رمان در بطن شب (جلد دوم درنده تاریک شب) به قلم النار دادخواه
شروع دوباره زندگی انسان گونه کت که برخلاف تصورش که فکر میکرد همه چی به روال عادی برمیگرده و زندگیش درست میشه تصوراتش غلط از اب درومد و فهمید دوباره انسان بودن به اون اسونی که فکر میکنه نیست و مشکلات جدیدی رو به رو میشه و خطرات خیلی جدی و بدتر از قبل سر راهش قرار میگیره که قبل از کشتن فردریک حتی یه درصد هم بهشون فکر نکرده بود حالا اون دنیای مرموز و خطرناکی که در پشت چهره ارام شب مخفی شده رو به خوبی میشناسه و این باعث میشه شب براش به ترسی عمیق تر از گذشته تبدیل بشه …
ژانر : تخیلی، ترسناک، معمایی، فانتزی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۶ دقیقه
ژانر: #ترسناک #تخیلی #معمایی #ماوراالطبیعه #فانتزی
خلاصه:
شروع دوباره زندگی انسان گونه کت که برخلاف تصورش که فکر میکرد همه چی به روال عادی برمیگرده و زندگیش درست میشه تصوراتش غلط از اب درومد و فهمید دوباره انسان بودن به اون اسونی که فکر میکنه نیست و مشکلات جدیدی رو به رو میشه و خطرات خیلی جدی و بدتر از قبل سر راهش قرار میگیره که قبل از کشتن فردریک حتی یه درصد هم بهشون فکر نکرده بود حالا اون دنیای مرموز و خطرناکی که در پشت چهره ارام شب مخفی شده رو به خوبی میشناسه و این باعث میشه شب براش به ترسی عمیق تر از گذشته تبدیل بشه …
همه جا تاریک بود سیاهی دورمو فراگرفته بود نمیدونستم باید کجا برم به هر طرف که بر میگشتم درخت های سر به فلک کشیده جلوی روم نمایان میشد. مه آبی کم رنگی درخت هارو فرا گرفته بود. به شدت سردم بوداز شدت سرما می لرزیدم دست هامو روی بازو هام کشیدم تا با ایجاد اصطحکاک کمی خودم رو گرم کنم نفسم به شکل بخار از دهانم خارج میشد. سکوت غیرعادی جنگل به وحشتم انداخته بود. باید از اینجا برم. تنها فکری که تو سرم موج میزد همین بود آهسته آهسته قدم بر میداشتم حس میکردم از بین درخت ها چندین جفت چشم بهم خیره شدن ترس همه وجودمو پر کرده بود. دور خودم میچرخیدم سایه تاریکی رو بین شاخ و برگ درخت ها حس میکردم
با صدای لرزونی گفتم:
- کی اونجاس؟ خودتو نشون بده
جوابی نیومد. صدای خر خر آرومی از پشتم باعث شد موهام سیخ شه تنم خشک شد صدای حرکت آروم پایی رو از پشتم میشنیدم خیلی آروم برگشتم نگاهم با چشم های به قرمزی خون گره خورد حیوانی با دست های میمون و پاهای سگ و بدنی پوشیده از موهای مشکی دهانی به شکل خطی بریده و دندون های تیز سوزنی که صدای نفس های همراه با خر خر ضعیف ازش به گوش میرسید از پشت درخت ها بیرون اومد.
چند قدم رفتم عقب
- نه نه تو باید از بین رفته باشی فردریک مرده پس لورنس ها هم باید از بین میرفتن.
قدم به قدم بهم نزدیک تر میشد انگار داشت با چشم های سرخ و وحشیش بهم میگفت که راه فراری ندارم. باید باهاش میجنگیدم چاره ای نداشتم. غریدم و منتظر بیرون اومدن دندون های نیشم شدم اما با وحشت متوجه شدم من بعد از مرگ فردریک به انسان تبدیل شدم و خبری از نیش های تیز و قدرت مافوق طبیعی نیست یه انسان کاملا بی دفاع که با کوچکترین چیزی زخمی میشه و آسیب میبینه نفسم تو سینه حبس شد من هیچ شانسی در مقابل این لورنس خشمگین نداشتم احتمال زنده موندنم زیر 1 درصد بود . دست های خالی من چطور میتونست از پس دندون های سوزنی و سمی یه لورنس بر بیاد؟؟
فرار! فرار تنها راه بود. به سرعت شروع کردم به دویدن اما سرعتم هم انسانی بود صدای دویدن و برخورد پاهای لورنس با زمین به گوشم میرسید که پشتم میدوید.از بین درخت ها عبور میکردم مه آبی شدید تر میشد حس میکردم یکی یه گوشه ای پنهان شده و داره حرکات عاجزانه منو برای فرار و نجات تماشا میکنه و منو زیر نظر داره یکی که از ضعف من لذت میبره!
پام به سنگی گیر کرد و افتادم با وحشت به به پشتم خیره شدم شیرجه لورنس رو به سمت خودم دیدم و لحظه ای بعد فرو رفتن چنگ های تیزی که به قلبم فرو میرفت.
- نهههههههههه
از جا پریدم. قلبم به طرز دیوانه واری خودشو به سینم میکوبید نفس هام به شماره افتاد شقیقه هامو مالیدم و دورو برم رو نگاه کردم اتاق آبی پنجره بزرگ با پرده سفید و تختی با روکش سفید سایه ماه از پنجره اتاق رو روشن کرده بود. چشم هامو بستم و سرمو مالیدم همش خواب بود فقط یه خواب بود.
آروم از جام بلند شدم و رفتم تو دستشویی صورتمو شستم به تصویر رنگ پریده خودم تو آینه خیره شدم. چشم های آبیم بدون برق نقره ایش تاریک تر بنظر میرسید دندون هامو توی آینه چک کردم تا از نبودن نیش های بلند مطمئن بشم هنوز دیدن جای خالیشون برام عجیب بود حس میکردم یه عضوی از بدنم رو از دست دادم حس میکردم ناقصم. به عالی بودن عادت کرده بودم به بهترین بودن به توانایی هام به اینکه سرعت داشته باشم بینایی و شنوایی عالی داشته باشم عادت کرده بودم حالا تحمل این وضع اسف بار بود.
صورتم و خشک کردم و برگشتم تو اتاقم رفتم سمت پنجره نگاهی به بیرون انداختم خیابون تاریک و آروم بود. خوب میدونستم پشت یه ظاهر آروم همیشه چه چیز هایی پنهانه سعی کردم با دقت همه جارو ببینم تا از امن بودن خیابون مطمئن شم وقتی چیزی ندیدم برگشتم تو تختم.
یه ماه گذشته بود یه ماه از تموم شدن سخت ترین و پرخطر ترین سفر زندگیم از به پایان رسیدن دوره بی نقص بودن از انسان شدن و برگشتن به روال عادی زندگی
اما برخلاف تصورم همه چیز به همین آسونی که فکر میکردم نبود در واقع هیچی آسون نبود. من حدود یه سال از این زندگی دور بودم و حالا دوباره برگشته بودم تا عادی باشم با اینکه 21 سال از زندگیم رو انسان بودم و فقط یه سال خون آشام بودم اما به شدت به زندگی اون یک سالم خو گرفته بودم و این عادی شدن نه تنها برای من بلکه برای جان هم به شدت سخت شده بود.
عادت به خوردن غذاهای انسانی، کند بودن و مهم تر از همه آسیب پذیر بودن و البته یه چیزی که برای من بدتر از همه ایناس، خواب!
