یه پسره به اسم رادمان.دکترای مدیریتشو از پاریس میگیره و برمیگرده ایران.باباش فوت شده و اون مرد خونست.میاد و چون یه نخبه بوده یه شرکت خیلی خیلی بزرگ جذبش میکنه.حالا رییس شرکت کارمندای مهمو توی خونش جمع میکنه و رادمان جزو همون کارمندای مهمه…میره به اون خونه و با دختر اون خونه به اسم طناز که دختری مغرور و فوق العاده سرد بوده آشنا میشه.از رفتارا و موضوعاتی که توی زندگی طناز توی طول روز میبینه کنجکاو میشه….

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۶ دقیقه

مطالعه آنلاین یکی یدونه من 1
نویسنده : نگین حبیبی

ژانر : #عاشقانه ، آمیخته با کمی طنز….

خلاصه:

یه پسره به اسم رادمان.دکترای مدیریتشو از پاریس میگیره و برمیگرده ایران.باباش فوت شده و اون مرد خونست.میاد و چون یه نخبه بوده یه شرکت خیلی خیلی بزرگ جذبش میکنه.حالا رییس شرکت کارمندای مهمو توی خونش جمع میکنه و رادمان جزو همون کارمندای مهمه…میره به اون خونه و با دختر اون خونه به اسم طناز که دختری مغرور و فوق العاده سرد بوده آشنا میشه.از رفتارا و موضوعاتی که توی زندگی طناز توی طول روز میبینه کنجکاو میشه….

مقدمه:

هوا بوی نم گرفته،دوباره دلم گرفته

صدای گریه بارون تو خیابون دم گرفته

با نگاهت قلبمو ازم گرفتی،اینم بمونه

با غرورت منو دست کم گرفتی،اینم بمونه

گفتی که قلبتو پس میدم دیوونه،اینم بمونه

گفتم این قلبت پیشت بمونه،اینم بمونه

خواستم عاشقت کنم گفتی محاله،اینم بمونه

گفتی که توهم دلت چه خوش خیاله،اینم بمونه

من می گفتم شب عشق به این سیاهی

نداره ترسی برام وقتی تو ماهی

تو می گفتی آره من ماهم

ولی تو،اومدی آسمونتو اشتباهی،اینم بمونه.

دیدنت بی تابم کرد،رفتنت ویران..

خلاصه داستان:

یه پسره به اسم رادمان.دکترای مدیریتشو از پاریس میگیره و برمیگرده ایران.باباش فوت شده و اون مرد خونست.میاد و چون یه نخبه بوده یه شرکت خیلی خیلی بزرگ جذبش میکنه.حالا رییس شرکت کارمندای مهمو توی خونش جمع میکنه و رادمان جزو همون کارمندای مهمه.میره به اون خونه و با دختر اون خونه به اسم طناز که دختری مغرور و فوق العاده سرد بوده آشنا میشه.از رفتارا و موضوعاتی که توی زندگی طناز توی طول روز میبینه کنجکاو میشه..

ژانر:عاشقانه،آمیخته با کمی طنز..خیلی استرس داشتم،گوشه شنلمو میپیچوندم دور انگشتم و با پام روی زمین ضرب گرفته بودم.چقدر سالن شلوغ و پر همهمه بود.با شنیدن اسمم،عین فنر از جا پریدم.

-Mr.Radman Iranmanesh

به وحید نگاه کردم.

وحید-برو پسر.

یه نفس عمیق کشیدم.خیره سرم دکترا گرفتم..ولی عین بچه ها رفتار میکنم.با قدمهایی تند به سوی سن رفتم.از پله ها رفتم بالا و جلوی آقای جلیلی قرار گرفتم.مدرکو با یه تندیس که به زبان انگلیسی ازم تقدیر میکردن گرفتم.

جلیلی-موفق باشی پسرم.

-مرسی استاد.بخاطر زحماتتون ممنون.

با بقیه اساتید هم دست دادم و رومو کردم به جمعیت و یه تعظیم کردم و تا کمر خم شدم.که همه خندشون رفت هوا!و برام دست زدن.برای وحید یه چشمک زدم که بعضی دخترا به خودشون گرفتن.و نیششون حسابی باز شد.از طرف دیگه سن رفتم پایین که بهراد منتظرم بود.همدیگرو در آغوش گرفتیم و دم گوشش گفتم:

-چیکار کردی کارای مارو پسر؟

بهراد منو از خودش جدا کردو گفت:

-همه چی اوکیه.فردا پرواز داری برای ایران.

-واقعا ممنون.

بهراد-این چه حرفیه؟

-تو هم میای؟

بهراد-من یکم دیرتر میام.

-باشه.

****

چمدونامو تحویل دادم.رو به بهرادو وحید کردم.

-خب دیگه من برم.

