دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده

ژانر : پلیسی، عاشقانه، رازآلود

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۶ دقیقه

مطالعه آنلاین زندگی سیگاری
نویسنده : مرجان فریدی

ژانر : #عاشقانه #پلیسی #رازآلود..

خلاصه:

دختری از دیار فقر و سادگی

که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه.

دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده

مقدمه:

سازمانی...سیاه و دود گرفته..

دختری که به خاطر دانسته های اشتباهش

به تله ای مرگ اسا میافته..

دختری از جنس روشنایی..

و پسری از سازمان..از جنس تاریکی..

اخر ‌جدال این سیاهی و سفیدی چه میشود؟

شعله ی انتقام که روشن میشود..

چه چیزی باقی میماند..؟

از این زندگی سیگاری...

عشق...

یا مرگ..

زندگیمان را بر پایه سیگار ساختیم و بر روی خاکستر یکدیگر قدم گذاشتیم

بدان این که بدانیم با هر بار له کردن یکدیگر خود را خاکستر میسازیم ...

ابتدای رمان و نویسنده توضیح میده و بعد اون همراز شخصیت اصلی رمان توضیح می ده

شروع:

.......

کلاه تولد را برسر آروان گذاشتن و با ذوق به پسرک پنج ساله ی خود نگریستند

مریلا سر بروی شانه ی یوسف گذاشت و بالبخند گفت:

-بگو که هیچ وقت پیدامون نمی کنن .

من و تو آروان باهم خوشبخت میشیم؟

یوسف با این که چندان مطمئن نبود اما باز هم در حالی که سر مریلا را می بوسید و به بازی اروان با بادکنک ها خیره بود گفت:

- ما تا ابد باهم هستیم،خانومم!

بعد از خوردن کیک و باز کردن کادو ها برق هارا برای خواب خاموش کردند و هرسه به خواب رفتند.

با صدایی مریلا از خواب بیدارشد به تخت خیره شد خبری از یوسف نبود مریلا با نگرانی به حیاط دوید و با دیدن سیاه پوشانی که خوب

آنها را میشناخت،پاهایش بی حس شد و بر زمین افتاد .

طولی نکشید که افراد سازمان اورا نیز مانند یوسف گرفتند و با شوکر آنهارا ضعیف کردند .

یوسف با صورتی زخمی و خونی به آروان و مریلا که در دستان آن حیوان ها اسیر بودنند مینگرست و تقلا می کرد تا آزاد شود.

آن لحظه یوسف دلش می خواست یوسف سال ها پیش می بود .

همان یوسف درنده در سازمان ! تا با حرکتی همه ی آن شغال هارا تکه تکه کند، اما... امان از بدن زخمی و دست و پای بسته اش.

مریلا تقلا می کرد تا آزاد شود اما نمی توانست اروان گریه می کرد و مادرش را می خواست !

مردی از تاریکی حیاط بیرون امد و یوسف اورا خوب میشناخت...

او آلفرد بود هم دوره ای او از کودکی در سازمان ،همان دوست بدتر از دشمن ،همان کسی که همیشه به او حسادت می کرد،

آلفرد با قدم هایی محکم به آنان نزدیک شد و با لبخندی سرد رو به آنان گفت:

- سلام دوستان قدیمی ،یوسف تو که سازمان و خوب میشناسی کسی نمی تونه از دستشون در بره حتی تویی که بهترینه سازمان بودی!

برگشت سمت مریلا و با لبخندی کثیف گفت:

-مریلای عزیز تو هنوزم جذابی و هم اینکه یکی از قوی ترینای هکر سازمان محسوب میشدی ،اما ،اما امان از عشق که گند زد به کل زندگیتون ولی خب شما هم خیلی شجاعت داشتید که بر خلاف قانون سازمان عاشق شدید ،شما به سازمان خیانت کردید . و حتی...

برگشت سمت آروان

-حتی بچه دار هم شدید ،رئیس حتما خیلی خوش حال میشه اگه بدونه یه بچه پیدا کردم که پدرش بزرگ ترین آدم کشه سازمان بوده و مادرش بزرگ ترین هکر سازمان !این بچه وقتی بزرگ شه حتما خیلی نابغه میشه.....مگه نه یوسف؟

یوسف از خشم سرخ شده بود فریاد زد

-نمی زارم، نمی زارم با اروان کاری و کنید که با من و امسال من کردید ،نمی زارم قاتل بارش بیارید !

آلفرد با عصبانیت به سمت یوسف حمله ور شد و بعد از آن که اورا کتک زد به سمت مریلا رفت و گفت:

-می خوام همه ی اون نفرتی که ازت دارم و امشب بهت نشون بدم با زجر میکشمت !

در مقابل فریاد های یوسف و التماس های مریلا آلفرد لباس بر تن مریلا تکه پاره کرد .

آروان تنها نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الفرد با زور و خشونت به ناموس یوسف حمله ور شد و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروان نگاه کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یوسف از خشم و درد رو به مرگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمامی افراد سازمان که آن شب در آن خانه بودنند یکی پس از دیگری به جسم بی جان مریلا تجاوز کردنند و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروان نگاه کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الفرد تیری به سر یوسف شلیک کرد و آروان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروان نگاه کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریلا در حال جان دادن از بی حواسی الفرد استفاده کرد و رو به اروان گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،-فراموش.....ن..ن..نکن با..هامون چی کا..ار کردن....پ...سر...م

