حوا که سالها پیش والدین خود را در سانحه رانندگی از دست داده و کنار مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگی آروم بی دغدغه ای داره اما با برگشت امیرسام ایرانمهر به همراه همسر نازایش دریای زندگی آرامش طوفانی میشود

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۲۳ دقیقه

مطالعه آنلاین سیب سرخ حوا
نویسنده : سپيده طهراني

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

حوا كه سالها پيش والدين خود را در سانحه رانندگي از دست داده و كنار مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگي آروم بي دغدغه اي داره اما با برگشت اميرسام ايرانمهر به همراه همسر نازايش درياي زندگي آرامش طوفاني ميشود

ساعت بند كيفم را روي دوشم جا به جا كردم و ساك دستي ام را محكمتر گرفتم و در چوبي خانه را گشودم كه صداي زيبا آرام خانوم جان به گوشم رسيد :مادر تروخدا مراقب خودتون باشيد حواستون به رانندگيتون باشه به اون محمد ورپريده ام بگو مبادا تند برونه هابرگشتم راه رفته را....خود را به آغوش گرمش سپردم در چشمانش ني ني اشك بود و سرخ سرخ قيافه ي معترض به خود گرفتم

-خانم جون!گريه؟! آخه چرا فدات شم به خدا اينطوري كني نميرما ميدوني كه دلم به اين سفر رضا نيست

سريع اشكهايش را زدود:نه نه قربونت برم برو مادر برو عموت اونجا چشم براهته سرش را پايين انداخت گفت از وقتي دوتا دست گلم پر پر شدن پاتو كه از در ميزاري بيرون دلم هزار راه ميره نگاه غمگيني به صورتش انداختم دستي كلافه روي پيشاني ام كشيدم :من كه سراز كاراي عمو درنميارم اخه نميشد تهران باهم حرف بزنيم!اين همه را تا تبريز اونم كنار اون محمد پرچونه اوف همينطور كه غر غر ميكردم صداي بوق ممتدش داخل كوچه پيچيد مادر جون هول زده مرا به سمت در هدايت كرد: برو مادر تا كوچه رو صداي بوقش كوچه رو ور نداشته و زير لب گفت نميگه مردم خوابن بي ملاحظه ....

گونه ي مادر جون و *ب*و*س*يدم و بادو از در بيرون زدم و به سمت پرشياي سفيد رنگ محمد رفتم و در عقب را باز كردم خود را روي صندلي راحتش ولو كردم

محمد از آينه چپكي بهم نگاهي انداخت:به به سلام حوا خانوم باد آمد و بوي عنبر آورد بعد صداش رو سرش انداخت توروخدا نيم ساعت ديگه ميومدي دستي در هوا تكان دادم :خيلي خوب نفس بكش ببخش حالا ٢دقيقه هم منتظر نشديا قشقرق راه انداختي محمد نگاه چپكي ديگري نثارم كرد حالا چرا عقب !آژانسه ؟

نگاهم را مظلوم كردم اين جا بازه راحت ترم چشمكي زدم تازه اونجا جاي مونا خانوووووووم ديگه.......

محمد:خوشحالي دوست گند دماغت و بستي به ريش ما ديگه

-خيليم دلت بخواد دوست خوشگلمو آقاي پسر خاله.....

محمد سرعت ماشين را كم كرد و جلوي در قهوه اي رنگ خانه ي مونا ايستاد و بلا فاصله مونا پريد تو ماشين :سلام سلام به عزيزاي دلم ....

بعداز احوال پرسي با مونا سرم رو پشتي صندلي تكيه دادم ناخودآگاه صورت زيبا و معصوم مادر جون با او نگاه دائم نگرانش پشت پلكًهاي بستم جون گرفت چقدر دوسش داشتم مادرم خدابيامرز شبيه مادر جون بود روشن روشن اما من تيره بودم به بابام رفته بودم ...فكرم محور اين چيزا ميچرخيد كه كم كم چشمانم گرم شد

-حوا حوا ايييه حوا پاشو ديگه تنبل خانوم به سختي لاي چشمانم رو باز كردم :ها؟

مونا:پاشو گلم ٤ساعت تو راهيم پاشو يه چيزي بخوريم فداتشم

با رخوت از جايم بلند شدم و به همراه محمد و مونا با قدم هاي ناموزون به سمت رستوران رفتم

نور خيره كننده رستوران خواب را از چشمانم ربود به سمت يكي از ميزهاي خالي رستوران رفتيم محمد با تمسخر نگاهم كرد گفت:توروخدا نگاه شكمو رو بوي غذا خواب هفت پادشاه رو از سرش پرونده و دستش مرا برانداز كرد:فقط نميدونم با اين همه خورد وخوراكت چطور هنوز ديلاقي به صندلي راحتم تكيه دادم و دستهايم را چليپا كردم :تو كه چيزي از تناسب اندام و قد بلند نميدوني لطفا نظر نده دستم رابه سمتش گرفتم با قيافه اي جمع شده اشاره اي به شكم برآمده اش كردم :تو حواست به خودت جمع باشه

مونا كه تا الان نظاره گر بحث ما بود كلافه دستي در هوا تكان داد :از دست شما دوتا محمد اون منو رو بده ببينم اگه منتظر شما بمونم از گشنگي مردم نگاهي به چشمان شيفته ي محمد انداختم كه ميخكوب مونا شده بود لبحند رضايتي مهمان لبهايم شد و زير لب خدا را بابت آرامش و عزيزاني كه دارم سپاس گفتم ....

بعد ازغذا داخل ماشين كه نشستيم مونا به سمتم برگشت:حوا ديگه نخوابيا بابا دلم پوسيد لبخندي به رويش زدم و با شيطنت اشاره اي به محمد كردم:نه كه حالا خوابيدن من به ضرر شما بود .....

مونا با خجالت و صدايي آرام گفت:وا ديوونه

خندم گرفته بود از مونايي كه سرخ شده بود و نگاه محمد كه رنگ شيطنت داشت....

نزديك تبربز بوديم كه صداي مويايلم ازجا پراندم نگاهي به صفحه ي موبايلم انداختم با ديدن نام پارسا عليمي دستپاچه و با صدايي كه سعي داشتم ذوقش را پنهان كنم جواب دادم:سلام اقاي عليمي

صداي جدي محكمش كه هميشه قلبم را ميلرزاند داخل گوشي پيچيد

-سلام خانم ايرانمهر شبتون بخير بد موقع كه مزاحم نشدم

-نه نه اصلا بفرماييد

-راستش در رابطه با پروژه ي مشتركمون مزاحم شدم ميخواستم اگر بشه همديگرو ببينيم و اصلاحيه هاي اخر رو انجام بديم ميدونيد كه پس فردا بايد تحويل استاد بديم

-با ناراحتي انگشت سبابه ام را روي پيشانيم كشيدم راستش آقاي عليمي من سفري برام پيش آمده كه متاسفانه نميتونم خدمتتون برسم گفتم اگر سختتون نيست شما زحمتش رو بكشيد و تحويل استاد بديد

-خواهش ميكنم زحمتي نيست پس سفر خوبي داشته باشيد وخداحافظ

-با حسرتي پنهاني ناخوداگاه گفتم به اميد ديدار اقا پارسا و در دلم عمو را به خاطر اينكه براي اين سفر ناگهاني كه ناخواسته باعث شده بود از ديدن مردي كه اين روز ها حتي اسمش هم تپش قلبم را نامنظم ميكرد محروم كرده بود شماتت كردم

نفس عميقي كشيدم :اي كاش زودتر برسيم محمد

محمد بدون اينكه نگاهم كند گفت :ديگه كم كم ميرسيم

كلافه نگاهم را به بيرون دوختم ....

تابلوي به تبريز خوش آمديد نويد خلاصي ازين سفر خسته كننده را داد به وليعصر كه رسيديم سرعت ماشين كم شد و با تك بوق محمد اقا حمزه سرايدار چنين ساله و وفادار عمو در عظيم الجثه ي آهني خونه ي عمورا برويمان گشود....

عظمت باغي كه پيش رويم بود مثل هميشه مرا تحت تاثير خود قرار دادنگاه كردم به جاده ي سنگي كه دو طرفش درختان ميوه و گل هاي خوشبو گرفته بود منتها ميشد به درسفيد و بزرگ ورودي خونه ي عمو

من نميدونم عمو چطوري تك و تنها تو اين باغ درندشت زندگي ميكرد البته خدمتكارها بودن اما اونا كه خانواده نميشن!