وحید دستشو گذاشت روی شونم و گفت:

-بالاخره کارتو کردی؟نمیشد همین جا بمونی کار کنی؟

-نه دیگه.میخوام برای وطنم کار کنم.راستی بهراد چی شد اون شرکته؟

بهراد خنده ی ریزی کردو گفت:

-جوره جوره!اونور میان دنبالت تو فرودگاه.فقط.

سوالی نگاهش کردم.ولی حرفی نزد.

عصبی شدم و گفتم:

-بنال دیگه بهراد!

بهراد-باشه بابا!چرا میزنی؟

سپس خنده خبیثانه ای کردو گفت:

-میری غاطی جوجه ماده ها!

با چشمای درشت شده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟جوجه ماده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد و وحید بهم نگاه کردن و زدن زیر خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت!چیش خنده داشت؟رو آب بخندین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد خندشو قطع کرد و درحالی که اشک گوشه چشمشو پاک میکرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونجایی که میری.4/3اش دخترن.کارمند پسر کم دارن.یا دارن میان سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ!واسه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد-چون ریسشون اینطوری خواسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه ریسشون مرد نیست؟بهراد بفهمم من گذاشتی زیر دست یه زن خونت حلاله ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد-نه بابا.من چه میدونم چرا اینو خواسته ولی خودش مرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحید-پس خوش بحالش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد-خاک بر سر منحرفت!یارو زن و بچه داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحید-آها!پس بد بحالش!زنش چطوری راضی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد شونه هاشو انداخت بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرواز منو اعلام کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب دیگه من برم.بیاین اونجاها!نبینم بی معرفت بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرادو وحید باهم گفتن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای به چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحید-میایم یه ماه لنگر میندازیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهراد-اونجایی که میره خونه خودش نیست که بتونه ایل ایل مهمون دعوت کنه.خونه ریسشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحید-که اینطور.ولی میایم.خیالت تخت تخت که پلاسیم اونجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه.حتما بیاین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار هواپیما شدم و نشستم رو صندلیم.بعد از مدتی که هواپیما صعود کرد.هدفونمو گذاشتم رو گوشم و سرمو به پشتی صندلیم تکیه دادم و چشمامو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا برگشتن حس خوبی داشت.بعد19سال!وقتی 5سالم بود با مامان و بابا و رزیتا اومدیم فرانسه.بابا میخواست زندگی عالی برامون فراهم کنه.ولی چی شد؟وقتی17سالم شد تصادف کرد و در جا فوت کرد.من شده بودم مرد خونه.تو یه کشور غریب.بالاخره با کمک دوستای بابا خودمو به اینجا رسوندم.دکترای مدیریتمو گرفتم.الانم میرم ایران پیش مامان اینا.5سال بعد مرگ بابا برگشتن ایران.دلم براشون یه ذره شده.مامان مهربونو خواهر کوچولوی شیطونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی بیدار شدم.هواپیما فرود اومده بود.سریع از جام بلند شدم.کوله پشتیمو انداختم رو دوشم و از پله های هواپیما اومدم بیرون.اوه اوه!عجب آفتابی!عینکمو که گذاشتم بودم روی یقه لباسم برداشتم و گذاشتم روی چشمام.چمدونامو تحویل گرفتم و رفتم بیرون فرودگاه منتظر مونده بودم بیان دنبالم.به تابلوی فرودگاه نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"فرودگاه مهرآباد"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و یه نفس عمیق کشیدم.ولی ناگهان سرفه ام گرفت.شنیده بودم تهران آلودگیش فجیع شده ولی تا حالا روبرو نشده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ریه هات مشکل پیدا میکنه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببینم کیه که یه پسر همسن خودم دیدم.تیپش کت و شلواری بود.چه شیک!اومد و دستشو جلوم دراز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آریا مهدوی هستم.همکارت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو با صمیمت فشردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشبحتم.رادمان ایران منش هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-همچنین.باید میومدم دنبالت.مطلعی که؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند زدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بیا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت یه ماشین جنسیس سفید رفتیم!وای چه خوشگل بود لامصب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا با دستش به راننده اشاره کرد بیاد بیرون.راننده سریع اومد سمت من و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدینش من آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونمو بهش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده یه مرد میانسال بود.چهره اش به دلم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا درو باز کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا سوار شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و آریا نشست کنارم.و حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-خوش اومدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-وقتی گفتن اسم معاون برنامه ریزیمون پسره چشمام اندازه نلبعکی شد!تعجب کردم.سابقه کمی داشت آقای فرخزاد پسر استخدام کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چطور؟خودت پس چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-من که خیلی خودمو کشتم خودمو ثابت کردم.4ساله اینجا کار میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-24.