مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز اول مستانه سوتی های زیادی جلوی او داده است. تا اینکه شیرین به دلیل حاملگی دیگر به شرکت نمی آید و مستانه به تنهایی باید در این شرکت کار کند. او می فهمد که شیوا دوستش و دختر خاله امیر عاشق دوست امیر،نیما که او هم در این شرکت کار میکند است و شیوا را هم به شرکت می آورد…. پایان خوش

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۴ دقیقه

مطالعه آنلاین تمنای وجودم
نویسنده: مهرنوش

ژانر: #عاشقانه #کلکلی #طنز

خلاصه:

مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز اول مستانه سوتی های زیادی جلوی او داده است. تا اینکه شیرین به دلیل حاملگی دیگر به شرکت نمی آید و مستانه به تنهایی باید در این شرکت کار کند. او می فهمد که شیوا دوستش و دختر خاله امیر عاشق دوست امیر،نیما که او هم در این شرکت کار میکند است و شیوا را هم به شرکت می آورد…. پایان خوش

هیچ وقت اون روزی رو که اسمم رو تو روزنامه جز قبول شدگان کنکور دیدم یادم نمیره .چنان جیغی زدم که بغل دستهام کپ کردن. ولی خوب من اصلا به روی مبارکم هم نیاوردم .تازه وقتی اسم شیرین رو هم پیدا کردم که دیگه نگو .

دوتایی پریدیم همدیگرو بغل کردیم و هی جیغ زدیم و بالا پایین پریدیم.(جای مادرم خالی بود که بهم چشم غره بره )

از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم .بلاخره بعد از اون همه خر خونی قبول شده بودم .اون هم رشته دل خوام.یک نفس تا خونه دویدم تا این خبر رو به خانوادم بدم .

کلید رو انداختم و قفل در رو باز کردم.مادرم طبق معمول تو آشپزخونه بود .هستی هم داشت کارتون میدید .تا من رو دید گفت :مستانه چی شد؟ قبول شدی؟

خواستم کمی سر به سرش بزارم .قیافه ناراحت بخودم گرفتم گفتم:دیدی چی شد؟تمام شب بیداریهام،کلاس رفتنهام همه به هدر رفت.

هستی سرش رو با تاسف تکون داد گفت :از اولش هم معلوم بود .آقا جون الکی هی میگفت قبول مشی غصه نخور ....آخه کی با شب بیداری فیلسوف شده که تو دومش باشی .حالا غصه نخور انشالا سال دیگه قبول میشی .البته اگه از حالا پای درست بشینی.

خندم گرفته بود این آبجی کوچولو ما هم مادر بزرگی بود برای خودش .

مادرم قاشق بدست از آشپزخونه سرک کشید گفت ::چی شد مادر جان قبول شدی؟

هستی نگران نگاهم کرد میخواستم نخندم نمیشد از بس این هستی چشماش و بین من و مادرم بحرکت در میاورد .آخر سر هم ون چشمهای گرد که درشتشون کرده بود من رو به قهقهه و داشت. مادرم و هستی که مونده بودن من چرا اینجوری میکنم .

به سختی خودم رو کنترل کردم و گفتم قبول شدم هم من هم شیرین.

هستی از این که دستش انداخته بودم عصبانی شد و با کنترل TV بلند شد و دنبالم کرد بلکه حسابم رو برسه .

اون شب آقام یک لپتاب APPLE بمن هدیه کرد البته گفت که قبلا برام خریده بوده چون میدونسته قبول میشم .اون کامپیوتر قدیمیم هم شد برای هستی.

چه روزهای بود ..... اون روز که با شیرین برای اولین بار به دانشگاه رفتیم رو اصلا یادم نمیره .مثل گیج ها بودیم .دقیقا مثل کلاس اولیها.همه چیز برامون جالب بود .همون روز اول به همجا سرک کشیدیم.برامون جالب بود با پسرها یک کلاس مشترک داشته باشیم .هرچند برام پر اهمیت نبود اما بلاخره ی دنیای دیگه بود.

واقعا چقدر زود میگذاره .حالاکه ترم آخر هستم و امسال لیسانس میگیرم ، میبینم چقدر دلم برای روزهای اول تنگ شده .

اون شیطنتها و بچه بازیها .چقدر با این شیرین پسر ها رو سر کار گذاشتیم.البته بیشتر شیرین چون من که به بداخلاق معروف بودم کسی جرات نمیکرد به پرو پام بپیچه .

یکیشون از اون خواستگارهای دلخسته من بود.هر دفه خانوادش رو میفرستاد جواب من نه بود .نه تنها اون جواب بقیه خاستگارهام هم منفی بود .هم بدلم نمینشستن ،هم قصد ازدواج نداشتم.

بعضیهاشون انقدر خوب بودن چه از نظر مالی چه از نظر ظاهری که دیگه نمیدونستم چه بهانه ای بیارم .آقام سخت نمیگرفت .آقام تاجر فرش بود تو بازار تهران نمایشگاه فرش داشت.میگفت هر وقت خودت آمادگی داشتی ازدواج کن ،بقول آقام دختر زیبایی چون من همیشه خواستگار داره ،اما مادرم مخالف آقام بود و میگفت :معلوم نیست این مستانه به کی رفته که اینقدر یکدنده و لجبازه .حالا فکر کرده چنتا خواستگار پیدا شده همیشه همینطوره .خبر نداره اگه بدون ملاحظه این خواستگار ها رو رد میکنه لقد به بخت خودش میزنه .از کجا معلوم یه روزی دوباره خواستگار خوب پیدا بشه .

منظور مادرم رو خوب میفهمیدم .منظورش به پسر خالم کیوان بود.از وقتی دیپلم گرفتم خالم موضوع خاستگاری رو پیش میکشد .اما هر دفه من نه میگفتم .بلاخره هم خالم برای کیوان ،صنم دختر همسایه خودشون رو خاستگاری کرد.کیوان وقتی فهمید علم شنگه ای بپا کرد که نگو.حتی تا روز بله برون حاضر نشد،با صنم حرف بزنه .

اما خوب وقتی مخالفت سخت من رو دید مجبور شد با این ازدواج کنار بیاد .

هیچ وقت روز عروسیش رو یادم نمیره همچین با حسرت من رو نگاه میکرد که حتی صنم هم متوجه شد.اما از این که صنم دختر فهمیده ای بود به روی خودش نیاورد.من هم برای این که خیال هر دوتاشون راحت بشه برای تبریک پیششون رفتم و رو به صنم گفتم :

صنم جان،جون من و جون این داداشمون .من فقط همین یه داداش رو دارم که میسپرمش به تو .میدونم هم که هیچ کس مثل تو نمیتونه زنداداش خوبی برام باشه .

