفت:خوبم متشکرم عمو ، شما چطورین؟

هرمز دست او را در دست گرفت و گفت:من خوبم ، دیروز منتظرت بودم .

- نتونستم ، صبح حرکت کردم تا الان رسیدم .

هرمز دستش را دور شانه ی نفس حلقه کرد و گفت:بریم تو معلومه خیلی خسته ایی .

- نه خوبم فقط بگین وسایلمو بیارن .

- باشه دخترم الان میگم بیارن برات .

نفس همراه هرمز داخل خانه ی زیبا و سلطنتی او شد . نفس پرسید:اتاق من کجاس عمو؟

هرمز نگاهش کرد و گفت:کنار اتاق شاهکار .

اخم های نفس درهم شد . با دلخوری گفت:چرا اونجا؟ شما که می دونین منو و اون آبمون با هم تو یه جوب نمیره .

هرمز لبخند زد . هنوز هم این دو با هم عین دو دشمن برخورد می کردند تا دو دوست . نشست . نفس را هم کنار خود نشاند و گفت:شاهکار تا وقتی من هستم نمی تونه کاری به تو داشته باشه .

نفس در دل با غیظ گفت:آره عمو جون ، حتما . پسرتون عین مارمولکه مدام رنگ عوض می کنه .

هرمز ادامه داد:کار انتقالی دانشگات چی شد؟

- یکی از دوستام پارسال دانشگاه اینجا قبول شده . کارا رو اون برام انجام داد . مشکلی ندارم . اون به همه چیز وارده .

- دانشگاه شیراز برا انتقالیت مشکلی نداشت؟

- نه زیاد ، یه کم گیر دادن اما حلش کردم .

- خوبه ، دانشگاه ها از فردا شروع میشه ، اگه خسته ایی و کاری مونده برو انجام بده که فک نکنم بعدا وقت بشه .

نفس سرش را تکان داد و گفت:آره حق با شماست ، باید برم دیدن دوستم . بهش گفته بودم امروز می رسم . اما اول باید وسایلمو سروسامون بدم .

هرمز ، حلیمه خدمتکار خانه را صدا زد . حلیمه با آن هیکل چاق و سنگینش دوان دوان آمد و گفت:بله آقا .

