بهار که به تازگی پروانه ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شهره ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته و همه چی اونجور پیش نمیره که میخواسته…

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۹ دقیقه

مطالعه آنلاین کویر عشق
نویسنده: Tina27

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه:

بهار که به تازگی پروانه ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شهره ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه …

بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته و همه چی اونجور پیش نمیره که میخواسته…

«به نام او»

فصل اول

صدای در اتاقم منو از افکارم بیرون کشید

-بله؟

بیام تو؟

صدای باربد برادرم بود

-بیا

در رو باز کرد و سرش رو از لای در نیمه باز داخل کرد

لبخندی زدم

-چرا نمیای ؟ چیزی شده؟

باربد-نه ....فقط میخواستم بگم ....مامان کارت داره !

کلافه نگاهمو ازش گرفتم ..میدونستم چی کارم داره

باربد -چی کار میکنی ؟ میای ؟

-مگه جز اومدن راه دیگه ای هم دارم ؟ راستی تو هم میخوای بیای ؟

باربد - اگه تو بری منم میام

لبخندی بروم زد

باربد-نگران نباش بهار ...تا وقتی داداش گلی مثل من داری غصه که خوردن نداره !

با یه ابروی بالا رفته نگاش کردم

-وقت کردی یه کم از خودت تعریف کن؛ کی میریم؟

باربد - نمیدونم فقط میدونم مامان کارت داره و احتمالا راجب همین موضوع هم میخواد باهات صحبت کنه

-باشه....الان میرم ببینم چی کارم داره

از روی تختم بلند شدم و روتختیم رو با کشیدن دستم روش مرتب کردم و از اتاقم خارج شدم

از اتاقم که خارج شدم باربد با زدن چشمکی به من وارد اتاق خودش شد و در رو بست

با کلافگی راه اتاقم تا سالن پذیرایی رو طی کردم

مامان روی کاناپه ای نشسته بود و مجله ای دستش بود

رفتم و کنارش نشستم

-کاری داری مامان؟؟ باربد گفت صدام کردی!

مامانم نگاهی بهم کرد و لبخندی زد

مامان- خوبی؟ بالاخره از اتاقت و تخت دل کندی ؟به خدا دیگه قیافت داره یادم میره

لبخندی به روش زدم

-دیگه غلو نکن مامان... من همش دو ساعته از اتاقم بیرون نیومدم

مامان- شوخی کردم دخترم....راستش میخواستم در مورد رفتنمون خونه ی آقای میرزایی باهات صحبت کنم

-خوب؟

مامان- ببین تو و باربد برای اولین باره دارید همراه ما میاید ...اونا اخلاق خاصی دارن... نمیدونم چرا این دفعه اینقدر اصرار داشتن تو و باربد هم همراه ما بیاید ولی ...حرف من اینه که میخوام خیلی خانومانه رفتار کنی ...طوری که کسی نتونه هیچ ایرادی از دختر و پسرم در بیاره

سرمو تکون دادم

مامان- به باربد هم همین حرفا رو زدم ...فقط ....

مامان مکثی کرد و نگاهی تردید واربه صورتم کرد

-فقط چی مامان؟

مامان- فقط از شوخیهای همیشگی و شیطونیاتون جلوی اونا نکنید ...

-ای بابا ...مادر من خوب یه دفعه بگو دهن بسته تا آخر مهمونی بنشینیم دیگه!

مامانم لبخندی زد-نه دخترم من منظورم اینه که اونا یه جورایی خیلی رسمی و خشک هستن ؛ مخصوصا دوست ندارم با دختر یا پسرش کل کل کنید هم تو هم باربد ....

لبخندی شیطنت آمیز زدم

-پسر هم دارن؟؟؟

مامانم دستی به سرم زد-خجالت بکش دختر ....تو که از همین الان شروع کردی به شیطنت کاری؟!