بعد هم رو به کیوان گفتم:

انشااله مبارکتون باشه ،خیلی بهم میاین.

کیوان لبخند تلخی زد و گفت:

امیدوارم کسی که واقعا لیاقت تو رو داره دلت رو بدست بیاره

- از حالا نگران خواهرت هستی.حالا حالا ها خیلی مونده کسی بتونه جایی تو قلب من پیدا کنه .

-پوزخندی زدو گفت :میدونم تو قلب تو رخنه کردن کار مشکلیه .

دیگه جایز ندیدم بیشتر از این انجا بمونم .دوباره دست صنم رو فشردم و از اونها جدا شدم .

************

هستی همچین در اتاقم رو باز کرد که از جا پریدم .بهش توپیدم :تو نمیتونی مثل آدم بیائی تو .

دستش رو به کمرش زد و گفت:دیگه چه خبره .ناسلامتی که این ترم هم تموم شد و تو تعطیل هستی دیگه بهونه درس خوندن رو هم که نداری بگی کسی تو اتاقم نیاد .

گفتم:لااقل میخواهی بیائی تو ضربه به در بزن .والا به جائی بر نمیخوره .

-اومده بودم بگم موبایلت یکریز داره زنگ میزنه لااقل تو اتاقت بذر که مزاحم بقیه نشه .

به دستهاش نگاه کردم گفتم:

-خب کو؟

-چی کو؟

-موبایلم دیگه؟

-مگه من نوکرتم .رو میز نهارخوریه.برو خودت برش دار.

با حرص گفتم:ایندفه لازم نکرده بیائی بگی موبایلت داره زنگ میخوره .خودم بعدا چک میکنم

هستی همانطور که از در خارج میشدگفت :

اصلابه من چه ......من رو بگو که خواستم بگم شماره شیرین افتاده رو موبایلت .

با شنیدن اسم شیرین مثل برق از جام پریدم و خودم رو رسوندم طبقه پایین .تقریبا ۳ هفته میشد که ندیده بودمش. آخه اون بلاخره به پسر عمه پولدارش جواب مثبت داده بود.حالا هم ۳ هفته بود که عروسی کرده بود و برای ماه عسل دوبی رفته بودن .

گوشی رو برداشتم و شماره ش رو گرفتم

شیرین:سلام خانوم خوشگله

-سلام بیمعرفت ؛خوبی عروس خانوم .