هرمز با جذبه گفت:وسایل نفس رو از ماشین بیارین تو اتاق سابق شهروز .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حلیمه چشمی گفت و بیرون رفت . دو ساک نفس که خیلی هم سنگین بود را با کمک بابا نوذر(باغبان پیر) داخل آوردند . نفس خود نیز باقیمانده وسایلش را داخل برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق شهروز که شد گفت:وسایلو بزارین همین جا ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنش خشک و رسمی بود . جوری که زیاد به مذاق حلیمه که زن خوشرویی بود خوش نیامد . حلیمه و بابا نوذر که بیرون رفتند . نفس فورا وسایلش را از ساک بیرون آورد . آنها را مرتب کرد . لباسهایش را عوض کرد و از اتاقش بیرون رفت . پایین پله ها پای تلفن ایستاد . گوشی را برداشت و شماره سایه(دوستش) را گرفت . تماس که برقرار شد از او خواست به کافه ایی در نزدیکی دانشگاه است بیاید تا با هم صحبت کنند . گوشی را گذاشت . بیرون رفت سوار ماشینش شد و از خانه خارج شد . از آنجا که زیاد به تهران می آمد تقریبا خیابانها را می شناخت . و همچنین دانشگاه را . یکراست به کافه کنار دانشگاه رفت . همان جا پشت یکی از میزها منتظر سایه نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعتی طول کشید تا دستی روی شانه اش قرار گرفت . می دانست سایه عادت دارد همین گونه غافلگیرش کند . اما دیگر فایده ایی نداشت چون نفس همه ی کلک هایش را می شناخت . لبخند زد و برگشت . نگاهش کرد و گفت:سلام چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه چینی به پیشانیش داد و گفت:بی معرفت پاشو بغلم کن حداقل .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بلند شد بغل کرد سایه گفت:دلم برات یه ذره شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس برای اولین بار گفت:منم همینطور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه او را از خود جدا کرد و گفت:باورم نمیشه تو هم از این حرفا بلد باشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس لبخندی زد . اشاره کرد تا بشیند و گفت:سنگ که نیستم آدمم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه روبرویش نست و گفت:اتفاقا هستی ، همیشه سرد اخمو و مغرور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اغراق نکن دختر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه با جدیت گفت:اغراق نیست نفس ، گاهی تعجب می کنم که منو تو با هم دوستیم . از بس هیشکی رو به حریم شخصیت راه نمی دی . همیشه تنها وسرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید به خودت یه خورده فرصت بدی . یک سال بخاطر دانشگاه از هم جدا بودیم . اما حالا بازم باهمیم ، باید از لاک تنهایت بیای بیرون . دوستای بیشتری پیدا کنی ، عاشق بشی و واقعا زندگی کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با همان چهره آرام و سردش لبخند زد و گفت:اون موقع که بابا و مامان زنده بودن غیر تو دوستی نداشتم حالا که تنهاتر شدم می خوای دوستای بیشتری پیدا کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسخره اس . تازه قبلا هم بهت گفتم هر وقت مردی رو پیدا کنم که لایق دوست داشتن باشه مطمئن باش دو دستی قلبمو تقدیمش می کنم . اما کو مردی که لایق باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه دیدی از طرف من سلامشو برسون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه با تاسف سرش را تکان داد و گفت:به خاطر پدر و مادرت واقعا متاسفم و درکت می کنم . خیلی سخته آدم تا دو ماه پیش پدر و مادرشو کنارش داشته باشه و حالا یه باره . . . اصلا ولش کن گفتنش فقط ناراحتی میاره . اما در مورد عاشق شدن تو خودت سخت می گیری و هیچ مردی رو قبول نداری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با بی حوصلگی گفت:این حرفا رو ول کن بگو کلاسا کی شروع میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه همین گونه بود . تا بحث در مورد عشق می شد نفس با بی حوصلگی بحث را عوض می کرد . دقیقا مثل کاری که الان انجام داد . سایه به ناچار گفت:هی بحثو عوض کن ، فردا کلاسا شروع میشه ، اولین کلاسمون عصره ساعت 12 .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس پرسید:کتابا چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد خودش معرفی می کنه فکر اون نباش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیالم بابت انتقالی راحت باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه سرش را تکان داد و گفت:آره همه چیز رو به راهه . فقط از فردا بیا سرکلاسا دیگه . . . راستی خونه عموت راحتی؟ یادمه گفتی با پسر عموت مشکل داری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با بی خیالی گفت:اون زیاد مهم نیست ، می تونم همین که پاپیچم شد سر جا بشونمش . عمو هم هوامو داره . احساس می کنم حالا که بابا نیست اون بابامه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه سرش را تکان داد و گفت:خوبه . اما هر وقت می دونی نمی تونی تو خوابگاه بیا پیشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس سرش را تکان داد . گفت:امروز کاری نداشتی اومدی اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه کاری نداشتم ، بچه های خوابگاه می خواستن برن خرید بهم گفتن بیام باهاشون برم اما چون می دونستم داری میای نرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش خدمت با دفترچه ی کوچکی که دستش بود جلو آمد و گفت:خانوما چی میل دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس فورا گفت:برای من بستنی زعفرونی با مخلوط کاکائو بیارین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه به طبعیت از نفس گفت:برا من همون ، ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش خدمت رفت و بحث آن دو از سر گرفته شد . سایه با لبخند گفت:دعوتم کن بیام خونه عموت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس لبخندی مخفی روی لب آورد و گفت:اونجا دیگه خونه منم هست هر وقت خواستی بیا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه به دقت به چهره گرفته نفس نگریست . او را از وقتی دختری 11 ساله بود می شناخت . دوستیشان با اینکه هیچ نقطه مشترکی نداشتند سالها ادامه یافته بود . اما حالا غیر از سردی همیشگی غمی تازه و دردناک هم به چهره اش اضافه شده بود . هنوز هم یادش هست که تعطیلات تابستان دو ماه پیش بود که با نفس برای خرید بیرون رفته بودند . اما وقتی به خانه رسیدند غوغای عظیمی بود . پدر و مادر نفس وقتی برای عیادت دوستی به بیمارستان رفته بودند در حال برگشت بر حسب بی احتیاطی راننده کامیون تصادفی هولناک رخ داد که نتیجه اش مرگ پدر و مادر نفس بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن روز بزرگترین ضربه بر پیکر نفس وارد شد . از آن پس او سردتر ، مغرورتر و تنهاتر شد . جوری که شناخت نفس قدیم غیر ممکن بود . هر چند شاید هر کس دیگری هم بود نمی توانست تحمل کند و شاید اوضاع از این که هست هم بدتر می شد . سایه نفس عمیقی کشید و برای آنکه جو را تغییر دهد گفت:از فردا می خوام دختر و پسرای معروف دانشگاهو نشونت بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بی خیال و عادی پرسید:از چه نظر معروفن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه با اشتیاق گفت:از اینکه چشم خیلیا دنبالشونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس پوزخندی زد و گفت:مشتاق شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماشین داری فردا بیا دنبالم خیلی وقت داریم که یه روز فوق العاده رو برات درست کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس سرش را تکان داد و گفت:ببینیم و تعریف کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش خدمت کاسه های بستنی را جلویشان نهاد و رفت . آن دو بستنی هایشانم را خوردند . نفس چون خسته بود بیشتر نماند اما اول سایه را رساند و خود به خانه برگشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در ورودی صدای پسر عمویش شاهکار توجه اش را جلب کرد . بدون آنکه داخل شود پشت در ایستاد تا حرف هایشان را بشنود . شاهکار گفت:چرا اون باید پیش ما زندگی کنه؟ مگه شیراز براش بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز گفت:معلومه داری چی میگی شاهکار؟ اون دختر عموته . یعنی ترجیح میدی اون تنها تو شهر دور از ما باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا تو که میدونی منو اون با هم کنار نمیایم . . . اگه موش و گربه یا کارد و پنیر با هم دوست شدن ما هم دوست میشیم . آخه با هیچ روشی نمیشه با این دختره تخس کنار اومد . واقعا می خواین برام جهنم بسازین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز آرامتر گفت:بهتره باهم کنار بیاین . اون فقط به خاطر عمو و زن عموت ناراحته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار پوزخند صدا داری زد و گفت:اون همیشه ی خدا ناراحته . محض رضای خدا دیدین یه بار از ته دل بخنده؟ به هر حال یه ساعت دارم باهاتون چونه می زنم اما بگم اگه فردا ، پس فردا مشکلی پیش اومد نیاین یقه منو بگیرین و بگین تقصیر منه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز اخلاق هر دو را می شناخت اما ترجیح می داد آن دو هر روز دعوا کنند تا نفس تنها در شیراز بدون آنکه از او خبری داشته باشد زندگی کند . به شاهکار گفت:داری سختش می کنی . اما قول میدم یه مدت که کنار هم زندگی کردین اختلافاتون رو کنار بزارین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با حرص به پدرش نگاه کرد . هر چه راه حل و اما و اگر در این یک ساعت برای پدرش آورده بود انگار حبابی توخالی بود . به ناچار گفت:شاید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با حرص و عصبانیت مشت هایش را گره کرد و زیر لب گفت:خدا لعنتت کنه شاهکار ، داری منو پیش عمو خراب می کنی ، باشه برات یه جهنمی بسازم که کیف کنی مارمولک .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را باز کرد و داخل شد . نفس به هرمز سلام کرد و با عصبانیت و بدجنسی به شاهکار که از دیدنش متعجب بود نگاه کرد و گفت:اولا حرفاتو شنیدم ، دوما بخوای نخوای اینجام و حالا اینجا خونه منم هست پس بهتره نشینی اینقد چرتو پرت بگی و تحویل عمو بدی ، اگه بخوای اذیت کنی مطمئن باش فقط نگات نمی کنم . تلافیشو در میارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس همیشه زبان برنده ایی داشت . اما شاهکار تصمیم داشت هر طور شده این دختر از خود راضی را سر جایش بنشاند . پوزخندی زد و گفت:وای مامان جون ترسیدم . بچه زیادی حرف می زنی . . وقت خوابت نشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز با صدای بلندی گفت:بس کنین . با هردوتونم . دیگه نمی خوام ببینم باهم کل کل می کنین . اگه یه بار دیگه شاهد این رفتار باشم ساده ازش نمی گذرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار و نفس با کینه به یکدیگر نگاه کردند . هرمز گفت:به جای اینکه مثله یه خواهر و برادر خوب هوای همو داشته باشین مثه سگ و گربه مرتب به هم می پرین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه این درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس به هرمز نگاه کرد و گفت:متاسفم عمو جون . من فقط یکم عصبانی بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار در دل گفت:آره جون خودت ، بزار بابا بره ، فورا اون روتو نشون می دی دختره ی دروغگو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز محبت آمیز به رویش لبخندی پاشاند و گفت:به خاطر خودتون میگم ، اگه به خاطر هر مسئله ای بخواین با هم جرو بحث کنین فقط آرامش و آسایشتونو از دست می دین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار بلند شد و گفت:من کاملا درک می کنم . حالا دیگه باید برم با یکی از بچه ها قرار دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز گفت:شب زود برگرد شام با هم باشیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- متاسفم من شام بیرونم ، تنهایی با برادرزادتون بیشتر مزه میده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس تیرهای خشم و کینه ی نگاهش را روانه اش کرد و با خودش گفت:جنگ منو تو از حالا شروع شده پسرعمو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز گفت:باشه ، هیچ کس رو نمیشه اجبار به کاری کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار سرش را تکان داد و رفت . هرمز گفت:عزیزم یه خورده باید با هم مدارا کنین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس برای اینکه خیال عمویش را راحت کند لبخندی مصنوعی روی لب آورد و گفت:چشم عمو جان . من همه ی سعیمو می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند در حقیقت قلبش چیز دیگری می گفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در خوابگاه توقف کرد . دو بار پیاپی بوق زد . سایه در حالی که کلاسورش را بغل داشت از در خوابگاه بیرون آمد و گفت:چته دختر؟اومدم دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را باز کرد و سوار شد و گفت:اینقد عجله می کنی یه ساعت دیگه مونده تا تشکیل کلاس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس گفت:تو چرا اینقد حرف می زنی؟ فقط سوار شو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه بدون توجه به حرف نفس گفت:حالا راه بیفت ، می خوام به یکی از بچه ها معرفی ات کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس ماشین را به حرکت درآورد و گفت:کی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هم رشته خودمونه . دختر خیلی خوبیه ، دقیقا نقطه مقابل تو . خیلی پر شروشوره . یکی از دختراییه که خیلی از پسرای دانشگاه دنبالشن . اما خودش زیاد اهل این حرفا نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثله خودمون ترم سومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره ترم سومه اما دو سالی از منو تو بزرگتره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه سرفه کوتاهی کرد و گفت:لاله قنبری ، بهش گفتم تو میای ، دورادور باهات آشناس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس دیگر سوالی نپرسید . به دانشگاه که رسیدند سایه گفت:هنوز خیلی مونده کلاس شروع بشه . بیا بریم یه جا بشینیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس به همراه سایه پیاده شد . آنها زیر سایه درختی تنومند روی علف ها نشستند . روبه رویشان نیمکتی به فاصله چند متری بود . نفس گفت:پاشو بریم رو اون نیمکت بشینیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه گفت:اولا همین جا که نشستیم خیای عالیه ، دوما اونجا یه نیمکت اختصاصیه . همه نمی تونن روش بشینن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس کنجکاوانه پرسی:یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیروز گفتم بهت بچه های معروف دانشگاه رو می خوام بهت معرفی کنم . خب اون نیمکت مال 5 تا از پسرای معروف دانشگاس . دانشجوها بهشون میگن خوشتیپای دزد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس از این اسم عجیب لبخندی روی لب آورد و گفت:برای چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه با آب و تاب گفت:آخه خیلی خوشگلن و خوش تیپ ، اما از اونجایی که دل همه ی دخترا رو بردن بهشون این اسم رو دادن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه با دیدن چهار نفر از آنها آرنجش را به پهلوی نفس زد و گفت:چهار تاشون دارن میرن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس به چهار پسری که در حین خنده و شوخی به سوی نیمکت می آمدند نگاه کرد . هر چهار نفر قد بلند بودند . نفر او کمی لاغرتر از بقیه بود اما پوست سفیدش به همراه موهای مشکی و چشم های درشت سبز رنگ زیبا بود . دومین نفر پوستی برنزه داشت چشمان سیاه رنگش برازنده اش بود . چهارشانه و هیکلی بود و جذبه خاصی داشت . سومین نفر سبزه رو بود . با چشمان سبز رنگ که موهایش را با حالت دلربایی روی صورتش ریخته بود . چهارمین نفر پوست روشنی داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایش فندقی رنگ بود . هیکل ورزیده ایی داشت و چشمانش مانند عقاب کمی هراس انگیز بود . سایه متوجه توجه نفس شد پس شروع به معرفی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین نفرو می بینی؟ اسمش سپهر اندایشگره ، بچه پولدار ، بچه آخر خونه و عزیز دردونه هر چند مدت یه بارم با یه ماشین میاد . مثله اینکه باباش نمایشگاه ماشین داره . دخترا عاشقشن ، اما تا یه حدی معلوم شده . چشمش دنباله لاله اس ، اما لاله کاری بهش نداره ، اصلا قبولش نداره میگه یه پولداره احمقه ، اما نفر دوم متین روزبه ، همین الان با یه دختر تو دانشگاه دوسته ، حالا قرار ازدواج گذاشتن یا نه کسی نمی دونه ، اونم یه پولدار دیگه اس ، پسر بزرگ خونواده ، سفرهای خارجی خوراکشه ، استادا خیلی قبولش دارن . آخه با تمام این حرفا بچه درسخونه . در کل خیلی دوست داشتنیه . اما نفر سوم عماد کریمیه . بچه جنوبه ، خانواده متوسطی داره اما دوستاش خیلی هواشو دارن ، اصلا نمی زارن از نظر پولی کم بیاره . صدای خیلی خوبی داره ، یه بار تو جشن تولد یکی از بچه ها آواز خوند ، صداش اینقد قشنگ بود که شنیدم اون به بعد بچه ها برای جشن هاشون ازش دعوت می کنن بیاد آواز بخونه ، تازه زبان انگلیسی صحبت می کنه مثله بلبل . انگار بچه ناف فرنگه . . . . اما آخرین نفر شایان قاسمیه ، دخترا عاشق خنده هاشن . چشماش یه جوریه در عین ترسناک بودن مجذوب کننده اس . مخصوصا وقتی خمار میشه اونوقته که دل می بره . شنیدم دستی تو نقاشی داره . بچه ها از یکی از نمایشگاه هاش که دو سال پیش بود دیدن کردن گفتن معرکه اس . چند مدت پیش با یکی از دخترا دوست بود اما انگار بهم خورده ، میگن باباش سرهنگه ، تو دانشگاه حسابی خرش میره ، اما اگه بخوای کلی حساب کنی اینا بهترین های دانشگاه هستن که خیلی از پسرا آرزو دارن مثله اینا باشن و دخترا دلشون می خواد با اینا بپرن اما انتخاب همیشه دست اونا بوده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو این همه اطلاعات رو از کجا آوردی؟ قبلا اینقد فضول نبودی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم عوامل اطلاعاتی . . اینجا هم ساواک داریم . . . اینا مرتب دوست دختراشون مثل لباس عوض می کنن . اطلاعات از اینجا درز می کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