زن عمو كه سالها پيش بر اثر سرطان فوت شده بود و امير سام پسر عموم ١٥سال پيش از ايران رفته بود و من حتي قيافشم يادم نيست....

براي ديدن عمو سريع از ماشين پياده شدم و با ذوق براي ديدن عموي عزيزم به سمت در پرواز كردم

كه دستم روي زنگ در با فرياد بلند عموجان ثابت موند

-تو غلط كردي پسره ي جوانلق.....

بهت زده از فرياد عمو به در خيره شده بودم كه مهري خانوم خدمتكار چندين ساله ي عمو درو باز كرد و با چهره اي كه نگراني و تشويش توش موج ميزد و به زحمت سعي در پنهان كردنش بود دستپاچه گفت:س سلام خانوم خوبيد هزار ماشالله چشمم كف ...

قبل ازينكه صحبت هاي اضافي مهري تموم شه كلافه همانطور كه از كنارش ميگذشتم گفتم سلام مهري جون عمو كو اين سرو صدا ها چيه ؟به حالات دو دنبالم راه افتاد :خانوم جون اقا امير سام اومدن همزمان با حرف مهري به پذيرايي رسيدم كه ديدم عموجانكه هنوز متوجه حضور من نشده بود با چشماني سرخ از خشم به مردجواني كه كنارش زني كه معلوم بود ايراني نيست و بي مهابا دستهايشان درهم قفل شده بود نگاه كرد و گفت :حالا واسه من ميري زن ميگيري ده سال ؟اونم بي خبر آفرين امير سام آفرين ....

و با حرص دستي برايش زد و ادامه داد كه ده ساله زنته و دوسش داري آره؟

پس الان اومدي واسه چي ؟كه حتما كادوي عروسيتو بگيري

صداشو بلند تر كرد :واي به حالم امير سام يه عمر سنتهاي خونواده رو واسه همه ديكته كردم و ذره ذره تو مغز ايرانمهر ها ريختم اونوقت دست گل من بعد ١٥سال مياد ميگه من زن دارم...

تو نميدونستي رسم خونواده رو؟تو نميدونستي قانونارو ؟مرد جوان نگاه بي تفاوتي به من انداخت و دوباره رو به عمو جان كرد با صدايي كه از خشم خفه شده درونش ميلرزيد:آقاجون..

-آقاجون و....

لااله الله رفتي مثل دزدا زن گرفتي بعد اومدي ميگي آقا جون...

-سلام

صداي محمد حرف عمو را نيمه قطع كرد و سرها را به طرف خود برگرداند و من را كه با ديدن همچين وضعي ماتم برده بود رو به خودم برگردانند