خندیدم و گونه ی مادرم رو بوسیدم

-شوخی کردم مامان ؛ چشم هر چی شما بگید ...ولی کاش اجازه میدادید ما نیایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- چی بگم؟ سعید میگه آقای میرزایی خیلی اصرار کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم شیطنتم گل کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی گفتم -دخترشون چند سالشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- دقیق نمیدونم ولی فکر کنم سریه قبل که خونشون بودیم مادرش گفت 23 سالشه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندیدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من فهمیدم چرا اینقدر اصرار داشته ما بیایم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم با چهره ای متعجب- چرا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب میخواسته دخترشو ببینیم و باربد هم باشه و ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهامو سه بار بالا انداختم و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بادا بادا مبارک بادا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم هم از ادا اصول هام خندش گرفت و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- خجالت بکش ، این حرفا رو به باربد نگیا ! لج کنه نیاد همراهمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم ....خیالت راحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری نداری مامان دیگه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- نه ....راستی کارای دفتر چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم فردا برم و یه امضاء و تموم ...کاش همراهم میومدی مامان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- دوست دارم بیام ولی میدونی که وقت دکتر دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم ...چای نداریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- چرا داریم اگه ریختی برای منم بریز ...ببین باربد هم اگه خواست براش بریز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم ...امری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- فعلا مرخصی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خندید و منم خندیدم و رفتم سمت آشپزخونه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبروی آینه ایستادم و کرم مرطوب کننده ای به صورتم زدم و کمی هم آرایش خیلی ملایم طوری که اصلا خیلی هم مشخص نبود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت سپیدم احتیاج به آرایشی نداشت و چشمای درشت عسلیم هم با مدادی که میزدم زیباتر جلوه میکرد ...زیباییه خاصی نداشتم اما همیشه برای هر چیزی خدا رو شاکر هستم دختری معمولی با چهره ی معمولی و موهای مشکیه صاف و بلند که همیشه بالای سرم جمعش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلوز آستین بلند یشمی رنگی پوشیدم که یقه ی ایستاده داشت و بلندیش برای مهمونی خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار جین مشکیم رو هم پوشیدم و شال مشکیم هم که روش گلهای طلایی رنگی داشت هم سرم کردم و مانتوی مشکیه بلندمو هم پوشیدم و کیف دستی کوچک مشکیم رو هم برداشتم و از اتاقم خارج شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جا سکوت بود و معلوم بودهمه در حال حاضر شدن هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم به سمت اتاق باربد و در رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد با حالتی تصنعی عصبی به سمتم برگشت و....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد- کی میخوای در زدن رو یاد بگیری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطنت بار ابرویی بالا کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلیلی نمیبینم برای وارد شدن به اتاق برادرم در بزنم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد –خیلی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-چیه ؟ خیلی خوشحالی ؟ ازهمه زودتر هم آماده شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل و روی صندلیه میز تحریرش نشستم وکیفم رو روی میزش گذاشتم و برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشحال نیستم ... ولی ناراحت هم نیستم ...یه مهمونیه ، چشم رو هم بذاری تموم شده و برگشتیم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد روی تختش نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-ولی من حس خوبی ندارم ...اصلا از این میرزایی خوشم نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-نمیدونم ....فقط میدونم ازش خوشم نمیاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکرتو زیاد درگیر نکن برادر جان ... بخند تا دنیا بهت لبخند بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد کلافه بلندشد و پیرهنشو از کاور بیرون کشید و از روی زیر پیرهن سورمه ایش پوشید ...پیرهنش سپید بود و زیرپیراهنی کامل مشخص بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باربد ...این چه وضعیه؟؟ یا پیرهنتو عوض کن یا زیر پیرهنیتو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد که تازه خودشو توی آینه دیده بود خندش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد- اصلا حواسم نبود ... برو بیرون حاضر شم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اذیت نکن دیگه ... یه دقیقه نشستم ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد خیل خوب ... پس حداقل روتو برگردون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده برگشتم سمت پنجره رو نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد خیلی مقرراتی بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره ی اتاقش باغ خونه ی پشتیمون شخص بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونمون تقریبا میشد گفت یه جورایی خونه ویلاییه .... تقریبا سیصد متر با چهار تا اتاق که توسط یه راهروی باریک که دستشویی اونجا بود از سالن پذیرایی جدا شده بود البته اتاق من و مامان اینا سرویس جدا داشت اما اتاق باربد و یه اتاقی که تقریبا میشد اسمشو گذاشت کتابخونه سرویس جدا نداشت و باربد همیشه از این موضوع مینالید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه حیاط که کمی بزرگ بود اما نمیشد اسمشو باغ گذاشت ولی بزرگ بود و پر از درخت آلبالو و چنار ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوب یادمه وقتی بچه بودیم این درختای آلبالو رو با باربد کاشتیم و اولین باری که به بار نشست بهترن و لذت بخش ترین روزهای زندگیه من بود ...اینکه چه کار بزرگی کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای باربد از افکارم خارج شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-پوشیدم خانم وکیل بعد از این !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتیم؟؟ دیگه بعد از اینشو باید برداری باربد ....دیگه فردا همه چی تموم میشه و من میشم بهار مشفق ..وکیل پایه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفمو با خنده قطع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد –خیلی خوب ...مامان داره صدامون میکنه پاشو بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو با خنده از اتاق خارج شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا در حالی که داشت یقه ی کتشو درست میکرد روبرومون ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- به به ...بالاخره ما این دو تا رو خندون دیدیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد- حاضرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- بله ... فقط تو رانندگی کن باربد ...میدونی که شبا نمیتونم رانندگی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تازه چشماشو عمل کرده بودو شبا به خاطر نور ماشینا نمیتونست رانندگی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد -چشم ...بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- بذار مادرتونم بیاد بعد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر شدیم و کمی بعد مامان هم اومد و از خونه خارج شدیم و رفتیم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین نفر از ماشین پیاده شدم و با دیدن خونه سوتی کشدار کشیدم که با ضربه ی باربد به پشت سرم قطع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد -خجالت بکش...مگه ندید بدیدی دختر؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب آره ....مگه تو دیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد گیج گفت چیو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم-همچین خونه ای تو زندگیت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد که تازه منظورمو گرفته بود آهانی گفت و برگشت سمت بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بابا همینه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- آره ...زنگ رو بزن باربد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با زدن زنگ چند لحظه بعد صدای ریزدختری اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر-سلام آقای مشفق...بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا -سلام دخترم...ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با تیکی باز شد و من ریزخندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان جان چشمت روشن که دختره فقط به بابا سلام کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه از حرفم و لحنم خندیدن و بابا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- بسه دیگه .... بیاید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه رفتیم داخل که دهن من بیشتر ازهمیشه باز موند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه راه کوتاهی تا در سالن ساختمون بود که کنارش یه استخر خوشگل و از پشت استخر مشخص بود باغی پر از دار و درخت پشت ساختمان هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بهار تو رو به خدا اون دهان مبارک رو ببند ...آبرومون رفت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف باربد برگشتم سمت سالن و دیدم یه خانمی کت دامن پوشیده با موهای طلایی ای که از زیر روسریه قرمزش که همرنگ کت و دامنش بود بیرون زده بود و مردی مسن که پیرهنی سپید با شلوار مشکی و بند هیکل چهارخونه شکل و دختری خیلی ظریف با پیرهن سورمه ای تا زیر زانو و سورمه ای رنگ که آستینش روی ساعد دستش با کش جمع شده بود و لباس هم از کمی پایین تر از یقه ی گردش کش خورده بود و خیلی زیبا بود با ساپورت سورمه ایه ضخیم و شال قهوه ای حریری که صورت سبزه ی خوشگلشو در بر گرفته بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو بهر زیباییه دختر بودم که قامت پسری رو پشت دختر دیدم که پیراهن مشکیه آستین بلندی همراه جین مشکی پوشیده بود و صوتی سبزه و موهای قهوه ای کوتاه و تقریبا چهره ای که شبیه به دختر بود ولی دختر چشمای سبز رنگی داشت و پسر چشماش مشکی بود و اخم کمرنگی توی صورتش بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام این نگاهام بیشتراز ده ثانیه طول نکشید ولی همون سکوت ده ثانیه ای باعث شد بود همه نگاهشون به سمت من جلب بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به باربد نگاه کردم که زیر لب با غرولند گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-همه سلام و احوالپرسی کردیم تو موندی ... معطل چی هستی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه فهمیدم سلام نکردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه و با صدای بلند و رسایی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون لرزش صدا بدون هول شدن ... بالاخره من وکیل بودم و دارای قدرت بیان بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک تک جواب سلامو دادن ولی اون پسره فقط سرشو تکون داد که البته برام اهمیتی هم نداشت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه وارد شدیم و دختر ما رو به اتاقی راهنمایی کرد برای تعویض لباسامون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق که شدیم مامان زودی لباسهاشو مرتب کرد و رفت بیرون و سفارش کرد منم زودی آماده شم و برم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتو و کیفم رو مرتب روی تخت گوشه ی اتاق گذاشتم و شالمو روی سرم مرتب کردم و همراه کیفم از اتاق خارج شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سالنشون شدم که دیدم نزدیک پنجاه نفری هستن ...با چشم دنبال باربد گشتم که دیدم کنار همون پسره ایستاده و دختر هم کنارشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدمهایی استوار به سمتشون رفتم که باربد با دیدنم لبخندی زد و کنار خودش جایی برام باز کرد و منم رفتم کنارش که دستش رو دور بازوم گذاشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد با لبخند-ایشون هم بهار خواهرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر-خوشبختم ...من هم شیوا هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد لبخندی بروش زد-همچنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم همین کار رو کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا- شایان فکر کنم بابا کارت داره ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره که حالا فهمیدم اسمش شایان برگشت و با علامتی که پدرش بهش داد با با اجازه ای ازمون جدا شد و رفت .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیوا هم با لبخندی محجوبانه ازمون جدا شد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت باربد که بپرسم بابا اینا کجا هستن که دیدم نگاهش به جایی مونده ...خط نگاهشو دنبال کردم دیدم روی شیوا مونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرنج زدم به پهلوش که نگاه از شیوا گرفت و با حرص نگام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-چرا زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به طرف شیوا کردم به حالت اشاره و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه چشم برنمیداشتی گفتم شاید رفتی به حالت اغماء گفتم نجاتت بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد لبخندی زد -تا حالا ندیده بودم شیوا رو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروم پرید بالا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیوا؟؟؟ چه صمیمی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد- صمیمی چیه؟ خوب شیواست دیگه ؛چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیوا خانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد- خیل خوب بابا ...چه برای من غیرتی میشه ، دنیا برعکس شده دیگه جای اینکه من برای این غیرتی شم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شایان باربد ساکت شد و رفت سمتش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم تنها شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اطراف کردم که دیدم مامان کنار خانم میرزایی نشسته و شیوا هم کنار چند تا دختر که اصلا به من هم توجهی نداشتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی فضای دیدم رو بزرگترکردم که دیدم بابا تنهاست ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و رفتم سمتش که وسطای راه با اومدن مردی کنارش ایست کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که حواسش به من بود لبخندی زد و منو با لبخند کنار خودش دعوت کرد.... بازم راه افتادم و رفتم کنارش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا رو به مرد -ایشون دخترم بهار هست ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-ایشون هم مهندس سام که توی شرکت ما مشغولند ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد دستشو جلو آورد و با لبخند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام- سلام دخترم ...خوشبختم ماشاءالله چه دختر خانمی داری سعید جان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه عادت نداشتم به کسی دست بدم ولی چهره ی مسن و لحن حرفش دستمو بردم جلو و باهاش دست دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون...منم خوشوقتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه همین طور من محکوم شدم به گوش کردن صحبتای بابا و مهندس سام که حوصلمو سر برد ولی چاره ای نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ای از سالن جوونها در حال رقص بودن که دیدن باربد هم کناری ایستاده و با شایان مشغول حرف زدن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه میگفت ازشون خوشش نمیاد اگه میومد چه کار ها که نمیکرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بابا برگشتم سمتشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- مهندس با شما بود بهار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت مهندس سام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید ...معذرت میخوام حواسم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس سام- خواهش میکنم دخترم...گفتم چرا به جمع جوونا نمیری ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدمو با شیطنت به بابا نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نشستن کنار شما و مصاحبت با شما آقایون برام جالبتره ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحن شوخم هر سه خندیدیم و بابا لپمو کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- قربون دخترخودم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس سام در حال خنده- سعید جان دختر بانمکی داری خدا برات نگهش داره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به من کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس سام- درس چی میخونی دخترم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تموم شد دیگه...وکالت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس سام-اوه... خیلی خوبه ، آفرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس- وکالت منم میتونی قبول کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و ذوق کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله چرا که نه! در چه مورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس لبخندی زد -میخوام حقمو از بابات بگیری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خودشو بابا بلند خندیدن ولی خنده ی من جمع شد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو مسخره کرد... فکرکردم داره جدی میگه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نگاهشون به من خورد جفتشون با لبخند نگام کردن و بابا روی سرم رو بوسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس سام- ناراحت شدی دخترم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم....من آدم بی جنبه ای نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه که نه ... با اجازه من برم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با تکون سر تایید کرد و من بلند شدم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کس مشغول کاری بود کسی توجهی به من نداشت... بدون جلب توجه کسی از سالن خارج شدم و وارد حیاط شدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کناراستخر عبور کردم و رفتم پشت ساختمون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واااااااااااااااااااااااا اااااااو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که حدس زده بودم باغی بود فوق العاده زیبا .... با هر قدمم بوی گلها بیشتر به مشامم میخورد و من رو سرمست میکرد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم و بوی گلها رو با اشتیاق داخل ریه هام کشیدم که با بویی که توی بینیم رفت چشمامو متعجب باز کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوی پیپ بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو دورم گردوندم ولی چیزی ندیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجبم وقتی بیشتر شد که صدای خش خشی از پشتم اومد و من به معنای واقعی ترس رو حس کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر ترسویی نبودم ولی دوست نداشتم کسی بفهمه خاطر کنجکاویم بدون اجازه وارد باغ شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا خیلی نزدیک شد و درست پشت سرم قطع شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم رو قورت دادم که صداش سکوت رو بر هم زد و من چقدر از دست خودم عصبی بودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم صدا تکرار شد و از کنارم عبور کرد و من چشمامو بستم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم روبروم ایستاده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشممو باز کردم و منتظر بودم شیوا یا شایان رو ببینم و کلی ضایع شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نه شایان بود و نه شیوا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنش اون یکی چشممو هم باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه ای به هم زل زدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای پوزخندش نگام به پایین کشیده شد و اول از همه چال زیر چونش توجهمو جلب کرد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به چشماش نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای قهوه ایه کمرنگ و کوتاهی داشت و صورتی تقریبا گندمی و خیلی هم جدی و اخمو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بادی که اومد و شالمو داشت با خودش عقب میبرد به خودم اومدم و دستمو رو شالم گذاشتم تا از سرم نیفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو ازم گرفت و پیپش رو به سمت دهانش برد ولی دستش وسط راه ایستاد و دوباره نگام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر- تو کی هستی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو؟؟؟؟ چه زود هم صمیمی شد ... اخمی بین ابروهام نشوندم و با غضب نگاش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر نمیکنم به شما ارتباطی داشته باشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قصد روی کلمه ی" شما" تاکید کردم که باز هم صدای پوزخندشو شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر - فکر نمیکنم به نفعتون باشه شایان یا دایی رو صدا کنم و بفهمن مهمونشون بدون اجازه وارد باغشون شده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه همه ی غرورم رفت به تاراج و با ترس نگاش کردم ، همه ی نصیحتای مامان اومد تو گوشم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نباید از سالن خارج میشدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر-چی شد ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما نتونستم دربرابر این همه گستاخ حرف زدنش کوتاه بیام و بازم با تشر گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من ازکسی ترسی ندارم و چون حوصلم سر رفته بود اومدم اینجا... شما کی هستید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر نگاهشو ازم گرفت و پشتشو کرد و رفت و من همونجا متعجب موندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی بود؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوانه بود؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه ...گفت دایی ...خوب اگه آقای میرزایی بشه داییش خوب یعنی اون میشه....پسر خواهر آقای میرزایی!! خوب اصلا به من ربطی نداشت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه ای بالا انداختم و خیلی آروم وارد سالن شدم که توجه کسی هم جلب نشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت شام بود و هرکس مشغول کشیدن غذا بود که نشستم تا خلوت شه برم و غذام رو بکشم که دیدم اون پسره هم وارد سالن شد و بدون توجه به کسی رفت سمت شایان و کمی حرف زدن و همراه غذاهاشون روی مبلهای گوشه ای از سالن نشستن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس باربد کو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اطراف کردم دیدم بلههههههه؟؟ کنار شیوا داشتن غذا میکشیدن و میگفتن و میخندیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم ... فکر کنم شوخیه من به واقعیت بپیونده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی رو حس کردم برگشتم که دیدم مامانه و با لبخند نگام میکنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شیطونی زدم و با ابرو به باربد و شیوا اشاره کردم که مامان با دیدنشون ابروهاش رفت بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من بلند خندیدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون همه در حال غذا کشیدن بودن وسالن کمی سکوت داشت همه برگشتن سمتم و من کلی ضایع شدم و مامان با اخم و تهدید نگام کرد که سرم رو پایین انداختم ولی هر بار یاد نگاه متعجب مامان میفتادم خندم میگرفت و به سختی جلوی خندم رو میگرفتم که مبلی که روش نشسته بودم پایین رفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم کیه که قبلش دستی به پشت سرم خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم شد کیه...اینجای سرم جای دست باربد بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش کردم که اخمی تصنعی داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد- به چی اینجوری خندیدی؟؟ خوبه مامان گفته بود اینا خشک و کمی رسمی هستن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خدا تقصیر من نبود باربد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن شایان به سمتمون حرفم قطع شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان -چیزی کم و کسر نیست باربد جان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد لبخندی زد -ممنون همه چی عالیه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا منم اینجا نقش درخت رو بازی میکردم ....اصلا به من نگاه نمیکرد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا آخرین لحظه نگاش کردم که شاید از منم بپرسه کم و کسری هست یا نه که بگم نمک ! اما دریغ از یه نگاه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی شایان رفت عصبی برگشتم سمت باربد که دیدم داره میخنده و سرشو تکون میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسخره....نمک میخوام!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد غذاش رو روی مبل گذاشت و رفت و با نمک برگشت که برای جبران لطفش یه دونه زدم رو شونش و با لحن با مزه ای گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی داداش ... موندم چیجوری از خجالت شوما در بیایم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد خندید و ریشه ی شالمو کمی کشید که عصبی شدم و با حرص نگاش کردم و خواستم چیزی بگم که با سنگینیه نگاهی برگشتم و چشمم تو چشمای سبز کم رنگی قفل شد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسر توی باغ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل کناری نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهشو بی تفاوت ازم گرفت و کمی از نوشابه اش رو خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بی تفاوت رومو ازش گرفتم و مشغول خوردن شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صرف شام و کمی اظهار وجود جوونا با رقصای مختلف قصد رفتن کردیم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع خدافظی با شیوا خدافظی کردم و خواستم با شایان هم خدافظی کنم که دیدم نگاهش به سمت دیگه ایه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حال گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ آقا شایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون نگاه کردن به من خدافظیه آرومی گفت و من خط نگاهشو گرفتم دیدم به دیوار زل زده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب ازش دور شدم و کنار باربد ایستادم تا بابا و مامان خدافظیشون تموم شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح روز بعد از مهمانی بود که از خواب بیدار شدم و بعد از حمام گرمی لباس پوشیده به سمت محل قرار رفتم و آخرین مراحل اجاره ی دفتر رو هم انجام دادم و از همونجا به سمت دفتر رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدری ذوق زده بودم که خدا میدونست ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوشحال بودم و در حالی که داشتم توی پیاده رو راه میرفتم چیزی به پام برخورد کرد ....پایین رو نگاه کردم وماشین کنترلی ای رو دیدم که هی به پای من برخورد میکرد و دوباره به عقب میرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا گرفتم که پسربچه ی خیلی خوشگلی رو روبروم دیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتی سپید و مهتابی با موهای بور صاف که تا زیر ابروش ریخته بود با چشمای درشت قهوه ایه تیره که سعی داشت ماشینش رو از بین پاهای من نجات بده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده رفتم سمتش و دستی به موهای قشنگش کشیدم ...که بهم نگاهی کرد و لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بچه- ببخشید ماشینم باهاتون تصادف کرد ...میخوای ببرمت دکتر خوبت کنه پات رو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم -نه عزیزم مرسی ....خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بچه سرشو تکون داد و باز مشغول بازی شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم راهمو ادامه دادم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفترم توی یه مجتمع اداری بود که وکیل سرپرستم برام پیدا کرده بود و میگفت که تقریبا مکانش خوبه و مجتمع کاملا اداریه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبقه ی پنجم بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو که با کلید باز کردم موجی از انرژی مثبت بهم هجوم آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو بستم و وارد شدم ...جای جای دفترم رو با چشم گذروندم و از ته دل خندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایااااااااا شکرت...بالاخره به آرزوم رسییییدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم و پشت پنجره ی سراسری ای که توی اتاقم بود ایستادم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسی که داشتم رو حاضر نیستم با هیچی عوض کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه ماهی که توی دوره ی کارآموزی پیش وکیل سرپرستم بودم این حس رو نداشتم ....الان که مستقل شدم بهترین حسها رو داشتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای گوشیم کیفم رو از روی زمین برداشتم و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم "مامان" روی گوشیم حک شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدمو دکمه ی اتصال رو زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- سلام دخترم ...چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم- همه چی حل شد مامان ...بالاخره به آرزوم رسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-خداروشکر ...بهار من دارم میرم خونه ی خاله ات شایدم شب دیر بیام شایدم نیام حواست باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- میدونی که مهسا ماه آخرشه ....شوهرشم رفته مسافرت دلم شور میزنه بمونم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوای من برم بمونم پیشش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-واقعا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ...چرا تعجب کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-آخه تو هیچ وقت جز خونه جایی نمیری بمونی!اونم تنها!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب الان فرق داره ما که یه خاله مهسا بیشتر نداریم ...باهاش تماس بگیر بگو تا یه ساعت دیگه میرم پیشش بگو نهار و شام هم با منه و دست به سیاه سفید نزنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-قربونت برم من ...باشه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان پشت خطی دارم بذار ببینم کیه ...یادت نره بهش بگیا بلند نشه به خاطر من نهار درست کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان- باشه عزیزم فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع پشت خطی رو وصل کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ...امروز میای کارت دارم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشاءالله بعد از این همه مدت صدای منم نمیشناسی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم آقای نوروزی وکیل سرپرستم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای نوروزی .... خوبید؟ چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی-چیز مهمی نیست فقط یه سری چیزها رو باید بهت گوشزد کنم سریع بیا امشب جایی کار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه تا نیم ساعت دیگه اونجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خدافظی سختی از دفترم سریع ماشین گرفتم و رفتم سمت دفتر آقای نوروزی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشیش سریع منو فرستاد داخل ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خوبید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی با دست مبلی رو نشونم داد-مرسی...بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روبروش و نگاش کردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی تقریبا جوون بود 33 ساله بود ولی وکیل بنامی بود و تو این چند ماه میتونم بگم واقعا همه چیز رو از ایشون یاد گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب بفرمایید استاد من سراپا گوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی لبخندی زد- دلم برای استاد گفتنات تنگ شده بود بهار خانم...خوب ...