درباره دختری به اسم باران هست که توی یک تصادف نامزدش رو از دست میده و بعد از چند ماه به توصیه یکی از دوستانش شراکت با یکی از طراح های لباس رو اغاز میکنه اما...

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۴ دقیقه

مطالعه آنلاین سرکوب
تری به اسم باران هست که توی یک تصادف نامزدش رو از دست میده و بعد از چند ماه به توصیه یکی از دوستانش شراکت با یکی از طراح های لباس رو اغاز میکنه اما...

صداي حزن الود بارون نوايي شد براي دل غم زده ام!

اي ساربان آهسته رو کارام جانم مي‌رود

وان دل که با خود داشتم با دلستانم مي‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بيچاره و رنجور از او

گويي که نيشي دور از او در استخوانم مي‌رود

گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون

پنهان نمي‌ماند که خون بر آستانم مي‌رود

محمل بدار اي ساروان تندي مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گويي روانم مي‌رود

او مي‌رود دامن کشان من زهر تنهايي چشان

ديگر مپرس از من نشان کز دل نشانم مي‌رود

برگشت يار سرکشم بگذاشت عيش ناخوشم

چون مجمري پرآتشم کز سر دخانم مي‌رود

با آن همه بيداد او وين عهد بي‌بنياد او

در سينه دارم ياد او يا بر زبانم مي‌رود

بازآي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين

کاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم مي‌رود

شب تا سحر مي‌نغنوم و اندرز کس مي‌نشنوم

وين ره نه قاصد مي‌روم کز کف عنانم مي‌رود

گفتم بگريم تا ابل چون خر فروماند به گل

وين نيز نتوانم که دل با کاروانم مي‌رود

صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من هم کار از آنم مي‌رود

در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن

من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي‌رود

سعدي فغان از دست ما لايق نبود اي بي‌وفا

طاقت نميارم جفا کار از فغانم مي‌رود

به رزاي مشكي توي دستم نگاه كردم،رزايي كه به حرمت داغي كه روي قلبم گذاشته شده بود رو سياه شده بودن!رزايي كه به سياهي بخت خودم بود!با ديدن جمعيت انبوهي كه دور مزارش جمع شده بودن قطره اشكي اروم روي گونه ي يخ زده ام غلتيد!عصاي چوبيمو زيرب*غ*لم زدمو سعي كردم بدون اينكه بلغزم به سمت جمعيت برم!صداي هق هق مادرش اتيش به دلم زد

-ارشياي منننن!پسر خوشگلممممم!نذاريدش اونجا!بچه ام تنها دلش ميگيرههه!منم باهاش خاك كنيييد!خــــدايااا!......عصاي چوبيم مثل چونه ام لرزيد ومحكم به زمين خوردم وآه ازنهاد دست و پاي شكسته ي من در اورد!

بغضي كه تااون لحظه كنترل كرده بودم تركيد!با ديدن خاكايي كه داخل قبر ميريختن دستمو به تنه ي درخت كنارم گرفتموبلند شدم!با هر بيل خاكي كه روي تن ارشيا ريخته ميشد انگار خون من كشيده ميشد و قلبم بود كه تير ميكشيد!يه قدم برداشتمو هق زدم!

“باران من نبايد چشماش باروني باشه،نبينم چشماي بارونيتو بارانم!”

اينبار نه تنها چوب دستيم بلكه تمام وجودم لرزيد و با شدت بيشتري به زمين خوردم!اينبار ديگه دردي احساس نكردم!با هق هق به زمين چنگ زدمو خودمو جلو كشيدم وبا صداي گرفته اي گفتم:نريز،توروخدا نريز!

ولي انقدر صدام گرفته و اروم بود كه خودمم نشنيدم!به تنه ي درخت چنگ زدمو بلندشدم!چشمام تار ميديد!نزديك كه شدم با ديدن تن پيچيده ش تو اون پارچه ي سفيدرنگ وخاكايي كه روشو داشت ميپوشوند جيغ زدم:

-نريز!توروخدا نزيز!ارشياي منو نكشيد!اون زندهست!تورو به خدا نكنيد!

كنارقبرش نشستم و به تن سفيد پوشش زل زدم

“-ارشيا توروخدا اروم برو،كم كم دارم ميترسما!

دستمو توي دستاي گرمش گرفت و به روم لبخند ارامش بخشي زد

-وقتي كنار مني از هيچي نترس خانومم!

-ارشيا داره بارون مياد،جاده ي صافم كه نيست،جاده چالوسه!يه كار نكن ديگه باهات نيام آش بخورما!

خنديد و باشه اي گفت اما از همون باشه هايي كه در نهايتش كار خودشوادامه ميداد!بيخيال سرموتكون دادم.من عاشق همين ديوونگي هاش شده بودم!

با صداي گوشيش و اسم مادرش كه روي صفحه ي گوشي نقش بست اخمي بين ابروهاش نشست

-باران صداي آهنگو كم كن!

آهنگو كم كردم،موبايلشو برداشت و جواب داد

-جانم؟

-...

-نه الان نميتونم بيام!باشه يه وقت ديگه،تهران نيستم!

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمش عميق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادر من،خواهش ميكنم ادامه نده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران به صورتش كه سرخ ميشد نگاه كردم!نميدونم چي بهش گفت كه اونطور از كوره در رفت و داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به درك!مرده شور خودشو مال و منال ميليارديشو ببرن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گوشيو پرت كرد كه همزمان شد باصداي بوق كاميون!بعدش فقط سياهي بود و سياهي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ياد اوري تصادف وحشتناكمون تو اون روز باروني و شوم هق هق ام اوج گرفت!من توي اون تصادف فقط دست و پام شكست چون كمربند بسته بودم اما...اما ارشيا...براي هميشه از پيشم رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فشاري كه به بازوم وارد شد وبلندم كرد به خودم اومدم!با ديدن چشماي پر نفرت مادرش كه حالا نفرتش صد برابر شده بود اشكام شدت گرفت كه يه طرف صورتم سوخت و محكم به زمين خوردم!پدر ارشيا دويد سمت مادرشو دستشو گرفت اما مادر ارشيا كوتاه نيومد!خم شد تو صورتم و بانفرت گفت: -اگه توي افعي نبود،الان پسرم زير خاك نبود!تو اونو ازم گرفتي،نميبخشمت!تو شوم بودي،از لحظه اي كه وارد زندگي پسرم شدي چيزي جز شر براش نداشتي!حالا كه كرديش زير خاك خيالت راحت شد؟؟اومدي چيو ديگه ببيني؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر ارشيا با چشماي به غم نشسته ش بهم خيره شد و در حالي كه سعي ميكرد زنشو اروم كنه از من دورش كرد و به پسر عمه ي ارشيا،اريا اشاره كرد تا هواي منو داشته باشه!هنوز جاي انگشتاي مادرش رو صورتم ميسوخت كه آريا اومد بالا سرم و زير نگاه سنگين و پر نفرت بقيه كمكم كرد تا بلند بشم!همه فاميل به جز اريا و پدر ارشيا از من متنفر بودن!حق داشتن!به هرحال ارشيا اولين نوه پسري خاندان فرهاني بزرگ به خاطر من تو روي همه شون ايستاده بود و ميخواست پشت پا بزنه به تمام ارث وميراثي كه بهش ميرسيد!صداي گرفته ي آريا رو كنار گوشم شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوار شو باران،ميرسونمت خونتون تا سرما نخوردي!تو امانت ارشيامي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرفش هم بغض رو توي گلوي من نشوند هم خودش!روزگارم بعد از اين بدون ارشيا قرار بود بگذره!اما چه جوري؟؟زير لب جواب خودمو دادم:جهنم وار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند روز از خاكسپاري گذشته بود نميدونم!چند روز بود گوشهي تختم بغ كرده بودم نميدونم!يه روز،دوروز،يه ماه،دوماه!ولي ميدونم اونقدري بود كه هنوز داغ دلم تازه ي تازه بود!اونقدري بود كه جاي انگشتاي مادرارشيا رو صورتم گزگز ميكرد!!مثل تمام اين مدت بي هدف به ديوار رو به روم خيره شدم”با تك بوق ماشينش شات رو يه بار ديگه روي گونه هام كشيدم ورنگشون زدم!!كيف زرد رنگمو برداشتمو بيرون دويدم!!تا پنج دقيقه ديگه ارشيا منفجرميشد!!پله ها رو پايين دويدم و براي مامان كه تو اشپزخونه بود دستي تكون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رفتم مامانِي!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به سلامت عزيزم!خوش بگذره بهتون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالبخند ب*و*سي براش فرستادمو از در دويدم بيرون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاصله خونه تا در رو دويدم و با ديدن اخماي توهمش دست روي چشمام گذاشتم ولبخند دندون نمايي زدم!دوباره به صورتش نگاه كردم و همونجا ايستادمو دستامو جفت كردمو به نشونه ي عذرخواهي جلوي صورتم گرفتم و لب زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوار شم دعوام نميكني؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند جاشو به اخماش داد و لب زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لوس نشو!سوار شو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدمو در جنسيس مشكي رنگشو باز كردم و سوار شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عرض شداقاي فرهاني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هميشه انقدر آن تايمي؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هميشه ي هميشه كه نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون بار اول بود45 دقيقه وايسادما!از دفعه هاي ديگه 5 دقيقه تاخيرم ميرما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گربه رو دم حجله كشتي الان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و بي حرف خم شد و از صندلي عقب دسته گل رز زرد رنگي رو گرفت سمتم كه نتونستم جيغ نزنم!!با ذوق دسته گل رو گرفتمو ازش تشكر كردم اما يه دفعه حواسم اومدسرجاش و برگشتم سمتش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از كجا فهميدي عاشق رز زردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند موذي زد و سري تكون داد!بدجنس زير لبي نثارش كردمو با ذوق به رزاي زرد دوست داشتنيم نگاه كردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نظرت راجبه كافه كافئين و يه شيرقهوه ي داغ چيه؟تو اين هوا ميچسبه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينبار با چشماي ريز برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه انگار جدي گفتي!اطلاعاتت راجب من خيلي تكميله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمكي زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگي نگي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كامل برگشتم سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ديگه چيا ميدوني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش اينبار عميقتر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اينكه ناهارم بايد بريم بتيس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمكي به روم زد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااخم رومو گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصنشم قبول نيست!تو همه چي ميدوني ولي من هيچي نميدونم ازت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديد و ماشين رو گوشه اي نگه داشت!دستمو توي دستش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينكه قهر كردن نداره عزيزمن!بپرس من جوابتو بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دستامون نگاه كردم!!گرماي دستاش دوست داشتني بود!دستاي ظريفم توي دست مردونه ش گم شده بود!با ديدن نگاهم كه روي دستامون ثابت مونده بود لبخند زد و دستمو بلند كرد و ب*و*سه اي روش نشوند!سعي كردم نشون ندم كه با اين كارش چه جوري قلبم ريخت!چونه ي ظريفمو گرفت و چرخوند سمت خودش!نگاهم توي نگاه خاكستريش گره خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شايد تو تازه منو ديدي ولي من خيلي وقت بود كه ديده بودمت و دلم اسير اين چشما و صورت بكر شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخداگاه لبخندي روي لبم نقش بست!!حق با بيتا بود،ارشيا خوب بلد بود چه جوري بايد با يه دختر صحبت كنه!!خودشو عقب كشيد تا معذب نباشم و با لبخنددوباره بهم خيره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب سوالي هست كه بايد جوابشو بدوني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه كردم!صورت گرد،موهاي قهوه اي،چشماي كشيده. ي خاكستري كه نيمي از جذابيتش بود،بيني و لباي خوش فرم!قيافه ي جذابي داشت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميخوام يكم بيشتر ازت بدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پارك اشاره كرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بريم قدم بزنيم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بريم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشين پياده شديمو كنار هم قدم زديم!هواي دي ماه سوز داشت ولي نه اونقدر كه اذيتم كنه!دستم كه گرم شد به ارشيا نگاه كردم!لبخند زد،لبخندزدم!گرماي دستاش خوب بود!به دست مردونه ش كه دست ظريفمو گرفته بود نگاه كردمو ته دلم ضعف رفت!شايد براي هر دختر ديگه اي چيز خاصي نبود اين دست گرفتن ولي براي مني كه ارشيا اولين تجربه ام بود يه حس جالب بود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سردته؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند كردمو به چشماش نگاه كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بينيمو فشار داد و با لبخند كفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوك بينيت سرخه سرخه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالي كه ناله ميكردم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دردم مياد خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تك خنده اي كرد كه دل هر دختري رو ميبرد!!با لبخند نگاهش كردم!خوب بود كه كنارش معذب نبودم!فكر ميكردم چون بار اولمه كه با يه پسر ميام بيرون خيلي معذب باشم!!نه اينكه تاحالا با هيچ پسري بيرون نرفته باشم نه ولي هيچوقت دو نفري نبود!يا اكيپ دانشگاه بود يا پسرعمو و پسرخاله هام!با صداش از فكر در اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميدوني كه مثل خودت تك فرزندم!تك فرزند و اولين نوهي پسري خانواده ي فرهاني!با پسرعمه ام اريا كارخونه ي توليد فرش داريم!!تا الان دوست دختر زياد داشتم اما هيچكدومشون جدي نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اخمايي كه ناخواسته بين ابروهام نشسته بود نگاه كرد و دستمو فشار خفيفي داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-براي هيچكدومشون6ماه ندويدم تا بلكه يه نيم نگاهي بهم بكنه!بدون برام خيلي عزيز بودي و هستي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ب*و*سه ي نرم ديگه اي روي دستم نشوند!!””

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيره به ديوار رو به روم اشكام غلتيدن روي گونه هاي يخ زده ام!صداي تيك تيك بارون كه به پنجره ميزد ياد اونروز كذايي افتادم!سرمو به تخت تكيه دادمو هق زدم!!در باز شد و مامان وارد اتاق شد!با ديدنم اشك تو چشماش حلقه زد و كنارم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان فداي قلب شكسته ات بشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو رو سينه ش گذاشت وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گريه كن مادر!گريه كن تا اروم شي!!گريه ادمو سبك ميكنه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بغض خودش همزمان با من شكست!صداي هق هق من با صداي تيك تيك بارون روي شيشه اتاق سمفوني غم انگيزي رو به وجود اورده بود!!انقدر گريه كردم تا بالاخره چشمام روي هم افتاد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بوي عطر آشنايي كه ميومد لاي پلكاي متورمم رو باز كردم!با ديدن صورت خسته ي آريا بغض دوباره كنج گلوم لونه كرد!!به چشماي بازم لبخندي زد كه زوري بودنش زيادي مشخص بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهتري باران؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض به سقف زل زدم وقطره هاي اشكم از گوشهي چشمم پايين ريختن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به اندازه ي دختري كه دوست پسرشو،عشقشو از دست داده خوبم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتاي بيرون زده از گچمو لمس كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باور نبود ارشيا براي همه ي ما سخته اما واقعيت تلخيه كه بايد پذيرفت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبمو گاز گرفتم تادوباره هق هقم بلند نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين همه خاطره رو چيكار كنم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روي قلبم زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با ايني كه از الان دل تنگي ميكنه چيكار كنم؟؟چه جوري بهش بفهمونم كه اين واقعيت رو بايد بپذيره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آريا روشو ازم گرفت تا اشكاي حلقه زده ي چشماشو نبينم اما ديدم!ارشيا با رفتنش خون به دل همه مون كرده بود!!از جيب كتش جعبه اي رو در اورد و گرفت سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اينو تو كشوي ارشيا پيدا كردم!حدس زدم كه براي تو باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدن جعبه ي چوبي قلبم فرو ريخت!با دستاي لرزون ازش گرفتم!با باز كردنش چيزي به عظمت كوه تو وجودم پايين ريخت!از جعبه بيرون اوردمشو به حروف طلايي رنگ اسمش خيره شدم!ارشيا!قطره هاي اشكي كه ديگه جزئي از وجودم شده بودن اروم روي گونه هام سر خوردن!!برق طلايي رنگش باعث شد چشممو ببندم و به گذشته ي نه چندان دوري سفركنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“با لبخند ذوق زده اي كه از وقتي با ارشيا بودم جزئي از صورتم شده بود به سنگ مشكي رنگ و قشنگي كه اسم ارشيا باطلا روش نوشته شده بود نگاه كردم!!خوشم اومد!خيلي قشنگ بود!ارشيا خم شد و پيشونيمو ب*و*سيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاضرم تمام دنيامو بدم براي يه لحظه اينجوري ذوق زده لبخند زدنت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدر داني به چشماش نگاه كردم!گونه مو ب*و*سيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برگرد بندازم گردنت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق برگشتم سمتش كه خنده ي كنار لبشو حس كردم!!وقتي دور گردنم بسته شد لمسش كردم و لبخند زدم!كنار گوشم زمزمه كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انقدر ذوق نكن فسقل خانوم،هديه نيست زنجير اسارته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم عمق گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر چي كه باشه دوستش دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش عميق شد و چال روي گونه مو ب*و*سيد و محكم در آ*غ*و*شم كشيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حق نداري از گردنت در بياري،ميخوام تا اخر عمرت اسيرم بموني!”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

++

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتاي يخ زده مو دور ماگ شيرقهوه ي سفيد رنگم حلقه كردم!به بخاري كه ازش بلند ميشد خيره شدم و تو ياد صحنه هايي كه ديدم محو شدم!علت سردي انگشتام نه طبع سردم بود نه برفيكه از صبح شروع به باريدن كرده بود! با بوي عطرش كه تو بينيم ميپيچيد متوجه حضورش شدم!درحالي روي موهاش كه برف روشون نشسته بود رو تكون ميداد رو به روم نشست و با لبخند دوست داشتنيش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجب برفي!!سلام خانومم!!ببخشيد يكم دير رسيدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنيدن لفظ خانومم بغض كنج گلوم لونه كرد!!به چشماي خاكستري رنگش نگاه كردم!رنگ چشماش منو ياد نفرت چشماي مادرش انداخت و بغضم خودشو به گلوم بيشتر فشار داد و اظهار وجود بيشتري كرد!دستاي يخم كه تو دستاي سردش قرار گرفت سرمو پايين انداختم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستاشو ببين چقدر يخه!صدبار گفتم دستكش دستت كن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي سعي كردم جلوي پوزخندمو بگيرم اما نشد!جالب بود كه هيچوقت ارشيا متوجه حال خرابم نميشد!دست بردم سمت گردنم و قفل زنجيري كه دو سال بود از گردنم در نيومده بود رو باز كردم!گردنبند رو مقابل چشماي حيرت زده ش روي ميز گذاشتم و درحالي كه سعي ميكردم بغض صدامو نلرزونه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم بياي اينجا تا بهت ميگم ميخوام جدا شم!ميخوام راهمو ازت جدا كنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند كردمو به چشماي سرخش نگاه كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-براي هميشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و كيفمو از روي ميز برداشتم تا بلند شم كه دستمو گرفت!دستاي گرمش اينبار سرد بود!با صدايي كه ميلرزيد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟فقط بگو چرا داري اينكارو باهام ميكني؟اين حرفاي تو نيست باران!من مطمئنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“صداي مادرش توگوشم پيچيد:دور ارشياي منو براي هميشه يه خط قرمز بكش دختر جون!خيلي مونده تا خانواده شما به اصالت خانواده ما برسن!”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حرفاي خودمه!جدا شدن براي هر دومون بهتره!ديگه سراغم نيا ارشيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قبل ازاينكه بذارم حرف ديگه اي بزنه درحالي كه جلوي اشكامو ميگرفتم از كافه بيرون اومدم!!قلبم سوخت!تموم شد براي هميشه!””

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست اريا روي دستم نشست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه باران!اشتباه كردم بهت نشون دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گردنبند و گرفت وگذاشت تو جيبش اما ديگه فايده نداشت!همه چي دوباره يادم افتاده بود!!گيتار زدنش زير پنجره ي اتاقم زير برفي كه ميومد!دسته گلايي كه هرروز به مدت يه ماه برام ميفرستاد تا اشتي كنم!همه چيزايي كه باعث شد غروري كه مادرش لگد مال كرده بود دوباره ترميم بشه!بعد اون دعواي اساسي ارشيا با مادرش ديگه هيچوقت اون زن سراغم نيومد اما فشاري كه به ارشيا مياورد بابت جداشدن از من و ازدواج با دختر خاله ش زياد شد كه در نهايت ارشيا خونه ش رو ازشون جدا كرد و تنها زندگي كردن رو به بودن با خانواده اش ترجيح داد!!از حسرت عشقي كه خاكستر شده بود آه عميقي كشيدم كه نگاه اريا پر از حسرت شد،درست مثل حسرت لونه كرده توي چشماي خودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو مشت كردمو دوباره باز كردم!!به پوست دستم كه پوست پوست شدهبود نگاه كردم!!به پام كه حالا ميتونستم تكونش بدم نگاه كردم!بعد دوماه از شر گچ خلاص شدم!بغض كردم!من بعد دوماه از گچ پام و دستم خلاص شدم اما ارشيا هيچوقت نميتونه از اون خاكاي تلنبار شده ي روي بدنش خلاص بشه!!قطره اشكي روي گونه ام چكيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اذيتت ميكنه؟درد داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا انداختمو سكوت كردم!گوشيم زنگ خورد!به عكس بابا روي صفحه گوشيم خيره شدمو جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانت بي‌بلا دردونه!!امين اومد دنبالت؟ببخشيد كه خودم نتونستم بيام درجريان اوضاع كارخونه كه هستي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند كم رنگي روي لبم نشست!ميدونستم اگه مجبور نبود امين رو نميفرستادو خودش ميومد!21سال بود كه حضورشو توي بدترين و بهترين شرايطم به رخم كشيده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميدونم!داريم برمي‌گرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خيالم راحت شد!!راحت شدي بابا جون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيله خب بابا جون اذيتت نميكنم!ميدونم حرف زدن سخته برات!شب ميبينمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشيو قطع كردم!تنها كسي كه هميشه و همه جا دركم كرده بود بابا بود!شايد به خاطر همين بود كه هميشه باهاش ارامش داشتم !تنها كسي بود كه تو اين شرايط ازم انتظار نداشت مثل سابق حرف بزنم!جلوي خونه كه توقف كرد خواستم پياده بشم كه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش ميكنم باران خانوم كاري نكردم!وظيفه ام بود!تعارفمم كه نميكني بيام تو؟نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماممو روي هم فشار دادم!اي كاش ميفهميدن تو شرايط من نبايد ازم انتظار اين اداب و رسوم وداشته باشن!بدون اينكه جوابش رو بدم پياده شدم!امين هم پياده شد و همراهم تاخونه اومد!هنوز سخت بود برام راه رفتن و لنگ ميزدم!به كمك امين راه بين در تا خونه رو طي كردم!مامان با لبخند به استقبالمون اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مبارك باشه مادر!بالاخره از شرشون راحت شدي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تكون دادمو بدون گفتن حرفي داخل رفتم!به صحبت هاي مامان با خواهر زاده ش هم توجه نكردم و پله ها رو به سختي بالا رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار بيام كمكت مادر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم كردم و محكم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان ديگه اصراري نكرد اما نگاه غم زده ش روي خودم رو به خوبي حس ميكردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقم كه رسيدم صداي صحبت مامان با امين رو شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميبيني امين جان! دوماهه تمام وضعمون اينه!دو كلمه دو كلمه حرف ميزنه!هيچي نميخوره!صبح تا شب ميشينه توي اتاقش و به ديوار زل ميزنه!هيچ جا در نمياد!بعد دوماه امروز اولين باري بود پاشو از خونه بيرون ميذاشت!نگرانشم!دخترم جلو چشمم داره ذره ذره اب ميشه!حق داره ارشيا پسر خوبي بود اما سرنوشتش اين بود!ميدونم غمي كه روي دلشه بيشتر از توانشه ولي بالاخره كه چي؟تا كي ميخواد اينجوري بمونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طبيعيه خاله،بهش سخت نگير كم كم خودش خوب ميشه!!منم باهاش حرف ميزنم ميبرمش دكتر،نميذارم اينجوري بمونه..امين قربون اشكات بره اخه نكن اينجوري!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي حرف شالمو از سرم برداشت و كتابي كه دوماه بود بازش كرده بودم اما حتي يه خطشم نخونده بودم رو برداشتم و روي تخت نشستم!انگار به جاي نوشته عكساي ارشيا رو توي صفحات كتاب چاپ كرده بودن!قطره اشكي كه رو گونه ام چكيد رو با ورود امين به اتاق پاك كردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اجازه هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي حوصله نگاهش كردم!با لبخند روي صندلي ميز ارايشم نشست و بهم خيره شد!!اين لبخند مسخره روي لبش براي چي بود؟؟براي روحيه دادن به من؟پوزخند زدمو سرمو توي كتاب فرو كردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برعكسش كن تا انقدر غرقش نشي براي خوندن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند كردمو گنگ نگاهش كردم،به كتاب اشاره كرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برعكس گرفتيش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدن كتابي كه برعكس گرفته بودم و حتي متوجه نشده بودم پوف كلافه اي كشيدم و با حرص روي زمين پرتش كردم!!امين بدون گفتن كلمه اي كنارم روي تخت نشست و دستمو توي دستش گرفت!فشار ملايمي به دستم داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميدوني كه برام با سميرا هيچ فرقي نداري!ميدوني همونقدر برام عزيزي پس ازم نخواه بشينم يه گوشه و اينجوري بي صدا و ذره ذره اب شدنت رو با چشمام ببينم!باهم ميريم دكتر،نميذارم ديگه اين وضع ادامه پيدا كنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چونه م رو گرفت و برگردوند سمت خودش!قطره هاي اشك سر خورده روي گونه م رو پاك كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بايد به زندگي قبليت برگردي باران!به خاطر من،مادرت،پدرت!!به خاطر همه ي كسايي كه دوستت دارن بايد به زندگيت برگردي!من كنارت هستم،مثل همه ي اين سالا،شونه به شونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو روي شونه ش گذاشتم و به اشكام اجازه دادم تاپيرهن ليمويي رنگش رو خيس كنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امين،پسرخاله اي كه تو بدترين شرايط درست مثل بابا هوامو داشت و خوبم ميكرد امااينبار فرق ميكرد!بعيد ميدونستم اين داغي كه هنوز سوزش رو سلول به سلولم حس ميكردم به اين سادگي خاموش بشه و من بتونم به زندگي قبليم برگردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پاهاي لرزون و نا مطمئن قدم بر ميداشتم!! با ديدن سنگ مشكي رنگ از حركت ايستادم!!خون تو رگام يخ بست!!بعد چقدر دوباره اومده بودم پيشش؟قطرهاي اشك دوباره راهشونو روي گونه هام باز كردن!!نفسم رفته بود،به سينه ام چنگ زدم و قدمي برداشتم!!كنار قبر كه رسيدم روي زانوم افتادم!به دردي كه توي زانوي تازه جوش خورده ام پيچيد توجه نكردم!!گلابي كه گرفته بودم رو باز كردم و روي گل هاي پرپر شده ي قبرش ريختم!!رزاي مشكي رنگ رو بين گل هاي ديگه گذاشتم و به عكس حكاكي شده از ارشيا روي سنگ قبرش خيره شدم!!همون عكسي كه دوست داشتم بود!لبخند تلخي زدم،به تلخيه تمام اون اسپرسوهايي كه ارشيا ميخورد و من هيچوقت نتونستم بخورم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعد از سه ماه هنوز مثل روز اول جاي داغي كه روي دلم گذاشتي و رفتي تازه ست!هنوز سوزششو با تمام وجودم حس ميكنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به عكسش زل زدم و حرف زدم،جوري كه انگار ارشيا رو به روم نشسته بود و با همون چشماي منتظر به لبام خيره شده بود تا حرف بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نميدونم چيكار كردي،چي به روزم اوردي كه بعد از گذشت سه ماه هنوز به نبودت عادت نكردم!نميدونم چقدر ديگه زمان ميخوام تا نبودنت رو باور كنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخي زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل مخدر به رگام تزريق شدي و حالا من يه معتادم كه تو نبودت داره از خماري و نبود مخدرش جون ميده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو روي سنگ قبرش گذاشتم!سرماي وجودم از سرماي سنگ بيشتر بود!اونقدري كه سنگ قبر رو گرم حس ميكردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارشيا ببين نبودت چي به روزم اورده!خسته شدم از اين وضع رقت بار خودم!!يادته بهم ميگفتي لپ هامو دوستداري؟نه لپي مونده نه جوني!زير چشمامو ببين!از گريه زياد كبود شده!چشمامو ببين چه جوري پف كرده!من اون باراني ام كه عاشقش بودي؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشكام روي سنگ قبرش نشستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با وجود دونستن تمام اينا،با وجود خسته شدن از اين وضع نميتونم خوب باشم!ميخوام اما نميتونم!!مشت مشت قرص ميخورم اما نميشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خطاي قرمزي كه روي ساعد دستم بود نگاه كردم و تلخ خنديدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگاه كن!ببين با دستام چيكار كردم!خواستم دردمو با يه درد ديگه بپوشونم!!درد داشت دردم اومد اما باز خوبم نكرد!!باز درد نبودت بيشتر و بيشتر خودشو به رخم كشيد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس قطره هاي اروم باروني كه روي گونه م مينشست سرمو بلند كردم و به اسمون سرخ اذر ماه نگاه كردم!با ولع بوي خاك خيس خورده رو به ريه هام كشيدم!شايد تنها چيزي بود كه توي اين دوران به وجدم مياورد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي امين رو از پشت سرم شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران پاشو عزيزم!هوا كم كم سرد ميشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض دوباره نگاهي به تصوير حكاكي شده ش روي سنگ سياه رنگ خيره شدم و اخرين قطره اشكم رو پاك كردم!!احساس بهتري داشتم!حس سبكي!لب زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهم با تو بودن رو ياد دادي اما يادت رفت كه بايد بدون تو بودن هم ياد بدي!حداقل الان كه نيستي تا يادم بدي كمكم كن تا خودم ياد بگيرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به كمك امين بلند شدم و نگاهمو از تصوير خندونش گرفتمو با بدني لرزون كه بين بازو هاي امين محفوظ شده بود از اونجا دور شدم در حالي كه دوباره سوزش قلبم رو حس ميكردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوماه از اون روز گذشته بود! دوماه پر از درد!دو ماه كه خانوم دكتر با قرص و حرفاش تمام وجودمو خورده بود و هيچ مشكلي حل نشده بود!!با اخم به قرص هاي توي بَشقاب نگاه كردم!!تا كي بايد اين قرص هارو ميخوردم؟؟؟مگه جز اينكه من خواب كنه كار ديگه اي هم ميكرد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم پوزخند زدم.تو بيداري چيكار ميكني جزگريه كردن كه از خوابيدن ناراحت ميشي؟با حرص قرص ابي رنگ رو برداشتمو به همراه اب قورت دادم!با تير كشيدن زير دلم اشكام روي گونه هام ريخت!!چرا من از هر چيزي حتي يه ادامس باارشيا خاطره داشتم!!دستمو گذاشتم رو دلم و به ياد تمام روزايي كه وقتي دلم درد ميگرفت ارشيا دستشو ميذاشت رو دلمو ماساژ ميداد بلكه خوب بشه اشك ريختم!چقدر زود اتيش عشقمون خاكستر شد!بغضم تركيد!چشماش جلوي چشمام جون گرفت!اي كاش همراه خودش خاطره هاشم ميبرد تا انقدر زجر نكشم!!در باز شد و مامان با سيني غذا وارد اتاقم شد!!بوي فسنجون كه به مشامم رسيد بغصمو قورت دادم!!شايد بعد گذشت اين مدت طولاني اولين باري بود كه ميلم به غذا ميرفت!مامان خوب ميدونست من چقدر فسنجون دوست دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولين قاشقي كه خوردم معده م شروع كرد به سوختن!ميدونستم كه اين اثرات درست حسابي غذا نخوردنه اما دومين قاشق رو كه خوردم حس كردم تمام محتويات معده ام بالا مياد!!دستمو گذاشتم رو دهنمو دويدم تو دستشويي!عق زدم جزهمون دو قاشق هيچي براي عق زدن نداشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بغض دار مامانو شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادرت بميره!الهي دورت بگردم من باز كن ببينمت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشكي رو گونه ام چكيد!بعد از قريب به 5ماه به صورت خودم تو اينه نگاه كردم!!با ديدن چهره ي خودم دومين قطره اشك چكيد رو گونه ام!هاي لايت هاي صورتي رنگ بين موهام رنگ باخته بودن بين سياهي خرمن موهاي مشكيم!!چشمام!!چشماي مشكيم كه پف كرده بود و كبودي زيرش حسابي توي ذوق ميزد!لباي برجسته ي صورتي رنگم كه حالا پوست پوست و زخم شده بود!شايد تنها چيز باقي مونده صورتم سفيدي رنگ پوستم بود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخندي كه زدم چال سمت چپ گونه ام فرو رفت!دستي روش كشيدم!ارشيا عاشق اين چال بود!نرمي لباشو روش حس كردمو اشك ريختم!آبي به صورتم زدم و نگاه از قيافه ي رنگ و رو رفته ام گرفتم!به محض باز كردن در توي آ*غ*و*ش مردونه ي بابا فرو رفتم!ب*و*سه ش كه روي موهام نشست بغضم تركيد!!درسته بابا هم مخالف بود با ارشيا اما هيچوقت رو به روم واينستاد!هميشه شونه به شونه همراهم بود و سعي ميكردبا دليل و منطق قانعم كنه نه دعوا و زور!!سرمو تو سينه ش فرو كردمو هق زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابايي ديگه نميكشم!ديگه خسته شدم!بريدم!قلبم ميسوزه!حس ميكنم داره از كار ميوفته!هر روز كه ميگذره به جاي خوب شدن بدتر ميشم!بابايي اين چه بلايي بود كه سرم اومد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تكون خوردن سيب گلوش رو حس كردم اما مثل تمام اين21 سال با ارامش پيشونيمو ب*و*سيد و روي تخت نشوندتم!با اون صداي بمش دوباره جادو كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-يكشبي مجنون نمازش را شكست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي وضو در كوچه ي ليلا نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشق ان شب م*س*ت م*س*تش كرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فارغ از جام الستش كرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت يا رب از چه خوارم كرده اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برصليب عشق دارم كرده اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته ام زين عشق،دلخونم نكن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من كه مجنونم تو مجنونم نكن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد اين بازيچه ديگر نيستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين تو ليلاي تو،من نيستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت اي ديووانه ليلايت منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رگت پنهان و پيدايت منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سال ها با جور ليلا ساختي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من كنارت بودم و نشناختي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عشق ليلا در دلت انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صد قمار عشق،يكجا باختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كردمت اواره ي صحرا نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم عاقل ميشوي اما نشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوختم در حسرت يك يا ربت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غير ليلا بر نيامد از لبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز وشب او را صدا كردي ولي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديدم امشب با مني گفتم بلي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئن بودم به من سر ميزني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برحريم خانه ام در ميزني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال اين ليلا كه خوارت كرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درس عشقش بي قرارت كرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد راهش باش تا شاهت كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صد چو ليلا كشته در راهت كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساخته و تهيه شده توسط انجمن نويسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

http://nevisadl.com

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غم و اندوه از ايمان سست سرچشمه ميگيره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشماي خيسم نگاه كرد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداتو گم كردي دخترم!پيداش كن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از جاش بلند شد پيشونيمو ب*و*سيد و بيرون رفت!به سجاده و چادر نماز گوشه ي ميزم كه خيلي وقت بود داشت خاك ميخورد نگاه كردم و مات شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

+

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب*و*سه اي روي مُهر زدم سجاده رو جمع كردم!صداي بابا كه تازه از كارخونه برگشته بود رو شنيدم و لبخند زدم!!چادر رو از سرم در اوردم و مرتب تا كردم!شايد قرص و دكتر كاري نتونسته بودن برام بكنن اما نماز خوندن به اندازه همه ي اون قرص هاي ارامبخش ارومم ميكرد،حالم رو بهتر ميكرد!بابا راست ميگفت خدامو گم كرده بودم چون با پيدا كردن دوباره ش سوزش قلبم كمتر شده بود!!ديگه اون سوزش طاقت فرساي قلبم كمرنگ و كمرنگ تر شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي مامان كه براي شام صدام ميكرد از اتاق بيرون رفتم!با ديدن بابا لبخندكمرنگي زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عرض شد ناردون بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لفظ ناردون لبخندم عميق تر شد!چند وقت بود كه اين كلمه رو ازش نشنيده بودم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام باباجون!خسته نباشي!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پيشونيم رو ب*و*سيد و پشت ميز نشست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الحمدالله رنگ و روت بهتر شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بشقاب غذا رو دست بابا داد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امير تو بهتر شدن ميبيني؟هنوز رنگش زرده زرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دست مامان و معترض بودن هميشگيش خنده م گرفت!!خودم بشقابمو پر كردم يه تيكه مرغ برداشتم!صداي اعتراض مامان ديگه كم كم داشت ميرفت روي اعصاب ضعيف شده ام ولي خداروشكر بابا مثل هميشه بااشاره اي.كه به مامان كرد بهش فهموند كه ادامه نده!نفس راحتي كشيدم ومشغول خوردن شدم!شايد نصف كفگير برنج با يه تيكه مرغ رو نميشد گفت غذا اما براي مني كه تا هفته ي پيش نميتونستم لب به غذا بزنم شروع خوبي بود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امين ميگفت ديگه نميري پيش دكترت،راست ميگه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تكون دادم ميدونستم الان ديگه مامان هم شروع ميكنه اعتراض كردن كه همونم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميگه نيازي به دكتر ندارم!كاري نميكنه برام!من كه هرچي ميگم گوش نميكنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا مثل هميشه خونسرد،بدون هيچ اخمي،بدون هيچ قضاوت عجولانه اي فقط نگام كرد و ازم دليل خواست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تيكه ي مرغ بازي كردموگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كاري برام نميكرد جز اينكه حرف بزنه و مخمو بخوره و چيزايي رو بهم بگه كه خودم ميدونم!من خودم خوب ميتونم از پس خودم بر بيام!خودم بيشتر از هر كسي ميتونم به خودم كمك كنم و دارم همين كار رو ميكنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خواست حرفي بزنه اما بابا اجازه بهش نداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزيزم شما چيزي نگو!حق با باران،دخترم درست ميگه هيچكس جز خودش نميتونه كمكش كنه!ميبيني كه الانم حالش بهتر شده پس براي چيزي كه نياز نيست بهش اصرار نكنيم بهتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينبار لبخند واقعي زدم!چقدر من عاشق اين مرد منطقي رو به روم بودم كه هميشه مثل كوه پشتم بوده و ازم حمايت كرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن شام بلند شدم و به سمت پله ها رفتم اما درست روي اولين پله ايستادم!پناه بردن به اتاق اشتباه تمام اين مدت بود،نبايد دوباره تكرارش ميكردم!نميخواستم دوباره با پا گذاشتن داخل اتاق تمام خاطرات ارشيا يادم بياد و چشمام خيس شه!با زور برگشتم و كنار بابا روي كاناپه ي سورمه اي رنگ نشستم!!بابا با ديدنم لبخند زد و روي موهام رو ب*و*سيد!مميدونستم ميدونه چه جوري دارم با خودم مبارزه ميكنم براي دور شدن از اون فضا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نظرت راجبه اينكه امسال ما براي سال تحويل بريم شيراز چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظرم؟منفي بود!اونقدري كه دوست داشتم داد بزنم و مخالفتم و اعلام كنم و به اتاقم پناه ببرم اما..!به خاطر مردي كه كنارم نشسته بود و زني كه با عشق و نگراني به لبام خيره شده بود و منتظر عكس العملم بود دوباره با خودم مبارزه كردم!من ناردون بابام بودم و دردونه ي مادرم!نبايد ميذاشتم زجر كشيدنم رو ببينن!به خاطر اين دوتا عشق هاي زندگيمم كه شده بايد خوب ميشدم و به زندگيم برميگشتم!سعي كردم لبخند بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه خاله فاطمه اينا هم بيان قبوله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي كه روي لب جفتشون نشست منم لبخند زدم!مامان سريع رفت سمت تلفن و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار زنگ بزنم بهشون خبر بدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا از ذوق مامان خنديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم دير وقته بذار فردا زنگ بزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان توجه اي نكرد و درحالي كه شماره ميگرفت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونا هم مثل ما تا 12 شب بيدارن!الان بگم كه فردا صبح راه بيوفتيم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينبار بابا خنديد و من لبخند كم رنگي زدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم من يكم صبركن من صبح بايد برم كارخونه كارامو بكنم براي غروب بليط ميگيرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان باشه اي گفت و شروع به صحبت با خاله فاطمه كرد!بابا گونه مو ب*و*سيد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنونم ازت ناردون بابا!بعد چندماه باعث شدي برق شادي رو دوباره تو چشماي مادرت ببينم!ميدونم هنوز خوب نشدي و به خاطر ما داري با خودت مبارزه ميكني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند عميقي به چشمام نگاه كرد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بهت افتخار ميكنم ناردون بابا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند كنج لبم نشست!چي زيبا تر از اين حرف كه از دهن عزيزت بشنوي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صبح که مامان بيدارم کرده بود تا ساکمو جمع کنم تا همين الان که قرار بود دو ساعت ديگه راه بيوفتيم از دست کاراي مامان خنده كنج لبم نشسته بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اينا چه مانتوهاييه برداشتي مادر؟؟همه ش تيره و دلگير!!داريم ميريم مسافرت که دلمون شاد شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبلند شد و رفت سمت کمدم!!ديوار کشويي کمدم رو به سمت چپ هول داد و به مانتوهام نگاه کرد!مانتوي زردمو برداشت و داد دستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اينو تا کن بذارم داخل ساکت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي حرف مشغول تا کردن مانتوم شدم،نميخواستم خوشيشو خراب کنم،وقتي اينجوري خوشحال ميشد چرا مخالفت ميکردم؟مانتوي ابي وسفيد و کرمي رنگم رو در اورد و گرفت سمتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين سه تاهم تا کن!يادم باشه از مسافرت اومديم يه سر بريم خريد برات مانتو بخريم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکون دادم،مامان جلوي ساک نشست و مانتوها رو جايگزين مانتوهايي که خودم برداشته بودم کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانواده ي دوست داشتني من در چه حالي ان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند سرمو بلند کردمو به بابا نگاه کردم!!مانتو هامو بهش نشون دادمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسير دست خانومتيم اقا امير!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تک خنده اي کرد و مامان سريع بلندشد و رفت سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا انقدر دير کردي امير؟بدو برو حموم يه ساعت ديگه راه ميوفتيم!باران تو هم زود اماده شو!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا در حالي که ميخنديد از اتاق همراه مامان بيرون رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ليليه من چرا انقدر عجله ميکني؟وقت هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه صداي صحبتشونو نشنيدم،در حالي که هنوز لبخند گوشه ي لبم خود نمايي ميکرد بلند شدم و جلوي اينه رفتم!به چهره ام نگاه کردم!گودي زير چشمام هنوز بود اما کمرنگ شده بود!مامان راست ميگفت هنوز رنگ و روم درست نشده بود و لي خب بهتر بود!!دوباره به صورتم نگاه کردم و دقيق تر شدم!!صورت گرد و سفيدي که از مامانم بهم ارث رسيده بود،چشم هاي خوش فرم و ابرو هاي پهن مشکي!بيني استخوني و بي نقصي که از بي شباهت به بيني بابا نبود!لب هاي برجسته و خوش فرم!ظاهر خوبي که از مادر پدرم بهم ارث رسيده بود حسابي بهم اعتماد به نفس ميداد.... اما ميداد!الان ديگه هيچي از اون اعتماد به نفس نمونده بود!بي حوصله رفتم سمت کمدم ست مانتو سفيد و سورمه ايم رو بيرون کشيدم و پوشيدم!به ساعت نگاه کردم 6 بود!کيف سفيد رنگمو برداشتمو و بيرون رفتم که مامان با ديدنم اخم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين چه وضعشه؟نه رنگي نه لعابي!برو يکم ارايش کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي حوصله پوفي کشيدمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان ول کن توروخدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما کي مامان ول کرده بود که اين بار دوم باشه؟؟به سمت اتاقم هلم داد و خودش مشغول ارايشم شد!تو نوجووني دوره هاي ارايشگري رو گذرونده بود و حسابي خبره بود اما هيچوقت به فکر کارکردن و سالن ارايشي نبود،هميشه ميگفت تو خونه کار کردن و چراغ خونهش رو روشن نگه داشتن رو بيشتر دوست دارم!!خيلي زود کارش تموم شد و لبخند رضايتمندي زد!به خودم تو اينه نگاه کردم و پوزخند زدم،چقدر زود قيافه ي خودم رو فراموش کرده بودم!با خط چشم کلفت مشکي که پشت پلکم کشيده بود به چشمام جلوه ي زيباتري داده بود!از جام بلند شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ديگه اجازه صادر ميکني بريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و با چشماي به اشک نشسته گونه م رو ب*و*سيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فداي صورت خوشگلت بشه مادر!الان حس ميکنم همه چي مثل قبل شده و تو همون باراني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعي کردم جلوي بغضي که توي گلوم نشست رو براي ترکيدن بگيرم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان يه کار نکن منم بشينم باهات گريه کنما!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع جلوي اشکاشو گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيله خب خيله خب!بريم عزيزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضمو قورت دادم وباهم رفتيم پايين!!بابا با ديدنم لبخند زد و ساکمو ازم گرفت تا توي ماشين بذاره!به ماشين جديدمون نگاه کردم و پوزخند زدم!خوب ميدونستم بابا براي چي ماشينمون رو فروخته!ماشين ما و با ماشين ارشيا يکي بود بابا نميخواست من هر بار که سوار ماشين ميشم ياد ارشيا بيوفتم!بابا ميخواست کوچکترين چيزي که منو ياد ارشيا ميندازه رو ازم دور کنه!!سوار اوبتيماي جديدمون شدم و سرمو به شيشه تکيه دادم!هرچقدر هم که ميخواستم مقاوم باشم بعضي جاها کم مياوردم!قطره هاي اشک دونه دونه روي گونه هام نشستن!چشمامو بستم و به گذشته ي نه چندان دوري سفر کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“از صبح بي حوصله روي تخت دراز کشيده بودم!درست از ساعتي که با ارشيا قهر کرده بودم و جواب زنگاشو نداده بودم دمق بودم اونقدري که مامان متوجه شد!از ياداوري صبح كه نزديک به 10 بار بهش زنگ زدم و جوابمو نداد اخم بين ابروهام نشست!درسته توجيهش قانع کننده بود،گفت داخل جلسه بودم اما من قهر بودم!چراشم خودم نميدونستم!شايد به خاطر بالا پايين شدن اين هورمون هاي کوفتيم بود ولي اينو خوب ميدونستم که دلم يه قهر کردن ميخواست!با صداي مامان از جام بلندشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران جان مامان بيا پايين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف کلافه اي کشيدمو رفتم پايين!شاکي گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من نگفتم حوصله ندارم صدام نکـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدن دسته گل رز بزرگي که روي ميز بود حرف تو دهنم ماسيد!مامان با ديدنم خنديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انقدر الکي قهرنکن اين بچه هم تو خرج ننداز!گ*ن*ا*ه داره پسر مردم!همه پسرا از اين کارا نميکننا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند بزرگي که روي لبم نشسته بود رفتم سمت دسته گل و بلندش کردم و بو کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهي من فداي اين پسر مردم بشمممم که انقدر عشقههه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان تک خنده اي کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خجالتم خوب چيزيه دخترجون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکي بهش زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ليلي جون تو که از خودموني!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سرشو تکون و داد و به نامه و جعبه ي بزرگ مخملي شکل اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوناهم ببين!همراه گلا بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق دسته گلو روي ميز گذاشتم و جعبه رو برداشتم و باز کردم!با ديدن نيم ست مورد علاقه ام از خوشحالي جيغ زدم!!اصلا فکرشو نميکردم ارشيا متوجه ي نگاهم روي اين نيم ست شده باشه!!دو روز پيش که باهم رفته بوديم خريد ديده بودم و حسابي عاشقش شده بودم و تا اونجا که يادم مياد قيمتش يکم زيادي گرون بود!از خالت لبمو گاز گرفتم!با يه قهر الکي ببين چقدر طفلي رو به خرج انداختم!!زير لب قربون صدقه ش رفتم!تو اين دوره ي مزخرف هيچکس تا امروز اينجوري خوشحالم نکرده بود!!پاکت رو برداشتم و برگه داخلش رو بيرون کشيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به ازاي هردقيقه که منو از صداي نازت محروم کردي يه شاخه گل خريدم تا شايد بتوني اين بنده ي حقير رو ببخشي!ميدوني جز خوشحال کردنت هيچ کار ديگه اي برام لذت بخش نيست!”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندي که داشتم با خوندن هر کلمه از نامه عميقتر ميشد!فکرکردم!از ساعت10 جوابشو ندادمو الان ساعت7 بود!چشمام گرد شد يني 420 تا گل رز خريده بود؟؟ديوونه ي زير لبي گفتم که صداي گوشيم باعث شد بدوام سمت اتاقم!با ديدن اسمش جواب دادمو جيغ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عاشقتم مننن ديوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي نفس راحتي که کشيد رو شنيدم و لبخندم عميقتر شد!باصدايي که حسابي گرفته بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ديگه هيچوقت منو از شنيدن صدات محروم نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خجالتي زدم و در حالي که موهامو دور انگشتم ميپيچوندم لب ورچيدمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببشيد!ديگه تکرار نميشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي کشيد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بيا جلوي در وروجک!دلم براي ديدنت لک زده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمي گفتمو سريع مانتو تنم کردمو دويدم از پله ها پايين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با ديدنم لبخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من برم پيش ارشيا الان ميام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان خنديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط ميخواست پسره رو تو خرج بندازه!حداقل يکم لبخندتو جمعتر کن انقدر تابلو نباشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدمو بيرون رفتم!فاصله خونه تا در رو دويدم و با ديدنش که به ماشين تکيه داده بود لبخند زدم!پيرهن هديه من رو پوشيده بود!با ديدنم لبخند زد و تکيه ش رو از ماشين گرفت و بهم خيره شد!پاتند کردم سمتش و بهش که رسيدم خودمو تو آ*غ*و*شش جا کردم!موهام رو بو کشيد و پيشونيم رو عميق و طولاني ب*و*سيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنيا رو ميدم براي ديدن اين لبخند ذوق زده ت!”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ياد اوري محبت هاي بي دريغش اشکام شدت گرفتن و صداي گريه م فضاي ماشين رو پر کرد!مامان ناراحت نگاهم کرد و خواست چيزي بگه که مثل هميشه بابا بهش اشاره داد تا سکوت کنه اما خودش از تو اينه مدام نگاهم ميکرد!!سعي کردم براي بهم نريختن ارامششون جلوي اشک هامو بگيرم!با دستمالي که بابا بهم داد اشک هامو پاک کردم!ريمل ريخته شده زير چشمم رو پاک کردم و سعي کردم بغضمو قورت بدم!وقتي به فرودگاه رسيديم حالم بهتر شده بود!با ديدن امين و سميرا لبخند كم جوني زدم!!سميرا با ذوق در آ*غ*و*شم گرفت و به خودش فشردتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلم برات تنگ شده بود بي معرفت!!بهتري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بازو بسته كردن پلكام جوابشو دادم كه خنديد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امين:ميبينم كه قيافه ت يكم شبيه ادميزاد شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي خنده ي سميرا و امين بين صداي اعتراض خاله گم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امين اين چه طرز حرف زدنه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه م رو ب*و*سيد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبي خاله جون؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند كم رنگي زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم قربونت برم!اونجوري اخم نكن!خودت خوبي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم خاله جان خوبم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امين كنارم ايستاد و دستموتوي دستش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي خوشحال شدم كه با اين سفر مخالفت نكردي!ميدونم تو قوي هستي باران،اين غمم قوي ترت ميكنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند كجي زدم و سرمو تكون دادم!امين كه نبود ببينه خيلي وقتا كم ميارم!نديده بودهمين چند دقيقه پيش چطوري گريه ميكردم،اين درد قرار نبود منو قوي كنه!قرار بود جونم رو بگيره و خلاص!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ديدن در زرد رنگ خونه لبخند ناخواسته اي روي لبام نشست!چقدر اين خونه رو دوست داشتم!ياد اخرين باري كه اومده بودم اينجا بغض رو توي گلوم نشوند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“با لبخند زنگ رو فشار دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران فدات شه!سلام خوشگلم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي متحير خاله رو شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران تو اينجا چيكار ميكني ورپريده؟؟؟بياتو بيا تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با صداي تيكي باز شد!با لبخند دستهي ساكم رو گرفتم و دنبال خودم كشيدم!!با ديدن خاله كه به استقبالم ميومد ساكمو وسط حياط رها كردمو دويدم سمتش!!تو آ*غ*و*شش كه فرو رفتم تندتند گونه ش رو ب*و*سيدم!خدا ميدونه چقدر دلم براش تنگ شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا خفه ت نكنه دختر پوستمو كندي!!يه لحظه بذار صورتتو ببينم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده رو به روش ايستادمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه بدوني چقدر دلم برات تنگ شده بود پوري جونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ساختگي كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از زنگ زدنات معلومه!!معلوم نيست سرت كجا گرم شده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند بزرگي كه بهش زدم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جاهاي خوبببب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشماي ريز نگاهم كرد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگو كه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده سرمو تكون دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا تعارفم ميكني داخل يا ميخواي همينجا همه رو برات تعريف كنم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه اي به پيشونيش زد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاك از يادم رفته بايد تعارفت كنم تو،ديدمت ذوق زده شدم از اونه!بياتو عزيزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ساكمو گرفت و باهم به داخل رفتيم!بعد از خوردن يه شربت بهارنارنج كه حسابي توي اون گرماي تيرماه چسبيد سير تا پياز اين يه سالو براش تعريف كردم!از همه ي خاله هام بهم نزديكتر بود و علت اين نزديكي شايد به خاطر اختلاف سني 8سالمون بود!!خانواده مامان اصالتا شيرازي بودن و خاله بعد از مرگ مامان بزرگ و بابابزرگ بدون توجه به اصرار بقيه توي شيراز موند و به كارش توي بيمارستان ادامه داد!!درحالي كه مشغول درست كردن ناهار ميشد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كه اينطور!پس بالاخره اون شاهزاده ي سوار بر اسب سفيد باران خانوم ماهم از راه رسيد!مشتاق شدم ببينمش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا ميبينيش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي زنگ گوشيم بلند شدم وسمتش رفتم!!با ديدن تصويرش لبخند زدم وجواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانومم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام عزيزم!خسته نباشي!رسيدي بالاخره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف كلافه اي كشيد وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بالاخره!صدبار به اريا گفتم راه شيراز بيابونيه خسته ميشيم!بذار با هواپيما بريم،به خرجش نرفت كه نرفت!تو چيكار ميكني؟خونه اي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند موذي زدم و نوچ بلندي گفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.