-خوب خوب ،تو چطوری

-پکر پکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس هنوز برای ترم جدید آماده نیستی؟....فقط چند روز دیگه مونده ها .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولش کن بابام .من و تو فقط بلدیم از درس و دانشگاه بگیم ؟ حرف دیگه ی نداری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ،پس میخواهی از چی حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارم طوری که کسی صدام رو نشنوه گفتم :خوب معلوم دیگه عروس خانوم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده شیرین بلند شد و گفت :میترسم چشم و گوشت باز بشه از درس عقب بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیرین کی میای دلم برات یک ذره شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا بر میگردیم قول میدم فردا یه سر بهت بزنم ....فلا باید برم شارژ ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا خسیس تو که شوهر پولدار کردی تو رو خدا دست از خساست دیگه بردار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشو ..من کی خسیس بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خوب ترش نکن .شوخی کردم ....به آقا فرید هم سلام برسون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا،از موقعی که تو رو دیده همش میگه اون دوست خوشگلت قصد ازدواج نداره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیه میترسی هووت بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چی که میترسم اون هم یه هوو خوشگل .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم :نترس من فعلا قصد ازدواج ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب شد گفتی وگرنه خواب و خوراک نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوونه ...برو انشااله فردا میبینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میبوسمت .خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی گوشی رو گذاشتم بیشتر دلتنگش شدم .آخه ما از دبیرستان با هم بودیم .همیشه تو یه کلاس بودیم .تو دانشگاه هم باهم بودیم حتی رشتمون که راه و ساختمان بود هم یکی بود .هر چند که اون علاقه ای به این رشته نداشت ،اما بخاطر من اون هم این رشته رو زد .اما وسط راه هر ترم همش نق میزد . اونقدر که دیگه کلافم کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همش میگفت :آخه این هم رشته بود که ما انتخاب کردیم .آخه دختر و چه به آجر و سیمان هر دفعه که مجبور میشم برم سر ساختمون حرصم میگیره .و یاد عمله ها میوفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همیشه از دستش میخندیدم میگفتم حالا این رو میگی اما وقتی تا چند وقت دیگه بهت گفتن خانوم مهندس ازم ممنون هم میشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون هم میگفت :البته اگر تا اون موقع یه آجر تو سرمون نیوفته و ما زنده بمونیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس حالا مگه تا حالا چند بار برای نظارت ارفتیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترم آخر بهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم همیشه میخندیدم و صورت گرد و توپلش رو میبوسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره بعد از چند روز تعطیلی سر کلاسها حاضر شدیم من که خیلی ذوق داشتم .آخه این ترم نیمچه مهندس میشدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما این ذوق با وارد شدن مهندس صدیق و شرایط کلاسش پرید .استاد همیطور که تو چهره تک تکمون دقیق میشد.گفت :باید بگم این ترم آخرین مرحله از هفت خان هستش.متاسفانه قیافهای آشنا خیلی میبینم .....این ترم قرار نیست تو کلاس بشینید .(البته اینجاش رو حال کردم ) هر دانشجو موظف هستش تا ۲ هفته دیگه برای خودش تو یکی از شرکتهای مهندسی ساختمانی جائی رو پیدا کنه برای پایان کار از امروز تا ۲ هفته دیگه وقت دارید به دنبال شرکت مهندسی ساختمونی باشید و اونجا هفته ی ۴ روز باید مشغول باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای اعتراض از هر گوشه بلند شد .اما استاد با دست همه رو مجبور به سکوت کرد و گفت :این هم به عنوان پایان کار محسوب میشه و هم این که سابقه کار براتون میشه .وقتی هم میگم ۲ هفته یعنی ۲ هفته نه بیشتر پس شما رو جلوی دفترم نبینم برای وقت بیشترو یا اعتراض ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی ؟ این دیگه کیه ؟مهندس هاش همه بیکارن ،چه برسه به ما که هنوز دانشجو هستیم .؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی استاد کلاس رو ترک کرد ،شیرین یکی کوبند تو پهلوم و گفت:بفرما خانوم مهندس حالا حالش رو ببر.با این چه کار کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ،معلومه از همین امروز میریم دنبالش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ا،خودت گفتی .بابای توشرکت داره یا بابامن .مثل اینکه توخوابی ،نمیبینی نصف کلاس ترم قبلی هستن.همشون هم برای این اینجا هستن چون اون ترم جایی رو پیدا نکرده بودن. .... هر چند من اگر هم جایی رو پیدا نکنم زیاد توفیری هم نمیکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب نگاهش کردم:یعنی چی !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی من که شوهرم رو کردم .حالا چه با لیسانس چه بی لیسانس .قرار هم نبود که بعد از دانشگاه کار کنم .پس چه این ترم مدرک بگیرم چه نگیرم توفیری نکرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقا،دیدگاهت اینه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخنده گفت هی همچی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی سرم رو برگردوندم و گفتم :شوخیت گرفته تو هم .به جای این چرت وپرتها یه فکری بکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگی چه کار کنم .من از حالا مطمئن هستم این ترم افتادیم .پس این ترم بخیال لیسانس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای نه نگو......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا غصه نخور ،(در حالی که اشاره به رحیمی ،یکی از پسر های کلاس میکرد )بی لیسانس هم شوهر گیرت میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیرین ،کم ادا بیا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا ،مگه دروغ میگم .رحیمی بدون لیسانس هم میگیرتت.کم موس موس کرده برات تاحالا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت بلند شدم و شیرین رو که از حرف خودش خندش گرفته بود ترک کردم.هرچی هم صدام کرد محل ندادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقع برگشت به خونه با همسر شیرین کلی شرکت رفتیم .اما همه بی نتیجه .هروقت چهره بیخیال شیرین رو میدیدم حرصم میگرفت .واقا میدونستم اگر هم این ترم بیوفتیم بیخیال .اما من نه ،من خیلی نگران بودم .آخه حقش نبود بعد از این همه سختی که کشیده بودم مشروط بشم .اون هم الکی .من تمام درس ها رو بخاطر این ترم پاس کرده بودم چون میخواستم این کلاس رو بدون دردسر قبول بشم تموم بشه بره پی کارش . نمیخواستم تو همین یه روز جا بزنم .اون هم بعد از این همه درد سر که برای انتخاب این رشته کشیده بودم و با مخالفت مادرم مواجه بودم. هر جور که بود باید جائی رو پیدا میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته و کوفته به اتاقم رفتم .کسی خونه نبود .یه دوش گرفتم و خوابیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکونهای که هستی بهم میداد چشمام رو باز کردم ._چیه باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستش رو به کمرش زد و گفت: میدونی ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ،.مگه چنده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت ۷ شب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی؟یعنی من اینقدر خوابیدم. پس چرا زودتر بیدارم نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا رورو برام .مثل اینکه یه چیزی هم بدهکار شدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به موهای بلندم کشیدم و گفتم :آقاجون اومده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله .تا حالا هم چند دفه سراغت رو گرفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو تخت بلند شدم . موهام رو شونه کردم و با هستی به طبقه پایین رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام نگاهش به tv بود و اخبار گوش میکرد .سلام کردم وکنارمادرم که مشغول پست کندن میوه برای آقام بود ،نشستم .آقام نگاهه مهربونی بهم کرد و گفت :سلام بابا .خواب بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم اینقدر خسته بودم که نفهمیدم چطور خوابم رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم زیر چشمی نگاهم کرد و گفت:امروز که روز اول کلاستون بود .چطور اینقدر خسته شدی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیبی برداشتم و گفتم این ترم کارمون ساختاس.باید هر دانشجو بگرد یه شرکت مهندسی پیدا کنه این ترم اونجا مشغول بشه،وگرنه فارغ و التحصیل نمیشه .من و شیرین هم بعد از کلاس همراه همسرش دنبال جایی بودیم .اما به هیچ نتیجه ای نرسیدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم که همش مخالف این رشته تحصیل برای من بود گفت :تقصیر خودته اخه این هم رشته بود تو انتخاب کردی !این کار مخسوس مردهاست .اصلا ببینم به جز تو شیرین دختر دیگه ای هم تو کلاستون هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بلندی کشیدم و گفتم مامان جون باز شروع کردی شما؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام صدای tv رو کم کرد و گفت :خوب حالا اگه جایی رو پیدا نکنین فارغ و التحصل نمیشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما این بی انصافیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا از دهنتون بشنوه.تازه فقط ۲ هفته وقت داریم نه بیشتر .خیلی ها از ترم پیش بخاطر همین موضوع مشروط شدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم گفت :بی خود غصه نخور .از اول هم این رشته تحصیلی مناسب نبود برای تو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم زن متدین و معتقد ی بود با افکار قدیمی که زن باید از هر نظر همسر نمونه و کدبانوی باشه برای شوهرش .همیشه هم تو گوش من میخوند تو باید رشته انتخاب میکردی که بدرد فردات بخوره .نه این که وقتی فامیلای شوهرت اومدن خونتون ،به جون شوهرت غربزنن که زن گرفتی یا عروسک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جواب مادرم گفتم:مامان من این همه درس نخوندم که حالا بیخیالش بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این همه رشته تحصیلی اد تو رفتی این رو انتخاب کردی که مال مردهاس و .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حرفش پریدم و گفتم :بله بله میدونم اما حالا که من این رشته رو انتخاب کردم و خیال دارم این ترم هم فارغو التحصل بشم .تو رو به پیغمبر بیخیال این رشته ما شو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم نگاهه تندی به من کرد و رو به آقام گفت :بفرما آقا رضا تحویل بگیر .این همه زحمت بکش آخرش این طوری جوابتون رو بدن همش تقصیر شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام لبخند زد و گفت :باز همه کاس و کوزها سر من شکست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله دیگه ،شما این طوربارش آوردی .همیشه کوتاه اومدید .هر وقت حرفی زدم بلکه این دختر سر عقل بیاد با یه لبخند سروته قضیه رو هم اوردید حرفی نزدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره آقام لبخندی زد و گفت:مگه من جرات دارم رو حرف شما حرفی بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم به اون چهره زیباش اخمی اومد وگفت :خوبه حالا شماهم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو در گردنش انداختم و گفتم :الهی من قربون شما بشم مامان جان ،چرا بیخودی اعصاب خودتون رو خورد میکنید من غلط بکنم جواب شما رو بدم و تو رتون وایسم .آخه مگه دوست نداری همه به دخترت بگن خانوم مهندس .هان دوست نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم روش و اون طرف کرد و گفت :بیشتر دوست داشتم الان خونه شوهرت بودی و نوه ام رو بغل میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