اول قهوه یا اول حرفام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول حرفاتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نورروزی نگاهی بهم کرد و دستی به ریش نداشتش کشید و نگاهشو دوخت بهم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی -خوب فکر کنم این تقریبا آخرین باریه که به عنوان دوست داریم همو میبینیم ....ممکنه بعدها به عنوان رقیب روبروی هم باشیم و....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من همیشه دوست شما میمونم حتی اگه مقابل هم قرار بگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی لبخندی زد –میدونم ...منم همینطور هر وقت مشکلی یا گیری تو کارت افتاد کافیه خبرم کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی-خوب من به عنوان رهنمای تو باید برای آخرین بار حرفایی رو بهت بزنم که البته میدونم همش رو میدونی ولی بد نیست یه یادآوری باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم-بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی-ببین بهار میخوام اصل حرفم رو بهت بگم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی این کار نباید بلند پرواز باشی ...فهمیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت میدونی چقدر زحمت کشیدی تا تونستی توی آزمون سراسری امتیاز لازم رو بدست بیاری و همین طور موفقیت هات توی دوره ی کارآموزیت و این آخری آزمون اختبار رو هم که به خوبی و امتیاز عالی پشت سر گذاشتی و تونستی پروانه ی وکالت رو بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست ندارم به خاطر یه اشتباه همه رو از دست بدی .... میفهمی چی میگم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوبه که کسی اینطوری راهنما باشه برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله میدونم و ممنونم که بهم گوشزد کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی -فعلا از پرونده های آسون شروع کن ...اول کاری نری سراغ پرونده ی قتل !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو بلند خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی - بیچاره اونایی که تو وکیلشون میشی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نورزوی -اوه اوه چه سریع هم جبهه میگیری ....شوخی کردم دختر ... حرفای زیادی میخواستم بگم ولی وقت ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده امروز شما اینقدر وقت نداری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه حس کردم هول شد و لبخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی- نه ...امروز دارم میرم ...میریم خواستگاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی عمیق زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و خودشو با پرونده ی زیر دستش سرگرم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود از این همه شرم توی نگاهش ...انگار دختره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مبارکتون باشه ...خیلی خوشحال شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی-مرسی ...ان شاءالله برای شما !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون...حالا این خانم خوشبخت کی هست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی - دختر داییمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای ....سحر رو میگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی لبخندی زد -آره ...چه خوب یادت مونده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم-من همیشه آدمای خوشگل رو یادم میمونه ...اونم کی ؟ سحر خوشگلی که چند باری دیدمش.... خوشبخت بشید خیلی هم به هم میاید ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی-مرسی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم-پس من دیگه برم خیلی هم وقتتونو گرفتم و براتون آروزی بهترین ها رو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی هم بلند شد و کیفشو برداشت - الان وقت این حرفا نیست ....اینا رو باید روز عروسی بهم بگی...نکنه میخوای نیای و از الان داری آرزو میکنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-محاله نیام ....مگه میشه ...من که یه وکیل راهنما بیشتر نداشتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوروزی-بریم دیرم شد اینقدر زبون نریز وکیل بعد از این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا ...من دیگه وکیل شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه با خوشحالی هر دو سوار ماشینش شدیم و اونم با کلی نصیحت توی راه منو به خونه ی خاله مهسا رسوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی پیاده شدم از شیشه ی ماشین گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی ممنونم که وقتتونو توی همچین روز مهمی بهم دادید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه که شدم با صدای بلند داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلاممم صاحبخونه....مهساجونم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله مهسا فقط ازم شش سال بزرگتر بود و همیشه به اسم صداش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا با پیرهنی گشاد و بلند از اتاقش بیرون اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد -خوش اومدی وروجک... چه خبرته دختر؟؟ همسایه ها هم فهمیدن تو اومدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و رفتم صورتشو بوسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشگل خاله کی میاد ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا خندید و دستم رو پس زد -خوشگل خاله نه! دختر خاله .....وقت عمل برای هفته ی دیگه است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.