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم همین طور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا برگشتم طرفم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا؟آخیش..یه هم سن پیدا کردم همشون یا سن بالان یا تازه کارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.دوستان خوبم..امیدوارم از رمانم لذت ببرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پست دوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره رسیدیم دم یه دروازه بزرگ سفید.در به صورت کنترلی و با ریموت نگهبان باز شد و ما وارد شدیم.از در ورودی تا خونه فرخ زاد خیلی طول داشت و یه جاده بود واسه خودش!هر دو طرف جاده هم پر بود از درختای متخلف.بوی پرتغال مشماممو پر کرد.واقعا عاشق بوی پرتغال بودم.بالاخره رسیدیم به خونشون و جلوش پیاده شدیم.خونه که چه عرض کنم کاخ و عمارت جلوش کم میاوردن!نماش قصری بود و سفید!جلوی درم دوتا نگهبان بودن.اوه اوه کی میره اینهمه راهو!خب معلومه خره فرخ زاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-تو برو منم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در رفتم نگهبانا کنار رفتن و من داخل شدم.با دیدن داخل خونه فک منو با بیلو بردزلم نمیتونستی جمع کنی!قصر!سالنشون به چهار قسمت تقسیم شده بود و هرقسمت یه جور چیده شده بود.ته سالن یه در شیشه ای بزرگ بود که فکر کنم باغشون بود.از دو طرف در هم پله ها میخورد به طبقه بالا.سمت راستمم یه راهرو بود که خدمتکاراش تو رفت و آمد بودن.کمی که نگاه کردم دیدم سه تا دختر از یکی از اتاقای راهرو کلشونو دادن بیرون و دارن دیدم میزنن!معلوم بود آشپزخونست چون ازش بوهای خشومزه غذا میومد.اه خوشگل ندیدن.تو آینه قدی روبروم به خودم نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوست گندمی متمایل به سفید..چشمای طوسی..موهای قهوه ای روشن که یه طرفشو گذاشته بودم روی یه چشمم.شلوار جین قهوه ای سوخته..پیرهن قهوه ای روشن.و پالتو قهوه ای سوخته.تیپو قیافم نقص نداشت!یکی از رحمتاییه که خدا بهم نازل کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم به سمت سالنا و وسطشون وایسادم.یدفعه در شیشه ای ته سالن باز شد و یه دختر که میخورد خدمتکار باشه اومد بیرون با لباس باغبونی.کلاه باغبونی و دستکش و چمکه های گِلی.خندم گرفت.شبیه حنا و آنشرلی شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ که چقدر شبیه آنشرلیو حنا شدی تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و با تعجب نگام کرد.سریع اخماش تو هم رفت و با قدم هایی حرصی از پله ها رفت بالا!این چش شد؟بی جنبه!شونه ای بالا انداختم و رفتم به سمت مبلای سلطنتیشون و نشیتم روشون.جلو روم یه تلویزیون 60اینچ دیدم!فکم افتاد!من تونسته بودم 40اینچشو بگیرم.بعد از چند دقیقه دید زدن خونه صدای سرفه ای شنیدم.برگشتم که با مردی میان سال و کت وشلواری که از پله ها میومد پایین روبرو شدم بلند شدم.فرخ زاد بود!عکسشو دیده بودم.شیک تر از اونی بود که فکرشو میکردم.اومد جلوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام.من رادمان ایران منش هستم.واسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفمو قطع کردو با لبخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بله..در جریانم.منم فرزاد فرخ زاد هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو دراز کردمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آشنایی دورادور دارم باهاتون جناب فرخ زاد.خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو فشرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی پسر.بیا بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر شدم بشینه وقتی نشست روبروش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-خوش اومدی به ایران.امیدوارم بتونی خوب کار کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی جناب.منم همچین امیدی دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم افتاد به پله ها یه دختر کاملا آراسته..با تونیک مشکی و شلوار گرمکن سفید و با سه شال شفید که بازش گذاشته بود اومد طرفمون وقتی نگاهش بهم افتاد پوزخندی زد.واسه چی اینکارو کرد؟!دقت کردم دیدم همون دختر باغبونست!چقدر مرتب شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست کنار فرخ زاد،فرخ زاد دستشو انداخت دور شونه دختره و روبهش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خسته نباشی دخترم!همه رو کاشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره-آره ددی!برای من گل کاری اصلا خسته کننده نیست عاشق این کارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس دخترش بود!کلمو میکنه!من چه میدونستم آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترم..طناز جان.طناز دخترم..آقای رادمان ایران منش.معاون جدید برنامه ریزی شرکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز با حرص باباشو نگاه کرد و یه نگاه عصبیم به من!خود درگیری داره بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو دراز کردم سمتش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشبختم طناز خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره چشم غره ای برام رفتو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم فرخ زاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی شعور!منو ضایع کرد..حالتو میگیرم وایسا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کرد به باباشو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا..مگه نگفتم کارمند پسر قدغن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-دخترم من به خواست تو بیشتر کارکنای شرکتو دختر استخدام کردم.به جز آریا و سه تا مرد میانسال و آقا رادمان که پسره دیگه ای نیست.بعضی کارارو دخترا نمیتونن انجام بدن.مردا پایه ترن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-باشه بابا.فقط به خاطر شما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد گونه دخترشو ب*و*سید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آفرین دختر بابا!حالا برو اتاق رادمانو بهش نشون بده.پسرم برو استراحت کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون واقعا شرکتش بزرگ بود ممکن بود یه وقتایی جلسه ها یهویی انجام بشه..یا اینکه نمیخواستن معطل بشن کارمندای مهمشونو میاوردن خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنبالم بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیطونه میگه بزنم لهش کنما!از دماغ فیل افتاده!افاده ی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش راه افتادم.رفتیم طبقه بالا.همین جور که میرفتیم باهام حرف میزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مترجم شرکتم.اینجا قوانین خاص خودشو داره.میخوای بری بیرون باید اطلاع بدی.حق مهمون بیشتر از2نفر نداری.همیشه راس ساعت7صبحونه،ساعت12نهار،4عصر ونه و 10شام.نیای منتظر نمیمونیم جا میمونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت طرفم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتاقت اینجاست.فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت آره تکون دادم.یه پوزخند زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر نمیکردم اینقدر سر به زیر باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم پوزخند زدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا حوصله کل کل ندارم.دوما از آن نترس که هایو هوی دارد از آن بترس که سر به تو دارد بله خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفتم تو اتاقم.حرص خوردنشو به وضوح میدیدم.آخ کیف کردم!تازه اولشه!من اینو آدم نکنم رادمان ایران منش نیستم.وسایلمو آورده بودن.اتاق خوبو جمع و جوری بود.یه میز تحریر..یه تخت یه نفره..تلویزیون40اینچ و یه دست مبل.ته اتاقم یه در بود که به تراس وصل میشد.حموم و دستشویی مجزا.سریع لباسمو از چمدون در آوردم و یه دست لباس راحتی پوشیدم و خزیدم زیر پتو.*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم ناخنامو میجوییدم و طول اتافتو میرفتمو میومدم.پسره بی شعور نفهم.تاحالا کسی جرات نکرده بود منو مسخره کنه!حالا این.یه جیغ بنفش کشیدم که سارا و سمیرا و سمیه که سه تا خدمتکار من بودن و از اتفاق خواهرای سه قلوهم بودن یه چند قدم رفتن عقب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا-طناز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره مو به نشانه سکوت گذاشتم روی بینیم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیــــس!هیچی نگین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی مبل جلوی تختم و سرمو بین دستام گرفتم.و با پام به زمین ضرب زدم.اونام زانو زدن جلوم و بر و بر نگام میکردن.با کلافگی نگاهشون کردمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چتونه؟چرا عین بز زل زدین به من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز خندیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا-خب حرکاتت بامزه میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلیپس موهامو کندم و انداختم رو تختم.سمیه یه برس برداشت و موهامو شونه کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه-بنظرم باید باهاش کنار بیای.اونجور که میگی فکر نکنم خطری باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیرا-راست میگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی من هنوزم بی اعتماد به پسرا.عین هیولان برام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره خیلی ازشون میترسیدم.اون از مسعود که فقط پولامو میخواست و قالم گذاشتو رفت.بعدشم که هر پسری میومد اینجا با چشماش منو میخورد!ولی خدایی این رادمانه اونجوری نبود ولی به قول خودش از آن بترس که سر به توی دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق زده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانم،ریسس خدمتکارای دختر اومد داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری داشتید زهرا خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانوم یه قدم جلو اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عرض به خدمتتون خانم،آقا گفتن بهتون بگم برای مهمونی امشب آماده بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهمونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خانوم انگاری ترسیده بود عقب عقب رفت وقتی میخواست از در خارج بشه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به مناسبت اومدن آقای ایران منش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سریع در رفت!یه جیغ بنفش کشیدم که فکر کنم تا اون سر خونه هم رفت!سریع سمیه رو کنار زدم،موهامو جمع کردم و کلیپسمو گذاشتم رو سرم و بدو رفتم سمت اتاق بابا.در زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل.نشسته بود روی مبل و داشت قهوه میخورد و یه قهوه اضافه هم روی میز بود.مال من بود.میدونست میام پایین.با حرص نشستم روی مبل روبروش و قهوه رو برداشتم و مزه مزه کردم.بعد از چند لحظه لیوانو کوبیدم رو میز و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا ددی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با خونسردی ذاتیش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این یه افتخاره.رادمان یکی از مغزهای ایرانیه.یه شانسه که ما گیرش آوردیم.پس دیگه گیر نده برو آماده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی به صندلی تکیه دادمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیا هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آفرین دختر عاقلم.همه هستن هم کارمندا،هم عمو و عمه هات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع تکیمو گرفتمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همه؟!یعنی شایان و شروین؟مهسا و مریم؟ترنمو تمنا و ترنج؟محسن و مسعودو منصور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه!چه سریع گفته بودم!نفس تو سینه ام حبس شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسمو با حرص دادم بیرون!اه بازم مسعود..چجوری روش میشه بیاد اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه ددی!چرا مسعودو دعوت کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-چون میگه دوستت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی من ازش متنفرم.ندیدین چه انگی بهم زد؟ندیدین 2سال عذاب کشیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-عزیز بابا.چیکار کنم؟اگه عمت بفهمه اونو بقیه بچه هاشو دعوت کردم بعد پسر تقه تقاریشو دعوت نکردم به علی میگه تمام قرار دادارو بهم بزنه.میدونی که پام پیشش گیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ددی.بازم اهدافت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلی پاشدم و زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمو علیم چه زن ذلیله!والله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ریز خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو شیطونک.برو آماده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جور که میرفتم بیرون با دستم خداحافظی کردم ازش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدمهایی تند رفتم تو اتاقم.سمیه و سمیرا و سارا سریع از رو تختم بلند شدن و با ترس زل زدن بهم.چپ چپ نگاهشون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا-ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه-دیگه تکرار نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چشمک بهشون زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیرا-چی شد؟!تو که الان میخواستی بزنی همه چیو بشکونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که تو کمدم دنبال لباس میگشتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه باید کم کم این عادتارو ترک کنم.خانومی شدم واسه خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر سه تاشون ریز خندیدن.و اومدن پشت سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بچ!به نظرتون چی بپوشم خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیه-اون لباس سبز لجنیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اون خز شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمیرا-اون آبی نفتیه بلنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه یه چیز شیک تر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یدفعه سارا دستشو کرد تو کمد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لباس زل زدیم.یه پیرهن ماکسی دکلته قرمز جیغ!عالی بود!سلیقه سارا حرف نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو سمیه و سمیرا سه نفری گفتیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایول!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تقه زدن در بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مرد مسن وارد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد مسن-من محسنی هستم.رییس خدمتکارای مرد این عمارت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشبختم.کاری داشتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی-راستش محض اطلاعتون میخوان براتون جشن ورود بگیرن.گفتن آماده باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا؟!آخه واسه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی-اینشو از آقا بپرسین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیرلب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون از آقا بپرسم سنگین ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی-چیزی گفتین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخیر.ممنون.میتونین برین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن محسنی سریع پریدم تو حموم.نیم ساعته بیرون اومدم.سریع یه کت و شلوار سفید با پیرهن طوسی پوشیدم.موهامو با ژل دادم بالا.انقدر ریخته بودم جلوی چشمم حالت گرفته بود.پیرهنه با چشمام کاملا تطبیق داشت.کفش ورنی مشکی!عالی شد.جلوی آینه خودمو برانداز میکردم.در اتاق زده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره محسنی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محسنی-آقای ایران منش،مهمونا اومدن.لطف کنین تشریف بیارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسیار خب بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوففف چقدر رسمی صحبت کردن سخته!آخرین نگاهو به خودم کردم.قربون خودم برم با این همه خوش تیپی!یه چشمک برای خودم فرستادم و در اتاقو باز کردم.باز کردن در اتاق همانا..بیرون اومدن طناز از اتاق همانا!من به اون خیره شده بودم اون به من.تازه تونستم براندازش کنم.پوست سفید سفید!چشمای درشت آبی با مژه های بلند!لبای قلوه ای صورتی ولی حالا که رژ قرمز زده بود بیشتر جلوه میکرد.موهای ل*خ*ت ل*خ*ت مشکی که تا کمرش میرسید و بازشون گذاشته بود.و یه گل سر قرمز رو سرش زده بود.پیرهن دکلته بلند قرمز!پیرهنش حسابی تو چشم بود.جدیدا چقدر هیز شده بودم خودم خبر نداشتم.ولی سرعت آنالیزم تو حلقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دید زدن تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرفش از فکر در اومدم و از این که مچمو گرفته بود لجم گرفته بود.رفتم کنارش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دید زدن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-پ ن پ!ماست زدن!یه ساعت به من خیره شدی که چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای دختره پررو مغرور خودشیفته!یه لبخند تمسخرآمیز زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتم فکر میکردم که با این لباس شبیه دلقکای فرانسوی شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای دندون قرچه هاشو میشنیدم.از لای دندوناش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواست به حرف زدنت باشه آقای به نسبت جسور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و راهشو کشید رفت سمت پله ها!آخ کیف کردم.منم پشت سرش راه افتادم.وقتی باهم از پله ها اومدیم آریا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به افتخار طناز خانوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه شروع کردن به دست زدن.طنازم با کلی عشوه با همه سلام احوالپرسی کرد.اه اه!دوباره آریا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به افتخار آقا رادمان ایران منش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دست زدن منم به همشون لبخند زدم.چندتا از دخترا که غش و ضعف کردن.آریا باهام دست داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-اوضاع در چه حاله جناب مهندس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به طناز اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوفففف.توپ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدیم.نشسته بودم یه گوشه که نگاهم جلب آقای فرخ زاد و طناز شد.فرخ زاد چیزی در گوش طناز میگفت و طناز هی بهش چشم غره میرفت!دست آخر از جاش بلند شد و به طرف من اومد!یا باب الحوائج این دیوونه داره میاد چیکار؟نشست کنارم.با تعجب نگاهش میکردم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطفا عادی باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو انداختم پایین.با صدایی حرصی و لبخند رو به جمعیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی عادی بلند میشی.دستتو طرفم میگیری.و میریم وسط پیست برای ر*ق*ص..اوکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی متعجب اما آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟!من عمرا با توی دلقک بیام وسط برای ر*ق*ص!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاهم کرد،کیف کردم.اومد دم گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه کارتو دوست داری پاشو بیا.فکر نکن من له له میزنم واسه باهات ر*ق*صیدن این فقط واسه اینکه بابام ازم خواسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا.این فرخ زادم که چه کارایی میخواد!ناچار بلند شدم و روبروی طناز وایسادم.اونم بلند شد با لبخندهای تصنعی همو نگاه میکردیم.بازومو طرفش گرفتم که خیلی نرم گرفتش.رفتیم وسط پیست.دستشو انداخت دور گردنم.یه جوری شدم.تاحالا دختری بهم دست نزده بود.منم دستمو دور کمرش حلقه کردم.یکم که گذشت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ندیده بودم دختر از پسر درخواست ر*ق*ص کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیض نگاهم کرد.و در جواب پاشنه کفششو که عین سوزن بود گذاشت روی پام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ.وحشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده موزیانه ای کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توانشو میدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-پس بچرخ تا بچرخیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میچرخیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ تموم شد و ازهم جدا شدیم و هرکس طرفی رفت.رفتم کنار پله ها، دستمو به نرده هاش تکیه دادم.آریا اومد پیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-کیف کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-ر*ق*صه با یار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشو بابا!عین دشمن خونیمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-دروغ میگی؟باهاش درنیوفتی؟هرکی با طناز درافتاد.ور افتاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه.حالا ببین به زانو درش میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جور که حرف میزدیم طناز اومد طرف پله ها ولی یه پسر پشت سرش بود.پسر جذابو خوشتیپی بود.طناز داشت از پله ها میرفت بالا که پسره بازشو سفت گرفت طناز برگشت طرفش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکن وحشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره-طناز دیگه چجوری بگم دوستت دارم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه ماجرا جالب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسعود.صدبار.احساسی بهت ندارم.اون طناز که خودشو واست میکشت مرد.مرد!میفهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم دستشو از دست اون پسره که اسمش مسعود بود کشیدو رفت.بازوش بخاطر پوست سفیدش به شدت قرمز شده بود.نگاهم به مسعود افتاد که داشت نگاهم میکرد.چه با غیضم نگاه میکرد!انگاری ارث باباشو خوردم.انگشت سبابه و وسطمو کنار هم گذاشتم و گذاشتمشون روی شقیقه ام و بعد دورشون کردم.و یه چشمک بهش زدمو رومو کردم طرف آریا.همین جور که با آریا گرم صحبت بودیم.ناگهان همه دست زدن و آریا بهت زده به پشت سرم نگاه میکرد.وقتی نگاه کردم دیدم طناز با لباس عربی داره از پله ها میاد پایین.دروغ نگفته باشم خوشگل شده بود.مخصوصا که موهاشو بالا بسته بود.پشت سرش سه تا دختر دیگم بودن که اونام لباس عربی پوشیده بودن.طناز و اون سه تا رفتن سمت پیست و با شروع آهنگ عربی نانسی،شروع به ر*ق*ص عربی کردن.واقعا ر*ق*ص عربیش عالی بود!آریا اومد دم گوشم و با لحنی کش دار در حالی که به طناز خیره -ایـــول.انعطاف بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی روی شونم نشست،برگشتم دیدم فرخ زاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری داشتین آقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-بیا با من پسرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش راه افتادم.به طرف در ورودی میرفت،که ناگهان هیکل ظرف و کوچولو رزیتا توی چارچوب در به اون بزرگی ظاهر شد.هیکلش در برابر در ورودی مثل فیل و مورچه بود.از تصورم خندیدم.رزیتا بهم نزدیک شد و یدفعه همچین ازم آویزون شد که فکر کردم اون میمونه من درختش!با دستاش محکم گردنمو گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوی رزی کوچولو.خف..خفه شدم دختر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر منو به خودش فشار داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا-ووییی.داداشی..دلم اندازه موچه شده بود برات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی از توصیفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نوازشگر مامان تو گوشم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-رزیتا بیا پایین مامان عین میمون آویزون شدی به رادمان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا سریع ازم جدا شد و با اعتراض رو به مامان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامی.منو میمون؟اصلا میخوریم به هم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه اه!تو نرفته خارج که خارجی شدی!مامی.عق!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و حالت بالا آوردن درآوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا یه نیشگون از بازوم گرفت که فکر کنم جاش امشب کبود میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ وحشی!چته؟مامان نگاهش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-نکن رزیتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا محبت از سروروتون میباره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-امشب میتونین پیش آقا رادمان بمونین..ولی بعدش دیگه معذوریم میدونین که کارامون مهمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-بله بله آقای فرخ زاد میدونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین حین طناز بهمون نزدیک شد.ر*ق*صش تموم شده بود و داشت نفس نفس میزد.با نفس های بریده بریده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سل..سلام..خوبین خانم ایران منش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستشو به طرف مامان دراز کرد.مامان با خوش رویی باهاش دست داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی عزیزم.شما دختر آقای فرخ زاد هستین دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز لبخندی که ازش سراغ نداشتم توی امروز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.طناز هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد به رزیتا و دستشو به طرف اونم دراز کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمام باید خواهر آقای ایران منش باشین درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا با خوشحالی دست طنازو فشرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.خوشبختم طناز جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-فکرکنم دوستای خوبی بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا-حتما.میشه بپرسم چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-22.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا-اِ..من21ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز لبخندی زد و دست رزیتا رو گرفت و برد میون جمعیت.منم رفتم سمت آریا.مامانم با آقای فرخ زاد رفت برای احوالپرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا-ببینم مامان و نامزدتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم پس کلش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نامزد کجا بود؟خواهرمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا با لحنی شوخ.که مثلا میخواست نشون بده هیزه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مجردن دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوششو پیچوندم و با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به آبجی من نزدیک بشی نشدیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آریا خودشو از دستم جدا کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بابا فهمیدم..داداش کوروکدیله چه برسه به خواهره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببند اون گاله رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا و طناز اومدن پیشمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا-وای داداشی..اینجا خیلی عالیه.طناز همه فامیلاشو بهم نشون داد.البته پسرعمه و پسرعمو دختر عمه و دختر عموهاش موندن.بیا بریم باهم آشنا شیم باهاشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-از این طرف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ناچارهمراه طناز و رزیتا به سمتی که جوونا بودن رفتم.روی یه دسته مبل بزرگ همه جوونا دور هم نشسته بودن.تک تک باهاشون احوال پرسی کردم.شایان و شروین پسرعموهای طناز بودن.مهسا و مریم دختر عمه هاش،ترنم و تمنا و ترنج دختر عموهاش،محسن و مسعود و منصور هم پسرعمه هاش.مسعودو سریع شناختم،خوب میتونستم قیافه هارو به خاطر بسپارم.طناز وقتی میخواست مسعودو معرفی کنه با غیض اسمشو میگفت.بقیه هم کارمندای جوون شرکت بودن.کنارشون نشسته بودم و با شروینو شایانو آریا مشغول صحبت بودیم.فرخ زاد دوباره اومد کنارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-رادمان جان..شنیدم گیتار بلدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله جناب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-میتونی برامون بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخ زاد-مادرتون گفتن گیتارتون عالیه..ماهم مشتاق شدیم صداتو بشنویم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا حالا نمشید مامان نگه؟!بدمم نمی یومد.بهم یه گیتار دادن و منم تقریبا وسط سالن نشستم.هیچ آهنگی به ذهنم نمی رسید.به اطرافم نگاه کردم.همه داشتن نگاهم میکردن.چشمم به طناز افتاد.یدفعه به ذهنم رسید آهنگه میمیرمه مرتضی پاشایی رو بخونم،اصلا یدفعه ای شد!چرا این به ذهنم رسید؟اینهمه آهنگ!دست از فکر کردن و معطل کردن بقیه کشیدم و شروع به زدن و خوندن کردم،یکی دیگه از نعمتهایی که خدا بهم داده بود صدام بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه عاشقم میدونی،بگو همیشه میمونی،نرو دیوونه من،میمیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزار اشکاتو ببینم.