داستان درباره ی دختری به اسم الماست که در حال گذروندن سال آخر دبیرستان هستش چند سالی هس که یه موضوع ذهنش رو بدجور مشغول کرده و با برادر دو قلوش ارسام روی این موضوع کار میکنه ولی با یه اشتباه که این دوتا مرتکب میشن……..

ژانر : تخیلی، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۷ دقیقه

مطالعه آنلاین چشم برزخی (جلد اول)
نویسنده : bloom_w

ژانر : #ترسناک #تخیلی

خلاصه :

داستان درباره ی دختری به اسم الماست که در حال گذروندن سال آخر دبیرستان هستش چند سالی هس که یه موضوع ذهنش رو بدجور مشغول کرده و با برادر دو قلوش ارسام روی این موضوع کار میکنه ولی با یه اشتباه که این دوتا مرتکب میشن……..

گاهی باید دور خودت یک دیوار تنهایی

بکشی ...

نه اینکه ببینی چه کسی ان را خراب میکنم

بلکه باید دیگران را از خودت دور کنی

...

نظریه ی تناسخ و تولد دوباره، از ویژگیهای بسیار مهم دین هندوئی بشمار آمده و در حقیقت، وجه مشخصه ی دین هندوئی از سایر ادیان محسوب میشود. به عقیده ی آنان روح درکالبد این جسم خاکی محب*و*س بوده و عظمت و جاودانگی روح انسان، تحت الشعاع وابستگی و تعلق خاطر او به امور مادی و لذات نفسانی قرار دارد.

اسارت روح در کالبد جسم خاکی، ناشی از اعمال اوست. انسان سازنده ی سرنوشت خویش است و هر چه بکارد همان را برداشت خواهد کرد. اگر اعمالش از روی عدم تعلق خاطر و صرفاً بر اساس انسانیت باشد، سرنوشتی آزاد از رنج و از هر نوع اسارت و در واقع وصول به موکشا یا رستگاری در انتظار او خواهد بود. اما اگر اعمالش از روی خود خواهی و لذات نفسانی و جاذبه های دنیوی باشد، او با اسارت در زنجیر بی پایان تولد و تولدی دوباره، نتایج آنها را خواهد دید.

با تکونای ماشین سرم رو از روی کتاب بلند کردم

صدف:باز تو این کتابارو گرفتی دستت؟

_چیکار من دارید شما

سرم رو دوباره برگردوندم رو کتاب که هلمااز وسط صندلی امد بین ما

هلما:هی داریم میرسیم...فکر کنید این اخرین اردوی مدرسه ای هست...سال دیگه دانشگاه وحال وهول

_هه

با صدای هه هلما برگشت سمت من

هلما:باز این کتابو گرفت دستش...ای خدا این توی جمع دیوونه نبود که دیوونه شد

صدف:اخ گفتی

بعدم شادی با سرعت کتابو از چنگم کشید بیرون

_هی پسش بده امانته

هلما:باز تو داداشت یه کتاب از اون پیرزن کند ذهن گرفتین

_هلما خواهش میکنم این کتاب امانته...برای ما مهمه

صدف:مهمه...مهمه نکن بابا نمیخورتش که

_از کجا معلوم شایدم بخوره

هلما:مگه من مثل تو بزم؟

_بز این صدفه کتابو بده

صدف:بله؟ببخشید شما دارید دعوا میکنید من این وسط چی ام؟

_بزی دیگه

با حرفم به سمتم حمله کرد ولپم رو محکم کشید که جیغم رفت هوا وپشت بندش صدای معلممون خانم عبادی

_وای باز شما سه تا باهم دعوا کردید؟

هلما:تقصیر این دوتا بزه

منو صدف ریختیم رو سر هلما

عبادی:صدف هلما الما بزرگ شدید بسه نا سلامتی سال دیگه میرید دانشگاه ها...

هلما:خانوم ما نهایی هامون رو پاس کنیم دانشگاه پیش کش

حالا بماند که درسمون خوب بود بالاخره اتوب*و*س جلوی در باغ وایساد وما ریخیتیم پایین پشت سر اتوب*و*س ما اتوب*و*س حساب داری ها ایستاد همشون با اعتماد به نفس پیاده شدن کلا از سال اول دبیرستان تا الان که سال سومه ما با حساب داری ها لج بودیم جنگ بین بچه های معماری وحساب داری ها تمومی نداشت یادمه یه بار اب بازی کردن تو حیاط انداختن گردن ما ماهم که عادت نداریم به کسی بدهکار بمونیم زنگ تفریح که همشون تو حیاط بودن یه بسته کامل قرص ژلوفن ریختیم تو بخاری کلاسشون تا ساعت اخر کل مدرسه تو حیاط کلاساشون رو برگذار کردن یه نمره انظباطی هم به این حساب داری ها دادن...توپ...