4 پسر روبرویشان نشستند . در مورد کلاسی که گذرانده بودند حرف می زدند . سایه گفت:من هنوز اصل کاری رو بهت نگفتم؛اون از اینا مشهورتر ، جذابتر ، پولدارتر و خوش اخلاقتره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس ابرویش را بالا داد و گفت:خب اون کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه به دنبال پسر مورد نظر چشم چرخاند . بلاخره او را در حالی که کلاسورش را در دست داشت و می دوید و می خواست خود را به دوستانش برساند دید و گفت:اوناهاش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس به سمتی که سایه گفته بود نگاه کرد . از دیدن شاهکار با حیرت گفت:اینه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره به نظرت جذاب نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بی اهمیت چیزی نگفت . حتی اینکه او پسر عمویش است .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون پسر بور با چشمای آبی شاهکار نیکنامه . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با تعجب گفت:راستی چه جالب ! فامیلتون یکیه . . . قیافه تونم مثله همه ها . . . اما خب بگذریم . . تو نوبه خودش واقعا شاهکاره! تمام دخترا می خوانش اما مشکل اینجاس که هر ماه با یه دختر تو دانشگاه دیده میشه . بهش لقب خدای عشق رو دادن . هر چند من باور نمی کنم اصلا عاشق شده باشه . اما شنیدم باباش یکی از کارخونه دارای عروف و به نامه . آخرین پسره خانواده شه . چند سال پیش برادرش شهروز از همین دانشگاه فارغ التحصیل شده اما در مورد دخترا مثله شاهکار نبوده . میگن شهروز یه بار عاشق شد با همونم ازدواج کرد . اما شاهکار برعکسه . . . . . با همه ی این حرفا خیلی خوش اخلاق و خوش قلبه . ترم قبل وقتی متین تصادف کرد همین شاهکار بهش خون داد ، به یکی از بچه ها هم کمک کرده بود که برای مادرش کلیه پیدا کنه ، خبری هم که تازه شنیدم اینه که به یکی از پسرا که می خواسته ازدواج کنه پول داده تا مشکلش حل بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به نفس که مانند گربه ایی تیز در حال دریافت اطلاعات بود انداخت و گفت:به نظر فوق العاده نیست؟ تازه با همه ی خوش گذرونی هاش درسخونه و همه ی استادا ازش راضین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس موذیانه لبندی زد و در دل گفت:پس که اینطور آقا شاهکار خدای عشقی؟ حتما عمو هم چیزی از دسته گلات نمی فهمه؟ حالا بیا جلو برای حمله و دفاع سلاح دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه ضربه ایی به شانه اش زد و گفت:چیه تو فکری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس قبل از اینکه شاهکار او را ببیند پشتش را به نیمکت کرد و گفت:چیز مهمی نیست ، راستی این دوستت لاله دیر نکرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ، باید الان دیگه پیداش بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان کسی به شانه اش زد . سایه چرخید با دیدن لاله لبخند زد و گفت:سلام ، بیا بشین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله با لبخند پر نشاطی کنار سایه روبروی نفس نشست و گفت:فکر کنم تو باید نفس دختر افسونگر سرد ، دوست سایه باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس متعجب از القاب لاله سرش را تکان داد . لاله مودبانه دستش را دراز کرد . دست سرد نفس را در دست فشرد و گفت:سایه تو این یه سال مخ منو خورد از بس تعریف تو رو داد . اما اینجور که می بینم هیچ کدوم از تعریفاش بی جا نبوده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با قدردانی نگاهی به سایه انداخت و در جواب لاله گفت:ممنون ، امیدوارم تعریف های خوبی بوده باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه اخم کرد و گفت:منو بد گفتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله لبخند زد و گفت:حالا ول کنن این حرفارو ، من که شخصا از دیدنت خوشحال شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس لبخندی گرمی به چهره زیبا و دوست داشتنی لاله زد و گفت:منم همینطور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه گفت:عالیه ، سه تا دوست خوب ، بیاین همین جا قول بدیم همیشه کنار هم باشیم . دوست و وفادار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله لبخند زد و گفت:ای جان با این پیمانت من که هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را جلو آورد و گفت:من هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه دستش را روی دست لاله گذاشت و گفت:من هم هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس به این بچه بازی لبخندی زد ودستش را روی دستان آن دو گذاشت و گفت:هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله نگاهی به ساعت انداخت و گفت:پاشین بریم ، یه ربع دیگه کلاس تشکیل میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه اشاره ای به سپهر کرد و گفت:لاله اونجارو ، عاشقت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله اخمی کرد و گفت:خفه ، اسمشم نیار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه لبخندی زد و گفت:خیلی خب ، بچه که زدن نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بلند شد و گفت:بریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله و سایه نیز بلند شدند و با او همراه شدند . . . . متین که آنها را دیده بود سقلمه ایی به پهلوی سپهر زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین معشوقه ات داره میره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر به لاله که در کنار سایه و دختر دیگری به سوی ساختمان کلاس ها می رفت نگاه کرد . عماد با تعجب پرسید:اون دختره کیه که باهاشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگی به آن سه نگاه کردند . شایان گفت:انگار تازه وارده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین گفت:فک نکنم شاید یکی از دختراس ، پشتش طرف ماس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار به دقت به دختری که با لاله راه و سایه راه می رفت نگاه می کرد . به نظرش آشنا می آمد . اما چون پشت به آنها بود نمی توانست صورتش را ببیند . نفهمید چه کسی است . متین گفت:بچه ها امروز چی کاره این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر گفت:چیه؟ برنامه داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین گفت:یه کافه تازه باز شده ، رقاصش میگن محشره خوشگل و جوون . میگم بیاین امشب بریم اونجا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار گفت:من شاید نتونم بیام ، بهتون گفتم دختر عموم دیروز اومده . اگه امشب هم بزنم بیرون صدای بابا درمیاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان لپ شاهکار را کشید و گفت:آخرش بابایی می مونی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عماد گفت:متین اونجارو ، مثل اینکه مریم خانومتون باهات کار داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین به دوست دخترش که گوشه ایی دورتر از آنها منتظرش ایستاده بود نگاه کرد و گفت:دارم میرم ، اما اگه امشب می خواستین بیاین زنگ بزنین خونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان گفت:شما برین ، من باید برم پیش استادم ، قراره رو کارای نقاشیم یه نظارتی کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عماد گفت:پس شدیم سه تا ، یاالا بریم دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان از آنها جدا شد و آن سه نفر باهم برای خوش گذرانی که برنامه غیر قابل حذف روزانه شان بود رفتند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت از پله ها پایین می آمد که شاهکار را دید ، نگاهی به اطراف انداخت . همین که خیالش راحت شد هرمز نیست با بدجنسی به شاهکار که از کنارش رد شد گفت:بهت میگن خدای عشق؟چقد مسخره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با شنیدن این حرف به سویش چرخید و گفت:کی اینارو بهت گفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با سردی نگاهش کرد و گفت:لزومی نداره که بهت بگم . اما فکر نمی کنی که این اسم خیلی زیادیته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با غضب نگاهش کرد و گفت:هی دختر . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز حرفش تمام نشده بود که نفس با خشم گفت:هی خودتی ، بعدم این دختر اسم داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار جلویش سینه ستبر کرد و گفت:پا رو دم من نزار بد حالتو میگیرما .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه چیکار کنم دم تو زیادی بلند شده نیاز به اصلاح داره ، قیچیش کن پا نزارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با عصبانیت گفت:تا کی بلبل زبونی می کنی؟ بلاخره روزی که محتاجم بشی فرا می رسه . اونوقت نشونت میدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ وقت محتاجت نمیشم حتی اگه محتاج همه ی دنیا بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار پوزخندی زد و گفت:می بینیم . بلاخره این غرور احمقانه ات رو خورد می کنم . بیچاره بخاطر غرورت کور شدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نمی خواد در مورد من قضاوت کنی ، حواست به خودت باشه که هر ماه با یه دختر تو دانشگاه می بیننت . راستی عمو می دونه چیکاره ایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار از اینکه می دید هنوز نیامده اطلاعاتش در طی همین امروز که نفس به دانشگاه آمده بود به گوشش رسیده بود عصبانیتر شد و گفت:کدوم احمقی این چرتو پرتا رو بهت گفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی که تو و دوستاتو خوب می شناسه ، آه داشت یادم می رفت بهم گفتن به تو و دوستات خوش تیپ های دزد میگن ، میشه برام توضیح بدی چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار فقط سکوت کرد . باید فکر می کرد تا بداند چه کحسی دهن لقی کرده و گفته است . ناگهان چیزی یادش آمد . دختری که با لاله و سایه بود می توانست نفس باشد . موهای مشکی ، بلوز آبی تیره و شلوار سفیدش . . . امروز نفس را با همین تیپ دیده بود . پس آن دختر نفس بود . لبخند پیروزمندانه ایی روی لب آورد و گفت:فهمیدم کی بهت گفته ، میدونم چیکارش کنم؟ دختره عقده ایی احمق .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آنجا که نفس فکر می کرد حدس شاهکار اشتباه است برای اطمینان پرسید:داری در مورد کی حرف می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در مورد دوستت؛سایه خانوم؛می شناسمش . یه دهن دلق که کسی بهش توجه نمی کنه ، می خواسته با این کارا و این حرفا چی رو ثابت کنه؟ آخی طفلکی حتما فک کرده من بهش توجه می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با حرص گفت:احمق نشو شاهکار ، اون اصلا نمی دونه ما با هم فامیل هستیم و نخواهد هم فهمید . . بخاطر سابقه درخشانت اگه کسی نفهمه تو پسر عموی منی بهتره ، اینطور نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با بدجنسی لبخند زد و گفت:قول نمی دم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با حالت تهدید گفت:اگه بگی پسر عمومی منم به عمو میگم چه رابطه ای با دخترا داری ، فک نکنم عمو همچین خوشش بیاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار بی خیال گفت:چرا باید بهت قول بدم وقتی برام مهم نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حرصش گرفت . شاهکار لبخند رضایت بخشی روی لب آورد و به سوی اتاقش رفت تا خود را آماده کند و به متین و بقیه برای رفتن به کافه برسد . اما نفس ، شاهکار توانسته بود اعصبانیش کند . حرص خورد اما خود را آرام کرد که زیاد مهم نیست . چون حالا حالاها وقت داشت تا این پسر به قول سایه بور چشم آبی را سرجایش بنشاند و به او بفهماند نفس کیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین با عجله خود را به بقیه رساند و گفت:هی بچه ها بگین چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان بی خیال گفت:خب ، چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین با اغراق گفت:زیباترین دختر دنیا رو امروز تو دانشگاه دیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر با تردید گفت:منظورت که لاله نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین گفت:کی گفت اون؟ از اون خوشگل تر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار کنجکاو پرسیدجونت بالا بیاد خب اون کیه؟ د یالا بگو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین چند لحظه ایی منتظر شد . می دانست دختر مورد نظر الان هاست که سر برسد . همین که دخترک را دید که با عجله به یکی از کلاس هایش که کمی دیر کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برسد گفت:اونهاش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه سر ها به سمت دخترک چرخید . لبخند موذیانه ایی روی لبهای شاهکار نشست . متین از عماد پرسید:چیزی در موردش می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر مواقع وقتی تازه واردی به دانشگاه می آمد که در بین دانشجوها معروف می شد عماد اولین کسی بود که اطلاعاتش را می گرفت و به بقیه می داد . این بار هم گفت:آره می دونم ، اسمش نفس نیکنامه . پدر و مادرشو از دست داده و میگن الان پیش عموش زندگی می کنه . تک فرزنده و صاحب یه ثروت عظیم . اتفاقا با لاله ی سپهر خان و سایه قاسمی دوسته . . . . ببین متین اگه برا اینم نقشه ایی داری بکش کنار ، که هیچ جوری نمیشه اینو رام کرد . شنیدم چشم خیلی از پسرای دانشگاه رو گرفته اما به هیچ کدوم محل نمی زاره . خیلیم سردو مغروره . دور و برش نپلکی بهتره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان گفت:هان یادم اومد . منم در موردش شنیدم . اهل دوستی و این حرفا نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین ناامیدانه گفت:کی گفت می خوام باهاش دوست بشم؟ فقط برام جذابیت متفاوتی داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار از آنجا که تقریبا به نفس قول داده بود کسی نفهمد آن دو دختر عمو و پسر عمو هستند موذیانه لبخند زد و گفت:من کاری می کنم که باهام دوست شه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عماد لبخند زد و گفت:حتی اگه خدای عشق هم باشی جلوی این ضایع میشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار مسمم گفت:اگه شرط ببندیم چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر گفت:اگه تونستی باهاش دوست بشی من به یه شام عالی تو هر رستورانی که خواستی دعوتت می کنم اما اگه باختی تو باید جبران کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با اطمینان گفت:قول می دم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان گفت:هر کاری از دست تو بر میاد . اما این یکی فرق می کنه شاهکار ، خودتو کوچیک نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار می دانست اتومبیل نفس خراب شده است و تا چند روز دیگر باید تعمیرگاه باشد . بنابراین با اطمینان بیشتری گفت:کاری می کنم فردا از ماشین من پیاده شه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین لبخند زد و گفت:داری زیاده روی می کنی پسر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار گفت:شما چیکار دارین؟من می دونم چیکار کنم . شرط بستم پاش هستم . فقط فردا جلوی در دانشگاه وایسین وقتی پیاده شد خودتون ببینین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عماد گفت:هیجان این یکی خیلی بالاس ، سوژه ی خیلی خوبیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر گفت:دلم می خواد ببینم این دفعه با این یکی چیکار می کنی شاهکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شاهکار اطمینان بخش بود . اما برای اینکه نفس را راضی کند باید کمی منت کشی می کرد . اما برای غرورش جلوی دوستانش زیاد مهم نبود . هر چه خواست پیش آید فردا باید نفس با او می آمد . . . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خانه همه ی حواسش به نفس بود . هر کاری می کرد تا هرمز از نفس نخواهد که با اتومبیل او برود . بلاخره هم با شلوغ کاری هایش کار خود را کرد و هرمز یادش رفت ماشینش را به نفس بدهد . وقتی به خواب رفت که اطمینان داشت فردا نقشه اش می گیرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دیر کرده بود . از شانس بدش ماشینش خراب بود و هنوز در تعمیرگاه استراحت می کرد . رویش هم نمی شد از عمویش ماشین بگیرد . حالا باید مثل دیروز چند دقیقه ایی سر خیابان معطل می کرد تا ماشین گیرش بیاید . با عجله تا سر خیابان دوید . به سر کوچه که رسید نفس نفس می زد . دستش را روی سینه اش نهاد . لحظه ایی ایستاد تا نفسش جا بیاید . اما در مقابل حیرتش اتومبیل شاهکار جلوی پایش ترمز کرد . شاهکار شیشه را پایین کشید و گفت:می دونم ماشینت خرابه ، الانم دیرت شده سوار شو امروز می رسونمت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس مشکوکانه نگاهش کرد و گفت:چیه؟یه دفعه تصمیم گرفتی با محبت بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار ظاهری خونسرد به خود داد و گفت:ربطی به محبت نداره ، هر دومون داریم یه جا می ریم . فقط گفتم بیشتر دیرت نشه ، حالا می خوای بیای یا نه؟ دیر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس در آن لحظه مجبور بود قبول کند . پس سوار شد . شاهکار با لبخند موذیانه ایی که روی لب داشت به سرعت به سوی دانشگاه رفت . اما نفس از اینکه در وجودش احساس می کرد که به او محتاج شده حالش گرفته شد . با این حال خدا را شکر کرد که شاهکار در این مورد چیزی نگفت و گر نه باز دعوایشان می شد و همان جا پیاده می شد تا به جایی اینکه زیر بار منت کسی باشد . . تا وقتی به دانشگاه برسند هر دو سکوت کردند . جلوی در دانشگاه که توقف کرد . نفس برای اینکه کسی او را با شاهکار نبیند تشکر خشک و خالی کرد فورا پیاده شد و به سرعت از او دور شد . شاهکار با چهره ی پیروزمندانه ایی پیاده شد و به دوستانش که پشت درختی ایستاده بودند دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکان داد و به طرفشان رفت . عماد با حیرت با صدای بلندی گفت:واقعا خدای عشقی اینو هم به چنگ آوردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان با شاهکار دست داد و گفت:بابا ای ول گل کاشتی پسر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر با تعجب گفت:چطور تونستی؟! اون که وقتی کنار آدم رد میشه فک می کنه شاهزاده اس بس که فخر می فروشه و مغروره . اونوقت تو یه روزه مخشو زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با غرور سینه اش را جلو داد با انگشت به سینه اش زد و گفت:دل بردن از دخترا که کار هر کسی نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین گفت:اصلا فکر نمی کردم با این چهره ی سرد و مغرور به این زودی وا بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار گفت:آخه دختر بیچاره تقصیری نداره . . . اما از اینا مهمتر شرطه که شما باختین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر گفت:من رو قولم هستم ، شرط رو بردی هر جا خواستی امشب می ریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با احساس غرور و موفقیت در کنار دوستانش روی نیمکت محبوب و همیشگیشان نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعتی بعد از اتمام کلاس ، سایه مثل شبح جلویش ظاهر شد و بی مقدمه گفت:تو رو هم تور کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولا کو سلامت؟ دوما کی منو تور کرد؟ در مورد چی حرف می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه دستش را گرفت و برد روی یکی از نیمکت ها نشست و گفت:منظور شاهکاره دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس خواست توضیح دهد که لاله سراسیمه خود را به آنها رساند و گفت:همه جا پخش شده که تو با شاهکار نیکنام دوستی . راسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس جا خورد و گفت:چی داری میگی؟ این حرفا چه معنی میده؟ کدوم دوستی؟ روشن تر بگو ببینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه گفت:دیروز خبر شرط بندی شاهکار با دوستاش سر دوستی با تو تو کل دانشگاه پیچید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با خشم فریاد کشید:چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله با لحنی که سعی داشت نفس را آرام کند گفت:ببین ، تو الان تو دانشگاه به خاطر رفتار سردت و غرورت و همچنین زیبایی چهره ات و خیلی دلایل دیگه معروف شدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی از پسرا هستن که دارن بهت توجه می کنن و توجه می خوان که تو پسشون می زنی . به خاطر همین اینطور که شنیدم دیروز شاهکار با دوستاش شرط بسته که باهات دوست می شه و فردا که امروز باشه تو از ماشینش پیاده می شی ، و دقیقا همین جور هم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه که هنوز متحیر از این ماجرا بود گفت:ازت تعجب می کنم نفس ، چطور یه روزه دلتو به دست آورد؟ تو که هیچ پسری رو لایق نمی دونستی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با خشم بلند شد و گفت:پس بگو برای چرا امروز مهربون شده بود و می خواست منو برسونه ، پسره ی مارمولک حالیت می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن دو متعجب نگاهش می کردند . لاله گفت:داری چی می گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس همانطور که می رفت گفت:با من بیاین تا بهتون بگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با خشم به همراه لاله و سایه به نزد شاهکار که در میان دوستانش نشسته بود و بلند بلند حرف می زدند و می خندیدند رفت . شاهکار توجه اش به او جلب شد . با دیدن چهره ی به خشم نشسته ی او انگار زنگ خطر به صدا درآمد . نگران شد . متین با دیدن آن سه گفت:عجب سعادتی؟! ببین کیا دارن میان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عماد با خنده گفت:شاهکار چیکار کردی با این دختره؟ انگار خیلی بهت علاقه داره ول کنت نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با خشم جلوی شاهکار ایستاد . گفت:چه چرت و چرتی به اینا گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین بلند شد . قیافه ی زیبای نفس خصوصا چشمان آبی اش که از خشم می درخشید را برانداز کرد و گفت:اوه ، چه آتیشی هم هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حقارت آمیز نگاهی به متین انداخت و گفت:کسی از تو حرف خواست نخودچی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه یکی به دوهای نفس با متین شروع شود به شاهکارنگاه کرد و گفت:رو من شرط بستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار برای آنکه آبرویش جلوی دوستانش که با کنجکاوی و تعجب نظاره گر آنها بودند نرود بازوی نفس را گرفت و کمی او را از بقیه دور کرد و گفت:زده به سرت؟ چرا کولی بازی در میاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس غرید:اینقد منو عصبی نکن شاهکار ، چرا این کارو کردی؟ اینقد نفهمی که نمی دونستی مثلا شاید من از این شرط بندی احمقانه ات مطلع بشم؟ فکر کردی با هالو طرفی؟ . . بزار نشونت میدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار دستپاچه گفت:می خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با بدجنسی لبخند زد و گفت:می خوام کارتو مثله خودت تلافی کنم . بد نمی شه مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه شاهکار مانعش شود با عجله به سوی بقیه رفت و گفت:این به اصطلاح خدای عشقتون بهتون گفته با من چه نسبتی داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار که هر لحظه احساس می کرد آبرویش می رود با عصبانیت فریاد کشید:نفس به خدا خفه ات می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس پوزخندی نثارش کرد و گفت:پا شدی رفتی به همه گفتی دوستیم آره؟ رو من شرط بستی کم چیزی نبوده که حالا توقع داشته باشی چیزی نگم . خود کرده را تدبیر نیست آقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان که از این موش و گربه بازی خسته شده گفت:یکیتون بگه ماجرا چیه؟ چرا دست دست می کنین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس که می دانست همه منتظر هستن او حرف اصلی را بزند گفت:دوست عزیز شما . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار به سویش حمله کرد اما نفس پشت لاله و سایه سنگر گرفت و گفت:شاهکار پسر عمومه ، نه دوست پسرم . . هر خنگی متوجه شباهت ظاهری و فامیلی ما میشه ، حالا فهمیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان همه از تعجب گرد شد . شاهکار به اوج عصبانیت رسید آبرویش رفته بود و احساس حقارت می کرد . نفس مستقیم در چشمانش نگاه کرد و گفت:امروز تعجب کردم اینقد مهربون شدی منو سوار کردی رسوندی دانشگاه ، پس نگو نقشه داشتی جلو دوستات کم نیاری ، شرط رو ببری ، واقعا احمقی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار نمی توانست جلوی بقیه با او دعوا کند ، همه ی عصبانیتش را جمع کرد که در یک موقعیت درست و حسابی که مطمعئنا خانه بود حال نفس را بگیرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس رو به بقیه با لبخند پیروزمندانه ایی که روی لب داشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب پسر عموی عزیزم باخته حالا هر چی می خواین ازش بخواین تا انجام بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد رو به شاهکار کاملا جدی گفت:دیگه با من کل کل نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با این گفته با خوشحالی محسوسی که در رفتارش بود با لاله و سایه از آنها دور شد . شاهکار با خشم دندانهایش را روی هم سابید و رفتنش را نظاره کرد . متین متعجب گفت:باور نمی کنم ، اون دختر عموت بود و تو به ما نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار شرمنده روی نیمکت نشست و سکوت کرد . عماد سرزنش آمیز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید همون موقع از تشابه فامیلتون می فهمیدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر بی خیال گفت:اصلا مثله هم نیستن دو تا قطب متضاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان که متوجه شرمندگی شاهکار شده بود برای آنکه بحث را منحرف کند و شاهکار را از این موقعیتی که در آن است نجات دهد گفت:از اینا بگذریم خدایی عجب زبونی داشت! خونتون ، کنار همین چطور با هم کنار میاین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار گفت:تا حالا رو سرتون سقف خراب شده؟ نفس همین حکمو برای من داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متین به شوخی گفت:من ازش خوشم اومده از این به بعد من هر روز میام خونتون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر گفت:اما خدایی خوب سرمون کلاه گذاشتی شاهکار . اگه روز اول گفته بودی دختر عموته بهتر نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار از خجالت آب شد . گفت:امشب جبران می کنم ، اون دختره ی احمق خودش نمی خواسته بگه که فامیلیم . ننگش میومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان متعجب پرسید:چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با تمسخر گفت:آخه بیچاره دوس نداره بخاطر من کسی بشناسش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عماد گفت:ولی جدا خیلی احمقی شاهکار آدم وقتی دختر عمویی به این زیبایی داره میره دنبال دخترای دیگه!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با نفرت گفت:ترجیح میدم با زشت ترین دختر دنیا ازدواج کنم تا اون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر کنجکاوانه پرسید:چرا؟چه مشکلی با هم دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار تمایلی برای توضیح دادن نداشت . بلند شد دوباره غرورش برگشته بود . مغرورانه گفت:بیاین بریم کلاس ، دیر کنیم استاد رضایی راهمون نمی ده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار نفر با او بلند شدند . و به سر کلاس رفتند . . . . . سایه با دلخوری گفت:چرا بهمون نگفتی شاهکار پسر عموته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس گفت:آخه اون مارمولک با کاراش کیه که من بخوام خودمو به عنوان دختر عموش معرفی کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله پرسید:مشکلی با هم دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس ، نفس عمیقی کشید و گفت:چند سالی هست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه انگار یکباره چیزی یادش آمده است گفتن:صبر کن ببینم شاهکار همون نیست که تو رو مسئول از دست دادن اون دختره می دونست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با تاسف سر تکان داد و گفت:آره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله کنجکاوانه پرسید:یالا ، چی شده به منم بگین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس گفت:دلم نمی خواد در این مورد حرف بزنم این مسئله مربوط به شاهکاره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله دستش را بالا برد و گفت:قسم می خورم به کسی نگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه با اطمینان گفت:خیالت راحت نفس لاله دهنش محکمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس انگار غرق در جریانات قدیم شده بود گفت:چند سال پیش وقتی منو شاهکار بچه تر بودیم ، تمام عیداس سال میومدن شیراز خونه ی ما . اون موقع ها منو شاهکار رابطه ی خوبی داشتیم ، جوری که مثله خواهر و برادر هر کاری برای همدیگه می کردیم . . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. . . . یه دختر همسایه داشتیم یه روز اومد خونه و شاهکار دیدش . خیلی ازش خوشش اومد . همون عشق در نگاه اول خودمون . بهم گفت:یه جوری در موردش با دختره صحبت کنم . منم مرتب امروز و فردا می کردم . آخه شاهکار بچه بود . برای دل بستن خیلی زود بود . خصوصا که دختره 2 سال هم از شاهکار بزرگتر بود . از اونجا که کوچیکتر از شاهکار بودم اما اندازه ی عقلم نصیحتش کردم . اما فایده ایی نداشت . حسابی این دختر همسایه دلشو برده بود . الحق هم دختره خیلی خوشگل و خانومی بود . یه سال طول کشید تا بلاخره با اصراراش تسلیم شدم و به دختره گفتم خودش روش نمی شد بگه . . البته دیگه الان حرفه ای شده اما دیگه فایده ایی نداشت چون دختره با پسر خاله اش نامزد کرده بود و به زودی ازدواج می کردن . وقتی این خبرو به شاهکار دادم همه چیزو از چشم من دید . بعد از اون رابطه منو اون سرد و سردتر شد دیگه نمیومد شیراز . . دریغ از سالی یه بار . من فقط هروقت میومدم تهران می دیدمش . اونم خیلی کم . دیگه ازم متنفر شد . به زور وجود منو تحمل می کنه . اما راستش گاهی اینقد عصبی و ناراحتم می کنه که واقعا ازش متنفر میشم . اما این حس همیشگی نیست . هر چند مطمئنم شاهکار هیچ وقت منو نمی بخشه و ما هرگز مثله بچگی با هم دوست نمی شیم . الان تنها کارمون اینه که همو تحمل کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله با دلسوزی گفت:من شاهکار رو درک می کنم . خب وقتی خودمو جای اون می زارم حق می دم اینقد از دستت ناراحت بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس سرش را تکان داد و گفت:می فهمم و بابتش بارها ازش عذرخواهی کردم اما من نبخشیده ، اون خیلی کله شقه . فکر کنم یکی از دلایله اینکه به قول شما هر ماه با یه دختر دیده میشه به خاطر همین باشه چون دیگه عاشق نشده که متعهد بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه گفت:گذشته ها گذشته ، فکر کردن بهش فقط آدمو ناراحت می کنه . به نظرم دیگه نباید متاسف باشی . اون که همه جوره داره حال تو رو می گیره تلافی گذشته ها .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس آهی کشید و گفت:آره می دونم ، اما منم کم نمیارم . اما کاش همون دیروز فهمیده بودم چه نقشه ایی دارم اینجوری حداقل منو به عنوان دوست دختر اون معرفی نمی کردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله خندید و گفت:بی خیالش ، تو که حسابی حالشو گرفتی ، مطمئنم اون لحظه دندوناش تو گلوت گیر کرده بوده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس لبخند زد و گفت:کارمو جبران می کنه ، پسری نیست که اینجوریا کوتاه بیاد . . . اما راستی تو لاله چرا سپهر رو قبول نداری؟اون که به نظر همه جوره کامله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله با غیظ گفت:تنها مشکلش اینه که از یه طرف به من ابراز عشق می کنه از یه طرف دیگه با دخترای دیگه بیرون میره ، آدمی که عاشق واقعی باشه پایبند می مونه . اون به نظر من عاشق نیست . فقط داره وانمود می کنه . اگه یه صدم به این باور می رسیدم که عاشقمه قبولش می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس گفت:می فهمم چی میگی ، به خاطر همینه که میگم هیچ مردی لایق دوست داشتن نیس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه متفاوت تر از آن دو با لحن شوخی گفت:اما با همه ی این حرفا اگه یکی از اون 5 نفر منو می خواست قبول می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله گفت:تو دیوونه ایی سایه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس گفت:دیگه کلاس نداریم بیاین بریم تو شهر یه چرخی بزنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه مشتاقانه گفت:عالیه من موافقم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله گفت:وقت من خیلی کمه دیر نباید برسم خونه ، قراره با مامانم اینا بریم مهمونی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس گفت:زیاد دیر نمیشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه و لاله بلند شدند و با نفس همراه شدند . اما ناگهان سایه گفت:نفس تو که ماشین نداری چطوری بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله گفت:با پاهامون ، تازه کیفشم بیشتره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه قانع نشد اما حرف دیگری هم نزد . از دانشگاه خارج شدند و تا مسافتی طولانی پیاده روی کردند و در مورد خیلی چیزها صحبت کردند . آخر هم بعد از یک ساعت پیاده روی از هم جدا شدند و به خانه هایشان رفتند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل چهارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی تلفن را برداشت گفت:بفرمایین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای شهروز به گوشش رسید که گفت:سلام ، نفس توئی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با شنیدن صدای شهروز لبخند زد روی صندلی نشست و گفت:سلام ، آره خودمم خوبی؟ دریا و پرنیا خوبن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه خوبن مرسی عزیزم ، بابا و شاهکار خوبن؟ کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همگی خوبن ، عمو رفته کارخونه و شاهکارم دانشگاس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس تنهایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره فعلا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب ، بابااینا اومدن بهشون بگو یه جشن کوچولو برای تولد پرنیا امشب گرفتیم ، دلم می خواد شما هم بیاین . راستی بگو قبل شام بیان . دریا شام گذاشته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما یادم می مونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه پس امشب می بینمتون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما سلام برسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه عزیزم خداحافظ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی را که قطع کرد به این فکر کرد که برای پرنیا چه بخرد . هنوز تا ظهر کلی وقت بود . امروز هم که اصلا کلاس نداشت . باید سری هم به تعمیرگاه می زد و ماشینش را تحویل می گرفت . پس چه بهتر که به بازار می رفت و هدیه ایی برای پرنیا می خرید . بلند شد و به اتاقش رفت . از آنجا که هوا سرد شده بود لباس گرمی پوشید و از خانه خارج شد . اولین مقصد تعمیرگاه بود . یکراست به آنجا رفت و اتومبیلش را تحویل گرفت . از آنجا هم به بازار رفت . به خاطر سردی هوا گرم کن چرمی به همراه دستکش و کلاه خرید . همان جا کادو پیچ کرد و به خانه برگشت . وقتی به خانه برگشت شاهکار تازه از حمام بیرون آمده بود و داشت تند تند موهایش را به کلاه رودشامبرش خشک می کرد . نفس اول بی خیال خواست از کنارش بگذرد اما پشیمان شد و گفت:شهروز زنگ زد امشب تولد پرنیاس ، یه جشن کوچولو گرفتن . گفت به تو و عمو هم بگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار که هنوز بخاطر آن اتفاقی که در دانشگاه افتاده بود از دست نفس ناراحت و عصبانی بود بی توجه به او پای تلویزیون نشست و گفت:خودم می دونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس متعجب شد . نگاهش کرد و پرسید:مگه شهروز دوباره زنگ زد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با نگاه بی رحمش و اخمی که روی چهره نشانده بود گفت:حتما باید برات توضیح بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس به خوبی نفرت او را در صدا و نگاهش حس کرد . تمام وجودش از خشم لبریز شد . خواست جوابی دندان شکن به او دهد که به خود نهیب زد با چند جمله ی کوتاه خود را آرام کرد و از پله ها بالا رفت . اما شاهکار خوشحال از اینکه توانسته بود زهرش را به او بریزد . هر چند یک صدم احساس حقارتی که جلوی دوستانش کشیده بود ، جبران نشده بود . اما همین هم خوب بود . باید هر کاری می کرد . تا او را به ستوه آورد . زیر لب گفت:هر کاری می کنم که عذاب بکشی تلافی زجری که بهم دادی رو پس میدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را به تلویزیون دوخت و یک لحظه فکر کرد که چه برای پرنیا بخرد . اما خیلی زود تصمیمش را گرفت و بلند شد ، سریع لباسش را عوض کرد و رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستان پرنیا با آن لباس های رنگارنگ و زیبا مانند فرشته های کوچک این طرف و آن طرف می رفتند . غیر از هرمز ، شاهکار و نفس ، خانواده ی دریا نیز آمده بودند . خانه تقریبا شلوغ بود . نفس در حین کمک کردن با خواهر کوچکتر دریا ، دلارام مشغول صحبت بود و داشت او را برای انتخاب رشته ی آینده اش راهنمایی می کرد . اما برادر دریا داراب که تازه دوره ی پزشکیش را در مناطق محروم گذرانده بود گاهی زیر چشمی حرکات نفس را می پایید . شاهکار که متوجه نگاه های خیره ی داراب شده بود . موذیانه لبخند زد و از سوژه ی جدیدی که برای اذیت کردن نفس پیدا کرده بود خوشحال شد . بلند شد و رفت کنار داراب نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گفت:چشمتو گرفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب جا خورد و گفت:چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورم نفسه ، راستش دختر بدی نیست اما به درد تو نمی خوره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب متعجب پرسید:چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب اون یکی دیگه رو دوست داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب کنجکاوانه پرسید:کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با بدجنسی به سینه ی خود زد و گفت:من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب فکر کرد شاهکار شوخی می کند لبخند زد و گفت:جدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار برای آنکه داراب را متقاعد کند با لحنی جدی گفت:اگه باورت نمی شه از خودش بپرس ، هر چند دختر خجالتیه ممکنه بهت نگه و بزنه زیرش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب که از لحن جدی شاهکار تا حدودی باورش شده بودگفت:پس تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من؟! مگه بیکارم خودمو الاف زن کنم؟ بعدم کی می تونه با یه دختر تخس کنار بیاد که مدام از همچی ایراد می گیره؟ حالا دوست داشتنش پیش کش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب با جدیت گفت:دختری که دوست داره اونقد لیاقت داره که در موردش اونجوری حرف نزنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف داراب آب پاکی را روی دستشس ریخت . یک لحظه از همه دروغ هایش خجالت کشید . اما هنوز غرور و لجبازی باقی بود . برای آنکه کم نیاورد گفت:گفتن حقیقت ربطی به لیاقت نداره ، هر کی هر چی هست برای خودشه ، بعدم فقط خواستم به عنوان یه دوست راهنماییت کنم . ، آخه دیدم داری بهشزیادی توجه می کنی گفتم فقط بهت بگم همین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داراب حس کرد لحن شاهکار دلخور است . برای دلجویی گفت:من منظوری نداشتم ، فقط میگم حالا که میگی دوست داره بهش اهمیت بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با تمسخر گفت:اون که آره صد در صد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین هنگام نفس که رفته بود تا برای بریدن کیک بشقاب ها را بیاورد ناگهان به علت برخورد یکی از دوستان پرنیا به او همه ی بشقاب های چینی از دستش لیز خورد و با صدای وحشتناکی روی زمین افتاد و هزار تکه شدند . شاهکار لبخندی از تمسخر روی لب نشاند بلند شد به او نزدیک شد و گفت:آخه آدم هم اینقد دست و چا چلفتی؟! خوبه کیک تو دستت نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با خشم گفت:چی میگی تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فورا روی زمین نشست و مشغول جمع کردن تکه های بشقاب ها شد . دریا با جارو و خاک انداز آمد و گفت:نمی خواد خودم جمع می کنم عزیزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار برای آنکه بیشتر او را عصبانی کند آرام در گوشش گفت:وقتی نمی تونی چند تا بشقاب رو بلند کنی برات سنگینه ، چرا پیش قدم میشی و به مال مردم ضرر می رسونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با خشم نگاهش کرد و گفت:انگار خیلی دلت می خواد یه دعوای درستو حسابی راه بندازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار بی خیال گفت:چرا که نه! خورد کردن تو لذت بخش ترین کار دنیاس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز گفت:بچه ها بیاین می خوایم کیک ببریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار شهروز کیک را آورد . پرنیا روبروی کیک ایستاد . دوستان و خانواده دوروبرش ایستادند . پرنیا در میان کف زدن ها و سرود تولدی که برایش خوانده می شد شمع ها را فوت کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرمز اولین نفر بود که کادویش را داد . و بعد از آن پدر و مادر دریا و آخر بقیه کادو دادند . . . . . جشن تولد پرنیا به همه خصوصا شاهکار که تا توانسته بود به هر شکلی نفس را اذیت کرده بود خوش گذشته بود . فقط نفس ناراحت و عصبانی بود . به خانه که رسیدند همین که نفس مطمئن شد هرمز به اتاقش رفته و دیگر بیرون نمی آید . به سراغ شاهکار رفت . بدون آنکه در بزند داخل شد . شاهکار با اخم گفت:بهت یاد ندادن وقتی میای تو اتاق دیگران در بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بدون آنکه به حرفش توجه کند گفت:تو چه مرگته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار روی تخت نشست و جدی گفت:داری با من حرف می زنی پس درست حرف بزن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با حرص پایش را روی زمین کوبید . گفت:درست حرف بزن چیه؟ چرا امروز اینقد پاپیچ من شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار بلند شد به او نزدیک شد . جلویش سینه سپر کرد و گفت:همه ی کاری که کردم اندازه ی حس حقارتی که دو روز پیش تو دانشگاه جلو دوستام بهم دادی نشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس دستش را به سینه اش زد او را پس زد و گفت:پس تو چی؟ تو کل دانشگاه چو انداختی که منو تو با هم دوستیم ، در صورتی که خودت خوب می دونی من حتی اهل این چیزا نیستم . تازه تو رو من شرط بندی کردی این چیز کمیه که توقع داشتی ازش بگذرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار پوزخندی زد و گفت:لعنتی خودم بعد یه مدت درستش می کردم اما تو عجله کردی . غرورم خورد شد و تو دقیقا همین کارو کردی غرور منو جلو دوستام و دوستات نابود کردی و باعث شدی تحقیر بشم ، امیدوارم بفهمی معنی تحقیر چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حدودی حق با شاهکار بود اما وقتی نفس یادش می آمد آن لحظه چه حسی داشته کنترل کردن خودش در اوج عصبانیت کار محالی می بود . گفت:می دونم تحقیر چیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون اون لحظه که کارتو تلافی کردم و حالا امشب که با کوچکترین حرکتی منو جلوی همه تحقیر کردی معنی شو دقیق فهمیدم ، خب حالا خودتو بزار جای من چه حالی می شدی وقتی یه دفعه جلوت ظاهر بشن و بگن ا تو رو هم تور کرد؟ و هزار کوفت و زهرمار دیگه! نگو که می نشستی یه جا و با حوصله فکر می کردی که ا من حالا چیکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطوری باهاش حرف بزنم و بگم چرا این کارو کردی؟ تو این کارو نمی کردی همین جوری که من نکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار سرش را تکان داد و گفت:خب حالا این موقع شب اومدی چیکار؟ که فقط گلایه کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه اومدم بگم که تمومش کنی چون اگه بخوای ادامه بدی اوضاع بدتر میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار بی اهمیت شانه ایی بالا انداخت و گفت:اصلا برام مهم نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با عصبانیت فریاد کشید:پس چی برات مهمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار دوباره به او نزدیک شد آنقدر که نفس به دیوار تکیه داد . شاهکار نگاه مملو از نفرتش که در آن شعله می کشید و بر پیکر نفس می ریخت را به چشمان دختر جوان ریخت و گفت:آزارتو ، رنج تو ، از بین رفتن امیدا و آرزوهات . اینا برای من مهمن . دقیقا همون احساسی که چند سال پیش من به خاطر تو تحمل کردم . بالاترین رنج دنیا . حالا می خوام ذره ذره بهت بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس هیچ وقت به اندازه ی الان که شاهکار روبرویش ایستاده بود و با تمام بی رحمی قصد در نابودیش داشت از او نترسیده بود . آب دهانش را قورت داد و گفت:که چی بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که غرورت کم بشه ، تا از آسمون بیای پایین و یه خورده رو زمین راه بری ، تا درک کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجوری راضی میشی؟ عقده هات خالی میشه؟ گذشته بر می گرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار لبخند حرص درآری زد و گفت:نه گذشته بر نمی گرده اما منو راضی می کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با جدیت گفت: خیلی خب من آماده ام ، مگه منو به یه مبارزه دعوت نمی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار خندید و گفت:مبارزه؟ شوخی نکن بچه ، تو همه جوره جلوی من کم میاری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس پوزخندی زد و گفت:باشه ، نشونت میدم . . . . حالا از جلو برو کنار امشب زیادی از نطقت فیض بردم . می خوام برم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار به عمد ایستاد دستانش را به دیوار زد و برای نفس در میان بازوانش زندانی ساخت و گفت:سعی کن رد بشی . همیشه همه جا که من نیستم . فک کن یه پسر غریبه الان روبروته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با نفرت با توان آخرش دست شاهکار را که به عمد خودش شل گرفته بود را پس زد و به سوی در خروجی رفت . شاهکار برایش کف زد و گفت:عجب شجاعتی؟! اما همه که مثله من پاک وخوب نیستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس با تمسخر گفت:آره حتما ، وقتی هر روز به یه دختر جدید میای تو دانشگاه بایدم به خودت پاک و خوب بگی . کی می دونه تو چیکار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهکار با عصبانیت گفت:بهت گفتم مواظب حرف زدنت باش . در ضمن من کاری بهشون ندارم حتی دست هم بهشون نزدم . پس بی خود برای خودت داستان سازی نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دیگه هر چی تو میگی راسته بقیه هم مزخرف .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید