رمان فقط من فقط تو به قلم آرام رضایی
ژانر : #عاشقانه #کلکلی #طنز
خلاصه :
داستان یک دختر و پسر که در یک بوتیک مشغول به کار می باشند و با یکدیگر همکار هستند.
یک پسر پولدار و مغرور با یک دختر عادی از یک خانواده معمولی ولی دارای زبانی که هیچ شخصی از پس او بر نمی آید…
پسر داستان
-این حرف آخرمه می فهمی؟
با صدای داد بابا منم مثل خودش میگم:
-پس بچرخ تا بچرخیم آقای صالحی
بعدم از خونه زدم بیرون و سوار پرادوی مشکیم شدم..نفس عمیقی می کشم تا آروم بشم اما از اونجا که آروم بودن توی ذاتم نیس محکم روی فرمون کوبیدم و پامو روی گاز گذاشتم..بعد از اینکه به سوئیتم رسیدم در ماشینو قفل کردم و رفتم بالا..دوباره غرولند های این همسایه بیکار مزاحم شروع شد:
-یه جوری توی فرعی لایی می کشه انگار سر آورده
سعی کردم دهن به دهن این یکی نشم وگرنه احتمالا پایین آوردن فکش حتمی بود..وارد سوئیت که شدم از هرسم خودمو روی کاناپه پرت کردم و یه سیگار از توی جیبم در آوردم و گذاشتم گوشه ی لبم..
فکر می کردم محاله بابا پافشاری کنه..تازه با خودم می گفتم اگه هم خیلی مصر بود من زیر بار نمیرم..اما با حرف امروزش هر چی راه جلوم بود بسته بود..یه کلوم توی روم گفت:
-اگه این کارو نکنی از ارث محرومی
آخه بگو آدم حسابی یه کارگر بگیر برای اون فکستنی..چکار من داری؟اما از اونجا که بابا کلا آدمیه که رو حرفش می مونه این منم که این بار باید کوتاه بیام تا الان هم مامان بابا رو توی این شرایط راضی می کرد که امروز اونم به صراحت گفت که کار کردن توی اون بوتیک به نفعمه و این بار نمیتونم از طریق اون کاری پیش ببرم..مبایلم زنگ خورد..نگاهی به صفحه اش انداختم و با دیدن تصویر آیلار لبخندی صورتمو پوشوند..
-سلام خواهر گلم
با صدای بچگونه و پر از بغضش گفت:
-سلام داداشی..بیا خونه
-چیزی شده خوشگلم؟
-نه دلم برات تنگ شده..
-میام عزیزم یه ساعت دیگه میام قول میدم برات شکلات هم بخرم
یه دفعه ای صداش تغییر کرد و با شادی گفت:
-مرسی داداشی بوووس
با خنده گفتم:
-خدافظ کوچولوی لوس
-خدافظ
آیلار خواهرم بود که هفت سالش بود..دیوونه وار دوسش داشتم..با این فکر از جام بلند شدم و برای خرید یه عروسک خوشگل،خونه رو به مقصد پاساژ مورد علاقم ترک کردم...
از ماشین پیاده شدم و سریع وارد پاساژ شدم..دومین مغازه سمت راست،جایی بود که همیشه برای خرید عروسک میومدم و صاحبش هم که یه دختر لوند بود فکر می کرد کشته مردشم و به بهونه ی خرید عروسک میرم که ببینمش..البته اینا رو از علی دوستم که مغازه ی جفتی مانتو فروشی داشت فهمیدم..
-سلام
-سلام آقا آرتین حالتون خوبه؟
نمیدونم این اسم منو از کجا فهمید..دختره ی کنه
-آره خوبم..
یه قری به کله ی بی مصرفش داد و گفت:
-چه نوع عروسکی میخوای؟
-شما برو کنار..خودم انتخاب می کنم
سرخ شد و از جلوم رفت کنار..بعد از کلی دید زدن یه خرس پشمالوی ناز که قدش تا سر شونم بود انتخاب کردم و بعد از حساب کردن اومدم بیرون
پوفی کشیدم و به سمت مغازه ی کادویی رفتم توی راه هم هر کی رو میدیدم سلام میکردم..همه رو میشناختم..بابام توی این پاساژ دو تا مغازه داشت و همه ی مغازه دارای اینجا رفیقام محسوب میشدن
-سلام میلاد خوبی داداش؟
-سلام آرتین چه عجب اینوری اومدی..
-بابا من که همش اینجام..راستش یه جعبه میخوام برای این عروسکه..
بعدم به عروسک توی دستم اشاره کردم..خندید و گفت:
-برای آیلار خریدی؟
-آره..چه کنیم دیگه..ماییم و این یه خواهر کوچولو
خلاصه بزرگترین جعبه کادوی اونجا رو خریدم و البته به زور عروسکو توش جا دادم..بعدش هم سر راه یه دسته گل خوشگل نرگس برای مامان الهامم که میدونستم عاشق نرگسه خریدم و دوتا شکلات تخته ای برای آیلار..دوتاشون رو خیلی دوست داشتم..بابا رو هم همینطور..اما این چند وقته حسابی گیر داده بود بهم..منم بی اعصاب.. کیه؟
-منم کوچولو
جیغ زد و درو باز کرد..من موندم این دختر به این ریزه میزه ای چطور درو باز می کنه(البته هر بار که میرم داخل سریع صندلیشو میکشه توی هال که فکر کنم خودش درو باز کرده و قدش به آیفون میرسه)
دوید جلوم و با دیدن جعبه ی توی دستم خودشو انداخت بغلم..کادوهارو گذاشتم زمین و بغلش کردم..
-داداشی چی برام خریدی؟
بلندش کردم و گفتم:
-صبر کن..
رفتم دسته گل مامانو دادم و بوسیدمش..دوست نداشتم ازم ناراحت باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش آیلارو نشوندم روی پام و شکلات هارو بهش دادم..اون که با دیدن جعبه هوش از سرش پریده بود سریع رفت سمتش..خندیدم و منم پشت سرش راه افتادم..وقتی جعبه رو باز کرد جیغی کشید و اومد بوسیدم و بعدش خرسو شکلات ها رو برداشت رفت توی اتاقش..با اینکه امسال می رفت اول دبستان اما خیلی کوچولو و ریزه میزه بود..مثل دخترای چهار ساله..البته چون نیمه دومیم بود یه سال دیرتر از بقیه دفت مدرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با دو تا چای اومد نشست کنارم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر کردی راجع به پیشنهاد بابات؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان اون دستور بود نه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه حالا فکر کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره..ولی اینم بگم فقط یه سال...بعدش که مدرکمو گرفتم باید هرکاری خواستم برام بکنه ها..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه..تو حرفشو گوش بده اونش با من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعصابی داغون چایمو خوردم..کلا عادتم بود این بی اعصابی..توی خونم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساعتی نشستم و مامان هم ده بار مهمونی آخر هفته رو گوشزد کرد..فکر می کرد یادم میره..همون موقع که داشتم میرفتم بابا اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شد تصمیمتو گرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره..میرم ولی فقط یه سال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه.. پس از فردا دست به کار میشی..به دختری هم که اونجا کار می کنه می گم که پسرم میاد ولی آرتین حواست باشه اگه خطا بری من میدونم و تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه..من برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میرم سوئیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قرار نشد همش بری سوئیت..اونو گرفتم برای مواقع مورد نیاز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الانم بهش نیاز دارم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش هم خداحافظی کردم و به سمت سوئیت حرکت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار شد فردا ساعت هفت عصر برای استقبال آرمین و آنا به فرودگاه بریم..آرمین پسر خالم بود که در بچگی پدر و مادرشو توی یه تصادف از دست داده بود و خودشو خواهرش(آنا) اومدن خونه ی ما..ما هم از بچگی با هم بزرگ شدیم..خیلی صمیمی بودیم..دقیقا مکمل همدیگه بودیم..هر چقدر اون حرف گوش کن و آقا..من سربه هوا و لجباز و یه دنده..چهار سال پیش هم برای درس رفت آلمان..آنا هم با خودش برد و قراره مامان به مناسبت اومدنشون جشن بگیره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدم طبق عادت دوش گرفتم و نشستم پای تی وی..این فیلم جدیده که آرش آورده بود خیلی باحال بود..آرش یکی از دوستامه که برام فیلم میاره..حدود سه ساعتی خودمو با فیلم سرگرم کردم بعدش رفتم توی اتاق و خوابیدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح که بیدار شدم نگاهی به اطراف انداختم و یادم افتاد باید برم مغازه..اه بابا چه دستوراتی میدیا..دیوونه می کنی آدمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون شب قبل دوش گرفتم بیخیال حمام شدم و سریع شلوار جینمو با یه بلوز چهار خونه ی قرمز پوشیدم..آستینامو تا آرنجم بالا بردم و ادکلن مورد علاقم هم خالی کردم روی خودم..سوئیچ ماشینو گوشیم رو توی جیبم گذاشتم و از خونه رفتم بیرون.. به خدا توکل کردم که این دختری که بابا گفت مثل بلای الهی نازل نشه رو سرم و از این آروم و سر به زیرا باشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد پاساژ شدم و باز سیل سلام بود که به سرم ریخت..منم همینطور جواب می دادم و میرفتم به سمت مغازه..رفتم داخل و سلام کردم..دختره جوابمو داد و با لبخند ژکوندش بهم خیره شد...بی توجه بهش رفتم و نشستم روی یکی از صندلی های پشت دخل..مثل اینکه خدا قرار نیست منو از دست این اعجوبه ها راحت کنه..یه دختر با موهای بلوند و یه چهره ی نه چندان بد البته اگه کمی فقط کمی کمتر آرایش داشت..رومو کردم اونور که دختره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همیشه اینقدر بداخلاقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهش انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره..اکثرا مخصوصا با دخترای بلوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقشنگ قهوه ای شد برای همین دیگه چیزی نگفت..یه بوتیک مانتو و جین و خلاصه لباس.دو تا دختر حدود شانزده هفده ساله با خنده وارد شدن..با دیدنم یکیشون زد به پهلوی اون یکی ...الحق هم اونقدر خوش قیافه بودم که دخترای حداقل این سنی ازم خوششون بیاد..یکیشون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آقا ببخشید جین یخی میخواستم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اون دختره که هنوز اسمشو نمی دونستم اشاره کردم بیا،گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میخواستی عزیزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترا اخمی کردن و گفتن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جین یخی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب به من چه..من که جاهاشون رو نمیدونستم..همچین اخمی کرده بودن که اگه جلوی خودمو نمی گرفتم از خنده می ترکیدم!!یکیشون انتخاب کرد و به اون یکی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سایه کیفمو بگیر من برم پرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم جلوی خودمو بگیرم و زدم زیر خنده،دختره که میخواست بره شلوارو پرو کنه انگار خیلی رو داشت برگشت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی شده می خندید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه به خودت می گیریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حتما یاد یه جوک افتادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتی جنابعالی هستی جوک برا چیمه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینم ضایع شد..رفت توی پرو.خداییش بدم نبودا یکم سر به سر اینو اون میزارم بعدش هم حقوق می گیرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه اونا شلوارشون رو خریدن و رفتن.بعدش هم چند تا مشتری دیگه اومدن..دختره (همین که توی مغازه کار می کرد)اومد جلو و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر کنم اسمت آرتینه نه؟از بچه ها شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهامو دادم بالاو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کدوم بچه ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجا همه تو و باباتو میشناسن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق داشتن..بابام دو تا مغازه هم اینجا داشت..نمیدونم این همه برای چیش بود..دو تا سوپر مارکت و سه تا بوتیک و یه لباس زیر فروشی داشتیم..هر چی از کارخونه در می آورد ملک و مغازه می خرید..می گفت به درد می خوره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره آرتینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوای اسممو بهت بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه دوس داری بگو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرمز شد اما از تک و تا نیفتاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الناز هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم دستشو آورد جلو و باهام دست داد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمغازمون دیزاینش عالی بود..مربعی شکل بود و دو تا میز مستطیلی داشت که ما پشتش می ایستادیم..با نور کم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز رفت سمت خودش و با لپ تابش آهنگ گذاشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی بهش زنگ بزنه بگه هنوز تو فکرشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگه هنوز مثل قدیم ناز نگاهش رو میکشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی بهش زنگ بزنه بگه که میمیرم براش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگه هنوزم عاشقم عاشق اون طعم لباش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش بگید اگه یه روز نبینمش دق می کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل رو براش قربونی با دلیل و منطق می کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش بگید اگه بخواد همیشه عاشق می مونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام شعرامو براش با اشک و هق هق می خونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی بهش زنگ بزنه بگه هنوز تو فکرشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگه هنوز مثل قدیم ناز نگاهش رو میکشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بی اون تمومه کارم آخه مثل اونو از کجا بیارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم بهت میگم نرو باره بیستمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روز پشیمون میشی که دیگه نیست طعمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاشکی بهم میگفتی آخر قصمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یه روزی ممکنه فراموش کنی اسممو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم میگی برو وقتی جلوم راه بسته شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی وجودم به وجود تو وابسته شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین، طعمه دلشو نسپرده پیشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بذاری بری دچار افسردگی شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تو چشای من پر خونه بسکه بیداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه می دونی زندگیم به تو بستگی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه باشی خوبم اگه نباشی یه روانی میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه انگاری اصلآ مال این طرفا نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش بگید اگه بخواد دنیا رو آتیش میزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونی که عاشق دوتا چشای آبیشه منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش بگید که همه چیز به هم میریزه وقتی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه نباشه حتی مردن دیگه کار سختی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بی اون تمومه کارم آخه مثل اونو از کجا بیارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اونو از کجا بیارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت حدودای شش بود که گوشیم زنگ خورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جونم مامانی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عزیزم کجایی؟دیر میشه ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانم میام دیگه..الان حرکت می کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زود باش عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حس مامانو درک می کردم...خیلی آرمینو آنا رو دوست داشت..رو به دختره(الناز)گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین من میرم جایی کار دارم..خودت حواست به مغازه باشه..شاید تا یکی دو روز هم نیام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه...ولی بابات میدونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش خنده ی ریزی کرد که با لحن مسخره ای گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره میدونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم رفتم بیرون و سریع به سمت ماشینم رفتم..تا فرودگاه دائم به ساعت نگاه می کردم که مبادا دیر برسم آخرش هم با سرعت زیادی که داشتم موفق شدم که به موقع برسم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی فرودگاه و دنبال مامانینا گشتم که با دیدن آرمین که داشت به سمتم میومد خوشحال دویدم سمتش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین-کجایین پسر؟سه ساعته دارم دنبالتون می گردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلش کردم و بعد کلی فحش و ماچ وتف تازه نگاهم به آنا افتاد..چقدر بزرگ شده بود..فکر کنم الان باید بیست سالش باشه..آرمین هم یه سال از من بزرگتر بود. پس بیست و پنج سالش بود..جلوش ایستادم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آنا خانم..چه بزرگ شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش هم بغلش کردم و آروم پیشونیشو بوسیدم..(البته برادرانه..فکر بیخودی نکنید)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود پنج مین بعدش باباینا رو دیدیم که با عجله اومدن سمتمون..مامان تا آرمینو آنا رو دید دوتاشونو بغل کرد و شروع به گریه زاری کرد منم رفتم به بابا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام..معلوم هست کجایین؟این همه به من گفتین دیر نکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام..جاده ها شلوغ بود تو هم حتما باز با سرعت جت اومدی اینقدر زود رسیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و به جاش رفتم آیلارو بوسیدم..خلاصه بعد از این همه ابراز محبت به خونه رفتیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بودیم و از هر دری حرف میزدیم که یاسمن خانم(خدمتکارمون) گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شام آماده اس بفرمایید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع شام فهمیدم که آنا مرغ سرخ شده دوست نداره..بلند شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عیبی نداره..آماده شو میریم بیرون یه چیزی می خوریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه همینو میخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه مگه میشه..آرتین ببرش هر چی خواست براش بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین هم خستگی رو بهونه کرد و نیومد..آیلار هم که داشت شام میخورد..حالا مشکل اینجا بود که آنا مانتو نداشت..مجبور شد یکی از تونیک هاشو که آستین بلند بود با یکی از شال های مامان بپوشه البته میگم شال مامان فکر نکنید شبیه پیرزن ها شد ها نه...مامانم تو شیک پوشی تک بود...شالاش هم همه میس اسمارت بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه به هزار زحمت از زیر زبونش کشیدم که پیتزا دوست داره..رفتیم یکی از بهترین فست فود های تهران و براش پیتزا گرفتم اما چون لباسش مناسب نبود بهش گفتم میارم توی ماشین یا توی خونه بخور..که اونم گفت توی ماشین میخورم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جا ایستادم و از درسش و موقعیتش توی آلمان ازش سوال کردم که اونم گفت بیخیال درس خوندن اونجا شده و درسشو نیمه ول کرده و اگه خدا بخواد میخواد همینجا ادامه بده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن پیتزامون(برای خودم هم یکی گرفته بودم که رودربایسی نکنه یه وقت)به سمت خونه رفتیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد خونه که شدیم دیدم آرمین نشسته داره سوغاتی ها رو میده که بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین که خودت اومدی سوغاتیه..ولی به هر حال من سوغاتی هم میخوام گفته باشم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین-اتفاقا میدونستم اینقدر رو داری برای همین مجبور شدم برات بیارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دادن همه ی سوغاتی هام..که شامل یه ادکلن،دو تا شلوار کتون و سه تا تی شرت و یه جفت کفش که دقیقا هم سایزم بود رفتیم که بخوابیم منم هر چی به بابا گفتم که فردا نرم سرکار زیر بار نرفت که نرفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول خواستم آرمینو ببرم اتاق خودم بخوابه که مامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه آرمین خسته است و تو نمیزاریش بخوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسمن براشون اتاق مهمانو آماده کرد و رفتن خوابیدن..منم با ناراحتی از این که فردا باید برم سر کار کپمو گذاشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح طرفای ساعت ده بود که دل از رخت خواب کندم و بعد از یه دوش سریع رفتم که صبحانه بخورم و برم..آخه بوتیک صبح ها هم باز بود..رفتم توی آشپزخونه و دیدم همه نشستن دارن میگن و می خندن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبح بخیر همگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با روی باز بهم سلام کردن،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم روی صندلی کنار آنا نشستم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطوری شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون خوبم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول صبحانه خوردن شدم که مامان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آرتین عزیزم امروز آنا رو با خودت میبری بوتیک؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باش آماده شو بریم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه رفتیم بوتیک..الناز نشسته بود و یه نفر هم توی بوتیک داشت مانتو می خرید،سلامی کردم و با آنا رفتیم نشستیم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی بوتیک خلوت شد به آنا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلند شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع الناز اومد و سلام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوای معرفی کنی آقا آرتین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختر خالم،آنا..آنا جان ایشون الناز هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم دست دادن و بعدش چند تا مانتو و جین و تی شرت به سلیقه ی خودم برداشتم و دادم دست آنا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کدوما رو دوست داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هدیه اس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشتشون توی دستم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوام..بعدا با آرمین میرم می خرم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم ظریفی کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجوری نگو دیگه..من میخوام بهت کادو بدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر جور شد راضیش کردم و سه چهار تا مانتو و جین براش برداشتم...اینم از این..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت اول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر داستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه لعنتي بسه ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنا مرد گوشي رو قطع كرد. اصلا اعصاب ندارم اين گرما هم كه شده قوز بالا قوز. هميون جوري كه شر و شر عرق مي ريختم تو خيابوناي بي در و پيكر تهران منتظر تاكسي بودم. يهو صداي يه نفر نظرمو به خودش جلب كرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشگله سوار شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه اينم يكي ديگه... به طرف پياده رو راه افتادم كه دوباره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه ناز نكن ديگه خوب حساب مي كنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خفه شو اشغال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واه واه چه گوشت تلخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله كل انداختن نداشتم خدا رو شكر يه پير مرد از راه رسيد و اونم در رفت. دوباره رفتم بغل خيابون و منتظر تاكسي موندم. يه ده دقيقه اي طول كشيد تا يه تاكسي كه از خوش شانسي من چهار صد و پنج بود از راه رسيد. سرشو اورد بيرون و با منتظر موند كه من مسيرو بهش بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- .... ٥٠٠٠ تومن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- كمتر از شيش تومن نمي شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم كه داره زياد ميگه اما اصلا حال و حوصله ي منتظر موندم داشتم به خاطر همين هم سوار شدم. تنها چيزي كه سكوت ماشين رو مي شكست صداي اهنگي بود كه از ضبط صوت ماشين ميومد. سرمو به شيشه ي سمت چپ ماشين چسبوندم و تصميم گرفتم واسه يه ساعت هم كه شده از فكر محمودي اشغال بيرون بيام. به خاطر همين هم خودمو به اهنگي كه در حال پخش بود سپردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكنار سيب و رازقي نشسته عطر عاشقي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از تبار خستگي بي خبر از دل بستگي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعااااااااااااشقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابر شدم صدا شدي شاه شدم گدا شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشعر شدم قلم شدي عشق شدم تو غم شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irليلاي من! درياي من! اسوده در روياي من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين لحظه در هواي تو گمشده در صداي تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن عاشقم مجنون تو گم گشته در بارون تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجنون ليلي بي خبر، در كوچه هايت در به در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمست و پريشون و خراب، هر ارزو نقش بر اب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايد كه روزي عاقبت اروم بگيرد در دلت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكنار هر ستاره اي نشسته ابر پاره اي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از تبار سادگي، بي خبر از دل دادگي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاااااااااااااااااشقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه شدم ابر شدي، اشك شدم صبر شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرف شدم اب شدي، قصه شدم خواب شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irليلاي من درياي من! اسوده در روياي من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين لحظه در هواي تو، گم شده در صداي تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن عاشقم مجنون تو، گم گشته در بارون تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجنون ليلي بي خبر، در كوچه هايت در به در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمست و پريشون و خراب، هر ارزو نقش بر اب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايد كه روزي عاقبت اروم بگيرد در دلم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir( مجنون ليلي> مازيار فلاحي)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه قدر قشنگو با احساس مي خوند انگار واقعا يه درد داشت سينشو اتيش مي زد شايد هم من تو اون لحظه همچين حسي داشتم. بالاخره صداي پر سوز خواننده اشكامو كه مقاومت زيادي واسه نگه داشتنشون كرده بودم جاري كرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمي دونم چه قدر گذشته بود كه صداي راننده رو شنيدم كه صدام ميزنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم رسيديم. مشكلي پيش اومده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ببخشيد چقدر ميشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه يادم اومد كه بايد شيش تومن بدم. پول رو از تو كيفم در اوردم و پياده شدم. بازم خونه ي ما... يه نفس عميق كشيدم و زنگ در رو زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم پامو توی خونه گذاشتم تنها جایی که مطمئنم همه دوستم دارن همین خونه هست جایی که از ته دل از خدا می خوام منو همینجا نگه داره.به حیاط چهار گوش خونه نگاه کردم سمت راست حیاط یه باغچه ی نسبتا کوچیک و ناز بود که مامانم هر روز به گلاش رسیدگی می کرد واسه همین هم همیشه بوی شب بو ها تا چند تا خونه اون طرف تر می رفت. وسط حیاطمون هم یه حوض خیلی باحال هست که من از بچگی در بست عاشقش بودم اون موقع ها همیشه حوض پر از ماهی های قرمز بود اما حالا دیگه اب هم نداره.... طبق عادت همیشگیم از روی حوض پریدم و به طرف در خونه دویدم. دلم واسه مامان و بابا یه ریزه شده بود نیما که دیگه حرفشو نزن اگه این چند روز بهم زنگ نمی زد که از دلتنگی دق می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانی تا منو دید بلند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام مامان بالاخره اومدی؟ خدا رو شکر که به سلامت برگشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره مامان جون برگشتم ولی نمی دونی که چقدر دلم براون تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم قهقه ی بلندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر تو دو روز دیگه می خوای شوهر کنی هنوز مثل بچه هایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان دلت خوشه ها اتفاقا تصمیم دارم برم سرکه و دبه بخرم همینج باهام ترشی بندازی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان که می دونست حریف زبون من نمی شه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو وسایلت رو بذار بالا لباسات رو هم بپوش بیا ناهار بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخ مامان خیلی گرسنمه دو روزه که غذای درست نخوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا این حرفو زدم صدای نیما کوچولو اومد و با صدایی که مخصوص بچه های دو سه ساله هست گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام اجی... خوبی؟ اجی برام سوگاتی چی آولدی؟ گول دادی برا سوگاتی بیالیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونم آقا نیما ولی اول بیا بغل ابجی تا سوگاتی هات رو هم بهت بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اینو گفتم با اون قدم های کوچولوش اومد طرفم منم روی دو زانو نشستم و بغلش کردم اخ که چقدر دلم واسش تنگ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ابجی پس سوگاتی هام کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا ببینم شیطون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو زمین و همونجا ساکم رو باز کردم و دو تا بسته شکلات و یه لواشک بهش دادم کلی ذوق کرد و به خاطر همینا کلی بوسم کرد. از این کاراش قند تو دلم اب می شد. خیلی این صداقت بچه گونش رو دوست داشتم. نیما تو بغلم بود که بابایی با صدای گرم و محکمش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من که مردم دیگه... نیای بگی بابایی هم وجود داشته ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای وای ببخشید بابایی خدا نکنه حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا که می گذره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا اینا رو گفت و روی مبل وسط هال نشست و به تی وی خیره شد. منم نیما رو گذاشتم پایین و رفتم بالا که لباسم رو عوض کنم و وسایلمو از تو ساکم بیرون بیارم. وقتی پا توی اتاقم گذاشتم یه موج ارامش رو احساس کردم. اتاقم زیادی معمولی بود ولی از همه ی دنیا برام بیشتر ارزش داشت ساکمو گذاشتم رو تختم و رفتم سمت کمد گوشه ی اتاق لباسامو بیرون اوردم و مرتب گوشه ی کمد گذاشتمشون بعدش هم لباس ابی رو که مامانم واسه تولد بهم داده بود و خیلی دوستش داشتم پوشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم اگه بخوام ساکمو چمع کنم خیلی طول می کشه واسه همین بی خیالش شدم اول رفتم پایین غذا بخورم و بعدش سر فرصت چیزامو جمع و جور کنم. تصمیم گرفته بودم حداقل جلوی مامان اینا خوب باشم خیلی سخت بود ولی من باید موفق می شدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده و شوخی و شیرین زبونی های نیما ناهارمون رو خوردیم. بعد از ناهار هم بابا طبق عادتش رفت بخوابه و مامان هم نیما رو خوابوند و رفت به کاراش برسه من هم رفتم اتاقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکمو باز کرده بودم و داشتم وسایل رو دونه دونه از توش در می اوردم که بازم اون پاکت لعنتی رو دیدم. دیگه حوصله ی جمع کردن نداشتم به خاطر همین وسایلم رو انداختم پایین و رو تختم دراز کشیدم. بازم اون جایی رو که محمودی باداد و بیداد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر جون به من چه که پدر تو قلبش ضعیفه بد کردم بهتون پول دادم حالا هم فقط شیش اه وقت داری که پول منو بهم بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم افتاد..بازم خدا خیرش بده که شیش ماه بهم وقت داد. با پس اندازامو حقوی که می گیرم 90 درصد پول جور میشه بقیه رو هم با وام جور می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم اتاقم کمکم کرد. با این فکر یه لبخند گوشه لبم ظاهر شد. نفهمیدم چه جوری ولی واقعا از خستگی به بی هوشی رسیده بودم به خاطر همینم تا چشم رو هم گذاشتم خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی چشمامو باز کردم هوا تاریک شده بود. با دست دنبال ساعت می گشتم بالا خره پیداش کرد و با دیدن زمان چشمام چهار تا شدن ساعت هشت و نیم بود یعنی من 5 ساعت خوابیده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسابقه نداشت من اينقدر بخوابم البته جاي تعجبي هم نداشت اين چند روز تو شهر غريب با اون اعصاب خط خطي اصلا نتونسته بودم بخوابم فقط به فكر اين بودم كه يه جوري محمودي رو راضي كنم بهم وقت بده كه حداقل بتونم تلاشم رو بكنم وگرنه مجبور مي شدم به خاطر قرض بابام با شهاب ازدواج كنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا دوست نداشتم دربارش فكر كنم واسه همين رفتم روبروي ميز ارايش كوچيكم نشستم و تصميم گرفتم بعد از اين همه مدت يه دستي به سر و روم بكشم. يكم كرم و از اين بزك دوزكا كه همه ي زنا بيست و چار ساعته به خودشون مي مالن به خودم ماليدم و به اينه نگاه كردم. بعد از يكمي فكر طبق عادت تو دلم به خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه دخمل خوب برو اينا رو پاك كن كه مثل جادوگراي نيمه خوشگل شدي اين كارا مال دختراي زشته نه تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم نگاه كردم موهاي مشكي بلند پيشوني نسبتا بلند كه البته به تركيب صورتم مياد چشماي مشكي پوست نسبتا سفيد و لباي قرمز كه يا يه رژ لب زرشكي محشر ميشن كلا من هميشه وقتي مي رم بيرون فقط رژ لب ميزنم همين و بس. يه ظاهر نسبتا خوب كاملا شرقي نه خيلي خاص نه زشت و غير قابل تحمل. با اين افكار دستمالمو برداشتم و صورتمو پاك كردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پيش مامان كه طبق معمول داشت با خاله زري حرف مي زد كلا اگه اين دو تا خواهر رو ده روز تو يه بيايون بي اب و علف بندازن بازم از حرف زدن كم نميارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه به من چه نوه ي دختر خاله ي ملوك خانوم عروسي كرده يا پس فردا شب تولد پسر دايي دخترعمو ي مامانمه! اين قدر خودم بدبختي دارم كه تولد خودمو هم يادم رفته تازه حالا مثلا متولد شده چه خدمتي به بشريت كرده به جز اين كه پول مردم رو بالا بكشه؟!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردم هم خوشن والا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمين طور كه تو اين افكار بودم به ميز توي اشپزخونه راه افتادم و دو تا كلم از تو ظرف سالاد کش رفتم. مامان خيلي روي اين كار من حساس بود و من بر عكس عاشق اين كار.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصميم گرفتم به الهه يه زنگ بزنم چند روزي بود كه ازش خبر نداشتم با اين فكر رفتم بالا تا گوشيمو كه از يه مغازه دست دوم فروشي تو بازار موبايل مركزي خريده بودم بردارم ولي قبل از اون مي خواستم به نيما جونم سر بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنيما تو يه اتاق كه قبلا انباري خونه بود، بود. تو اين دنيا نيما به نظرم دوست داشتني ترين موجوده. ظاهرش درست مثل مامان بزرگ پدريمه پوست سفيد چشماي سبز و دست و پاي تپل و ناز. اروم در اتاقش رو باز كرد كه ديدم شكلاتايي رو كه براش خريدم تو دستش گرفته و اروم خوابيده.منم جوري كه بيدار نشه رفتم بالاي سرشو بوسيدمش. هميشه دلم مي سوخت كه چرا تمي تونم واسه داداشم چيزاي بهتري بخرم ولي خب نيما به همينا هم راضي بود. از اتاق اومدم بيرون و اروم در رو بستم. بين اتاق من و نيما فقط يه متر فاصله بود. داشتم مي رفتم به الهه زنگ بزنم كه ديدم صداي گوشيم مياد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود رفتم طرف كيفم و بعد ازكلي گشتن گوشيمو پيدا كردم خود الهه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو سلام خوبي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام الي ديوونه ي خودمون من خوبم تو خوبي؟ مامان بابا خاله عمه دايي پسر خاله دختر خاله ايل تبار همه خوبن؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه دو دقيقه ساكت شو دختر كلم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوا خاك بر سرم كجا رفت؟!!!! زود برو پيداش كن وگرنه با اين قيافه ي زشتت بي شوهر مي مونيا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واي خدا دودقيقه ور مفت نزن ديگه تازه واسه تو بهتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من كه كلا تو اين فاضا نيستم واسه خودم اقا بالا سر جور كنم كه چي بشه؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گربه دستش به گوشت نمي رسه ميگه پيف پيف بو ميده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من كه ميدونم تو اگه اضغر مفنگي هم بياد خواستگاريت مي گي بله پس ديگه واسه من فيلم بازي نكن تازه كيه كه همش شاهين جون شاهين جون مي كنه؟!!!!!!( اقا پسراي محترم لطفا اعتماد به نفس كاذب نگيرينا)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه زهر مار بازم تو از نقطه ضعف من استفاده كردي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا تو باشي ديگه سر به سر من نذاري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همين موقع صداي مامان رو شنيدم كه همه رو واسه شام صدا مي كنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الهه من مي خوام برم شام بخورم شانس اوردي و گرنه همين امشب با اين شاهين اخمق ذلت مي كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت: خدا خير مامانت بده پس. خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي رفتم تو اشپز خونه ديدم مامن طبق معمول گل كاشته و سفره رو به بهترين شكل تزئين كرده جوري كه ادم سير رو هم گرسنه مي كنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون مامان جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربونت برم دخترم منم پيشاپيش به خاطر شستن ظرفا بهت خسته نباشيد مي گم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واي مامان نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- يعني چي كه نه؟! برو ببينم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم بخوام يا نخوام بايد ظرفا رو بشورم واسه همين هم ساكت شدم و شروع به خوردن كردم. وقتي كه غذام تموم شد بابايي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا بايد بري سر كار؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه تازه يادم افتاده بود متاسفانه فردا هم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره بابايي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خيله خب برو اگه مي خواي بري برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم بالا تا يه ده دقيقه ديگه برگردم و ظرفارو بشورم. دوباره يادم افتاد كه فردا بايد برم سر كار كاري كه اصلا دوستش ندارم ولي خب كفش كهنه در بيابان نعمت است خيليا همين رو هم نظاره مخصوصا من كه بهش احتياج دارم. از داشتن يه همچين شغلي راضي بودم. ده دقيقه بعد رفتم پايين و ظرفا رو دونه دونه شستم و سرجاشون گذاشتم. بعد برگشتم بالا و مانتو شلواري رو كه فردا مي خواسم بپوشم پيدا كردم و گذاشتم كنار و دوباره روي تختم ولو شدم از بس خسته بودم دوباره مثل خرس قطبي خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ابجي پاشو ابجي ابجي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي نيما رو از فاصله خيلي دوري شنيدم ولي از بس تكونم داد بيدار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چته نيما؟ چيكارم داري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ابجي ساعت نه هستا مامان گفت بايد بري سر كار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه خدا تازه يادم اومد يه دونه محكم زدم تو سر خودمو تند تند لباسامو پوشيدم خدا رو شكر كردم كه لباسامو شب پيش مرتب كرده بودم بعدش هم بدو رفتم پايين و به مامان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان جون خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بيا يه چيزي بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه الان نمي تونم بعدا يه چيزي مي خورم فعلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تا سر كوچه رو يه نفس رفتم از خونه ي ما تا بوتيك با حسب ترافيك يك ساعتي راه بود اما يادم افتاد كه بايد يه سري اول بانك برم خدا رو شكر كردم كه حداقل اون جا صاحب كار ندارم واسه همين هم بيخيال به طرف بانك رفتم. كارم يه دو ساعتي طول كشيد اما بالاخره حدود ساعت دوازده رسيدم بوتيك به الناز سلام بلند بالايي كردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به به به سلاااااااااااام الناز جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اينو گفتم به اون طرف پيش خوان يه نگاه انداختم كه ديدم يه پسر خوش تيپ و يه دختر تو قسمت فروشنده ها وايسادن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرتین:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بودیم و من با آنا شوخی می کردم تا یخش باز بشه که یه دفعه ای با صدای سلام یه دختر از جا پریدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به به به سلاااااااااااام الناز جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه چشماش روی من ایستاد و زیر لبی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه بپرسم اینجا چه خبره؟شما کی هستین که اینطوری داد میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من... قراره از امروز اینجا کار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز اومد سمتم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا آرتین بابات این خانم رو استخدام کرده..صبح ها بجای من میاد من ساعت هفت عصر به بعد میام سر کار..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا به من نگفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی دونم از خودش بپرس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعصابی داغون روی صندلی نشستم آنا هم دیگه چیزی نگفت..الناز اومد و اونو برد کنار خودش تا باهاش حرف بزنه و غریبی نکنه..بعد از اینکه چند تا مشتری اومدن و رفتن آرمین اومد بوتیک..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین-به چه بساطی به هم زدیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو بابا به اینم میشه گفت بساط؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش به الناز افتاد و چشماش برق زد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدش به اون دختره که هنوز اسمشو نمی دونستم سلام کرد و برای اینکه ضایع نشه برگشت سمت من و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب خواهر ما رو بده باید برم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا میخوای بری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه مقداری خرید دارم.باید با آنا برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنا از جاش بلند شد که کیسه ی لباس ها رو به دستش دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایید بانو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند آرومی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینا چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کادوی من به دخترخالم،فوضولی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هاشو داد بالا و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه..ما بریم دیگه تو هم به کارت برس..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظی با من با الناز و اون دختره هم خداحافظی کردن و رفتن..ساعت حدودای یک یک و نیم بود..دیگه باید می رفتیم بعد ساعت چهار دوباره برمی گشتیم..رو به الناز گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه میمونم بوتیک یه سری چیزا رو به شیدا یاد بدم بعدش میرم و فردا عصر میام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهان اسمش شیدا بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ناهار چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با خودم آوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوکی من میرم خونه و یکی دو ساعت دیگه میام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت خونه رفتم اما توی راه نظرم برگشت..نمیدونم چرا حوصله ی خونه رو نداشتم..به سمت فست فود همیشگی رفتم و برای خودم هات داگ پنیری سفارش دادم..به این فکر می کردم که دلیل اصلی بابا برای این که من اونجا کار کنم چیه..من که داشتم مدرکمو می گرفتم..این کارا برای چی بود؟دانشکده ی موسیقی درس می خوندم و از پنج سالگی عاشق ساز بودم..بابام مخالف بود و می گفت باید بری یه رشته ای که بعد ها بتونی کار خونه ی من رو اداره کنی..اما من کارخونه نمی خواستم فقط یه آموزشگاه می خوام...بعدش شرط گذاشت که باید یه سال توی بوتیک کار کنی تا بعدش برات آموزشگاه بزنم..اما دلیل این کارشو هرگز عنوان نکرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن هان داگم رفتم بوتیک..امروز خیلی بی حوصله بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی وارد بوتیک شدم دیدم الناز نیست و به جاش دختره نشسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الناز کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الناز رفت..امشب نمی تونست بمونه بجاش من می مونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا حوصله ای این که یه دختر دیگه هم بیاد و اینجا کار کنه نداشتم تازه داشتم سعی می کردم الناز رو تحمل کنم که باز..ولی به قیافه ی این یکی نمی خوره که...نمی دونم..اصلا نمیتونم دخترا رو درک کنم(آخه کدوم پسری تونست که تو بتونی...)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ديدن اون دو تا يه فكر تلخ توي ذهنم شروع به بچه دار شدن كرد و تصميم به خالي كردن جيبم گرفت. يه بار ديگه به دختره ناه كردم يه تيپ فوق عالي و البته كاملا راحت داشت كه نشون مي داد اصلا مذهبي نيستن و پولدار بودنش رو به رخ مي كشيد. چشم هاي بادامي با يه ظاهر كاملا معمولي نه حال بهم زن نه ملكه ي زيبايي جهان ولي لامصب چشماش خيلي ناز بودن چشم هاش زيتوني خيلي خاصي بودن كه همه رو جذب خودشون مي كردن. واسه موهاش هم كلي خرج كرده بود و اونا رو هم زيتوني كرده بود با اون صد من وسايل ارايش كه خرج اون صورتش كرده بود ميشه گفت قشنگه. اگه لباساي معمولي من و لباساي شيك اون رو فاكتور مي گرفتيم ظاهر اون برتري نسبت به مال من نداشت ولي پسره نه خيلي ماماني بود والبته خوش لباس لباسايي كه پوشيده بود مطمئنا رو هم پونصد تومن مي ارزيد يعني حقوق يك ماه من. از اون قيافه هاي دختر كش داشت كه از چشماش غرور برتري بارش مي كرد از اونايي كه فقط خودشو ادم محسوب مي كرد و لا غير. هه هه ههه به قوا الهه باز رفتم رو كانال عربي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنا وضع هر دوتاشون عالي بود پس چرا اقاي صالحي اونا رو به جاي من اورده بود؟!!! يعني بايد دوباره دنبال شغل مي گشتم واي خدا جووون نه!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همين افكار بودم كه با صداي جيغ مانند الناز به خودم اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: هي شيدا كجايي تو؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: ها؟ چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: ها و زهر مار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: اوا ببخشيد الناز جون قاطي شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز سرش رو نزديك گوشم اورد و اروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اين قدر نگاشون نكن بيچاره هم خودشونو خيس كردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين حرفش دو باره ياد بدبختي هام افتادم. فقط يه ماه اين جا كار كرده بودم اونم به خاطر لطف الناز بود كه منو صبح ها و عصر دو سه ساعتي به جاي خودش اين جا ميذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي ديد ماتم برده مثل اين كه فكرم رو خونده باشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقا ارتين ايشون همكار ديگه ي ما هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون سر خوشكله كه حالا فهميدم اسمش ارتينه يه پووووف بلند بالا زير لب كشيد كه معنيش دقيقا اين ميشد:" خب به من چه؟!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: شيدا ايشون هم اقا ارتين( همين موقع باناز ادامه داد) حساب دار جديد بوتيك هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه پر سوالم رو به الناز انداختم ولي هيچ جوابي نداد و معلوم شد اونم نمي دونه اون دختر قرتيه كيه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يه بسم ا... به طرف پيش خوان رفتم هنوز كه اخراج نشده بودم پس نبايد حلوي اين سره ي عوضي كم مي اوردم.پر رو حتي يه سلاموخشك و خالي هم نكرد( حالا نه كه خودت كردي؟!!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا الناز رفتيم تو بخش مانتو ها و روي دو تا صندلي كه اون جا بود نشستيم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: شيدا چي شد؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: هيچي بابا پدرمو در اورده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: اخر چه قدر وقت داد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: شيش ماه اگه خدا بخواد جور ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالناز: منم يه نموره دارما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: حا بذار ببينم چي ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همين لحظه يه پسر خوش تيپ ديگه اومد داخل. اي خدا من امروز چقدر چشم چرون شدما از اسمون هم كه همش داره حوري مذكر مي باره خب خدا حالا چي ميشه اگه يكي از اينا رو دو لپي مينداختي تو دامن من؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاي اي اي شيدا منحرف شديا حواست رو جمع كن كه دو روز ديگه بايد سرنگ به دست از تو جوباي نياوران جمعت كنم( چه خوش اشتها نياوران...). خودم تز فكراي چرت و پرت خودم خندم گرفته بود من اگر از اين شانسا داشتم كهوحالا اين جا نبودم( ميشه بگي دقيقا كجا بودي؟!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسره يه ده دقيقه اي با ارتين حرف زد و دختره رو برداشت و زد بيرون. خب پس اين خانوم خوشكل هم صاحاب داره شيدا خانوم به دلت صابون نزن بي عرضگي اينا رو هم داره ديگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت يك و نيم بود كه ارتين رفت بيرون و من و الناز با هم تو مغازه مونديم. الناز داشت از دوست پسر جديدش مي گفت اگه بهم لطف نكرده بود كه همين حالا صورتشو با ديوار يكي مي كردم هر از دو دقيقه با يه نفر در حال پريدنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نميودوني ارش چه قدر خوشكله يه چيزي تو مايه هاي همين ارتين خودمونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه زود ارتين مال ايشون شدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همين موقع گوشيش زنگ زد مثل اينكه ارش جونشون بود چون همچين با عشوه خرف مي زد كه عقم گرفته بود! بعدش هم جل و پلاسشو جمع كرد و رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ زدم به فست فود سر خيابون برام همبر بيارن منتظر همبر گرم بودم كه كسي رو كه فكرش رو هم نمي كردم رو جلوي چشمام ديدم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دو روزی گذشت و من تمام تلاشم این بود که خودمو با شرایط جدید وقف بدم..تا حدودی هم موفق شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز صبح روز مهمونی آرمین و آنا بود که مامان برای اومدنشون ترتیب داده بود...هر چی آدم توی تهران بود رو دعوت کرده بود...همش هم به من بیچاره گیر می داد که این کارو کن اون کارو کن..رفتم پیش آرمین و بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آرمین ما بخوایم اینجا بمونیم نمی تونیم حتی یه دوش بگیریم...پاشو بریم سوئیت من..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا نمیشه..مامانت ناراحت میشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir