در مورد دختری است که نطفه ای در بطن خود دارد که هرگز پدرش را ندیده است وبعدها…..پایان خوش…خیلی قشنگه..عالیه…

ژانر : عاشقانه، طنز، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۱۰ دقیقه

مطالعه آنلاین کوه پنهان
نویسنده: مهلا جوکار

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #طنز

خلاصه رمان :

در مورد دختری است که نطفه ای در بطن خود دارد که هرگز پدرش را ندیده است وبعدها…..پایان خوش…خیلی قشنگه..عالیه…

فصل1

او باید انتخاب میکرد .. .

خودش را نمیتوانست گول بزند ..او میخواست مادر شود ..او میخواست مادر بودن را تجربه کند..البته او مادر بود، مادر همتایش ..

بله او واقعا مادر همتایش بود .. مگر مادر بودن چیست ؟! مگر نه اینکه او هم برای همتایش بیداری کشیده بود ..مگر نه اینکه همتا همه ی دغدغه اش بود ..او مادر همتا بود. پس چرا دلش میخواست باز هم مادر شود ..دلش میخواست موجودی را در بطن خود بپروراند.. چرا دلش میخواست موجودی از وجود او تغذیه کند؟

چرا دلش پر میکشید برای درد داشتن ؟درد کشیدن ؟ درد زایمان.

واقعا قشنگ است ؟! تمام وجودت درد بکشد که از تو موجودی متولد شود ؟

تمام بدنش از این حس لرزید ..اما ایا این لرزش بد بود؟ ایا او را ناراحت میکرد؟

اگر بد بود ، چرا میخندد ؟ چرا ناراحت نیست ؟ چرا تمام سلول هایش فریاد میزنند من مادر شدن را میخواهم ؟ چرا باز هم دلش برای موجودی که قرار بود بعدها از شیره ی جانش بنوشد پرکشید ؟ چرا باز هم میخواست تجربه کند؟

چون او یک زن بود؟! و از عشق سرشار .

چون او ذاتا" مادر بود؟

چون او برای مادر بودن ومادر شدن به وجود امده بود؟

یا ... یا... چون او فقط احساس دین میکرد!؟

باز هم همان سوال ذهنش را پر کرد ..

ایا به خاطر احساس دینش میخواست قبول کند؟ او مدیون بود، نبود؟ او که همه تلاشش را کرده بود که مدیون نباشد، چرا باز احساس دین میکرد؟ چرا حاضر بود به خاطر این احساس دین جانش را هم بدهد ؟ چرا از این پیشنهاد ناراحت نبود،بود ؟ چون احساس دین میکرد؟!

چون مادر بودن را دوست داشت؟ چون یک زن بود؟ چون ذاتا" مادر بود؟یا شاید چون او متولد تیر بود و از عشق مادری لبریز!!!!!

ضربه ای به در اتاقش خورد ..

همتا بود؟

_ عمه بیام توی اتاقت؟

سارا از شنیدن صدای همتایش لبخند زد.همتا تنها چیزی بود که او را به زندگی وادر کرده بوده.

اسم این حس را هم نمیدانست عشق عمه ای به برادر زاده اش بود؟ یا عشق مادری به فرزندش؟

هرچه بود او را به زندگی امیدوار کرده بود .. شاید به خاطر همین بود که میخواست باز تجربه کند؟شاید هم احساس دین؟!!

سارا_بیا تو عشق عمه!

همتا در را باز کرد و به سوی عمه اش پر کشید. حتما او هم اغوش عمه را اغوش مادر فرض کرد که اینگونه برای رسیدن به او پرواز کرد.

سارا همتایش را به اغوش کشید.. با تمام عشق مادرانه اش شاید هم تمام عشق مادرانه اش نبود.یعنی عشقی بیش از ان هم وجود داشت ؟

همتا_ عمه میشه شب اینجا بخوابم ؟

سارا بیشتر فشردش .همتایش هنوز کوچک بود،فقط 5 سال داشت ،مگر میتوانست اورا برنجاند.

صورتش را غرق بوسه کرد

سارا_بخواب گل عمه. اما همین امشبا فقط !!

همتا صورتش را بیشتر به سینه ی عمه اش ،مادرش فشرد. او را بویید بوی مادر میداد..

.......

به همتای عزیزم نگاه کردم .. وای که چقدر نازه . الهی عمه فدای چشمای قشنگت بشه.

تصمیمم و گرفته بودم .. طلوع صبح تصمیمم و گرفتم. مادرم همیشه میگفت" قبل از طلوع افتاب که بیدار باشی حتما اون انرژیو که از اسمون میاد دریافت میکنی ." راست میگفت من امروز اون انرژی و دریافت کردم .

ولی باید با سوری خانم صحبت میکردم .. باید مطمئن میشدم .. باید بهم اطمینان میداد..

از اتاقم خارج شدم .. کمی دور باغ دویدم .. این باغ واقعا برای تقویت ریه عالی بود ..اکسیژن خالص ..همیشه سبز بود ..چون مش رجب و داشت . عاشق باغ بود، فکر کنم ! باغم عاشق اون بود .

_سلام مش رجب. بازم اومدی سراغ عشقت؟!

مش رجب_ سلام دخترم .چیکار کنم منم و این درختا باید بهشون برسم .

_اره دیگه، همتا حق داره بهتون بگه " مش رجب من و بیشتر دوست داری یا این درختارو"

مش رجب با لبخند _ برو بچه !! اونم که تو بهش یاد دادی .با این سوالات!!

_وا مشتی یعنی من بد اموزی دارم دیگه .

مش رجب _ کمم نه !!

_پس من برم تا برام یه تنبیهی در نظر نگرفتید.

مش رجب _ باشه برو دخترم.

رفتم توی خونه یه دوش گرفتم .امروز کلاس داشتم .نباید مطب میرفتم .. اما باید با سوری خانم صحبت کنم فکر کنم مطب بهترین جا باشه. حاضر شدم . همتا رو بوسیدم.به اتاق بی بی هم سرکی کشیدم، خواب بود.

از خونه زدم بیرون .

باید به بچه ها خبر میدادم ..شماره ی مریم و گرفتم ..

بلاخره بعداز 10 بوق!!! برداشت

مریم _ ببینم سارا تو خواب نداری؟ برای تو کله ی سحر و اخر شب نداره ؟ والا همتا هم الان خوابه ..بذار ماهم بخوابیم بابا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان داشت حرف میزد که پریدم توی حرفش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مریم من تصمیمم و گرفتم ..احتمالا جوابم مثبتِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم بعد از چند ثانیهِ مکث گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا این کار اینده تو داغون میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مریم من الانم با همتا اون اینده ای که تو ازش حرف میزنی و ندارم ،میدونی که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _تو که تصمیم تو گرفته بودی پس اون احتمالا که گفتی برای چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باید با سوری خانم حرف بزنم ،باید بهم اطمینان بده که اون بچه رو ازم نمیخواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با لحنی اطمینان بخش گفت: میدونی من و رعنا همیشه باهاتیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره میدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ پس برو سمت مطب که ما داریم میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه . ولی لازم نیست بیاینا از کلاس میمونین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _تو مهم تری. ما تا یه ساعت دیگه اون جاییم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس فعلا خدافظ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _خدافظ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بچه ها برسن خیلی وقت داشتم . مطب زیاد دور نبود ..بنابراین پیاده رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه سعی کردم گذشته مو به خاطر بیارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میانگین گذشته ام خوب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی تا یه جایی عالی بود، یه برهه ازش افتضاح بود که همه ی زندگی منو زیرو رو کرد و بعد اونم خوب بود.پس میانگین خوب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی بود تازمانی که مامان بود ،بابا بود ، اشکان ، یلدا بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاله زهرا ..عمو مهدی.. عمه مینا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا .. فرزاد ..فرشته .. فروغ .. ستایش .. علی .. شهرام .. . بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی بود ..چون بزرگترین دغدغمون این بود که موقع دوچرخه سواری پسری بهمون تخمه تعارف کرده بود ،فرشته به مامانم گفته بود .منم بدون اینکه منتظر عکس العمل مامانم باشم فقط گریه کرده بودم و دنبال اثبات بی گناهیم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی بود! چون اگه احیانا روز تولدم از خواب بیدار میشدم و کادوهای دلخواهم و روی تختم نمیدیم اون روز و روزهای بعدیو به کام همه زهرمار میکردم .. یه ملتی هم باید دنبال من میدویدن و عذر خواهی میکردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی بود که چون هیچوقت معنی ندارم و نمیتونم برات بخرم و نفهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عالی بود چون برای هر یه بیستی که میگرفتم از پسر ِ عمه مینا هم حتی جایزه میگرفتم !...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای که عالی بود اون روزها..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما همیشه زندگی روی یه پاشنه نمیچرخه .. همیشه همه چیز عالی نیست ...همه چیز ناب نیست .. تک نیست ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه همیشه لوس بود ... نمیشه علی بی غم بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه بغض نداشت ..زندگی بدون بغض مگه میشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناشکری کردم ، میدونم .. خدا امتحانم کرد، میدونم. ولی سخت بود برای یه دختر 17 ساله سخت بود ..سخت نبود ، وحشتناک بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره وحشتناک که یه دختر 17 ساله ..همه ی زندگی شو یه جا از دست بده .. یه جا دنیاش بشه یه نفر .. توی 24ساعت 10سال بزرگتر شدن فیلم هندی نیست ...واقعیته ..من شدم ..من بزرگ شدم.. یاد گرفتم ..دیگه لوس نبودم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

24 ساعته مادر شدم ... پدر شدم .. مادر بزرگ شدم .. پدر بزرگ شدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم بیا این ابنبات من مال شما ، دیگه گریه نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پسربچه ای من و به خودم اورد .دستی به صورتم کشیدم .گونه هام خیس بود .. اصلا نفهمیدم دارم گریه میکنم ..کاملا بی صدا گریه میکردم. خیلی وقت بود که بی صدا گریه میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی پسر قشنگم ، چقدر تو مهربونی . اگه ابنباتتو بدی به من ناراحت نمیشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بچه _ نه خاله من دیگه مرد شدم، گریه نمیکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم .ولی من از وقتی بزرگ شدم گریه کردنم شروع شده !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازش گرفتم .اینم یه هدیه بود، برای دل شکستم ..حتما از طرف خدا بود که بهم بگه سارا من هنوز هستما !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر که بلند کردم جلوی ساختمان مطب بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای حیدری (نگهبان ساختمان) بازم طبق معمول داخل اتاقکش خوابیده بود .وای که الان حسش و ندارم وگرنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی باید بیدارش کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم مثل من مهربون نیست ..حتما باید سوژه شو مورد لطفش قرار بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمتش ، دستم رفت که تکونش بده ، یه نفر بازومو کشید. برگشتم دیدم مریم ِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره شو گذاشت روی بینیش و یه لبخند شیطانی به من زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خنده ام گرفته بود. فقط نمیدونم این رعنا کجا بود..به مریم اشاره کردم رعنا کجاست ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادستش توی دستشویی ته سالن و نشون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شصتم خبردار شد میخوان چیکار کنن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله! رعنا خانم با یه کیسه ی پلاستیک پر اب اومد بیرون ..مریمم سریع کیسه رو گرفت ، به ماهم اشاره کرد عقب بایستیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستاش شروع به شمارش کرد .1..2..3

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیسه رو توی یه حرکت بالای سرش ترکوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای حیدری بیچاره هم چنان از جاش پرید که ما چند قدم عقب رفتیم .. نفسش بالا نمیومد.. تا چند ثانیه گنگِ گنگ بود، فقط به ما نگاه میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم چنان دادی زد که کل ساختمون لرزید. وای نمیدونست از کجا به ما برسه .میخواست از پنجره ی اتاقک خارج شه که با اون شکمش نتونست ، برگشت از در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه های ما که دیدنی بود!! من که از خنده پهن زمین بودم ، بلند شدم به سمت پله ها دویدم .. مریم که از در رفت بیرون وسط خیابون !..رعنا هم برگشت تو دستشویی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای حیدری _ من اگه شما 3تا رو دوباره نبینم ، اخرش یه روزی میکشمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من فقط میخندیدم .از خنده ی زیاد نمیتونستم راه برم .. کشون کشون خودم رسوندم به اسانسور طبقه ی اول .دکمشو زدم و منتظر وایستادم تا بیاد بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسانسور که اومد بالا یه دفعه ای در باز شد ، اقای حیدری اومدبیرون... منم دو تا پا داشتم ،دوتا دیگه قرض کردم دبرو که رفتیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایز نبود برم بالا ... برگشتم پایین تا پیش بچه ها پناه بگیرم . اقای حیدریم دنبالم میدوید.. وای چه صحنه ای بود . من که پریدم بیرون ساختمون اون دوتا تو ماشین مریم بودن.. با ماشین فاصله زیادی داشتم ..اقای حیدریم همچنان دنبالم بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم ماشین و روشن کرد ..اومد سمتم .رعنا هم در جلو رو باز کرد پرید عقب.منم پریدم تو ماشین .ولی اقای حیدری دستامو گرفت..چون من هنوز کامل ننشسته بودم مریم نمیتونست تندبره ..با اون یکی دستم سعی میکردم از دستش فرار کنم ولی مگه ول میکرد ..وای رعنا رو بگم تا کمر از شیشه ی عقب اومده بود بیرون داشت اقای حیدری رو میزد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهم چون داشتیم میخندیدیم مردم فکر میکردن شوخیه خانوادگیه، جلو نمیومدن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره امدادای رعنا، سرعت عمل مریم و تقلاهای خودم جواب داد ما از دستش نجات پیدا کردیم.رفتیم چند تا خیابون جلوتر... مریم به خاطر خنده نمیتونست رانندگی کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدودا 10دقیقه فقط خندیدیم. کسی حرفی نمیزد ، یعنی نمیتونستیم که حرف بزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی اروم شدیم گفتم :اخه دیوونه ها من با سوری جون کار داشتم حالا چطوری بریم تو مطب..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ اخه دیوونه کله ی سحر سوری جون تو مطب چیکار میکنه ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سه شنبه ها زود میره . چون هم من نیستم هم باید بره بیمارستان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا _ وای یعنی الان سوری جون تو مطب بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره دیگه! بدبخت شدیم . حالا اقای حیدری میره پیشش شکایت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تصور قیافه حیدری موقع چغلی ،هرسه همزمان خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ زود زنگ بزن بهش بگو ما کاری نکردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع شماره ی سوری جون و گرفتم..زدم رو اسپیکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام سوری جوون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_ سلام سوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا_ سلام سوری جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جوری_ سلام دخترا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز چیکار کردین که این حیدری این همه شکار ِِ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_ کاری نکردیم به خدااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا_ فقط دیدیم هوا گرمه خواستیم یه کمی خنک بشه .. همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عوض تشکرشه.والا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون با خنده _ اره دیدم چه جوری دنبالتون افتاده بود برای تشکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماهم فقط میخندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ ببینم دخترا شما مگه الان نباید دانشگاه باشین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحنم ناخداگاه جدی شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا سوری جون .ولی من باید باهاتون صحبت میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون هم تحت تاثیر لحن من جدی شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همین الان برین یه دسته گل بخرین بیاین جلوی ساختمون ، منم همون پایین منتظرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه ...و مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

20دقیقه ی بعد ما هر سه تا با شونه هایی افتاده جلوی ساختمون بودیم، دکتر مهدوی( یکی از پزشکای ِ ساختمون) هم داشت ما رو نصیحت میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که اصلا گوش نمیدادم ..رعنا که داشت اس میداد ..مریمم الکی سرشو تکون میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سوری جون نگاه کردم ، داشت به ما نگاه میکرد. مطمئنم میدونست ما اصلا گوش نمیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه ما یه نیم ساعتی هم مشغول عذرخواهی بودیم ،ولی معلوم بود اقای حیدری ما رو نبخشیده.. اخه هی میگفت " مگه دفعه ی اولشونه "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز کلی عذر خواهی رفتیم بالا .. بیچاره مریضا که علاف ما شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل مطب سوری جون ازمون خواست منتظر باشیم که مریضا رو ویزیت کنه بعد باهامون صحبت میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از منم خواست که وقت اونایی که هنوز زمان زیادی به اومدنشون مونده بود رو کنسل کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فورا" دست به کار شدم ، قرارها رو کنسل کردم و زودترین وقت ممکن رو بهشون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم و رعنا هم از همون اول داخل اشپزخونه بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام کارم رفتم پیششون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله بعد از وارد شدنم مریم بدون مقدمه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سارا عجله نکن کاوه دوستت داره .بیشتر بهش فکر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و با یاد اوری کاوه لبخند تلخی زدم ..کاوه یکی از اساتید دانشگاهمون بود ، یه پسر جذاب و متین ، از اونایی که به خاطر متانت و تواضع زیادشون وادارت میکرد بهش احترام بذاری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که از شانس خوب من شده بود یکی از خاستگارهای پرو پا قرصم !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ دیروز دیدمش ، بعداز پیشنهاد سوری جون ، دیگه دلم نمیخواست این موقعیت و از دست بدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهاش حرف زدم ، از همتا گفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه اون هیچ کسی و به غیر از من نداره .. حکم دختره منو داره .. باید با زندگی کنه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم و رعنا با هیجان به من نگاه میکردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا _خوب اون چی گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ استقبال کرد!!! خیلی .. گفت که خوشحال میشه همتا دختر اونم بشه .تلاش میکنه براش پدری کنه ....وخیلی چیزای دیگه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _خوب میشه بدونم سرکار خانم دیگه چی میخوان ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم لبخند زدم .. تلخ نبود. عشقی نبود که شکستی داشته باشه . حداقل از طرف من نبود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اون شاید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما عاشق بود! ولی فقط عاشق قسمتی از وجودم ..ولی یه قسمتی بزرگی از وجود من مال همتا بود .. اون عاشق اون قسمت نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبح باهاش حرف زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر بهم زنگ زد .گفت میخواد ببینتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت "همتا رو نگه میداره ولی باید یه سالی همتا پیشمون زندگی نکنه .. جایی دیگه ای باشه .. بعدش میاریمش پیش خودمون" بعدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادیدن قیافه ی من ادامه داد " سارا خانم من با این مسئله مشکلی ندارم، اصلا" میتونیم پیش خودمون نگهش داریم.. ولی باید یه مدت از خانوادمون مخفیش کنیم."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم و رعنا فقط بهم نگاه میکردن ، میدونستن چقدر برای من این حرف سنگینه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز چند دقیقه ای سکوت ، مریم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینم سارا جون ما فردا با کاوه کلاس داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم اون بازم افکار پلیدی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مریم خودت میدونی که اون با شخصیت تر از این حرفاست که مورد لطف ما قرار بگیره!!! حتی فکرشم نکن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون حق داره برای زندگیش تصمیم بگیره همینطور که من گرفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه سوری جون صدامون کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اشپزخونه که خارج شدیم دیدم ، سوری جون داشت اخرین بیمارش و بدرقه میکرد.وقتی هم که مارو منتظر دید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _خوب دخترا برین توی اتاقم تا منم یه ابی به صورتم بزنم و بیام پیشتون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله ..چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بچه ها وارد اتاق شدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاقش واقعا ساده ست.ساده والبته شیک .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شامل یه میز بزرگ که یه لپ تاپ سفید روش ِ ِو یه سری پرونده که مشخصا" مال بیمارای امروز ِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده ها رو برداشتم و مشغول جابه جایی توی کمد مخصوصش شدم . اون دوتا هم روی راحتی ها لم داده بودن ، صد در صد مشغول ارزیابی من!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حین کار یاد موقعی افتادم که سوری جون فهمیده بود دنبال کار میگردم، ازم خواسته بود توی مطبش به عنوان منشی ِ نیمه وقت باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر ناراحت شدم .. اما خوب باید کار میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون موقع هنوز درگیر انحصار ورثه بودم و اینکه اول باید دارایی ها مشخص میشد، تا من بتونم ازشون استفاده کنم، حتی حسابِ بانکی بابا و اشکانم بسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_ سارا میشه بیای بشینی .سوری جون 10دقیقه است که منتظرن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای من اصلا متوجه ورود سوری جون نشده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستپاچگی ببخشیدی گفتم و نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ اشکالی نداره دخترم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بگو میخواستی با من صحبت کنی دیگه .. فکراتو کردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله .فقط میخوام یه چیزایی رو مشخص کنم که خیلی برام مهم ِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _میدونم عزیزم بگو هرچی میخوای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما گفتین که بهنود بچه رو نمیخواد ، بنابراین بچه میتونه پیش من بمونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _اره عزیزم گفتم که اون اصلا حاضر نیست زیر بار تعهد بره ..بچه هم براش اهمیتی نداره.. ولی خوب این منو همسرم هستیم که ارزوی نوه داریم و خواهانشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مورد اینکه پیش تو بمونه هم باید بگم که البته تا موقعی که خودت بخوای اون پیش تو میمونه ..اصلا یکی از دلایل انتخاب تو از نظر من این بود که تو خیلی خوب میتونی از پس تربیت بچه بربیای ، این از تربیت همتا کاملا مشخص ِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سارا جان ما توی نوع تربیتی تو دخالت نخواهیم کرد .واینکه تو کجا رو برای زندگی انتخاب میکنی..و از نظر مالی هم کاملا ساپورتت میکنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون کمی مکث کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_فقط یه چیزی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه در مورد همسر اینده ات دخالت خواهیم داشت .. باید مورد تایید ما باشه .ولی بازم میگم ، اگه تو بخوای میتونی بچه رو پیش ما بذاری و برای زندگیت تصمیم گیری کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه قبول من مشکلی از این بابت ندارم ..فقط سوری جون اگه بهنود هوس کنه بچه رو ازم بگیره چی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _اصلا از این نظر نگران نباش میدونی که اون از ایران متنفره و محاله پاشو اینجا بذاره ! ولی بازم ما ازش یه تعهد میگیریم که بچه پیش تو بمونه .خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله عالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ولی سارا جون به من یه مدت اجازه تا بعد این تعهد و ازش بگیرم .. اخه میدونی که تا همین جاشم به زور راضی شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش ناخداگاه گره ای به پیشونیم اومد ..سوری جون هم با دیدن چهره ی من سریع ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی قول میدم تا قبل از تولد بچه وکالت نامه رو بگیرم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ببخشید سوری جون اگه بهنود ایران نمیاد ، سارا باید بره اونجا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون_ نه عزیزم نیازی نیست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا _ پس چیکار باید بکنن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ همون طوری که به سارا توضیح دادم ، بهنود اسپرم ِ فریز شده اش رو برای ما ارسال میکنه و من خودم اون و به رحم سارا تزریق میکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم روبه من ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط باید قبلش یه سری ازمایش بدین که اون همون جا انجام میده توهم این جا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مسئله ی محرمیت چی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون_ اونم حل میشه .یه عقد غیابی میکنید ..بعد از تولد بچه هم طلاق میگیرید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون رفت سمت تلفن تا با پسرش هماهنگ کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام وجودش خوشحال بود. سارا را خیلی دوست داشت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا برای او مظهر پاکی بود ، نماد استقامت ، بردباری ، دریای عشق بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتای شیرین زبان را هم دوست داشت . در دل ارزو میکرد نوه اش همچون همتا باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا هم در فکر بودن .. سکوت را فقط کفش های سوری جون پر کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این از شخصیت اون سه دختر بعید بود ..اخر نقطه بارز هر کدام از انها شیطنت بود ..پس وقتی انها کنار یکدیگر قرا میگرفتن باید توقع جابه جایی ساختمان و وسایلش با خاک بیابان را داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی الان ،در این مکان ، در این نقطه ، شاید هر سه شان را با قرص های مخصوص بیش فعالان ارام کرده اند ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انها حتی به شیطنت فکر هم نمیکردند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکدام در یک فکر بودند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا تمام هواس ششگانه اش در پی مادری بود که با تمام عشقش شماره ی فرزندش را میگیرد.. سارا نمیتوانست او را به خاطر عشقش ، عشق مادری اش تحسین نکند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم در فکر عاقبت کار،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا باید سارایش ، یکی از عزیزترین هایش ، به این سرنوشت دچار شود ، چرا او این شرایط را میپذیرفت ، او که نیاز مالی نداشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط برای اینکه همتایش مال او بود ، یادگار اشکان تنها برادرش بود ، چون مادر همتا بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس کجاست ان عاشق بی باک .. او ان همه سر نترس را فقط برای دانشگاه و دانشجویانش داشت ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازفامیل میترسید .میخواست همتا را مخفی کند ، همتا را، همتای انهارا ، نفس سارا را ، عزیز دل اورا ، وقتی مریم ان همه همتا را دوست داشت ..پس حتما سارا اور را میپرستید دیگر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر سارا میگذاشت .. یعنی کاوه نفهمید سارایِ بدونِ همتایی وجود ندارد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا اما در سرش غوغا بود .. ان همه عشق را نمیفهمید ، او هم عمه بود ، بچه های برادرش را دوست داشت ، از دیدنشان شاد میشد، ولی انها را نمیپرستید ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر انها کاوه را ترک نمیکرد . کاوه ایده ال همه ی دختران دانشگاه بود .. عشق ستودنی اش به سارا حسادت برانگیز بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای همه، حتی برای او که بهترین دوست سارا بود و همه ی بهترین هارا برایش ارزومند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لی هر سه در مورد یک چیز توافق نظر داشتند .ان هم این بود که نمیگذارند خار به چشم همتایشان برود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برقراری تماس بین سوری جون و پسرش انهارا به خوداورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ سلام گل پسرم .. خوبی مادر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ الهی مادرت بمیره !! چرا مراقب خودت نیستی پسرم ..مگه نمیگم یه کمی به خودتم برس..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _اگه این طوره چرا پیمان میگفت " همش سرکاری و غذاهای اماده میخوری که بهت نمیسازه " .. الهی بمیرم پیمان میگفت" لاغر شدی " اره مادر؟راست میگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ وای نه اینطوری نگو .پیمان بچم !! یه پارچه اقاست ..به خاطر اصرارای منه که امارتو میده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای مریم ببین چطوری با پسره حرف میزنه انگار پسر بچه است!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ حتما بچه است دیگه پیشنهاد مادر رو قبول کرده !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا_ میگم سارا پسره کور و کچل نباشه ؟! عکسشو دیدی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه ندیدم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا هم با یه حالت بامزه زد روی صورتش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا _ وای الهی بمیرم دیدی خواهرزاده م منگل شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و مریمم خندیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو بمیر بچه ی من به این خوشگلی ..الهی مامان فداش شه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _اوووی !! جو زدی نشیا تو فقط باید به دنیا بیاریش ..من مادرشم.. تو همون مادر همتا زلزله باشی کافیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اِاِاِ من همهی زحمتاشو کشیدم تو میشی مادرش .. بچه پرو !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا _ دعوا نکند اول بذارید ببینیم چه شکلیه بعد سر اینکه کی مادرش باشه به توافق میرسیم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بیا اینم خودش و انداخت وسط .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ میگم سارا بیا برو به این سوری جون بگو به پسرش بگه چند تا بفرسته ..بلکم ماهم خوشبخت شدیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین حرفش هر سه زدیم زیر خنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان در حال خندیدن بودیم که صدای خنده ی سوری جون توجهمون جلب کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ خوب چیکار کنم مادرم دیگه .. اشالله خودت پدر میشی میفهمی من چی میگم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_.............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم دعواشون شد چون سوری جون با لحن جدی ای گفت: یعنی چی باز شروع نکنم ..تو به من قول دادی .. من با سارا حرف زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_................. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ مابه تو چیکار داریم ؟ توفقط همون کاریایی که گفتمو باید انجام بدی .. که در کل دو روزم وقتتو نمیگیره .. بعدش دیگه ما با تو کاری نداریم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_................. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون من حرفی ندارم ..اون الن اینجاست میخوای خودت باهاش حرف بزن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_................ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا دخترم بیا بهنود میخواد باهات صحبت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم ریخت . بدنم کاملا بی حس شد ..حتی توانایی ایستادن رو دو پا رو هم نداشتم. بی حرکت سرجام نشسته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون_ خوب پسرم با من کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_.............. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ اره عزیزم خودتون سنگاتونو وا بکنید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_............. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ قربونت برم من خدافظ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همچنان سرجام نشسته بودم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون گوشی را به سمتم گرفت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا دخترم خودت باهاش حرف بزن .. شرایط تو بگو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم سعی کردم با کشیدن نفس عمیقی خون رو به مغزم برسونم تا شاید فرمان ایستادن و بده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمان صادر شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی حالا قلبم با کوبیدنش به دیواره ی سینم مخالفتشو اعلام میکرد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همون حال ذهنم فریاد کشید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"چته سارا محکم باش اون هم یه مردی مثل بقیه !!! "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو از سوری جون گرفتم وبه گوشم نزدیک کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام بدم در حال لرزش بود و این لرزش رو به صدام هم منتقل کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون از اتاق رفت بیرون تا ما راحتر صحبت کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم ورعنا هم که منتظر ِ همین موقعیت بودن تا سوری جون پاشو بیرون گذاشت هوار شدن روی سر من .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بی معطلی زدم روی اسپیکر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود_ سلام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود _ ببینید خانم من نمیدونم شما کی هستید ، یا اینکه چطور تونستید مادروپدر ِ منو به این کار وادار کنید ، باید بگم که اصلا"م برام اهمیت نداره که بدونم .. ولی باید بدونید من مثل اونا ساده نیستم و گول ظاهر ادما رو هم نمیخورم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صبر کنید اقا من اصلا متوجه منظورتون نمیشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود_ مهم نیست . ولی باید بهتون هشدار بدم که به این وسیله نمیتونین به من نزدیک بشین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"این چی داره میگه ، با من داره صحبت میکنه "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینارو با نگاهم به مریم اینا گفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا هم طوری به من نگاه کردن که یعنی " غلط میکنه با تو باشه "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چی باعث شده همچین فکری بکنید ؟ من حتی شما رو ندیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود_ به هر حال موقعیت اجتماعی من و ثروتم ممکنه هر کسی رو به فکرای احمقانه و پوچ وادار کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هَه هَه..به مادرش میگه احمق ..پسره بی تربیت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با کمال احترام باید بگم که این فکر احمقانه البته از دید شما !!! از طرف مادرتون بود ، من هیچ نقشی توش نداشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود کمی مکث کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در هر صورت اون بچه برای من کوچکترین ارزشی نداره .. پس اگه دنبال پول هستید یا رسیدن به من بهتره همینجا این مسئله رو تمومش کنید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تا حالا کسی بهتون گفته اعتماد به نفس بالایی دارید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود _ بله . مطمئنا" ادمی با شرایط من اعتماد به نفس بالایی خواهد داشت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولی از نظر من کاملا کاذب ِ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد جوابم و بده که نذاشتم ، ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببینید اقای به ظاهر محترم و متمدن و تحصیل کرده و خوشتیپ و پولدار و هر چیزی که باعث اعتماد به نفس بالا تون شده ، باید بگم که من نه به پول شما احتیاج دارم ، نه اصلا شما رو دیدم که بخوام عاشقتون بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اونجایی که شما تک و منحصر به فرد هستین و احتمالا مادرتون شمارو توی کره ی ماه به دنیا اورده ..بنابراین من نمیتونم شمارو تصور کنم ، پس خیالتون راحت عاشقتون نمیشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اینکه شما اون بچه براتون اهمیت نداره بینهایت خوشحالم ، واینکه خوشحال ترم میشم که اگه یه تعهد نامه مبنی بر تصدیق گفته هاتون در باره ی حضانتِ بچه به من همراه با بقیه چیزها ارسال کنید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهنود _ افرین خوشم اومد زود دستتو رو نمیکنی ، ولی از این خبرا نیست .. قبل از همه ی اینا که گفتی باید یه تعهد به من بدی که تو هیچ حق وحقوقی پیش من نداری ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کاملا عصبی شده بودم .. به مریم و رعنا نگاه کردم ، از عصبانیت سرخ شده بودن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مطمئن باشین که حتما این کارو میکنم اقای ِبردپیت!!! ، اما وقتی اون وکالت نامه به دستم رسید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بدون خداحافظی گوشی رو گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از عصبانیت در حال انفجار بودم ، میتونم با اطمینان بگم که اگه این اقای ِ در ِ پیت الان اینجا بود من یه قاتل حساب میشدم.!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا هم همین حال و داشتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_ پسره ی احمق ِ بو گندوی ِ مزخرف ِ اشغالِ عوضی ِ میمون ِ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان داشت میگفت که با خنده ی من و رعنا مات شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ میشه بگی برای چی میخندی ؟! خوشت اومده پسره خوش رنگت کرده ؟! چرا ندادی گوشی و به من ، که چهارتا درشت بارش کنم تا دیگه ادعای حق وحقوق نکنه ؟ هی بهت میگم قبول نکن ، گوش نمیکنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین دیگه پسره ی ِ یه کاره برگشته میگه " اگه دنبال پولی ، یا رسیدن به من بهتره همین الان پاتو بذاری کنار"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای اینقدر بامزه حرص میخورد که من عصبانیتمو فراموش کرده بودم و داشتم بلند بلند میخندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریمم همچنان ادامه میداد که با صدای سوری جون ساکت شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جون _ سارا جان ببخش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم جون حق داره ، پسره من بی ادب نیست اما خوب حتما من تو تربیت کم گذاشتم که این به خودش اجازه میده همه رو از بالا نگاه کنه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونی دخترم اون از اول هر چیزی که خواسته براش فراهم بوده ، خوب حالا چون یه کمی هم خوشگله فکر میکنه همه سعی دارن خودشون و بهش نزدیک کنن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما بی ادبی اون و به من ببخشید ..چون در هر صورت من و پدرش کوتاهی کردیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خواهش میکنم سوری جون ..من ناراحت نشدم یه حرفی زدن منم جوابشون و دادم ،این مریم الکی شلوغش میکنه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم ادامه میدام که با پشت چشم نازک شده ی مریم مواجه شدم بنابراین دهان مبارک و بستم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی یه صدایی تو سرم بود که بهم میگفت " بهنود ایینه ی گذشته ی توست "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من با تمام وجودم ارزو کردم که ایینه ی اینده ی من نباشه ، و جور دیگه ای ازمایش بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان یه هفته از اون روز گذشته .. تمام ازمایش های مربوطه رو انجام دادیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوری جونم بهم خبر داد که جواب ها مثبتِ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اینکه اون اقای در ِپیتم انجام داده بود.خوبه حداقل پسره یِ بی ادب حرفای مادرشو گوش میکنه...والا!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیروز سوری جون ازم خواست برای اخر هفته اماده باشم که صیغه یِ عقد و بخونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم قبول کردم و بازم اون تعهد نامه رو تاکید کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریمم که درگیر التماس از عموش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه ما باید کاراموزی مونو میگذروندیم ، خوب عموی مریمم شرکت کامپیوتری داشت ، که بهترین گزینه برای ما !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اونجایی که ما رو خوب میشناخت !!! حاضر نبود یه لحظه هم تحملمون کنه .. ولی خوب ما پرو تر از این حرفا بودیم و باید حتما تو همون شرکت مشغول کار میشدیم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا امروز زنگ زد گفت" مریم اس داده بریم شرکت دست بوس خان عمو "!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم از صبح که بیدار شدم دارم تمرین میکنم که خانم رفتار کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این همتای مارمولکم همش بهم میخنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مارمولک میشه بگی به چی میخندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا_ اخه عمه خیلی با مزه شدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راحت باش عسلم بگو دلقک شدم خودت و راحت کن دیگه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا_ عمه جونم راست شو بگم ، اره دلقک شدی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرف پا به فرار گذاشت .دوید سمت باغ منم دنبالش ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صبرکن ببینم مارمولک ، به کی گفتی دلقک؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا_ صبر نمیکم ، مگه دیوونه ام که وایسم منو بگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همچنان توی باغ دنبال همتا میرفم همتا با جیغ جیغ کردن در حال فرار بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که صدای مریم اومد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ آیـــــ نفس کــــــــش !!!! همتـــــــایی نترس من اومد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا _ اخ جون خاله مریم .. ببخشید الان وقت ندارماا ، باید در برم !! بعدا" سلام میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ بیا پیش خودم ببینم کی میخواد اذیتت کنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا همچنان داشت میدوید که خورد زمین ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ یا امام غریب ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جا میخکوب شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم دوید سمتش ، همتا رو گرفت بغلش همه جاهای بدنش و نگاه کرد . منم فقط خیره نگاهشون میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده ی همتا که بلند شد ، راه تنفسی ِ منم باز شد . اشکام ناخواسته روی گونه هام جاری شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم داشت همتا رو قلقلک میداد .همتام بلند بلند میخندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من روی زانوهام خم شده بودم وزار میزدم.. توانایی ایستادن نداشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم_خاک بر سرت !! کی میخوای این عادت گندِ بی حسی رو ترک کنی ؟ ملت جلوی چشمات تلف شن تو خودت زودتر تلف میشی. والا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرموبلند کردم ، با چشمای اشکیم بهش نگاه کردم .احساس کردم رنگ مریمم پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم یادش اومد که من کی این عادت و پیدا کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرکنم یادش اومد که من چی دیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی شنیدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چی یادش اومد ..من تو قطره ی اشک چشماش اینو دیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از لب های لرزونش شنیدم .. که گفت " سارای من متاسفم "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا دیگه مطمئنم که فهمید من داغون تر از اونیم که تحمل جیغ عزیزم و داشته باشم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم روی زانوهام نشسته بودم و دستامم روی چشمام بود . همتای قشنگم خودش و از بین دستام رد کرد سرشو توی سینه م قائم کرد . من باتمام وجودم توی اغوشم جا دادمش و به خودم فشردمش، همتا دلیل زنده بودم ،بود. بدون اون زندگی و نمیخواستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم خودش و بهم نزدیک کرد . من و همتا رو توی اغوش خودش جا داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چند دقیقه توی اون حالت بودی که احساس کردم . کسی از پشت بغلمون کرد .رعنا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای گرمشو توی گوشم شنید : اروم باش گلم . همه چیز مرتب میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اروم بودم ، اروم تر شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ذهنم فریاد کشید " خدایا متشکرم به خاطر همتا، به خاطر مریم ، به خاطر رعنا ..."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای بی بی از هم جدا شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی بی _ دخترا چرا این جا نشستین ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رعنا که زودتر خودش و از ما جدا کرده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام بی بی ِ گلم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیکار کنیم از ذوق دیدن همیدیگه همین جا پهن زمین شدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی بی که از لحن رعنا خنده ش گرفته بود گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام به روی ماهتون .. شما که دیشب تا دیر وقت با هم بودین ، دیگه چه ذوق کردنی ِ ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ بی بی جون چیکار کنیم ؟ دل ِ دیگه زود به زود تنگ میشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی بی _ خوب مریم گلی ، من که میگم بیاین اینجا پیش ما بمونید .. شما قبول نمیکنید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ والا عرضم به حضور ِ بی بی جون خودم که شما باشی ، ما بسی ارزومندیم در خدمت شما و در جوار این دو دوست عزیزمان زندگی کنیم ، اما از انجایی که این دوتا بد اموزی دارند اینکه خانواده مارا منع کرده به ایجاد ارتباط !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر هم که شما گوش میکنید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _و اکنون که ما را در این مکان مشاهده میکنید به صورت کاملا!! مخفیانه و قاچاقی صورت گرفته و در صورت مشاهده ی خانواده پیگرد قانونی خواهد داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی بی_ بس که اتیش میسوزونید مادر ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ وای بی بی جون خوب شد گفتی اتیش سوزوندن .. ماباید بریم جایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا بدو اماده شو دیر کردیم عموم منتظره !!!همتا خانم شما هم اماده شو بریم مهد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا_ من مهد نمیرم خاله . از اونجا بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _ اِاِاِ . باشه نرو ، حالا زود اعتراف کن چیکار کردی که از مهد بدِت اومده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا هم یه لبخند پلیدانه زد (اینو دیگه از من یاد نگرفته بود ، مریم بهش یاد داده بود)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خاله اون پسره بود که گفتم اسمش کیارش ِ یادته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _خوب بگو اره یادمه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا_ هیچی دیگه بازم موی ِ یکی دیگه از دخترا رو کشید . منم با دیوار مهد یکیش کردم . باچنان هیجانی تعریف میکرد ، ما با چشمای باز فقط نگاش میکردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم _چطوری این کارو کردی ؟ تو که گفتی اندازه ی ِ غول چراق جادوا ِ !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتا _ منو دست کم گرفتیاا ..خاله یادت رفته من کمربند زرد دارم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم داشت میمرد از خنده .رعنا هم همش قربون صدقه ی همتا میرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.