یه رمان متفاوت در مورد یه دسته انسان متفاوت رمان شخصیت اصلی نداره.شخصیتهای اصلی داره ولی شخصیتی که همه رو به هم مرتبط میکنه و نقطه ی مرکزی دسته است رویاست.رویا دختری شاید متفاوت! اینجا تفاوت و حقیقت موج میزند! یه رمان کاملا متفاوت با یه انتقام شروع و با یه انتقام تموم میشه ولی این بین اتفاقاتی میوفته که میشه بال و پر داستان پایان تلخ نیست شیرین هم نیست پایان اونجوریه که باید باشه,حق!

ژانر : عاشقانه، انتقامی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۱۴ دقیقه

مطالعه آنلاین گاهی عشق از پشت خنجر می زند
نویسنده : ام دات کا اچ (M.Kh)

ژانر : #عاشقانه #انتقامی

خلاصه :

یه رمان متفاوت در مورد یه دسته انسان متفاوت

رمان شخصیت اصلی نداره.شخصیتهای اصلی داره ولی شخصیتی که همه رو به هم مرتبط میکنه و نقطه ی مرکزی دسته است رویاست.رویا دختری شاید متفاوت!

اینجا تفاوت و حقیقت موج میزند!

یه رمان کاملا متفاوت

با یه انتقام شروع و با یه انتقام تموم میشه ولی این بین اتفاقاتی میوفته که میشه بال و پر داستان

پایان تلخ نیست شیرین هم نیست

پایان اونجوریه که باید باشه,حق!

رسم غریب دنیا

اصلا عجیب نیست

بی صدا خنجر می زند و

این رسم نیست

ما بازیچه ایم و

این عدل نیست

ما تنهائیم و

این عدل نیست

-تقدیم به همه ی آدم هایی که با یه تصمیم بچگانه آینده رو تخریب نمی کنند-

کلید رو چرخوندم و در رو باز کردم.خسته و بی رمق رفتم توی اتاقم.لباسم رو عوض کردم.روی تخت ولو شدم.چشمام رو بستم و سعی کردم رو مبحث امروز فکر کنم.یهو در باز شد و چهار تا خرس پریدن داخل. آناهیتا پرید روی شکمم..پگاه شروع کرد به قلقلک دادن.. چشمام رو باز کردم.اخم کردم و گفتم:کسی به شما یاد نداده در بزنین؟

پگاه زد توی پام و گفت:تف تو گورت که قلقلکی هم نیستی...سگ تو روح شده!

من:صد بار نگفتم این جمله رو تکرار نکن؟!

سیما کنار من دراز کشید و سرش رو روی سینه ام گذاشت و گفت:آه..عشقم!.صدای تپش قلبت بهترین ژلفونی است که تا کنون دیده ام..مرا آرام می کند..این ندای آرامش را از من نگیر.

سرش رو هل دادم و گفتم:باز چی زدی؟

خندید و لپم رو کشید:بالاخره بلند شدی!..ایول!ایول!

ترانه گفت: رویا حواست باشه ها..توی این دوروزمونه دخترا هم...

سیما محکم بالش رو توی سرش کبوند و گفت:خفه بیشعور.

پگاه با همون لحن خاص و لاتش گفت:سگ تو روح شده!

من:باز شروع کرد...

گلاره اومد تو اتاق و اشکش رو پاک کرد و گفت:رفت...رفت..امیررایا..

همه امون ساکت شدیم و لبخند روی ل*ب*مون ماسید.گلاره سینه اش رو فشرد و گفت:امیررایا..رفت..ع.عشقم. همه ی زند.زندگیم!. رفت. صدای سیما سکوت رو شکوند:نه..دروغ میگی...نـــــــه!

گلاره سرش رو به چپ و راست تکون داد.اومد و خودش رو توی آغوشم انداخت و گفت:رویا...بدبخت شدم!!

همه ی بدنش خیس آب بود.هنوز باور نکرده بودم ..رفتن امیررایا مساوی بود با نابودی گلاره..می دونستم..از همون اول هم می دونستم که امیررایا ..

گلاره جیغ کشید:رفت..چطور تونست؟ها؟؟؟اون...

آناهیتا داد زد:رسیدی؟به حرفم رسیدی گلاره؟همون موقع نگفتم که به اون آشغال اعتماد نکن!.نگفتم؟.عاقبت ترانه رو ندیدی؟ نگفتم امیررایا هیچ کس رو جز خودش دوست نداره..نگفتم ؟؟..گفتم اون هیچ حسی به تو نداره ولی گفتی عاشقشم و اونم به من نظر داره..امیررایا همینه...همه عاشقش می شن..چون مهره مار داره اما امیررایا متعلق به هیچ کس نیست!.همه با اون هستن ولی اون با هیچ کس نیست!.همه یه حسی بهش پیدا میکنن ولی سروته احساسشون بدبختیه،شکستگیه،نابودیه!...

ترانه سرش پایین بود.آروم اشکش رو پاک می کرد.هر وقت بحث امیررایا پیش می اومد ترانه ساکت می شد و بی صدا گریه می کرد..دیگه نمی تونست تا چند ساعتی حرف بزنه...حالا هم که گلاره..! ولی عشق ترانه به امیررایا ه*و*س نبود،یه عشق صاف و ساده بود.گلاره هم به عاقبت ترانه دچار شد.ترانه بهش گوشزد کرده بود ولی گلاره گفت که حس امیررایا به اون فرق داره...گلاره بهترین دوستم بود.خواهرم...

***

همه دور هم نشسته بودیم.نفس عمیقی کشیدم و گفتم:من می خوام انتقام ترانه و گلاره رو از امیررایا بگیرم.می خوام بشکونمش.. نابودش کنم..

اول همه سیما بلند شد و گفت:حالت خوبه؟هنوز یه روز هم از حرفهای آناهیتا نگذشته...ندیدی؟حتما تو هم باید شکست عشقی بخوری تا آدم شی؟بیخیال شو..

-من می خوام انتقام بگیرم..که نمی خوام باهاش دوست شم!.

آناهیتا عصبی گفت:دِ روانی...مثل اینکه حرف حالیت نیست ها...تا حالا یه درصد احتمال دادی که خودت عاشقش شی؟ها؟ فکر کردی امیررایا مونده تو بیای عاشقش شی و بعد تو هم ولش کنی؟اون بین این همه

دختر ترگل ورگل عاشق یکیشون هم نشده!!

-من به خودم ایمان دارم.

ترانه که مثل همیشه و گلاره هم داشت اشکش رو پاک می کرد.

پگاه:آخه سگ تو روح شده مرض داری؟

-خفه..

پگاه:بچه ها ولش کنین..سگ تو روح شده مرض داره!!..آدم مرضدار هم نفهمه!

***

یه نفس عمیق کشیدم.وارد کلاس شد.خیره نگاهش کردم.پس امیررایایی که میگن اینه... راستش دلِ منِ به ظاهر مغرور و بی احساس هم یه جوری شد چه برسه به اونایی که با یه نگاه عاشق چشم و ابروی ملت می شن!. یه پسر بلند قد و خوش هیکل و فیت نس...پوست روشن..البته به نظر من که مرد اونیه که صورتش برنزه باشه یا سیاه سوخته..این رنگ پوست نشون میده ایشون فرق بیل و کلنگ رو نمی دونه!. نیگا خدا واسه ملت چه رژلبی زده! لبای قرمز..! دماغ؟.دماغ خوشگل..خدا به خیر بگذرونه..و اما...شاید چیزی که خیلیا رو فریب داد همین چشماش بود.همین دو تا تیله ی خاکستری با رگه های مشکی...چشماش فوق العاده بود. طبق معمول وارد کلاس که شد یه لشکر همراهش بود.نه که بگم همه دختر،اتفاقا پسرا بیشتر بودن..یه لشکر که امیررایا سردسته اش بود.از امیررایا زیاد شنیدم.امیررایا رستم پور..یه پسری که مهره ی مار داره.. از خودمتشکر و یه کم مغرور ولی اخلاق خوبش باعث شده که خیلیا مِن جمله پسرا باهاش دوست باشن ...تا چشمم بهش خورد یه کوچولو از اعتماد به نفسم کم شد!.اما باز هم تو تصمیمم مصمم بودم و یقین داشتم که من می تونم... کلاس تموم شد و این یعنی شروع کار من!.هفت هشتا نفس عمیق کشیدم.دستام رو مشت می کردم و دوباره آزاد می کردم.چشمام رو بستم و به خودم قوت قلب دادم.با قدمهای رسا رفتم سمتش.یه گله پسر دورش بودن و می گفتن و می خندیدن.وای خدا.. این همه پسر؟من چطور حرف بزنم؟با فکر انتقام آروم شدم و محکم گفتم:آقای رستم پور...ببخشید!

همه خفه خون گرفتن.امیررایا آروم برگشت سمت من.با یه نگاه سر تا پام رو از نظر گذروند و یه تای ابروش رو داد بالا:

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم یه کم از اون همه غرورم کم کنم.گفتم:میشه جزوتون رو امانت بگیرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه ی کلاس رفت رو هوا...دلم می خواست تک تک اون دوستای یالغوزش رو سیر بزنم ..عوضیا..همچین می خندیدن انگار که اومده باشن سیرک و منم دلقکم!خود امیررایا که زل زده بود توی صورتم.شاید می خواست واکنشم رو ببینه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر غرور توی صدام ریختم تا کف امیررایا ببره:شنیدید آقای رستم پور..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا جزوه رو داد دستم:بفرمائید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم سریع از اون کلاس خارج بشم که نمی دونم چی شد با مخ رفتم تو زمین.آیییی...لعنتی..الان بدترین موقع بود واسه افتادن.همه زدن زیر خنده ولی اینبار جوری که انگار خنده دارترین صحنه عمر نکبتیشون رو دیده باشن.یعنی اون لحظه من دلم می خواست زمین دهن باز کنه و من رو ببلعه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهادی:بابا خانوم آرمان نترسید..آروم..جزوه که فرار نمی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام نژاد:امیررایا هم فرار نمی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صیادی:خانوم آرمان جزوه ی منم کامله ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم بلند شدم و از دانشگاه بیرون رفتم.خیلی اعصابم خورد شده بود.حس می کردم الاناست که سکته کنم!با مرور هدف اصلیم آروم تر شدم..نباید از هیچ تلاشی دست بکشم.باید محکم باشم..اگه تا حالا صرفا به خاطر گلاره و ترانه بود،از حالا به بعد تلاش می کنم چون من وقتی یه کار رو شروع کردم دیگه تا تهش هستم،حتی اگه همه دنیا مانعم بشن!.چون من رویام.رویا آرمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزوه ی امیررایا دیدنی بود.همه اش شماره بود،با خط و رنگهای مختلف!.ضایع بود که هر کس ازش جزوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفته روش شماره نوشته...صفحه ی اخرش هم دلنوشته های ملت بود..خودکار قرمز رو برداشتم.خوش خط نوشتم"من یک نابودگرم!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشتم ولی بدون هیچ نام و نشانی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم توی هال.بچه ها نشسته بودن و فیلم می دیدن.منم رفتم نشستم کنارشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آناهیتا:چه خبر خانوم زورو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:فعلا تازه شروع کردم.یه قدم بالا رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براشون داستان رو تعریف کردم.اول همه جز گلاره که داغش تازه بود زدن زیر خنده..یه کرکری راه انداخته بودن..!همش همه به افتادن من می خندیدن.سیما و پگاه بلند شدن و نقش دراوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما با مخ رفت تو زمین.پگاه که نقش امیررایا رو داشت سریع رفت سمتش و گفت:وایییی..خوبید رویا خانوم؟خدا مرگم بده..شماره ی من که دست همه بود می تونستین زنگ بزنین نامه ی عاشقونه اتون رو بخونین..دیگه لازم نبود که خودتون رو به زحمت بندازین!!..فرهادی سگ تو روح شده بیا کمک!!..نیما(بهرام نژاد)برو یه لیوان آب قند بیار..بدو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم و گلاره رو هم به خنده انداختیم ...کلا شب عالی بودوالبته از این به بعد هر شب همین آش و همین کاسه است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلی نفس عمیق کشیدم و یه پناه برخدا گفتم و جزوه به دست رفتم سمتش.سعی کردم مهربون حرف بزنم. حرف مامان بزرگ خدا بیامرزم توی ذهنم مرور شد"مردا آروم آروم خر می شن!"...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای رستم پور..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رو شکر اون دوستای چلغوزش نبودند:بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزوه رو به سمتش گرفتم:ممنون..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزوه رو گرفت : به کارتون اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...خیلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند پیروزمندانه تحویلم داد که معناش رو نفهمیدم.خندید و گفت:حالا کدوم قسمتش بیشتر به دردتون خورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیکه پروند بی شعور.عین خودش لبخند زدم و گفتم:بخش فورمولوژی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به معنای خر خودتی زد و گفت:آها...بخش فورمولوژی...خوب!خوش حالم که به دردتون خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دندون نمایی به معنای تو خر تری زدم و گفتم:در هر صورت ممنونم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز قرار بود من و سیما و پگاه بریم بیرون..پگاه و سیما و آناهیتا و گلاره و ترانه هم اتاقی های من بودند. گلاره دخترعمه ی من بود.سیما و پگاه هم همشاگردی های من از کلاس نهم بودند...من و پگاه و سیما دندونپزشکی می خوندیم و گلاره هم دندونپزشکی و ترانه و آناهیتا و روژان هم پرستاری می خوندن...داستان آشنایی یا دیدار ترانه و امیررایا هم داستان دراز دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آناهیتا بیست و چهار سالش بود.یه دختر قد بلند و هیکلی ولی رو فرم..یه صورت کرم رنگ،موهای فر درشت مشکی...چشمای قهوه ای سوخته و دماغ و دهن متناسب...یه اخلاقی داشت که خیلی حساس و غیرتی بود.کلا نسبت به همه چی حساس بود..منظورم روی مسائل مربوط دوستاش بود..! آناهیتا ولی ته دلش هیچی نبود.مثلا ده ساعت داد و هوار میکنه ولی بعدش مهربونه و یادش میره!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روژان همسن آناهیتا بود.موهای بور ل*خ*ت و چشمای قهوه ای...کلا بور بود.قدشم خوب بود و لاغر...کلا دختر عشقی بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما بیست و سه سالش بود.یه دختر نسبتا کوتاه با موهای صاف طلایی و چشمای آبی...شاید تنها چیزی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی صورتش توی ذوق میزد دماغش بود.البته به امید خدا می خواست عملش کنه..ولی در کل خیلی خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود.سیما کلا دختر خوبی بود..من باهاش خیلی صمیمی بودم...البته من سعی می کنم با همه صمیمی باشم!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلاره که دختر عمه ی بزرگم بود.بیست و دو سالش بود.گلاره یه کم لوس بود و خیلی شکننده...چون تک دختر بود.فقط یه داداش به اسم گرشا داشت که خیلی خودشیفته بود..البته الان گرشا جوووون اینجا نیستن و خارجن!گلاره قیافه ی ساده اما تو دل برویی داشت!.یه قیافه ی کاملا شرقی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه بیست و یک سالش بود.یه دختر خوشگل اما ساده...چشمهای سبزی که بیشتر زرد بود و موهای قهوه ای...دماغ معمولی و بدون قوز و اما یه لب باریک..یه کمی هم کک ومک داره...ولی خوبه...به صورتش میاد...باحاله...با شروع انتقام من از امیررایا اونم به کل فراموش کرد..اون خودشو اذیت کرد وگرنه نشون کرده ی پسر عموش بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و اما پگاه...پگاه همیشه واسه من یه شخص خاص بوده و خواهد بود.پگاه یه دختر بلند و کاملا هم تیپ من هست..صورت سفید و لپ قرمزی..چشمای مشکی خیلی وحشی...چشمای منم مشکی بود اما وحشی نه...دماغ و دهن معمولی..و اما اخلاقش!..اخلاقش از بس گنده همه دوستش داریم.. یه کم پسره...لاته...ولی عشقه...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(اون تصویر اول داستان برای اینه که یه تصور از رویا داشته باشین)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما:خوووب...بریم کجا؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه:بریم سر قبر ننه ی من!آخه الاغ قرار بود بریم کجا؟..می خواستیم بریم تو بلوز بگیری این یالغوز(من!)بره مانتو بگیره!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هووووی...یالغوز خودتی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه:حالا.. اصلا یالغوز امیررایاس!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه امون خفه خون گرفتیم...وااای نه...امیررایا جلومون بود!! به جز سیما که هفتاد سکته زده بود من و پگاه کاملا ریلکس بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه:به..امیررایا...سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم دست دادن.امیررایا :سلام..اسم خودمو شنیدم!منظورت از یالغور چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه که کلا از رو نمیرفت:یالغوز؟اوممم...دقیق معنیشو نمی دونم..ولی شاید یه معنایی تو مایه های چلغوز بده.اصلا هر دو از یه ریشه ان!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه...فک کنم به غرور نجومی اولیا حضرت بر خورد!!دستش رو بیرون کشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا:شیر پگاه..بستنی پگاه..لبنیات سالم پگاه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه یه تای ابروش رو داد بالا.لات گفت:حالا خوبه از اسم من استفاده کردن.می ارزید که اسمشو گذاشتن روی یه شرکت بزرگ تجاری...ولی تو چی؟اسم تو رو حتی روی یه خشتک دوزی هم نمی زارن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا توانایی خوبی توی کنترل خودش داشت..ولی خوب ضایع بود که اعصابش به همه ریخته است..ولی خیلی معمولی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسم عمه اتو بزارن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو یه پسر اومد ونذاشت امیررایا حرفشو تموم کنه و متعجب به ما نگاه کرد و پرسید:اینا کین امیررایا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم!..آدرس پرسیدن منم نشونشون دادم(رو به ما)خوش حال شدم خانوما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه براش دهن کجی کرد و گفت:کفنت کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا خندید و به من نگاه کرد..از کنارشون رد شدیم.سیما که زبونش بند اومده بود.ولی ما همش می خندیدیم...من یه مانتوی صورتی گرفتم...رنگهای دیگه هم می پوشم ولی رنگ های تیره رو بیشتر!. این مانتو ساده بود اما شیک..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای دانشگاه گرفته بودم. یه شیر کاکائو هم گرفتیم و رفتیم خونه..بچه ها هم گفتن که مانتو صورتی خیلی بهم میاد..منم ذوق کردم.یه شام دور همی هم خوردیم و فیلم دیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز همون مانتو صورتی رو پوشیده بودم و یه شلوار مشکی و مقنعه مشکی...اهل رژو خط چشم و کلا آرایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبودم..اجبار مامان و بابام هم نبود..ولی کلا خودم آرایش رو دوست نداشتم..!ولی به موهام خیلی می رسیدم چون دوستشون داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کفش پاشنه سه سانتی پیوسته هم پوشیدم.امروز سیما نمیومد..من و پگاه آماده ی رفتن شدیم.یه کم دیر رسیدیم ولی استاد هنوز نیومده بود..تا وارد کلاس شدیم فرهادی که کلا با من لج بود داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وووی بچه ها..نیگا...پلنگ صورتی.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به من نگاه کردن و زدن زیرخنده..خودم رو حفظ کردم و رفتم سمتش.این اولین باری بود که می خواستم تو جمع جوابشو بدم. خود الدنگش تیپ قرمز زده بود..انگار که خود گوجه اش رو تو آینه ندیده بود.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ژست مغرور بهش نزدیک شدم و دستم رو اهرم میز کردم و گفتم:تو ببند دهنتو گوجه...گنده تر از دهنت بر ندار که بد میبینی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و خواستم به راهم ادامه بدم که داد زد:مثلا چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که به راهم ادامه می دادم،گفتم:بهتره بهش فکر هم نکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا رو دم در دیدم که یه لبخند رو ل*ب*ش بود.پگاه بهم چشمک زد و نشستم.استاد وارد شد.همه ساکت بودیم و استاد هم درس می داد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا که دقیق هم نمی شناختمش اومد نزدیکم و مودبانه پرسید:ببخشید...خانوم آرمان می تونم جزوتون رو بگیرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمائید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جزوه رو بهش دادم.البته جزوه ی پگاه رو.یه حس ششمی نذاشت که مال خودم رو بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو ماه بعد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رابطه ی من و امیررایا خوب شده بود.نه بگم دوست شدیم ولی باهم خوبیم..سلام و خداحافظی و احوال پرسی و چه می دونم تا همین حد..و این پیشرفت چشمگیر تنها توی توی دو ماه رخ داده!!..و این یعنی من به قول مادربزرگ خدابیامرزم تونستم امیررایا رو رام کنم ولی هنوز نتونستم خرش کنم!!..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز من و پگاه و سیما یه مهمونی دعوت شده بودیم که از طرف امیررایا بود.یه دورهمی همه ی بچه های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس بود.من یه بلوز اسپرت سفید پوشیده بودم که روش طرح های نامنظم اما قشنگی بود.یعنی خیلی به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم میومد..یه شلوار جین مشکی هم پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام رو هم بستم.اصلا دوست نداشتم توی این دورهمی لباس ل*خ*تی بپوشم.توی کلاس ما یه چیز زیاده به نام چشم هیز!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه در رو باز کرد.طبق معمول خانوم تیپ مشکی زده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:چطوری بتمن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بت من عمه ی خدابیامرزته!!..آماده ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم نگاه کردم و گفتم:آره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بلند کردو نگاهم کرد.عصبی گفت:آخه سگ تو روح شده این چه ریختیه؟داری میری مراسم چهلم؟داری میای مهمونی... فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...باشه الان یه کفش بپوشم خوب میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد اول یکی زد توی سرم و بعد هم گفت:آخه بی شعور...صورتت عین میته!!!...یه رنگی بمال بهش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امکان نداره..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتی من میگم آرایش کن یعنی آرایش کن..(داد زد)آناهیتا...آناهیتا بیا یه دستی به این خل و چل بکش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آناهیتا استاد آرایشگری بود.آناهیتا اومد و پگاه رفت. فقط گذاشتم یه رژ ساده بزنه...خوشم نمیومد از آرایش!... واسه دست و پام لاک زدیم...من لاک می زدم و آناهیتا طرح می کشید...خلاصه پالتوی مشکیم رو هم پوشیدم.شال مشکی هم پوشیدم و رفتم تو هال.. پگاه و سیما هم آماده بودن.پگاه یه سری از روی تاسف تکون داد و با هم سوار ماشین الهام شدیم.الهام یکی از بچه های کلاس بود که به دلیل داشتن خودرو قرار شد بیاد سراغمون!!..الهام یه پرادو ی مشکی داشت..من جلو نشستم و حرکت کردیم.الهام هم یه تیپ قرمز زده بود. منتظر استقبال گرم امیررایا بودم..چون مطمئن بودم توی این مدت انقدری روش اثر گذاشتم که یه جور خاص باهام برخورد کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد یه امارت خیلی بزرگ شدیم.الهام ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم.یه باغ خیلی بزرگ بود که باید یه پیاده روی سنگی رو طی می کردی تا به در اشرافی ورودی می رسیدی..دم در یه خانوم پالتوهامون رو گرفت.ماشاالله...بچه ها همه سرگرم بودن... البته از تصورم بهتر بود..یه میز پر از نوشیدنی روی میز بود..وقتی رفتیم تازه فهمیدم فقط بچه های دانشگاه نبودن و این مهمونی یه پارتی بود.یه کم عصبی شدم..چون فهمیدم پگاه بهم نگفته که پارتیه...امیررایا رو دیدم..یه پیرهن آستین بلند تنش بود که آستینش رو جمع کرده بود. پیرهن چهارخونه سورمه ای،قهوه ای،مشکی بود..یه شلوار مشکی هم پاش بود.مدل موهاش هم همون مدل بود. واقعا خوش تیپ شده بود.دم گوش یکی از دخترای خدمتکار یه چیزی گفت و اونم سرش رو تکون داد و رفت.ما رو دید.نه لبخندی نه ذوقی...اومد سمتمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نیمچه لبخندی به زور زد و گفت: خوش اومدین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سلام گفتم.جواب نداد ولی وقتی سیما و پگاه سلام گفتن اونم متقابلا جواب داد.بعدش هم بهمون گفت که هر چی می خوایم به خدمتکارا بگیم و بعد هم با عرض پوزش رفت!.یعنی بد زد تو برجکم..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:این امل که از قبل هم بدتر شد!قبلنا سلام میکردا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه خندید و گفت:والا من گفتم الان میاد با لبخند و حتی بهت درخواست ر*ق*صم میده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما ساکت بود.جلوش دست تکون دادم و گفتم:عاشق شدی؟حواست کو؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج گفت:ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه چپ چپ نگاهش کرد و گفت:فک کنم عاشق شده!!!..اونم با یه نگاه؟میگم این امیررایا مهره ی مار داره شما بگین نه!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما غر غر کرد و به بقیه نگاه کرد.منم رفتم تو فکر...مسخره! اصلا چش شد؟؟والا قبلش یه جوری رفتار می کرد با خودم می گفتم عاشقم شده!! ای خدا...الان که حداقل ده پله رفتم عقب!! رفتم تو زیرزمین...خونه ی اولم نه ها زیر زمیییین!!! یهو با خودم گفتم ولش کن بابا به درک!!..جهنم!می خوام صد سال امیررایا شکست عشقی نخوره! ولی با دیدن لبخندش و عشوه اومدن دخترا حرصی شدم و این دفعه خودمم به لیست انتقام گیرا اضافه شدم!!..باید آدمش کنم..کاری کنم که به دست و پام بیوفته..همونجور که الان دخترا آویزونشن تا باهاشون بر*ق*صه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه:رویا نگاه....نگاه سارا چطور آویزونش شده...داره جون میده!! از حق نگذریم این امیررایا هم ناز میکنه...بابا دو دیقه باهاش بر*ق*صه چی ازش کم میشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما:من دقیق نمی دونم ولی دوستاش گفتن تا حالا که دیدنش با هیچ دختری نر*ق*صیده..اصلا من خودم شک دارم بلد باشه بر*ق*صه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه بابا...کلاسش تو حلقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بابا من نمی دونم این امیررایا بالاخره منفیه یا مثبت؟میگن دوست دختر نداره دخترا آویزونشن از اون ور اصلا به تیپ و قیافه اش هم نمی خوره که بچه مثبت باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما مرموز گفت:دستهای پشت پرده!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدیم.آهنگ پشت سر هم پخش می شد و ملت هی هی وول می خوردن...برامون نوشیدنی اوردن که دختره گفت آب میوه ان و مشروبا روی میز کنار مبلان...من که کلا نخوردم.ولی به جاش شام خیلی خوردم جوری که پگاه از زیر دستم کشیدش..راستش امیررایا روی یه میز ده نفره نشسته بود که دختر و پسر با هم بودن و همه هم بچه های دانشگاه بودن..و متاسفانه رو به روی من!! اون می خندید و دخترا عشوه میومدن و من از این حرص می خوردم..وقتی که حرصی می شدم هم کلا غذا می خوردم...در حد مرگ میخوردم!! دلم می خواست خودم می رفتم و انگشت می کردم تو چشمای دخترا...تا بس کنن !!! اون املا هی عشوه میومدن و بقیه پسرا هم می خندیدن و امیررایا هم لبخند می زد!!..دیگه داشتم کنترلم رو از دست می دادم...از خنده های پسرا حرص می خوردم... از این که دخترا خودشون رو کوچیک می کنن و براشون مهم نیست یه مشت الدنگ بهشون بخنده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما با امیررضا رفتن وسط...همه وسط بودن...پگاه هم رفت.منم خیلی خوب می ر*ق*صیدم ولی....فقط من و امیررایا وسط نبودیم.یهو چشمم رفت سمتش...به پیست نگاه می کرد.دوستاش بهش می گفتن بیا ولی اون گاهی با اشاره ی ابرو و گاهی با دست می گفت نه...جهنم!.نرو...اصلا من موندم حضور اون توی پیست ر*ق*ص می خواد چیزی رو تغییر بده که این همه بهش تعارف میکنن؟ همینجوری کردن که غرورش تا عرش خدا هم بالا می کشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا از پسرا اومدن و پیشنهاد ر*ق*ص دادن ولی چون بوی الکلشون تا صد فرسخ اونوتر هم می رفت بی خیال شدم!! والا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمونی رو به اتمام بود.الهام رو صدا زدم و لباس پوشیدیم و آماده ی رفتن شدیم. از امیررایا خداحافظی کردیم و رفتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمونی بدی نبود...باعث شد درون کثیف خیلیا رو ببینم..باعث شد خیلیا رو بشناسم..ببینم کیا وا می دن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کل خوش گذشت...منهای اون ضدحال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها بودم.دانشگاه هم تعطیل شده بود.داشتم می رفتم سمت خونه اما هوا خیلی تاریک بود..امروز کارمون خیلی طول کشید. نمی ترسیدم ولی مامان اصلا خوشش نمیومد تا دیروقت بیرون باشم...میگفت دختری که توی هوای تاریک بیرونه همونیه که تا صبح خونه نمیره...مامان منم یه فیلسوفیه واسه خودش!!کیف شونیم روی شونه ی راستم بود.یهو صدای یه موتور اومد.بعدش هم کشیده شدن کیفم.کیفم رو کشیدم.محکم خوردم زمین.فقط دسته اش توی دستم موند.خیلی بد شد.دستی رو کنارم دیدم.منو آروم بلند کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم آرمان...خانوم آرمان خوبین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط صدا رو دریافت می کردم و نمی تونستم جواب بدم.در ماشین باز شد و من رو نشوند.خودش هم بعد چند ثانیه نشست.تند روند و یه جا نگه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد.سوز هواباعث شد اشکم دراد..امیررایا رو دیدم..تکدانه رو به سمتم گرفت.نتونستم بگیرمش.به خوردم دادش... حالم بهتر شد ولی...شک بدی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا سهم نگاه کرد و گفت:فک نمی کردم نازک نارنجی باشی..خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیفمو دزدیدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیز خاصی توش بود؟تهش دو تا رژ و یه کرم و آینه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی ولی اروم گفتم:گردنبند یادگاری مادربزرگم توش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا:حالت خوبه؟لازم که نیست بریم بیمارستان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا:رویا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که شنیدم وقت بود شاخ درارم...رویا؟؟؟یعنی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.با اون چشمای خوشگلش بهم خیره شد.ته دلم یه جوری شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا:می خوام باهات رو راست باشم...و البته چند تا حقیقت رو بگم..خوب من روز اولی که تو رو دیدم خیلیی برام عجیب بودی... چون همه ی دخترا یا جفت گیری کردن یا تیکه می پروندن...اون بین شخصیت مغرور تو ستودنی بود.توی چهره ات هم غرور بود و غرور...بازم کارت نداشتم..خیلی منتظر موندم تا تو هم مثل خیلیای دیگه بیای سمتم اما نیومدی...تا اینکه بعد از 8ترم اومدی.. خیلی برام عجیب بود که بعد از هشت ترم اومدی و جالب اینه که یهویی جزوه ام رو خواستی....اصلا من از تعجب داشتم می مردم و البته خیلی هم خوش حال شدم.چون بالاخره تو اومدی سمتم...بازم منتظرت موندم تا یه حرکت دیگه کنی...روزی هم که با فرهادی دعوات شد(نیم لبخندی زد)..اولا فکر می کردم چون ضعیفی حرف نمی زنی و کل کل نمی کنی...اما روزی که فرهادی رو چزوندی خوشم اومد..البته بگم که اون مانتو خیلی قشنگ بود.باورت نمی شد فرهادی تا یه هفته حرف نمی زد!...بد لهش کرده بودی..! توی کلاس ثابت کردی که از حق خودت دفاع می کنی...یعنی می تونی!!..و در مورد اون پارتیه...شاید بگی چرا سرد رفتار کردم؟؟ دلیلش..می خواستم خوب زیرنظر بگیرمت و ببینم با سرد رفتار کردن من وا میدی یا..؟دیدم که عاشقم نیستی...دیدم که چقدر توی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارتی سنگین رفتار کردی...حتی آرایش هم نکرده بودی و این برای من خیلی عجیب بود!!...کلا شخصیت تو واسه من خیلی عجیب و خاصه..به من فرصت بده رویا..می خوام کشفت کنم...ببینم پشت این کوه غرور چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب،منم از این اخلاقات خوشم اومده و می خوام...ببین این اولین باریه که از کسی می خوام که باهام دوست بشه...خودتم خوب می دونی که من هیچ وقت دروغ نمی گم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب...همش که من حرف زدم تو نمی خوای چیزی بگی؟از خودت بگی؟نظرت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم چی بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و می خواستم چیزی بگم که یهو همه ی بدنم گر گرفت...گرمی چیزی رو روی ل*ب*م حس کردم.اگه بگم کاملا بی حس شدم دروغ نگفتم...اصلا نمی دونستم توی اون لحظه چه کاری درسته...این حرکت امیررایا خیلی غیرمنتظره بود.ل*ب*ا*ش رو اروم برداشت و چشماش رو باز کرد.سریع موقعیت رو سنجیدم.فقط تونستم توی اون لحظه تمام قوام رو جمع کنم و سیلی محکمی توی گوش امیررایا بخوابونم..امیررایا دستش رو روی جای سیلی گذاشت و بعد هم آروم آروم یه پوزخند زد.دیگه تمام کنترلم رو از دست دادم.پیاده شدم و در رو محکم به هم کوبوندم..عصبی توی پیاده رو راه می رفتم.تا خونه شاید حدود نیم ساعتی راه بود. دو تا پسر یغور جلوم ظاهر شدن.می خندیدن و خیلی ضایع بود که مستن..به سمتم اومدن و از همون لبخندای شیطانی می زدن. اونقدر حرصی بودم که رفتم بزنم تو سروصورتشون که یه دست دیگه وارد کار شد و دو تا مشت جانانه به اون دو تا نره غول زد. یهو نمی دونم چی شد که شدن چهار تا...فک کنم من مست بودم چون هر لحظه یکی بهشون اضافه می شد...وقتی که خوب امیررایا رو زدن و دل من رو خنک کردن فرار کردن...من حتی یه جیغ هم نکشیدم.خواستم برم ولی عذاب وجدان داشت نابودم میکرد..چشمام رو بستم و یه متری از امیررایا دور شدم.ولی دیدم تکونی نمی خوره..برگشتم.مطمئن بودم که اثر انگشتم روی در ماشینش هست و اگه بمیره هم یه پرونده درست میشه و من پام توی کلانتری باز میشه!.شاید هفتاد درصد به همین دلیل برگشتم.تمام سر و صورتش زخمی بود.تکونش دادم...جواب نداد.صداش زدم.به سختی بلندش کردم و دستش رو دور گردنم حلقه کردم.از شانس خیلی بد من هم پرنده اون اطراف دور نمی زد..حدود پنج دقیقه طول کشید تا به ماشین برسم.در رو باز کردم.روی صندلی ولو شد.چند تا سیلی زدم.سرم رو روی قل*ب*ش گذاشتم.می زد.ته دلم خیلی یه جور شد.سرم رو تکون دادم تا از فکر بیام بیرون.گوشیش رو از توی جیبش دراوردم.رمز نداشت خدا رو شکر...سریع رفتم توی مخاطبین.اولین شماره که دستم بهش خورد رو زدم.نوشته بود آرتمن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو ببخشید...امیررایا حالش بده.لطفا آدرس رو یادداشت کنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میاین می فهمین...آدرس رو بنویسین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرس رو گفتم و قطع کردم.یه کم مخاطبا رو بالا پایین کردم که چشمم به عکس خودم افتاد.باورم نمی شد...یه عکس از من بود.فقط از صورتم بود ..توی یه روز برفی که هم خندیده بودم هم صورتم قرمز شده بود.خیلی قشنگ افتاده بودم..اصلا امیررایا شماره ی منو از کجا داره؟؟پس..؟یعنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو روی داشبورد گذاشتم و منتظر موندم.اصلا نمی دونستم توی این وضعیت می بایست چی کار کرد!؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند دقیقه یه کمری کنار آودی امیررایا متوقف شد و بعدش یه پسر خیلی خوشگل بیرون پرید. یه پسر قد بلند خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیپ نگران و هول به سمت ماشین اومد.چند بار امیررایا رو صدا زد ..بعد سمت من برگشت و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نبردیش بیمارستان؟ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین خودش عصبی گفتم:هوی...بفهم با کی حرف می زنی...دوما من رانندگی بلد نیستم!!چطور می خواستم ببرمش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا رو بلند کرد و توی ماشین خودش خوابوند. سوار شد.به من گفت که برو ماشین رو قفل کن و خودتم بیا. حوصله دعوا نداشتم.ماشین رو قفل کردم و صندلی جلو نشستم.چنان این بشر تند رانندگی می کرد که همه ی آب و اجدادم رو به چشم دیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم برو...زخم شمشیر که نخورده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرعتش کم کرد و وارد بیمارستان شد.سریع امیررایا رو برد و منم پیاده شدم.وارد بیمارستان شدم.رفتم پذیرش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید این مرده که زخمی شده بود و تازه اوردنش کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتاق دوازده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشین میشه آینه اتون رو بگیرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آینه کنار دستش رو بهم داد.ووو...موهام همه شاخ شده بود.موهام رو مرتب کردم و چشمم خورد به ل*ب*م.دوباره عصبی شدم!.آینه رو دادم و رفتم سمت اتاق دوازده..اونقدرا هم بی وجدان نبودم.ولی می دونستم که چیزیش نشده و ثانیا خیلی ناراحت و عصبی بودم. اون حق نداشت منو بب*و*سه!.یه کم دلم نگران بود ولی سعی داشتم سرکوبش کنم..هدف من یه چیز دیگه بود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق شدم.صورتش رو شسته بودن و به هوش اومده بود.تا من رو دید سرش رو به سختی بلند کرد.من رو که دید یه لبخند نشست رو ل*ب*ش..سعی کردم خیلی مغرور و یه کمم عصبی رفتار کنم تا متوجه ی رفتار زشتش بشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا با صدای خش خشیش گفت:تو که اینجایی...فکر کردم قهر کردی رفتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه الان اینجایی رو مدیون منی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا جدا؟؟پس خیلی هم ناراحت نشدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم منظورش با ب*و*سه بود.برگشتم که برم که صدام زد.ولی توجه نکردم...چند دقیقه بعد صدای خنده اش اومد...تا مرز سکته پیش رفتم...خیلی حرصی شده بودم.!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم از بیمارستان خارج بشم که کسی صدام زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رویا خانوم...رویا خانوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم.همون پسره آرتمن بود.اومد سمتم و گفت:وایسین...امیر گفت برسونمتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لازم نکرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم که دستم رو گرفت.با اخم برگشتم سمتش و تمام عصبانیتم رو سرش خالی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دست منو ول کنین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه آروم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور توی ماشین نشستم.البته به نفعمم بود.توی ساعت 10من چه طور می تونستم برم خونه؟؟! اونم توی این شلوغی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شد.آرتمن گفت:ببخشید مجبور شدم دستتون رو بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابشو ندادم.گفت:خوب کجا برم رویا خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آدرس رو گفتم.امروز روی کاملا مزخرفی بود.صدای پیانو اومد...اه!.آهنگی از یانی که خیلی ملایم و قشنگ بود.یه کم باعث شد به اعصابم مسلط شم.خواستم پیاده شم که گفتم بده خداحافظی نکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و بعد هم اون رفت.اصلا در کف اینم که بچه ها اینقدرنگرانم شدن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد شدم.یعنی با کله توی فیلم بودن...خرم سلطان بخوره تو سر همه اتون!! اصلا نمی دونم این فیلم چی داره؟! خسته بی رمق رفتم توی اتاقم و سریع لباسام رو عوض کردم.روی تختم دراز کشیدم و بدون فکر به هیچ احدی خوابم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای امیررایا چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای خدا مرگم بده...چی شده عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیررایا داداش خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیررایا دست وپا شکسته شدی که...چی شده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه داش امیر...ددی زده یا مامی یا عشقت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر اوهو...نمردیم امیر زخم و زیلی رو هم دیدیم!! امیر حالا ما رو می شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیر عشقم کی چش و چالت رو دراورده؟؟داش امیر پاشو این مسخره بازی ها بهت نمیاد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیررایا کی صورت عروسکیتو گاوی کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا همون حرفایی بود که روی مخ من راه می رفتن!!!...وووویییییییی!..حالا انگار چش شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به من نگاه کرد.لبخند شیطانی رو ل*ب*ش بود.نگاه همه به سمت من برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:شما می دونین چی شده رویا خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی روی ل*ب*م نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرغرور و با پوزخند رو به امیررایا و بچه ها:فک کنم بدونم.راستش دیروز من به خاطر کار پروتز مجبور شدم دیر برم.داشتم می رفتم که دیدم آقای رستم پور داره دنبال یه دختر راه میره و سعی داره بهش شماره بده و باهاش حرف بزنه...اون دختره هی می گفت بسه ولی یهو آقای رستم پور دستش رو گرفت و خواست شماره رو توی دستش بچپونه که ظاهرا برادرای غیرتی دختره وارد صحنه می شن و تا می خوره آقای رستم پور رو می زنن..منم که کاری از دستم بر نمیومد جز نگاه کردن و خندیدن...آقای رستم پور خیلی سعی کردن بزنن ولی حتی نتونستن از خودشون دفاع کنن.مشت می زدنا ولی خوب می زدن تو هوا...آخه اون مردا خیلی یغور و قوی بودن...ببخشیدا ولی مثل مبارزه ی پشه و حبشه بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه ی کلاس رفت رو هوا...حتی صمیمی ترین دوستای امیررایا هم می خندیدن..به امیررایا نگاه کردم. امیررایا وقت بود بترکه... نگاهش نکردم.سرم رو انداختم پایین و به جزوه ام نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این خوب بود..مادربزرگ خدا بیامرزم می گفت:اگه می خوای یه مرد رو سمت خودت بکشونی ، قدرتت رو نشونش بده...غرورت و عشقت!!...بزار مردت بفهمه که واسه رسیدن بهش مردی...یادت باشه که واسه رسیدن باید تلافی کنی...تا بفهمه تو قوی و هیچ چیز نمی تونه تو رو بشکونه!!...مرد دلش زن قوی می خواد ولی نه قوی تر از خودش!.دلش می خواد زنش هر چی هم که هست به اون تکیه کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد مادربزرگم که میوفتم خیلی ناراحت می شم.تداعی تمام خاطرات خوشم همون لحظه هایی بود که کنار خانواده ام بودن...جای مادربزرگم خالی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد وارد شد و همه سرجاهاشون نشستن...پگاه هنوز هم می خندید...دوست داشتم از ته دل بخندم و تلافی کنم ولی خوب نمی تونستم جز یه پوزخند کج بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایی رویا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا امیررایا اجازه بده..میام دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رویا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودم بیام سراغت؟؟تولد توئه ها ولی همه هستن الا تو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی خواد...اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لباس که کاملا سلیقه ی امیررایا بود،تنم بود.یه لباس بنفش.خیلی ل*خ*ت نبود.دخترونه بود بیشتر ...خیلی تو تنم شیک بود.موهام هم بسته بودم.همه بودن..خودم نخواستم شلوغ باشه.امیررایا خواست... کفش های پاشنه بلند پوشیدم.آماده ی رفتن شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آژانس منتظرم بود.سوار شدم و رفتم سمت همون امارتی که مال امیررایا بود و قبلا اومده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد که شدم همه دست زدن و جیغ و هورا کشیدن...خودمم می خندیدم...همه تولدت مبارک می خوندن و تبریک می گفتن..تمام خونه تزئین شده بود.منم خیلی خوشحال شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واییییی.ممنون از همگی..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما:ما که کاری نکردیم...همه ی زحمت ها افتاد گردن امیررایا...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم.توی چشماش خنده دیدم.تمام محبتم رو توی چشمام ریختم.رفتم سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه عجب..رسیدی تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهن باز کرد چیزی بگه که روژان پرید وسطمون و رو به هر دو تامون گفت:آ او...تو یه جمع این کارا خوبیت نداره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا یه هولی بهش داد و گفت:تو چی میگی این وسط؟کدوم کارا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روژان چشماش رو شیطون کرد و بالا پایین کرد و گفت:همون نگاها...اصلا همین نگاهان که به چیزای بد بد ختم میشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدن زیر خنده...امیررایا چشم غره رفت.من مانتوم رو آویزون کردم.امیررایا پیش دوستاش نشسته بود.منو که دید یه برق خاصی توی چشماش دیدم ولی بعد خودشو سرگرم بچه ها نشون داد.منم به جمع اونا پیوستم.تا من رفتم نیما بلند شد و تنها جای خالی کنار امیررایا موند.نشستم و گفتم:این کارا چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:بابا تولد توئه...و تو هم باید کنار میزبان بشینی..کسی که این همه زحمت کشیده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیک رو اوردن.پگاه شال رو از سرم کشید.امیررایا بیشتر بهم نزدیک شد.چشمام رو بستم.آرزو کردم و شمع ها رو فوت کردم. همه جیغ کشیدن و دست زدن.با لبخند به همه نگاه کردم ..سامان پرید و دوربین اورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:الان وقت عکس گرفتنه...زود زود..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا بلند شد و دونه به دونه بچه های هم اتاقیم میومدن و عکس می گرفتن.یه عکس با هم هم گرفتیم.بعضی از دخترهای دانشگاه هم اومدن و عکس گرفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما چشمک زد و گفت:الان نوبت امیررایاست...بپر داداش تا سامان یه عکس مشتی بگیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا نشست.به همدیگه نزدیک شدیم.لبخند زدم.از ته دل! و کیچید...عکس گرفته شد. بعدش همه ی بچه های دانشگاه کنارم وایسادن...خود سامان هم اومد و دوربین رو روی تایمر گذاشتن.من و امیررایا و پگاه نشسته بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آناهیتا:همه بگین سیب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه سیب گفتیم و عکس گرفته شد.بعدش هم خدمتکارا اومدن و کیک رو بردن تا بِبُرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلاره:حالا نوبتی هم باشه نوبت کادوهاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول همه روژان اومد.یه دست لباس واسم گرفته بود.آناهیتا یه کفش گرفته بود.گلاره یه گردنبند گرفته بود.پگاه و سیما هم یه دست بند گرفته بود.همه ی بچه های دانشگاه هم رو هم یه آیفون گرفته بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما:این از طرف بچه های کلاسه به جز بردیا(فرهادی)!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه:شد عین سوهان فروشی ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرهادی واسه پگاه یه شکلک دراورد.می دونستم کلا خیلی از من بدش میاد.من:ممنونم...من نمی دونم کی بهتون رسونده ولی خوب من چند روز پیش گوشیم خورد و خاکشیر شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روژان:همونیکه زد شیکوندش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه زد توی پهلوش و گفت:آلو که زیر زبونت خیس نمیمونه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط امیررایا مونده بود.خیلی دوست داشتم بدونم چی گرفته!! سامان امیررایا رو صدا زد.امیررایا اومد و گفت:من که هیچی نگرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:خودتو لوس نکن الاغ..دو هفته اس داری خودتو واسه امروز می کشی...زر نزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا چشم غره رفت . با یه جعبه اومد سمتم.کنارم وایساد و گفت:بازش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی هیجان زده بودم.البته سعی کردم نشون بدم که هیجان زده ام وگرنه....جعبه رو باز کردم.یه کلید بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کلید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:بزن رو دکمه اش.بچه ها همه ساکت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ساکت شدن.زدم روی دکمه...صدای عجیبی اومد.به نظرم آشنا بود ولی خوب نمی دونستم مال چیه!؟دستم رو گرفت.همه دنبالمون اومدن.رفت سمت حیاط.به خدمتکار اشاره کرد.یهو کلی فشفشه روشن شد و من تونستم یه 206 سفید رو ببینم.همه جیغ کشیدن و اوه اوه گفتن..برگشتم سمت امیررایا و سعی کردم زیاد ناراحتش نکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیررایا ... من رانندگی بلد نیستم...پس...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و دست روی شونه ام گذاشت:میدونم.. امیررایا فکر همه چی هست! واسه این خریدم تا مجبور شی یاد بگیری.! قول می دم خودم یادت بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال شدم.خندیدم و خیلی شاد گفتم:ممنونم...خیلی ممنونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بازم دست زدن و اوه اوه گفتن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی رضا:والا خوش به حال ملت!.اون موقع که دوره ی ما بود با سه قل یادمون میدادن رانندگی کنیم...دویست و شش ماله دوره ی حرفه ای ها بود تازه مال اون مرفه های بی درد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدیم که روژان گفت:شانس نداریم که...بی اف ما میاد یه روسری می خره تولدت مبارک میگه و میره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان:اِ روژان..چه بی انصافی!!..من کی واسه تو روسری گرفتم؟همش که طلا ملا میگیرم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روژان:طلا رو که نه ولی فک کنم ملا رو می خری!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدن...بعد از خوردن کیک،نوبت ر*ق*صیدن شد!.همه رفتن وسط و آناهیتا آهنگ گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساسی که به تو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حس فوق العاده اس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عاشقی کسی شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که خیلی صاف و ساده اس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساسی که به تو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیچ کسی نداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اسم این حال دلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاشق شدن گذاشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا نگاهم کرد.نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این اولین باره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم داره میگه آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داره گرفتاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگو اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بیچاره دوست داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه قلب تیکه پاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد سمتم و دستم رو گرفت.سمت پیست برد.همراهیش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این آهنگ که پخش شد تازه همه متوجه ی ما شدن و کنار رفتن و پیست خالی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خود عشقی همون چیزی که توی قلب منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونی که بخاطرش همش داره نبضم می زنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح تا شب کارم هی خودمو تو دلت جا کردنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همه دنیا رو گشتم آخه تا که تو رو پیدا کردمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون دو تا چشم سیاه اخم نکن بت نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقد خوبی که اصلا بدیات به چشم نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا وقتی قل*ب*م بزنه عاشقت هستم یه سره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی زارم بزنه خیال رفتن به سرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بلد بودی خودت رو تو دلم جا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت هر جوری دلت خواست با دلم تا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با من یه کاری کردی که به تو وابسته شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا اون روز رو نیاره که یکی دیگه پیدا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بلد بودی خودت رو تو دلم جا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت هر جوری دلت خواست با دلم