چیزی که وقتی خون آشام بودم آرزوشو داشتم آرزوی یه خواب راحت و یه رویا آرزوی اینکه چند ساعت بتونم چشم هامو از این دنیا ببندم و غرق دنیای بی خبری شم اما حالا به بدترین کابوسم تبدیل شده بود. از روزی که انسان شدم نا آرومی های خوابم شروع شد نمیتونستم با آرامش بخوابم کابوس های شبانه ولم نمیکرد کابوس لحظات سختی که گذرونده بودم موجودات وحشتناکی که باهاشون مواجه شده بودم کابوس مرگ دست از سرم بر نمیداشت. خواب تبدیل شده به بزرگ ترین وحشت من که حتی دیگه دلم نمیخواد شب برسه.
کشوی میز کنار تخت رو باز کردم و قرص خواب آوری برداشتم و یکیشو خوردم. این تنها راهی بود که منو به خواب بی رویا میبرد بدون هیچ کابوسی تاریکه تاریک.
کم کم خوابم برد.
نفس های گرمی رو روی پوستم حس کردم و لمس یه دست گرم روی بازو هام به شدت از جا پریدم و سرم به جسم سختی خورد و متعاقب اون صدای آخ بلندی تو گوشم پپیچید.
چشم هامو مالیدم و به مردی که کنارم روی تخت نشسته بود و دستش رو روی بینیش گرفته بود خیره شدم با تعجب گفتم:
- جان اینجا چیکار میکنی؟
درحالی که از درد به خودش میپیچید گفت:
- اومده بودم خیر سرم بیدارت کنم
- خب چرا داشتی دماغتو میکردی تو حلقم؟
- مثلا میخواستم ببوسمت و رمانتیک بیدارت کنم نمیدونستم میخوای با کله بکوبی تو دماغ نازنینم
- سوسول خوبه محکم نزدم
دستشو از رو بینیش برداشت و گفت :
- اگه یه ماه پیش بود مطمئنم در حد پروندن یه مگس بود و برام دردی نداشت اما الان از دردش نفسم بند اومد.
حق داشت باز هم انسانیت رو فراموش کرده بودم زیر لب گفتم:
- ما اگه انسان بودیم محال بود حتی بتونیم از پس یکی از اون مراحل هم بر بیایم
- اره موافقم . انسان بودن فاجعس
- اینقدر غر نزن جان نیمه پر لیوان رو ببین به نکات مثبت فکر کن در عوض میتونیم بین انسان ها باشیم و به کسایی که دوست داریم اسیب نزنیم
- اوه اره واقعا چه نکته عالی
- چته؟ چرا اینقدر عصبی هستی؟
- چیزی نیست
- مطمئنی؟
- اره
- دماغت بهتره؟
- اره خوشبختانه نشکست
لبخندی زدم و گفتم :
- نترس به این زودیا نمیشکنه اما مراقب باش دیگه اینطوری بیدارم کنی
- عمرا دیگه از این غلطا بکنم
به چشم های سبز و ارومش و اخم کوچیک همیشگی که به پیشونیش چین مینداخت و بینی صافش و لب هاش خیره شدم قلبم ارامش گرفت هنوز دیدن این چهره بهم امنیت و آرامش میداد. خیلی دوستش داشتم و این زندگی هر مشکلی که داشت خوبیش این بود که میتونستم با آرامش کنار جان باشم
داشت زیر لب غر غر میکرد خودمو کشیدم کنارش و دست هامو دورش حلقه کردم و لب هامو چسبوندم رو لباش غر غر کردنش قطع شد و منو محکم تر به خودش فشرد و آروم بوسید سرمو چسبوندم به سینش و در حالیکه با شنیدن صدای قلبش ارامش میگرفتم گفتم:
- اینقدر غر نزن پیرمرد همین که تورو دارم کافیه همه سختی های این زندگی می ارزه
موهامو بوسید و صورتشو به موهام چسبوند میتونستم لبخندش رو کاملا حس کنم. نمیخواستم در مورد کابوسم باهاش حرف بزنم چون میدونستم بهم میگه همه این چیزا و این فکرا طبیعیه ولی ترس ازم جدا نمیشد. از هر سایه یا هر چیز کوچیکی میترسیدم. جان دوباره پیشونیم رو بوسید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتره دیگه بریم پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو دور شونم حلقه کرد و باهم از پله ها پایین رفتیم مامان میز صبحونه مفصلی چیده بود. همه اعضای خانواده نسبت به حضور گاه و بیگاه جان و ارتباط ما کنار اومده بودن و اعتراضی نبود قطعا مامان خوشحال بود که میدید من بلاخره با مردا معاشرت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدور میز نشستیم و مامان توی بشقابمون پنکیک و نیمرو گذاشت بابا رو به جان کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالت چطوره جان؟ کارا خوب پیش میره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبم ممنون کارا بد نیست یکم طول میکشه تا بتونم با شرایط خودمو وفق بدم اما خوب عادت میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب عادت کردن به این شهر واسه کسایی که تازه اومدن زیاد راحت نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله حق با شماست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کت گفت پیش پرفسوری که بهش درس میده کار میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله همینطوره ایشون خیلی به من لطف کردن و یه اتاق توی خونشون به من دادن و میزارن من باهاشون کار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه مرد خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله همینطوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و جان به همه گفته بودیم که اون تازه به شهر اومده و آشنایی نداره و ما بطور اتفاقی باهم آشنا شدیم من جان رو به پرفسور معرفی کردم تا باهاش کار کنه. جان نگاهی به من انداخت و چشمکی زد. لبخند زدم و نگاهمو معطوف بشقاب صبحونم کردم نگاهم که روی بشقاب خیره موند خشکم زد پنکیک برشته شده از وسط باز بود و قطرات خون قرمز رنگی از وسط پنکیکم اروم اروم بیرون میزد و قطره قطره به کف بشقاب میچکید شوک زده جیغی کشیدم و عقب پریدم بشقاب از روی میز افتاد و هزار تکه شد همه با نگاه هایی متعجب به من خیره شدن جان زودتر از همه به خودش اومد بلند شد و اومد کنارم سرمو به طرف خودش گرفت و اروم پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودت...خودت برو ببین...توی ظرف ...توی ظرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه باشه اروم باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تکه های شکسته خم شد و محتویات بشقاب رو زیرو رو کرد انتظار داشتم صدای متعجبشو با دیدن خون ها بشنوم ولی سرشو بلند کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا چیزی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هست مطمئنم هست از پنکیک من داشت خون میزد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با صدای بلندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صدبار بهت گفتم اینقدر فیلم خون اشامی نگاه نکن دیدی خل شدی؟ خون کجا بود؟ من فقط داخل پنکیک مربای آلبالو ریختم همین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مربا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار جان رو زمین نشستم و دستم رو روی قطرات قرمز کشیدم و مزه اش کردم مزه شیرین آلبالو میداد تنم سست شد. تنها تصوری که از دیدن اون مایع قرمز تو ذهنم جرقه زد فقط خون بود چشم هامو مالیدم جان گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو برو بشین من اینا رو جمع میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خودم میتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو بهتره استراحت کنی تا ذهنت آروم شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از اشپرخونه بیرون رفتم و تو سالن روی مبل نشستم زانوهامو بغل کردم و چشم هامو بستم اگه اوضاع اینطوری پیش بره و من بخاطر هرچیزی اینقدر وحشت زده بشم بعید نیست که کم کم کارم به دیوانگی بکشه. دستی روی شانه ام نشست از جا پریدم. جان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- - کت اروم باش منم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم و حس میکنم تو بیش از اندازه از محیط اطرافت میترسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره میترسم از هر سایه ای از هر تصویری و از هر صدایی میترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نباید اینطوری باشی تو آدم قوی هستی باید سعی کنی ارارامشتو حفظ کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قوی بودم اما الان قوی نیستم خیلی شکننده و آسیب پذیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بنظرم بهتره با پرفسور صحبت کنی اون همیشه راه حل های خوبی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منو میبری پیشش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- البته که میبرم برو لباساتو بپوش آماده شو باهم بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجایی که پرفسور دوتا ماشین داشت یکی از ماشین هاشو به جان قرض داده بود و قرار بود جان با حقوقش کم کم پول ماشین رو پرداخت کنه .