بهار راد ۲۱ساله لیسانه معماری بر حسب عمل انجام شده مجبور به ازدواج زوری(البته زوریه زوری هم نه) با نوه ی دوست پدر بزرگش می شه اما چون پسره پول داره تصمیم کبری می گیره که اول خوب پسره(پرهام) بچاپه و بعد…پایان خوش

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۶ دقیقه

مطالعه آنلاین اگه گفتی من کیم
نویسنده: خیر ندیده

ژانر: #عاشقانه #طنز

خلاصه رمان:

بهار راد ۲۱ساله لیسانه معماری بر حسب عمل انجام شده مجبور به ازدواج زوری(البته زوریه زوری هم نه) با نوه ی دوست پدر بزرگش می شه اما چون پسره پول داره تصمیم کبری می گیره که اول خوب پسره(پرهام) بچاپه و بعد…پایان خوش

بهار راد بیست و یک ساله، لیسانس معماری، تنها فرزند آرمین راد هستم. برعکس کسایی که می گن تک فرزندا البته بلانسبتا لوسن، تنها خصوصیتی که ندارم همینه. یه روز جدیم یه روز شوخم، یه روز آرومم یه روز سگم، گلم، خانومم، خلاصه خودمم نمی دونم واقعاً کی هستم. تا دلتون بخواد دوست و رفیق دارم ولی با هیچ کس صمیمی نیستم.

هشت ساله ورزشکارِ رزمیم در حد تیم ملی.

کسی جرات نداره نگاه چپ بهم کنه. جالب این جاست که پدر و مادرم خبر ندارن رزمی کارم. همیشه به بهونه ی کلاسای شنا یه پام تو کلاسای تکواندو، کاراته، کنگ فو و هر چی دلتون بخواد، بود. عاشق رقصیدنم. همه جورشم بلدم از جوادی بگیر تا هیپ هاپ.

صدای آهنگ که بیاد از خود بی خودم.

قیافم هم ابروهای هشتی خیلی مشکی، چشمای قهوه ای روشن که دم به دقیقه رنگش عوض میشه، بینی هم خدادادی عملیه و لبای متوسط.

همه از قیافم تعریف می کنن. به نظر خودم که معمولیم.

از قشر متوسط رو به بالای جامعه هستیم و یه جورایی دستمون به دهنمون می رسه.

خونمون ولنجکه و یه خونه ی دوبلکس سیصد متری که به گرد پای عموها و داییم نمی رسه.

دو تا عموی با حال دارم به اسم فرشاد و مهرشاد که دوقلو هستن و سی و دو سالشونه و متاهلن. عمو فرشاد یه دختر دو ساله به اسم پارمیس داره، مهرشادم یه ساله ازدواج کرده، بچه می خواد چی کار.

یه دایی بیست و هشت ساله هم دارم، میثم. بچم تازه داماده، سه ماهه که مزدوج شده.

همیشه میگن هر که از هر چیز بدش آید سرش آید، نُقلِ منه!

دوست ندارم ازدواج کنم. نه به خاطر این که بگم می خوام مستقل باشم، ازدواج زندگی رو از آدم می گیره یا خیلی دلیلای الکی دیگه. دوست ندارم ازدواج کنم چون:

یک - به خاطر آشپزی؛ بلدم ولی اصلا اعصابش رو ندارم.

دو - کارای خونه؛ متنفرم ازش.

سه - نصف بیشتر روزم تو باشگاهم؛ دیگه شوهر، منو کی ببینه؟ کی بریم بیرون؟ خرید، سیتی صفا.

پس ازدواج برام معنی نمی ده. کسی هم مغز خر نخورده بیاد منو بگیره.

نمی دونم چرا این بابا بزرگ پدریم، گیر داده ما رو زود شوهر بده.

انگار می خواد تلافی دخترِ نداشتش رو سر من در بیاره. دو روز پیش زنگ زده واسه خودش سر خود، خیلی شیک میگه جمعه جایی قرار نذارین، خانواده ی دوستم برانوش می خوان بیان خواستگاری بهار.

این وسط منم که سیرابی! آدمم حساب نکردن.

فردام قرار که تشریف بیارن. یه بلایی سرش بیارم!

ساعت هشت و نیم شب اومدم خونه. بابامم هنوز نیومده بود.

خونه هم ماشالاش باشه از تمیزی برق می زد. بله دیگه ناسلامتی شوورم داره می یاد.

پاتوق اصلی مامانم پای تلفنه. از در که وارد شدم دیدم بلــــــــــــــــه، خانوم کجاست؟

-سلام عشقم! تلفن سوخت، یه ذره نفس بکش هوا کم نیاری؟

مامان - عزیزم گوشی دستت.

دستشو گذاشت رو دهنه ی گوشی. یه نگاه خبیثانه بهم کرد:

- سلام و درد. صداتو بیار پایین. مهناز _دوست مامانم_ می شنوه. صدا که نیست انگار سیستم ماشین رو حنجره اش بستن.

- خو تن صدام بالاس، مگه دسته منه؟

سریع رفتم تو اتاقم. لباسام رو عوض کردم. اومدم تو حال رو کاناپه دراز کشیدم. کنترل تی وی رو برداشتم و شروع کردم به زیر و رو کردن ماهواره.

بعد نیم ساعت مامان رضایت داد و تلفن رو قطع کرد.

- خب چه خبرا؟ مهنازی خوب بود؟

مامان - ده دفعه گفتم نگو مهنازی. مگه هم سنته که این جوری صداش می کنی؟

- اون خودش حرفی نمی زنه، شما جاش ناراحت می شی؟ حالا مگه چی گفتم؟

مامان - یه خاله مهنازی، مهناز جونی، جهنم و ضرر مهناز خانومی! والا کشمشم دم داره.

- باشه بابا دیگه نمی گم. گاهی یه گیرای بنی اسراییلی می دی که شک می کنم واقعا فقط نوزده سال ازم بزرگ تری. این افکار بزرگونت منو کشته.

مابین کل کلای ما، یک آهنگ شاد قر دار پخش شد. منم بی جنبه!

مامان داشت می رفت WC.

طبق عادت خودم و از رو کاناپه انداختم زمین و یه جیغ زدم.

- مـــــــــــامـــــــــان.

طفلی چنان از جاش پرید که دلم براش سوخت.

مامان - وای خدا مرگم نــــــــــده، چی شد؟

- هـــــــــان؟ هیچی، خواستم بگم تو دست بزن و من برقصم.

قیافم رو مظلوم کردم و سرمو انداختم پایین.

مامان - ای درد نگیری بچه، منو کشتی تو.

سریع اومد سمتم. گفتم الانه که بکوبه تو گوشم. به فاصله ی یه قدمیم وایساد و شروع کرد به رقصیدن.

- عاشقه این آهنگم. یالا دست بزن برا مادرت، دارم می رقصم.

خندم گرفته بود. منم کم نیاوردم و پا به پاش رقصیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هه! فکر کردی وایمیستم و نگات می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شانس ما سه تا آهنگ شاد، پشت سر هم پخش شد. آهنگ آخرم رفتیم تو کار جوادی. مامانم کلیپس موهاش رو باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - به قول خردادیان باید از موهات استفاده کنی. موهات باید وحشی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی موهاش رو تکون می داد و جوادی می اومد. حالا نه من ول کن بودم نه مامان. اون قدر تو حال خودمون بودیم که صدای در اتاق رو نشنیدیم و یه دفعه صدای شلیک خنده رفت هوا. برگشتیم و دیدیم بابا و دایی میثم دارن هر هر به ریش ما می خندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا - ماشاا... عزیزم رو نمی کردی، حالا چرا انقدر مهوش پریوش می رقصیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورش از مهوش پریوش، همون جوادی خودمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - اِ شما کی اومدین؟ همون بهتر که اومدین! این بهار ذلیل نشده دست منو به زور گرفته، می گه باید بیای باهام برقصی. خب بـــــــــــــــچمه می تونم دلشو بشکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابرومو دادم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خب، من بودم مو باید وحشی باشه و اینا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان آروم جوری که فقط خودم بشنوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو خفه لطفا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیر سرمون یکی یه دونه هستیم؛ عوض این که قربون صدقم برن، اساسی قهویم می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - بهاری تو استخون تو بدنت نیست؟ چه جوری همه جا رو با هم تکون می دی؟ ما تو خانواده رقاص نداشتیمـــــــا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی آدمو جو بگیره، دیگه گرفته، کاریش هم نمی شه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - حالا چرا وایسادین؟ بیاین بشینین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - نه باید برم. اومدم یه سری مدارک از آرمین بگیرم. سیما -خانومش- منتظره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی بابام و میثم با هم شریکن؛ مهندسی هستن واسه خودشون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - خب برو دنبالش شام بیاین این جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - قربونت، تعارف که نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست میگه، سر و ته این بچه رو بزنی این جاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - من می یام که دلت زیاد برام تنگ نشه، بــــــــــد می کنم به فکرتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم قدمت رو چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - چشـــــت در آد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جــــــــــــــــان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - هــــــــــان! منظورم این که خدا چشمتو نگه داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفتن داییم تا شامو زدیم و یکمم من چرت و پرت بلغور کردم و مامان و بابا کل کل کردن، وقتو گذروندیم و شب به خیر گفتم و مسواک و لالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه صبح با صدای زنگ گوشیم که صدای جیغ زدن بود، از جا پریدم. بدون این که شماره رو نگاه کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هــــــــــــــان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - هان چیه؟ سلام بلد نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه هول کردم و از تخت پرت شدم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده؟ سلام، سیما طوریش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - نه بابا، زنگ زدم حالتو بپرسم. خوب چه خبر؟ چی کارا می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی خدایی دیگه وقت نبود؟ زَهرم ریخت پسر. کم مونده بود سکته رو بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - حالا که سالمی، خب تعریف کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - حالا هر جا، حرف بزن بیکار نباشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حوصله داریا، منو این موقع بیدار کردی حرف بزنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - اِ خواب بودی؟ یعنی الان خواب از سرت پریده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بگی نگی، حالا چی کار داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - هیچی عزیزم. زنگ زدم حالتو بگیرم، اِ یعنی حالتو بپرسم که می بینم زنده ای. خب برو بخواب و وقتمو نگیر، کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا دلم به حال اون سیمای بیچاره می سوزه؛ چه جوری تحملت می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - سیما که مشکلی نداره. بیچاره اون شوهرته. هر چند می دونم کسی مغز خر نخورده بیاد تو رو بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ میثـــــــــــم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - میثم و درد! مگه دروغ میگم؟ این خواستگار رو رد نکنیا. طرف خرمایه س. خوراک خودته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب می یام تو رو می گیرم، چرا برم سمت غریبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - چی؟ یعنی من خرم!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هـــــــــــــان؟! نه دایی جون من کی این حرفو زدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - آره دیگه، دو روز ولت کردم، ادب از یادت رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشتباه نمی کنی؟ چند ساعت پیش این جا بودیا؟ توجه کردی من و تو همه چیمون به هم می خوره اِلا دایی و خواهر زاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - خیلی دلتم بخواد دایی به این جیگری داشته باشی. از سرتم زیادم، ولی چه می شه کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که راست میگی. زنگ زدی با من کل کل کنی؟ اصلا سیما کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - رفته خونه ی باباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - داییت رو دست کم نگیر. یکم ادبش کردم بعد فرستادمش خونه ی باباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا مطمئنی؟ می خوای بهش زنگ بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - اِ بچه شوخی سرت نمی شه؟ زنگ نزنیا، مادر زنم حالش بد بود. امشبو اون جا موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان، حالا شد. می دونم از این جراتا نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - کمتر حرف بزن، برو بخواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه، فعلا سحر بخیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - زرشک! خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم. خیلی تشنم بود. پا شدم برم آب بخورم. مابین اتاق مامانم اینا بودم که برقا رفت. چشمم که نمی دید، پایین هم نمی شد برم، ناخودآگاه دستمو بردم رو در اتاق خواب مامان اینا. در رو که باز کردم، جیغ مامانم رفت هوا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نترس بابا منم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با ترس - دخترم نیا تو؛ این جا به هم ریخته س. می خوری زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جـــــــــــــــــــــان، دخترم؟ معلوم نیست چی کار می کردن که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم منفجر می شدم از خنده. خودمو کنترل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منظورت از دخترم همون دخ خرمه؟ ببخشید بد موقع مزاحم شدم، راحت باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو بستم و آروم آروم اومدم تو اتاقم و خودمو تخلیه کردم از خنده. ساعت چنده؟ اینام بیکارن ها. بی خیال آب شدم و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما چه خوابیدنی؛ ساعت نه صبح با زور کتک و لگد پرونی دو تا عموهام از خواب بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من واقعا موندم حیرون؛ بابا عموهای گلم کم تحویل بگیرین! همین برخوردای فیزیکی رو دارین که آدم شوهر گیرش نمی یاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرشاد - عروس خانم پاشو که عین خرس خوابیدی، دیگه بسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جـــــــــــــــــــان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرشاد - پاشو جوجه، اگه زیادی بخوابی صورتت پف می کنه، طرف راه اومده رو برگشته با این قیافت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بـــــــــــــــــه همگی شاد با فرشاد _ آرمین نصرتی پروداکشن؛ از کی تا حالا تغییر جنسیت دادین مثل خانوما سراغ پوست و مو و مامانم اینا؟ شما همین جوریم جیگرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرشاد - آره راست می گی؛ من زود حیف شدم. حالا اگه تو دوستات چند تا داف آس داری، معرفی کن تا ببینیم خدا چی می خواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ Ok، با هم فکری فریبا _زنش_ یه آســـــــــــــش رو می خــــــــــــــــــرم برات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرشاد - نه گلم، این هنوز نزده می رقصه. این رو وللش ما رو دریاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که دارم شوهر می کنم سرم شلوغ می شه، آبی هم ازم گرم نمیشه. اما ماموریتم رو می سپارم به زناتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرشاد - نه دیگه، اونا دورا دورم لطفشون شامل حال ما هست بیشتر از این تو زحمتشون ننداز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خب معلومه، حالا اجازه هست برم یه دوش بگیرم؟ شدم عینهو اقدس هَپَل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرشاد - اینو که راست گفتی، از وجناتت پیداس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ عمو! اصلا شما این جا چی کار می کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرشاد - مامور شدیم نذاریم مثل سری های قبل بپیچونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بهش می گم. حالا تا جیغم در نیومده با زبون خوش برین بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ راه فراری نداشتم. از طرفی هم این بابا بزرگم سه پیچ شده، حالا هر چی! به من میگن بهار البته گاهی هم سگ پاچه گیر، خیلی هم ارادت داشته باشن دلقک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر مامان ناهار لوبیا پلو درست کرده بود. دور از چشم بقیه خودمو با سیر ترشی خفه کردم. دور و بَرِ مسواک و آدامسم که عمرا. سمت هیچ کس هم آفتابی نشدم. تا لحظه ی آخر تو اتاقم بودم. جز سه بار که مهرشاد همش در اتاقمو زد و هی می گفت داری چه غلطی می کنی و منم همش می پیچوندمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لباس تنم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم مو اتو می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ دارم آرایش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیپم خدای خز بازی! یه سارافون لی که روش دو تا جیب می خورد. البته یه وَرش پاره بود. زیرشم با بلیز آستین دار گل گلی مامان دوز و شلوار گشاد سرخابی؛ آبیِ خفنا و یه روسری گل دار زرد جیغ که بدتر از همه بود. انگار سیصد دفعه شستیش؛ همون فسیل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرایشمم رژ کالباسی. لپامم دایره ای قرمز کردم. یه عینک ته استکانی ذره بینی برا موارد اضطراری خریده بودم که امشبم به کارم می یاد. کفش پاشنه ده سانتی مشکی سرخابی دوستم آرزو که ازش قرض کردم رو پوشیدم، تازه یکمم گشاده. منو چه به این غلطا؟ با سه سانتم می لنگم چه برسه به ده سانتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرفای ساعت هفت و نیم، زنگ خونه به صدا در اومد. از پنجره دیدم یه ایل آدم دارن می یان. جانِ خودم بالای ده تا بودن. آخه برا دفعه اول این همه آدم؟ باز صدا در اتاقم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - بهار چرا در رو بستی؟ بیا اومدن، باز کن در رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدم مامان، فقط موندم کت شلوار قهوه ای رو بپوشم یا کت دامن سفید مشکیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره ارواح عمه ی نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - کت و دامن رو بپوش. اون خیلی بهت می یاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سگ در صد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - چـــــی میگی؟ بلندتر بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم برو، اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه ی آدم رفتم پایین. انگار شاخ شمشاد هنوز تو نیومده بود. اوف، خانواده ی خودمم که همه هستن. بدون این که کسی منو ببینه، بی سر و صدا رفتم جلوی در تا پسره از تیپم فیض ببره. اما تا در رو باز کردم چشمام شش تا شد. جفتمون زل زده بودیم به هم، حتی پلک هم نمی زدیم. چند دقیقه گذشت که مهرشاد اومد دم در. پشتم بهش بود، قیافه ی پسره هم تو دید نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرشاد - اِ شما این جایین؟ چرا نمی یاین تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع به خودم اومدم و رفتم کنار. تا مهرشاد ما رو دید چشماش داشت از کاسه در می اومد. خندم گرفته بود. خیلی ریلکس:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایین داخل، خیلی خوش اومدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره - سلام، حال شما؟ شرمنده مزاحم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اختیار دارین! بفرمایین خواهش می کنم. اِ عمو جان برو کنار ایشون می خوان رد شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرشاد عین آدمای مات زده خودش رو کشید کنار و فقط به یه بفرمایید اکتفا کرد. آخه قیافه ی پسره خیلی داغون بود. اونم یه عینک عین من زده بود، دندوناشم سیاه که با لبخندش تو چشم بود. جای عطرم بو حشره کش می داد. تا وارد اتاق شد، چنان بوی جورابش همه جا رو گرفت که داشتم بالا می آوردم. برای این که از طرف مهرشاد مواخذه نشم، سریع دنبال پسره راه افتادم. تا وارد شدیم، خانواده ها با دیدنمون عین برق از جاشون بلند شدن. حتما با خودشون می گن خدا در و تخته رو خوب با هم جور کرده؛ چی می خواستیم، چی شد. صدا از کسی در نمی اومد. آخر خودم دست به کار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، خواهش می کنم بفرمایید. چرا ایستادین؟ دیگه بیشتر از این شرمندمون نکنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سلام و احوال پرسی، اگه به همشون کارد می زدی خونشون در نمی اومد. حتما توقع داشتن دختر شاه پریون عروسشون شه. دو تا پدر بزرگا، فقط تو این جمع عین خیالشون نبود. یعنی خدایی من هم سطح اینم؟ آقا جون واقعا چه فکری با خودش کرده. کم کم همگی شروع کردن با هم دیگه حرف زدن. بعد کلی بخور بخور و تعارف تیکه پاره کردن، بحث رسید به ما دو تا. علی آقا، پدر بزرگ پسر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه اجازه بدین این دو تا برن با هم اول حرف بزنن تا ببینیم خدا چی می خواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه تایید کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرشاد - بله بالاخره این دو تا می خوان یه عمر با هم زیر یه سقف زندگی کنن. پا شو عمو جون، پا شو با هم برین زِراتون رو بزنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمع ساکت بود. داشتم منفجر می شدم از خنده. اول میثم بعدش مهرشاد شروع کردن قهقه خندیدن. کم کم بقیه. عجب سوتی با حالی، زر زر؟ بیچاره فرشاد از خجالت سرخ شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا - پاشو دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد دیشب مامانم افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پرهام جان رو راهنمایی کن اتاقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اِ پس اسمش پرهامه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم. پرهام هم اومد دنبالم. هنوز شش قدم نرفته بودم که پام گیر کرد لبه ی فرش و نزدیک بود با مخ بخورم زمین. ولی سریع خودمو کوبیدم تو دیوار نزدیکم و یه لنگه کفشمم پرت شد بغل فرشاد. یاد یه جکی افتادم. یه بنده خدایی داشته تو خیابون راه می رفته، چند تا دختر می بینه و حواسش پرت می شه. پاش گیر می کنه لب جوب و می خوره زمین. برای این که ضایع نشه یه دست و یه پاشو می گیره بالا و می گه حـــــــــــرکتو داشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم ناخودآگاه رو به همه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هـــــــــــــــــه، حرکتو داشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه لبشون رو می جوییدن که نخندن. مامانمم از عصبانیت بنفش شده بود. خب پام گیر کرد. کفش هم گشاد بود، تقصیره منه؟ این پسره ی ایکبیری هم نیشش تا بناگوش باز بود. سرشو انداخته بود پایین و به ریش نداشته ی من می خندید. دارم برات سیرابی! کفشمو برداشتم پوشیدم و با هم رفتیم سمت اتاقم. تا در رو باز کردم، گرخــــــــــــــیدم. لباس زیرمو پهن کرده بودم رو شوفاژ خشک شه. ولی یادم رفته بود بردارم. بدون این که برگردم به پرهام نگاه کنم، سریع رفتم برشون داشتم و پشت دستم قایم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - چیزی پشت سرتون قایم کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم این نیشش باز بود. عوضی حتما دیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه اصلا، بشینین دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - چرا قایم کردی، دستتو ببینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب پررویی بودا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به شما چه ربطی داره؟ اگه می خواستم، نشون می دادم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت می اومد جلو و من می رفتم عقب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - حتما باید به زور ببینم چی دستته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیده بودم دم پنجره ی اتاقم که خوشبختانه درش نیمه باز بود. به سرعت نور چیزای ناموسیمو پرت کردم بیرون و درم سریع بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم دستم، چیزی واسه دیدن نیست. بهتر نیست بشینیم صحبت کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند مسخره زد که می خواستم چشماشو در بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - حرف؟ مگه حرف زدنم بلدی کوچولو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطونه می گه براش سک و صورت نذارما. آخه بدبخت اگه یه فوتت کنم که مُردی. داشت می رفت سمتِ میز لب تابم. سریع رفتم نشستم رو صندلی. مجبور شد بره سمت تختم. دولا شد بشینه که در به ضرب باز شد و میثم پرید تو و جفتمون از جا پریدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - این جــــــــــــا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده دایی؟ چرا این جوری می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جفتمون نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - پس اون که از پنجره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای نه، بدبختی از این بیشتر؟ دیگه آبرویی برام نمونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دایی یه دقیقه بیا بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم اومدیم بیرون. مجبوری توضیح دادم چی شده. فقط نگفتم طرف گیر داده چی دستته و می خوام ببینم. وقتی خیالش راحت شد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفتم حیاط با تل حرفم بزنم، دیدم یه چی پرت شد رو کلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که دیدم بله دیگه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلی هم مسخرم کرد. اومد تو اتاق و از پرهام عذرخواهی کرد که مزاحم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - پرهام جان بشین، راحت باش من رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که دایی اومد پاشو از در بذاره بیرون، پرهام نشست و یه صدای کاملا بی تربیتی تو فضا پیچید. میثم برگشت و دهنش باز مونده بود. پرهامم رنگ به رو نداشت. منم هی می خندیدم و کلم رو با تاسف تکون می دادم. پرهام هم هل شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - به جون خودم من نبــــــــــودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم فهمید کار منه، اونم دسته کمی از من نداشت. خندش رو نگه داشت و سریع رفت بیرون که خودشو راحت کنه و پرهام پتو رو بالا زد و فهمید که چه بلایی سرش آوردم. با چند قدم بلند خودشو رسوند به من. چنان از جام پریدم که صندلی پرت شد زمین. تا اومدم به خودم بجنبم دستامو گرفت و کوبیدم به دیوار؛ وحشیه دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هــــــــــــوی چـــــــــــــته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتشو آورد نزدیک صورتم و با حرص:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - دختره ی زبون نفهم، انگار خیلی دوست داری با اعصاب من بازی کنی؟ اما با دم شیر بازی نکن چون برات گرون تموم میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکمو از چشمام برداشت و یکم عینکشو کشید پایین و زل زده بود تو چشمام. عجب چشمای طوسی جیگری داشتا. ایـــــــــول هیکل. تابلو بود ورزشکاره. اما قیافش با عینک خیلی ضایعه. عیب نداره می گم چشمشو عمل کنه و لنز بذاره. دندوناشم درست می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اَه چی دارم می گم. اوه اوه، اوضاع داره ناموسی میشه. چشاش داره هی می یاد پایین. دیــــــــــــــگه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنمو باز کردم و تو صورتش ها کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلــــــــــــــــــــه هر چـــــــــی شما بگـــــــــــین. ها ها ها ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسشه، یعنی خفه شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع ازم فاصله گرفت. با تعجب نگام کرد و یه خنده ی موزماری هم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام - انگار نمی خوایم حرف بزنیم. پس بهتره بریم پایین وقتِ دیگرانم نگیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لبی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گمشو نکبت، شَرِت هم کم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام یه تای ابروش رو داد بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه، گفتم بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم یه پوزخند مسخره زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که این طور!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم به جمع پیوستیم. من بغل میثم نشستم و پرهامم بغل باباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر بزرگم، احمد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب پسرم چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام صداش صاف کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش من باهاشون صحبت کردم. گفتم که سه الی چهار سال باید خارج از کشور زندگی کنیم و بعد می تونیم برگردیم ایران. رشتمم که می دونین مهندسی عمران و معماریه، دلیل این سه چهار سال خارج رفتنم هم خب یه موقعیت شغلی عالی تو لاس وگاس بهم پیشنهاد شده. اینه که نمی خوام این موقعیت رو از دست بدم. البته چون سه سال اون جا زندگی کردم، یه جورایی جا افتادم. من شرایطم رو بهشون گفتم. ایشون هم شرایط من رو پذیرفتن. سعی کردم همیشه روی پای خودم بایستم و از پس زندگیمم بر می یام. با وجود بیست و هشت سال سن، خوب تونستم خودم رو بالا بکشم و با قاطعیت می گم که می تونم آینده ی خوبی برای دخترتون فراهم کنم. دیگه هر چی شما امر بفرمایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم پنج متر باز مونده بود. من کی به این بله دادم؟ اصلا کی باهاش حرف زدم؟ از عصبانیت سرخ شدم. چسبیده بودم به مبل و سعی کردم خودم و کنترل کنم. اگه بلند می شدم دیگه چیزی حالیم نبود. تو ذهنم داشتم پرهامو به قصد کشت می زدم که بابا بزرگم پا برهنه پرید تو ذهنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب دخترم پس تو هم جوابت مثبته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم از کلم بخار بلند می شد. سرمو انداختم پایین و یه نفس عمیق کشیدم و اومدم بگم نه که بابا بزرگ پرهام، علی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب این سرخ شدن و سکوت علامت رضاست! به سلامتی مبارک باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شروع کرد به دست زدن. خانواده ی خودمم با تعجب نگام می کردن و دست می زدن. یه نگاه به پرهام کردم. پاش رو انداخته بود روی اون یکی پاش و ریز ریز می خندید. دایی آروم در گوشم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میثم - خاک تو سرت! آبرومون رو بردی؛ آخه این قیافه داره؟ می تونی یه عمر با این آدم سر کنی؟ نکنه شوخی منو جدی گرفتی؟ بگم می خوای فکر کنی؟ هنوز نه به داره نه به بارها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی بی تفاوت زل زدم تو صورتش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- علف باید به دهن بزی شیرین بیاد. منم ازش خوشم می یاد. آره قیافش به دل من می شینه؛ مشکل حل شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومو کردم اون ور که قیافه ی بهت زده ی میثم رو نبینم. به چشمای پرهام زل زدم. داشت با خنده نگام می کرد. یه چشمکم برام زد. هه، فکر کرده. منم رفتم رو دنده ی پررو بازی و یه لبخنده گل و گشاد بهش زدم. جواب چشمکش هم دادم و یه بوسم براش فرستادم. قیافش واقعا دیدنی بود. تو دلم گفتم دارم برات آقا پرهام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به خودم بیام، همه ی قول و قرارا گذاشته شد. چون آقا باید ماه دیگه می رفتن اون ور آب، باید همه ی برنامه ها تو این یه ماه تموم می شد. جلوی جمع گفتم تحت هیچ شرایطی جشن نمی خوام که همه هم مخالف صد در صد بودن. اما من حرف خودمو می زدم و این که آخرم من موفق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن اونا، خانوادم شروع کردن به دعوا کردن. خونه شده بود میدون جنگ. مخ منم رفته بود تو قوطی. آخرم بابا احمد به دادم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا احمد - بس کنین بچه ها، این تصمیمی که بهار گرفته پس بهش احترام بذارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام - ولی بابا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا احمد - تمومش کن آرمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه صدا از کسی در نیومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا انگار همه یه جورایی باهام قهر بودن. فرشاد و مهرشاد و میثم خونمون نمی اومدن یا اگر هم می اومدن، یه ساعتایی می اومدن که من خونه نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی مامان و بابام هم باهام سر سنگین بودن. آخه یکی نیست بهشون بگه مگه شماها بچه این که این کارا رو می کنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه هفته به همین روال گذشت. طاقت نداشتم باهام این جوری قهر باشن. چون پاسپورتم حاضر بود، فقط می موند یه اقامت که اونم با پارتی بازی دو سوته حل بود. منم که بیکار، یواشکی وسایلم رو جمع کردم و با سه تا از بچه های باشگاه تکواندو قرار گذاشتم یه مدتی بریم شمال. اونام از خدا خواسته با کله قبول کردن. کلید ویلامون رو برداشتم و یه نامه ی مختصرم برای مامان و بابام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاقت ندارم باهام سر سنگین باشین. یه مدت می رم شمال. شاید این طوری برای هممون بهتر باشه. هر جوری هم که باشین خاطرتون همیشه عزیزه. خواهشا بهم زنگ نزنین. این جوری بهتره. تا بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهـــــــــــــــار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح بچه ها اومدن دنبالم. خیلی خاکین. حال می کنی باهاشون جایی بری. مریم و مهسا خواهرن بیست و پنج ساله از نوع دوقلوش ولی اصلا شبیه نیستن. آرزو بیست و سه سالشه، فنچشونم که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاکریم، شرمندم نکنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر تو راه گفتیم و خندیدم و رقصیدیم که نفهمیدیم کی رسیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - عجب ویلای با حالی دارینا، نزدیک دریا یعنی برو حالش رو ببر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قابل نداره، بردار ببر. تازه پشتشم جنگله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - تعارف هاتم خرکیه بچه؛ بیا بریم تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویلامون دوبلکسه، چهارصد متری می شه. طبقه ی اول هال و پذیرایی که به وسیله ی چهار تا پله از هم جدا میشه. آشپزخونه ی اُپن و سرویس بهداشتی و سه تا اتاق خواب که به نوبه ی خودش یه سوییت به حساب می یاد؛ آخه تجهیزات کامله. طبقه ی دوم هم چهار خوابه و یه سرویس بهداشتی مشترک. اتاق منم بزرگ ترین اتاق این خونه است. همه چی هم داره، فقط آشپزخونش کمه اونم ما راضییم. رو و داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اصل کاری رو گفتم. دیگه حوصله ی تعریف مبل داریم، میز داریم، این رنگیه، این جوریه رو ندارم. خودتون تو ذهنتون این خونه رو تزیین و دکور کنین. فقط هنگام جا به جایی مواظب وسیله ها باشین به جایی نخوره. چینی هاشم نشکنه، جهیزیه ی ننمه! با تشکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بچه ها بریم وسایلمون رو بذاریم تو اتاق خوابا و بعد به فکر صبحونه باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - من حوصله ی این همه پله رو ندارما. یکی از اتاقای پایین رو بر می دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - آره راست می گه، منم پایین می مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - خب همه پایین می مونیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ لوس نشین دیگه، اتاق من بالاست. تنهایی که حوصلم سر می ره؟ خیر سرتون ورزشکارای این مملکتین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - ما همش سه ساله می یایم باشگاه، نه مثل تو که چند ساله این باشگاه و اون باشگاه ولویی. جای این حرفا پایین بمون. یعنی خیلی واضح دارم می گم خفه شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که رفتم بالا، شمام خود دانید و خدای خود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - نترس، یه شبم که بالا باشی از ترس سکته رو زدی. اون وقته که مثل بچه ی آدم می یای ور دله خودمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گوگولی النگوهات نشکنه، ترس از چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - حالا هر چی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوای شرط بندی کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - من مشکلی ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب سر چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - هر چی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سر یه ساعت مارک دار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - گذاشتم برات، دیگه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی جا زدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - جا نزدم، قبول!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب امروز که خسته ایم، فردا شب ساعت یک هر کدوم باید تنهایی، یه ساعت بریم جنگل و بمونیم. بعد هر کی تو این تایم دووم آورد، اون برنده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - تو جنگل؟ خره گم می شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نشونی می ذاریم. می دونم تو جیگرِ این کار رو نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - قبوله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مریم و مهسا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شمام هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - قربونت، ما چیزِ اضافی خورده باشیم که از این غلطا کنیم. شمام بی خیال شین. بابا اومدیم چند روز خوش بگذرونیما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - ولشون کن، جفتشون دارن واسه هم لاف می زنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین و تماشا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - حالا تا اون موقع، من می گم دو ساعت دیگه ناهاره؛ تا دوش بگیریم و یه استراحت کنیم، خب می ریم بیرون ناهار می زنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو خاروندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بایدم همین کار رو کنیم. چون هیچی تو خونه نداریم؛ دریغ از یه تیکه نون خشک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - پس به فکر صبحونه باشیم یعنی نخود سیاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضش یه ناهار توپ می خوریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه رضایت خودشون رو اعلام کردن. بچه ها بعد از دوش گرفتن و کلی سوراخ سنبه ی ویلا رو گشتن، آماده شدن. رفتیم رستوران و از خجالت شکمامون در اومدیم و بعدشم رفتیم خرید. از شیر مرغ گرفتیم تا جون آدمیزاد. خودشون که پول نمی دن، بیچاره بابام. عصرم اومدیم خونه. وسایل رو جا به جا کردیم و از زور خستگی هر کی یه وری افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هشت و نیم بالاخره هیکل مبارکو از جا تکون دادیم و پا شدیم. مریمم خدا خیرش بده غذا درست کرد؛ البته وظیفشه! ما هم زدیم به بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ویلای ما تا دریا پیاده، پنج مین راه بیشتر نیست. ساعت ده هم یه کم خرت و پرت برداشتیم و رفتیم لب دریا. آتیش روشن کردیم و نشستیم دورش. آرزو گیتارشو برداشت و شروع کرد به زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خلوت بود. این آرزوی ور پریده هم که آهنگ آروم می زد، آدم خوابش می گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا یه آهنگ شاد بزن، این چیه؟ دستمال نیاوردم اشکامو پاک کنما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - ناراحتی بیا خودت بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونست بلد نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بده تا نشونت بدم آهنگ یعنی چی، فقط بچه ها همراهی کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیتار رو گرفتم. برش گردوندم و شروع کردم روش ضرب زدن. حداقل این رو بلدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پشت بوم قالی بتکونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قالی خاک نداشت خودم و تکوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همسایه ابروم و دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته برا من مو چین خریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه - وای ور پریده وای ورپریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پشت بوم قالی بتکونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قالی خاک نداشت خودم و تکوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همسایه مژم و دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته برا من ریمل خریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه - وای ور پریده وای ور پریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پشت بوم قالی بتکونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قالی خاک نداشت خودم و تکوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همسایه لب هام و دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته برا من یه رژ خریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه - وای ور پریده وای ور پریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پشت بوم قالی بتکونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قالی خاک نداشت خودم و تکوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همسایه موهام و دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته برا من روسری خریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه - وای ور پریده وای ور پریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پشت بوم قالی بتکونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قالی خاک نداشت خودم و تکوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر همسایه پاهام و دیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته برا من دامن خریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه - غلط کرده خریده غلط کرده خریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و دیدم ده دوازده تا زن و مردِ حدود سی به بالا، پشت سر ما وایسادن دارن دست می زنن. خدایی ملت رو با این چرت و پرتام اُسگل کردم. خوب شد به بقیه جاهای ناموسی شعرم نرسید. کانال آهنگم رو عوض کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم لبه دالون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون نم نم بارون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام می زد ویالون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ برم یه در و ببندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لگد نخوره به دندم به دندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا دست دست شله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو سبزی فروش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من می زدم و می خوندم، بقیه هم دست می زدن و می رقصیدن. خلاصه واسه خودمون الکی خوشحال بودیم. دیگه بعد کلی هنر نمایی ساعت دوازده اومدیم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - امروز خیلی خوش گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - آره دیگه، منم آمار بازی کنم خوش می گذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - داره تفریح می کنه، چی کارش داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - راستی شما دو تا امشب می رین جنگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - بهار میگم امروز خسته ایم فردا بریم، خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره منم خستم، باشه فردا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا تا بعد از ناهارم بیرون نرفتیم. ساعت چهار بازم کارامون رو کردیم و رفتیم لب دریا. تو این ساعت پرنده هم پر نمی زد. این سری آرزو غافلگیرمون کرد و همش با گیتارش آهنگای شاد می زد. ما هم زده بودیم رو دنده ی دلقک بازی. قر، جوادی و سایر اعضا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حال خودمون بودیم و از دور و برمون بی خبر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - بچه ها اون جا رو؛ پسره داره ازمون فیلم می گیره پس فردا می شیم سوژه ی ملت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - غلط کرده! بریم بگیم پاکش کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار تایی رفتیم سمت پسره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - جناب شما از ما فیلم می گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر - نه، من از دریا فیلم می گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - اِ جدا؟ میشه گوشیتون رو ببینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرِ ابرویی بالا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نُچ نمی شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - احیانا نمی خوای که گوشیت خرد شه؟ پس با زبون خوش جلوی خودمون پاکش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره یه خنده ی خرکی کرد و به پشت سرمون نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی خیلی ترسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتیم پشت سرمون. دو تا نره غول رو دیدیم. اوف عجب هیکلایی!تابلوئه از این آمپولیان که هی این و اون ورشون و قلمبه می کنن. منظورم بازو و سر شونس. سینه هم می دن جلو. خدا شاهده؛ اگه فکر بد کرده باشین! یکی از اون دو پسر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شهاب چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب - نه، خانوما اومدن پیشنهاد دادن یه نصف روز رو در جوارِ هم باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - برو در جوارِ ننت باش؛ یا همین الان اون کلیپ رو پاک می کنی یا اون گوشی رو تو سرت خراب می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب - چـــــــــــــــــــــه غلطا؟ برو ردِ کارت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - پاک نمی کنی دیگه؟ ok خود دانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا یه نگاه به مریم و بعد آرزو و در آخر هر سه به من. سرم رو به چپ و راست تکون دادم و شونم رو انداختم بالا. حوصله ی دعوا و نعش کشی نداشتم. اونام بهم چشم غره رفتن و برگشتن سمت پسره. اون دو تای دیگه هم نیششون باز بود. انگار دارن فیلم سینمایی می بینن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم اینا دویدن سمته پسره و شروع کردن به زدن.دوستاشم تا دیدن رفیقشون داره کتک می خوره، اومدن کمک دوستشون. حالا بزن کی بزن. این سه تا هم که آبروی من و بردن. اگه دو تا می زدن، چهار تا می خوردن. خب حق می دم، زور پسرا زیاد بود. دیدم این جوری نمی شه. شالم رو محکم بستم پشت سرم، آستینای مانتوم رو دادم بالا، سه تا دکمه ی پایین مانتوم رو باز کردم که وسط دعوا جر نخوره و منم بالاخره وارد میدون شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی راحت از پس سه تاشون بر اومدم. آرزو اینام که عقب گرد کرده بودن. تا می خوردن زدمشون. هر سه تا پسرا ولو شدن رو زمین. رفتم سمت پسره و گوشیش و چنان از جیبش کشیدم بیرون که جیبش جر خورد. گوشیش رمز می خواست. داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رمـــــــــــــــــــز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب نداد. دولا شدم و یقش رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انگار بازم می خوای کتک بخوری؟ آدم نشدی، نه؟ باشه حرفی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو مشت کردم و بردم بالا. سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- 4412.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یقش رو ول کردم و رمز رو زدم. رفتم تو کلیپ گوشیش. بـــــــه بــــــــه! چه فیلم با حالی هم ازمون گرفته. آخر خنده بازار. اول برای خودم بلوتوث کردم و بعد پاک کردم. پسرا کم کم نیم خیز شدن و داشتن نگام می کردن. بدون هیچ حرفی رفتم سمت بچه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده قدم دور نشده بودم که آرزو با داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهار پشت سرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا برگشتم یه سوزش خیلی بدی پایین زانوم حس کردم. چنان دردم گرفت که افتادم زمین. سرمو بلند کردم. دیدم پسرا دارن فرار می کنن. نامردا با سنگ کوبیدن تو ساق پام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها دویدن سمتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - چت شد؟ دیدم عوضی سنگ برداشتا، شلوارت رو بزن بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - چی چی رو بزن بالا؟ پاش خیک باده. شلوار بالا نمی ره، مهسا بدو برو ماشین رو بیار تا ببریمش درمونگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قدری حالم خراب بود که اصلا حرف نمی زدم. فقط بی صدا از زورِ درد اشک می ریختم. سنگ خیلی بزرگی بود. باز جای شکرش باقیه تو کلم نزدن. با کمک بچه ها رفتیم درمونگاه. تا پام رو دید پاچه شلوارِ خوشگلم رو پاره کرد. وای ددم بی خیـــــــــــال! پام قد یه طالبی اومده بود بالا و سیاه و کبود شده بود. دکی گفت ضرب دیده و خدا رو شکر نشکسته.یه هفته باید بسته باشه و زیاد راه نرم و این چرت و پرتا. عجب خاطرات خفنی این آخر مجردی. همیشه از بس کتک خوردم و خودمو درب و داغون کردم، بدنم فولاد شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هــــــه! یاد مهرشاد افتادم. همیشه بهم می گفت تو چی کار می کنی که عین خر زخم می مونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها تا نه شب معطل من بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شام هم سر راه گرفتیم و اومدیم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - انگار قسمته تو پایین بخوابی. چلاقم شدی نمی تونی بالا بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شام رو تو سکوت خوردیم. غذام که تموم شد آروم بلند شدم. داروهام رو برداشتم و رفتم سمتِ پله ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - کجا کجا؟ نکنه با این پا می خوای بری بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تریلی که از روم رد نشده!؟ تو اتاق خودم راحت ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - بچه این قدر لجبازی نکن؛ همین پایین بکپ دیگه. بذار ما هم آرامش داشته باشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرامشت تو حلقم، گفتم که این جوری راحت ترم. شب همگیتون زیبا. کابوسای رنگی ببینین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا خوب یه ذره دیگه اصرار می کردین. چه کاریه؟ من با این پا از این همه پله برم بالا؟ چه کنم که دیگه راه برگشتی نیست؛ خودم کردم که دور از جونم لعنت بر خودم باد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لنگون لنگون از پله ها اومدم بالا. یه لیوان آب برداشتم که نصف شبی خِر کِش کنون نرم دنبال آب. داروهامم خوردم و عین شاخ شمشاد دراز کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم و نگاه کردم. به به، این قدر تحویلم گرفتن ذوق مرگ شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حداقل یه زنگی، زونگی، لنگه کفشی چیزی برام حواله می کردین؛ بفهمیم ما هم آدمیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مامانینا گفتم زنگ نزنن، به میثم و اون دو تا عموهای خجسته هم گفتم؟ عیبی نداره، منم خدایی دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هممون تا یازده عینهو خرس خوابیدیم. این سری مهسا صبحونه رو آماده کرد؛ چه کار سختی! نا سلامتی من میزبانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند چشمشون کور، خودشون از خودشون پذیرایی کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - امروز کجا بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - ناهار درست کنیم بریم جنگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا، خودت تنهایی فکر کردی؟ من چه جوری پا شم بیام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - زیاد دور نمی شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حداقل بذارین دو روز بگذره بی انصافا. به خدا پام خیلی درد می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - لوس نشو دیگه، خودمون کمکت می کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث کردن فایده نداشت. ساعت یک با پای چلاقِ من رفتیم سمت جنگل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون پام درد می کرد بچه ها هیچ وسیله ای رو نذاشتن بیارم. یه ربع به کوب راه رفتیم. درد امونم و بریده بود. با داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه، مردم. فکر برگشتم کنید، دیگه نمی تونم بیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم - غر نزن. اون جا رو ببین، به درخته تاب وصله. حداقل بریم اون سمت بتمرگیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم سه مین پیاده روی. تا زیر انداز و پهن کردن، خودمو ولو کردم روش و چشمامو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - آخی، نازی! از بس وسیله سنگین با خودش آورده، طفلی خسته شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذار پام بهتر شه، یه بلایی سرت بیارم روزی هزار بار به غلط کردن بیفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرزو - جمع کن بابا، انجام وظیفه کردی. حالا خوبه تو کلیپ بیشتر خودت داشتی دلقک بازی در می آوردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خواستم شما رو شاد کنم، وگرنه مظلوم تر از من کسی دیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری چپ چپ نگام کردن که:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِا خب حتما دیدین دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا - عصر بریم لب دریا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جــــــــان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.