همانطور كه عمو جان عصا زنان به سمتمان ميامد آغوشش را برويم گشود و مني را كه جو موجود باعث شده لال بشم رو به زبان اورد:سلام عمو جان دلم براتون تنگ بود خيلي ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به سرعت درآغوشش جاي گرفتم و عطر تنش كه بوي پدر ميداد رو با ولع به ريه هايم فرستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام دختر قشنگم خوبي بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سپس رو همانطور كه در آغوش پدرانه اش بودم با لحني كه آثار تشويش ثانيه هاي قبل درش مشخص بود رو به محمد مونا كرد:سلام محمد خان گل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام دخترم خوش آمديد بفرماييد خسته ي راهيد بفرماييد بشينين و بعد دستش را پشتم گذاشت و مرا به سمت مبل هدايت كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به مردي كه حالا سرش را بالا اورده ومستقيم به چشمانم خيره شده بود افتاد كه هنوز دستانش قفل زني بود كه حالا فهميده بودم همسر فرنگيش هست افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي گرم و مردانه اش داخل سرم اكو شد :سلام دختر عمو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيره به چشمان عسلي رنگ مردي كه حالا ميدونستم پسرعمومه شدم و جوابش رو دادم و بي تفاوت رو مبل پشت سرم نشستم اما امير سام به همون نگاه خيره اش كه تا عمق وجودم نفوذ ميكرد ادامه داد و با دستش به همسر فرنگيش اشاره كرد :حوا خانم ايشون اميلي هستن و با دستش رو به اميلي به اشاره كرد عزيزم ايشون حوا دختر عموم حوا با لهجه غليظي انگليسي و با لحن نه چندان دوستانه اي گفت: خوشبخت هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند زوركي گفتم منم همينطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز زير نگاه خيره ي امير سام موذب بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كمي جا به جا شدم كه عمو گفت بچه بريم شام كه شماهم بعدش استراحت كنيدخسته ي راهيد هنوز تو شيش و بش بحث عمو و امير سام و ارتباطش به من بودم كه عمو منو تو اين وضعيت احضار كرده پس با اين تفاصيل قضيه جدي تر از اين حرفاست اصلا نفهميدم كي رفتيم داخل پذيرايي و كي روي يكي از صندلي هاي ميز سلطنتي ٢٤نفره ي خانه عمو نشستم كه با دستي كه از نرميش فهميدم متعلق به موناست به خودم اومدم و لبخندي زدم كه با چشم اشاره به غذام كرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخور خوشكلم بازي نكن سري تكان دادم و قاشقي از زرشك پلو ي خوشمزه ي تو بشقاب مقابلم به دهان برد كه نگاهم به زن و شوهر رو به رويم ميخكوب شد كه مرد جوان براي همسر زيبايش با عشق غذاميكشيد بي تفاوت شانه اي بالا انداختم به غذايم ادامه دادم بعد به عمو بقيه شب بخير گفتم و به اتاقم در طبقه ي بالا رفتم در اتاقم رو كه باز كردم عطر گل ياس بينيم رو پر كرد مهري جون ميدونست عاشق گل ياسم چراغ رو كه روشن كردم اتاق سفيد رنگم با سرويس كرم صورتي زيبايم چشمم را نوازش كرد لباسم رو سريع با يك لباس خواب سفيدرنگ و كوتاه عوض كردم و خودم رو با ضرب روي تختم پرت كردمو فارق از اتفاقات امروز تن خسته از سفرم رو به يك خواب عميق سپردم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خشكي گلويم چشمان مست خوابم رو به زور از هم گشودم نگاهي به ساعت روي موبايلم انداختم ٤صبح بود ....با رخوت از جام بلند شدم كور مال كورمال از پله ها پايين رفتم كه صداي ريز ريز صحبت كردن دو نفر گوشهايم رو تيز كرد......دو پله كه پايين تر رفتم صداي عصبي و محكم اميرسام به گوشم رسيد كه به سختي سعي در كنترل ولمش داشت:اميلي اين وقت شب تو باغ چيكار ميكني اونم با اين لباس نميدوني حمزه پسر جوون داره نميدونم داري با كي لج ميكني من؟يا زندگيمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يا داري با بازي با تعصباتم من و مجبور به كاري كه ميدوني اصلا مايل نيس.....اميلي انگشت اشاره اش را به طرف امير گرفت و با لحن طلبكارو همون لحجه ي غليظ انگليسيش گفت :امير من با اين حرفاي تو كاري ندارم فقط ١٠روز اينجا ميمونم تو ١٠روز وقت داري به قولت عمل كني بعد ده روز يا با تو ميرم يا بي تو همين.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير سام كلافه دستي داخل موهاي پرپشتش كشيد وبه سمت پله ها برگشت كه همزمان من از اخرين پله پايين اومدم تا من و ديد رگ هاي پيشونيش برجسته تر شد و صورت سرخش رو پايين گرفت با صدايي كه از خشمي كه دليلش رو نميدونستم ميلرزيد گفت:شب بخير دختر عمو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري تكان دادم و با خميازه به سمت آشپزخونه رفتم و ليواني آب از يخچال پر كردم و يه نفس سر كشيدم و خودمو به سمت اتاقم كشيدم و بدون فكر به اتفاقاتي كه افتاد چشمانم را بستم و خودم رو به يك خواب عميق سپردم صبح با صداي مهري كه از پشت در براي صبحانه صدايم ميزد از جا پريدم با خميازه اي كه رخوت رو ازم دور ميكرد پتو رو كنار زدم و به سمت دستشويي رفتم كه يهو مغزم قفل كرد از اينه قدي رو به روم سرتا پاي خودم رو برانداز كردم و دو دستي بر سرم كوبيدم يعني ديشب جلو امير سام با اين لباسا بودم نگاهم رو با درموندگي از اينه گرفتم و رفتم حموم حالا كاريه كه شده بهتره بش فكر نكنم با اين افكار از حموم در امدم و يه ست اديداس صورتي تنم كردم پيش به سوي صبحانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دور ميز جمع بودند كه محمد با ديدنم گفت :به خانم خانما صبح عالي بخير لبخند پهني بهش زدم و رو به عمو جان گفتم سلام عموجان عمو سري تكان داد رو به همه كردم گفتم :صبح همه بخير و كنار مونا كه با قيافه بغ كرده با صبحانه اش بازي ميكرد نشستم آروم به پهلويش زدم :چرا پكري خانوم گل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نميدونم از پسرخاله جانت بپرس نگاهم رو به محمد دوختم كه محمد لقمه اش رو فرو داد گفت هيچي حوا جونم برام كاري پيش اومده بايد برگردم با خان عمو هم صحبت كردم ايشون گفتن موقع برگشتت خودشون برت ميگردونند كه عمو با سر گفته هاي محمد رو تاييد كرد از رفتنشون پكر شدم و بادم خوابيد دستم رو دور گردن مونا انداختم و با لبخند تصنعي گفتم :ايشالا دفعه ي بعد ميايم حسابي خوش ميگذرونيم مونا خودش روبيشتر بهم نزديك كرد:دوست دارم خواهري....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از بدرقه محمد ومونا بي حوصله به طرف اتاقم رفتم كه عمو صدام زد :حوا جان بيا پذيرايي وقتشه يه چيزايي رو بدوني متعجب و خوشحال كه بالاخره ميتونم سريع تر به تهران برگردم و به كارام برسم دنبال عمو راه افتادم عععه قناري هاي عاشقم كه اينجان نميدونم چرا اصلا حس خوبي اميلي ندارم بي توجه به اون دوتا رو به روي عمو نشستم منتظر شدم بالاخره عمو به حرف اومد :حوا تو بايد بنا به رسوم خانواده بايد با امير سام ازدواج كني ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحشت زده از چيزي كه ثانيه هاي قبل شنيدم از جام پريدم كه اميلي با گريه تند تند از پله ها بالا رفت با چشمان گشاد شده از عمو پرسيدم :عمو يع ..يعني چي منظورتون چيه امير سام زن داره م..م...من نميفهمم عمو وسط حرفم پريد ميدوني كه تو خانواده ما ازدواج با غريبه ممنوعه و امير سام بدون اجازه من اينكارو كرده و رفته يه زن فرنگي و نازا گرفته ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو انداخت پايين :خاندان ايرانمهر به وارث احتياج داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم عقب رفتم تا پشتم به ديوار برخورد كرد سرمو بين دستام گرفتم:نه نه اين امكان نداره اميرسام ؟! نه من نميتونم نگاهي به عمو جان كردم به رو به رو خيره شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمو شما كه هميشه ميگي تو دختر مني عمو با دخترت اينكارو نكن شرم و حيا رو كنار گذاشتمو گفتم رفتم جلو و دست هاي عمو راگرفتم :عمو جون من دلم با كس ديگه ايه تروخدا با من اينكارو نكن قلبم رضا نيست ترو به روح بابا رضا نكن عمو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به امير سام افتاد كه كنار سالن ايستاده بود رگ هاي پيشاني و گردنش برجسته تر از هميشه بود نگاه گرفتم از اويي كه مرا با خود داشت غرق فاضلاب زندگيش ميكرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محكم تر دست عمو را فشردم ترو به هر كس كه ميپرستي نكن عمو هق هقم اجازه نداد ادامه بدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو با تكيه بر عصاي چوب گردويش بلند شد:نميشه دخترم عزيزم عرف قانون رسم خانواده زير پاگذاشتني نيست سرش افكنده شد :اگه رضا هم بود همينكارو ميكرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرف عمو پريدم و با جيغ گفتم :عمو باباميخواست من ماشين جوجه كشي شم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من درس دارم من زندگي دارم عمو من آدمم منم حق دارم عاشق كسي بشم كه خودم انتخابش كردم عمو من كس ديگه اي رو دوست دارم به امير سام اشاره كردم من زن دوم شم !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را بين دستام گرفتم و نشستم از تصورش تيره ي پشتم لرزيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمو ميدوني زن دوم چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو تكيه بر عصاي خود زد و بي توجه به التماسهاي من آخر اين ماه عروسيته دختر بلند شو خودتو جمع و جور كن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع اميلي چمدون به دست و گريان پايين آمدو با همون لهجه ي غليظ انگليسيش رو به عمو كرد:زندگي منو جهنم كرديد براي رسومات احمقانتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زد و با لحن مسخره اي گفت:شمارو ميسپارم به همون خداتون و بدون نيم نگاهي به امير سام كه ساكت گوشه ي سالن ايستاده بود از در بيرون رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو سري تكان داد وبا خشم نهاني رو به اميرسام گفت :بي عرضه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير سام كه ديگه از سرخي به كبودي ميزد سرش را پايين انداخت و به سرعت از پله ها بالا رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو وقتي كنار من رسيد دستش را روي شانه ي من گذاشت:دخترم تو از اول ميدونستي اين روز ميرسه تو حق اميري تو ميدونستي از بچگي به اسم اميري چيزي جلو دار اين حقيقت نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ي ارومي به شانه ام زد :با تقديرت نجنگ دختر ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين را گفت و به آرامي از كنارم رد شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره آره من اين رسم مسخره رو ميدونستم اما چه احمقانه فكر كردم براي من اجرا نميشه چه احمقانه با ديدن زن امير سام خوشحال شدم چه احمقانه و با خوش خيالي عاشق پارسا شدم چقدر احمقم چقدر احمقم ....