تو ماشین نشستیم سرم درد میکرد جان نگاه نگرانی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهتری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی واقعا متوجه نشدی که توی پنکیک مربا بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان تو نمیدونی من چه حالی دارم اینقدر ترس های زیادی توی وجودم هست که دیگه نمیتونم منطقی فکر کنم یا خونسرد باشم امروز با دیدن اون قطرات قرمز تنها تصوری که اومد توی ذهنم خون غلیظ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درک میکنمت به هرحال تازه از زندگی خون آشامی خلاص شدیم ولی منم شرایط تورو داشتم اما الان به اندازه تو دچار وحشت نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موضوع همینه تو مدت زیادی خون اشام بودی ولی من کمتر از یه سال خون اشام بودم و توی همونی یه سال با بدترین چیزهایی که تو دنیا وجود داره و من توی عمرم ندیده بودم مواجه شدم زندگی من ظرف کمتر از یه سال زیر و رو شده هر چیزی که توی فیلما یا کتابا میخوندم و تخیلی بود الان برام واقعی شده و الان میدونم زیر چهره آروم شب چه چیز های ترسناکی وجود داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تمام سال گذشته تو با این موجودات جنگیدی و پیروز شدی پس الان ترست از چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون موقع که با اون موجودات میجنگیدم قلبم اینو باور داشت که من یه موجود فناناپذیرم و هرچقدر آسیب ببینم حتی اگه مخرب هم باشه زنده میمونم من اون موقع توانایی مبارزه با مار چندین سر و غول سنگی رو داشتم اما الان چی؟ الان منو ببین؟ یه آدم خیلی ضعیفم که با افتادن از پله چندین جام میشکنه و باید ماه ها خونه نشین باشم. فرق این دوتا رو میبینی؟ بدترین زخم ها و شکستگی های من وقتی از آتشفشان افتادم بیرون ظرف یه هفته خوب شد اما الان دستم اگه با کاغذ بریده بشه دو هفته میسوزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو خودت دوست داشتی انسان بشی کت من به خاطر تو بخاطر علاقه تو به انسانیت همراهت شدم و با فردریک جنگیدم تا تو زندگیتو پس بگیری تو خودت میخواستی از فناناپذیری فرار کنی و دوباره به انسانیت برسی اون موقع چرا فکر این چیزا رو نکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم. اون موقع فقط از قدرت زیادم ترسیده بودم از چیزی که بهش تبدیل شده بودم ترسیده بودم از مرگ انجی ترسیده بودم فقط دلم میخواست تبدیل به انسان شم تا نتونم به کسی آسیب برسونم ولی حتی یک درصد هم به این فکر نکردم که وقتی انسان شم این منم که آسیب پذیرتر از دیگران میشم. تمام روزایی که مشغول پیدا کردن موارد معجون بودیم یک بار هم به این فکر نکردم که وقتی انسان بشم چقدر چیزایی که دارم باهاشون میجنگم برام ترسناک و قدرتمند میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کت الان هیچ چیزی جون تورو تهدید نمیکنه نگرانی های تو بی دلیله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ چیزی بی دلیل نیست هنوز موجودات خطرناکی اون بیرون هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته ولی همه موجودات ساخت دست فردریک از بین رفتن و موجودات اهریمنی دیگه ای هم که وجود دارن تو این بیست و خرده ای سال از زندگی تو کاری بهت نداشتن پس در ادامه زندگیت هم اگه پا رو دمشون نزاری و هوس خطر کردن و اکتشاف به سرت نزنه کاری بهت ندارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مسلما دیگه کاری به کار اکتشاف و این چیزا ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باورم نمیشه تو همون دختر جسوری هستی که اون موقع از شب اومدی داخل یه غار که خودت میدونستی خطرناکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون موقع هنوز طعم مرگ و خطر رو واقعا نچشیده بودم که بعدش عبرت گرفتم دیگه جایی که بهم مربوط نمیشه پا نزارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان لبخند کمرنگی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حداقل این باعث میشه خیالم راحت باشه که دیگه قرار نیست خودتو توی خطر بندازی. اون روزی که لورنس ها به من حمله کردن و بیهوش بودم یادته؟ وقتی بیدار شدم و فهمیدم تو تنها رفتی سراغ سنگ سیاه هم عصبانی شدم هم متعجب از دل و جراتی که داشتی شگفت زده شدم اینکه حاضر شدی خودت تنها با خطر ها مقابله کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد اوری لورنس ها تنم مور مور شد و سعی کردم بهشون فکر نکنم آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون موقع به خودم اطمینان داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان دستمو گرفت و اروم فشار داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگران نباش با هم درستش میکنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشیدم و آرزو کردم کاش میتونستم به روز های قدرتم برگردم اگه برمیگشتم عقب با کمال میل بیخیال فردریک میشدم و زندگیمو میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان ماشینو جلوی ساختمون پرفسور نگه داشت قبل اینکه پیاده بشم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان میشه بزاری تنها باهاش صحبت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمئنی نیاز نداری من پیشت باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ترجیح میدم تنها باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس من میرم سراغ یه سری از کارام کارت تموم شد زنگ بزن من بیام برسونمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه فعلا خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدم و وارد ساختمون شدم دکتر داخل سالن منتظرم بود گرم در اغوشم گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوش اومدی کت. اوضاع چطوره؟ از جان شنیدم یکم به مشکل برخوردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره فکر میکنم دارم عقلمو از دست میدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بشین بزار برات یه قهوه بیارم بعد با هم در موردش صحبت میکنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم و نشستم چند دقیقه بعد با دو فنجون قهوه داغ برگشت. فنجون رو برداشتم و جرعه کوچکی ازش نوشیدم طعمش بار دیگه بهم یاداوردی کرد که من یه انسانم با ذائقه غذایی انسان و تصور خوردن خون با طعم اهن و مزه شور و داغ الان چقدر میتونه تهوع اور باشه . پرفسور کمی درنگ کرد و پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب کت میتونی بگی مشکلت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میترسم پرفسور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از همه چی! حتی از سایه خودم هم میترسم از روزی که برگشتیم یه روز هم ارامش نداشتم یه شب هم نیست که اروم بخوابم کابوس ها دارن دیونم میکنن دیگه دارم کنترلمو از دست میدم حس میکنم دیر یا زود دیوونه میشم امروز با دیدن مربای داخل پنکیک با تصور اینکه اون خونه زدم بشقابو شکستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اینا عکس العمل های عادیه تو از یه تجربه خیلی سخت برگشتی و من این انتظارو داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی من نداشتم شبا ارامش ندارم میترسم وقتی خوابم یکی از اون موجودات بیاد سراغم و من حتی اونقدر قوی نیستم که بتونم از خودم دفاع کنم من ضعیفم من اسیب پذیرم و این با همه وجود وحشت زدم میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کت اروم باش دلیلی برای ترس و نگرانی نیست اگه همه ما قرار بود به این چیزا فکر کنیم که یه روز هم دوام نمی اوردیم هیچ موجودی قرار نیست بیاد سراغت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا قراره بیان اونا میان سراغم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی باعث میشه این حرف رو بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر شب توی خواب میبینم اونا رو میبینم که منتظرن تا به من حمله کنن منتظر فرصت مناسبن تا بیان سراغم و من هیچ قدرتی در برابرشون ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا باید بیان سراغت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون من ارباب تاریکی رو نابود کردم من اونو کشتم درسته شرور بود ولی حتم دارم که اونم طرفدارانی داره که ازش پیروی میکردن فکر میکنی چه اتفاقی میوفته وقتی کسی به شاه محبوبشون خنجر بزنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اینطور فکر نمیکنم فردریک موجود خونخواری بود من تصور نمیکنم کسی علاقه ای بهش داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و داد زدم: ولی من نمیتونم زندگی بر اساس تصورات پایه بزارم وقتی اونقدر احساس امنیت نمی کنم که شبا بخوابم! میدونین برای اینکه خوابم ببره چندتا قرص میخورم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرفسور دستمو گرفت و نشوند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول سعی کن ارامشتو حفظ کنی دوم اینکه من بهت حق میدم و سوم اینکه فکر میکنم ترس تو ناشی از از دست دادن قدرتته که باعث شده اعتماد به نفست از بین بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید چیکار کنم؟ شما به من یه راه حل بدین! باور کنین پرفسور اگه زمان به عقب برگرده بیخیال کشتن فردریک میشدم و برمیگشتم تا زندگیمو بکنم من که یاد گرفته بودم به خودم مسلط بشم و خودمو کنترل کنم نباید میرفتم دنبال کشتن اون خون اشام. حداقل الان قدرت هامو داشتم. هیچوقت فکر نمیکردم این حرف رو بزنم ولی من از کشتن فردریک پشیمونم بی نهایت پشیمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره پرفسور متفکر شد چند دقیقه سکوت کرد و بعد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حق با توئه مشکلت خیلی عمیق شده فکر نمیکردم از کاری که کردی پشیمون بشی و این نشونه بدیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا بد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چون نشون میده اگه بیشتر بهت فشار وارد بشه ممکنه دست به هرکاری بزنی برای تبدیل دوباره به خون اشام که این عواقب خیلی بدی داره شاید تورو هم تبدیل به ادمی مثل فردریک کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من نمیخوام مثل فردریک باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس باید جلوشو بگیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اولین کاری که میکنی تو یه کلاس دفاع شخصی ثبت نام میکنی بالا بردن قدرت فیزیکی بدنت برای اعتماد به نفست خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واقعا فکر میکنین من بتونم با دفاع شخصی و این بدن اسیب پذیر با یه موجود ماوراطبیعی بجنگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ولی هر قدرتی هرچقدر هم کوچیک به کمکت میاد دوم اینکه تو باهوشی و باید ذهنت رو هشیار نگه داری یه برنامه غذایی مناسب برای خودت بزار و سعی کن در طول روز ذهنتو اروم کنی اگه بهت حمله بشه با قدرت هوشت میتونی فرار کنی و خودتو نجات بدی ولی وقتی اینقدر آشفته باشی مرگت حتمیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب این حرف درستی همین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه یه آشنای قدیمی دارم که پسرش چند وقتی میشه که مطب روانپزشکی باز کرده و همه میگن مهارت بالایی توی تاثیر گذاری در افراد داره میخوام چند جلسه بری دیدنش و در مورد ترس هات باهاش صحبت کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امکان نداره من نمیتونم برم جایی و بگم سلام من کت هستم چند ماه پیش خون اشام بودم و با یه سری موجود فوق طبیعی جنگیدمو الان انسان شدم و ترس از حمله اونا دارم. این حرفا رو که بزنم یه راست منو میبرن تیمارستان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه همینه که به هوشت نیاز داری تا یه جوری ترستو بیان کنی که کسی در این موارد چیزی نفهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به نشونه باشه تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه همه رو انجام میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میمونه آخرین کار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو یه چیزی رو فراموش کردی اینقدر ترس تورو در بر گرفته که فراموش کردی یه سانترا هستی با نیروهای زیاد و فوق طبیعی و تو خودتو دست کم گرفتی با چیزایی که برای من تعریف کردی تو یه منبع قدرت فوق العاده هستی اما خودت بلد نیستی از این توانایی هات استفاده کنی و بنظرم من و تو باید در هفته چند جلسه کلاس برای کار روی این توانایی ها بزاریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طور ناگهانی ذهنم آروم شد و لبخند روی لبام نشست اصلا به این مورد فکر نکرده بودم و یادم نبود یه قدرت مافوق طبیعی دارم که میتونه کمکم کنه همون قدرتی که منو بارها از مرگ حتمی نجات داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا حواسم به این نبود که یه سانترا هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرفسور از لبخند من لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم یادت نبود و من همه این مدت منتظر بودم یادت بیاد و بهم اجازه بدی که قدرت هاتو بسنجم خودت میدونی چقدر در مورد چیزای فوق طبیعی کنجکاوم اما میترسیدم خودم بهت پیشنهاد بدم و حس کنی میخوام تبدیلت کنم به موش آزمایشگاهی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اتفاقا میدونم کسی جز شما نمیتونه کمکم کنه که بفهمم چی هستم و چه قدرتی دارم. هر موقع که بگین شروع میکنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عالیه پس سه روز دیگه همین ساعت بیا همینجا تا با هم ازمایشات رو شروع کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی پرفسور اگه شمارو نداشتم نمیدونم باید چیکار میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید یاد بگیری خودتو قوی کنی و اعتماد به نفستو از دست ندی من همیشه نیستم که بهت راه رو نشون بدم باید به خودت تکیه کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم. راستی اوضاع با جان چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی راحت خودشو با زندگی عادی وفق داده و در برابر کارهای طولانی و خسته کننده اعتراضی نمیکنه و مقاومت بالایی داره فقط....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در مورد خودش چیزی بهت نگفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه چیزی رو باید در مورد خودش بهم میگفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از خودش بپرس برات توضیح میده شاید درست نباشه که من بخوام بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پرفسور بهش نمیگم از شما شنیدم فقط بهم بگین. مشکلی پیش اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش دقیق نمیدونیم ولی بدنش یکم واکنش های غیرعادی نشون میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه واکنشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شب ها تب شدید میکنه خیلی شدید که ساعت ها طول میکشه و دلیلش هم مشخص نیست و با دارو هم اروم نمیگیره فکر میکنم بدنش داره با تغییرات کنار میاد و این بخاطر همین موضوعه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه خطرناک باشه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگران نباش من نمیزارم اتفاقی برای جان بیوفته اون بیشتر نگران سلامت روحی توئه که داری خودتو داغون میکنی اگه تو اروم و خوب باشی میتونی به اون هم کمک کنی که خوب باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه من تلاشمو میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساعت انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پرفسور خیلی از وقتتون رو گرفتم دیگه بهتره برم فقط کارت اون روان شناس رو اگه دارین بهم بدین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره خوب شد یادم انداختی بیا این کارتشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارت مستطیلی شکل با حاشیه قهوه ای خوشرنگی با حروف طلایی درشتی که نام دکتر استنبرگ رو نشون میداد و بالای ان نوشته شده بود روانپزشک رو به دستم داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهاش تماس میگیرم معرفیت میکنم تا برات نوبت بزاره و بری پیشش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در مورد برنامه برگشتت به کالج با مدیر کالج صحبت کردم و قبول کرده تو دوباره ترم گذشته رو بگذرونی البته هزینه بالاتری میگیره که خب خانوادت از این لحاظ فکر نکنم مشکلی داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه مشکلی ندارن ممنون پرفسور . روزتون بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مراقب خودت باش کت روزت بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ساختمون بیرون اومدم هوا گرم شده بود و افتاب مستقیم تو چشم میزد میخواستم با جان تماس بگیرم اما دستم روی شماره تلفنش بی حرکت موند اگه قراره به خودم متکی باشم و قوی باشم نیاز به بودن یه بادیگارد برای حفاظت از خودم ندارم و میتونم تنها برگردم شاید بهتر باشه یکم خرید کنم از وقتی برگشتم لباس جدیدی نخریدم یا حتی یه روز هم برای تفریح بیرون نرفتم تمام وقتمو صرف ترسیدن و