داستان درباره پسری به اسم حسامه.حسام یک روز به همراه دوستش پا به مهمانی میگذاره و با دختری آشنا میشه بدون اینکه متوجه بشه هویت اون دختر چیه.پس از اون مهمونی اتفاقاتی برای حسام میوفته که اون رو متوجه حقیقت هایی در مورد خودش میکنه اینکه شاید نصف وجودش انسان نیست و ....

ژانر : ترسناک، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و

مطالعه آنلاین محله ممنوعه(جلد اول)
نویسنده : سحر نورباقری

ژانر : #ترسناک #معمایی‎

خلاصه :

داستان درباره پسری به اسم حسامه.حسام یک روز به همراه دوستش پا به مهمانی میگذاره و با دختری آشنا میشه بدون اینکه متوجه بشه هویت اون دختر چیه.پس از اون مهمونی اتفاقاتی برای حسام میوفته که اون رو متوجه حقیقت هایی در مورد خودش میکنه اینکه شاید نصف وجودش انسان نیست و ....

-حسام بيدار شو. صبح شده.

بازم شروع شد. خوبيش اينه كه نيومد تو اتاق جيغ بزنه. بي حوصله از اتاق خارج شدم.تو پله ها سام وسيما رو ديدم كه دارن با هم بحث ميكنن. اصلا حال و حوصله رو به رو شدن باهاشون رو نداشتم. مخصوصا سيما رو. بازم سام قابل تحمل تره. رفتم تو اشپزخونه. مامان سفره رو چيده بود.

-سلام.

-سلام. چه عجب بيدار شدي. ميذاشتي واسه ناهار ميومدي.

ترجيح دادم چيزي نگم و خودمو با ليوان نسكافه ي توي دستم مشغول كردم. سيما وارد اشپزخونه شد و با صداي فوق العاده لوسش گفت:

-سلام مامان گلم. صبح بخير.

انگار نه انگار كه حسامي هم اونجاست.به درك. بهتر. بابا رو نديدم برا همين از مامان پرسيدم:

-بابا كو؟

-رفته دنبال كاراش. امشب ميره ماموريت.

با شنيدن اين خبر نيشم باز شد و گفتم:- كي برمي گرده؟

-يه هفته ديگه.

خيلي خوشحال شدم. بابا مهندس معماره و هر چند وقت يه بار از طرف شركتشون ميره ماموريت. اون روزايي كه نيست بهترين روزاي عمر منه. چون نيست كه هي رو اعصابم رژه بره. سيما پوزخندي زد ومشغول خوردن شد. مي خواستم بزنم تو دهنش دختره ي پررو. سام هم وارد اشپزخونه شد و براي خالي نبودن عريضه يه سلامي هم به من داد.نسكافم كه تموم شد خواستم از اشپزخونه خارج بشم كه با صداي مامان برگشتم سمتش.

-ظهر قرار داري؟

-چطور؟

-خونه عموت دعوتيم.

-خب به من چه؟

-تو هم بايد بياي.

با عصبانيت كنترل شده اي گفتم:

- چرا مثلا؟

-زشته. بابات گفت بهت بگم حتما بايد بياي.

-باشه.

با عصبانيت به سمت اتاقم رفتم. اينم از شروع روزمون. موندم حضور من چه فايده اي داره جز اينكه اعصاب من و بقيه بهم بريزه. به شخصه چشم ديدنشونو ندارم. البته اونا هم هين حس رو نسبت به من دارن. تو اتاق گوشيم داشت خودشو مي كشت. سياوش بود.

-الو بنال سيا.

-سلامت كو بي ادب؟

-ميام ميزنم تو دهنتا.

-خوب بابا عصبي. چته؟

-ظهر قراره بريم خونه عمو اينا.

-خوب نرو.

-الاغ. اگه مي تونستم كه اينقدر حرص نمي خوردم. تازه بابامم هست.

-اوه. اوه. حالا چرا دانشگاه نيومدي؟

-دانشگاه؟ مگه امروز كلاس داشتيم؟

-خاك بر سرت. يعني يادت نبود ساعت 8:45 كلاس داشتيم؟

يه نگاه به ساعت كردم. 9:30 بود.

-اسكل كردي منو؟ اگه كلاس داريم چرا تو سر كلاس نيستي؟

-ديدم جنابالي نيومدي خودمم حال و حوصله ي كلاس نداشتم گفتم بمونم تو حياط.

-ديگه كلاس نداريم؟

-چرا ساعت10. مياي؟

-اره بهتر از تو خونه موندن و تحمل مامان و سيماست.

-منتظرتم.

-فعلا.

قبل از اين كه چيزي بگه قطع كردم. عادتمه قبل از اينكه طرف خدافظي كنه قطع ميكنم. زود لباس پوشيدم و بدون اينكه به كسي چيزي بگم از خونه خارج شدم. مطمئنا براشون مهم نيست كه كجا ميرم. ماشين سام تو حياط بهم چشمك ميزد اما حال نداشتم برم تو سوئيچ رو بردارم. تازه امكان داشت با مامان رو به رو بشم و كلي بهم گير بده. كلا بيخيال ماشين شدم وپياده راه افتادم. دانشگاه ما يكي از بهترين دانشگاه ها حساب ميشه. اما موندم چيش بهترينه. تو يه محله ي درب و داغونه و يه خرابه ترسناك كنارشه. استاداشم همه از دم قاطي دارن. يه سيگار روشن كردم و تو سكوت به دودش خيره شدم. سيگاري نبودم اما بعضي وقتا برا سرگرمي و در اوردن حرص بابا مي كشيدم.

-سلام اقا حسام.

خدايا بدبختي بالاتر از اين؟ ميگن وقتي روزت بد شروع بشه تا اخرش بده. منم با ديدن فاطمه به اين نتيجه رسيدم امروز روز بديه. با بي ميلي گفتم:

-سلام.

-خوب هستيد؟ خانواده خوبن؟

-من كه خوبم اما ازاوضاع بقيه خبر ندارم.

زد زير خنده و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما خيلي شوخ طبع هستيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جانم؟ من شوخ طبعم؟ اين حرفشو زياد جدي نگرفتم. احتمالا حواسش نبوده داره با من حرف ميزنه. براي اينكه خنده اش رو تموم كنه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شنيدم نامزد كرديد. مباركه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده اش تبدیل به یه لبخند ذوق زده شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله. شما كه نيومديد. رضا خيلي دلش ميخواست شما رو ببينه. امروز كه مياين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله مجبورم. ببخشيد من ديرم شده. فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سريع جيم شدم. از تصور ازدواج فاطمه خندم مي گرفت. فاطمه خيلي بچه بود. اون قدرا هم كه فك ميكردم ديدن فاطمه بد نبود. حداقل باعث شد كلي بخندم. به دانشگاه كه رسيدم سياوش و فريد و علي رو تو حياط ديدم. ظاهرا كلاس تموم شده بود. یه نگاه به ساعت کردم. كلاس بعدي هم يه ده دقيقه ديگه شروع ميشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طرفشون. قبل از اينكه چيزي بگم فريد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به اقا حسام. شما كجا اينجا كجا؟ راه گم كرديد جناب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام. خفه فريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر موقع فريد رو مي بينم خنده ام ميگيره. اخه وقتي ميگم فريد تو ذهنم يه ادم هيكلي نقش ميبنده. اما اين فريد ما عين چوب شور ميمونه. لاغر و دارز. طبق معمول داشتم به فريد مي خنديدم كه زد تو سر و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرض. به چي ميخندي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادقانه جواب دادم:- به تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من كجام خنده داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هيچي تو به مخت فشار نيار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سياوش:- بچه ها ميدونيد جلسه ي بعد امتحان داريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید:- جون من؟ من كه جزوه ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علی:-منم جزوه ام کامل نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:- اصلا جزوه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سياوش:- بچه ها اونجا رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفي كه اشاره مي كرد نگاه كرديم. چند تا دختر رو يكي از نيمكت ها نشسته بودن و گه گاه بلند بلند مي خنديدند. رو به سيا گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب. ديديم. چيه مگه؟ چند تا دخترن ديگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاك بر سر. من چي كار به دخترا دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:- پ چرا اونا رو نشون دادي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا اون جزوه ي تو دستشون رو ميگم. دوباره همه به دخترا نگاه كرديم. تو دست يكيشون يه جزوه ي كلفت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي:- از قطرش معلومه كه خيلي نكته به نكته يادداشت كرده. كاش ميشد ازشون بگيريمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا يه لبخند شيطنت اميز زد و گفت:-اون با من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:- چيكار ميخواي بكني احمق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبر داشته باش برادر من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ما جدا شد و به سمت دخترا رفت. با نزديك شدن سيا به دخترا اونا ساكت شدن و اونو نگاه كردن. چند دقيقه سيا باهاشون حرف زد كه به خاطر دوري از ما صداشونو نميشنيديم. اون دختره كه جزوه دستش بود با عشوه اي حال به هم زن اونو دست سيا داد. سيا هم سر خوشانه برگشت پيش ما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- خدايي حال كردين؟ فك كنم ركورد مخ زني رو تو دنيا زدم. دقيقا 3دقيقه و24ثانيه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:- خف بمير بابا. بده من اون جزوه رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا جزوه رو پشتش برد و با حالت بچگونه اي گفت:-مال خودمه. خودم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميخواستم به زور جزوه رو ازش بگيرم كه با شنيدن صدا ي فريد اين كار رو به زمان ديگه اي موكول كردم.:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها بريم الان كلاس شروع ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتاديم سمت كلاس. از سيا پرسيدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان با كي كلاس داريم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه جوري نگام كرد كه گفتم الان پاميشه سياه وكبودم ميكنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- يعني تو حتي زحمت ديدن برنامه ات رو به خودت ندادي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من كه سالي يه بار ميام دانشگاه چه فايده اي داره برنامه ام رو حفظ كنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا سرشو با تاسف تكون داد و گفت:- استاد حكمتي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچي به مغزم فشار ميوردم اين استاد حكمتي رو يادم نميومد. رفتيم تو كلاس و رديف اخر نشستيم. رو به بچه ها گفتم:-بچه ها من خسته شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- از چه نظر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ديگه