تا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با من یه کاری کردی که به تو وابسته شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا اون روز رو نیاره که یکی دیگه پیدا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشمات هوش از سر عالم و آدم می بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی وقتا نگات اصلا اسمم رو یادم می بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و تو نمی زاریم کسی بینمون رو بهم بزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه دل من و تو به هم از هر چیزی وابسته تره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون دو تا چشم سیاه اخم نکن بت نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقد خوبی که اصلا بدیات به چشم نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا وقتی قل*ب*م بزنه عاشقت هستم یه سره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی زارم بزنه خیال رفتن به سرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بلد بودی خودت رو تو دلم جا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت هر جوری دلت خواست با دلم تا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو با من یه کاری کردی که به تو وابسته شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا اون روز رو نیاره که یکی دیگه پیدا کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(Black Catsما دو تا از )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دست زدن و جیغ کشیدن...من شدم اولین کسی که امیررایا باهاش ر*ق*صید و این...و این یعنی فقط چند قدم تا پیروزی مونده... مهمونی رو به اتمام بود.همه کم کم می رفتن...فقط من وبچه هامونده بودیم که قرار شد امیررایا برسونمون.امیررایا گفت که می خواد یه چیزی نشونم بده..با هم رفتیم توی یه اتاق که دکور شیکی داشت.یه دکوراسیون سفید-مشکی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا:چشماتو ببند..من هنوز کادوی اصلیم رو ندادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم.ولی به گفته ی امیررایا چشمام رو بستم.سنگینی چیزی رو توی گردنم حس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چشماتو باز کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حسی توی من ایجاد شده بود.یه حس آرامش...!یه حس قدیمی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو باز کردم.اولین چیزی که چشمم خورد گردنبند مادربزرگم بود.از شدت خوشحالی برگشتم و خودم رو توی آغوش امیررایا جا دادم.آروم آروم دستاش حصار بدنم شد.منو به خودش فشار داد.از شدت برگشتن من کش موم باز شد و موهام آزاد شدن.امیررایا متعجب گفت:موهای خودته رویا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تائید کردم.موهام رو ب*و*سید و گفت:چقدر خوشگلن...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی ب*غ*لش گفتم:این بهترین کادوی تولد عمرم بود..ممنونم امیررایا.واقعا ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم بهترین هدیه ی عمرم رو دادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو عقب اوردم و گفتم:کدوم هدیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم تر ب*غ*لم گرفت و گفت:آغوشت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند ناخودآگاه روی ل*ب*م نشست!جلو تر رفتم! ولی بدترین چیز اینه که من هر چی جلو تر می رم از هدفم دور تر میشم...نه!..ولی من از امیررایا بدم نمیاد!نمی دونم!!توی آغوشش لذت بردم.موقع ر*ق*ص واقعا شاد بودم...شاید هم ه*و*س باشه...امیررایا مهره ی مار داره... قرار بود من امیررایا رو نابود کنم نه که عاشقش بشم و نابود بشم...راهی رو که اومدم رو نمی تونم برگردم..شاید هم به خودم تلقین می کنم که دوستش دارم...هر چی که هست یقین دارم حسم بهش تغییر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده...من توی این بازی شکست نمی خورم.از هر زاویه ی داستان که نگاه می کنم من شکست نمی خورم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق خارج شدیم.روژان سریع پرید سمتمون و به من خیلی نزدیک شد و به ل*ب*ا*م خیره شد.بعد عقب رفت و خندید و گفت:نه پس صحنه ی خاصی ایجاد نشده...ولی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمت بچه ها که مونده بودن چی شده گفت:ولی رویا بوی عطر امیررایا رو میده...پس!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یه لبخند شیطانی...من و امیررایا بهم نگاه کردیم و خندیدیم و شونه ای بالا انداختیم. خلاصه سوار آودی مشکی امیررایا شدیم..البته من جلو و بقیه عقب..اصلا من تو کف اینم چطور جاشون شد!!. حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پگاه:یه آهنگی چیزی...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سه ساعته داشتی می ر*ق*صیدی بس نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوچ!.امیررایا بزار یه آهنگ بزار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا یه دست توی موهای خوش حالتش برد و خواست آهنگ بزاره که روژان گفت:ساسی منکن بزار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیررایا از آینه نگاهش کرد و بعد هم گفت:من ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم داره...چند وقت پیش از ساسی منکن واسم آهنگ گذاشته بود.از پازل بند گذاشت.روژان از آهنگ های پازل بند متنفر بود.فک کنم سامان بهش گفته باشه!.آخه اون دوتا خیلی مچن! باند ها خیلی قوی بودن و امیررایا صداش رو تا آخر زیاد کرد تا بره روی مخ روژان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز هر شب فکرم با فکرت درگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گمون کنم دیره قل*ب*م داره میره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز هر شب چشمات تو خاطره هامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه باهامه نفسم میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی دیگه یه ثانیه نمیشه بگذره بدون تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقم همه چی واضحه من عاشقت شدم به جون تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون های نم نم باز دوباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره تو چشمام می باره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو به من بگو چی میدونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد این عشق نیمه کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی یکی حرفهات باورم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غم و غصه ام خیلی کم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه توی خوابم می دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دل تو عاشقم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون های نم نم باز دوباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره تو چشمام می باره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو به من بگو چی میدونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد این عشق نیمه کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی یکی حرفهات باورم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غم و غصه ام خیلی کم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه توی خوابم می دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دل تو عاشقم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو گرفت.باهاش همخونی کرد.جوری که حس کردم اون داره میخونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تو تنها بودن رویامه این روزا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو تنها من تنها آخه بگو چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیک تیک ساعت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچکی نمیدونه یه قلب دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد عاشق شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی تو منو دوست داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تو رو دوست دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوریم چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشقم با عاشقی می تونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه عوض بشه دنیای ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون های نم نم باز دوباره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره تو چشمام می باره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو به من بگو چی میدونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از درد این عشق نیمه کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی یکی حرفهات باورم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غم و غصه ام خیلی کم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه توی خوابم می دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دل تو عاشقم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.