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تمام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها در ده دقیقه اروان هم پدرش را هم مادرش را به بدترین شکل ممکن از دست داد و تنها نگاه کرد واما این بار با نفرت نگاه کرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفرتی که هیچ گاه تا آخر عمرش تمام نمیشد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الفرد با لبخند به آروان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس ما تو سازمان یه دارویی داریم که باعث میشه حافظت و از دست بدی ،همه ی این ها رو فراموش میکنی ،راستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سازمان خوش اومدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*بیست و سه سال بعد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تهران ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*همراز..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ...خون تو دهنم و گوشه ای تف کردم و با حرص بهش نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقویی از توی جیبم در اوردم و گذاشتم زیر گلوش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به چه حقی دست روم بلند میکنی مرتیکه! ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت نگام کرد که چاقورو بیشتر تو گلوش فشردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با تو بودم مرتیکه ،یه نفر دیگه پولت و خورده یه نفر دیگه فرار کرده بعد اومدی یقه من و گرفتی برای چی ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس نگام کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب تو خواهرشی حتما جاش و میدونی دارو دسته ی شاهین دنبالت می گردن فقط کافیه خونت و پیدا کنن ،دیگه کارت تمومه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص کمی چاقورو به گلوش فشردم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه دورو برم نبینمت شغال ! والی خودم میکشمت ! فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد سرش و به علامت باشه تکون داد که مشتی به صورتش زدم که افتاد زمین و منم با سرعت به سمت دوچرخم دوییدم و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خونه حدود یک ساعت و نیم را بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت رکاب زدم و وقتی رسیدم خیس عرق بودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه هاتف این همه گند نمی زد و این همه طلب کارو کوفت زهر مار واسم باقی نمی زاشت‌ ، خونم حد قل تو همچنین جایی نبود، تقریبا تو بیابون زندگی می کردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه مغاره ای... نه آدمی ...هیچی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دست دارو دسته ی شاهین که بدجور به خون هاتف تشنه بودن، توی این جهنم دره زندگی می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب یادمه وقتی تو راه بودم ،تو کوچه یه زن چادری با دختر بچه ای از بغلم رد شدن ،قشنگ دیدم که زنه دست بچش و گرفت و پشتش قایمش کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرو وضعم نگاه کردم تیشرت مردونه با پیرهن مردونه چهار خونه سورمه ای قرمز با شال مشکی و شلوار پاره پوره که خدا رو شکر مده و کسی نمی فهمه از بدبختی این شکلی شده !چه قدر اون لحظه از زندگیم متنفر شدم ،از تیپم... از مدل زندگیم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیالش شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و در و با پاهام بستم ،به سمت آشپزخونه رفتم و وسیله های لازم و برداشتم و نشستم جلو آینه ،زخم رو اَبروم و با بتادین و آب تمیز کردم ، بعد خشک کردنش اروم اروم شروع کردم به بخیه زدن ! البته قبلش یه ذره از وسط ابروم و باتیغ زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بخیه ،سه تا مسکن انداختم بالا و یخ از یخچال یبرون آوردم و رو گونم گذاشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دیدن قیافم تو آینه خندم گرفت کم قیافم شکل بزن بهادرا بود ، با این شکستگی ابروم شدم غوز بالا غوز !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برنامه ی کسل کننده ی تلویزیون شروع شده بود و من رو کاناپه ی سیاه و ساده ی خونم لم داده بودم و سعی می کردم زخم دستم و بکنم ! اخه خشک شده بود و رو مخم بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو برداشتم و برای صدمین بار شماره هاتف و گرفتم و با دیدن خاموشیش با حرص زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو روحت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم کی بود که چشمام بسته شد و خوابم برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آلفرد بر روی مبل نشسته بود و با هفت تیر زیبای طلایش بازی می کرد که در اتاق باز شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر با نگاه مرده اش به چشمان آلفرد خیره شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تموم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آافرد با لبخند از جای بلند شد و به سمت پسر رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آلفرد -مثل همیشه گل کاشتی پسر،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ کس تو سازمان به گرد پاتم نمیرسه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که دستانش رو در جیب شلوار خوش دوخت نخودی رنگش فرو‌می برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب پس کار ایلیامم تموم کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه، خوبه ، رئیس خیلی خوش حال میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه پسر ذره ای هم تغیر نکرد گاهی این رفتار ربات وارانه اش حتی آلفرد را هم متعجب میس ساخت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این که چگونه یک پسر بیست و هشت ساله ان قدر بی روح و سرد است ..در طی این همه سال ،شاید کل حرف های ان دو در چند صفحه خلاصه میشد گاهی صدای پسر را فراموش می کرد ،گاهی فکر می کرد نکند که او ،واقعا تبدیل به همان درنده ای شده است که خودشان می خواستنند.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نگاه سرد و خیره ی پسر را به خود دید ..گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکتا رو که میشناسی همونی که یکی از بزرگترین پرونده های سازمان دستش بود ...اون به سازمان خیانت کرده...الانم داره از این جا با هواپیمای شخصیش فرار می کنه گفته شده داره میره ایران.... می خوام بگیریش...یادت نره قبل کشتنش رمز دستگاه و ازش بپرسی ...یادت نره که این یکی از مهم ترین ماموریت های توی پسر اون پرونده ای که دستشه اگه دست کسی که نباید بی افته ..سازمان برای همیشه از بین میره ...اون پرونده و اگه بدون رمزش پیدا کنی به هیچ دردی نمی خوره ...حالا برو اون یکتای بی همه چیز و پیدا کن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر با همان چشمان خالی و چاله وارش ،به آلفرد خیره شد و به سمت در رفت که آلفرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

،-آروان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروان در همان حالت ایستاد که آلفرد گفت: -بعد از موفقیت ..می خوام جسدشم حتی قابل شناسایی نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا روان از اتاق خارج شد.. و دستش را به سمت پشت گوشش برد و بعد از زدن دکمه در حالی که اسلحه اش را در دستش جابه جا می کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هلکوپتر مخصوصم و اماده کنید ...میرم ایران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن و به کناری پرت کردم،لعنتی چرا بر نمی داشت ..اخ هاتف از دست تو ..از دست تو... اون از اون بابای اشغالمون، اینم از تو ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اینه رفتم بعد چهار روز وقتش بود بخیه رو باز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موچین و قیچی رو به دست گرفتم و اروم اروم نخ و از لابه لای پوستم می کشیدم بیرون بعد از در اوردنش به ابروم خیره شدم ..مثل روز اول فقط یه خط روی ابروم افتاده بود که مثل لاتا شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای بلندم محکم بستم که چشمام و کمی کشیده نشون می داد . یک دونه تخم مرغ سرخ کردم و در حالی که توی حال کوچولوی خونه نشسته بودم شروع کردم به خوردنش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خستگی زیاد از درست کردن عروسکای کوچولو که باید فردا می بردم تحویلشون می دادم به مغازه تا پولم و بگیرم خودم و رو کاناپه پرت کردم و خیلی زود خوابم برد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای وحشتناکی از خواب پریدم و جیغ بلندی کشیدم ..هنوزم اون صدا میومر همچنین بوی سوختگی و دود .... دست و پام بر اثر ترس و شوک می لرزید سیوشرتم و چنگ زدم و روی تاپ بندیم پوشیدم .. به سمت پنجره رفتم با دیدن چیزی که جلوم بود با حیرت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این دیگه ..چه کوفتیه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبهوت بودم ...یه هواپیمای شخصی درست در فاص

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

له پنجاه متری جایی که من زندگی می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم سقوط کرده بود.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت از خونه زدم بیرون و کمی به اون جا نزدیک شدم که با دیدن مردی که گوشه ای نیمه سوخته افتاده بود ..به سمتش دوییدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارش زانو زدم و با هول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا اقا الان کمک میارم ..زنده بمون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی گرفته و پر درد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رمز...رم..ز و...ی..ا..ادت باشه...خونه سبز ...ز..ی..ر..حل..ق..ه.ط.لا.....کنار..خاموشی ستارگان..زیر مخصوص ترین میز.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاش می کردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ف فرار ..کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت سر بلند کردم که با دیدن پسری لابه لای اتیش و دود ناخوداگاه بلند شدم و شروع کردم به دوییدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت چهارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی نمی دونستم که به چه دلیلی دارم میدوم فقط می دونستم اونی که داشت اروم اروم به سمتم میومد چندان قابل اعتماد نیست ..با وحشت در خونه رو باز کردم و خودم و پرت کردم تو خونه در اهنی و قدیمی خونه رو قفل کردم و با ترس پشت مبل قایم شدم و تنها چیزی که تو ذهنم چرخ می خورد حرفای اون مرد سوخته بود ....خونهی سبز .... حلقه طلا.....ستارگان....اه چی بود ..چی میگفت شایدم دیووونه بوده ...صدای ضربه هایی که به در می خورد باعث شد با ترس جیغ بکشم دستم و جلوی دهنم گذاشتم تا صدام در نیاد .......به طرف گوشیم رفتم و برش داشتم شماره ی هاتف و گرفتم و بعد از خورد بوق پیغام گذاری با گریه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هاتف یه هواپیما این جا سقوط کرد ..یه مرد سوخته از یه رمزی حرف می زد ....و بعد مرد ..حالا یه دیوونه داره درو میشکنه تا بیاد تو ....تو رو خدا ...برگرد ....می دونم دیره ..ولی ... پیدام کن داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه ی طبقه ی بالا شکست و صدای بدی سکوت خونه رو شکست گوشیم و پرت کردم زیر مبل و با رنگ و رویی پرید ..به پله ها چشم دوختم صدای قدمای محکم و ارومی رو میشنیدم ...قلبم تو دهنم می زد ....دستای لرزونم و جلوی دهنم گرفته بودم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم و به سمت در خونه دویبدم و درو باز کردم و دوییدم بیرون ....که نور شدیدی تو چشمام تابید ....و صدای ترمز ماشین ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درای ماشین باز شدن و من با ذوق به عامل نجاتم نگاه می کردم که با دیدن شاهین و نوچه هاش رنگ از روم پرید ....به در خونه نگاه کردم ....باید کدوم و انتخاب می کردم ...خونه ای که توش مردی دیووونست که هیچ شناختی ازش نداشتم ..این که کیه و از جونم چی می خواد من حتی چهرشم ندیده بدودم ...و روبه روم شاهینی بود که شیش ماه بود به در خواست هاتف از دستش به این جهنم دره فرار کرده بودم ..و می دونستم اون نگاه هیز و کثیف نمی تونه بهتر از قاتل تو خونه باشه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جمع ده تا بودن که همشونم لات و لوت بودن .....همون طوری واستاده بودم که شاهین با لبخند گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تصور همچین دختر هاتی رو نداشتم .....!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوچه هاش خندیدن که ادامه داد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داداشت نگفته بود همچین لعبتی و داره ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص و اعصبانیت یه قدم به سمت خونه برداشتم و گفتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خو واسه این که می دونسته چه شغالی هستی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش بر خلاف انتظارم بزرگ تر شد یه قدم به سمتم برداشت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه شجاع....؟میگم تو نمی ترسی این جا زندگی می کنی ..؟ نمییگی چیزیت بشه....مثلا این سقوط هواپیما ..ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت بهم نزدیک میشد و من با تردید به در خونه چسبیدم ...مثل اهویی بودم که بین شیر رو چند تا کفتار گیر افتاده بودم ...حالا باید کدوم و انتخاب می کردم....!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم نزدیک شد و انگشتش رو رو گردنم کشید و با لبخند زشتش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتما می دونی که من پول دارم ...داداشتم بهم بدهکاره ...می تونم همه چی رو فراموش کنم و داداشتم ببخشم و کاری بهش نداشته باشم ..اما....... تو باید باهام سوار اون ماشین شی و بیای ...حالا کدوم و انتخاب می کنی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب می دونستم با سوار اون ماشین شدن چی در انتظاارمه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به چشماش زل زدم .....با نگاهی پر نفرت گفتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرگ و انتخاب می کنم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یه قدم به عقب برداشتم و در و رو صورتش بستم ....هنوز به خودم نیومده بودم که دستایی دور کمرم حلقه شد و دستی رو دهنم قرار گرفت با وحشت تقلا می کردم که با خشونتی وحشتناک به کمرم چنگ انداخت که در حالی که ضعف کرده بودم ...از تقلا دست برداشتم .... و صدای شاهین و شنیدم از پشت در ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشهههه من میرم ولی یادت باشه بیخیال نمیشم خوشگله خودت با پای خودت میای دنبالم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای لاستیکای ماشین اومد و نشون از این داد که اونا رفتن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من موندم و وحشی ای که نفسای داغش پشت گردنم و اتیش میزد ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت پنجم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس حتی نمی تونستم از جام تکون بخورم بدنم می لرزید صدای ارومشو کنار گوشم شنیدم ..صدایی بی روح و زخمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا با این که می دونستی میمیری برگشتی خونه..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم باید چی جوابش و بدم ...صداش یه لحجه خاصی داشت و اون لحظه حتی خودمم درک نمی کردم که چرا این موضوع برام مهم شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو به شدت حول داد که افتادم زمین و با ترس برگشتم مردی بلند قد و چهار شونه و صورتی که تو تاریکی خونه دیده نمیشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت عقب عقب رفتم و داد زدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کی هستی؟از جون من چی می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو تاریکی چیزی مثل اسلحه رو تو دستش تشخیص دادم و این به وحشتم دامن زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای سرد و بیروحش رو اعصابم خط کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون مردی که داشت میسوخت ..بهت قبل مردنش چی گفت...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفته های مسخره و عجیب مرد تو ذهنم چرخ می خورد اما ساکت موندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم اومد و موهام و دور دستس پیچوند و سرم و به طرف خودش کشید از درد ناله ای کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو در هر صورت میمیری چه وقتی که رمز و بگی چه وقتی که نگی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد شده با وحشت نگاش می کردم ..مگه شوخی بود کشتن یکی به این اسونی....؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دادی زد که حس کردم جون از تنم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگووووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترس و برای لحظه اب کنار گذاشتم و داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه فرقی داره هانننننن چه فرقی به حال من داره ..من که در هر صورت میمیرم...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یه حرکت گردنم و به چنگ گرفت و سرم و به زمین کوبید و داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فرق داره تو یکیش مرگ خوب و بی دردسر داری تو اون یکی مرگ با زجر و فریاد نصیبت میشه..حالا انتخاب کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت ی پشت شجاعت داد زدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اب از سر من گذشته ...بکش تموم شه..چه با زجر چه بی زجر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت شیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس می کردم زیادی از حد عصبیش کردم ...خواست به سمتم حمله ور شه که صدای اژیر چیزی مثل ماشین پلیس و شنیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند از دور بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا روشو کرد اون ور ..سریع از جام بلند شدم و صندلی کنارم و بلند کردم و کوبوندم پشت کمرش و دوییدم طبقه بالا .. و به شیشه شکسته نگاه کردم با وحشت به پایین و تاریکی خیره شدم و تو یه حرکت از پنجره پریدم بیرون و با زمین اصابت کردم و حس کردم مچ پای راستم در اومد ..با ضعف..شروع کردم به دوییدن ..صدای اژیر ماشین پلیس نزدیک شد با خوش حالی به سمت جاده خاکی دوییدم ...هنوزم اتیشای هواپیما دیده میشدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سایه ای رو دیدم که از خونه بیرون اومد با وحشت و چشمای ریز کرده به سایه خیره بودم که نور ماشین و صدای اژیر و درست روبه روم حس کردم ..با خوش حالی برگشتم با دیدن اتس نشانی ها ..کمی از ذوقم خشک شد اما بازم به سمت ماشینا دوییدم ماشینا که نگه داشتن ..چند تا مرد به سرعت پیاده شدن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضعف در حالی که نگاهم به سایه بود داد زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمکم کنید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه مردا به من خیره شد .. و با دو به سمتم اومدن ..با وحشت به سایه اون مرد خیره شدم که دیدم دیگه نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت مردایی که لباس قرمز رنگی به تن داشتن و اروم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز تموم نشده..بر میگرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و چشمام تار شد و بعد سیاهی و در نهایت از هوش رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلکای سنگینم و از هم باز کردم نور چشمام و زد و باعث شد دوباره ببندمشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستاری و بالای سرم دیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به من سرم و از دستم در اورد و از اتاق خارج شد با رخوت و سر درد از جام نیم خیز شدم متاسفانه همه چی رو به یاد داشتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند تا مامور اومدن و چند تا سوال راجب دیشب پرسیدن و من در کمال تعجب هیچی بهشون نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد تعویض لباس..که خب نگم چی تنم بود بهتره.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بیمارستان با مچ پایی باندپیچی شده مرخص شدم.. دربستی گرفتم و ادرس خونه مهشیدو به راننده دادم ..در حال حاضر جایی جز اون جا نداشتم و حاضرم نبودم به اون خونه برگردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی خونهی مهشید ایستاده بودم و بعد زدن زنگ ایفون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خواب الود مهشید و شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونرده تومن ور دار بیا پایین پول ندارم بدم برا دربستی که گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه بعد در باز شد و مهشید با صورتی پف کرده و اخم الود به سمت راننده رفت و از بغلم رد شد و رفت تو خونه و در و باز گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب می دونستم دختر خاله ی عزیزم بد جور ازم شکاره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاهی رو رو خودم حس کردم .به دو ر و برم نگاهی انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....اما هیچ کی نبود...وارد خونه شدم و در و بستم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت هفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فنجون قهوم خیره بودم که با صدای مهشید نگاه خیرم و از فنجون جدا کردم و به مهشید خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهت گفتم ازون خونه بیا بیرون بهت گفتم اون جا خطر ناکه ..ولی کو گوش شنوا از اول یه کله شق لجوج بودی و هنوزم همونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش نگاه کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو بودی روت میشد بری خونه ی دختری که داداشت روز عروسی ولش کرده بمونی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهی غم زده نگام کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر چی بوده بین منو هاتف بوده ..تو چی گناهی داشتی اخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودتو گول نزن مهشید ..من باعث اشتاییتون شدم داداش عوضی من لیاقت تو رو نداشت که ولت کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم از جا بلند سد هنوزم طاقت شنیدن این حرفا رو راجب هاتف نداشت هنوزم دوسش داشت .... هنوزم عاشق هاتفی بود که بی لیافت بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهشید دستی لای موهای فرش برد و گفت یه ماه ازم دور بودی قیافت شبیه دزدا و بی خانماناشده پاشو بیا درستت کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه حوصلهی مخالفت داشتم نه جونشو ..پس بی حوصله به سمت کاناپه رفتم و مهشید شروع کرد به بند انداختن صورتم کل حواسم پی حرفای مرد نیمه سوخته و اون پسر قاتل بود ....و هیچ حواسم به اطراف نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم دیدم مهشید صورتم و اصلاح کرده و داره خیره نگام میکنه...از جام بلند شدم ...به چهرهی مهشید نگاه کردم هیچی کم نداشت که هاتف بخواد ولش کنه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهشید ناهار درست کردو بعد خوردن و کمی حرف زدن ..رو کاناپه دراز کشیدم ...راجب اون قاتل . و مرد سوخته هیچی بهس نگفته بودم فقط راجب طلب کار هاتف و حرفایی که گفت بهش گفتم که کلی سرزنشم کرد که چرا پیشش نموندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب و پیش مهشید موندم و تو اتاقش کنارش خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشین را باز کرد و بعد نشستن ..رو به جرارد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به الفرد بگو این ماموریت طول میکشه ..برام کم تر از سه ساعت خونه و ماشین اماده کنه....و این که می خوام امار دقییق یکی رو برام در بیارید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرارد که راجب مردی که کنارش نشسته بود داستان های ترسناکی شنیده بود با لکنت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم بهشون می گم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروان از پنجره به بیرون خیره شد و گفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچ اشتباهی نمیخوام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمت جرارد و با دو چالهی سرد و خالی اش به جرارد خیره شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه اشتباه باعث میشه تو هم به یکی از داستانایی که شنیدی تبدیل شی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون مکث از ماشین پیاده شد و در ماشین را محکم بر هم کوبید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرارد رفتن اروان را تماشا کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس راسته میگن سه نفر و با یک مداد کشته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ساعت بعد اروان سوار بر جنسیس مشکی رنگش ..دم در خانه ی مهشید چشم انتظار بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که با اسلحه ی خود بازی می کرد ارام و شمرده شمرده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلاخره از اون در میای بیرون ...اون جاست که من میمونم و تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت هشت..❤️❤️

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوروزی میشد که خونه ی مهشید بودم مجبور بودم که اون جا باشم اما خب مهشیدم نمی خواست از پیشش برم مهشید دانشجوی وکالت بود و از یه طرف تو یک سالن زیبایی هم کار می کرد ..واقعا دختر خوب و خود ساخته ای بود و من بازم به این فکر فرو رفتم که چرا باید هاتف ولش کنه..اونم تو روز عروسی..جلوی همه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته از فکر زیاد به سمت یخچال رفتم مهشید دانشگاه بود و منم حوصلم سر رفته بود بعد از درست کردن یه ساندویچ به سمت کاناپه رفتم و شروع کر م به خووردن ..ماهواره سریال غنچه های زخمی پخش میکرد ..به نظر فیلم جالبی بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تویی لباسای که مهشید بهم داده بود اصلا راحت نبودم اون شلوار جین تنگ و ابی با اون تیشرت تنگ تر سرمه ای اصلا به مزاج من خوش نمیومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم وبه سمت کمد مهشید رفتم که صدای زنگ ایفون باعث شد تا نیمه راه و برگردم ..و به سمت ای فون برم.. عکس رفتگری رو روی صفحهی ایفون دیدم و برگشتم سمت کانتر مهشید گفت امروز برای پول ماهیانش میاد ..پول و برداشتم و سریع به سمت مانتوی مشکی و جلوباز چروک شده ی مهشید دوییدم و تنم کردمش شالی رو همین طوری الکی روی سرم انداختم و از ساختمون خارج شدم در و باز کردم و به چهره ی رفتگر خیره شدم مثل مردای بور امریکایی بود ..چه رفتگر خوشگلی!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواستم پول و سمتش بگیرم ..یهو رنگش پرید و افتاد زمین با وحشت و نگرانی به سمتش قدم برداشتم و هنوز چند قدم بیشتر از خونه فاصله نگرفته بودم که دستای داغی دور تنم پیچید و قبل این .که بفهمم موضوع چیه دستمالی جلوی صورتم گرفته شد با وحشت شروع کردم به تقلا و دست و پا زدن و این کارم باعث میشد دستای اون بیشتر دور کمرم بپیچه.. با ناخونام رو دستاش ناخن کشیدم و اخر مجبور به نفس کشیدن شدم و بوی بدی رو حس کردم و چشمام کم کم تار شد و من دیدم که رفته گر از جا بلند سد و در ماشینی رو باز کرد ..و در اخر لابه لای دستایی که دور .کمرم پیچیده بود .بیهوش شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم پلکای سنگینم و باز کردم ..سر گیجه و سر درد شدیدی داشتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اطرااف نگاهی انداختم این جا دیگه کدوم گوریه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل یک کارخونه ی خراب شده بود ..انگار اتیش گرفته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم از جام بلند شد که متوجه شدم زنجیر پهن و بزرگی دور مچ دست راستم بسته شده با ترس به اطراف نگاه کردم که با دیدن سایه ای که به سمتم میومد لال شدم با بهت گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو!؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت نهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت نگاش می کردم حالا می تونستم چهرش و ببینم که ای کاش نمی دیدم صورتی بی روح و ترسناک خالی از هر نوع حسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعث میشد احساس مرگ بهم دست بده..با بهت نگاش می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که به سمتم اومد در سکوت بهم خیره بود کل اجزای صورتم و با نگاهی ترسناک زیرو رو کرد و در اخر اومد سمتم و انگشتش و رو گونم کشید با لرز نگاش میکردم که اروم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط و فقط سه بار ازت می پرسم ...سه بار... بعد اون تو میمیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازم فاصله گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون مرد قبل مردنش بهت چی گفت ..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت و ترس گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین من نمی دونم تو کی هستی و چرا من باید راجب گفته های اون مرد چیزی بدونم ....بزار من برم ..باشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیزی به سمتم برداشت و گردنم و گرفت و محکم کوبوندم به دیوار که باعث شد با درد ناله کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو صورتم داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منو نپیچون ..جواب و بگو .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرصی که از فشار عصبی سرچشمه ..گرفته بود داد زدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی....هیچی لعنتی ..بزار من برم ...دست از سرم بردار ..ولم کن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهی ترسناک به سمتم اومد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر میکنی شوخی می کنم ..؟ فکر کردی .ازت می گذرم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتش و کنار صورتم تو دیوار فرود اورد و داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کسی نیستم که بتونی بازیش بدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به چشمای براقش زل زدم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدمای کسی اومد و بعد من همون مرد بور و دیدم که نقش رفتگر و بازی کرده بود ..با نفرت بهش زل زدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد-قربان ...رئیس پشت خطه ..میگه موضوع مهمیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه از نهادم بلند شد یعنی چی؟رئیس کیه..دیگه من درگیر چی شدم و خبر ندارم!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت بهشون نگاه می کردم که اون پسر وحشیه با نگاهی تهدید امیز بهم خیره شد و همراه با اون پسره بور از جایی که من بودم خارج شدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا رفتن نشستم رو زمین ..زود باش همراز ..یه کاری کن ..تو می تونی دختر...زود باش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست ازادم و به سمت موهام بردم ..زود باش..زود باش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیدا شد ...سنجاقی رو پیدا کردم و از لابه لای موهام بیرون کشیدمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هم بازش کردم و تو قسمت جا کلیدی قفل بسته شده شده به زنجیر دستم فرو بردمش ..روی صورتم عرق نشسته بود و موهام به پیشونیم چسبیده بود ....اون قدر باهاش ور رفتم و دعا کردم تا صدای تیک کوچیکی رو شنیدم و در اخر قفل باز شد زنجیر ازش بیرون کشیدم و سریع از جام بلند شدم ....همه جارو گشتم اما هیچ راه خروجی نبود ..در اخر با دیدن پنجره ای با ارتفاع زیاد ..دوباره امید به دلم برگشت یکی از دستگاهای خراب و سوخته رو با بدبختی تمام به زیر پنجره هول دادم ..و با خستگی رفتم روش و دستام و بلند کردم و خودم و بالا کشیدم و پنجره رو باز کردم .. وخودمم اویزون کردم و بعد پریدم مچ پام درد گرفت ولی مهم نبود تا سر بلند کردم ..دیدم که اون قاتل زیر دستش دارن به سمتم میدوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت شروع کردم به دوییدن ...مستقیم به سمت جنگل می دوییدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدماشون و میشنیدم و فقط خدارو صدا می زدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت ده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت می دوییدم بدون توجه به درد پام میدوییدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو یه لحظه به عقب کشیده شدم ..همون پسر بوره مانتوم رو از پشت گرفته بود سریع استینای گشاد مانتو رو از دستم دراووردم و مانتو رو با ضربه پرت کردم تو صورت پسری که پشتم بود ... که باعث شد بیافته زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمامه قدرتم دوییدم یه چیزی تو تموم وجودم فریاد میکشید که بدو وگرنه میمیری.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لابه لای درختا ...سعی کردم خودمو گمو گور کنم صدای فریاد مانند اون قاتل و پشت سرم شنیدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به حرفش بازم به دوییدنم ادامه دادم قلبم تو دهنم میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه برای به دست اوردن نفس وایسادم ....که از لابه لای درختا ..دیدمش که تو یه حرکت پرید روم ...وزنش زیاد بود و نمی تونستم تکونش بدم برا همین شروع کردم به تقلا ..نگاهی ترسناک بهم انداخت و محکم کوبید تو صورتم ... کمی بی حال شدم ..دستم به سنگی خورد و برش داشتم و با تمام زورم کوبیدم تو سرش که ..از درد و بی دقتیش استفاده کردم از رو خودم هولش دادم و بلند شدم که مچ پامو گرفت و انداختم زمین با حرص جیغی کشیدم .. و با پام کوبوندم تو پهلوش و دوباره بلند شدم که با دیدن چیزی که جلوم بود مبهوت موندم..هیچ راهی نمونده بود ..جلوم ..رودخونه بزرگی بود که من درست بالای ابشارش ایستاده بودم ... و ارتفاع خیلی زیاد بود ...برگشتم سمتش که دیدم ..با نگاه ترسناکی داره نگام میکنه و از گوشه ی پیشونیش داره خون میاد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفرت نگاش کردم و خون تو دهنم و تف کردم گوشه ای و گفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر چی بادا باد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم حمله کرد و هولم داد سمت رودخونه ای که ارتفاعش کم از دره نداشت ...تو لحظه ی اخر با دستم کرواتش و گرفتم و اونم با من سقوط کرد ....تو کم تر از چند ثانیه سردی اب کل وجودم و فرا گرفت و من و اون لابه لای اب گم شدیم و من بعد کمی تقلا ..برای نفس کشیدن ..در نهایت بی هوش شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت یازده m2