عزیزم نازنینم.دیگه طاقت ندارم،میمیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرو یکی یک دونه من،سر بزار روی شونه من،پیش من دیگه گریه نکن.میمیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلم دیگه بازی نکن،با چشمات منو راضی نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بری از خونه من،میمیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به طنازو رزیتا افتاد،رزیتا با لذت به آهنگ گوش میکرد ولی طناز سرش پایین بود و با پاشنه کفشش به سرامیک ضربه میزد،انگاری کلافه باشه.به من چه؟آهنگ زدن تموم شد.همه برام دست زدن.منم طبق معمول تا کمر خم شدم و همه خندیدن.رفتم و نشستم سرجام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین-ایول صدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنمو عین داود توی سریال دزد و پلیس کردمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوست خوب من!شروین!مقسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان زد روی شونمو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا صدات عالیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با همون لحن گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان و شروینو آریا خندیدن و آریا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا لوسش نکنین!من 4ساله اینجام با من اندازه رادمان صمیمی نشدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین-آریا؟حسودی نداشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان-تو جای خود داری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین-هرگلی یه بویی داره.حالا این آقا رادمان زودتر به دلمون نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحن گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما لطف دارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا آخر مهمونی با آریا و شروینو شایان صحبت کردم.پسرای واقعا خوبی بودن.آریا و شروین عین خودم شوخ بودن و شایان منطقی و خوش خنده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه ی مامان تو اتاق داشتم تشک پهن میکردم که مامان وارد اتاق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-وای.عجب آدم خوبو متمدنیه این فرخ زاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.واقعا آدم فهمیده ایه.شما پایین میخوابین دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی مامان خوابید یه پیرهن مشکی جذب با شلوار سفید آدیداس پوشیدم و خواستم بخوابم که نگاهم به ساعت افتاد.2بود ولی رزیتا نیومده بود.یعنی کجاست؟بلند شدم سویشرت سفیدم که با شلوارم ست بودو پوشیدم.رفتم تو راهرو.خلوت خلوت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از کنار اتاق طناز رد میشدم..که صدای خنده های دخترونشونو شنیدم.صدای رزیتارو به وضوح میشناختم ولی موفق به تشخیص صدای خنده طناز نشدم.واقعا دختر مرموزی بود برام.ای خاک تو سر منحرفو هیزت کنن رادمان!مگه فرانسه اون همه دختر نبود؟چرا گیر دادی به این زیر ذربینت گرفتیش؟رفتم جلوی در اتاق و تقه ای به در زدم.صدا خنده شون قطع شد.و مدتی بعد قامت رزیتا توی چارچوب در معلوم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا-جونم داداشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رزی؟نمیای بخوابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رزیتا تا با دودلی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزه..راستش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای طنازو شنیدم که میگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رزی؟چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی نگاه کردم به طرفش دیدم طناز نشسته رو تخت و یه دختر موهاشو شونه میکنه!یکم که دقت کردم متوجه لباسش شدم.یه تاپ بندی سرخابی پوشیده بود با شلوارک هم رنگش!عین خیالشم نبود من دارم میبینمش.سرمو انداختم پایین.طناز اومد طرف در و کنار رزیتا وایساد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-کاری داشتین آقای ایران منش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اه!بدم میاد انقد رسمی!اینجا که محل کار نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیه رادمان؟دلت میخواد بگه کاری داشتی جونم؟عشقم؟برو بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حداقل اسممو با آقا بگه.آقا رادمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش اومدم دنبال رزیتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز-آها یادم نبود اینجا مهد کودکه.رزیتا اینجا میمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به رزیتا کردمو یکم رفتم عقب و بالای در اتاق طنازو نکاه کردم.بعد رو بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ.مهد کودک؟پس احتمالا شماهم مربی مهد کودکین؟شما انگاری اشتباه اومدین اینجا.بخش خردسالان اونطرفه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به طرفم چپم اشاره کردم.در تمام مدت حرص خودرنشو میدیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا بخش نوباوه هاست.اگه اصرار به داشتن و نگهداری رزیتا دارین،مشکلی نیست فقط من خواهرمو سالم دادم سالمم تحویل میگیرما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد از اتمام حرفم رفتم به سمت اتاقم و درو بستم و خزیدم زیر پتو.آخ که چه کیفی میده حرص دادن این دختر.آخرین پست امروز.تا فردا یا امشب بای دوستان.لینک تصاویر شخصیت های رمانمو توی پروفایلم میزارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای مامان از خواب بیدار شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونم مامانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان-پسرم..رادمان ما دیگه میریم.مواظب خودت باش پسرم.خوب کار کن..نا امیدمون نکنیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.