پنهان شدن کردم. مشغول قدم زدن روی سنگفرش پیاده رو کردم خیابون مثل همیشه شلوغ بود مردم با عجله در رفت و امد بودن تا به کاراشون برسن همه برنامه کاری سنگینی داشتن و حتی یه لحظه هم براشون غنیمت بود برای لحظه ای حس شادی کردم از اینکه زمانم ازاده و میتونم هرچقدر دلم بخواد آروم قدم بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول تماشا کردن مغازه ها شدم یادم افتاد قبلا چقدر عاشق خرید لباس بودم وارد یه فروشگاه بزرگ شدم و مشغول زیر و رو کردن تاپ ها و لباس ها شدم دو سه تا شلوار لی جدید انتخاب کردم و دو تا شلوارک رنگی چند دست تاپ با مدل های مختلف و دو تا بلوز اسپرت. از بین لباسای مردونه یه تی شرت و شلوار طوسی هم برای جان انتخاب کردم. حساب بانکیم سبک تر شد و بسته های توی دستم سنگین تر، ولی همین هم باعث میشد ذهنم ازاد تر و حالم بهتر بشه. به هرحال یه دختر توی هر شرایطی هم که باشه خرید بهش یه حال اساسی میده و نمیشه منکر این قضیه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به بستنی فروشی بزرگی افتاد که عکس یه بستنی شکلاتی گنده روی شیشه اش چشمک میزد و به این فکر کردم از اخرین باری که بستنی خوردم چقدر گذشته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد مغازه شدم و به ردیف رنگارنگ بستنی ها خیره شدم یه ظرف بستنی بزرگ خریدم که شامل همه طعم ها بود فروشنده جوری نگام میکرد انگار از فضا اومدم بقیه مشتری ها هم همینطور. حتی شنیدم دختری زیر لب به گروه دوستاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا فکر نمیکنه اون همه بستنی چقدر چاقش میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و توی دلم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه مشکلاتی که من باهاش دست و پنجه نرم کردم رو تجربه کرده بودی میفهمیدی چاق شدن اصلا تو لیست دغدغه هام جایی نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بیخیالی یه قاشق از بستنیمو با لذت گذاشتم تو دهنم طعم سرد و شیرین بستنی شکلاتی بهم حس خوبی میداد. با همون لذت به تماشای ویترین مغازه ها مشغول بودم و بعد از مدت ها استرس و ترس و فشار های روانی بلاخره برای چند ساعت هم که شده داشتم اسودگی رو حس میکردم. چشم هامو بستم و نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم ذهنم رو خالی از ترس ها نگه دارم تا بتونم کمی بیشتر مزه آسودگی رو بچشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه چشمامو باز کنم با صورت خوردم به یه شخص. با وحشت چشمامو باز کردم و نگاهم روی پیراهن اسپرت سفیدی که حالا با لکه های بزرگ بستنی شکلاتی به رنگ قهوه ای درومده بود خیره موند. با لکنت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من...من واقعا ازتون...عذر میخوام اصلا حواسم نبود و شمارو ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی با چشمای بسته تو خیابون قدم بزنین قطعا بهتر از این نمیشه انتظار داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی فوق العاده آشنا از گذشته ای که انگار خیلی خیلی دور بود ولی نه اونقدر دور که نتونم به یاد بیارم. برق گرفته نگام به سمت صورت مردی که باهاش برخورد کرده بودم چرخید. خاکستری خوشرنگ نگاهش همون حالت گذشته رو داشت با این تفاوت که هیچ برقی از اشناییت در چشمانش نمیدرخشید هنوز ذهنم درگیر تحلیل های خودش بود و نمیتونستم باور کنم بعد این همه مدت اونم به طور خیلی خیلی اتفاقی دوباره باهاش رو به رو شدم. دستی روی شانه ام گذاشت و کمی تکونم داد و اروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم شما حالتون خوبه؟ نکنه بدنم اونقدر سفت بوده که دچار ضربه مغزی شدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم و یه قدم خودمو کنار کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اقا من خوبم مشکلی نیست بابت لباستون واقعا شرمندم چطور باید جبران کنم؟ میتونم هزینشو بهتون بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیازی نیست یه لباس معمولیه ارزش زیادی نداره فقط مراقب باشدی چشم بسته تو خیابون قدم نزنین که نه خودتون دچار ضربه مغزی شین نه سر و وضع کسی رو به باد بدین باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مصنوعی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشع بازم عذر میخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و برگشت تا بره یه گام برداشت ولی کمی مکث کرد و برگشت به من که هنوز مثل مجسمه در جای خودم ایستاده بودم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من قبلا شمارو ندیدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه فکر نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه. روزتون بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم و به راهم ادامه دادم با دیدن کریستین انگار موجی از خاطرات قدیمی به ذهنم سرازیر شد. روزی که توی جشن بالماسکه برای اولین بار دیدمش و به خاطر زنگ زدن بهش برگشتم به غار و تبدیل شدم به یه خون اشام و زمانی که توی رستوران نزدیک بود کلکشو بکنم ولی جلوی خودمو گرفتم و اخرین خاطره خداحافظی اندوهباری بود که توی اتاقش باهاش داشتم و ذهنش رو پاک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا حس کرده بودم اون موقع دوستش دارم؟ من حتی اونو کامل هم نمیشناسم نه اسم فامیلشو میدونستم نه شغلشو نه تحصیلاتشو نه حتی سنشو! من سه بار ملاقاتش کردم و حتی سنش هم نمیدونم پس چطور اونقدر بچگانه دوستش داشتم که بخاطرش جونمو به خطر انداختم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هام توی هم رفت با دیدنش هیچ حس خاصی از علاقه قدیم توی قلبم وجود نداشت انگار از اول هم چیزی نبوده احساسم به جان اونقدر شدید بود که نزاره چیز دیگه ای جایی توی قلبم داشته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم به کریستین فکر نکنم به هرحال اون دیگه توی زندگی من جایی نداشت. با حسرت به ظرف خالی شده بستنیم نگاه کردم و انداختمش توی سطل زباله. اشتهام از بین رفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم خونه و ولو شدم روی تخت زل زدم به سقف اتاق حوصله ام سر رفته بود و حتی این پیاده روی هم تاثیری توی سرحال شدنم نداشت. زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یادم رفته بود این زندگی چقدر کسل کننده و تکراری بوده! کاش هنوزم ماجراجویی های هیجان انگیزی داشتم که بهم هیجان میداد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد روز های خون آشامیم افتادم اینکه هر روز تو یه منطقه بودیم و با یه سری موجودات جدید آشنا میشدیم و ریسک های بزرگی که می کردیم و زندگی چه لذت بخش بود بدون تکرار و خسته کننده بودن. با این همه خاطرات قشنگ چطور میتونم به این روزای تکراری عادت کنم؟ منی که عاشق خطر کردن و هیجان بودم چطور باید با خونه بودن و دور کار های خطرناک رو خط کشیدن طاقت میاوردم؟ کاش هنوز فناناپذیر بودم تا میتونستم همه دنیا رو بگردم و با عجایب رو به رو شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و رفتم سمت بالکن و روی نرده ها نشستم هرگوشه ای که میرفتم ذهنم درگیر خاطرات قبل میشد. خیره شدم به آسمون آبی و دلم توی حسرت تجربه پرواز دوباره سوخت. حس آزادی از هر چیزی روی زمین و حس آزادی حس اینکه دنیا زیر پاته و میتونی تا خود خورشید پرواز کنی و در اسارت زمین گیر نکرده باشی. لعنت به من که از همه ویژگی هام چشم پوشی کردم و حالا باید این وضع رو تحمل کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ گوشی منو از دنیای پر حسرتم جدا کرد. تصویر خندان جان روی صفحه روشن خاموش میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام جان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام. مگه قرار نبود من بیام دنبالت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا قرار بود ولی میخواستم با ترس هام رو به رو بشم و مطمئن بشم قرار نیست یه مار غول پیکر یا یه آباریمون وسط یه پاساژ بهم حمله کنه و منو بخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش حداقل بهم خبر میداید نگرانت شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان درسته که میترسم و دیگه قدرت قبل رو ندارم اما نیاز نیست بادیگارد داشته باشم میخوام سعی کنم از پس کارام بر بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس حالا که دختر شجاعی شدی و اگه مطمئنی امشب قرار نیست خوراک یه لورنس یا اباریمون بشی پس میشه افتخار بدی شام بریم بیرون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره اتفاقا از خونه موندن بهتره حوصلم سر میره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پرفسور چیا گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی نصیحتم کرد یکم بقیشو شب موقع شام برات تعریف میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس ساعت 8 میام دنبالت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه بای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز زمان زیادی تا 8 مونده بود با اهنگ گوش دادن و بازی کردن سر خودمو گرم کردم ساعت به 5/6که رسید رفتم تند یه دوش گرفتمو موهامو درست کردم. لوازم ارایش روی میز بهم چشمک میزدن دستم به سمت خط چشم کشیده شد ولی وسط راه پشیمون شدم جان منو با بدترین وضعیت ها با لباس های پاره پوره و هفته های طولانی حموم نرفته و قیافه خاکی دیده بود دیگه آرایش چه فایده داشت؟ یه چیزی تو دلم گفت خوب یه کوچولو ارایش کنی که چیزی نمیشه بزار یکم تحت تاثیر قرار بگیره فکر نکنه همیشه دختر شلخته ای بودی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه درگیری با خودم تموم شد و اون قسمتی از وجودم که دلش واسه ارایش لک زده بود پیروز شد. موقع خط چشم کشیدن دستم میلرزید دیگه مهارت قبل رو نداشتم و دستم روان نبود سعی کردم ارایشم کمرنگ باشه که زیاد توی ذوق نزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلوز آبی که تازه خریده بودم با یه جین ساده پوشیدم و بسته لباس هایی که میخواستم به جان کادو بدم رو هم برداشتم. تک زنگی که به گوشیم خورد نشون میداد جان دم در منتظرمه. از پله ها رفتم پایین و همونطور که به سمت در خروجی مرفتم داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان من شام با جان میرم بیرون شاید دیر بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه مراقب باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم و نایلون لباس هارو دادم دستش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام این چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز خرید بودم دو تا لباس به سلیقه خودم برات خریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستت درد نکنه عزیزم. خب امشب هوس چه غذایی کردی؟ میخوای رستوران ایتالیایی بریم یا چینی یا فرانسوی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم رستوران ایتالیایی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی رستوران یه میز تو قسمت دنجی انتخاب کردیم و جان غذا رو سفارش داد دست هامو تو دستش گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب نمیخوای بگی پرفسور چی بهت گفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفت برم پیش روان شناس چون خودش مهارت درمان روان رو ندارم بعد برم کلاس دفاع شخصی و در اخر هم گفت هروقت بیکارم برم پیشش تا روی نیروهام کار کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر خوبیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان تو خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره چطور مگه؟ باید بد باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه همینطوری پرسیدم. با انسان شدن مشکلی نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کت رک حرفتو بزن نیاز نیست حرفتو بپیچونی پرفسور چیزی بهت گفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره در مورد شرایط نامناسب بدنت باهام حرف زد. چرا بهم نگفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کم نگرانی داری؟ اینم بهت میگفتم که بیشتر رو نگرانی هات اضافه بشه؟ چیز مهمی نیست بعد از چندصد سال زندگی کردن تغییر وضعیت فیزیکی بدن یکم مشکل ایجاد میکنه که خود به خود خوب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ولی اینبار اگه مشکلی پیش اومد لطفا بهم بگو نمیخوام از دیگران بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه. خودت مطمئنی که همه مشکلاتت رو به من میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره اگه مشکلی باشه میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه امروز پیاده روی خوب بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره خوب بود. جان یه سوالی دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین تو توسط فردریک خون اشام شدی و منو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اومدن گارسن حرفمو قطع کردم. با ببخشیدی ظرف های غذا رو روی میز گذاشت و پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیز دیگه ای لازم ندارید قربان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان پاسخ داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی گارسن رفت ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو منو تبدیل کردی درسته؟ میگم اگه فردریک افراد دیگه ای رو هم مثل تو تبدیل کرده باشه چی؟ و اون ها هم اگه کسای دیگه رو تبدیل کرده باشن؟ یعنی همه تبدیل به انسان شدن مثل منو تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش من زیاد ادمایی که مثل ما باشن رو ندیدم گرچه شنیدم ولی از نزدیک برخوردی نداشتم نمیدونم ولی وقتی ما انسان شدیم پس اونا هم انسان شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بنظرت با این اتفاق زندگی هاشون خراب نشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم شاید اره شاید نه. نگو که الان میخوای واسه اونا هم عذاب وجدان بگیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ولی هیچوقت به این فکر نکردم که علاوه بر تصمیم گیری واسه زندگی خودم دارم سرنوشت مردم دیگه رو هم عوض میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و به شوخی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره خب ولی دنیا رو از دست موجودات شرور خونخواری مثل خودمون نجات دادیم مگه نه؟ وگرنه شاید الان جای این غذا داشتیم گارسون اینجا رو جای شام میخوردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام گرفت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه به نظره من اون یکی گارسونه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف در دهانم ماسید پشت درختچه ای که کنار دیوار اون طرف سالن بود دختری ایستاده بود با رنگ پوستی سفیدتر از حد معمول لباس های پاره و خاکی. فقط برای یک ثانیه دیدمش پلک که زدم اثری از اون دختر نبود اونقدر سریع غیب شد که حس کردم شاید خطای دید بوده حتی نتونستم درست ببینمش انگار اصلا چیزی که دیدم وجود نداشت و فقط سایه ای محو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی به چی خیره شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونجا یه دختر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون طرف کناردرختچه یه دخرت با لباسای خاکی و پاره بود ولی وقتی پلک زدم انگار هیچی اونجا نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان برگشت و اطراف رو نگاه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- احتمالا خطای دید بوده صورتشو دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اونقدر سریع ناپدید شد که شک دارم کسی رو دیدم یا فقط سایه روی دیوار افتاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما اشتباه کردی غذاتو بخور یخ کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول بازی با غذام شدم شاید این مدت از بس دچار ترس و وحشت بودم دارم دچار توهم میشم. سعی کردم ذهنمو از فکر و خیال خالی کنم و توجهمو بدم به شوخی های جان که سعی میکرد حال و هوامو عوض کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه دختری که دیده بودمو در نظر نمیگرفتم میشد گفت در کل شب خوبی بود کنار جان ارامش و امنیت بیشتری داشتم توی چهره اش دیگه اثری از اون مرد خشن و دور از اجتماع نبود بلکه خوش برخورد تر و مهربون تر شده بود ولی گاهی بازم توی اخلاقش رگه هایی از اون خشونت به چشم میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام که تموم شد جان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میای بریم پارک کنار رستوران یکم قدم بزنیم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره بریم شام خوردم حس میکنم سنگین شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا تاریک و خنک بود و پارک خلوت بود تک و توک دختر پسر هایی در گوشه کنار پارک به چشم میخوردن که مشغول دویدن یا قدم زدن بودن. دستمو گرفت اروم فشرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سردت نیست؟ دستت سرد شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خوبم هوای خوبیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه اگه سردت شد بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه . جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دلت تنگ نشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای قدرت برای سریع دویدن برای حس پرواز؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گاهی دلم تند میشه و از کند بودن حرکات و عکس العمل هام کلافه میشم یا دلم برای توی اوج آسمون ها بودن تنگ میشه ولی من سالیان درازی رو با این امتیازات زندگی کردم و ازشون سیرم برای همین زیاد دلتنگ نمیشم این زندگی که الان دارمو بیشتر دوست دارم راحت ترم میتونم عادی در بین مردم باشم و راحت و بین مردم رفت و امد کنم . تو دلت تنگ شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره برای حس دویدن با سرعت بالا یا پرواز کردن تو این هوای عالی دلتنگ شدم هوس کردم بدوم با سرعت باد بین درختا بدوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی گفته نمیتونی بدوی؟ هنورم میتونی ولی به اندازه قدرت انسانی خودت اصلا بیا مسابقه بدیم ببینم حالا که ادمیم من سریع ترم یا تو. 1...2...3 بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه منتظر من بمونه شروع به دویدن کرد روحیه اش خیلی خوب بود دقیقا برخلاف من که همیشه ناامید بودم با خنده شروع کردم به دویدن ولی خب قدرت بدنی جان از من بیشتر بود. داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هی صبر کن منم برسم تو زودتر از من حرکت کردی وایسا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی ناگهانی ایستاد به چند قدمیش رسیدم و در حالیکه نفس نفس میزدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بلاخره وایسادی نفسم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یکباره روی زمین افتاد بدنش به شدت میلرزید انگار دچار تشنج شده بود با عجله کنارش زانو زدم دستمو دو طرف صورتش گذاشتم و چندبار صداش کردم هیچ صدایی ازش در نمیومد چشم هاش ثابت مونده بود بدنش مثل چوب سفت بود و رعشه به تنش افتاده بود لرزشش بند نمیومد تنش مثل کوره اتش بود و قطرات عرق از روی پیشونیش میچکید وحشت زده شده بودم و کاری ازم بر نمیومد اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم محکم تکونش میدادم و صداش میکردم تشنج به همون سرعتی که بوجود اومده بود متوقف شد چشم هاش بسته شد و بدنش اروم شد اروم تکونش داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان صدای منو میشنوی؟ چشاتو باز کن. جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاش باز شد و چند ثانیه به من خیره موند اروم نیم خیز شد شقیقه هاشو مالید و با تردید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیزی شده؟ سرم خیلی درد میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یادت نمیاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین الان رو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اطرافش کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من داشتم میدویدم که صدام کردی چیز دیگه ای یادم نمیاد. چرا روی زمینم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیهوش شدی دچار تشنچ شدی خدای من جان داشتم سکته میکردم هیچ کاری نمیتونستم بکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی چشم هاش وحشت رو دیدم انگار درک وضعیتش برای خودش هم سخت بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیز مهمی نیست بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و خاک لباس هاشو تکوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی چیز مهمی نیست؟ مثل چوب خشک شده بودی و بی وقفه میلرزیدی تنت از کوره اتیش داغ تر بود تو باید حتما بری دکتر این وضعیت عادی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهم نیست کت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیقشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم و پرسیدمک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستشو بگو بازم این اتفاق برات افتاده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو از یقه اش جدا کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه کت نه تا این حد قبلا فقط یه تب ساده بود و کمی درد عضلات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید با پرفسور صحبت کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا نه کت خودم میتونم از پس مشکلاتم بر بیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی ممکنه آسیب ببینی جان باید بفهمیم این مشکل از کجاس چرا درک نمیکنی که این موضوع خیلی مهمه؟ من....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فریادش حرفم نیمه موند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسه کت! خودم میدونم مطمئن باش زندگیم برام اهمیت داره ولی این چیزی نیست که بخوام بخاطرش دیگران رو نگران کنم یه سری تغییرات بدنیه که خودش خوب میشه پرفسور جکسون هم همنو گفت پس خواهشا اینقدر نگران نباش! من باید مراقب تو باشم نه اینکه تو مراقبم باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه نمیخوام این بحث ادامه داشته باشه بهتره برگردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت رفتیم سمت ماشین باز هم خشم گذشته بهش برگشته بود لجبازی میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حاضر نبود کمکی رو قبول کنه و با لجاجت میخواست نشون بده هنوز برتره و از پس همه چی بر میاد. نمیخواست کسی فکر کنه با انسان شدنش ضعیف شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین روباز کردم و در حالی که سمت راننده سوار میشدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به حال الانت هیچ اعتباری نیست من رانندگی کنم بهتره میرسونمت خونه جکسون ماشینو میبرم فردا بیا ازم بگیرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسیر در سکوت طی شد دم خونه پرفسور پیادش کردم و به راه افتادم. هوا خنک تر شده بود و بارون شروع به باریدن کرده بود برف پاک کن رو روشن کردم و سعی کردم با دستمال گردنم بخار شیشه رو پاک کنم. اعصابم بهم ریخته بود دلم میخواست به جان کمک کنم برام خیلی سخت بود که توی این وضع ببینمش دیدنش اونطور ضعیف و در حال تشنج خیلی ازارم میداد. و از همه بدتر ترسی که توی دلم داشتم میترسیدم از دستش بدم اون دیگه فناناپذیر نبود و بیماری میتونست از پا درش بیاره. باید فردا با پرفسور جکسون صحبت کنم بدون اینکه جان بفهمه باید بهش بگم تا علت این تب ها مشخص شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیشه دوباره بخار گرفت دستمالم رو روی شیشه کشیدم و از بین بخار پشت شیشه وسط جاده دختری رو دیدم زیر نور ضعیف چراغ چهره اش مشخص نبود ولی پیراهن بلند سفید و پاره اش رو کاملا تشخیص دادم. تنها عکس العملی که تونستم انجام بدم تا زیرش نکنم چرخوندن فرمون بود ماشین از جاده خارج شد و با سرعت به درخت کنار جاده برخورد کرد. کمربند نبسته بودم و سرم با شدت تمام به شیشه جلوی ماشین خورد و روی فرمون افتاد چشم هام تار میدید و سرم زق زق میکرد از پشت مه چشمام و بخار شیشه دست ظریف و دخترانه رنگ پریده ای رو دیدم که روی شیشه کشیده میشد و کم کم چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور چشم هامو ازار میداد پلک هامو جمع کردم و یواش لای چشمامو باز کردم و زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی این موقع صبح این پرده لعنتی رو باز گذاشته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو تختم نیم خیز شدم گردنم به شدت درد میکرد. همونطور که گردنمو میمالوندم خمیازه کشیدم. از جام بلند شدم تا پرده رو بکشم که چشمم به ماشین جان که دم در خونه پارک بود افتاد. در یه صدم ثانیه چندین تصویر از دختر وسط جاده برخورد با درخت و بیهوش شدنم یادم اومد. زانو هام سست شد همونجا نشستم رو زمین و زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواب نبود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشدم خودمو توی اینه چک کردم سالمه سالم بودم حتی یه خراش کوچیک هم نداشتم اما مگه ممکنه؟ خیلی واضح تصویر اون دختر رو یادم بود حتی درد سرم که با شیشه برخورد کرد. ولی الان هیچ اثری ازش تصادف نبود حتی ماشین هم سالم بود. نگاهم روی دست هام خیره موند روی ساعد هر دو دستم اثر کبودی به چشم میخورد که دقیقا شبیه علامت دو دست بود جای انگشت های ظریف و کشیده ای کاملا سیاه و کبود روی دستم مونده بود. ذهنم حالت اشنایی رو به یاد اورد مثل زمانی که توی غار به سرم ضربه خورده بود و بهوش اومد و همه تنم پر از جای زخم بود ولی اون موقع مشخص بود بهم حمله شده درد داشتم ولی الان فقط جای کبودی دو دست دخترونه روی دست هام مونده. چنگی به موهام زدم و مشغول فکر شدم اگه اتفاقات دیشب واقعیه پس من توی اتاقم چیکار میکنم؟ پس چطور هنوز زندم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو برداشتم و بیدرنگ شماره جان رو گرفتم با شنیدن صدای خواب الودش به سرعت پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جان حالت خوبه؟ دیگه بهت حمله دست نداد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این موقع صبح زنگ زدی اینو بپرسی؟ چه سحر خیز شدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساعت انداختم ساعت 5 صبح بود. جان با مکث گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بهترم دیگه اتفاقی نیوفتاد. تو دیشب راحت رسیدی خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتردید کردم باید بهش میگفتم یا نه؟ مگه خودش مشکلش رو بهم گفته بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره راحت رسیدم ماشینت اینجاس بعد بیا دنبالش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ساعت 8 میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی حمام و وان رو پر کرد و توش نشستم یکی از راه هایی بود که میتونستم ارامشمو به دست بیارم. پس دیشب واقعیت داشت ولی چه اتفاقی افتاده؟ نکنه اینم یکی از شوخی های ذهنی فردریک بود؟ اگه نمرده باشه چی؟ اگه نابود نشده باشه؟ ولی اون جلوی چشم های من نابود شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو روی جای کبودی کشیدم و در کمال تعجب حس کردم جای این کبودی ها سرده. چشم هامو بستم و سعی کردم دیشب رو کامل به یاد بیارم از اون دختر تنها تصویری که تو ذهنم بود لباس سفید و بلند پاره ای پوره بود هیچ چیز دیگه ای رو به یاد نمی اوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس استین بلندی پوشیدم که جای علامت ها مشخص نباشه هنوز در مورد گفتن این موضوع به جان شک داشتم شاید بهتر بود نمیفهمید همین الانم به اندازه کافی حالش بد بود. باید خودم از این موضوع سر در میاوردم. برای یک لحظه به شدت حس دلتنگی کردم همیشه وقتی مشکل داشتم با جسیکا دردو دل میکردم سال پیش وقتی بهم حمله شد جسیکا بود که کنارم بود و حرفامو گوش میداد ولی الان چی؟ الان هیچ کس رو ندارم باهاش حرف بزنم. از بین البوم عکس هام عکس دونفره خودم و جسیکارو بیرون اوردم اشک تو چشام حلقه زد پلیس هیچوقت جسدشو پیدا نکرد و خانوادش هنوز دارن زجر میکشن و نمیدونن چه بلایی سر دختر عزیزشون اومده مادرش هنوز امیدوار بود که جسیکا یه روز برگرده حتی جیمز هم هنوز گیج بود و نبود جسیکارو باور نمیکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطره اشکی از چشام چکید همش تقصیر من بود من خانوادشونو به عذاب انداختم زیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاش میتونستم جبران کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم سایه ای پشت پرده در ایون تکون خورد سریع برگشتم سمت در شیشه ای ایوان پرده طوری تکون میخورد که انگار باد شدیدی وزیده یواش یواش رفتم سمت در پرده و کنارش زدم در نیمه باز بود در صورتی که مطمئن بودم در تا چند لحظه پیش بسته بود. ناخوداگاه تنم مور مور شد و درو بستم و سریع قفلش کردم یا من دچار جنون شده بودم یا واقعا داشت اتفاقای عجیبی میوفتاد. صدای تقی از پنجره از جا پروندم بعد چند ثانیه دوباره چیزی مثل سنگ به پنجره برخورد کرد دست هام میلرزید پاهام بی اختیار به سمت پنجره رفتن به محض کنار زدن پرده سنگ دیگه ای به شیشه خورد بلند جیغ کشیدم و عقب رفتم که صدای موبایلم بلند شد جان داشت زنگ میزد دیگه باید بهش میگفتم وگرنه از ترس سکته میکردم با هراس تلفنو جواب دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو جان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجایی تو دختر یه ساعته دارم به شیشه اتاقت سنگ میزنم که این سوئیچ ماشینو برام بندازی پایین. خواب بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم اب سردی روم ریخته شد به طور ناگهانی سست شدم و نشستم قلبم به ضربان عادی برگشت و اسودگی وجودمو پر کرد. گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه این چه سرز خبر دادنه؟ نمیتونستی زنگ خونه رو بزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همینطوری به سرم زد مستقیم خبرت کنم بیا سوئیچو بنداز پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوئیچو براش انداختم و جان رفت. شقیقه هامو مالیدم شاید بهتر بود زودتر به فکر رفتن پیش روان شناس باشم ولی هیچ توهمی در این حد واقعی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد روز هایی افتادم که فردریک باعث میشد کابوس هایی واقعی تر از واقعیت رو ببینم شاید این هم نوعی بازی ذهنی بود ولی توسط کی؟ کی میتونه همچین قدرتی برای به بازی گرفتن ذهن من داشته باشه؟ ولی از طرفی اگه واقعیت باشه باید چیکار کنم؟ یعنی اون دختر کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند ساعت بی حرکت نشستم و توی خیالاتم غرق بودم که با صدای مامان به خودم اومدم. از پله ها پایین رفتم مامان تا چشمش به من افتاد یه کاغذ داد دستم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیزم صبحونتو بخور برو واسه من خرید کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به لیست بلند بالا انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه چه خبره مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهمون داریم امشب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهمون؟ کیا هستن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا شب بشه خودت میبینی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم پای میز صبحونه مامان از تابه روی گاز یه نیمرو و یکم سیب زمینی سرخ شده توی ظرفم ریخت و لیوانم رو پر از شربت البالو کرد. نگاهی به شربت غلیظ و سرخ انداختم تا چند ماه پیش نوشیدنی مورد علاقم به همین سرخی بود ولی داغ تر و خوش طعم تر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اراده لیوان رو برداشتم و چند جرعه نوشیدم تا شیرینی و خنکی شربت یادم بندازه که این خون نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خوردن سیب زمینی هام شدم و از مامان پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یادته قبلا با دوستات کلاس های دفاع شخصی میرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره یادمه چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میشه شمارشو بدی منم ثبت نام کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جدی؟ برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین طوری برای سرگرمی خونه حوصلم سر میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه عجیبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیش عجیبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قبلا که بهت میگفتم همیشه میگفتی واسه این کارای بی فایده وقت نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تصوراتم عوض شده میخوام یاد بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه شمارشو برات رو کاغذ مینویسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبحونم رو زود تموم کردم کاغذ خرید و ادرس باشگاه رو برداشتم و زدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم وحرکت کردم سمت باشگاه دم در پیاده شدم ساختمون بزرگی بود و سالن دلبازی داشت که دوتا منشی پشت میزش نشسته بودن. سمتشون رفتم و از یکی شون پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم روزتون بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روز شما هم بخیر میتونم کمکتون کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله میخواستم برای کلاس های دفاع شخصی با خانم سایمون اسم نویسی کنم میشه شرایطشو بدونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir