داستان در مورد دختری به اسم رهاست که همیشه غرور توی زندگیش حرف اول رو میزنه و همیشه در برابر پسرا کوه غرور بوده و در این داستان با پسری از جنس خودش ، یعنی مغرور و متنفر از جنس مخالف خودش برخورد میکنه این برخورد بر اثر یه تصادف به وجود میاد و باعث میشه این دو تا سر راه هم قرار بگیرن و با هم همکار بشن و از همین جاست که …

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۴۵ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق در نمیزنه
هميشه غرور توي زندگيش حرف اول رو ميزنه و هميشه در برابر پسرا کوه غرور بوده و در اين داستان با پسري از جنس خودش ، يعني مغرور و متنفر از جنس مخالف خودش برخورد ميکنه اين برخورد بر اثر يه تصادف به وجود مياد و باعث ميشه اين دو تا سر راه هم قرار بگيرن و با هم همکار بشن و از همين جاست که …

مقدمه

عشق يعني عين شين قاف يعني علاقه شديد قلبي به يک فرد . اما اين فرد براي هر کس فرق ميکنه اين فرد ميتونه خيلي چيزهارو براي فرد عاشق بياره اما عشق در نميزنه بي هيچ اجازه وآروم آروم وطوري وارد قلبت ميشه وتوي عمق قلبت ريشه ميکنه که نميفهمي چي شد؟ چه جوري شد؟ و وقتي به خودت مياي که …

***

ساعت هفت و ربع بود، با صداي زنگ ويولون گوشيم که آهنگ cristalyzليندزي استيرلينگ بود، ازخواب بيدارشدم . هميشه عاشق اين آهنگ بودما، اصلا ازوقتي کليپ اين آهنگ رو ديدم عاشق ويولون شدم وهمين باعث شد برم ويولون ياد بگيرم، ولي از وقتي اين آهنگ رو به عنوان زنگ صبح براي دانشگاهم رو گوشيم گذاشته بودم، ديگه داشتم از اين آهنگ متنفر ميشدم . بعد از اين که کلي گوشيم توسر خودش زد تا بيدارم کنه! بالاخره بلند شدم و خاموشش کردم و رفتم طرف دشوري . دو تا چشام از زورخستگي بسته بودم، منتها هرچند لحظه يه بار يکي ازچشام روباز ميکردم محض اينکه احيانا نرم توي ديوار! همونجوري رفتم توي دشوري، باديدن قيافه خودم توي آينه وحشت کردم، موهاي ژوليده، چشماي پف کرده صورت رنگ پريده که بيش ازحد به سفيدي ميزد، شبيه روح شده بودم با خودم گفتم:

- بيچاره شوهرم سکته ميکنه منو اينجوري ببينه!

بعد دوباره همون افکار به قول حنانه هم دانشگاهيم فِمِنيستيم (يعني ضد پسرياجنس مخالف) اومد سراغمو گفتم:

- برو بابا گورباباي هرچي پسره اصلا حالا کي خواست شوورکنه!

همونطورکه درحال فکرکردن بودم، دوتا مشت آب يخ پاچيدم توي صورتم بلکه پف چشام يه کم بخوابه و ازدشوري اومدم بيرون و رفتم توي اتاقم تا خير سرم حاضر بشم برم دنبال مهسا بريم دانشگاه . يه تيپ سرتاسر آبي زدم، کيف يه وره ي آبيم روهم برداشتم ويه کم ملايم آرايش کردم تا بلکه ازاين بيحالي دربيام درآخريه کم برق لب زدم و اومدم بيرون، مامانم بيدار بود داشت برام چايي ميريخت . يه سلام بهش کردم ونشستم پشت ميز که مامانم گفت:

- امروزساعت چند مياي خونه؟

- ساعت هشت، تا ساعت دوکلاس دارم، ديگه نزديکاي ساعت سه خونم.

- با مهسا ميري ديگه؟

- آره الان ميرم دنبالش .

- ماشين مهسا هنوزم تو تعمير گاهه؟

- آره ولي اين هفته اي که مياد ميره درش مياره فکرکنم شنبه يکشنبه بره .

مهسا يه پرايد آلبالويي داشت ولي چند وقت پيش، ماشينش خراب شد براي همين الان ماشينش تعميرگاهه .

مهسا بهترين دوست صميميم بود . ازکلاس اول راهنمايي باهم بوديم و تاالان باهاش دوستم . دختر خيلي خوبيه من خيلي دوستش دارم، باهم خيلي راحتيم تقريبا ميشه گفت همه ي راز هاي همديگه رو ميدونيم وبه هم خيلي نزديکيم و همينطور خانواده هامون هم باهم خيلي خوبن و ازهمه لحاظ به هم نزديکيم، از کلاس سوم راهنمايي، منو مهسا تصميم گرفتيم رشته مهندسي معماري رو بخونيم و الان هم دانشجوي ليسانس معماري هستيم.

همونطورکه داشتم با آرامش صبحونه ميخوردم، به ساعتم نگاه کردم ساعت هفت وچهل دقيقه بود، دوباره شروع کردم به خوردن که يهو چشام اندازه نلعبکي گشاد شد و دوباره باتعجب به ساعتم نگاه کردم زدم توسرم گفتم:

- واي خاک برسرم شد بدبخت شدم رفت!

همون موقع مامانم گفت:

- چي شد دختر چرا اين جوري ميکني سکته کردم اين چه وضعشه؟!

ازسر ميز بلند شدم بدوبدو کيفم وسوئيچم رو از رو ميز برداشتم درهمون حال گفتم:

- مامان ديرم شد، الان مهسا دونه دونه موهاي سرمو ميکنه!

مامانم گفت:

- باشه برو خداحافظ .

درحالي که داشتم از در ميرفتم بيرون گفتم:

- خداسعدي!

مامانم گفت:

- ازدست توکه درموقعيت هاي حساسم دست از شوخي برنمي داري!

ازدر زدم بيرون و کفشاي کتوني آل استار سرمه ايم رو هم پوشيدم وسوارآسانسورشدم و با عجله دکمه ي پارکينگ روزدم و سوار ماشين 206 سفيد خوشگلم شدم، که بابام براي قبولي دانشگاهم خريده بود . کيف و وسايلم رو روي صندلي عقب ماشين گذاشتم . عينک دوديم رو زدم از درپارکينگ اومدم بيرون درو با ريموت بستم با سرعت به طرف خونه مهسا اينا رفتم . خونشون به خونه ي ما نزديک بود تقريبا يه چهارراه فاصله داشتيم، همينجوري داشتم ميرفتم که گوشيم زنگ زد، ديدم بعله خود حلال زادشه پاسخ رو زدم و گفتم:

- هان؟

- هانو کوفت، هان ومرض، هان زهر مار، بميري دوساعته اينجا منو کاشتي ...

همينجوري داشت فحش ميداد . بعد از اينکه خوب فحش داد و بنده رو حسابي خجالت داد پرسيد:

- کجايي بيشعور؟

- سرقبرتو!

- امن کي مردم خودم خبرندارم؟

- ايشالابه زودي ميميري از دستت راحت ميشم!

- خودت بميري، حالا من بعدا حساب تورو ميرسم، کجايي؟

- سرکوچتونم اينقدر غرنزن اومدم!

کوچه رو پچيدم تو رسيدم درخونشون درو باز کرد پريد بالا درو محکم کوبيد که صدام دراومد:

- اباعروسکم درست برخورد کن، اين چه وضعه دربستنه هان؟

مهسا شروع کرد به غر زدن:

- همينه که هست بميري الهي من از دستت راحت شم! کجا بودي؟ اين جا منو دوساعته کاشتي، سبز شدم که هيچ گلم دادم!

- ااپس يه گل رز بده بياد ببينم!

- هاان؟

- مگه نميگي گل دادي؟ خب يه گل رزم بده من ديگه، توکه ميدوني من چه قدرگل رز دوست دارم!

- بيشعورجدي باش دارم جدي صحبت ميکنم!

- خسيس اصلا نخواستم ميگم آقامون آرشاوير برامون بخره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بگو ازتو خيالاتت گل رز برات بفرسته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشاوير يه کسي مثل شاپور توي فيلم ميلياردر براي من بود، يه فرد خيالي که هميشه سر همين با مهسا مسخره بازي در مياورديم و ميخنديديم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا داشت باضبط ماشينم ورميرفت که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگفتي چيکارميکردي اينقدر دير کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي بابا خوابم ميومد يه ذره هم ور رفتم اينجوري شد . بابا کشتي خودتو اين فلش رو بگير بزن توش اينقدر اين ور اون ور نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا يه چپ چپ به من نگاه کرد که من گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينجوري نگاه نکن آهنگاش جديده تازه دانلود کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلش روگرفت زد تو ضبط آهنگ transendance ليندزي باويولون شروع کرد به زدن، دوباره يه چپ چپ به من نگاه کرد، چندتا آهنگ اين ور اون ور کرد که رسيد به آهنگ مورد علاقه ي منو مهسا، آهنگ تاحالا عاشق شدي بنيامين کلا عاشق بنيامين وآهنگاش بودم آهنگ شروع کرد به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه مدت مديده ها چشام تورو نديده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پريده رنگ عشق تو رنگ منم پريده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمک کنيد ستاره ها منو يادش بياره هاهمون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاحالا عاشق شدي به کسي شده دل بدي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو از دستش بدي دورت بگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاحالا شده دستتو بذاري روي قلبتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يکيم نيست بگه به تو دورت بگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيديم دم در دانشگاه ماشين رو يه جا پارک کرديم رفتيم تو، تقريبا خوب اومده بوديم چون هنوز استاد نيومده بود، در کلاس رو بازکردم ديدم بيشتريا همه حواسشون به حرف زدن بادوستاشونه، بامهسا رفتيم تو که گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلاام من اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که حنانه و گلشن وجانانه چندتا از بچه هامون گفتند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام شرور، چه طوري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من که خوبم عالي، بهتر ازاينم نميشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا چرا اينقدر دير اومديد، ديگه داشتم از اومدنتون نا اميد ميشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که من گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا اين يه روز دير کردن ماهم خارشده رفته توچشم همه ها! حالا ما يه روز ديرکرديم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه بعد از اون کلي با بچه ها حرف زديم وخنديديم، همينجوري داشتيم مي خنديدم که سنگيني نگاهي رو روي خودم حس کردم، سرم وبلند کردم ديدم شايانه زل زده بود داشت منو نگاه ميکرد خنده مو قورت دادم باخودم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اي بابا! انگار تا حالا آدم نديده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنانه که متوجه من شده بودگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حق داره بيچاره عاشق دل سوخته ست ديگه، درک کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد من درکمال پرويي گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا اين دل سوختس؟ اين از منم دلش خنک تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با هم خنديديم که حنانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز تو فمنيست شدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اي بابا باز اين شروع کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنانه دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب دلم براي اين پسره بيچاره ميسوزه، اين بچه اينقدر زل ميزنه به تو، همه فهميدن عاشق توئه، اونوقت تو اينقدر خبيثي يه نگاهم به بدبخت نميکني! خبيث خوشگل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تشبيهش خندم گرفت، نميدونم تعريف از خودم نميکنم، ولي از بچگيم ديگران و دورو وريام اينقدر ازم تعريف کرده بودن، که الان همين هم باعث شده بود مغرور بشم و هيچ کس رو درحد خودم ندونم . البته اين غرور تنها در برابر پسراي غريبه صدق ميکرد . من هيچ وقت در برابر هم جنسام و مردا و پسراي خانوادم مغرور نبودم که هيچ تازه کلي هم شيطون بودم وسربه سرشون ميذاشتم . ديگران بهم ميگفتن خوشگل چشماي عسلي، دماغ نسبتا متناسب ولب هاي غنچه اي و موهاي بلند خرمايي که توش رگه هاي طلايي داشت، همين جوري داشتم فکر ميکردم که حنانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا تو چرا عاشق نميشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع با غيض گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توآدم پيداکن من عاشق بشم، به نظر من پسرا اصلا ارزش فکر کردنم ندارن چه برسه به عاشق شدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولي رها همه که مثل هم نيستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا ازنظر من، همه ي پسرا به غير از پسراي خانواده ام همشون مثل همند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنانه يکم ناراحت شد منم زيادي تند رفته بودم البته دست خودم نبود هميشه وقتي بحث به پسر کشيده ميشد قاطي ميکردم، آخه هميشه معتقد بودم وقتمون خيلي ارزش داره و نبايد براي فکر کردن به کسايي که ارزش ندارن صرف کنيم، براي همين که حنانه رو از ناراحتي دربيارم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب بابا ناراحت نشو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخيرم اصلا آرزو ميکنم يه روز عاشق بشي اونوقت اون روزتم ببينيم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واي واي حنانه تورو خدا نفرين نکن نفريناي توگيراست يهو دامن آدمو ميگيره ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدند زير خنده تا ساعت دو ديگه درس خونديم وبه حرفاي اين استادا گوش کرديم، که ساعت دو کلاسمون تموم شد بابچه ها خداحافظي کرديم و راه افتاديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توراه بوديم که گوشيم زنگ زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهسا اون گوشي منو ازتوکيفم دربيار بده من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوکربابات غلام سياه بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اي بابا نشد ما يه کار به تو بگيم درست انجام بدي! جون من بده ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا گوشي رو درآورد داد دست من، مامانم بود دکمه پاسخ رو زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو سلام رها خوبي؟ کجايي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم توراهم دارم ميام خونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با مهسايي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه مامان يه ذره زود تر بيا آخه امشب مهمون داريم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ا به سلامتي کي هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رهام و روشنا غريبه نيستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان مامان اوناکه ديگه مهمون نيستن، صاحاب خونن همچين گفتي مهمون گفتم کي هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب زبون نريز زود بيا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باش اومدم کاري ندارين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس باي .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي روقطع کردم که مهساگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها کي بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامي گرام گفت مهمون داريم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا مهموناتون کين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کيا ميتونن باشن رهام و روشنا، همراه خانواده محترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس حسابي سرت گرمه ديگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستي رها ميگم يه دوهفته ديگه درسمون تمومه تو فکر کار کردن نيستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کار؟ چه چيز خوبي ولي خوب کجا کار هست بگو من همين الان باکله ميرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لوس نشو مسخره من دنبالش هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ا جدي خوب حالا به کجا رسيدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهران يه چند جارو پيشنهاد داده، رفتم اون شرکتا رو ديدم ولي خوشم نيومد که همين ديروز دوباره يه جاي ديگه رو پيشنهاد داد، خيلي تعريفش رو ميکرد ميگفت يه شرکت معروفه ساختمون سازيه هر کسي رو استخدام نميکنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران همسايه ي مهسا بود. پسر خيلي خوبيه اونم عمران خونده، اتفاقا مهسا رو هم خيلي دوست داره ولي مهسا هم مثل منه ديگه، ما باهم عهد بستيم يا هيچ وقت ازدواج نکنيم که غير ممکنه! يا اگه يه موقع خرشديم خواستيم ازدواج کنيم باهم، توي يه سال ازدواج کنيم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب بعدش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هيچي ديگه مهران گفته براتون يه وقت مصاحبه ميگيرم، ازوقتي فهميده دنبال کاريم خيلي ناراحت شد گفت چرا به من نگفتيد؟ خب من براتون پيدا ميکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم شرکت رو نميدوني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمش يه ذره سخته شرکت آرتاوين، آرتازين، آهان آرتابين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توشنيده بودي اسمش رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه تاحالاولي مهران ميگفت خيلي معروفه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم تاحالا نشنيده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينجوري داشتيم حرف ميزديم که رسيديم در خونه ي مهسا اينا، مهسا اومد پياده شه که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه فردا حالش رو داري بريم بيرون، مهران قراره فردا خبر همين شرکته رو بهم بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکي هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس تا فردا باي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم سمت خونه، يه کم بعد رسيدم درو با ريموت باز کردم، اومدم تو سوار آسانسور شدم، رفتم بالا کليد انداختم تو در، بازش کردم ديدم بَـــــــــه همه هستن جز من رفتم توگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميبينم که جمعتون جمعه گلتون کم بود که اونم اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همه سلام احوال پرسي کردم و رفتم تو اتاق لباسام رو عوض کنم، يه خواهر خيلي خوب به اسم روشنا داشتم که عاشقش بودم، خيلي باهم صميمي بوديم، هميشه همه ي رازهام رو بهش ميگفتم اونم هميشه به جاي سرزنش راهنماييم ميکرد، دوسالي بود که ازدواج کرده بود، اسم شوهرش آراد بود . يه داداش هم داشتم که مثل روشنا عاشقش بودم، تنها کسي که هميشه پشتم بود رهام بود خيلي دوستش داشتم، اونم چهار سال بود ازدواج کرده بود، اسم زنش الهه بود . بعد اينکه لباسام رو عوض کردم رفتم بيرون و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب روشنا، آراد، رهام، الهه چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه باهم گفتند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلامتي ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گروه سرود تشکيل داديد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بعدم خبراکه پيش شماست دوهفته ديگم که درست تمومه ببينم تونميخواي شوورکني؟ ميترشي ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسته تو نميخواد غصه منو بخوري! بعدم نونم رو مگه تو ميدي که اينقدر حرص منو ميخوري؟ من قول ميدم اگه نخواستم شوور کنم سربار تونشم که بخواي نونم و بدي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام به پشتيباني از من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آراد ازيتش نکن فعلا که خواهر کوچولوي ما براي خودش خانوم مهندسي شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم با ذوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلکه داداش گلم ازم طرفداري کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه رهام هميشه توي اين مسائل پشتم بود . ياد شرکتي که مهسا اسمش رو بهم گفت افتادم براي همين گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه ها يه سوال کسي شرکت آرتابين ميشناسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع آراد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ميشناسم يه شرکت خيلي بزرگ ساختمون سازيه که کلي از بهترين مهندسا توش جمع شدند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رهام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم اسمش رو شنيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخودم گفتم خاک برسرت همه ميشناسنش جز توکه مثلا مهندسي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصداي رهام از افکارم بيرون اومدم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا ميخواي چي کار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي اگه خدا بخواد، اگه دعا کنيد برام، شايد اونجا بخواييم استخدام بشيم البته مطمئن نيستم همسايه ي مهسا اينا يه صحبت هاي درموردش کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آراد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ا به سلامتي . اگه توش استخدام بشي ميدوني چه قدر به نفعته؟ حقوقش، محيطش، همه چيش عاليه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس برام دعاکنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا آخرشب کلي صحبت کرديم و گفتيم وخنديديم که بالاخره همه قصد رفتن کردند از اونجايي که منم خيلي خسته بودم خيلي زود رفتم خوابيدم ونفهميدم کي وچه جوري خوابم برد. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

* * *

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها پاشو ديگه مامان چه قدر ميخوابي ساعت دوازده شد، بيدارشو ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان تورو خدا بذار بخوابم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رها بلند شو مهسا سه دفعه از صبح زنگ زده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير لب گفتم اين مهسام بيکاره ها بابا بگير بخواب ديگه! يهو مثل جن زده ها از جا بلند شدم که باعث شد مامانم بترسه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا خدا مرگم بده چي شد؟ چرا يهو جني شدي مادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اي بابا اصلا يادم نبود با مهسا قراردارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدونم چرا از وقتي که مهسا راجب اين شرکت حرف زده بود، اينقدر برام مهم شده بود . نميدونم چرا دوست داشتم هرچه زود تر بفهمم مهران چيکار کرده برامون، وقت گرفت يا نه؟ شايد چون مهسا ميگفت شرکت بزرگ و معروفيه دوست داشتم زودتر برم ببينم چي شده؟ ازجا بلند شدم و رفتم سمت دسشويي صورتمو شستم و اومدم بيرون، تا يه زنگ به مهسا بزنم . شمارش رو گرفتم که گوشي رو برداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت، درد، بميري مثل خرس ميموني، چقدر ميخوابي؟ خواب زمستوني ميري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينجوري يه بند داشت غر ميزد، من نميدونم اين کارديگه جز غر زدن نداشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه بميري چه قدر غر ميزني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به تو بايدم غر زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خوب حالا بگو ببينم چيکارکردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون بگو الانم کارت به من گيره زنگ زدي، وگرنه ديگه من بايد ميومدم اونجا تاتوي خرس رو بيدار کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه مهسا توروخدا اينقدرغر نزن ديگه، توکه ميدوني چه قدر خسته بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب حالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بگو ببينم چي شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبراي خوب برات دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهيجان گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ا راست ميگي؟ چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه اوه خب حالا انگار به خر تيتاب دادن چرا اين قدر ذوق کردي تو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نبابا ذوق چيه فقط ميخواستم ببينم تو چقدر عرضه داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بيشعور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودتي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب ساعت هفت بيا دنبالم تا بهت بگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه پس هفت اونجام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکي باي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن رو قطع کردم، رفتم سراغ نقشه هايي که براي پروژه دانشگاه بايد ميکشيديم، يه کم با اونا ور رفتم ديدم ساعت پنجه پاشدم رفتم حموم يه دوش گرفتم، حاضر شدم يه کم به خودم رسيدم، ساعت يه ربع به هفت بود، سوئيچ و برداشتم واز مامانم خداحافظي کردم و زدم بيرون، رسيدم دم خونشون يه تک زدم رو گوشيش که اومد پايين در رو باز کرد نشست تو بعد به تعنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي شده تو اينقدر زود اومدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بيا يه بارم که من آن تايم شدم توگير بده اين تايم بيام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب به جمالت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ا بيشعور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودتي..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا نميگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب بابا شما بنال ببينم چي ميگي؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي بي ادبي .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به تورفتم ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خرچسونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اهه مهسا چه قدر فحش ميدي! خب بگو ببينم چي کار کردي ديگه اه! ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بريم پاتوقمون ميگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه تا اونجا حرفي نزديم وآهنگ گوش کرديم يه کم بعد رسيديم، سر ميز هميشگيمون نشستيم گارسون اومد سفارش غذاروگرفت که رو به مهسا گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب ميشه عرض کنيد چه اتفاقي افتاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بنال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بازتو بي ادب شدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربون توبا ادب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به اين خوبي چمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهسا جون هرکي دوست داري بگوديگه ديوونم کردي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بابا مهران امروز زنگ زد گفت شنبه ساعت دوازده، برامون وقت مصاحبه گرفته بريم ببينيم چي ميشه؟ صبحم زنگ زدم همينو بگم که جنبابالي مثل خرس خواب بودي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خرس خودتي خب خسته بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستي شنبه ماشينم رو از تعمير گاه ميگيرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب به سلامتي، پس با عبو قراضه خودت مياي ديگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عبو قراضه ماشين توئه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خخخخ خب عبو قراضس ديگه از بس که بدبخت رو زدي تو ديوار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت رانندگيت بده! مي خواستي اينو بگي ديگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خخخخ آره! خيلي خب پس فردا ساعت دوازده اونجا باشم ديگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره فقط دير نکني آبرومون رو ببري مهران کلي تعريفمون رو کرده اينام رو ساعت مثل اينکه خيلي حساسن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون شام رو آوردن و ما هم خورديم يه ذره چرت و پرت گفتيم و من مهسا رو رسوندم خونشون رفتم خونه . تا شب همش به فردا فکر ميکردم، به شرکتش، به آدماش به رئيس شرکتش، فکر ميکردم رييس شرکتش يه مرد چاق گنده ي کچله! از اين افکار خودم خندم گرفت و ديگه نفهميدم کي و چه جوري خوابم برد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صداي زنگ ويولون ليندزي از خواب بيدار شدم گوشي رو برداشتم . اي توروحت! ساعت ده و نيم بود . با غرغر بيدار شدم رفتم دستشويي بعد از شستن صورتم، اومدم بيرون ورفتم توي اتاقم . خب حالا چي بپوشم؟ تعريف از خودم نباشه ولي هميشه همه تيپاي من رو دوست داشند مثلا الهه با اين که چادر سر ميکرد ولي هميشه به من ميگفت تيپاي تو درعين اينکه باحجابي عاليه! يعني هميشه شيک بودم وخوشتيپ ولي در عين حال يه تار موم هم بيرون نبود . رفتم سر کمد، شلوار کتون مشکي لوله تفنگيم رو پوشيدم ؛ مانتوي مشکيم رو که روش نوارهاي طلايي داشت و روش يه کمربند طلايي ميخورد رو پوشيدم، روسري مشکي طلاييم روهم سرم کردم وکفش هاي پاشنه ده سانتي ورني وچرم مشکيم رو پوشيدم وکيف ست اون رو برداشتم و ساعت مشکيم رو هم دستم کردم و در آخرم يه ذره هم آرايش کردم از اتاق اومدم بيرون که مامانم با ديدن من، زير لب يه دعايي خوند و به من فوت کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واي مادر چه قدر خوشگل کردي کجا مي خواي بري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا مامان گفتم که همون شرکتي که مهسا گفته ديگه . فقط برام دعاکن که استخدام بشيم، اين شرکتي که مهسا مي گه فوق العاده ست اگه استخدام بشيم کلي واسمون منفعت داره، هم حقوقش خوبه هم محيطش فقط دعا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه عزيزم برو خدا پشت و پناهت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در رفتم بيرون، سوار آسانسور شدم و رفتم پشت ماشين خوشگلم نشستم، عينک دودي مشکيم رو زدم و از پارکينگ اومدم بيرون به ساعتم نگاه کردم يازده و ربع بود خب حالا وقت داشتم همينجوري داشتم ميرفتم که گوشيم زنگ خورد گوشي آيفون طلاييم رو برداشتم، ديدم مهساست پاسخ رو زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت هوم من آرزو به دل موندم تو بگي جانم عزيزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اه اه عوق حالم بهم خورد، اين چه طرز حرف زدنه؟! به کي هم نه وتو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بيشعوري ديگه چيکارت کنم، حالا کجايي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توراه . کجام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب زود باش بيا منم راه افتادم نزديکم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه اومدم. کاري باري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه زود بيا باي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشيم رو قطع کردم و انداختم روي صندلي شاگرد که افتاد رفت پايين، گفتم ولش کن حالا خواستم پياده شم برش ميدارم که همون موقع زنگ خورد، اي تو روحت حالا الان بايد زنگ ميخوردي؟! جلوم رو نگاه کردم سرعتم رو يه کم، کم کردم و دولا شدم گوشي رو برداشتم، تا به خودم اومدم ديدم يه صدايي شنيدم سرم رو آوردم بالا ببينم چي شده که ديدم بعله خوردم به يه ماشين، تو شُک بودم يه نگاه به گوشيم انداختم ديدم مهساي بيشور کرم ريخته تک زده اذيت کنه، حالا اينو ولش کن واي بدبخت شدم خواب ميديدم يا بيدار بودم؟ ماشيني که بهش زده بودم يه آودي مشکي بود . ماشينت توحلقم، حالا خوبه بيمه داشتم . همينجوري داشتم فکر ميکردم که ديدم واو راننده اش از خود ماشين آنتيک تره! يه پسره قد بلند هيکلي، ازاون مانکنا، موهاي مشکي، دماغ متناسب روبه بالا، لباي قنچه اي، چشماش رو هنوز نتونسته بودم ببينم چون عينک دودي زده بود . موهاش هم از اين مدلا که وسط بلنده کناره هاي موکوتاهه بود . بعد از چند لحظه به خودم اومدم و از ماشين پياده شدم ببينم چه غلطي کردم، چه بلاي آسماني برسر من نازل شده! اومدم کنار اون پسره وايسادم که ديدم پسره عينک دوديش رو درآورد، به به چشمانش، همچو عسل عسلي بود! چه قدر خوشگل بود! تو دلم سرخودم داد زدم درويش کن اون چشماتو الان از حدقه ميزنه بيرون ميفته کف آسفالت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي عينکش رو درآورد انگار خيلي عصباني بود منم به تقليد از اون عينک دوديم رو در آوردم، مثل خودش قيافه حق به جانب گرفتم، يه لحظه انگار جاخورد توقع نداشت اونجوري طلبکارانه بهش نگاه کنم، ولي دوباره همون قيافه ي مغرور عصباني رو به خودش گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم يه کم مواظب باشيد بد نيستا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هل شده بودم نميدونستم چي بگم براي همين گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيداا! من مواظب باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا خورد، اما چند لحظه بعد با عصبانيت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه پس ميخواستيد من مواظب باشم، من واقعا از شما معذرت ميخوام که شما از پشت زديد به من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود اما سعي کردم کنترلش کنم، ميدونستم صد در صد مقصر خودمم، اما از يه طرف هم نميخواستم پيشش کم بيارم، مرض داشتم ديگه خودمم ميدونم! وقتي ديد من سکوت کردم عصباني تر از قبل گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مثل اينکه يه چيزيم طلبکار شديم! دست پيش رو گرفتي پس نيفتي؟ اصلا شما که رانندگي بلد نيستي چرا پشت ماشين ميشيني! ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت شديد، همه ميدونستن رانندگيم حرف نداره، رانندگيم عالي بود، اين حرفش برام خيلي سنگين تموم شد براي همين با عصبانيت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من رانندگي بلد نيستم؟ شما رانندگي بلد نيستي، اصلا خودت رانندگيت بده! به من ميگه رانندگي بلد نيست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم نمي فهميدم چي ميگفتم، داشتم چرت و پرت تحويلش ميدادم، که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببينم خانوم کوچولو شما اصلا گواهينامه داري نشستي پشت ماشين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصباني شدم، از اينکه کسي منو کوچولو بدونه بدم ميومد، براي همين گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه فقط شما بلدي! اصلا شما خوبي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اين که توش شکي نيست که من خوبم، منتها من وقتم با ارزش تر از اينه که بخوام با بچه اي مثل تو کل کل کنم، پس لطف کن گواهي نامه و کارت ماشينت رو بيار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که ديگه اينقدر از اين کوچولو گفتن هاش حرصم گرفته بود سعي کردم خونسرديم رو حفظ کنم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اا پدر بزرگ! ميگم چه قدر چهرتون آشناس، نگو شما همون پدر بزرگ توي پدرسالاريد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قصد رو پدربزرگش تاکيد کردم و رفتم به سمت ماشينم، پسره ي پروو! کارت ماشين و گواهينامه رو برداشتم و گرفتم سمتش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرماييد، منتها مطمئن نيستم با اين سن زيادتون چشماتون خوب ببينه! منم وقت ندارم بايد زودتر برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا گفتم وقت، ياد شرکت آرتابين افتادم، به ساعتم نگاه کردم، واي نه فقط پنج دقيقه وقت داشتم مهسا پدرم رو درمياره . اه مرتيکه بيشعور ذوقم و کورکرد! يهو نفهميدم چيکار کردم و يه جيغ کوچيک زدم و کارتا رو ازدستش کشيدم بيرون و همزمان که ميرفتم سمت ماشينم با جيغ گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واي ديرم شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشين رو باز کردم ودنده عقب گرفتمو بايه حرکت پيچيدم و گازو گرفتم رفتم طرف شرکت . با اين حرکتي که الان انجام دادم، پسره الان فکر ميکنه من خلم! اصلا جهنم فکر کنه، منو بگو ديرم شده! اعصابم يعني ميشه گفت به طور کلي چيز مرغي شده بود، بيچاره مهسا الان بايد اخلاق گند منو تحمل ميکرد! بالاخره رسيدم اينقدر تند اومده بودم که ده دقيقه اي رسيدم يه نگاه به ساعتم کردم ساعت دوازده و ده دقيقه بود وارد ساختمونش شدم، واوو از تعجب داشتم شاخ درمياوردم يه ساختمون خيلي مدرن و شيک . وارد آسانسورش شدم طبقه ي بيست رو زدم همونجوري که آسانسور طبقه هارو يک به يک طي ميکرد رسيد به طبقه ي بيستم اخمام توهم بود يا هيچ وقت اخم نميکردم يا وقتي اخم ميکردم اينقدر بد اخم ميکردم که همه ميفهميدن ازيه چيزي ناراحتم، اتفاق امروزم باعث شده بود حسابي اخم کنم. ازآسانسور اومدم بيرون از در شرکت رفتم تو مهسا تا منو ديد با دو خودشو رسوند به من شروع کرد به غر زدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجايي رها مگه من بهت نگفتم اينا رو وقت حساسن چرا اينقدر دير کر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد انگار که چيز جديدي درمن کشف کرده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببينم رها چيزي شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهمون اخم مثل بچه هاي سرتق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلط کردي، تو هيچ وقت اين جوري اخم نمي کني مگر در مواقع حساس که يکي عصابت رو چيز مرغي کرده باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شروع نکن مهسا، اصلا حوصله ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا که متوجه حال بد من شده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه الان کاري به کارت ندارم، ولي بعدا بايد برام تعريف کني چي شده حالا اون اخماتم باز کن که الان بريم تو ازهمون موقع ميندازنمون بيرون ميگن مهندس اخمو نميخواييم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زيرلب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جهنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع منشي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم عليخاني، آقاي معاون منتظر شما هستند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا گفت باشه مرسي و با هم به سمت در باکلاسي که بهمون نشون داد راه افتاديم، مهسا در زد و صدايي از اون ور در اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرماييد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا درو بازکرد و وارد اتاق شد سلام کرد منم با اخم وارد شدم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااوو چرا من امروز هر چي پسره خوشکله مي بينم؟! يه پسر قد بلند هيکلي، موهاي مشکي، چشماي توسي، بيني خوش فرم لباي قنچه اي . نميدونم چرا به نظرم آشنا ميزد انگار قبلا ديده بودمش . با دست به صندلي هاي جلوي ميزش اشاره کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرماييد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو و مهسا روي نزديک ترين صندلي به ميزش نشستيم که مهسا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد يه ذره دير شد، دوست من يه اتفاقي براشون پيش اومد براي همين يه کم دير رسيدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعله اشکالي نداره، ولي بايد بدونيد که زمان براي شرکت ما خيلي مهمه و همچنين آقاي رادمهر رئيس شرکت رو زمان خيلي حساسن، پس اگرميخواهيد توي اين شرکت استخدام بشيد بايد سر ساعت مقرر اينجا باشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم با اخم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببينيد آقاي...ببخشيد اسمتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ايليا رادمهر هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه شما رئيس شرکت هستيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيرمن معاونشون هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشت حرفمو کامل بزنم وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ايشون برادر من هستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله کاملا متوجه شدم، ببينيد آقاي رادمهر من خودم خيلي رو ساعت حساسم و هميشه همه جا اولين نفر حاضرم پس بدونيد کارم رو درست انجام ميدم، امروزم اگر اين مشکل برام پيش نيومده بود خيلي زود تر از اينا اينجا بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله متوجه شدم، اميدوارم ديگه مشکلي براتون پيش نياد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون از لطفتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش ميکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب من اين فرمارو بهتون ميدم پرکنيد، تا آقاي رادمهر تشريف بيارن ايشونم، سر يه پروژه هستن، الان من درخدمتتون هستم، اگر ايشون با استخدامتون موافقت کردن بهتون خبر ميديم، حالا اگه اجازه بديد، قبل از پر کردن اين فرما من چند تا سوال ازتون بپرسم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرماييد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول اينکه اسمتون چيه؟ چندسالتونه و مدرکتون چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من مهسا عليخاني هستم، بيست ودوسالمه و مدرک ليسانس معماري دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايليا رو به من پرسيد: (ايليا چه زودم پسرخاله شدم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وشما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم رها زره پوش هستم، بيست ودوسالمه مدرک ليسانس معماري دارم، البته دوهفته ديگه درس جفتمون تموم ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ممنون ميتونيد فرمارو پر کنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستيم به پر کردن فرما زير چشمي يه نگاه به اين ايليا انداختم خدايي خيلي جذاب بود، خيلي هم خوشتيپ و جنتلمن بود و مهم تر از همه اينکه آدم باکلاس ومودبي بود خوشم اومد بيخود نبود مهران اينقدر تعريف ميکرد . باخودم گفتم معاونش که همون برادر ريئس شرکته اينه، خود ريئس شرکت چيه؟ بعد از پر کردن فرما قرار شد دو روز بعد، يعني دوشنبه بهمون خبر بدن، بعد از خداحافظي اومديم بيرون ومهسا شروع کرد به پرس وجو کردن که ببينه چي شده منم کل قضيه رو براش تعريف کردم که به شوخي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا ميگم خيلي خر شانسي، ميگي برو بابا! بيا خوردي به آودي، پسره ام که همه چي تموم بوده ديگه چي ميخواستي؟ حالا اگه ما بوديم ميزديم به پيکان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که از طرز حرف زدنش خندم گرفته بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه تو منو ميشناسيو اين حرف رو ميزني، حالا اصلا ماه شب چهارده هم باشه، اينقدر مغرور بود که حالم بهم خورد! مرتيکه بيشعور، به من ميگه رانندگي بلد نيستي! اا به من ميگه کوچولو، حالا انگار خودش خيلي بزرگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا همينجوري داشت به من ميخنديد که من گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت، بدبختي آدما خنده داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ولي حرص خوردن تو کرکرخندست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خنديدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوبت توهم ميشه، فکرنکن نفميدم به اين ايليا يه جورايي نامحسوس نگاه ميکردياا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا خنديد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالا چه زودم پسر خاله شدي ايليا چيه آقاي رادمهر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واي تورو خدا تو ديگه برا من لفظ قلم حرف نزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب بعدم به قول خودت اصلا پسرا ارزش دارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ندارن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولي خودمونيم رها پسره خيلي خوشتيپ بود قيافشم خوب بودا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_که چــــي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب همينجوري گفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مبارک ننه جونش باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسام خنديد راه افتاديم سمت خونه، اين دو روز هم بالاخره تموم شد قرار بود امروز بهمون خبر بدن . ديروز تو دانشگاه به همه ي بچه ها خبر داديم و بچه هاهم کلي ذوق کردن و گفتن کوفتتون بشه! کلا ذوق کردنشون درهمين حد بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت ده بود تو اوج خواب بودم که گوشيم زنگ خورد ميخواستم بگيرم خفش کنم، اه يه خواب راحت به ما نيومده! گوشي رو برداشتم باصداي خواب آلود نفهميدم چي ميگم، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اله بلو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرف که يه صداي نازک زنونه بود، انگار با گفتن اين حرف من هول شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلو الام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که با اين سوتي که دادم و سوتي که اون داد، خندم گرفته بود و خواب از سرم پريده بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم خنديد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام از شرکت آرتابين تماس ميگيرم . خانوم زره پوش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو انگار برق فشار قوي بهم وصل کردن بلند شدم و سيخ سر جام نشستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله بله خودم هستم بفرماييد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش با استخدام شما موافقط شده ساعت دوازده اين جا باشيد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعني اينقدر ذوق کردم که حد نداشت انگار به خر تيتاب دادن باعجله گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه باشه حتما ميام ممنون که خبر داديد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي رو قطع کردم به مهسا زنگ زدم که گفت الان به منم زنگ زدن، قرار شد هرکي با ماشين خودش بياد . دويدم طرف دشوري صورتمو شستم و اومدم حاضر شم، يه تريپ کرم قهوه اي زدم و اومدم بيرون به مامانم قضيه رو گفتم و مامانمم کلي ذوق کرد بابام هم کلي خوشحال شد، از دراومدم بيرون راه آسانسور تا ماشينم رو طي کردم وبا سرعت زياد خودم رو به اونجارسوندم، دقيقا هم زمان باپارک ماشين خودم يه آودي مشکي درست جلوي ماشينم ديدم که اونم تازه پارک کرده بود، شونه اي بالا انداختم وگفتم مگه هرکي سبيل داشت باباي منه؟! درماشين رو بازکردم وهمزمان با من اونم در ماشين رو باز کرد وازماشين پياده شد، وايييي نـــه اينکه همونه! من رو ديد و اول تعجب کرد ولي بعد يه پوزخند زد و در ماشين رو بست، منم باحرص درماشين روبستم ودزدگيرماشينم رو زدم وباغرورازکنارش ردشدم . اونم هم زمان بامن اومد توي شرکت . من به سمت آسانسور رفتم اونم اومد کنارم وايساد من اصلا نگاش هم نميکردم اونم هي پوزخند ميزد، مرتيکه بيشعور! آسانسور اومد و باهم سوار آسانسورشديم اون طبقه ي بيست رو فشار داد که گفتم به من چه مگه فقط همون يه دونه شرکت تو طبقه ي بيسته؟ همينجوري هي داشت پوزخند ميزد که آسانسور درش بسته شد و حرکت کرد که يهو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينجا کاري داشتيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم باغرورکامل گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکرنميکنم نگهبان اينجا باشيد به قيافتون نمياد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه پوزخند مسخره ي ديگه زد . نزديک طبقه ي پوندزده بود که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طبقتون رد نشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه پوز خند زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خير بعدم، شما فکر نکن من الان خيلي مشتاقم باشما اينجا باشم، بلکه برعکس دلم ميخواد زود تر به طبقه مورد نظرم برسم تا ريخت شمارو نبينم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمئني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(پسره ي پروي از خودراضي حالا فکر کرده کي هست؟ ) منم با تمام اعتماد به نفس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعله شک نکنيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسانسور رسيد طبقه بيستم دربازشد، باهم به طرف در رفتيم که اون يه نگاه به من منم يه نگاه به اون کردم و باهم پياده شديم، به سمت در شرکت حرکت کردم اونم دقيقا بغل من داشت راه ميومد دوتامون ازتعجب داشتيم شاخ درمياورديم! نزديک در که رسيديم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد ميشه بپرسم شما اينجا چي ميخواييد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اين سواليه که دقيقا من ميخواستم از شما بپرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ميشه بپرسم شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوچولو ياد بگير جواب سوال رو با سوال نده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدر بزرگ اول شما، بالاخره بزرگتري گفتن کوچيک تري گفتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه پوفي کشيد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من رئيس اين شرکتم و شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم و يه قيافه به خودم گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آهان پس منم معاونتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمينطور بي توجه بهش از درشرکت اومدم تو، از منشيش پرسيدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم عليخاني هنوز نيومدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که منشيش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا رفتن دستشويي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم راه دسشويي رو پيش گرفتم ورفتم و ديگه پسره چشم عسلي رو نديدم که کجا اومد . وارد دسشويي که شدم قضيه رو براي مهسا تعريف کردم و مهسا هم کلي تشويقم کرد که خوب کاري کردي، حتما سرکارت گذاشته بوده ؛ بعد از چند دقيقه منو مهسا باهم از دشوري بيرون اومديم که منشي بهمون گفت آقاي ريئس تشريف آوردن ميتونيد بريد داخل، من و مهسا راه افتاديم طرف اتاق ريئس مهسا در زد که از اون طرف صدا اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرماييد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اول مهسا بعد من وارد اتاق شديم مهسا سلام کرد و منم سرم رو آوردم بالا تا سلام کنم ولي از ديدن صحنه اي که روبه روم ديدم نزديک بود سکته کنم! پس واقعا ريئس شرکت بود! حالا بدبخت ميشديم که الان حتما با اردنگي پرتمون ميکرد بيرون! پس رادمهر اين بود، ميگفتم قيافه ي ايليا آشناست نگو کپي پِيس داداشش بود، فقط رنگ چشماشون فرق ميکرد، همينجوري که داشتم فکر ميکردم الان عکس العملش چيه به خودم دلداري دادم و گفتم ؛ نترس قوي باش، رهايي که من ميشناسم درمقابل يه پسر کم نمياره رنگش رنگ استفراغ بچه نميشه! حالا فوقش استخداممون نميکنه ديگه دنيا که به آخر نرسيده که اين همه شرکت . همينطور که داشتم به خودم اعتماد به نفس ميدادم رادمهر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب ميتونم بپرسم مدرکتون چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ليسانس مهندسي معماري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان اونوقت چندسالتونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بيست ودوسال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادمهر يه پوزخند زد و زير لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله پس هنوز خيلي بچه ايد، هنوز مونده خانوم مهندس صداتون کنند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز اين گفت کوچولو! زير لب گفت اما من با اين گوشاي تيزم مثل هميشه شنيدم، من بايد حال اينو بگيرم، برا همين گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد پدر بزرگ تاريک بود موي سفيدتون رونديديم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکل از چشماي شماست که دورو نزديک رو خوب نميبينه، حتما داشتيد ميرفتيد سر راهتون به يه چشم پزشکي مراجعه کنيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه جناب مادور و نزديک تو کارمون نيست ما کلا ريز ميبينيم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا که از تعجب چشاش داشت ميفتاد زمين هي به پهلوي من ميزد که خفه شو اينقدر به من سقلمه زد که پهلوم سوراخ شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع که دعوا داشت ميون ما شدت ميگرفت ايليا از در وارد شد و باديدن ما گل از گلش شکفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسلام، بفرماييد آقاي رادمهر بزرگ اينم همون دوتا خانومي که تعريفشون رو ميکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که مهسا نيشش شل شد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش ميکنم شما لطف داريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وايليا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب قرار دادها رو دادي امضا کنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که رادمهر تا اومد حرف بزنه ايليا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره ميدونم نميخواد تعريف کني بفرماييد امضا کنيد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قرارداد ها رو گذاشت جلوي ما وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوب بفرماييد، امضا کنيد ديگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا تو دو سوت امضا کرد و برگه رو گذاشت جلوي من، منم اول يه نگاه به رادمهر کردم که داشت با اخم نگام ميکرد يه نگاه به ايليا و مهسا کردم که مشتاقانه نگام ميکردن و در آخرم در يه چشم به هم زدن برگه رو امضا کردم که رادمهر يه پوفي کشيد و ايليا اومد و برگه رو برداشت و رو به ما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به شرکت ما خوش اومديد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.