د بیا باز مادر ما زد جاده خاکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام گفت:ای خانوم چقدر عجله دری .مستانه تازه ۲۲ سالش .نترس این خانوم خوشگل رو دستت نمیمونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم بلند شد و گفت :انشااله که این طور باشه .مگه یه دختر چقدر میتونه خاستگار داشته باشه .ازوقتش که بگذره دیگه هیچ کس نگاهش هم نمیکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیدم که دوباره خبریه .گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب مامان جان بجای این همه طفره رفتن برید سر اصل مطلب .موضوع از چه قراره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم دوباره کنارم نشست و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز که جلسه بودم حاج خانوم عباسی سراغت رو میگرفت .میخاد واسه پسرش بیاد خاستگاری ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مغزم فشار اوردم تا حاج خانوم عباسی رو به خاطر بیارم .از اون خانواده های متدین و متعصب بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم گفت: پسرش رو چند بار دیدم .آقای به تمام معناست .دکترای مغز و اعصاب. اروپا تحصیل کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :خب !حالا من باید چه کار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم دستم رو گرفت و گفت .:بیا و این دفعه رو بیخودی تصمیم نگیر, درست فکر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و گفتم :من هنوز درسم تمومه نشده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هم به حاج خانوم گفتم.گفت هیچ ایرادی نداره .منتظر میمون تا درست تموم بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم :اصلا این آقا ی دکتر من رو دیدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیده ،عروسی سلیمه دختر عشرت خانوم دیده .وقتی تو سوار ماشین میشدی دیدتت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رو بالا انداختم و گفتم :پس من خیلی هالو هستم .چون از ون شب چیز بخوسوسی یادم نمیاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام بلند خندید و گفت :خوب حالا میخواهی چکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به طرف آقام برگشتم و گفتم :نمیدونم آقا جون ،اگه جایی رو پیدا نکنم این ترم مشروط میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بلند خندید و گفت:این رو نمیگم که .پسر حاج خانوم رو میگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبهام رو مثل بچه لوس ها غنچه کردم وگفتم :آقا جون ،شما هم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی که تا اون موقع ساکت بود گفت:آقا جون ،این اصلا قرار نیست حالا حالا ها شوهر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط گفته باشم من رو پاسوز این نکنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم چشم قره ای بهش رفت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفا به تو نیومده پاشو برو بالا تو اتاقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام در حال خندیدن گفت:ولش کن خانوم چه کارش داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم عصبانی به طرف آشپز خونه رفت و گفت:ببینید کی گفتم این دخترهات با این تربیت شما رو دستتون میمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که پیش دستها رو جمع میکردم میکردم رو به آقام گفتم :آقا جون حالا نمی شه شما یه فکری برام بکنید .شاید بین دوستاتون کسی باشه که جایی رو سراغ داشته باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والابعیدمیدونم .اخه همه دوست وآشناهای من یک جوری همکار خودم هستن وهمشون بازاری هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما فردا تو بازار یه پرس و جو میکنم ببینم چی میشه ؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا صبح حسابی کسل بودم .دیروز چون تا ساعت ۷ خوابیده بودم شبش تا نیمه شب اصلآ خوابم نبرد .شیرین قبل از من رسیده بود .به محض این که من رودید جلو اومد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام ،چیه سر حال نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که خمیازه میکشیدم گفتم:موضوع این ترم زده تو پرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از بس خولی .ول کن بابا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله اگه من هم جای تو بودم همین رو میگفتم .یک شوهر عاشق ،پولدار کردی که نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی حق با من بود .من که میدونستم سنگ این لیسانس رو به سینه میزنی محض خاطر شوهر .....بعد هم به طرف دیگه ای نگاه کرد و گفت : چه حلال زاده هم هاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب پرسیدم :کی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا داماد دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو به طرفی که شیرین نگاه میکرد کردم .اه باز این رحیمی کنه بود .داشت میومد به سمت ما.نیشش و نگاه تا بنا گوشش بازه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به شیرین گفتم:بهتره تحویلش نگیری .حوصله این یکی رو ندارم اول صبحی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیمی خودش رو به ما رسوند و با لبخند سلام کرد .بی اعتنا سلام کردم .اما شیرین ماشاله رو ی من رو زمین نگذاشت و حسابی ی احوال پرسی گرم باهاش کرد .خودم رو مشغول بازرسی کیفم کردم .اما دیدم صدای نمی یاد .سرم رو بلند کردم دیدم هر دوشون زل زدن به من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیمی دوباره سر تکون داد .بابا این دیگه کی بود .اینطوری نمیشد باید امروز تکلیفش رو با خودم روشن میکردم . هر چی ما خودمون رو به کوچه علی چپ میزنیم این حالش نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:کاری داشتید آقای رحیمی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و گفت :این ترم آخر هم شروع شد و شما آرزوی اینکه یبار من رو به اسمه کوچیک صدا کنید بدلم موند مستانه خانوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این و باش ما کجا و این کجا .....!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جدیت گفتم :من دلیلی برای این کار نمیبینم .در ضمن اصلا دوست ندارم کسی من رو به اسم کوچیک صدا کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قیافش معلوم بود حسابی جا خورده گفت:معذرت میخوام اصلا قصد جسارت نداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو یم رو برگردوندم و گفتم مهم نیست .بلکه روش کم شه بره .اما دیدم هنوز وایساده .سیریش .دوباره گفتم:اگه امری هست بفرمائد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه تازه یادش اومده باشه گفت .خاهش میکنم . عرضم به حضورتون که میخواستم بدونم شما جایی رو پیدا کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین جای من جواب داد:شما چطور ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش من قرار پیش دایم مشغول بشم .داییم مهندسه و ی شرکت خوسوسی داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین :خب پس بسلامتی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیمی رو به من گفت:اگر شما جائی رو پیدا نکردین میتونید بیاید انجا ،همینطور خانوم شجا عی(شیرین) .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه خیلی ممنون ما خودم چند جا رو دیدیم .شما هم میتونید این لطف رو در حق دیگران بکنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیمی قیافش در هم رفت و گفت :اما اگر بیاید انجا مشکلی از لحاظ کار کردن ندارد .در ضمن دایم رضایت کامل خودش رو به استاد اعلام میکنه .هر چند شما از هر نظر نمونه ید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که حسابی کلافه شده بودم گفتم:میشه ی خواهشی بکنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تمنا میکنم شما امر بفرمایئد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم بگم شرت رو کم کن .اما خب گفتم :لطف کنید و از این به بعد کمتر با کارهاتون توجه دیگران رو جلب کنید . دلم نمیخاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت نما بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحیمی با تعجب نگاهم کرد و گفت :من واقا متاسفم .هرگز فکر نمیکردم که موجب آزارشما بشم .......البته که شما همیشه به بنده کم لطفی داشتید .اما این رفتار من فقط بخاطر علاقه هست و بس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیدوار بودم با رفتارم متوجه میشدید که نظرم چیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم دلسردم نکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-متاسفم ،اما شما باید خوب بدونید ما اصلا به درد هم نمیخوریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه چرا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم بگم اولین کسی که با تو بعد از من مخالف مادرم هستش .با اون قیافه ای که برای خودت درست کردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :عقاید من و خانوادم با شما زمین تا آسمون با هم فرق داره .این رو از ظاهر هم میشه تشخیص داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما دیگه چرا؟!این حرف از شما که تحصیل کرده هستید بعید هستش .این چیزا که ملاک زندگی نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتفاقا این چیزی نیست که بخواهی براحتی ازش گذشت.الان اینطور میگید اما بعد از یک مدت متوجه این موضوع میشید .اون وقت هستش که اختلافها شروع میشه .ما از نظر سطح فرهگ خانواده همون با هم فرق داریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاهش میکنه مستا .... خانوم صداقت .لطفا این قدر سریع تصمیم نگیرید.-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا داشتم عصبانی میشدم .اینقدر آدم سمج !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم صدام بالا نره :آقای رحیمی با عرض معزرت باید بگم جواب من منفی هستش .اومیدوارم این اولین و آخرین بار درخواست شما باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم رحیمی و با اون قیافه دمق و شیرین و با دهان باز ترک کردم و به طرف کلاس رفتم و رو یک صندلی نشستم .لحظه ی بعد شیرین اومد کنار دستم نشست و گفت : تو که ازدیروز از نگرانی این ترم قیافت اینطوری شده میمردی برای ظاهر هم که شده مثل آدم رفتار کنی بلکه اگر جائی رو پیدا نکردی بری تو شرکت داییش مشغول شی.هان میمردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیرین من اگه ۲ تا ترم دیگه هم بخاطر این موضوع مشروط بشم محال برم با رحیمی تو شرکت داییش مشغول شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوانه ای دیگه ،دیوانه .دیوانه که شاخ و دم نداره .حداقل کاری میکردی من این ترم رو پاس کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی رو داری بخدا...تازه حالم دیر نشده .میتونی به رحیمی بگی تو حاضری اونجا مشغول بشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره ،چون میدونی این کار رو نمیکنم میگی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن استاد ساکت شدیم .اما از رحیمی خبری نشد.آخه یک ذره دلم به حالش سوخت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس که تموم شد دوباره بدنبال چند شرکت رفتیم .اما باز هم بی نتیجه بود.تازه داشتم به این نتیجه میرسیدم که شاید نباید با رحیمی این طور حرف میزدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاقم نشسته بودم و به صفه مانیتورم خیره شده بودم .همین که صدای آقام رو شنیدم مثل فشنگ پایین رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقا جون ؟چی شد ؟تونستید به نتیجه ای برسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بابا جان .بگذار ی نفسی تازه کنم چشم به اون هم میرسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خجالت به طرف آشپز خونه رفتم .هستی در حال چایی ریختن بود .وقتی کارش تموم شد گفتم تو برو من میارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به من کرد و گفت :خیلی زرنگی .میخوای نشون بدی خودت چایی ریختی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه تو چقدر بچه ای .این موضوع چه اهمیتی داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه اهمیتی نداره برو بشین خودم میارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو با تاسف تکون دادم و رفتم سالن روبرو آقام نشستم .مادرم گفت :چه عجب ما شما رو دیدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سر به سرم نزارید مامان .بخاطر این ترم حوصله هیچ چیز ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خواست حرفی بزنه گفتم :بله میدونم .میخواهید بگید این هم رشته بود که تو رفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم چشماش رو با حالت ناز چرخند و به آقام نگاه کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام گفت:غصه نخور مستانه ،خبر خوش برات دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوشحالی بلند شدم و رفتم پایین پاش نشستم گفتم :چه خبری؟نکنه جایی رو برام پیدا کردید هان آقا جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام دستی به صورتش کشید و گفت :هم اره ،هم نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی که یک چایی دست آقام میداد گفت:یعنی چی آقا جون ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقام قندی رو تو دهانش گذشت و گفت :اره یعنی ،آقای سمائی رو دیدم موضوع رو بهش گفتم گفت با جناقش تو کار بساز بفروش و این کاراست .از قره معلوم ی شرکت ساختمانی مهندسی هم داره قرار شد امشب با باجناقش آقای راد منش صحبت کنه ،فردا نتیجه رو بهم بگه .نه هم این که جواب قطعی معلوم نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانواده آقایی سمائی رو میشناختم .با هم رفت وآمد داشتیم .دو دختر دشت به سن من و هستی داشت . من با شیوا ،هستی هم با لیدا که همسن خودش بود صمیمی بودیم .چندین بر هم قرار شد با هم بریم ویلاشون شمال که هر دفه جور نمیشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره چاره نبود باید تا فردا شب صبر میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب رو با هزار فکر و خیال بصبح رسوندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای موبایلم بیدار شدم .شیرین بود .-چیه اول صبحی ول نمیکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول از همه که سلام .دوما تقصیر منه که با فرید میخواهیم بیایم دنبالت تا پیاده نری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام .به دل نگیر....حرص هم نخور گوشتت آب میشه ..تا ی رب دیگه دم دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رو که رو نیست .بجای تشکرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خب ممنون که لطف میکنی و من هم میرسونی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دگمه رو زدم و تماس رو قطع کردم .ابی به صورتم زدم .مسواک هم زدم و حاضر شدم .رفتم پایین .مادرم تو آشپزخونه بود سلام کردم گفتم :مامان من رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا بشین صبحانه بخور .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که یک لقمه برای خودم میگرفتم گفتم .این و تو ماشین .میخورم .