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام و باز کردم و تنها کاری که تونستم بکنم این بود که هر چی اب تو دهنم بود و بالا بیارم و با تموم وجودم سرفه کنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حالی به اطراف نگاه کردم و با دیدن ..اون مرد که کمی اون طرف ترم با عصبانیت با گوشیش درگیر بود به خودم اومدم ..من و باش فکر کردم مثل فیلما اومده نجاتم داده ..؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای این که نفهمه زندم تا دوبار بکشتم ..دوباره دراز کشیدم و چشمام و بستم ....صدای لعنتی گفتنش و شنیدم ...و بعد پرتاپ چیزی که احتمالا گوشیش بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فکرو خیالات خودم بودم که حس کردم از زمین کنده شدم ..بغلم کرده بود ...خوبه باز این هیکل ساخته شده به یه درد می خورد ...هر چند ته دلم ازش واقعا میترسیدم ولی خب کاریم نمی تونستم بکنم ..بالا و پایین رفتن قفسه سینش حس خوب و بدی داشت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو سرم به چیز سفتی مثل درخت برخورد کرد که از درد رو به مرگ رفتم ولی صدام و در نیاوردم و فقط تو دلم خواهر مادر این قاتل بی رحم و مستفیض کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز درد سرم خوب نشده بود که پام به درختی خورد و باعث شد دوباره درد بکشم و بازم این یارو رو فحش کش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز کامل فحشا تموم نشده بود که پام به چیز سفت و تیزی خورد که این بار نتونستم تحمل کنم و جیغ کشیدم که محکم منو انداخت زمین با حرص و درد نگاش کردم که ابرو شو بالا انداخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کردی من احمقم؟؟؟من می تونم از نوع نفس کشیدنتم بفههمم چته اون وقت فکر کردی نمی فهمم خودتو زدی به بیهوشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفرت نگاش کردم و بعد تازه نگام به پاهای خونیم افتاد مچ پام یه خراش بزرگ برداشته بود و از قرمزی خون پر بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین چی کار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم به سمتم اومد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو خداتو شکر کن که رئیسم سالم میخوادت وگرنه الان اون دنیا بودی....و در مورد زخمت باید بگم ..اره خیلی بده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد سمتم و مچ پام و گرفت و تویه حرکت سریع پیچوندش که نفسم رفت و از ضعف بی حال شدم ...با ناباوری به اون که پام و در اورده بود خیره شدم که از جا بلند شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان بهتر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضعف و درد تمام سعی کردم جلوی گریه کردنم و بگیرم ...و تا حدودی موفق شدم ...برگشت سمتم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راه بیفت کلی کار داریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوخی میکرد..؟من با این پای خونی و در اومده و لباسای خیس ..راه برم!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون که کتشو در اورده بود و فقط با یه پیرهن بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم با اون تیشرت جذب خیس فقط دعا می کردم لباس زیرم مشخص نشه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمتم و داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راه بیفت.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خودش راه افتاد ..با بغض و درد راه افتادم ...از پام خون میومد و نمی تونستم پام و روزمین بزارم و چوبی رو از روی زمین برداشتم و با تکیه به اون سعی کردم راه برم واقعا درد داشت ..بیش از حد انتظارم بی رحم بود که اون طور جلو جلو راه می رفت و انگار نه انگار من برای یه قدم دارم جون میدم ...گرمم بود و خسته شده بودم ..تشنگی و گرسنگی و درد وخون ریزی همه باعث شد بیافتم زمین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند قدم متوجه نبودم شد و برگشت سمتم با بیخیالی حرص دراری به وضعیتم نگاه کرد و اومد سمتم با بغض خودم و کمی جمع کردم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو خم کرد سمتم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نمیمیری تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاش کردم که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هواپیما بغل خونت سقوط کردو نمردی...اون همه ترسیدی و نمردی...از دو طبقه پریدی و نمردی....دزدیدمت و نمردی...افتادی تو همچین رودخونه ی بزرگی و نمردی...این همه خون از دست دادی و مچ پات اسیب دیدتو شکستم و نمردی!!! چرا نمیمیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت نگاش می کردم که با نگاه ترسناکی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدات در بیاد ..خفت می کنم .جوری که این بار بمیری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تویه حرکت خشن و سریع بلندم کرد و باقدمای سریع به سمت سر بالایی حرکت کرد و منم کم کم تو آغوشش خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت دوازدهم❤️

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم که باز کردم تویه جای جدید بودم ...از جام نیم خیز شدم ..دستام باز بود .روی یه تخت بودم مچ پام باند پیچی شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اتاق کوچیک خاکستری با یه تخت ...همین....البته دو تا در برای دسشویی و حمامم بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سردرد شدیدی داشتم.. حالم بد بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در رفتم و کوبیدم بهش ..و دستگیره رو بالا پایین کردم ولی در باز نشد ...با حرص و عصبانیت ..جیغ زدم ...منو بیار بیرووون ...این درو باز کنید ...لعنتیا ..اه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در سرخوردم ..خدایا ..از بچگی باید جنسای پدر معتادم و جور میکردم ...باید مثل سگ میدوییدم ..هاتفم مثل من..بزرگم که شدم از دست کارای هاتف همش مثل بدبختا اواره بودم و حالا هم ..سر یه چیز بی خود این جوری گرفتار شدم .. اقعا اعصابم داغوون بود ..همون جا پشت در نشستم و با بغض سرم و رو زانوم گذاشتم و اروم گریه کردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دستگیره در زود از جام بلند شدم و با بهت به دری که باز شده بود نگاه کردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون پسر بور و ابی بود ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت اومد سمتم هر چه قدرم جدی بازی در میاورد به میلیاردمه اون قاتل بیرحم جذبه نداشت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفرت نگاش میکردم که اومد سمتم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین رو تخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بشین بینیم بابا ..واس چی منو گرفتید هان؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که جوابم و بده ..بازوم و گرفت و روتخت نشوندم با حرص بهش نگاه می کردم که خم شد و باند دور مچ پام و باز کرد و یکی دیگه به جاش بست ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون یارو قاتله کجاست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش و بلند کرد و اخم کرد ..دوباره مشغول شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوی..کرو لالی..؟؟؟ باتو اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سرشو بلند کرد و کلافه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه قدر حرف میزنی!!!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاش کردم که ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رئیس بفهمه راجبش این جوری حرف میزنی ..بی خیال خواسته ی رئیس بزرگ میشه و می کشتت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رئیس کوچیک ...رئیس بزرگ ..اه حالمو دارید به هم میزنید بزارید من برم ..من که میدونم اون رئیست از عمد با پای من این جوری کرد که نتونم فرار کنم و بدوووام....عوضی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو دستش و گذاشت جلو دهنم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از زندگیت سیر شدی...انگار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدو قبل خروج گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم من جرارده....اسم رئیسم ...رئیسه...دیگه اون جوری صداش نزن ..وگرنه سرت و به باد میدی ..در ضمن ..یه هفته این جا میمونی و بعدش ..میریم روسیه ..اون جا تکلیفت معلوم میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق رفت بیرون و من موندم و کلی فکرو خیال این که قراره چی سرم بیاد ..قراره اخر این ماجرا چی بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسام خشک شده بود ولی خیلی کثیف شده بودن ...حمومم نمیشد برم نمی تونستم به اون دوتا اعتماد داشته باشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص رو تخت نشستم و سرم و بین دستام اسیر کردم ... خسته بودم واقعا خسته بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز شد و زنی با لباسای سر تا پا سیاه وارد شد و با نگاه سرد و وحشتناکی گفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لباساتو عوض کن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بگم نمی خوام که برگشت سمتم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رئیس گفتن یا عوض میکنی یا خودم با جرارد میایم تنت می کنیم لباسارو!!!'

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت به رفتنش نگاه کردم و بلند و با حرص جیغ زدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت لباسا یه شلوار جین مشکی با به تیشرت مشکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص رفتم تو حموم نگاه کردم و دیدم خبری از دوربین نیست ..با احتیاط لباسامو در اوردم و لباسای جدید و پوشیدم ..تیشرتش کمی برام گشاد بود ...موهام و پشت گوشم دادم و از حموم خارج شدم ..که با دیدن اون قاتل یا همون رئیس ..تو جام خشکم زد ..با ترس نگاش کردم من پیش این زبونم کوتاه میشد کلا ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهی بی حس و کوتاه ..سرتاپامو بی تفاوت بر انداز کرد و با دست علامت داد بشین ...با خیرگی نگاهش کردم ..که این بار با نگاهی ترسناک به تخت اشاره کرد ..با حرص پووفی کردم و رفتم نشستم رو تخت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیش و در اورد ..جونم گوشی ..چه قدر بزرگ بود این قدر نازک بود که ادم می ترسید از دستش بی افته ..!!! صفحهشم که کلا نگم یهو و گوشی رو به سمتم گرفت و چیزی رو با انگشتش لمس کرد و بعد صدای چیک .!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان این از من عکس گرفت !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاش می کردم که گوشی رو تو جیب شلوارش گذاشت با نگاه خالی و سرد ابی رنگش راندازم کرد و گفت ..تا یه هفته ای که این جایی خوب از زندگی لذت ببر چون وقتی بری روسیه قسم می خورم دلت برای مچ پای شکستتم تنگ بشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرس و خم کرد تو صورتم و گفت چون اون جا با گازنبور از زبونت حرف در میارن .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت و ترس نگاش می کردم که از اتاق رفت بیرون و پشت بندش در اتاق قفل شد زیر لب گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گاوم زایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت سیزدهم😍

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روزی بود که تو اون اتاق کوچیک و تاریک مونده بودم و فقط نهار و شام برام میاوردن ..البته اونم اگه یادشون باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقی که توش بودم هیچ پنجره ای نداشت واقعا دیگه اعصابم خورد شده بود ....تنها کاری که لذت بخش بود حموم کردن بود ...بهم ارامش میداد و باعث میشد چند لحظه از دنیایی که توش گیر افتاده بودم خارج شم ...موهام و با حوله ی کوچیکی بهم داده بودن خشک کردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نشستم رو تخت ..وضعیت پاهام یکم بهتر شده بود و دیگه ورم نداشت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نمی تونستم تحمل کنم ..باید یه جوری فرار می کردم ..متوجه شده بودم ..یه مرد گنده پشت در اتاقم وایمیسته ..ولی هر وقت اون زن برام غذا می اورد تا موقعی که زنه تو اتاق بود می رفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که ناهار و شام بخوره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل این دوروز و نقشه کشیده بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی ساعت نه شد در اتاق باز شد و باز اون زن وارد شد زنی سی ساله و بور...و البته نگاهی سرد...با سینی غدا اومد سمتم و سینی و روی تخت گذاشت .. و بالای سرم مثل ازرائیل وایساد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاه ازش گرفتم و ریز بینانه به کلید توی جیبش چشم دوختم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد شروع کردم به خوردن پیتزا..اواسط غذا یهو ..نیمی از چیزی که تو دهنم بود و بالا اوردم و به طرز وحشتناکی شروع کردم به سرفه ...اون قدر سرفه کردم که کم مونده بود جون از تنم بره .. و واقعا قرمز شده بودم ... زنه مبهوت از جا بلند شد و به سمت در دویید و تا کلید و از جیبش بیرون اورد ..بلند شدم و سینی و محکم بالا اوردم و کوبیدم تو سرش که افتاد زمین و بی حال چشماشو بست ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید و از رو زمین ور داشتم و تو قفل چر خوندم ..در و باز کردم و اروم بیرون اومدم ...یه راه روی بلند روبه روم بود و تند و سریع شروع کردم به دوییدن .. از پله ها پایین اومدم .. و با دیدن جرارد که داشت به طرفم میومد هول شدم و در اتاقی که بغلم بود و باز کردم و واردش شدم ..نفس عمیقی کشیدم و برگشتم که خشکم زد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تا کامپیوتر توی اتاق .بود ...یکیش خاموش بود و ولی اون دوتای دیگه روشن بودن ..با دیدن تصویر داخل صفحه ی کامپیوتر تا مرگ پیش رفتم ....دوربین مخفی تو اتاقم بود ....و البته تو حمام ....با حیرت عقب عقب رفتم .درک چیزی که میدیدم زیادی واسم زیادی بود من می رفتم حمام و اونا .من و می دیدن ..خیلی واضح...قطره اشکی از چشمام فرو افتاد و با بغض به طرف در رفتم و اروم بازش کردم ..کسی نبود و تند و سریع از در خارج شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شروع کردم به دوییدن ..اون قدری دوییدم که در اخر به در بزرگی رسیدم درو اروووم باز کردم و ازش خارج شدم هنوز چند قدم بیشتر نرفته بوودم که صدای مردی اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت در حال دوییدن برگشتم که بادیگاردی رو پشت سرم دیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پام داشت از درد جدا میشد اما بازم به دوییدنم ادامه داوم ..شنیدم که داشت با بیسیم دستش به بقیه فرارم و اطلاع می داد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه و ترس فقط می دوییدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون و باید کجای دلم می زاشتم تو این موقعیت ..واقعا!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن چند تا بادیگارد دیگه که به سمتم میومدن وحشت زده با وجود درد پام ..به دوییدنم سرعت دادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه برگشتم و عقب و نگاه کردم ..وقتی مطمئن شدم ازم دورن برگشتم تا بدووام که محکم با شخصی بر خورد کردم و به عقب سکندری خوردم و افتادم تو استخر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابش واقعا سرد بود و بارونم میومد ..زیر اب بودم که دستی بازووم و گرفت و تو یه حرکت ساده از استخر کشیدم بیرون ..در حالی که سرفه می کردم سر بلند کردم که با دیدن ..اون قاتل ..خشکم زد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفم خیز برداشت و موهای خیسم و گرفت و داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتی چه غلطی می کردی ..هان!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باقی بادیگاردا از دورمون پرا کنده شدن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم خیز برداشت و کمرم و گرفت و با اون دست موهام و می کشید اونم زیر بارون خیس شده بود ...داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با تو ام ....این بار میکشتمت...میکشمت.... و من و انداخت رو کولش و با دو به سمت اون خونه ی نفرین شده راه افتاد . و من داشتم فاتحه ی خودم و جلو جلو می خوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارت چهاردهم..❤️

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاق تقریبا پرتم کرد رو زمین .از کل سر و بدنم اب می چکید به سمتم اوم دو با نگاهی وحشت ناک از موهام گرفت و بلندم کرد جیغ کشیدم که کوبید تو دهنم ..خون از گوشه لبم بیرون زد بی توجه به نالم حولم داد که محکم با در حموم برخورد کردم ...و در حموم باز شد رفت منو هول داد کف حموم و شیر اب و باز کرد تا وان پر از اب شه ..با بهت و ترس نگاش می کردم ..که داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کردی چه قدر کار داره هان...این که به رئیسم بگم ..موقع فرار تصادف کردی و مردی یا نهایتش کشتمت ....میکشمت همین امشب همینجا میکشمت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاش می کردم که یهو یقم و گرفت و بلندم کرد و از گردنم گرفت و قبل این که بفهمم چیشده ..سرم و تو اب وان فرو کرد تا چند لحظه اول تونستم تحمل کنم اما کم کم تقلا هام برای بیرون اومدن و نفس کشیدن شروع شد اما نمی تونستم ..نجات پیدا کنم چشمام کم کم داشت سیاهی و میدید که از اب بیرون کشیده شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همه ی وجود سرفه کردم و بعد تند تند نفس کشیدم ...هنوز کامل نفس نگرفته بودم که دوباره سرم و زیر اب فرو برد ...این بار جون کمتری برای تقلا داشتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بیرون کشیده شدم ..این بار جرارد و دیدم که داشت سعی میکرد اون قاتل و متقاعد کنه که منو نکشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این که نفس گرفتم با نفرت بهشون چشم دوختم که قاتله گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیشه..جلوم و نگیر دوباره فرار میکنه اگه نکشمش.. به سمتم اومد که جیغ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.