همگی رفتیم تو باغ خوبیش این بود که چون همه دختر بودیم تو باغ ومرد نبود لباس راحتی اورده بودیم ومیشد بزنیم وبر*ق*صیم اول همه ما سه نخاله رفتیم یه الاچیق ته ته باغ واونجا پهن شدیم دو دقیقه نگذشته بود که بروبچ کلاس ریختن تو الاچیق ما

_به ارازل چطورید؟

پرنیان:خوبیم ببینم پایه بزن وبر*ق*ص که هستید شما نه؟

هلما:اوف اره بابا

زهرا:پس شروع کنید

همه امدن تو الاچیق ما وپهن شدن

سوگند:خب؟کی میخواد بخونه؟ لطفا یکی که صداش خوبه بیاد جلو وگرنه اگه مورد قبول واقع نشد از الاچیق شوتش میکنم بیرون

_خیل خب بابا یه چی بدید بشه بزنیم روش

صدف دست کرد یه باکس پلاستیکی از تو کیفش در اورد وگرفت جلوی من ازش گرفتم

_خب...اهنگ درخواستی بدید

هلما:هرچی میخوای از دل تنگت بگو

_خب همیاری نشه فراموش

همه باهم گفتن:لامپ اضافه خاموش

با ضرب خواصی زدم رو باکس وشروع کردم اردوی اخر بود پس بزار خوش باشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صدسال پیش تو شهری از مشرق زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو بیایی بود که بابا بیا وببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگن تو اون شهر یه جایی همون ورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلطانی داشت قصر وخونه حرم سرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مال دنیا هیچی اون کم نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چار تا زن عقدی وچل صیغه داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مال دنیا هیچی اون کم نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چار تا زن عقدی وچل صیغه داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باریک وبلند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه گفتن:داشتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضریف ولوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داشتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موفرفری وگیسو کمند,از همه رنگ ناز وقشنگ رنگاوارنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داشتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی پیرنش گل گلی ویکی دیگشون لب گلی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما میون اون همه گل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همه خوندن:تپلی واسش سوگلی بود ,تپلی واسش سوگلی بود,تپلی واسش سوگلی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع سمانه پاشد وایساد به ر*ق*صیدن وقر دادن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همه میدونستن سوگلی گلش بود همه میدونستن سوگلی جونش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قند تو قندونش بود...نمک نمکدونش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما خبر نداشت شبا سوگلی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر حکیم باشی رو مهمونش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر حکیم باشی رو مهمونش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا دیگه همه ریخته بودن وسط میر*ق*صیدن جز منو هلما وصدف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوگلی لباش سرخ تنش سبزه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه رو اون کنج لباش خنده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تپل مپل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دل برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلوی پوس کنده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تپل مپل وتودل برو وهلوی پوس کنده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه هو دیدم جمعیت گریخت هر کی از یه طرف الاچیق میپرید پایین اروم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_س...سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناظم بد اخلاقمون درست پشت سرمون وایساده بود اون نامردا که فقط تو خوشی باهامونن در رفتن خانم افراسیابی دست به سینه نگامون میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب...میخونیدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه دیگه تموم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند ازمون دور شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:اه پسر دیدی خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:پسر نه دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:گشنمه!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:بزارش لب افتاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_منم گرسنه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلی وصدف خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:من از این ساندویچ اماده ها اوردم بخوریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واز تو کیفش باکس ساندویچ اماده اورد بیرون دوتا توش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:من نون پنیر اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شروع کرد به خوردن نون پنیرش ما هم سانودیچ هلما رو خوردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:الما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:تحقیقاتون به کجا رسیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ام...