صداي هق هق بلندم سالن بزرگ خانه ي عمو را پر كرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بي حال و نا روي تختم انداختم و با چشماي اشكي به ديوار رو به روم زل زدم و فكر كردم به آينده آينده اي نا معلوم سرم رو بين دستانم گرفتم خدايا زن دوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من حوا ي ٢٠ساله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن دوم يه مرد ٣٥ ساله شم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط واسه بچه !واسه اينكه نافم رو به نام اون بريدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا من دارم ديوونه ميشم نميخوام ...نميخوام من عاشق پارسام ميدونم اونم من و دوست داره حسم بهم ميگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دانشگاه دارم آره آره من بايد برم من بايد از ين سرنوشت كوفتي فرار كنم من نميخوام واسه بچه زن كسي بشم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين فكر ساكم رو كه نصفه نيمه بازكرده بودم بقيه لباسام روداخلش ريختم و بي توجه يه مانتو روسري به تن كشيدم و از اتاق زدم بيرون كه صداش من رو ميخكوب كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كجا دختر عمو؟حالا چرا با عجله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي مهمان لبهايش شد:ميگفتي هر جا ميخواستي ميبردمت حتي پيش اون يارو سگه شغاله كي بود؟همون كه عاشقشي و چشماتو رو همه چي به خاطرش بستيو شرم و حيا رو خوردي رو آبرو رو قي كردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانم مشت شده بود ازين همه وقاحت و توهيني كه بهم كرد چپكي نگاهش كردم بدون جواب راهم رو كشيدم به سمت در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه بازوم اسير پنجه هاي قوي و مردانش شد :نگفتي كجا با اين عجله سعي كردم بازوم رو از دستش جدا كنم اما نشد زورش خيلي بيشتر از من بود با حرصي كه سعي در پنهانش داشتم گفتم:قبرستون هرجا كه تو و اسمت تو زندگيم نباشه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند مسخرش دوباره نمايان شد :هه بيچاره اگه تا الانم گذاشتم راست راست را ه بري و براي خودت بچرخي لطف كردم بهت همه عمرت زير بليط من بودي اگه يادت رفته يادت بندازم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقلايي براي آزاد كردم بازوم كردم:نخير.... آقا چه خوش اشتها تشريف دارن مثل اينكه بدتم نيومد همچين ...دوتا دوتا سرديت نكنه يه وقت......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبي غريد:زيادي زبونت درازه عيب نداره خودم كوتاهش ميكنم تا بفهمي مال كسي بودن يعني چي تو وقتي چشماتو باز كردي به اين دنيا مال من بودي حق من بودي حق اظهار نظري نداري حالا هم زبونتو كوتاه كن بشين سر زندگيت نخواه كه با من سرجنگ بزاري كه بد ميبيني اون موقعست كه تلافي همه ي غلطاي اضافيتو سرت در ميارم دختره ي خيره سر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شكستم به معناي واقعي شكستم و مرگ غرورم رو با چشمهام ديدم .....با ضرب بازم رو كه حالا شل ترگرفته بود رو از دستش بيرن كشيدم و به اتاقم برگشتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا...خدايا صدامو ميشنوي دستمو بگير اي خدا نزار مرگ آرزو هامو به چشمام ببينم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره بايد برم ....من حتما بايد برم ...هر جوري شده ازين جهنم كه ميخوان زندگيمو ازم بگيرن ميرم هر جور شده....با اين فكر با انرژي مضاعف بلند شدم و دوباره دوش گرفتم تا فكرم باز شه تصميم گرفتم ديگه التماس نكنم ديگه ميدونستم التماس روشون تاثيري نداره تا بعدازظهر آروم آروم لباسام رو از چمدون درآوردم و جا به جا كردم تا كسي بهم شك نكنه رفتم تو باغ ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي از در بيرن اومدم هوا ي خنك و تميز تبريز به ريه هام هجوم آورد ...آخ كه چقدر عاشق اين جا و هواش بودم اين جا تا الان برام بوي زندگي داشت اما الان دارن زندگيم رو همينجا ازم ميگيرن اما من نميزارم نميزارم خودمو نجات ميدم.....مطمئنا بعد از فرارم عمو ديگه حتي به صورتمم نگاه نميكرد چه برسه به اين كه دوباره بزاره بيام باغش پس حسابي تو باغ گشتم و جاي جايش رو تو ذهنم حك كردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدونم چند ساعت توي باغ قدم زدم و تو افكارم غوطه ور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آسمون نگاه كردم حالا ديگه بجاي خورشيد تو آسمون پرازستاره بود با تعجب به ساعت مچي بند چرميم نگاه كردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام چهارتا شد ٩شبه من چندين ساعت بدون اينكه بفهمم تو فكر آينده ي نا معلومم غرق بودم....صداي هميشه نگران و مهربون مهري جون از جا پراندم:خانوم جون فدات بشم بلند شو بيا شام بخور مادر ناهارم كه نخوردي رنگ به رو نداري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهري جون شما برو تو من ميام چشم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بايد قوي باشم بايد بزارم فكر كنن باهاشون كنار اومدم ...ولي بالاخره ميفهمن نميتونن من رو مجبور به كاري كنن اونا نميتونن زندگيم رو ازم بگيرن فقط من براي زندگي خودم تصميم ميگيرم فقط خودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آرامش ساختگي وارد عمارت شدم و به سمت ميز رفتم عمو به محض ديدنم گفت:بيا بشين حوا جان بيا دخترم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشم عمو ميشينم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير شلاق نگاه اميرسام كه با تعجب و ريز بيني بهم دقيق شده بود شامم رو خوردم ...خوردن كه نه بغض تو گلوم نميزاشت چيزي بخورم فقط با غذا بازي كردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله بلند شدم :عمو جان با اجازه و شب بخير ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو با تحكم عصايش رو بر زمين كوبيد بشين حوا تو ميدوني تا وقتي همه غذاشون رو تموم نكردن هيچكس حق ترك سفره رو نداره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند محسوس امير سام به قلبم چنك انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غيض و حرص سر جايم نشستم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين قوانينن مسخره و عهد بوقي شون داره آتيش تو زندگي من ميندازه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مسخره اي رو به اميرسام كردم :همسرتون رو نميبينم پسر عموووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشماني خيره اي كه چيزي ازش معلوم نبود جواب داد:براي آرامش اعصاب رفته سفر اتفاقات اين چندروز براش سنگين بود هرچند همه چيز رو از اول ميدونست چند روزي رفت تا كنار بياد كمي طول ميكشه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مسخرگي ادامه داد ولي مثل اينكه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما راحت كنار اومدي دختر عمو ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشت هايم چنگ شد از كنايه اش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو صدايم زد:حوا بيا تو اتاقم باهات كار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تقه اي به در وارد اتاق عمو شدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو يا دست ضربه اي آرام به مبل كناريش زد بيا....بيا بشين حوا جان روي مبلي كه كنار عمو بود نشستم و منتظر نگاهم را به او دوختم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر گلم من با پدر بزرگ و مادر بزرگت صحبت كردم آخر هفته ميرسن تبريز براي انجام مراسم ها.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشمانم رنگ التماس دادم :عمو جان من اين ازدواج رو قبول ندارم دلم راضي نيست دستهايش را گرفتم همان ها كه از كودكي پدرانه روي سرم كشيده ميشد اما حالا چي ؟عمو با همين دست ها داره زندگيم رو نابود ميكنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو دستي روي سرم كشيد :دخترم تو هميشه مثل دخترم بودي و با بچم برام فرقي نداري اگر بگم عزيزتري بيراه نگفتم اما دخترم اين سرنوشت توئه اين يه بايد تو زندگي تو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميفهمي بايد يعني چي؟يعني جاي هيچ تغييري نيست ميدونم ....ميدونم امير زن داره اما تو از روزي كه به دنيا اومدي طبق رسوممون به نام امير شدي ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميدونم اين جمله شايد برات سنگين باشه اما راه چاره اي نيست دخترم با زندگيت كنار بيا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميدونستم حرف زدن و التماس كردن به عمو بي فايدست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نااميد از روي صندلي منبت كاري شده ي چوبي بلند شدم :با اجازه عمو ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقم پناه بردم و براي فرارم نقشه كشيدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپ تاپ رو برداشتم رفتم تو سايت اولين بليط براي تهران فردا ٤صبح بود سريع با ذوق اكي كردم و با فكر رهايي ازين مخمصه خودم رو رو تخت انداختم و خودم رو به خواب سپردم بي خبر از فرداهايي نامعلوم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رخوت چشمانم را باز كردم و نگاهي به ساعت كردم ١٢ بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب خداروشكر وقت صبحانه گذشته و با قيافه ي منحوسش رو به رو نميشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله دوش گرفتن نداشتم با همان لباسي كه تنم بود از ديروز پايين امدم :مهري جون ؟مهري جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كجايي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهري هن هن كنان از ته سالن به من رسيد:جانم مادر بيا صبحانه بخور الهي بميرم برات آفتاب تا وسط حياط اومده هنوز شكمت خاليه بيا بي.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرف مهري خانوم پريدم :بقيه كجان مثل اينكه كسي نيست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا خانوم آقا رفتن باشگاه گلف يه كم ورزش كنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را ازم دزديد و ادامه داد آقا كوچيكم با املين خانوم رفتن بيرون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بيخيالي خنديدم املين ديگه چيه مهري خانوم اميلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري تكون داد و دستش را در هوا نگه داشت :چي بگم والا من اصلا نميدونم آقا از چيه اين دختر فرنگي خوشش اومده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حاليكه از شنيدن خبر نبودش اشتهام باز شده بود گفتم :حالا حرص نخور مهري جونم كو اين صبحانه ي ما دلم ضعف رفته حسابي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند مدت بدون نگاه هاي آزاردهنده اش حسابي از خجالت شكم جان درومدم و با يه *ب*و*س* آبدار از مهري جون تشكر كردم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم فكر كردم حالا كه خان عمو و آقاي اخمو نيستن آخرين روزيم هست كه تو تبريزم برم تو بازارا يه گشتي بزنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع بلند شدم و يه مانتو ي سبز يشمي وشلوار فيلي با شال سبز ست كردم و بدون هيچ آرايشي از در بيرون زدم....يه كم كه تو پاساژ ها گشتم بعد از خريد يه شلوار و يه شوميز خودم رو به يه چايي تو كافه دعوت كردم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا كه خيالم از خلاصي ازاين ازدواج اجباري راحت شده بود چرا خوش نگذرونم وبه خاطر مغز متفكرم به خودم يه سور ندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد كافي شاپ تاريكي شدم كه به زيبايي ديزاين شده بود و فضايي شاعرانه داشت و گوشه و كنارش چند زوج جوان نشسته بودند ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا هم فضاش كاملا براي زوج هاي عاشق مناسب بود گوشه اي ترين ميز را انتخاب كردم ونشستم ....تو روياهام خودم رو با پارسا جاي اين زوج ها گذاشتم كه لهجه انگليسي آشنايي من رو از رويا به واقعيت پرتاب كرد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميفهمي چي ميگي؟! ما اومديم اينجا تا تو مشكل دختر عموتو با بابات حل كني نه نه اينكه باهاش ازدواج كني ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه تو از من ١٠روز وقت نخواستي باباتو راضي كني ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان به من چي ميگي امير؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير من تورو با كس ديگه اي تقسيم كنم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گريه مانع ادامه ي حرفش شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدايش به گوشم رسيد :اميلي عزيزم ميگي چيكار كنم من و تو با اين شرط باهم ازدواج كرديم من به تو گفته كس ديگه اي به جز تو تو زندگيم هست تو كاملا باهاش كنار اومدي يادته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميلي با هق هق ادامه داد :امير اون مال ١٠سال پيش بود براي وقتي كه ازدواج ما فقط براي اقامت تو بود و پول نه الان كه عاشق هميم امير من ....من دوست دارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كلافه دستي به موهاي پرپشتش كشيد :مرداي ايراني يه چيزي دارن به نام غيرت همون كه تو هيچوقت بهش احترام نزاشتي اميلي ...من نميتونم وظيفه اي كه رو دوشم هست رو انجام ندم ببين من انقدر دير كردم و كمرنگ بودم كه ناموس من كسي كه از اول عمرش مال من بوده تو چشمام نگاه ميكنه ميگه عاشق كس ديگه ايه اينو نميتوني بفهمي اميلي ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزيزم منم دوست دارم اما عشق يه چيزه وظيفه يه چيز ديگه من وظيفه دارم براي بابام يه وارث بيارم ....دستهاي اميلي را گرفت ميدونم سخته اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزيزم ما با دونستن همه اين حقيقت با هم مونديم مگه نه؟ اميلي كه ديگه گريش بند اومده بود گفت:ا ....امير من نميتونم تو رو باكسي قسمت كنم ...ببين ميدوني.....اگر تو بچه داشته باشي من ...من ديگه هيچ پشتوانه اي ندارم مي ...ميدوني كه من تو آمريكا هم آه در بساط ندارم اگه تو نباشي چجوري زندگيم رو بگذرونم حد...حداقل يه پشتوانه به من بده تا...تا حداقل خيالم راحت باشه ميدوني كه چي ميگم امير...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميلي كه معلوم بود داره دنبال بهترين واژه ها براي ادامه ي حرفش ميگرده ادامه داد:اميرجان من فقط ميخوام مطمئن شم بعد تو زندگيم نابود نميشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير سام وسط حرف اميلي پريد:عههههه پس تا الان كه داشتي ميگفتي بدون من ميميري حالا چطور شده برات زندگي بعد من قابل تصور شده ....كلافه دستي به صورتش كشيد :باشه يه فكري براي اون ميكنم الان ديگه مشكلي نيست خيالم از طرف تو راحت باشه؟حالت خوبه الان؟نميخوام آسيبي بخوري تو اين جريان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميلي كه حالا چشمان خندانش تو اون تاريكي هم معلوم بود گفت :كاملا خوبم عزيزم تا وقتي تو پيشم باشي اصلا عاليم عشق من ....در حالي كه دستان امير را گرفته بود و بلندش ميكرد گفت :بيا عزيزم بيا بريم اينجا تاريك هست دلمون ميگيره ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دلم پوزخندي زدم:چه عشق قابل ستايشي واقعا من رو بگو واسه اين تحفه هم غصه ميخوردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي خيال شانه اي بالا انداختم و به منو خيره شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن يه چاي و كيك تازه به سمت خونه باغ رفتم تا براي شب حاضر شم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي رسيدم خونه تا شب مثل مرغ سركنده بودم دلم گواهي بد ميداد تا وقتي ميخواستم برم هر دقيقه مثل سال بود واسم بالاخره موقعش رسيد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم لاي در رو باز كردم و پاورچين پاورچين از پله ها پايين رفتم قلبم داشت ميومد تو دهنم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي به در رسيدم مثل پرنده ي از قفس آزاد شده از در پريدم بيرون و تا در باغ يه نفس دويدم و خودم و به بيرون پرت كردم و سوار تاكسي تلفني كه خبر كرده بودم شدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو روي قلبم گذاشتم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت هيجان كوبشش رو حس ميكردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره وقتي سوار هواپيما شدم نفسي از سر آسودگي كشيدم و ٤٥دقيقه اي كه رو آسمون بودم رو براي خودم خوابيدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسافرين محترم درحال كم كردن ارتفاع هستيم لطفا كمربند ايمني خودرا ببنديد و صندلي خود را به حالت اوليه درآوريد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين صدا از خواب پريدم و با رخوت جا به جا شدم و نشستم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام طول راه به اين فكر كردم كه اومدنمو چطور واسه عزيز جون و آقا جون توضيح بدم كه اصلا نفهميدم چجوري رسيدم در خونه ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم كليد انداختم و رفتم تو چراغ ها خاموش بود و همه جا ساكت ساعت ٧نشده بود هنوز آروم به سمت اتاقم رفتم و بعد از تعويض لباس به تختم خزيدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخيش هيچ جا خونه خود آدم نميشه حالا ديگه جام امنه عزيز و آقا نميزارن كسي بهم زور بگه و چيزي رو بهم تحميل كنن.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا با آرامش خيال راحت خوابم برد.....غافل از آينده ي تلخي كه همراهم خواهد بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي در از جا پريدم و صداي پر مهر مادر جونم كه بهم آرامش ميداد رو شنيدم:حوا ؟مادر؟تو اينجايي كي اومدي آخه عزيزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي زدم و با كش و قوسي به بدنم از جام بلند شدم و گونه ي تپلش رو *ب*و*س*يدم:سلام مادر جون خوشگلم دلم برات يه نقطه شده بوداااااا.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفت به خودم فشردم منبع آرامش اين روزهايم را.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودتو لوس نكن حالا برو يه به صورتت بزن و بيايه چيزي بخور ساعت ١٢ هم گذشته ها بعد بگو تو اي هير و وير اينجا چه ميكني آخه مادر؟......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر سفره نشستم و لقمه ي نون سنگك تازه و مربا رو به دهان بردم كه صداي مهربون بابايي رو شنيدم:كو اين نخودچي بابا پس خانوم تو كه گفتي اومده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش پرواز كردم و در آغوش پر مهرش جاي گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ كه باباي چقد دلم برات تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپم رو كشيد و گفت :ورپريده ٤روز رفتي و خبراي خوب برامون آوردي حالا چطور شده از عموت دل كندي و با اون همه كار واسه عروسي برگشتي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وايميسادي چندروز ديگه ماهم ميومديم خوب باباجون......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرف بابايي غم عالم به دلم ريخت حالا چجوري واسشون توضيح بدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوانگشتم رو بهم پيچيدم و با من و من گفتم :را....راستش بابايي چجور.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي بي موقع آيفون حرف تو دهنم ماسيد...،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجون با تعجب ابروهايش را بالا داد:يعني كيه اين موقع روز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه اي بالا انداختم:نميدونم بزار ببينيم با اين حرف بلند شدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ديدن كسي كه پشت آيفون بود رنگم پريد:اين اينجا چيكار ميكرد چجوري اومده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جلو آيفون خشكم زده بود كه با صداي بابايي از جا پريدم:كيه دخترم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به آيفون كرد و سريع برداشت:به به آقاي داماد بفرماييد بفرماييد داخل .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشت هايم چنگ شد از رويارويي با او با اويي كه اومده بود تا زندگيم رو ازم بگيره .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي آقاجون كه اميرسام رو در آغوش گرفته بود به خودم اومدم :به آقاي داماد بفرماييد پس اومدي دنبال امانتيت ؟خوش آمدي خوش آمدي ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم رو به چشمان پراز خون امير سام دوختم .....براي اولين بار ترسيدم ....ترسيدم ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگي به سمت پذيرايي رفتيم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كوبش قلبم رو حس ميكردم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميرسام با صدايي كه سعي در پنهان كردن خشمش داشت گفت :آره راستش منو حوا تصميم گرفتيم بعداز عروسي تهران زندگي كنيم گفتيم بيايم تهران كارهامون رو اكي كنيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابايي با خنده گفت :پس حتما خسته اي برو يه كم استراحت كن باباجون برو ..،،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امير با عصبانيتي كه من فقط ميتونستم بفهممش به من خيره شد و با لبخندي مصنوعي رو به پدر گفت:چشم پس با اجازه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوا جان عزيزم اتاقت مهمون رو بهم نشون ميدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سري تكان دادم به جلوتر راه افتادم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوي در اتاق كه رسيديم مچ دستم رو با فشار گرفت و من رو هل داد داخل ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبي بهش زل زدم :اين چه طرز رفتاره خجالت نميكش.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم با مشتيكه به ديوار كوبيد نصفه موند ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدايي كه سعي داشت بيرون نره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غلطاي اضافيت داره بيشتر از كوپونت ميشه حوا با اجازه كي نصفه شب راه افتادي اومدي ؟ولت كردم فكر كردي بي صاحاب شدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلبكار نگاهش كردم :هركي صاحبم باشه تو نيستي به تو ربطي نداره من چيكار ميكنم ...تو اصلا چيكاره.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفم پريد و از لاي دندوناي كليد شده اش گفت:برو بيرون برو تا اختيارم دست خودمه برو تا كار دستت ندادم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خدا خواسته سريع اومدم تو اتاقم و خودم رو تخت تنهاييم انداختم و هق زدم به اين بخت بدم هق زدم به ضعفم هق زدم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر گريه كرده بودم كه چشمام پف كرده بود مادرجون در زد و اومد داخل روي تخت نشست دستام رو دردستانش گرفت آخه دخترم چرا سخت ميگيري ميدونم دلت با اين ازدواج رضا نيست ميدونم شرايط آسون نيست ولي آدم ها بايد با شرايطشون كنار بيان سعي نكن با زندگيت بجنگي دخترم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گريه گفتم :سرنوشت من اينه كه زن دوم شم؟سرنوشت من اينه كه ماشين جوجه كشي باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زجه زدم:حق من اينه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما كه ميگفتي هميشه مواظبمي مگه بابايي نميگفت نميزاره كسي اذيتم كنه و بهم زور بگه شما بگو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من حق زندگي انتخاب ندارم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون دستي به سرم كشيد و با لحن متاثري گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترك عزيز و صبور من گريه كن آروم شي مادر .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دست من و حاجي كاري بر نمياد قيم تو اونا هستن بميرم برات كه كاري نميتونم بكنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباييتم تازه فهميده اقا امير سام زن داره .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشسته گوشه اتاق داره خودشو داغون ميكنه اشكهايم را پاك كردم :من بميرم زن اون عوضي ه*و*س*ب*ا*ز نميشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون لبش رو گاز گرفت :حوا ؟ما تورو اينجوري بزرگ كرديم؟كه به بزرگ تر از خودت بي حرمتي كني ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتشر ادامه داد:بيا پايين دختر خودتو جمع و جور كن شب عموت ميرسه قرار شده همين جا كاراي عروسي وعقد و انجام بديم..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نميفهمين من كس ديگه اي رو دوست دارم من عاشق پارسام من اين ازدواج و قبول ندارم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون زد رو دستش :مادر تورو خدا ساكت شوهرت همين اتاق بغله ميشنوه .....با كلافگي ادامه داد :نكن اينجوري با زندگيت اقا امير تعصبيه بشنوه زندگيتو سياه ميكنه نكن مادر اينجوري........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم :اون كيه منه كه بخواد زندگي رو واسه من سياه كنه اصلا ميدونه من عاشق يكي ديگم اما هنوز عين كنه به زندگي من چسبيده ....مثلا ميخواد چيكار كنه هان؟ميخوام ببينم چيكار ميكنه ؟چطور واسه اون عشق وحال كردم و دوتا دوتا زن داشتن افتخاره واسه من اخ و بده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا اصلا من ازش بدم مياد بهش نگاه ميكنم چندشم ميشه من ميخوام با كسي كه عاش.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با كوبيده شدن در به ديوار از جا پريدم و حرفم نيمه موند.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير سام درحالي كه تمام سعيش رو ميكرد آروم باشه رو به مادر جون كرد :خانوم جون ميتونم چندلحظه با حوا تنها باشم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون نگران به طرف امير رفت:مادر حوا بچست يه چيزي ميگه تو آقايي كن مادر بگذر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير چشمان پر خونش رو به من دوخت :كاريش ندارم خانوم جون فقط ميخوام با زنم تنها باشم واسه پنج دقيقه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبي وسط حرفش پريدم:هه زنت ؟از كي تا حالا زنت شدم و خبر ندارم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوااااااااااا....صداي عصبي مادر جون بود كه بهم تشر ميزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير با همون كنترل آرامش گفت :خانوم جون خواهش ميكنم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم جون با نگاه درمانده اي به من اتاق رو ترك كرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون درو پشت سرش بست.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمان به ظاهر خونسردش بهم زل زد و قدم به قدم بهم نزديك شد و من بيشتر ملافه ي روي تخت رو داخل مشتم ميفشردم:كه حالت از من بهم ميخوره؟كه عاشق يكي ديگه اي و من مثل كنه بهت چسبيدم و هيچ غلطي نميتونم بكنم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا ديگه صورتش با من ٥سانتم فاصله نداشت ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين كه ترسيده بودم اما با پروويي بهش زل زدم پس فكرد كردي عاشق سينه چاك........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشارش رو روي بينيم گذاشت :شششششش حوا ششششش من آدم صبوريم منو عصبي نكن منو حرصي نكن حوا بزار باهم راه بيايم من تورو ول نميكنم تو مال مني فقط من ......وقتي به دنيا اومدي مال من شدي .....با انگشت سبابه اش رو پيشوني زد اين رو تو مخت فرو كن .....فرو كن حوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يا خودم به روش خودم فرو ميكنم حوا ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب كشيد........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشو لباس بپوش بريم انگشتر بخريم بلند شو.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نفرت بهش زل زدم :چرا وانمود ميكني همه چي عادي رو به راهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رنگ غم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون همه چيز رو به راه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتش رو به من كرد يه ربع ديگه پايين باش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لج كردن بي فايده بود انگار هر چي فرار ميكردم اميرسام بهم نزديكتر ميشد بلند شدم آبي به صورتم زدم و يه كم رژ و ريمل زدم و يه مانتو ي راسته قهوه اي با شال و شلوار كرم با يه كفش قهواي راحت پوشيدم رفتم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل سوناتاي مشكي رنگش نشسته بود و با انگشت روي فرمان چرم مشكي ضرب گرفته بود.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل ماشين نشستم .....بدون هيچ حرفي راه افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم ساعتي تو راه بوديم كه جلوي در يه طلا فروشي بزرگ نگه داشت .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل مغازه كه رفتيم از زيبايي مغازه چند لحظه مات موندم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي امير سام به خودم اومدم:خانوم بيا بريم اينور ببينيم چي داره......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به طرفش كردم.....دنبالش رفتم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروشنده كه دختر جوان زيبايي بود با خوشرويي رو به ما كرد:خوش اومديد ميتونم كمكتون كنم .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير سام نگاهي به انگشتر هايي كه توي ويترين زير دستش بود كردو گفت:لطف كنيد بهترين و جديدترين انگشترها تون رو برامون بياريد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر با لبخند سري تكان داد ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقيقه بعد با جعبه اي به سمت ما اومد وگفت:اين ها نيو كالكشن و خاص ترين كارهاي ما هستند.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زيبايي خيره كننده انگشترها من رو جذب كرده بود اما همچنان به رفتار سرد وربي روحم ادامه دادم ............،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميرسام كه به خاطر وجود فروشنده لحنش عوض شده بود با مهربوني گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزيزم نگاه كن ببين كدوم رو ميپسندي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرد نگاهش كردم و بي تفاوت شانه اي بالا انداختم :فرقي نداره.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميرسام يه حلقه ي تك نگين جواهر برام انتخاب كرد دوسش داري ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحاليكه سعي ميكردم شوق و علاقم رو نسبت به حلقه نشون ندم با بي تفاوتي شانه اي بالا انداختم :فرقي نداره ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امير سام كه بازهم مثل هميشه چهره اش آرام و اخمو بود سري تكان داد و حلقه رو حساب كرد و در مقابل چشمان مبهوت فروشنده از رفتار ما از مغازه بيرون اومديم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل ماشين هردو سكوت كرده بوديم سكوتي تلخ تر از زهر.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فكر اينكه قراره چه بلايي سرم بياد و من هيچ كاري نكردم و چقدر از خريد حلقه ذوق زده شدم از خودم و ضعفم حالم بهم خورد كه حاصلش اشكي بود كه از گونم سر خورد .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم نگاهي بهم كرد و بي تفاوت به رانندگيش ادامه داد چه تلخ چه سرد.....سرد تر از سنگ و تلخ تر زهر....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره به خونه رسيديم و من بدون توجه به هيچكس به سمت اتاقم رفتم اتاق تنهاييام......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست خودم نبود از همه دلگير بودم حتي يه جورايي از مادرجون و بابايي هم به خاطر حمايتي كه نكردن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زانوانم رو در آغوش گرفتم فكر كردم ....به زندگيم زندگيي كه ديگه دست خودم نيست .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگي و عشقم رو ازم گرفتن منو سياه پوش مرگ آرزوهام كردن و من......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها كاري كه از دستم برميومد التماس و گريه بود ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ضعفم و بي كسيم حالم بهم خورد ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين افكار حالت جنون بهم دست ميداد فكر اينكه تا كمتر ازيه ماه ديگه امير سام شوهرمه ديوونم ميكرد فكر هوو بودن دم دستي بودن ووسيله بودن من و از خودم متنفر ميكرد متنفر .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو يه لحظه بلند شدم و با لباس رفتم زير دوش تا شايد آب بتونه سم اين افكار و از روح و قلبم بشوره تا شايد بتونه عشق پارسا رو از قلبم بشوره .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حموم بيرون اومدم لباس هايم را عوض كردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي به ساعت انداختم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي به اومدن عمو نمونده بود پس گفتم سريع حاضر شم و برم به مادر جون كمك كنم اون بيچاره هم كه تقصير نداشت كاري ازش برنميومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام لخت بود و بلنديش تا كمرم ميرسيداحتياجي نداشت كاري كنم پس خشكشون كردم و ساده دورم ريختم كت شلوار ساده خوش دوخت مشكي هم تن زدم و به ريمل و رژي كمرنگ اكتفا كردم نگاهي از آينه به خودم كردم به حوايي كه سياهپوش مرگ آرزوهاش شده بود قيافه ام نه زشت بود و نه خيلي زيبا من يه دختر ساده بودم معمولي بودم و يه زندگي معمولي ميخواستم اما.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي كشيدم از در بيرون رفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه ميشد كرد بايد قوي باشم گريه كار ساز نيست هيچ وقت نبوده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آشپزخونه رسيدم .....دوتا عشقاي زندگيم اين جا بودن .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منبع آرامشم فقط اين دو نفر بودن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقاب خوشحالي زدم به صورت ماتم زدم و از پشت بابايي رو بغل كردم:سلام باباجوني نبينم تو هم باشييااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابايي دستم رو گرفت و نشوند رو به روش:حوا تو خوبي بابا؟خوشحالي ؟به خدا كه من نميدونستم شرايط چيه هرچند ميدونستمم كاري از دستم برنميومد دخترم منو ميبخشي مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرف هاي بابايي بغض داشت خفم ميكرد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضم رو قورت دادم :بابايي اين چه حرفيه نميگم خوشحالم اما با تقدير بايد كنار اومد......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اول همين بودم ....اهل تظاهر و فداكاري هاي اسطوره اي نبودم ...... نميتونستم براي خوشحال كردن بابايي دووغ بگم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم گونه اش رو *ب*و*س*يدم گفتم :عاشقتم بابايي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم كنار مادرجون كه سرگاز بود و دستم رو دور گردنش انداختم و با دست ديگه در قابلمه ي خورش فسنجون رو برداشتم......اوووووو طاهره خانوم چه كرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرجون مرا به خود فشرد :به جاي زبون ريختن بيا يه كمك كن برو اون سالادو درست كن از پا افتادم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالي كه به سمت يخچال رفتم تا وسايل سالادو بردارم گفتم:خاله اينا ميان امشب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون بي حوصله دستي در هوا تكان داد:چي بگم مادر محمد وقتي قضيه رو شنيده لج كرده ميگه حالا كه نميتونم پشت حوا باشم بهتر كه نباشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا مونا و خالت گفتن يه جوري واسه عقد راضيش ميكنن بياد .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بايد با محمد صحبت ميكردم وگرنه با اين فكرا خودشو داغون ميكرد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالاد رو كه درست كردم مادرجون گفت مادر بلند شو زنگ بزن ببين امير آقا با عموت كجا موندن قراربود بره عموتو از فرودگاه بياره دير كردن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رو تو هم كشيدم و شانه اي بالا انداختم به من چ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم با زنگ در نيمه موند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون هول زده سمت در رفت :حاجي اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو كردم به سمت مادر جون :اومدن كه اومدن خوش اومدن شما چرا هولي .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون زد رو دستش و لپش رو نيشگون گرفت و با تشر گفت:حوااا زبون به دهن بگير ور پريده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستش به خاطر فرارم از تبريز يه كم ازرويارويي با عمو جان استرس داشتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره اومدن و من در كمال تعجب ديدم كه عمو با مهرباني آغوشش رو برام باز كرده:به سمت عمو رفتم و خودم رو بهش فشردم :خوش اومدي عمو جون......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو دستش را با مهرباني بر سرم كشيد :دختر عجول شيطون من خوشحالم كه بالاخره تونستي خودت رو با شرايط وفق بدي پوزخند غمگيني زدم:مگه جز اين راه ديگه هم داشتم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آغوش عمو جدا شدم و او را ديدم باسبد گلي كه در دستش بود......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سبدي كه پر از گل رز آبي بود گلي كه من عاشقش بودم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون اخم همشگيش گل رو دستم داد ونگاهي به سرتاپام كرد و سرش را نزديك گوشم برد من مردم كه سياه پوشيدي......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زدم و گفتم تو بميري مطمئن باش لباس سفيد از تنم درنمياد .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ترسناكي بهم انداخت و از كنارم رد شد .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو گاز گرفتم براي حرف نسنجيده ايكه از عصبانيت زدم من آرزوي مرگش رو نداشتم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش خجالت كشيدم با احتياط گل رو روي ميز گزاشتم و نشستم به پدر جون و عمو و مادرجون نگاه كردم كه در حال صحبت كردن بودندو او كه رگ هاي پيشاني متورمش نشان از عصبانيتش بود ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين بار رو حق داشت حرفم درست نبود.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي مادر جون باعث شد دست از نگاه خيره ام به اميرسام بردارم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادر بلند شو يه چايي بيار گلومون خشك شد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمي گفتم و چاي رو ريختم و تعارف كردم ...،.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي به او رسيدم بدون اينكه نگاهم كند چاي رو برداشت ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نميدونم چرا دلم گرفت......از بچگي طاقت نداشتم كسي ازم ناراحت باشه........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو جان سينه اش را صاف كرد و شروع كرد :بريم سر اصل مطلب.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستش بحث اين امر خير سالهاست كه مطرح شده و حوا و اميرسام هم هردو ازين موضوع اطلاع داشتن......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتش رسيده كه اين كاررو تموم كنيم .....رو به بابايي كرد و ادامه داد من براي مهر دخترم خونه باغ رو در نظر گرفتم با ١٤تا سكه به نيت ١٤معصوم عقد و عروسي هم بزاريم براي ٢٢روز ديگه كه عيد مبعثه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس حاجي راضي هستين فعلا يه صيغه محرميت بينشون بخونن تا براي انجام كارهاي عروسي راحت ترباشن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابايي سري تكون داد گفت حرف شما متين اما من نميدونستم آقا امير زن داره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرف بابايي اميرسام كه تا الان ساكت بود و سرش پايين بود سرش رو بالا آورد و رو به بابايي كرد:حاج آقا همسر اول من هيچ نقشي تو زندگي حوا نخواهد داشت نه چيزي ازش ميشنوه نه ميبينتش و نه نقشي تو زندگيش خواهد داشت اينو مطمئن باشيد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو به امير سام تيز نگاه كرد و رو به بابايي كرد ميدونم اين اشتباه از طرف امير سام غير قابل بخشش اما حاجي ميدوني كه بهم زدن اين ازدواج غير ممكنه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباي سرش رو انداخت پايين :چي بگم والله ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو تسبيحش رو در دستش گردوند حالا اگه اجازه بديد تا آقا بياد براي قرائت صيغه اين دوتا جوون حرفاشون رو بزنند......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من .....من نگاه ميكردم به سلاخي آرزوهام و زندگيم .. ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سايه اي بالاي سرم حس كردم نگاهش كردم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و جلوتر به سمت اتاقم رفتم سايه اش رو كه دنبالم ميومد حس ميكردم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق كه شديم بي حرف لبه تخت نشست ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو ساكت بوديم دو آدم كه با هم فرسنگها تفارت داشتن چه حرفي براي گفتن دارن ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه دقيقي به من كرد و گفت :تو تو همه ي مهمونيا بي حجابي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگاهي بهش انداختم ....لبه كتم رو گرفتم و با كنايه گفتم اين بي حجابيه ؟اونوقت با تاپ گشتن همسرتون تو باغ پيش پسر حمزه بي حجابي نيست!!!!ادامه دادم:به قول شما خارجيا اوه يس هاني ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را تو صورتش چرخاندم چهر اش كاملا غربي بود اما در كل صورت جذابي داشت ......اخم درهم كشيده بود دوباره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من به نگفتم اميلي چجوري ميگرده از تو راجع به تو پرسيدم گفتم تو هميشه بي حجابي ؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلبكار گفتم:من همينم كه ميبيني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد :نه نيستي تو هموني ميشي كه من ميگم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و ازدر بيرون رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و به حواي درون آينه نگاه كردم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا وقتي با امير سام حرف ميزنم خودم نيستم ؟لجباز ميشم؟بد ميشم و ناسازگاري ميكنم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا خودت بهم كمك كن تا آروم شم اين خشم و حسرت منو ميكشه من دارم زن كسي ديگه اي ميشم اما ياد كس ديگه اي قلبمو ميلرزونه ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو جمع و جور كردم و رفتم پايين هنوز به پايين پله نرسيده بودم كه مادر جون با يه چادر سفيد جلوم ظاهر شد:بيا مادر اينو بنداز سرت سر عقد فداي اون صورتت بشم بيا.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اكراه چادر از مادر جون گرفتم و رفتم پايين ......عاقد اومده بود و همه منتظر من بودن روي صندلي كنار اميرسام نشستم كه عاقد گفت:به به عروس خانوم گل هم اومدن پس يالله شروع ميكنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي خطبه رو خوند تمام فكرم اين بود كه من واقعا دارم متاهل ميشم .....اونم با كسي كه حتي يه نقطه ي مشتركم باهاش ندارم.....يه زورگوي منفعت طلب.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عروس خانوم وكيلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم رو بستم و با نفرت و سرد گفتم بله......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر جون و عمو پدر جون صلوات فرستادن و اميرسام دست سردم رو دستش گرفت و حلقه رو دستم انداخت حلقه اي كه براي من حكم حلقه ي طناب دار داشت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم دستم رو بكشم كه دستم رو رها نكرد ..... هيچ حس خاصي از تماس دستش با دستم نداشتم به جز نفرت و بيزاري....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو از دستش بيرون كشيدم و به آينده ي تباه شدم فكر كردم و درگير بله ي زوري كه گفته بودم كه اصلا نفهميدم عاقد كي رفت و چيشد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بالا آوردم .....چرا همه دارن ميخندن مگه مرگ زندگي و آرزوي كسي خنده داره؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضرب از جام بلند شدمو چادر سفيد و حرير اهدايي خانوم جون از سرم ليز خورد بدون حرفي به اتاقم پناه بردم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم من و تخت تنهاييام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداروشكر اولين شب بدبختيم كسي مزاحمم نشد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح كه بيدار شدم احساس كردم پلكام بهم چسبيده از بس ورم كرده بود با تني كوفته از جام بلند شدم رفتم يه كم آب سرد به صورتم زدم خدايا!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين منم تو آينه شبيه هيولا شده بودم با اون چشماي قلمبه شدم .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بعدازظهر از اتاقم بيرون نيومدم اصلا دوست نداشتم چشمم بهش بيفته.... اصلا .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنتااز كتاباي درسيم رو جلوم گذاشتم ...تو اين چندوقت نگاهم بهشون نكرده بودم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز سه چهار ساعت گردنم كه خشك شده بود رو به سختي تكون دادم و كتاب رو به جلو هل دادم .....به ساعت نگاه كردم ساعت ٩بود و حتي خانم جونم بهم سر نزده بود!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و رفتم يه دوش گرفتم ....اثري از ورم تو چشمام نمونده بود ديگه حوصله نداشتم موهامو خشك كنم همينطور آب موهامو گرفتم و يه سر همي شلواركي كوتاه جين پوشيدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دليلي نداشت حالا كه امير سامم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم محرم بود خودمو معذب كنم و لباس پوشيده بپوشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي به افكارم زدم ....حداقل محرميت با اين تحفه يه منفعت برام داشت..... رفتم بيرون..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه تو سكوت غرق بود با تعجب چندبار مادر جون صدا كردم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس دستي پشت كمرم از جا پريدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشم رو هرم نفس هاش قلقلك داد :نترس كسي اينجا جز منو تو نيست .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گره دستش را از دور كمرم باز كردم برگشتم سمتش صورتم با صوتش يك سانت هم فاصله نداشت .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم كردم از ين همه نزديكي .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب كشيدم كه دستش مانعم شد :كجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كلافه از گرماي نفسش گفتم:ولم كن امير سام ميخوام برم آب بخورم دستش شل شد و من از آغوشش بيرون اومدم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در يخچال رو باز كردم وهمه آب بطري رو سر كشيدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ديدم پشت ميز نشسته و زل زده به من .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خود را به بي تفاوتي زدم از التهاب چند دقيقه پيش:نگفتي مادرجون اينا و عمو كجان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زد:گفتن برن يه روز مارو باهم تنها بزارن نميدونستن بيچاره ها تو خودتو حبس خونگي كردي .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد و رفت........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه اي بالا انداختم و به سمت اتاقم رفتم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق رو باز كردم ...با تعجب به او نگاه كردم كه روي تختم نشسته و كتابهايم رو بررسي ميكنه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستهايم رو به كمر زدم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميشه بدونم اينجا چيكار ميكني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كتاب رو در هوا تكان داد :معلوم نيست.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با طلبكاري ادامه دادم :معلوميش كه معلومه فقط نميتونم بفهمم بدون اجازه به چه حقي اومدي تو تخت من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تك خنده اي زد و با مسخرگي گفت بيچاره من بدون اجازه تو خودتم ميتونم برم چه برسه به تختت......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخ شدم آب شدم از بي شرميش بدون اينكه نگاهش كنم گفتم بفرماييد بيرون پسرعمو......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و سمتم اومدو دستي به چونه ي تراشيده اش كشيد :پسر عمو..... نسبت خوبي برام انتخاب كردي .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند ادامه داد:هه پسر عمو......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با انگشت اشارش بند تاپ سرهميم رو كشيد و يه ابروش رو بالا داد :آدم جلو پسرعموش اين جوري ميگرده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماش زل زدم :من جلو همه همينجوري ميگردم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همون حواي بدجنس مقابل امير سام پيداش شده بود ....من هيچوقت جلو نامحرم حتي با آستين كوتاه و بدون روسري هم نبودم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش رنگ خون شدو فاصلش رو باهام به يك سانت رسوند: خوب ؟ديگه؟ چه غلطايي ميكني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اينكه ترسيده بودم خودم رو به بي تفاوتي زدم و از كنارش رد شدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كه نيمه راه بازوي عريانم اسير پنجه هاي مردانش شد باچشماني سرخ از عصبانيت گفت :حوا به ولاي علي يه بار بدون مانتو روسري جلو مهمون غريبه ببينمت بدون چادر تو خيابون ببينمت به كاري ميكنم از زنده بودنت پشيمون شي به خدا كه ميكنم حوا منو سگ سگي نكن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوم رو ول كرد و با انگشت اشارش به پيشونيم زد :اينو تو مخت فرو كن منو سگ كني بد ميبيني ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشماش زل زدم:هه بچه ميترسوني من چادر سرم كنم ؟واسه تو ؟عمراً بميرم اينكارو نميكنم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.