نميتون مامان وسيما وبابا رو تحمل كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي:- ميخواي چيكار كني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تصميم دارم يه خونه برا خودم بگيرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:- با كدوم پول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نميدونم بايد از بابام كمك بگيرم. مطمئنا وقتي بفهمن ميخوام از اونجا برم ذوق مرگ شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- تصميم با خودته اما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن استاد حرف سيا نصفه موند. خروس بي محل كه ميگن اينه ها. اهان. حالا استاد حكمتي رو يادم اومد. استاد پير و مهربوني بود. وقتي حرف ميزد ادم خوابش ميگرفت. سر امتحانا هم يه كتاب ميگرفت دستش و كاري به كار ما نداشت. ما هم تا ميشد تقلب مي كرديم.استاد داشت واسه خودش حرف ميزد و درس ميداد. شرط ميبندم كه يه نفر هم به حرفاش گوش نمي كرد. بعضيا در و ديوار رو نگاه مي كردن. بعضي ها هم سرشون توگوشيشون بود. منم از بس نيومده بودم دانشگاه نميفهميدم استاد داره درمورد چي حرف ميزنه.سرمو به طرف پنجره برگردوندم. حاضرم قسم بخورم كه يكي داشت از پشت پنجره منو نگاه مي كرد و وقتي من سرمو به سمت پنجره برگردوندم ، سرشو دزديد. بيخيال شايد توهم زدم. بعد از اون كلاس كسالت اور با بچه ها رفتيم تو حياط و رو يه نيمكت نشستيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:-حسام تو كلاس چي ميگفتي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم ميخوام با كمك بابام يه خونه بخرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي:- باباتم حتما كمك كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:-يعني تحمل شرايط خونتون اينقدر سخته كه ميخواي تنهايي زندگي كني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره واقعا دارم از دست مامانمينا ديوونه ميشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه بچه ها در اين باره حرفي نزدن. علي قرار بود برا چند ماه بره اصفهان پيش عموش تا كمك حالش باشه. يكم ديگه پيششون موندم و بعدبه سمت خونه راه افتادم. از كنار مخروبه ي كنار دانشگاه كه رد ميشدم حس كنجكاوي قلقلكم داد كه يه سركي تو اون مخروبه بكشم. یه چند باری سرکی تو حیاطش کشیدم اما هیچ وقت جرئت نکردم واردش بشم. اما اینبار یه حسی وادارم می کرد برم تو مخروبه. منم که فضول. اهل محل ميگفتن اينجا يه جن يا يه همچين موجودي زندگي ميكنه. من كه تا به حال تو عمرم همچين چيزي نديدم. اما حقيقتش دوست دارم يه بار هم كه شده باهاش رو به رو بشم. ميدونم ديوونگي محضه اما چه ميشه كرد؟ اهسته از در اهني زنگ زده گذشتم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه ساختمون نيمه كاره پيش روم بود... از روي تپه ي خاكي كه دم در بود گذشتم و تا وسطاي حياط رفتم...حياط بزرگي نبود اما پر از درختاي خشكيده بود كه مانع از عبور نور به داخل حياط مي شدن... همه جا ساكت بود و گه گاهي باد پنجره ي شكسته ي خونه رو باز و بسته مي كرد كه صداي بدي توليد مي شد... اروم اروم وارد ساختمون شدم... خونه بر خلاف حياطش خيلي بزرگ بود...البته يه تعميير اساسي مي خواست تا قابل زندگي بشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم قدم اول رو بردارم كه صداي شكستن شيشه رو از سمت راستم شنيدم... به سرعت اون سمت رو نگاه كردم... هيچ شيشه خرده اي نبود... راستش ترسيده بودم اما خودمو نباختم... دو رو اطرافمو نگاه كردم كه يه دفعه احساس كردم يه چيز سياه رنگي از كنارم رد شد و به اتاق ب*غ*لي رفت... با دقت كه نگاه كردم چيزي نديدم... ديگه كم كم داشتم خودمو خيس مي كردم... فضاي اين خونه عصبيم مي كرد... با يه تصميم ناگهاني به سمت در برگشتم كه قبل از رسيدن من به در خود به خود بسته شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دويدم سمت در و چند بار دستگيره رو بالا پايين كردم... لعنتي باز نمي شد... انگار قفل بود... صداي قدم هاي سنگين شخصي رو از پشت سرم شنيدم... صداي قدماش طوري بود كه حدس زدم داره يه پاش رو روي زمين مي كشه... جرئت نداشتم برگردم و پست سرم رو نگاه كنم...مطمئن بودم كه اگه چيز ناخوشايندي ببينم رواني ميشم... خدا رو چه ديدي شايد هم درجا تموم كردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي پچپچ ارومي هم از فاصله ي دور تر مي شنيدم... يه بار ديگه شانسمو امتحان كردم و دستگيره رو پايين كشيدم... وقتي در باز شد نزديك بود از خوشحالي گريه ام بگيره... بدون اينكه نگاهي به پشت سرم بكنم از اون خونه زدم بيرون... اينقدر عجله داشتم و از ترس دست و پاهام ميلرزيد كه دو بار تو حياط با مخ افتادم زمين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كل مسير رو تا خونه دويدم. اصلا دوست نداشتم بايستم. وقتي رسيدم خونه محكم كوبيدم به در. مغزم درست كار نمي كرد و حواسم نبود كه زنگ ايفون رو بزنم. سام در رو باز كرد و كمكم كرد بيام تو خونه. رو تخت تو حياط ولو شدم. قلبم تند تند ميزد و صد در صد رنگم هم پريده بود. يكي نيست بگه اخه پسر مگه مغز خر خوردي كه تنهايي پا شدي رفتي اونجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون لحظه فقط به اين فك مي كردم اون صداي پا مال كي بود. اخه هيچكس جرئت وارد شدن به اون مخروبه رو نداره و جز من كله خر كسي اونجا نبود. هي نفس عميق مي كشيدم تا حالم بهتر شه اما بهتر كه نشد هيچ بدتر هم شد. مامان هم اومده بود تو حياط. براي اولين بار تو عمرم نگراني مامان رو نسبت به خودم ميديدم. البته اين ابراز نگراني در همين چند جمله خلاصه مي شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

« چي شده؟»« حالت خوبه؟»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من كشته مرده ي اين ابراز احساساتم. گاهي وقتا هم زير لب مي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا من جوابشونو چي بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچين با عجز اين جمله رو مي گفت كه انگار داره در مورد يه جاني خونخوار حرف ميزنه. سيما هم كه عين خيالش نبود و منو ادم هم حساب نكرد. ادم كه زياده بايد بگم منو پشه هم حساب نكرد. اما داداش گلم خيلي نگران بود. مدام باهام حرف مي زد تا بفهمه چي شده و هي اب قند ميريخت تو حلقوم من بدبخت. حالم كه بهتر شد بدون جواب دادن به هيچكدوم از سوالاي سام رفتم تو اتاقم.يه زنگ به سيا زدم و همه چيز رو براش تعريف كردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- خاك بر سرت كنن خره. اخه مگه خلي كه همچين كاري كردي؟ من شنيدم بعضي ها زنده از اونجا بيرون نيومدن. اونوقت توي بيشعور تنهايي رفتي اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا شانس اوردم. داشتم از ترس ميمردم سيا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همين ديگه. تو كه دل و جرئت اين كارا رو نداري چرا همچين كاري مي كني كه به گه خوردن بيوفتي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا. تو هم وقت گير اورديا. من حالم خوش نيست تو هم هي فحش بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حقته ديگه. راستي بيا يه دفعه با هم بريم من اونجا رو ببينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو گمشو. من بميرمم اونجا نميرم. تو كه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي داد مامان حرفم نصفه موند. داشت از پايين داد ميزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حســـام.حســـــام. بيا بابات اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:-هوي حسام مردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سيا بدبخت شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چي شده مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چي چي اورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–چرت و پرت نگو سيا. بگو من الان چه خاكي تو سرم بريزم؟ به خدا اگه بخواد در مورد اتفاق الان تيكه بندازه جوابشو ميدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟ چي ميگي سيا حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميگي چه خاكي تو سرم بريزم منم ميگم خاك رس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو گمشو مسخره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كاري نمي خواد بكني. فقط عين يه پسر خوب ميري پايين و سلام مي كني. هر چي هم بابات گفت سكوت مي كني. جان تو حسام تمام وسايل كمك اوليه ام ته كشيده. اينقدر كه تو از بابات كتك مي خوري و من پانسمانت مي كنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز صداي مامان اومد. من دلم واسه اون حنجره ي بدبختش سوخت كه الان داره پارش ميكنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:-حســـــام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:-اوه.اوه. سيا من رفتم ديگه. اگه دو دقيقه ديرتر برسم حكم قتلم صادر شده. فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطع كردم و بدو خودمو رسوندم به سالن. بابا رو مبل دونفره نشسته بود كه تقريبا كل مبل و اشغال كرده بود. سعي كردم همونطوري كه سيا مي گفت رفتار كنم. يه سلام بلند گفتم كه در كمال تعجب بابا جوابمو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعني فك كنم دوتا شاخ گنده رو سرم در اومد. با تعجب كنار سام نشستم و در گوشش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خبريه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام:-نميدونم والا. منم مثه تو بي خبرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كلا بابا عادت داشت طوري با من رفتار كنه كه يا اصلا وجود ندارم يا ارث باباشو خوردم. جواب سلام دادنش باعث تعجب همه ما شده بود. بابا سرفه اي كرد تا توجه همه رو جلب كنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشيد سريع حاضرشيد كه بريم و دير نرسيم. در ضمن يه لباس ابرومند بپوشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حين حرف زدن هي به من لبخند ميزد. ديگه نزديك بود از تعجب پس بيوفتم. سام هم مثه من متعجب بود. با سام رفتيم بالا. در گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اصلا احساس خوبي ندارم حسام. حواست به رفتارت باشه. با بابا دعوا راه نندازيا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي حرف رفتم تو اتاقم.صد در صد مطئن بودم امروز يه دعواي حسابي را ميوفته. مگه ميشه بابا و مامان و بقيه فاميل وقتي من كنارشون بودم تيكه نندازن؟ مگه ميشه منم جوابشونو ندم؟ در نتيجه يه دعواي حسابي راه ميوفته. در كمدمو باز كردم. حلا اگه بابا نمي گفت لباس ابرومند بپوشيد من قصد داشتم زيرپيرهن و بيژامه بپوشم. با اكراه كت و شلوارمو از تو كمد برداشتم و پوشيدم. واقعا به معناي كامل كلمه از كت شلوار متنفر بودم و كم پيش ميومد كت و شلوار بپوشم. جلوي اينه موهامو مرتب كردم و عطر مورد علاقه ام هم رو خودم خالي كردم. به قول سيا باهاش دوش گرفتم. از اتاق رفتم بيرون و پله ها رو دوتا یکی اومدم پایین. همه حاضر و اماده تو سالن نشسته بودن و فقط سيما بينشون نبود. موندم اين دخترا براي حاضر شدن چيكار مي كنن كه اينقدر طول مي كشه. بعد يه ساعت خانوم تشريف فرما شدن و از خونه زديم بيرن. ميگم يه ساعت يعني يه ساعتا. زود پريدم پشت فرمون و سام هم كنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:-سام توچرا رانندگي نمي كني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين سوالش برام تعجب برانگيز نبود. بابا دست فرمون منو قبول نداشت وهميشه ميگفت اگه من پشت فرمون بشينم بايد فاتحه ي بقيه رو بخونيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام:-يكم پام درد مي كنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ديگه اعتراضي نكرد و همين بازم منو متعجب كرد. يا بابا يه چيزيش شده يا من دارم خواب مي بينم. از اين دو حالت كه خارج نيست. اما مامان مخ همه مونو خورد از بس در مورد پاي سام سوال پرسيد و ابراز نگراني كرد. ماشين رو روشن كردم و راه افتادم. عجيب ه*و*س سيگار كرده بودم اما با وجود بابا و مامان كلا فراموشش كردم.سكوت بدي تو ماشين بود و داشت عصبيم مي كرد. ضبط رو روشن كردم. چند لحظه بعد صداي موسيقي سنتي تو ماشين پخش شد. خواستم ردش كنم كه بابا نذاشت. با خودم گفتم همين یه دونه اس ديگه الان تموم ميشه. اما وقتي تموم شد يكي ديگه شروع شد. از كارم پشيمون شدم. سكوت بهتر از اين بود.بعد نيم ساعت رسيديم خونه عمواينا. هيچ ماشيني دم در نبود و اين نشون ميداد ما زود تر از بقيه رسيديم. زن عموي حال بهم زنم به استقبالمون اومد.اومد طرفم و به گرمي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبي حسام جان؟ خوش اومدي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زدم و بي توجه از جلوش رد شدم. امروز همه يه چيزيشون ميشه. اون از بابا اينم از زن عمو كه تا ديروز به زور جواب سلاممو بهم ميداد. حالا اومد ميگه خوش اومدي. كنار هادي پسر عموم ، نشستم.درسته كلا پسر مزخرفيه و باهاش حال نمي كنم اما فعلا بهترين جاي ممكن كنار هادي بود. ساكت يه جا نشسته بودم كه يهو زن عمو پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبرا حسام جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي درد و حسام جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلامتي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كم پيدايي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرم شلوغ بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا پوزخند صداداري زد. حتما پيش خودش داره ميگه تو که بیکار و بیعار تو خونه ول می چرخی. کجا سرت شلوغه؟ اين زن عمو هم كه ول كن ماجرا نيست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن عمو:-الان چيكارا مي كني؟ كار داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه لحظه احساس كردم وسط مراسم خواستگاري ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هنوز درسم تموم نشده كه دنبال كار باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو يه دفعه داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهرا جان چاي بيار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا خواهر فاطمه و هاديه. خدا ميدونه چقدر از اين دختر نفرت دارم. زهرا با يه سيني چاي و در حالي كه يه چادر سفيد گل گلي سرش بود وارد سالن شد. واقعا فك كنم تو يه مراسم خواستگاري ام. اما كي از كي؟ شايد سام. يه نگاه به سام انداختم. پس چرا به من چيزي نگفت؟ لب به چاي نزدم چون اصلا به مذاقم خوش نمياد. حوصله ام سر رفته بود و دوست داشتم هر چه زودتر اين بساط خواستگاري شونو جمع كنن. دلم برا سام ميسوخت كه قرار بود با زهرا ازدواج كنه و داماد عمواينا بشه. بيچاره. چند دقيقه بعد عمو رو به زهرا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهرا جان با حسام برد تو اتاق حرفاتونو بزنيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ها؟!! يعني اين مراسم خواستگاري من از زهراست؟ من بميرم هم همچين غلطي نمي كنم. حاضرم تو اون مخروبه زندگي كنم اما با زهرا ازدواج نكنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه نگاه خشمگين به بابا انداختم و به اجبار دنبال زهرا راه افتادم. تنفرم از زهرا به خاطر اينه كه پشت اون چادر هر غلطي دلش ميخواد ميكنه. زهرا در يه اتاق رو باز كرد و وارد شد. پشت سرش رفتم تو و ر رو باز گذاشتم. نشستم رو تخت و منتظر به زهرا كه رو صندلي رو به روي من نشسته بود چشم دوختم. سرشو پايين انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو با تعجب بالا گرفت و گفت:- خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظر شما ما چرا الان اينجاييم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب شما اومديد خواستگاري و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشيد. ببخشيد. همين الان يه نكته اي رو بهتون بگم. من خواستگاري هيچ احدالناسي نيومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس الان اينجا چيكار مي كنيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هيچ اطلاعي از اين مراسم مسخره نداشتم. وگرنه صد سال سياه پامو اينجا نمي ذاشتم. اگه يه درصد هم فرض كنيم بخوام ازدواج كنم مطمئن باشيد اون شخص شما نيستيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهرا با عصبانيت به من خيره شد. با خونسردي كه بيشتر حرصشو در ميورد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من همين الان از اينجا ميرم. شما هم لطف كنيد به پدر و مادرتون بگيد ما به تفاهم نرسيديم. وگرنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقيه حرفمو خوردم و از اتاق بيرون زدم. واقعا بابا و عمو چه فكري كردن كه ميخوان من و زهرا با هم ازدواج كنيم؟ رفتم پيش بقيه و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دارم ميرم. فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به نگاه هاي تهديد اميز بابا و اشاره هاي مامان از خونه خارج شدم. يه سيگار روشن كردم و پياده به سمت خونه سيا راه افتادم. تنها جايي كه مي تونم ارامش داشته باشم خونه سياست. مامان سيا تو شهرستان با دخترش و برادرش زندگي مي كنه . باباشم 5سال پيش در اثر سكته قلبي فوت مي كنه. خونه سيا تو منطقه ي متوسط تهرانه. بارها و بارها ازم خواسته باهاش هم خونه شم اما اگه من بخوام خونه مجردي بگيرم ترجيح ميدم تنها باشم. تازه دليل خوب رفتار كردن هاي بابا و زن عمو رو ميفهمم. اعصابم حصابي خورد بود و تند تند سيگار روشن ميكردم.خونه ي سيا كه رسيدم دستمو گذاشتم رو زنگ و بر نداشتم. در عرض دو ثانيه در باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- هوي. چته الاغ. چرا عين رواني ها زنگ ميزني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف زدمش كنار و رفتم تو خونه. فريدم تو هال نشسته بود. يه نگاه به فريد كردم و بدون اينكه جواب سلامشو بدم خودمو رو يه مبل پرت كردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- چي شده حسام؟ چته؟ مگه قرار نبود بريد خونه عموت؟ اينجا چيكار مي كني؟ با بابات دعوات شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين جوري پشت سر هم سوال مي پرسيد و فرصت جواب دادن به من نمي داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امون بده منم جواب بدم. بله رفتيم خونه عموم اما مثه اينكه مراسم خواستگاري برگزار كرده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:- كي از كي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:- من از زهرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه دفعه سيا زد زير خنده. همچين قهقهه ميزد كه دلم مي خواست با پشت دست بکوبم تو دهنش. با عصبانيت رو به سيا غريدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرض. ببند نيشتو. سيا به خدا جفت پا ميام تو حلقتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور خودشو جمع و جور كرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فك كن اين دوتا با هم ازدواج كنن. هر روز تو خونه شون جنگ جهانيه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشو نتونست كنترل كنه و دوباره زد زير خنده. فريدم از خنده قرمز شده بود اما از ترس من نمي خنديد. اخه من وقتي عصبي ام ديگه دوست و اشنا حاليم نميشه. همه رو يه جا له و لورده مي كنم. رو به فريد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خودت فشار نيار. راحت بخند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اين حرفم از خنده منفجر شد. با ديدن خنده اونا منم خندم گرفت. واقعا تصور ازدواج من و اون ايكبيري خنده داره. بعد از اينكه خوب خنده هامونو كرديم سيا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كي با يه دست بازي موافقه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من براي اينكه حال و هوام عوض شه با اشتياق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ايول سيا. من پايه ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريدم سري به نشونه موافقت تكون داد. سيا دست به كار شد وps3 شو وصل كرد. تا شب پاي ps3 نشسته بوديم و بازي مي كرديم. چشمام قرمز شده بود و ناجور مي سوخت. گوشيمو كه برداشتم شاخ در اوردم. 43ميس از مامان وبابا. 27 ميس از سام داشتم.پس فاتحه ام خونده اس. همون موقع صداي زنگ گوشيم بلند شد. بابا بود.بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها فاتحه مو بخونيد كه عزرائيل زنگ زده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد جواب دادم. قبل از گفتن هر حرفي از طرف من صداي داد بابا تو گوشم پيچيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-كدوم گوري رفتي يه دفعه اي هاااااا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچين داد ميزد كه مجبور شدم گوشي رو 2متر از گوشم فاصله بدم. با ارامش جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انتظار داريد تو مراسمي كه روحمم ازش خبر نداشت بمونم؟ والا قديما هم دخترا رو به زور شوهر ميدادن نه پسرا رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حسام كجايي دارم بهت ميگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خونه سياوش. الان كار دارم. بايد برم. فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع قطع كردم. براي اولين بار تو عمرم جواب بابا رو دادم. اونم فقط به خاطر اينكه پشت تلفن بود. رو در رو كه از اين جربزه ها ندارم. مي ترسيدم شب برم خونه. معلوم نبود بابا ساعت چند ميره ماموريت. صد در صد اگه بابا منو ببينه جنازه مم به دست ديگران نميرسه. تصميم گرفتم شب خونه سيا بمونم كه اونم از خدا خواسته قبول كرد. از عكس العمل بابا مي ترسيدم. نكنه پاشه بياد اينجا. اونوقت چه گِلي به سرم بگيرم؟ فريد از جاش بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من ديگه بايد برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:-كجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدرقه ي علي. شما نمياين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از خدا خواسته از جا پريدم . گفتم:- منم ميام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينطوري احتمال اينكه اگه بابا بياد اينجا و باهاش رو در رو بشم و اونم خفه ام كنه كمتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:-پس صبر كنيد منم لباس بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد 5دقيقه سيا با يه تيپ خفن اومد تو هال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:- بابا ايول. يادم باشه زنگ بزم 115 دنبالت راه بيوفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:- تو 5دقيقه چطوري همچين مدل موي باحالي درست كردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا بادي به غب غب انداخت و با غرور گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما اينيم ديگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود همچين ژست گرفته بود كه ادم فك مي كرد چه كار شاقي كرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:- مرض. ببند نيشتو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا اهميتي به حرفش ندادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بريم كه دير ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سر هم از خونه خارج شديم. سرم پايين بود و داشتم به كفشام نگاه مي كردم. خاكي شده بود. سيا يهو ايستاد و منم به شدت بهش خوردم. حالا نه به شدت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:- هو. الاغ چته يهو وايميستي؟ نميتوني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي ديدم مات به يه نقطه خيره شده ادامه حرفمو خوردم و يه دونه پس گردني بهش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حواست كجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اينكه به من نگاه كنه يا پلك بزنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبخت شدم حسام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-براي چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داره مياد. منو يه جا مخفي كن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچين با ترس و لرز حرف ميزد كه گفتم حتما يه هيولايي خون اشامي چيزي ديده. برگشتم و به اونجايي كه سيا نگاه مي كرد نگاه كردم تا اين هيولايي كه سيا رو ترسونده ببينم. وقتي چشمم به اون نقطه افتاد حق رو به سيا دادم. يه دختر چاق كه اندام فوق العاده افتضاحي داشت و مانتوي كوتاه و تنگي با يه شلوار جذب پوشيده بود اونجا ايستاده بود. موهاش كوتاه كوتاه بود و شالشم دو گردنش انداخته بود. موندم با چه اعتماد به نفسي اين لباسارو پوشيده بود. صورتشم كه هيچي. انگار بوم نقاشي بود. چيز ترسناك تو اون دختر تضاد بين اجزاي صورتش بود. چشماش اينقدر ريز بود كه فقط دوتا خط ديده ميشد. دماغم عملي و فقط دو تا سوراخ دماغ داشت. لباشم پروتز كرده بود. هر كدومش اندازه بازوي من بود. اومد جلو من و سيا ايستاد. اين فريد گور به گوري هم كه معلوم نيست كجا رفت. دختره با لحن پر عشوه اي گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام سيسي. چطوري؟ از ديدنت خيلي خوشحالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(منم كه كلا ادم نيستم.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا با بي حوصلگي گفت:- برعكس تو من اصلا از ديدنت خوشحال نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه سيسي. فردا تو ويلاي بابا مهمونيه. گفت بهت بگم حتما بياي. ساعت8. باي سيسي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد ب*و*سیدن گونه ی سيا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شيطنت گفتم:- نمي دونستم اسم م*س*تعار داري. سيسي. چه با ابهته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سر به سرم نذار كه حوصله شو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بي اعصاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي دلم ميخواست بدونم اين دختره كي بود كه سيا اينطوري باهاش رفتار كرد. اخه سيا به قول خودش احترام خاصي براي دختر خانوما قائل بود. با ديدن چهره ي عصبي سيا تصميم گرفتم در اين مورد سوالي نپرسم. حتي جرئت نكردم سرفه كنم تا خارش گلوم از بين بره. اخه خيلي ميسوخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد از غيب ظاهر شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بيايد ديگه دير شد. من حواسم نبود شما ايستاديد. تا سر كوچه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا بدون هيچ حرفي راه افتاد.فريد با سر بهم گفت چشه. منم با اشاره بهش فهموندم كه بعدا بهش ميگم. سوار ابوقراضه فرید شدیم و حرکت کردیم. تو راه منو فريد سعي مي كرديم سيا رو از اون حالت عصباني خارج كنيم و به حرف بياريم كه با دادي كه سرمون زد عين دوتا بچه حرف گوش كن ساكت شديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:-رسيديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:-اوناهاش. علي اونجا ايستاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به سمت علي دويديم. البته سيا با قدم هاي اروم بعد يه ساعت تاخير به ما رسيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي:-به. سلام رفقا. چطوريد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:- ماخوبيم اما سياوش رو فك نكنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي:-چرا؟ چته سيا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيا:-هيچي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن عصبي سيا باعث شد ديگه حرفي نزنيم. بعد چند دقيقه سكوت شماره پرواز علي اعلام شد. علي دسته ي چمدونشو گرفت وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رفتم ديگه.خوبي بدي ديديد حلال كنيد. مواظب خودتونم باشيد. كار بد و شيطوني هم نكنيد. درساتونم خوب بخونيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:-چشم. امر ديگه پدربزرگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي فكري كرد و گفت:- نه ديگه. فعلا چيزي يادم نمياد. اگه چيزي يادم اومد زنگ ميزنم نوه هاي گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا. خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:-شرت كم. بري ديگه بر نگردي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فريد:-ايشا الله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علي:-بي شعورا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن علي ما هم از فرودگاه خارج شديم. سيا بعد از رفتن اون دختر حسابي قاطي بود. منم كاري به كارش نداشتم تا بعدا كه حالش خوب بود سوال جوابش كنم. وقتي به خونه سيا رسيديم ديدم يه مرد با عصبانيت به در خونه مشت ميزنه. دقت كردم و ديدم اون مرد كسي نيست جز پدر بنده. از ترس عرق سردي رو پيشونيم نشست. هنوز كه هنوزه عين چي از بابام ميترسم. پشت تير برق قايم شديم. فريد هول هولي از ما خدافظي كرد و در رفت. اخه بابا كلا با دوستاي من مشكل داره. بابا بعد نيم ساعت با عصبانيت لگدي به در زد و بعد از اينكه به اين نتيجه رسيد كه ما خونه نيستيم رفت. من و سيا هم سريع وارد خونه شديم. حال سيا بهتر شده بود و منم فرصت رو مناسب ديدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:-سيا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون دختره كي بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسمش زهره اس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با تو چي كار داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت كه ديدي. براي مهموني باباش منو دعوت كرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره ديگه. به خاطر باباش ميرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم ميام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماي سيا درهم رفت و فقط گفت:-باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد به سمت اتاق رفت و در رو محكم بست. ببخشيد. بست نه بهتره بگم كوبيد. طوري كه شيشه های خونه لرزيدن. ای خدا. اينم دوونه شد رفت. پوفي كردم و رفتم اشپزخونه و براي خودم يه نسكافه درست كردم. يه بسته نصفه بيسكوييت هم از تو كابينتا پيدا كردم و به عنوان عصرونه خوردم. معده ي بدبختم داشت سوراخ ميشد. حوصله ام سر رفته بود. اين سياوش گاوميشم معلوم نيست تو اون اتاق داره چه غلطي ميكنه كه بيرون نمياد. رفتم تو هال. خودمو پرت كردم رو مبل كه صداي گوشيم بلند شد. گوشي رو اپن بود. فقط منتظر بود تا من يه جا بشينم بعد صداش در بياد.به زور از جام بلند شدم و فاصله ي نيم متري بين مبل و اپن رو در عرض 10 دقيقه طي كردم. با اين سرعت به لاك پشت گفتم زكي. يارو پشت خط هم كه بيخیال نميشد. تلفن رو كه جواب دادم صداي اعصاب خرد كن سيما تو گوشم پيچيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام حسام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام. چي ميخواي سيما. زود بگو كه كار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان گفت بهت زنگ بزنم بگم برگردي خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره رفت. من نميدونم تو كه عين سگ از بابا ميترسي چرا عصبانيش ميكني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين فضوليا به تو نيومده. سرت به كار خوت باشه. كاري نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سريع گوشي رو قطع كردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو پرت کردم رو عسلی و خودمم رو مبل ولو شدم که صداش بلند شد. فک کنم شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه غول تشن تو با این وزنت و با این هیکلت خجالت نمیکشی این طوری رو مبل میوفتی؟ بابا من پول دادم اونو خریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیا کی از اتاق اومد بیرون؟ چقدرم شنگول شده. غلط نکنم دوپینگ کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه شنگول شدی؟ تا همین دو دقیقه پیش همش پاچه می گرفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چش نداری شادی منو ببینی دیگه. کور شود هر که نتوان دید. جون به جونت کنن حسودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو بابا. کمتر چرت و پرت بگو لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون تو میگی چشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیا من گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرتیکه پررو اخه ادم وقتی میره خونه یکی داد میزنه من گشنمه؟ خب برو گم شو خونتون اینجا چتر شدی. البته منم باهات موافقم. گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس زنگ بزن یه چیزی بیارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روتو برم. به سنگ پا گفتی برو من جات هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین جوری خیره خیره نگاش کردم. داشتم تصمیم می گرفتم که با مشت بزنمش یا دمپایی که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چی کوفت می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخواستم. اشتهام کور شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره جان اون عمه ی فولاد زره ات. وقتی حرف از غذا میشه چه سیر باشی چه نباشی اب دهنت راه میوفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بدون اینکه نظر منو بپرسه زنگ زد دو تا پیتزا سفارش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نظر منم میپرسیدی بد نبودا. شاید من یه چیز دیگه می خواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من چه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی بی ادب شدی سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به تو چه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان اگه بخوام بپرسم کی غذاها رو میارن حتما میگی به تو چه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا. به تو چه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهر مار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعت طول کشید تا پیتزا ها برسه. من که داشتم هلاک میشدم. عین چی پریدم رو پیتزا. سیا بی حرکت نشسته بود و فقط منو نگاه می کرد. با دهن پر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟ ادم ندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از بچگی ارزو داشتم یه بار یکی از اهالی قحطی زده سومالی رو از نزدیک زیارت کنم که خدا این توفیق رو تو این وقت عزیز بهم داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب گشنمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی خواهر نچسبت فدات شه. بخور بخور که از قدیم گفتن مال مفت خوردن داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غذاتو بخور و اینقدر حرف نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو سکوت غذامونو خوردیم و جعبه هاش رو وسط هال ول کردیم. سیا دو لیوان قهوه اورد و کنار من رو مبل نشست. همین جوری بی هدف کانالای تلویزیون رو بالا پایین می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم سیا. این مهمونیه مال کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مال یه ادم پول پرست دیکتاتور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو که از این ادما خوشت نمیاد چرا باهاشون میگردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه بار این علی نفهم که ایشا الله خدا به زمین گرم بزنتش. ایشا الله داغش به دل ننه باباش بمونه. ایشا الله همین هواپیمایی که داره باهاش میره سقوط کنه از دستش راحت شیم. ایشا الله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت. زهرمار. بقیه اش رو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونم برات بگه که همین علی اقا کارش پیش این یاروئه گیر می کنه و دست به دامن من میشه که چی؟ که تو راحت طرفو خر می کنی و این حرفا. اینقدر التماسم کرد که اخر سر قبول کردم که ای کاش نمی کردم. اقا من طرفو خر کردم و کار علی ردیف شد. حالا این یارو دست از سر من برنمی داره. میخواد دخترشو بندازه به من و ول کنم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا دختره کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفت من ترکیدم از خنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای درد ای کوفت ای زهر مار. بمیری که به درد دیگران میخندی. ایشا الله برای خودت یه زن دایناسور پیدا میشه اونوقت این منم که به تو می خندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به دعای گربه سیاهه بارون نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا می بینیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خوردن قهوه از خونه سیا زدم بیرون و راهی خونه شدم. وارد کوچه که شدم اول چراغای قرمز و ابی توجه ام رو جلب کرد. بعد متوجه شدم که اون چراغا مال چند تا ماشین پلیسه و نکته ی بد ماجرا این بود که اونا جلو در خونه ما ایستاده بودن. همه همسایه ها هم دم در خونه جمع شده بودن. با دیدن این صحنه برای یه لحظه قلبم از کار افتاد. دستام یخ زدن و قطره های عرق از رو پیشونیم سر خوردن. دیگه معطل نکردم و تا خونه دویدم. فقط خدا خدا می کردم اشتباه فک کنم و واسه مامان و سیما و سام اتفاقی نیوفتاده باشه. تو اون لحظه حتی نگران سیما هم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور از بین جمعیت رد شدم و پریدم تو حیاط. یه سربازه جلومو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطفا برید بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم هلش بدم کنار اما یه اینچم تکون نخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:- بابا من مال این خونه ام. برو کنار ببینم چی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زیر دستش در رفتم و رفتم تو خونه. با دیدن سام و سیما که رو مبل نشسته بودن خیالم کمی راحت شد. یه نگاه به اطراف خونه انداختم و مامان رو کنار یه پلیسه دیدم. نفس راحتی کشیدم و رو مبل ولو شدم. تازه متوجه وضع داغون خونه شدم. تمام وسایل گوشه ای پرت شده بودن و هیچی سر جای خودش نبود. مجسمه های قیمتی و گلدون های عتیقه مامان شکسته شده بود و خرده هاش همه جا پخش بود. با تعجب رو به سام پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام:- اول سلام بعد کلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام. اینجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان اومد سمت من و با تشر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایی تو حسام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی به من بگه چی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:- دزد اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف مامان خیلی تعجب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟ حالا چیا برده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما:- هنوز معلوم نیست. ما اومدیم خونه دیدیم همه جا بهم ریخته اس. برای همین زنگ زدیم پلیس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محوی زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا رو شکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیما:- خدا رو شکر که دزد اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه. نه. من فک کردم اتفاقی براتون افتاده. اینکه می بینم سالمید میگم خدا رو شکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان یه لبخند به من زد و دوباره رفت سراغ مامورا که تو خونه ول می گشتن. امروز جزو یکی از گند ترین روزای زندگیم ثبت شد.حالا خوبه خودمم چیز با ارزشی ندارم که نگران باشم. نیم ساعتی طول کشید که مامورا رفتن و جمعیت دم در متفرق شدن. معلوم شد که چیزی از وسایل خونه کم نشده. منم ایمان پیدا کردم یا یارو روانی بوده یا دنبال یه چیز خاص می گشته که پیدا نکرده. شایدم یکی از رقیبای بابا بوده و خواسته زهر چشم بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:- حسام بیا کمک اینجا رو مرتب کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه ملتمس به مامان انداختم که اخم کرد و با جدیت به جارو اشاره کرد. ای خدا. کاش همون خونه سیا می موندم. مامان عین چی از من کار کشید و من تمام مدتی که داشتم حمالی می کردم، به این فک می کردم که اگه خونه سیا می موندم، الان خواب بودم. بعد از دو ساعت تلاش بی وقفه بنده؛ یعنی فقط فقط خود بنده؛ خونه به حالت عادی برگشت. سام یه خورده کمک کرد و مامانم رو کارا نظارت کرد. اما سیما نشسته بود جلو تلویزیون و فیلم نگاه می کرد. هر دو دقیقه هم میگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یواش تر. دارم فیلم نگاه می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی دلم می خواست ظرف تخمه جلو روش رو تو سرش خرد کنم. بعد از اینکه کل خونه برق افتاد، مامان اجازه مرخصی داد و با خستگی چپیدم تو اتاق. سرم رو روی بالش نذاشته، بیهوش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو دیگه. مگه به خواب زم*س*تونی رفتی؟ حسام پاشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بر پدرت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله امو نصفه ول کردم و بعد مکث کوتاهی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته اول صبحی؟ مگه سر اوردی که اینجوری داد می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سام لبخندی زد و با خونسردی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سر نیاوردم. اومدم نجاتت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دست چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دست چی نه. از دست کی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب از دست کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دست بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عین فنر از جام پریدم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جان حسام راست میگی؟ بابا اومده؟ الان پایینه؟ اصلا چرا اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز نرسیده. ماجرای دیشب رو که شنیده، کار رو سپرده به همکارش و خودش داره میاد. زود حاضر شو و برو. هنوز سر اون تلفن از دستت شاکیه. ماشین منو بردار و از در پشتی برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی زود دست و صورتمو شستم و لباس پوشیدم. یه کت و شلوار هم برای شب برداشتم. با اینکه از کت و شلوار حالم بهم میخوره اما فک نمی کنم لباس اسپرت برای یه مهمونی رسمی لباس مناسبی باشه. سوئیچ سام رو گرفتم و تخته گاز به سمت خونه سیا روندم.از استرس زیاد نفس نفس می زدم. اگه سام به دادم نمی رسید معلوم نبود چه سرنوشت شومی در انتظارمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو گذاشتم رو زنگ و بر نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟ چه خبرته؟ اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو که باز کرد و منو پشت در دید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمیری که هیچ وقت مثه ادم زنگ نمی زنی. فک کنم یه بار دیگه بیای اینجا، این زنگ می سوزه. حالا چرا نمیای تو؟ تا شب میخوای پشت در بمونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه جنابالی برید کنار بنده هم میام تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جلو در رفت کنار و دست منم کشید و برد تو خونه. خونه ی سیا حیاط نداشت و از در ورودی م*س*تقیم میرفتی تو هال. رو مبل کنار اشپزخونه نشستم و سیا هم رفت تو اشپزخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب حسام جان. کوفت میل داری یا زهرمار؟ اخه مرتیکه وقت نشناس کله سحر چرا اومدی اینجا منو هم بی خواب کردی؟ من از دست تو نباید خواب داشته باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم خودم از دست بابام بی خواب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست خالی از اشپزخونه اومد بیرون و جلوی من نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابات؟ مگه نرفته بود ماموریت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماجرای دیشب رو که شنیده، کار رو سپرده به همکارش و خودش پا شده اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماجرای دیشب؟ چه ماجرایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براش ماجرای اومدن دزد و اینکه چیزی ندزدیده رو گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم حتما می خوای یه مدت اینجا بمونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا وقتی که بابات رضایت بده و برگرده سرکار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو گمشو مگه اینجا هتله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مظلومی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا فکرشم نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به هیچ عنوان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درد سیا. کوفت سیا. زهرمار سیا. حناق بگیری الهی. بمون. اوار شو رو سر من. فقط یه بار دیگه بگی سیا من میدونم و تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستت مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ناهار چی میخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ناهار؟ مگه ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه چپکی به من انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی تو زحمت نگاه کردن به ساعتم به خودت ندادی؟ ساعت یکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یک؟ تو تا الان خواب بودی؟ همچین به من گفتی کله سر پا شدی اومدی فک کردم ساعت هفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت چی؟ تو هم تا همین الان خواب بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دیشب دیر خوابیدم. راستی سیا. فک می کنی دلیل اینکه دزده فقط خونه رو بهم ریخته و هیچی نبرده چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر وقت دیدمش، ازش می پرسم. نگفتی. ناهار چی می خوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.