شیرین با فرید میان دنبالم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در رفتم و کفشهام رو پوشیدم وبا ی خداحافظی رفتم بیرون از اونجا که همیشه این حیاط باصفا حواسم رو بخودش جلب میکرد متوجه گذرزمان نشدم و مشغول بو کردن و نوازش گلها شدم .دوباره صدای موبایلم بلند شد شیرین بود فهمیدم خیلی وقت منتظرم هستن .در رو باز کردم و در حال سلام و احوالپرسی سوار شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید مثل همش صمیمی احوال پرسی کرد اما شیرین تا من رو دید گفت :خدا بگم چکارت کنه این دفه دیگه حواست بچی بود اینقدر دیر کردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شرمندگی گفتم :ببخشید .این دفه هم حق با شماست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین کمی به عقب برگشت و گفت :اگه تو به یکی از این خواستگارات جواب مثبت بدی ما مجبور نیستیم جور انها رو بکشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو گاز گرفتم و به فرید اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین لبخندی زد و گفت : بی خود شکلک در نیار یکی از همین خواستگارات همین پسر عمو فریده .تو عروسی ما که تو رو دیدی ول کن فرید نشده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم رو درشت کردم بلکه ساکت بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمیدونه چرا این خواستگارا یک دفه سر و کلشون با هم پیدا شده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین اصلا انگار نه انگار .باز ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه من اصلا حواسم نبود .اما دوباره دیشب زنگ زد از تو پرسید .به خدا اگه زنش نشی خیلی خری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید از آینه نگاهی کرد و گفت :البته ببخشید شیرین اینطوری حرف میزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاهش میکنم من همیشه مستفیض حرفهای ایشون میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین دوباره به جلو برگشت و گفت:من برای خودت میگم .جای برداری ،خیلی آقاست .خوشتیپ ،تحصیلکرده .از همه مهمتر پولدار .دیگه هم احتیاج نیست در به در از این شرکت به اون شرکت بری ....اگه زنش بشی میری امریکا .ای خدا شانس رو میبینی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اصل برای عروسی ما اومده اینجا ......من هم دیدم طرف کیس خوبیه جواب بله رو از طرف تو دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو چکار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید قهقهه ای زد و گفت :شوخی میکنه مستانه خانوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین دوباره طرفم برگشت و گفت :شوخی ندارم .امروز ساعت 2 همدیگر رو توی کافی شاپ ...میبینید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صندلیم جدا شدم و به طرفه جلو خم شدم طوری که فرید صدا م رو نشنوه به شیرین گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خود قرارگذاشتی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا .... ،شما هم باید بری .یعنی گفتم حتمی میای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند گفتم : من رو که میشناسی .نباید این کار رو میکردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید رو به شیرن گفت :بفرما ،من که گفتم الان نگو شیرین جان .خوب معلوم اول صبحی هنوز هیچی نشده مخالفت میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این و باش صبح و شب نداره .بیخودی قرار گذاشتید .اون هم از طرف من .خوب والا .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین گفت: شما نگران نباش اون با من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع به مقصد رسیدیم .یه خداحافظی کردم واز ماشین زدم بیرون .نمیخواستم جلوی فرید با شیرین بحث کنم .شیرین به دو اومد دنبالم .در حالیکه نفس نفس میزد گفت :چیه ...حالا ...اخمهات تو ..همه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا تو دیگه کی هستی !یه کاره از طرف من با یارو قرار گذاشتی ،تازه میگی چیه حالا ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه.....از خدات هم باشه .با اون روسری که تو، تو عروسی ما سر کرده بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ کس نباید نگاهت میکرد .من موندم این اشکان از چیه تو خوشش اومده با این امل بازیهات .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی با حرص بیرون دادم و گفتم .:به خدا که .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره ،میدانم .اما حالا که مجبوری بیائی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا .خودت قول دادی خودت هم میری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین جلوم واستاد و گفت :مستانه اگر نیایی نه من نه تو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که به حرفش اهمیت بدم .به طرف کلاس رفتم .تا وارد شدم .استاد هم وارد شد .برای همین شیرین نتونست حرفی بزنه .چند ساعت بعدی رو هم یه جوری از سر خودم باز کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما ساعت آخر شیرین اول با التماس نگاهم کرد و بعد گفت :مستانه بیا و از خر شیطون بیا پایین.لولو خورخوره که نیست .میشینید باهم حرفهاتون رو میزنید اگر ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی حرفش پریدم و گفتم : از تو متعجب هستم !!!!آخه تومگه اخلاق من رو نمیشناسی که سر خود قرار گذاشتی.؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین دستم رو گرفت و گفت:بخدا من با اینا رودرواسی دارم.یک دفه اون گفت من هم مجبور شدم قبول کنم .بخدا قول میدم دیگه از این کارها نکنم .همین یه دفه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت .مثل بچه ها شده بود .لبخندم رو که دید گفت :این یعنی قبول ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط همین یه دفه .پرید بغلم کرد و گفت: میدونستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیرین به کافی شاپ مربوط رفتیم .وقتی رسیدیم فرید وبا یه مرد جوان سر یه میز دیدیم نشستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف اونها رفتیم .هردو به احترام بلند شدن .کنار شیرین روبروی پسر عموی فرید نشستم .فرید چند بستنی سفارش داد .از اول تا آخر سرم پایین بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواستم با طرف چشم تو چشم شم .من خجالتی نبودم اما هیچ وقت با خواستگارم بیرون نیومده بودم اونم با دو نفر دیگه .که یکیش هم شیرین باشه هی با پاش بزنه به پات که ،بابا تو هم یه حرفی بزن .بدترب معزب میشدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی دوست داشتم هر چی زودتر از این مهلکه خلاص شم .شیرین که دید من خیال حرف زدن ندارم رو به فرید گفت :فرید جان من خیلی دلم از اون کیکا میخواد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کوفت خوبه نیم ساعت پیش یه ساندویچ خوردی .حالم که بستنی خوردی ....بی خود نیست گامبوئی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید گفت؛ عزیزم من که نمیدونم تو از کدوم کیکها میخواهی .بلند شو با هم بریم سفارش بدیم ....شما چیزی نمیخواین .؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا من هم با خودتون ببرید......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سر تکون دادم یعنی نه .پسر هم عموش گفت:نه ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم رفتن مثلا کیک سفارش بدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور به رفتن انها خیره شده بودم .که اشکان (پسر عمو ی فرید ) گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما بستنیتون رو نخوردید .میخواین نوع دیگش رو سفارش بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به صورتش نگاه کردم .چشماش قهوه ای روشن بود .پوستی گندم گون با موهای روشن خرمایی .در کل جذاب بود . از اون تیپهای دختر کش داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.با لبخندش من رو غافلگیر کرد .نگاهم رو پایین انداختم و گفتم: ممنون میلی ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سکوت .زیر چشمی نگاهش کردم .هنوز داشت من رو نگاه میکرد .ای کاش یه حرفی بزنه .دوست ندارم این طوری بهم خیره بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی دست دست کردم اما خیال حرف زدن نداشت .سرم رو بالا کردم و گفتم : من باید برم .دیرم میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفت : به همین زودی .ما که هنوز حرفی نزدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعه ام رو جلوتر کشیدم و گفتم:من که حرفی نداشتم ....شما هم اگه حرفی دارید لطفا کمی زودتر .من باید برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سرم رو انداختم پایین .دستهاش رو بهم قلاب کردو گفت : بخدا که شرم و حیا دختر ایرونی هیجا پیدا نمیشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش چزی دستگیرم نشد .گفتم :بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدو گفت :همون دفه اول که شما رو تو عروسی فرید دادم شیفتتون شدم ،اول شیفته زیبایی شما و بعد نجابتی که در شما دیدم .بین اون همه دختر با این که لباس ساده و پوشیده ای با روسری پوشیده بودید اما مثل خورشید میدرخشیدید..... نمیدونم میدونید یا نه ،من در امریکا زندگی میکنم .همه جور دختری پیدا میشه .(بهتره بگی با همه جور دختری بودم،ای کاش میتونستم بگم ) ..اما من همیشه آرزوی داشتن همسری مثل شما رو داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه کم اشتها ،رودل نکنی یه وقت .مردتیکه حالش رو کرده حالا دنباله یه دختر آفتاب مهتاب ندیده میگرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :اما من اصلا قصد ازدواج ندارم ،مخسوسا که هیچ وجه تشابهی بین من و شما وجود نداره .من در خانواده متدین و معتقد بزرگ شدم و به اعتقاداتم پایبندم .تصور نمیکنم این برای شما خوشایند باشه .( خدا کنه این دیگه مثل رحیمی کنه نباشه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما از کجا میدونید اعتقادات شما برای من خوشایند نیست؟.....مطمئن باشد من برای ازدواج با شما هر کاری میکنم .حتی میشم همونی که شما میخاین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما من نمیخوام شما رو تغیر بدم .چون مسلما بی فایده س .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اینطور فکر میکنید ؟فکر نمیکنید اشتباه میکنید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما چرا میخواین غیر از اونی که هستید عمل کنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اینطور نمیخوام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما شما خودتون گفتید تغیر میکنید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل این که جا خورد .به صندلیش تکیه داد و گفت:هرگز فکر نمیکردم اینطور قدرت بیان داشته باشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم میخواست بگه :فکر نمیکردم اینقدر زبون دراز باشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و گفتم:آیا این از نجاباتم کم میکنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون داد و گفت:هرگز .اما من فکر میکردم شما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش گفتم : بی زبون باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لبخندی اکتفا کرد .گفتم :به هر صورت ما نمیتونیم زوج خوشبختی باشیم .امیدوارم همسر دلخواهتون رو پیدا کنید و خوشبخت بشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما من شما رو انتخاب کردم مطمئنم در انتخابم اشتباه نکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و گفتم : متاسفم .من قصد ازدواج ندارم .نظرم رو هم گفتم الان هم فقط برای این اینجام که شیرین بد قولی نکرده باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه با پیشنهادم موافقت کنید کاری میکنم که هیچ وقت پشیمون نشد .ی زندگی ایدال براتون میسازم که همه حسرت ببرن.میشم همونی که میخواین ....من تک فرزند هستم که تمام ثروت هنگفت پدرم متعلق به منه پس از اون نظر هم خیالتون راحت باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کلافم کرده بود .این از رحیمی هم سیریش تر بود .با اون فرضیهای مسخرش .کمی فکر کردم وگفتم :گفتید کجا سکونت دارید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طفلک ذوق کرد گفت :امریکا ،نیویورک سیتی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی راجع به نیویورک شنیدم .باید جای جالبی باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی زیاد .میدونم شیفته اونجا میشد .کل ایران با مقایسه با اونجا هیچه .مطمئنم از اونجا خوشتون میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو صندلی بلند شدم و گفتم :اما من حاضرنیستم نصفه خاک ایران رو با کل نیویورک و یا هیچ جای دیگه عوض کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم اون رو با نگاهی بهت زده ترک کردم و بطرف شیرین و فرید که دور یه میز دونفره نشسته بودن رفتم .هر دو بلند شدن .شیرین گفت چی شد ؟به نتیجه ای هم رسیدید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله ،به نتیجه رسیدیم که اصلا برای زندگی مشترک بدرد هم نمیخوریم .حالا هم با اجازه شما من باید برم .دیرم شده .فرید گفت:اجازه بدید شما رو هم میرسونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون شما مهمون دارید خودم میرم .خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع زدم بیرون .نگاه آخر شیرین من و یاد حرفش که همیشه میگفت:خیلی دوستدارم بدونم این شازده تو کی میتونه باشه .حتماخیلی دیدنیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طفلک بدجور زدم تو برجش .بچه پولدار سوسول .حالا اه این و رحیمی نگیره ...نه بابا ..خوب قصد ازدواج ندارم دیگه.زور که نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم من با این کارام آخر رو دست مامانم بمونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دربست تا خونه گرفتم .تا در حال رو باز کردم مامانم جلوم سبز شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا حالا کجا بودی مستانه جان؟موبایلت رو چرا جواب نمیدادی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو تو جیبم کردم و موبایلم رو نگاه کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید مامان شارژ ش تموم شده بود .حواسم نبوده جائی معطل شدم.برایی همین دیر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلم هزار راه رفت .تو که کاری داشتی نباید از یه جایی تماس بگیری بگی دیر میای .اون هم ۲ ساعت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعه ام رو از سرم دراوردم گفتم : حق با شماست .ولی باور کنید حواسم نبود . از ترافیک این موقع روز هم که خبر دارید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که از پلها میرفتم بالا گفتم :من میرم بخوابم ۱ ساعت دیگه بیدارم کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که مادرم بیدارم کنه بلند شدم .دستی به صورتم کشیدم و پایین رفتم .هستی و مادرم پا tv بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آقا جون نیومده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آقام از پشت سرم اومد .:بنده پشت سر مبارک هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقا جون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمم راه رفتن آقام رو دنبال کردم .رو یه مبل نشست .با لبخند بهم گفت میدونم منتظر چی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو رفتم .گفتم: خوب چی شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای سمائی گفت باید با خودت صحبت کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم :آقای سمائی میخواد با من صحبت کنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه جانم ،آقای رادمنش میخواد با تو صحبت کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون باجناقش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره فکر کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین امشب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد تکه کاغذی رو که تو جیب پیراهنش بود بدستم داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرما .بهتره هر چی زودتر زنگ بزنی.فکر کنم شماره شرکت باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت دیواری نگاه کردم و گفتم :اما فکر نمیکنم کسی دیگه تو شرکت باشه .ساعت ۶ .معمولا شرکتها این موقع تعطیل هستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_امیدوارم که این طورنباشه چون به آقای سمائی گفتم .تو حتما امروزبا آقای رادمنش تماس میگیری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شماره نگاه کردم و گفتم :حالا شانسم رو امتحان میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطرف تلفن رفتم و شمارو رو گرفتم .چند بوق پیاپی خورد .به محض این که میخواستم تلفن رو قطع کنم تلفن پاسخ داده شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بفرماید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب صدای گرم و گیرای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ببخشید با آقای رادمنش کار داشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودم هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش به نظرم جوون اومد .فکر نمیکردم باجناق آقای سمائی به این جوونی باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بنده صداقت هستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صداقت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله ،همونی که آقای سمائی در موردش باهاتون صحبت کرده ....همون دانشجوی ترم آخرمهندسی ساختمان ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی سکوتش رو شنیدم ادامه دادم :راستش همونطور که واقف هستید این ترم رو باید تو یکی از شرکتهای مهندسی ساختمانی مشغول باشم تا با پایان کارام موافقت بشه .الان هم کاملا به لطف شما بستگی داره که موفق به این کار بشم یا نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم حرفی نمیزنه گفتم :آقای سمائی به پدرم گفته بودن شما منتظر تلفن بنده هستید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:من تنها بخاطر کاری مجبور شدم شرکت بمونم .و گرنه این موقع شرکت تعطیله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرض.....اصلا توقع نداشتم این حرف رو بزنه .به روی خودم نیوردم.گفتم:بله متوجه قصورخودم هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث کرد و گفت :تا حدودی در مورد شما شنیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه عجب .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا میتونید بیاید شرکت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله میتونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیل خب .از نظر من مشکلی نیست .اتفاقا ما روی پروژه مهمی داریم کار میکنیم که کار گروهی هستش برای پایان کار شما خوب میتونه باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ که من قربونه ..... نه نه .اخ که من نمیدونم از خوشحالی چکار کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفه یاد شیرین افتادم .گناه داشت ....نمیدونستم در خواستم درست یا نه اما دل به دریا زدم گفتم :ببخشید آقای راد منش یه درخواست دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی از دوستان من هم همین مشکل رو داره .اگر امکان داره ایشون رو هم بپذیرد واقا لطف بزرگی کردید ...آخه اون .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میون حرفم اومد و گفت:مطمئنید همین یه نفره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب پرسیدم :بله ?!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر مطمئن هستید همین یه نفره نه بیشتر موردی نداره .اما من فقط شما و دوستتون رو برای همکاری میپذیرم و بس .چون دانشجو بکار ما نمیاد .اون هم فقط بخاطر آقای سمائی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک بساز بفروش چه کلاسی هم میاد برای من.حیف که بهت محتاجم وگرنه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله .....مطمئن باشد پشیمون نمیشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس فردا شما خانوم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صداقت هستم و دوستم شجاعی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله .فردا راس ساعت ۱۱ اینجا باشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه آدرس رو لطف کنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یاداشت کنید .تجریش .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا گوشی رو گذاشتم از خوشحالی یه جیغ کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هم من هم شیرین از فردا مشغول میشیم .آقا جون دست درد نکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از من نباید تشکر کنی از آقای سمائی و باجناقش باید ممنون باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم گفت : بهتره همین شب جمعه خانواده آقای سمائی و خانواده آقای راد منش رو دعوت کنیم .یه تشکر هم ازشون بکنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم :عالیه .هرچند از آقای رادمنش زیاد خوشم نیومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم:این چه حرفیه مستانه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه به نظرم ی جوری بود .از خود راضی و از خود متشکر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقام :این درست نیست نسبت به کسی قضاوت کنیم و پشت سرش بدگویی کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی :حالا خوب همین آقا تو رو قبول کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکلکی براش در آوردم و رفتم تا این خبر رو به شیرین هم بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا ی اون روز سرساعت ۹:۳۰ جلو خونه منتظر شیرین بودم که با ماشین بیاد .قرار بود تنها بیاد .بلاخره خانوم بعد از ۱۵ دقیقه تشریف آوردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام چرا اینقدردیر کردی ؟خوبه میدونی این ساعت ترافیک .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ....خوب چه کار کنم .حالا نگران نباش به موقع میرسیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی عقب و جلو کردن خانوم موفق به دور زدن شد .خلاصه با دست فرمون شیرین و معطلی برای آدرس پیدا کردن ساعت ۱۱:۲۰ دقیقه جلوی شرکت رسیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که شیرین پارک کنه گفتم:من میرم تو بعدا بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم پایین .ساختمون شیکی بود .با نمای مدرن و امروزی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو .دگمه آسانسور رو زدم .شانسم همون موقع درش باز شد .زو دی سوار شدم و شماره ۵ رو زدم .حالا مگه میرفت .فکر کنم با پله میرفتم سریع تر بود .بلاخره به طبقه ۵ رسید .تا در باز شد مثل فشنگ پریدم بیرون .اما بشدت با شخصی بر خورد کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.