هیچ جا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:بابا اینا همش خرافاته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب هر کسی یه باور واعتقادی داره نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:اذیتش نکن هلما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه اون روز کلی زدیم ور*ق*صیدیم ناهارم از رستوران توی باغ گرفتیم هر سه تامون جوجه گرفتیم بعدم تو باغ گشتیم وکلی عکس گرفتیم با تبلت من وگوشی صدف وخلاصه اتوب*و*س ها امدن وما سوار شدیم تا دوباره سوار شدیم همه تو اتوب*و*س شروع کردن به اهنگ گذاشتن وجیغ زدن وکل زدن همه مردم تو خیابون چپ چپ نگامون میکردن صدای تبلتم بلند شد البته نشنیدم ولی تو دستم ویبره رفت بازش کردم بابا بود:کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نزدیکیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره اتوب*و*س جلو مدرسه وایساد وما پیاده شدیم ماشین رو دیدم با بچه ها خدافظی کردم وسوار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سلام از یک کیلو متری صدای جیغاتون می امد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هه...اره دیگه اردوی اخر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو باز کردیم ورفتیم داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بد نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان جلوی تلوزیون نشسته بود بابا هم رفت تو اتاقش لباسشو عوض کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارسام کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خوابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم این کلک خواب نیست رفتم سمت طبقه بالا ورفتم دم در اتاقش بدون در زدن پریدم تو بیچاره گرخید فکرکرد مامان یا باباست زود پرید رو کتابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:ع*و*ض*ی تویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ع*و*ض*ی عمته(عمه نداریما)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد تو درو بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امدی بخوابی ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:منو بگو برای کی چند ساله دارم زحمت میکشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو مماغتو بکشی بالا هنر کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو کتابا بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شد اسپری خریدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اره بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قرمز دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه ظهر که همه خواستن بخوابن بیا تو اتاقم خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:حله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا میتونی به ادامه تحقیقاتت برسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقش زدم بیرون ورفتم سمت اتاق خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسمو عوض کردم ولباس تو خونه ای پوشیدم یه نگاه به خودم تو اینه کردم موهای روشن قهوه ای چشمای قهوه ای که تویکی از رنگینه های چشمم یه خال مشکی دارم مثل اینه که سه تا مردمک داشته باشی خیلی باحاله لبامم بزرگ نیست خوبه دماغمم گنده نیست صورت کوچولویی دارم واز این بابت ناراحتم اخه هرجا میرم جمله های مزخرفی مثل:وای چه نازه...اخی چه ملوسه...چه ریزه میزس...و...میشنوم ...بی خیال چهره شدم میدونستم طرفای ظهر همه میخوابن الان ساعت3بود پریدم رو تخت چهار زانو نشستم دستامو به حالت درست گرفتم حالت درست تمرین هام دوتا انگشت وسط بای روی هم باشه به سمت بالا انگشت های شستم روی هم به سمت پایین بقیه انگشتا خم باشن طوری که بند دومشون روی هم باشه ...حالا یه نفس عمیق ونگه میدارم تا موقعی که احساس درد تو قفسه سینم بکنم ولبامو کمی از هم فاصله میدم وبازم رو اروم میدم بیرون یه با دیگه این کارو تکرار میکنم ...خب اماده میشم برای مرحله دوم...دوباره یه نفس عمیق اینبار باید زبونم رو بین دندونام بزارم وبازم رو با صدای مثل تسسسسسسسس بدم بیرون...دوبار دیگه هم این کارو میکنم وتموم تو سرم احساس سوزن سوزن بهم میگه درست تمرینو انجام دادم...خب تمرین رفت تا 24ساعت اینده...(لطفا این کارو انجام ندید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب حالا وقتشه برم تمرین بعدی .همین که پامو از تخت میزارم پایین سرم گیج میره وشوت میشم پایین تخت همون موقع در باز میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:هی ببین چی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو میبینه که پایین تخت افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:باز زود بعد تمرین بلند شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه یادم میره خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:بی خیال بیا شروع کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم گوشه فرشو زدیم بالا ارسام اسپری رو در اورد کتابشو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد همون صفحه توپ وشروع کرد با اسپری اون شکل عجیب رو کف زمین کشیدن یه دایره که توش پره از دایره های کوچیکتر و وسطش یه چشم انسانه وکلی کلمه های عجیب که ما نمی تونیم بخونیم دورشه مثل دایره های پیچ پیچی مثلث وشکل های هندسی شکسته ییا مخلوط شده با شکلای دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:خب تمومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببینم سنگم گیر اوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اره بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسنگ فیروزه ای اصل اندازهیه سکه250 گرفت جلوم خیلی خوشگل بود فرشو انداختیم دوتامون رفتیم تو بالکن تو اتاق من یکی از گلدون ها رو گذاشت جلوی من سنگو گذاشتم روی خاک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:فکر میکنی اونوقت انقدر قدرت داشته باشی که بتونی فکر رو بخونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون پیرزنه که گفت میتونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:هوم...تو میتونی نه من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هی هی قرار شد اول من امتحال کنم اگه نشد نوبت توعه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب فکر کنم اماده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگو برداشتم وگذاشتم رو پیشونیم بین ابرو هام(لطفا هرگز این کارو بدون نظارت یه متخصص انجام ندید)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو دقیقه که گذشت سنگو برداشتم وگذاشتم تو گلدون رو خاک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببینم گفت چند روز باید این کارو بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:پنج روز بدون وقفه یعنی اگه یه روز یادت بره ...تموم از بین میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره یادت نره یادم بندازی ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:حله راستی اون کتابه رو امروز از تو اتاقم کش رفتی بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند پهن رفتم سمت کیفم وکتابو در اوردم وبهش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:میخوای اون پیری جفتمون رو بکشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیل خب خیل خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام از اتاق رفت بیرون منم پریدم تو تخت وخوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس خیسی میکردم چشمامو باز کردم هوا تاریک بود احساس کردم یه چیزی داره از دماغم میاد پایین چراغ خوابو روشن کردم دست کشیدم زیر دماغم خون دماغ شده بودم احتمالا مال امروزه که همش تو افتاب بودم از اتاق امدم بیرون وم*س*تقیم رفتم تو دستشویی صورتمو با اب خنک شستم ویه دمال گرفتم زیر دماغم امدم بیرون رفتم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بیا الما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمش افتاد به دسمال خونی زیر دماغم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:وا دماغت چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خون دماغ شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:الکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا مال امروزه همش تو افتاب بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:اهان بیا میوه بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا ارسام کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بابا که مغازس ارسامم با دوستاش رفته باشگاه بیلیارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوه باشگاه بیلیارد مگه چند سالشه این نفله اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:حالا هرچی پسره دوست داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو مبل پهن شدم ویه سیب برداشتم وشروع کردم به گاز زدن مامانم رفت تو اشپزخونه منم کنترل تلوزیون رو برداشتم وکانالارو بالا پایین میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ جا هیچی باحال نداشت اخر زدم پی ام سی سیبنم تموم شده بود انداختمش تو بشقاب وبه تلوزیون خیره شدم دوباره خم شدم یه گیلاس برداشتم یه گاز زدم چشمم افتاد به گیلاس یه کرم کوچیک سفید داشت توی میلولید با جیغ پرتش کردم اونور یه دستمال برداشتم دهنم رو پاک کردم مامان تندی امد تو هال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چیه چرا جیغ میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان کرم داشت گیلاسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:وا مگه میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گیلاسو برداشت و نگاش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:کو این که کرم نداره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودم دیدمش سفید بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خیالاتی شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیلاسو برد تو اشپزخونه منم دوباره سرم رو برگردوندم سمت تلوزیون همون موقع در باز شد ارسام امد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:سلام اهل خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:سلام خوب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اره ترکوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نیومده بود تو هال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:این قل خلم کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خل عمته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:بدبخت عمه نداشته ما که تو هی میبندی به نافش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وهه هه هه هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:هه هه هه هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:وای از دست شما دوتا خل ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو ارسام باهم گفتیم:قل ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:ابجی خله بیا بریم اتاقم کارت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم دنبالش راه افتادم سمت اتاقش رفتیم داخل درو بستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:بیا یه مدیتیشن جدید برات گرفتم ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهان...پس اصلا جنابالی بیلیارد نرفته بودین نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:نوچ...دنبال کارای جنابالی بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارسام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگم یکم دارم نا امید میشم ما 4ساله داریم این کارارو میکنیم پس چرا چیزی نمیشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اون موقع زیاد اطلاع نداشتیم ولی الان این پیرزنه خیلی بدردبخوره خدایی...تازه از منم خوشش امده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم تو بازوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از بس بهش میگی پیرزش همش احساس میکنم واقعا پیره بابا فوق فوق 35 سالش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:از نظر من پیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب بابا تینیجر...بده ببینم این مدیتیشن جدیدتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویه کاغذ داد دستم که بنظر کهنه قدیمی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما رفتیم بتمرینیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:برو برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاقش زدم بیرون ورفتم سمت اتاقم نشستم رو تخت چهار زانو دستامو دوباره همونجوری گرفتم یه نگاه به برگه روبه روم کردم اول مراحل ریلکس شدن رو گفته بود همه رو انجام دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد گفته بود چشمان خود را متقاطع کنید(همون لوچ کردن خودمونه)وبه پیشانی خود خیره شوید همین کارو کردم بعد گفته بود با چشمان بسته دوباره همین کارو انجام دهید دوباره همین کارو مرحله به مرحله کردم بعد گفته بود دوباره متقاطع کنید وبه نوک بینی خود نگاه کنید اینکارو که کردم یکم چشمم درد گرفت ولی بازم انجامش دادم بعد گفته بود با چشم بسته همین کارو بکنم دوباره همین کارو کردم چشمامو باز کردم تخم چشمم درد میکرد رفتم خط بعدی رو خوندم(خواننده گرامی لطفا هیچ یک از این تمارین رو انجام ندهید در صورت خواستن لطفا تمام تمرین ها زیر ظر متخصص باشد)خب خط بعدی نوشته بود یک شمع بیاریم زود دویدم تو اشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ننه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:هوم؟حالا دیگه شدم ننه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره یه شمع بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:شمع میخوای چیکار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ام...میونی لامپ تو تراس خراب شده میخوام به گلدونام سر بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نصف شبی برو صبح سر بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبح مدرسم بعدم خستمه میخوابم دوباره شب بیدار میشم...بده دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:تو کابینته بردار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از اول میگفتی مادر من خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت کابینت وشمع رو برداشتم دوباره بادو رفتم تو اتاقم ودوباره چهار زانو ایندفعه رو صندلی نشستم کاغذم اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب کوج بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهان شمع..نوشته بود شمع رو روشن کنید وچشمان خود را متقاتع کنید در این حالت باید دو شمع ببینید همین کارو کردم چشمامو لوچ کردم یه شمع دیگه کنار شمع اصلی دیدم بعد نوشته بود به فاصله این دو شمع خیره شوید دوباره چشامو چپ کردم وبه فاصلشون خیره شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب این کارم کردم بعد نوشته بود برای این کار به یک فرد دیگه نیاز دارید دویدم بیرون رفتم دم در اتاق ارسام دوباره بودن در زدن پریدم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام دوباره پرید رو کتابا ولی تا منو دید خواست یه چیزی بگه ولی دهنشو بست چشماشم برای یه ثانیه بست ودوباره به من نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اخه چی بهت بگم بزبزی؟صد دفعه نگفتم اینجوری میایی حس میکنم بابا یا مامان میخوان مچم رو بگیرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا هم اکنون نیاز مند یاریتون هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد کتابارو گذاشت زیر تختش امد بامن تو اتاقم صندلی میز تولت رو کشید برعکس گذاشت نشست دستاشو گذاشت روپشتی صندلی وچونش رو گذاشت رو دستاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب نوشته برای این یکی کار باید یکی دیگه هم باشه...خب بزار بینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همون خطو خوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نوشته به چشمان فردی خیره شوید وچشمان خود را متقاطع کنید همانند قبل شما باید یک چشم بین چشمان ان فرد ببینید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:خب برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذو گذاشتم رو میز سرم رو خم کردم به چشمای ارسام نگاه کردم چشمامو چپ کردم که ارسام بلند زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه؟مرض داری داشتم تمرکز میکردما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اخه....اخه...باید خودتو میدیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیشعور احساس داشته باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:اوکی ساری برو از اول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به چشماش نگاه کردم وچشمامو چپ کردم ایندفعه نخندید سعی کردم یه چشم بین چشماش ببینم وموفقم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب تموم شد میتونی هری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:خواهش میکنم بزبزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.بعد رفتن ارسام بقیه تمرینا رو گذاشتم واسه فردا مامان داشت صدامون میکرد واسه شام رفتم پایین بابا هم امده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام بابایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:سلام خل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:قل بابا قل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم سر میز وشروع کردم به خوردن ماکارونی سس سفیدم ریختم روش دیدم ارسام داره بد نگام میکنه بابا ومامان مشغول صحبت بودن با ابرو بهش اشاره کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشماش به غذام اشاره کرد یه نگاه به غذام کردم دوباره سرم رو براش به معنی خب؟ تکون دادم دیدم گوشیش رو در اورد تبلت من رو ویبره بود برش داشتم بازش کردم نوشته بود(هیولا مگه قرار نبود شبا غذای چرب نخوری مغزت می هنگه ها)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت برای ذهن خوب نبود براش نوشتم(یه امشب کم میخورم خب؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به معنی هرجور راحتی تکون داد منم واقعا کم خوردم همگی نشستیم پای تلوزیون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه فیلم بزن بزن دیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پاشید ببینم فردا من مدرسه ندارما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما دوتا با غرغر بلند شدیم رفتیم تو اتاقامون ساعت طرفای12بود که سرم رو گذاشتم رو بالشت وخوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس حرکت یه چیزی تو دماغم بیدار شدم هوا تاریک بود چراغ خوابو روشن کردم دوباره دست کشیدم زیر دماغم بازم خون دماغ شده بودم اونم تو یه روز رفتم تو دستشویی ودوباره با دستمال کاغذی زیر دماغم رفتم تو اتاق نگاه ساعت کردم 3بود طاق باز خوابیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ساعت بیدار شدم هوا روشن شده بود زود رفتم تو دستشویی تو اینه نگاه خودم کردم یکم پایین دماغم لک بود شستم صورتمو امدم بیرون رفتم تو اتاقم لباسای مدرسه رو پوشیدم مغنعمم کردم سرم ورفتم پایین ارسام پشت میزه تو اشپزخونه نشسته بود تند تند میخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان وبابا همیشه این موقع ها خوابن منم نشستم با ارسام صبحونه خوردم اون زودی خورد کیفشو برداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واز در رفت بیرون منم خوردم 5دقیقه دیگه سرویسم می امد رفتم دم در ایستادم همون موقع امد رفتم جلو نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچکس جز راننده جوابم رو نداد اخه همه خواب بودن منم یکم پلکام گرم شد ولی با وایسادن ماشین چشمامو باز کردم پیاده شدم ورفتم سمت مدرسه رفتم تو کلاس مثل همیشه شادی وزهرا امده بودن وداشتن صحبت میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاشون جوابم رو دادن رفتم صندلی اخر میز مهندسی رو هم کشیدم جلو کیفمو گذاشتم زیر سرم وخوابیدم کارم بود ...تازه داشتم خواب راحت رو تجربه میکردم که صدای گروپی امد وگوشم سوت کشید کلمو بلند کردم دیدم صدف با قیافه داغونی که ازش خواب میباره بالای سرم وایساده کیفشو کوبیده بود روی میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بمیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امد نشست کنارم وبا چشم های گود نشسته نگام میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز تا صبح نشستی پای فیلم کره ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:اره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد کیف منو کشید جلو خودش وافتاد رو کیف بیهوش شد به دو ثانیه نکشید خوابش برد منم دوباره به حالت قبلم برگشتم سرم رو گذاشتم رو میز هنوز چشمام گرم نشده بود که در کلاس با شدت باز شد وخورد تو دیوار صدفم بلند شد منم پریدم هوا هلما تو در وایساده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:از مدرسه متنفرم!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اونم از تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما امد سمت مون رو یه صندلی نشست صندلی دسته دار کیفشو گذاشت روش و خوابید صدفم همین طور منم کلا ما سه تا کل سال رو خواب بودیم مخصوصا این هلما صدای زنگ امد کلم که خشک شده بود رو برداشتم همه امده بودن معلمم ماکتمونم امد همه بلند شدیم رفتیم سر کمدامون مقوا ماکت وچوب بالسا برداشتیم پرژه اخرمون بود باید ساختمون درست میکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:میگم بنظرت اگه این پنجره رو بزارم اینجا خوب میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:نمیدونم امتحانی بزار چسب نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:الما تو چی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش:من چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم دوتاشون با بهت به من نگاه میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:الما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:دماغت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست کشیدم زیر دماغم داشت بازم خون می امد این دیگه داره غیر عادی میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من خوبم...گرمیم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زود اجازه گرفتم دویدم پایین صورتمو شستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم بالا اون روز 4ساعت ماکت داشتیم 4ساعت دین وزندگی بالاخره کلاس ماکتمون تموم شد رفتیم کلاس ب*غ*لی که دین وزندگی داشتیم با حساب داری ها تو یه کلاس بودیم ما سه تا زود سر جای همیشگیمون نشستیم من وسط صدف کنارم هلما هم یه طرفم معلم دینیمون یه خانم با جذبه بود طوری که ما سه تا بیشتر هلما البته تا حالا جرئت نکرده بودیم سر کلاسش بخوابید هر جلسه امتحان میگرفت هر جلسه درس میپرسید یه طوری درس میداد که خنگم بودی میرفت تو کلت اصلا جذبه ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:وای الما داره خوابم میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تحمل کن هلی تو نباید سر کلاس خانم معین بخوابی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:نمیتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میتونی...میتونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف:بخوابی خودتو مرده فرض کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:دارم سعی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه اون 4ساعتم با مسخره بازی ما تموم شد وبرگشتم خونه درو باز کردم ورفتم داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام کسی خونه نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:علیک سلام چرا مامان بیا امروز عصری مهمون داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اشپزخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خالت اینا دارن میان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم لباسامو در اوردم صدای ارسام که از راه رسیده بود می امد ارسامم رشتش معماری بود میخواستیم تو دانشگاه باهم باشیم همیشه چون همه جا باهم بودیم بهمون میگفتن دوقلو های افسانه ای ارسام امد تو اتاقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:چطوری مگس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبم انگل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:کرم کدو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اسکاریس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارسام:پاشو تمرینات یادت نره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوه اوه خوب شد یادم اوردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دویدم تو تراس نشستم ارسام رفت تو اتاقش سنگ فیروزه رو از تو خاک برداشتم وگذاشتم رو پیشونیم بین دو ابرو هام وبعد دوباره گذاشتمش سر جاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمرینامو انجام دادم وبعد خوردن ناهار خوابیدم...عصر با صداهایی که از پایین می امد بیدار شدم هوا هنوز روشن بود پامو از تخت گذاشتم پایین که ضعف کردم وافتادم زمین صورتم رو به روی فرش بود احساس کردم صدای چک چک میاد گیج میزدم نبض سرم میزد به روی فرش نگاه کردم خونی بود دست کشیدم زیر دماغم ولی دماغم خونی نبود احساس خیسی کنار صورتم حس کردم دست کشیدم کنار لپم خونی بود به سختی بلند شدم رفتم تو دستشویی کسی تو راهرو بالا نبود که متوجهم بشه تو اینه نگاه کردم از گوشم یه باریکه خون داشت می امد ترسیدم...وحشت کرده بودم رفتم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله اینا پایین بودن مامان با خوشرویی برگشت جوابمو بده که نگاش رو گوشم موند همه با بهت نگاه میکردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:خدا مرگم بده گوشت چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمی دونم از خواب بلند شدم اینجوری بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:ارسام بلند شو بپوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه حول کرده بودن منم با کمک خالم پوشیمد اصلا حواسم نبود که عسل دختر خالمم اینجاست از من دوسال کوچیکتر بود با بهت نگام میکرد بابا هم سر کار بود مامان زنگش زد زود امد همه منو بردن بیمارستان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:عکسا که نشونه ای از شکستگی سر نمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:پس چی شده اقای دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:دلایل خون ریزی از گوش میتونه گشیده شدن پوسته نازک جمجمه باشه که مال افراد مسنه یا شکستگی بر اثر ضربه تصادف دعوا وخیلی چیزای دیگه ولی جمجمه دخترتون سالمه وشکستگی یا کشیدگی پوسته نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خب چی میتونه باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر:معلوم نیست احتمالا چیز تیز تو گوشش کرده یازخمی رو روش رو کنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی گوشم زخم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلی سوال همه امدیم بیرون هیچی معلوم نبود شاید مال این سنگه هست که میزارم رو پیشونیم...نه بابا نمیتونه مال یه سنگ باشه که به مدت دو دقیقه رو پیشونیمه اصلا اون چه ربطی به این داره اخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه برگشتیم خونه واین موضوع رو فراموش کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان به تجویز خودش استراحت وخواب مطلق برام در نظر گرفت الانم من رو تخت طاق باز خوابیدم به سقف خیره شدم چشم هام کم کم دارن بسته میشن ...شنیده بودم خواب خواب میاره ...پلکام سنگین شد...وخوابم برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:الما...الما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم مامان کنارم بود یه کاسه که ازش بخارم بلند میشید تو سینی تو دستش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:پاشو سوپ بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو تخت خدارو شکر فردا جمعه بود مدرسه بی مدرسه از سوپ بدم می امد ولی به زور مامان خوردم ودوباره خوابیدم ...چشمامو باز کردم...زمانو مکانو گم کرده بودم بدنم خشک شده بود...سعی کردم تکون بخورم ولی نمیشد...انگار به تخت بسه بودنم احساس میکردم کلی جعبه چوبی100کیلویی رو قفسه سینمه به سختی نفس میکشیدم احساس میکردم یه طناب کلفت دور گردنمه...ترسیدم...سعی کردم جیغ بزنم...مامانو صدا میزدم...همینطور ارسام وبابا رو...جیغ های وحشتناک میکشیدم...پس چرا کسی نمی امد؟دیگه اشکم داشت در می امد...یک سانتم نمیتونستم تکون بخورم...صدای در امد...در باز شد مامان بود...خوشحال شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان...مامان چرا هرچی صداتون مبزدم جواب نمیدادید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مامان یه نگاه کوتاه به من کرد ورفت سر میز تولتم شونم رو برداشت وبه سمت در رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان!!!!مامان!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اون اصلا جیغ وداد های منو نمیشنید ودر اخر از در رفت بیرون...ترسیده وخسته بودم...بازم تلاش کردم تکون بخورم...ولی بی فایده بود...انقدر تلاش کردم که در اخر انگشت کوچیکه دستم تکون خورد واون حس 100تا کارتون روی قفسه سینم پرید...وبلند شدم نشستم...نفس نفس میزدم دویدم رفتم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان؟مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان از اشپرخونه با نگرانی امد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چیه چی شده؟چرا هوار میزدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان برای چی هرچی جیغ میزدم نمیشنیدی حتی امدی تو اتاقم کلی صدات کردم ولی تو خونسرد شونه روبرداشتی ورفتی بیرون چرا ؟چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:چی میگی الما من امدم تو اتاقت تو خواب بودی...چشماتم بسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه چشمام باز بود من دیدم تو امدی وشونه رو برداشتی ورفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز هرچی برای بابا ومامان وارسام تعریف میکردم هیچکدوم باور نمیکردن مامان میگفت تو خواب وبیداری یه چیزی دیدی...ولی من مطمئن بودم که چشمام باز بود...بهرحال من تمرینا مو نگذاشتم کنار امروز روز چهارمه که سنگ فیروزه رو میزارم رو پیشونیم...دیگه خون دماغ نمیشم حتی از گوشمم دیگه خون نیومد مامان وبابا هم دیگه میگفتن حواست نبوده یه چی کردی تو گوشت...ولی من کاملا حواسم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:سلام خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو از رو میز بلند کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:صدف کو ؟نیومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:چته پکری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خوبم فقط خسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:دیشب ساعت چند خوابی مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_11فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هلما:11خوابیدی؟الان پکری؟!!!!!واو من3خوابیدم الان شنگولم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا خسته بودم...ولی از خواب سردرد هام خوب نمیشدن احساس میکردم پوست پیشونیم داره کش میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مدرسه برگشتم خونه اخرین روزی بود که سنگ فیروزه رو میزاشتم رو پیشونیم ...این چند روزه عصابم سر کوچکترین مسائل خورد میشد با مامان دعوام شده بود همین طور با ارسام...باهاش حرفم نمیزدم بعد خوردن ناهار که بنظر بد مزه ترین غذایی بود که خورده بودم رفتم تو اتاقم...من چم شده بود؟من همیشه عاشق دست پخت مامان بودم ولی حالا...مزش مثل زهرمار بود...رفتم رو تختم وسعی کردم بخوام...تصمیم گرفتم برای اذان بلند شم ونماز بخونم...ادم مومنی نیستم ولی احتیاج به ارامش داشتم...روتختم دراز کشیدم وخوابیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم دمر خوابیده بودم اتاق تاریک بود یادم افتاد به خودم قول دادم برای نماز بلند شم خواستم بلند شم که صدای مامانو شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بخواب هنوز وقت نماز نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج خواب بودم ...واسه همین دوباره خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:الما؟الما بلند شو ساعت 9شبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت چشمامو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_9...مگه تو نگفتی هنوز وقت نماز نشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:من؟خل شدی من اصلا تو اتاق تو نیومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی...اما من صداتو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:حتما خواب میدیدی...پاشو یکمم درس بخون محض رضای خدا مثلا کنکورم داری ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واز اتاق رفت بیرون...تو بهت بودم...مطمئن بودم خواب نبود...اون صدای مامان بود من مطمئنم...هرچند صورتشو ندیدم پشتم به در اتاق بود...با عصبانیت بلند شدم ورفت تو دست شویی...چند مشت اب به صورتم زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم پایین بود دستم رو پر اب کردم وخواستم بزنم به صورتم یادف افتاد من اصلا چیزی درباره نماز خوندنم به مامان نگفته بودم پس اون از کجا میدونست؟ترسیدم...یه لحضه گرخیدم قلبم تو دهنم میزد...ابو زدم به صورتم وسرم رو اوردم بالا...ولی...از چیزی که میدیدم نفسم بالا نمی امد تو اینه هیچی نبود...انعکاس صورت نداشتم عقبکی رفتم در دستشویی باز شد واز عقب افتادم بیرون کمرم تیر میکشید ولی دردش به شدت ترسی که داشتم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:وای خدا بکشتم چرا تو اینطوری شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان امد کمکم کرد وبلندم کرد نفس نفس میزدم..وترسیده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:حالت خوبه تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ا...اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردم نشوندم رو مبل وهمون جور که میرفت تو اشپز خونه غر غر میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:اون از امروز که میگه من امدم بالا سرش اون از شبش که میگفت جیغ میزدم نمیشنیدی اینم از الان که بجای اینکه درو باز کنه با لگد میره تو در...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بقیه حرفاشو نمیشنیدم معلوم نبود چم شده...مامان امد از تو اشپزخونه بیرون یه لیوان اب قند دستش بود گرفت سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:بخور ببینم زرد شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش گرفتم وخوردم ولی شور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:هان چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمک ریختی توش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نه..بده ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازم گرفت ویه قلپ خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:وای ببخشید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت تو اشپز خونه مامانمم حواس نداره...البته درک میکنم نگران منه گوشیم کنارم بود زنگ خورد شماره هلما افتاده بود رو گوشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.