دلارام به همراه خانوادش زندگی نسبتا آرومی دارند.با آمدن یک همسایه جدید به آپارتمان اونها و رفت و آمد های این دو خانواده ، زندگی دلارام و خانوادش دچار تغییراتی میشه و ....

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۱ ساعت و ۳۰ دقیقه

مطالعه آنلاین شما در دو صدم ثانیه عاشق میشوید
نویسنده : ریحانه

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی‎

خلاصه :

دلارام به همراه خانوادش زندگی نسبتا آرومی دارند.با آمدن یک همسایه جدید به آپارتمان اونها و رفت و آمد های این دو خانواده ، زندگی دلارام و خانوادش دچار تغییراتی میشه و ....

تو چشمای پر از اشکم به دنبال چی میگردی . منو بازیچه دست ه*و*س های خودت کردی

با خیال راحت دکمه قرمز رنگ رو زدم و با حرص کنترل رو روی مبل کناری شوت کردم . اخی بالاخره تموم شد یکی نیست بگه خدا خیرت بده فکر مردم رو هم بکنید ادم سیصد و خورده ای قسمت سریال میسازه اونم چی پخش هر شب ،مردم رو از کار و زندگی میندازن اخه نه این که خیلی هم سر من شلوغه .

- بالاخره تموم شد ؟

مامان مینوِ . هم پای زورکی من تو این شبا بنده خدا از سر بیکاری با من همراه میشد .اقای پدر که مدیر عامل شرکت لبنیاته ساعت ده میاد خونه پس نتیجه اش میشه همراهی زورکی مامان با من . تو رو خدا مامان ما رو باش

- مامان جان الان میوه میاری؟ زودتر زحمت میکشیدی که من جای این همه حرص یه خورده ویتامین سُر میدادم ته این بدن بی جون

- اخی خدا رو شکر این سریال عمر گل لاله هم تموم شد از دست این دلارام خانم راحت شدیم عینهو خاله خان باجی ها هست که یه بند و یه نفس غر میزنن بریم خونه ، بزن این شبکه ، صدا ندید ،نفس نکشید ای خدا رو شکـــر .

ای جونم ببین عمرم چه غری میزنه ،بابا کم که نیست نزدیک یکساله روانیشون کردم هر جا می رفتیم باید ساعت نه شب خونه اعلام حضور میکردیم مگه میزاشتم اخبار شبکه یک به کسی برسه این سانس تی وی با صدای بلند قرق من بود. بهرامه برادر بزرگم و همین طور عمرم زندگیم یه جور خاصی دوسش دارم از همه ما بزرگتره پسر ارشد خانواده اقای زاهدی . خیلی ارومه ( البته روزگار به زور صبوری رو بهش تزریق کرد ) خیلی منطقی ، سنگ صبور خوبیه برای همه اول از همه هم من بیشتر برای فهمیدن گوش میده تا برای جواب دادن . همراه با این طبع نرمش زبون شیرینی هم داره . الگوی من تو زندگی برادرم بهرامه . اروم و متین از اتاقش که طبقه بالاچفت اتاق منه داره میاد پایین .

- نجات اومدی ؟

- خب چیکار کنم داداشی خیلی قشنگ بود من عاشق چنارم ( چشمکی زدم وهمون طور که خودم رو جلو میکشیدم با یه درجه ولوم پایین تر گفتم ) تو دست و بالت بین این جوجه مهندسا از این کیس خوبا نداری ؟

نظر مامانم به منه تک دختر " ای بی حیایی " بود که دو دستی تحویلم داد . بهرام هم با غیظ ساختگی گفت

خجالت هم بد چیزی نیستا ، اون کاکل پسرا همشون متاهل تشریف دارن عذبشون منم .

- اونم از بی عرضگیته اگه

- دلارام شروع نکن

-خب مامان جان بزار حرف بزنم هر سری من میام این پسرت رو نصیحت کنم نمیزاری باباجان هفت سال داره از اون روزا میگذره داری تو سراب دست و پا میزنی که چی بشه اخرش چی ؟ من دارم میگم بین همون خانوم مهندسا یکی ...

-ای خدا کار ما رو نگاه کن این خانم با این سنش داره منه پیر مرد رو نصیحت میکنه ، ول کن ابجی جون بگو اخر سریال چی شد ؟ اخرش بهم رسیدن این دو تا دیونه

مث همیشه بحث رو به نحو احسنت پیچوند منم سر خورده از چشم غره ای مامان با کمری سنگین تکیه دادم به مبل پت و پهن سالن ، خدا هم براش خواست که با شنیدن صدای مبل نگاهم رفت سمت بالا .

- وای خداسرسام گرفتم این بالایا دارن چیکار میکنن ؟ یه هفته است اومدن یه بند دارن چیز میز میکشن این ور و اون ور خب یه جا بزار دیگه .

مامان - بنده خدا تازه اثاث کشی کرده باید بگرده جای درستش رو پیدا کنه یا نه تقصیر بنده خدا چیه آپارتمانهای امروزی این روزا رو بدون استاندارد میسازن راه میری فکر میکنی الانه که سقف بیاد رو سرت

بهرام - وا مامان جان داری به وجهه کاری من توهین میکنی ؟

اینجا بود که قهقه منو صدای زنگ در یکی شد با این نگاهی که مادر و پسر بهم انداختن گرفتم کار کار خودمه . میدونستم پدرمه مردی که عاشق بود خندون پیشوازش برم مردی که خسته از کار میاد مامن امن و گرم خونش . از مامان مینو یاد گرفته بودم هر جا خنده یادم بره برای استقبال از مردای خسته پشت در یادم نره .

- نگفتم ارشام خان خودش با خنده پشت دره .

باز شنیدن اسممو فعال شدن رادارام با یه شاخک تیز و چشم بادومی

- چی شد ؟ زود تند سریع . بابا جون شما و غیبت ؟

- بیا برو تو جوجه چقدر حرف میزنی .

هر چقدری که با داداش بهمرام مسالمت امیز طی میکردم اب پاک جوب منو خورده شیشه های آقا ارشام یکی نمیشد همیشه یه جورایی نچسب برخورد میکنه

ولی میدونستم کودک شیطون درونم یه روزی حال این شازده رو اساسی میگیره .

- بفرما برو تو هرکی ندونه فکر میکنه آقا زاده ( و این اقا زاده تنها راست گفته من بود ) کوه کنده . کو تیشه و تبرت ؟

نگاه مغرورش رو ازم گرفت هولم داد کنار و رفت سمت مامان و تنها مث همیشه دست بهرام رو بدون هیچ حرفی محکم فشرد .

- چطوری سر کار خانم ؟ نه خسته

باید بودید و میدید با این زبون بازیش چه ماری از لونه میکشه بیرون .

- زبون نریز آقا چاخان بسه امشب شام مورد علاقه منو داداشی رو گازه .

زبونم از این درازتر نبود انداختم براش تا ته دلم خنک شه . هرچند که میدونستم تمامش ریشه تو محبت و علاقه اش داره . ما همگی عاشق پدر و مادرمون هستیم . هر چند هر کدوم اخلاقای خاص خودمون رو داریم و تو یه فاز جدا هستیم . میدونم یه جای قصه زندگی من شاد میشه یه جا اروم یه جا پر خنده چرا که داستان زندگی من داستان هر چها تای ماست.

- حسین جان شام رو بکشم ؟

چه عشقی داره دیدن مامان و بابا با اون همه احترام محبت و مهم تر از همه با این همه عشق همین رفتارشون رو تو وجود تک تک ما هم کاشته بودن . یه بار نشد سرهم داد بزنن یا پشت هم رو خالی کرده باشن . سر میز شامی که با کمک منو مامان چیده شده داشتم به این فکر میکردم که مامان و بابا همه جا و همه جوره با هم بودن . تو سختی های دوران انقلاب تو اون شور و دلواپسی مخالفت ها عشق عمیقشون بهم باعث شد دایی مهدی هم وارد زمین مامان بشه برای یکی شدنشون از جون دل مایه بزاره هرچند دایی بیچاره ام به دختر دلخواه جناب سرهنگ نرسید . تا اینجا رو که گفتم ما بقی رو هم بگم مامان میگفت تنها بحثی که با بابا داشته سر به دنیا اومدن من بوده .بابا دلش نمی خواسته مامان مینو همه عمرش رو به بچه داری بگذرونه و این تنها دلیل مخالفتش بوده اما مامان گلم بعد سه تا پسر دلش دختر میخواسته ، گل تو باغ میخواسته و این میشه که منه دلارام میشم شخصیت اصلی رمان . باز مثل همیشه منو داداشی کنار هم سر تو سر د به پچ پچ .

- ارشام مامان رفتی دنبال کارات ؟

- نه مادر من ،مدلینگ شدن به همین راحتی ها هم نیست آخر ساله کارای شرکت وحساب رسی ها هم شروع شده فت و فراوون آقای کبیر هم خیلی عصبی شده نمیخوام آتو دستش بدم .

خب اینم از اقا ارشام .آرشام سومین پسر مینو خانم و حسین اقاست .قد بلند و شونه های پهن ش رو از پدر مادری ارث برده جا داره همینجا اعتراف کنم برادرم خیلی خوشتیپ یا به قول خانم دخترا پسر کشه بارها پیش امده باهاش بیرون باشم و نگاه مکش مرگ ما دخترا رو بهش نبینم هرچند این اقا زاده ما تو این حال و هوا سیر نمیکنه صد تا یه دختر به چشمش نمیاد یا به قول خودش کیس خاص میخواد . مغروره و کم حرفه اما یه بعد از وجودش شیطنت های پسرونه اش رو ، رو میکنه . پریسا دختر آقای کبیر زیاد به پر و پاش می پیچه اما همه رفت و امدشون هم راهی کردن همدیگه تو مهمونی هاست ، آقای کبیر هم به طور غیر م*س*تقیم طناب رو دست بابا داده که اگه ارشام پریسا رو بخواد نه نمیگه اما اقا ارشامه دیگه تنها یک کلمه " نمیخوام " . میدونم داره نون قیافه جذابش رو میخوره اخه اقا زاده با این هیکل و سیکس پک جذابش و همچنین ته ریش خیلی مشکی تو خانواده تک افتاده هر چند داداشی گلم یه چهره مردونه داره که موهای سفید کنار شقیقه اش یک تصویر از ابهت و متانت بهش میده ولی مث ارشام دختر کش نیست تو همین یه دونه هم که کشته مونده یه جایی کیلومتر ها اون ور از مرزها به گفته خودش اگه روی حرفش مونده باشه یکی داره براش جون میده . نفر بعدی ...

- خانم چه خبر از شهرام ؟

بابا که زحمت معرفی کردن رو کشید . شهرام هم پسر دوم و یه ادم کاملا خنثی . آبش با ارشام تو یه جوب که خوبه تو یه اقیانوس هم نمیره رفتار خاصی داره و این رفتار زمانی شدت گرفت که صدیقه به عنوان زن شهرام وارد خانواده ما شد از همون ابتدای کار راهش رو از ما جدا کرد حسابداری شرکت رو سپرد دست ارشام و با پدر صدیقه وارد بازار مبل شد . نمیگم صدیقه دختر بدیه اما برخورد باهاش نیازمند یه سری اصول خاصه خیلی رک و بی مابا حرف میزنه و این تنها چیزیه که با اصل خانواده من سازگار نیست . اینا همه میشه دلیل تا رفت و امدمون رو با شهرام کمتر کنیم خدایی اعصاب راحت میخواد با عروس سر و کله زدن همون یه باری که به دعوت شهرام تو خونه ، صدیقه خانم مامان بس زبون منو گرفت به باد متلک و کنایه زدن به در و دیوار شد که بشه بابا تعارف رو بزاره کنار و سهم سیلی صدیقه رو بکوبه به گوش شهرام و فقط یه کلام بگه ( جذبه داشته باشه ) اون زمان نمیدونستم جذبه تو چی معنی میشه اما حالا که از روزهای نوجوانی فاصله گرفتم شاید بشه گفت میتونم جذبه رو تو چندین جمله میتونم معنا کنم . شاید بشه گفت جذبه یعنی دوست داشتن با شرم و حیا با حفظ رابطه ها یا حتی حرمت ها . بابا با همین جذبه ای که داره برای خودش بین همگی ما حجت شده حتی داداشی هم تو اوج دلبستگی و دوست داشتن شرم داشت از حجم سنگین قلبش بگه و با تمام علاقه ای که به نجمه داشت گذاشت بابا براش حجت تموم کنه و بابا هم در عوض این همه احترام با خواسته اش مخالفت نکرد و جوابش شد بله نجمه خانم . حیف که نجمه لیاقت نداشت . اینم از کل خانواده شش نفره ما . اینا رو گفتم تا بدونید هر کدوم از داستان زندگی من میتونه یه جور متفاوت باشه چرا که ما همیشه با یه شخص خاص برخورد نداریم با یکی شادیم با یکی غمگین با یکی جدی با یکی شوخ

- بی خبر نیستم دیروز که تماس گرفت میگفت صدیقه داره دوا و درمان رو شروع میکنه براش دعا کنید .

- خانم ساز مخالف نزده ؟

- شهرام میگفت تهدیدش کردم سرت هوو میارم ....

همراه با قهقه ارشام دونه های برنج بود که میرفت سمت داداشی که رو به روش نشسته بود

- هوی درست بخور گند زدی به لباس داداش .

هم زمان که هم سعی میکرد لقمه رو تو جای درستی از دهنش جا بده و هم خنده اش رو کنترل کنه گفت

- اول به تو چه نخودچی داداش خودش زبون داره دوم اخه مامان داره جک میگه

- ارشام - ارشام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوم مرسی تفاهم خدا شما رو برای هم نگه داره و داداش صلح دوست ام که همیشه دنبال ارامشه دستش رو میاره جلو نمیزاره بشقاب ارشام رو بردارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عیب نداره آبجی . حالا چرا جک ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام - آخه مگه شهرام میتونه رو حرف خانمش حرف بزنه ؟ اون نمونه بارز یه مرد زن ذلیله صد سال بگذره بچه باشه و نباشه اون از صدیقه نمیگذره وی وی وی چندش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خوب جوابش رو داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا جان درسته صدیقه برای ما عروس دلخواه و انتخابی نبوده ولی چیزی برای برادرت کم نداشته علاقه شهرام رو هم بزار پای عشق به زن و زندگیش مهم اینه که همدیگرو میخوان از ما که میگذره خودت بگو در ماه چند بار داداشت رو می بینی ؟ بابا جان هرچی تو قلبت داری رو تند و سریع بدون مزه نریز بیرون ازت یه آدم احمق میسازه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام لیموعمانی رو تو بشقابم گذاشت . ها ؟ چی شد ؟ چه کارا، قربونش برم پس اینم میدونه من عاشق لیمو عمانی هستم ؟ چه کارا بلده رو نمیکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا حرف من حرف علاقه اشون نیست حرف من بی زبونی شهرامه یکم ابهت نداره هرچی صدیقه بگه میگه چشم نه نمیگه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - از کجا نرسیده تو بدتر از اون نشی ؟ عشق و دوست داشتن ادم رو کور میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ؟ عمرا ، مادر من داری میگی کور میکنه خر که نمیکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام - ول کن توام طرف تو خونه و زندگیش نشسته ما داریم بحث بیخود میکنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا - دیگه چی میگفت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه آرشام خان بزاره داشتم میگفتم . مث اینکه تهدید کرده گفته یا دوا و درمون یا هوو من بچه میخوام تو نمیخوای به سلامت شهرام میگه مشکلش زیاد جدی نیست بیشتر ترس از عمل و حرف ما داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه ما تو این سه سال چیزی گفتیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حسین جان ترس زنانه است می ترسه زیر پای شوهرش بشینیم پُرش کنیم من بهش حق میدم هرچی باشه ما قوم شوهریم عروس هم رو حرف فامیل شوهر حساس میشه خودمون رو یادت نیست هر کی دهن بازمیکرد هری دلمون می ریخت نکنه بزنه کار ما رو خراب کنه ؟ نکنه حرفش باعث جدایی ما شه ؟ ؟ حسین جان من این روزا رو گذروندم که ساکتم درکش میکنم میدونم خصوصا رو من حساسه می ترسه به خاطر رابطه مادر فرزندی علاقه اش رو از دل شهرام بیرون کنم منم فقط دلداری دادم گفتم خدا بزرگه همه چی درست میشه هرچی که خدا بخواد همون میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداشی - ایشالا که نتیجه می بینه زندگی بدون بچه باغ بی ثمره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام - ایشالاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا - خب بهرام خان از شما چه خبر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب اینم شروع رسم هر شبمون . سر میز شامو تعریف روزی که گذشت . گفتن از خستگی هامون، خنده ها و دلخوشی ها ، پیشرفت هامون خلاصه گفتن هرچی که بهمون گذشت تا بره به خاطره ها بپیونده و من باز ساکتم . نه حرف خاصی نه روز به یاد موندنی تنها یک احوال پرسی ساده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاق دنج و تاریکم رو تخت لم دادم ، لپ تاپ داره آهنگ آرومی رو برام پخش میکنه ، خوشحالم حس خوبی داره ته دلم رو قلقلک میده ، منو این همه خوشبختی خوشخیالی به دور از استرس . خوشحالم درگیری ذهنی ندارم فقط ... از اتاق کناری صدای غمگین مرتضی پاشایی میاد حس میکنم برای داداش مهربونم غمگینم . آهنگ هایی که گوش میکنه نشون میده تو چه حالی دست و پا میزنه میدونم الان تنهایی و مرور خاطرات نه چندان خوش براش مسکن قوی تریه تا حرف زدن با من میدونم داره با عذاب کاری که کرده گردن آویز میشه . نجمه از خدا میخوام ازت نگذره این همه عذاب رو تو به داداش مهربونم دادی مگه چیکار کرد به غیر از دوست داشتنت ؟ نگام که به بهار خواب مشترک اتاقمون می افته می بینمش . با اون قامت بلند تکیه داده به نردها انگار که یک قانون نانوشته است این موقعه ها این قدر خمیده باشه ، سرخی سیگار دستش پیداست فقط من میدونم که خودش رو با این سیگارا آروم میکنه و بعد با عطر کاپتان بلکش دوش میگیره . کاش میتونست یکم از اون روزای سخت فاصله بگیره ، کاش خودم تجربه داشتم تا باهاش هم دردی میکردم نه هم فکری ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فاصله شیشه بهار خواب کنارش وایمیسم ، نور بهار خواب تصویر ماتی از صورتم رو ، رو شیشه میندازه چشمای قهوه ای تکرار شده تو چشم خیلیای دیگه ، موهای سیاه تا پشت گوشم در کنار پوست سفیدم همه به برادر مهربونم کشیده نه زیبایی خیره کننده یه زیبایی آروم و بدون جنجال یکی ازجنس مرد یکی از جنس من . هر دومون تیپ های ساده بدون هیچ لوندی برای من . من یه دختر زبون درازم اما نه اینکه بیست وچهار ساعته حرف بزنم ، خیلی ریلکس بدون ادعا صاف و ساده به همه چی نگاه میکنم حتی عشقی که همه این طوری بهش پر و بال میدن و تنها موردی که با داداشی تفاهم ندارم غرور نداشتمه با همه خیلی زود گرم گرفتنمه ، بارها سر این موضوع بحث کردیم و به نتیجه نرسیدیم . هرچی من میگم آدم عاشق میشه باید بدون رودروایسی بگه ، چی بشه که قایم کنی ؟ که مثلا ناز کنی ؟ اینقدر بدم تو رمانها اینقدر دختر بی زبون رو میکشن تا مجبور به اعتراف شه . خب چرا ؟ چه عیبی داره اول کار بگه دوستت دارم ؟ اما داداش معتقده تو این موارد باید مرد جلو بیاد اومدیم آقا نخواست حالاها حالا ها بگه ، من مشکلی نمی بینم که زنم مردونه بیاد جلو اعتراف کنه مردی رو دوست داره . داداش میگه این طرز فکر من مال اینه که بعد از ازدواج دوستم رویا با پسر عموش که برای همیشه رفت آلمان دیگه با هم سنای خودم برو بیا ندارم میگه باید یکی باشه که به تو یاد بده ولی چه نیازیه من تو خانواده هر چند نوع دوست رو دارم و نیاز به دوستی عمیق با کسی ندارم . با داداش بهرام همه جا رو زیر پا میزارم وقتی که استراحت باشه تمام روز رو با همیم میدونم اخر سر زن گرفت منو از شهر بیرون میکنه ، با آرشام کل کل و لجبازی داریم ، شهرام هم که جای خود من همه گونه ای کنار خودم دارم . حرفهای دلم رو بهرام گوش میده با ارشام میشه خوش گذروند شهرام هم که نصیحت میکنه هر چند بی نتیجه هرچی گفت ادامه تحصیل بده این گوشم شد درو اون گوشم شد دروازه دیپلم گرفتم نشستم تو خونه چیکار کنم به درس و مشق علاقه نداشتم همین شد که من دارم روزا رو به بطالت میگذرونم اگه بدونی چه عالمی داره . هر از گاهی هم به داداش بهرام کمک میدم اونم زمانی که منشی گرامی یه جا گیره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام میچرخه و نگاه منو زوم خودش میبینه کی من این همه فکر کردم و داداش تازه چرخیده ؟ میدونه هر وقت میاد بهار خواب نگرانش میشم . با اون چشمای خوش رنگش برام چشمک میزنه و با لبای سفید شده اش برای ب*و*س می فرسته ، با دستای مردونه اش برام دست تکون میده ادامه داستانش رو خودم میدونه یه دوش اب سرد تو این سرما یه دوش با عطرش یه قرص خواب و چند دقیقه ای چرخ زدن تو تخت خواب . داداش خوبم برات دعا میکنم خوب بخوابی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز از اون روزایی بود که داداش بهرام بعد از چند ماهی به منشیش یه مرخصی تپل داده بود و از من هم قول مساعدت گرفته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلارام دیر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبر کن تازه هشته رییس باید برای کلاس کاریش هم که شده دیره بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای خدا با این عقاید مسخرت ، ( از همون پایین صدای دادش رسید ) من رفتم مامان ، فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بد جنس جان خودم رفتی دستت رو میزارم تو پوست گردو صبر کن شالم یه اتو کوچیک میخواد دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از دیشب بهت نگفتم امروز باید زودتر بریم ساعت نه جلسه دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب چیکار کنم نشد دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلااارام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم چشم شما عصبانی نشو ، نخواستم همون مقنعه می پوشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط زود باش ، من میدونم امروز چه روزی بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله هر کی با من باشه یه روز پر از شادی و اتفاقهای خوب داره مگه نه مامان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلارام عجله کن داری داداشت رو سکته میدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رفتم خدافظ مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جان بچت صبر کن کفشم فقط کفشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه ندارم خوبشم میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستی که به مقنعه کج و معوج بود خودم رو از رو نرده ها سر دادم انتهای مسیر عالی بود یه ب*غ*ل برادرانه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان رو ب*و*سیدم و گردن اویز داداشی از در زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ول کن این گردن رو شیکست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش گلم پسر خوبم بخند بعد بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر روزی که میخوای با من بیای من باید اندازه عمری حرص بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسانسور از طبقه چهارم رسید طبقه سوم درست رو به روی منو داداشی ، در کشویی کنار رفت . شروع شد فصل جدید قبل از شروع سال جدید .اولین چیزی که نگاهم رو خرید دختر خوش پوشی با مانتوی حریر قرمز رنگش بود ( یعنی تو سرما با این مانتو حریر میره بیرون ؟ ) یه لبخند نمکی رو لباش نشست به عنوان سلام از روی ادب سری تکون داد و با همون ظرافت کمیاب با اشاره به داخل دعوتمون کرد . صدای داداشی چشمای زوم شدمو رو از دختر کشید ، یه لبخند هول هولکی زدم تا چشمای هیزم جمع شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام صبح بخیر آقای سیدی شما بفرمایید همگی جا نمیشیم اذیت میشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه نگاهم افتاد به پسر نه چندان قد بلند اما چهار شونه که نصف تنه اش پشت همون به اصطلاح آقای سیدی پنهون بود . خب اینجا چه خبره ؟ این جمع مذکر و مونث کین که بهرام خان میشناسه اما من نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو پسرم راهی نیست دوستانه می ایستیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به چه آقای روشن فکری یعنی من اگه همین مسیر رو ادامه بدم باید برم تو ب*غ*ل این آقای خوش لباس و صد در صد عنق دوستانه وایسم ، چرا که نه ؟ نگاه سر در گمم به داداشی شد مسیر رفتن دستش که پشت کمرم رفت منو انداخت تو مسیر درست ، درست کنار دختر نمکی . الهی قربون داداش با غیرتم . تو همون نیم وجب جای دوستانه ماچ و ب*و*س*ه راه انداختیم . داداش خیلی گرم و دوستانه با آقایون دست داد میخواد بگم که همه حواسم رفته سمت این آقای خوش تیپ که زورش میاد سلام کنه ؟ هر چی شازده سلام بلد نبود دختر خنده نمکی خیلی سنگین جواب عرض ادب داداشم رو داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم سر انگشتی حساب میکردم همچین مردی چند تایی باید بانو کنارش باشه که دست دختر نمکی جلوی چشمم دراز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عزیزم من کیانام خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم دلارام البته اول سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا جونم چی قاطی خنده اش کردی که اینقده قشنگ می خنده ؟ خب هویت این خانم کمی تا قسمتی مشخص شد مونده اصل کاری . با یه سیخونک به داداشی شعبه دیگه ای از ثبت احوال اومد تو آسانسور ما .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرام جان ایشون آقای سیدی همسایه تازه وارد مجتمع هستن ایشونم پسرشون آقا کیان دخترشون هم که معرف حضورت شدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخی که چقدر سخت بود آقا خودش رو معرفی کنه . این یعنی سیخونک بی سیخونک . شدم دلارام دل آشنا همراه با یه حسی که خواسته یا ناخواسته بودنش هم برای خودم مشخص نشد نگاه گرمم و انداختم تو چشمای بی تفاوت این آقا زاده . خب لامصب درست که نگاهت سرد و بی تفاوته ولی کشش که داره چرا اینجوری زل می زنی تو نمیدونی من به جایی بند نیستم کش میام ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشبختم به مجتمع ما خوش اومدین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی ادب ، فقط همین یه کلمه جواب این همه خوش آمد گویی من بود؟ - ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اِِِی ای ای صبر کن اینا همون منفورایی بودن که یه هفته است دارن رو اعصاب من تردمیل میرن ؟ اخم بی اجازه اومد نشست رو ابروم . این آقا زاده هم خیلی وقت بود نگاهش رو داده بود کف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شرمنده بهرام جان این یه هفته که ما اومدیم همش سر و صدا درست کردیم دیگه بخشش شما شامل حال ما باشه باعث خوشحالیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه ادبت تو حلق پسر عنقت . چه خوب که تکه ننداختم طرف خودش میدونه با اعصاب و روان ما چه کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه مکث و پیاده شدن همگی رو به روی در ورودی پارکینگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم آقای سیدی این سر و صداها طبیعیه در خدمت باشیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان شما مرد بزرگ چه صبح خوش یمنی سلام بسیار به پدر برسونید با اجازه دخترم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه میشه با این همه ادب و نزاکت شل و وارفته جواب داد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سلامت عمو جان روزتون خوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست خداحافظی رو من به سمت کیانا دراز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم خوشگل خوشحال شدم دیدمت فقط یه چیزی ( سر تو گوشش کردم ) بااین مانتو نه یخی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده تشکر آمیزش چشام رو تیز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به همچنین دلارام جان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا این دختر اینجوری تو قلبم برا خودش جا باز کرده مث داداشش که هر از گاهی داره سرک میکشه . بی انصاف خوشگل میخنده . با صمیمیتی که از خودم سراغ داشتم بی تعارف کنار گوشش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ج*ی*گ*ر بیرون میری این جوری نخند آمبولانس کم میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای گشاد شدش نشون میداد تو برخورد اول انتظار نداشته تیکه بارونش کنم به ثانیه نکشیده خنده صدا دارش فضای خفه پارکینگ رو پر کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا اینجوری فکر میکنی ؟ داره ازت خوشم میاد خیلی با حالی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای کلک خودم با حالم یا تعریفم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شونه خوش تراشش اروم زد به شونه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت باحالی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینجا استارت دوستی منو کیانا زده شد ، شماره هامون رد و بدل شد ، شدیم دوست جون جونی تا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که خداحافظی کیان خان بر خلاف پدرش سرد و یخی بود اما همین جا تو همین صفحات اول بی رو در وایسی بدون دست دست کردن میگم آقا کیان یه مرد ایده آله یه مرد سر سنگین با یه نگاه پاک که جون میده واسه زندگی مشترک ولی چند ماه بعد بود که فهمیدم همه اینا نمیتونه نشونه برداشت درست من باشه . آقا کیان هم که بی خبر از این که من جذب مردایی میشم که قیافه میگیرن این روندش رو ادامه داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمربند رو بستم و سمت داداشی یه نفس شروع کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب داداشی چه جوریاست با این تازه واردا اینقدر گرم و صمیمی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با خنده سر خوشش چشم انداخت تو نگام ، متعجب با ابروی بالا چشمک زن گرفت چی میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتم پیش خودم محاسبه میکردم چقدر طول میکشه این یه دونه دختر با سوالاش منو ترور کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خو کنجکاو شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خبر دارم این صفت بارز شماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیازی نیست که بگم با فضولی خیلی فرق داره ؟ متوجهه که هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با قهقه دست پشت سرم گذاشت تا دنده عقب بگیره که صدای بوق ماشین نگاهش رو داد کنار دستم رد نگاهش رو که زدم رسیدم به خنده قشنگ کیانا که پالتوی خز مشکیش رو بالا اورده نشون میداد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد خداحافظی بود یا می خواست بگه منم پالتو دارم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای داداش کجایی کاری نشون داد پالتو داره نه که من نگران سلامتیش بودم خواست بگه لباس گرم دارم خب ول کن جریان چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جریان نداره همش یه طبقه با ما فاصله دارن ساعت کاریمون تقریبا تو یه زمانه از دومین روز اومدنشون با بابا و آرشام باهاشون آشنا شدیم ولی دخترش رو امروز اولین بار بود دیدم شما هم چینی سفت و سخت چسبیدی به خونه از هیچی خبر نداری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا دخترشون رو دیدی ؟ خوشگله ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنی ابرو کشید تو هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرام این چه حرفیه ؟ هر دیدنی که با منطور نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرو پرو زل زدم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه من پسرشون رو با منظور دیده باشم چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذرا یه نگاه متعجب بهم انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارامی داری شوخی میکنی ؟ اونم تو یه نگاه ؟ با منظور ؟ تو کی وقت کردی آنالیزش کنی که حالا میگی با منظور اونم همسایه طبقه بالا ؟ میخوای طبل بندازی پایین ؟ دختر جون خجالت اعتیاد آور نیست گاهی اوقات بکشی . میخوای بگی تو یه نگاه عاشق شدی ؟ احمقی ؟ اینا همش از عوارض رمان هایه که میخونی دختر اینا همش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه بابا آمپر می چسبونی ؟ من کی گفتم عاشق شدم ؟ حرف من اینه شاید ازش خوشم امده باشه خودت خوب میدونی من آقایون با جذبه و سر سنگین رو می پسندم بعد از این روزی هزار بار دوستای تو و آرشام خان میان خونه و میرن کی دیدی من اینجوری بگم ؟ مگه دور و برم کم پسر بوده ؟ حرفم اینه این پسر بد عنق منو میکشه سمت خودش یعنی میگی هیچ رابطه ای با یه نگاه شروع نمیشه ؟ مگه خودت با یه نگاه شروع نکردی ؟ داداش بعضی ها آفریده شدن که دوستشون داشته باشی یکی مث همین کیانا یا حتی خودت نمیشه دوستتون نداشت خلاف شرع که نیس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راحت باش آرام خانم نزاری چیزی تو دلت بمونه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیادی بزرگش کردی یه خوش آمدن ساده بود دیگه شاید فردا پس فردا با این اخلاق کج و معوجش از چشمم افتاد . این تو دلم بود بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیز دیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیز دیگه ؟ نـــه برو داره دیر میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسن ختام حرفامون چشم غره اقا داداش بود که به جون خریدم . میدونستم تموم کرد تا من شروع نکنم تا باز یادش بیاد با یه نگاه چه جوری خونه خراب شد . خوب میگی چیکار کنم آدم راحتیم خوشم نمیاد الکی چیزی رو بپیچونم دوست دارم خیلی راحت در مورد هر چی که باشه نظر بدم این اشکالش کجاست؟ کی میگه اشتباهه راحت بگم چی دوست دارم یا چی اذیتم میکنه ؟ داداش شهرام میگه خوب نیست آدم همه چیش سر زبونش باشه ، در هر صورت من این مدلیم . دوست ندارم الگوی دوست داشتنم بشه تمام رمانهایی که میخونم ، دلم آتیش میگیره برای یلدای " چیزهایی هم هست " چه سختی ها گذاشت پشت سر تا تونست علاقه اش رو نشون بده اصلا من ادم همچین سختی هایی نیستم ، آهسته و آروم ، آدم مگه به تدریج مادر و پدر یا حتی خواهر و برادرش رو دوست داره یا بهشون علاقه مند میشه ؟ یه جا خوندم " من به عشق در نگاه اول ایمان دارم چرا که با یک نگاه عاشق لبخند مادرم شدم " پس میشه هر مردی رو با یه بار دیدن پسندید یا حتی عاشق شد .اگه بخوای طی این اصول نانوشته جلو بری چرا آقایون یه بار برای خواستگاری میرن ؟ جزء اینه که باید با یه نگاه به دل بشینه ؟ خواستگاری میرنو دلخوش میکنن به شناختی که معرف بهشون میده ،اگه اینجوری باشه طرف باید ده ها بار بیاد و بره بلکه دلش بلرزه . اینا همش حرفه ،من میگم دست دله هرچی اون بخواد این دله که حکم میکنه عقل چیکارست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونم حرف هیچ علاقه ای نیست و این داداشیه که شلوغش کرده ، میدونم چشمش ترسیده از هر چی عشق و علاقه اما خودش رو یادش رفته با همون یه بار دیدن نجمه دلش سر خورد رفت اونوقت به من میگه با یه بار دیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم متفکر پیاده نمیشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمیق که نگاش میکنم چشمم سمت شقیقه سفید شده اش میره ، شاید راست میگه این موهای سفید سُر خورده بین این حجم پر از سیاهی تاوان علاقه ایه که با یه نگاه بهش دامن زد ، تقاص روزهایی که با یه نگاه دل که خوبه همه زندگیش رو داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم چشم پیاده میشم شما چشم غره نرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند گوشه لبش رو با دنیا عوض نمیکنم ، عادت داره رضایتش رو با یه لبخند کوچیک نشون بده خیلی کم قهقه میزنه اما همین لبخند کوچیک دنیایی از آرامشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بر آقا و بانو زاهدی ، رسیدن بخیر جسارتا ساعت شما به وقت کدوم کشور فیکس شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهرام خان سنگ تموم گذاشت و با اشاره به من رفت سمت در ریاست من موندم علی آقا پر چونه یا همون متکلم وحده رفیق فابریک خان داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها پس پای شما وسط بوده که الان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه ربطی به پای من داره این رفیق شفیق و یار غار شما دیر اعلام کردن منم که خرااااب برادر طول کشید تا برنامه هامو کنسل کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این داد آق داداش " خانم زاهدی " یعنی کم خالی سر هم کن خورد بنده خدا بده طرف ادمه نه .... خب بهتره تا اینجام از شرکت بگم . یه واحد از یه مجتمع خیلی شلوغ تو طبقه یازدهم با سه تا در یه رنگ و یه در تک رنگ مخصوص ریاست ، اگه یه نیم چرخی بزنی میتونی آبدارخونه رو هم ببینی جایی که مشدی رضا چایی های خوشرنگی میاره یه پیر مرد دوست داشتنی که همون روز اول گفت " فقط بلدم چایی بزارم از این قهوه مهوه یا کاپوماپو هیچی بارم نیست اگه به دردتون میخورم یا علی "همین باعث شد که قهوه جوش کوچیک داداش و منشی ش بیاد بشینه کنار سماور مات شده مشدی رضا . میز میترا خانم یا همون منشی درست رو به روی در ورودیه بیچاره از تنها چیزی که می ناله همینه میگه مجبورم تمام روز رو عصا قورت داده بشینم خب این میتونه عقیده میترا باشه نه من ، این از سالن ، بالای یکی از درها زده حسابداری یکی زده آر شی نمیدونم چی همیشه با خوندنش مشکل داشتم و یکی زده مهندسین حالا چندتایی هستن خبر ندارم . اینم فضای کل واحد شرکت داداشی که چون ساختمانش از داداش بود همه دوستاش خواستن خودش ریاست رو هم به عهده بگیره و به مخالفت داداش و نظرش که به سید جواد بود نه گفتن تموم شد رفت . جمعشون رو دوست دارم همه با هم دوست دانشگاه بودن که دست به دست هم دادن تا این شرکت سر پا شد خیلی زحمتها و سختی ها گذشت تا رسید به امروز تنها راز موفقیتشون هم همدلی و اتحاد بینشون بود . همه با هم میخندن ، درد هم رو حس میکنن . خیلی قشنگ و واضح یادمه وقتی علی خبر بارداری زنش رو بعد هفت سال داد سید جواد از خوشحالی سجده کرد ، روز بعدش سهیل با یه پلاک و زنجیر طلای وان یکاد اومد شرکت ، داداش هم که جای خودش با مرخصی های با بهانه و بی بهانه کمک های مالی که نگم ریا شه تا الان پا به پاش اومدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ تلفن میگه خیلی وقته بیکار وسط سالن ایستادم . سر علی با قدم من جلو میاد و آروم میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خودت زحمت نده کار هر روزشه این ساعت که میشه درینگ زنگش در میاد ولی صدا ازش در نمیاد ، بنده خدا از صدای ما که خوشش نیومد شما جواب بده شاید فرجی شد بنده خدا زبون باز کرد . بدو الان صدای بهرام در میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو ؟ .... الووو؟ ...الوووووو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الوو زهر مار وقتی میدونید حرف نمیزنه چرا جواب میدید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی بود که از دست ام کشیده و شد و چسبید به گوش داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط یه کلام بگو چته ؟ مرد باش زن باش یک کلام بگو با کی کاری داری ؟ لعنتی با اعصاب من بازی نکن ، اینجا دفتر کاره یعنی کار داریم زندگی داریم ، بالاخره پیدات میکنم تا کی میخوای از تلفن عمومی یا دبیت کارت زنگ بزنی به شرفم قسم پیدات میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجور که تلفن رو کوبید اشتباه نکنم باید یکی بخره بزاره سر جاش . عصبی برمیگرده اتاق مهندسین و داد میزنه " همگی آماده شید "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چش شد یهو ؟ برای یه مزاحم تلفنی ؟ اینکه خیلی عادیه چیزی نیست که بشه داداش بهرام آروم و ساکت منو بهم بریزه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی هم عادی نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب علی نشون داد زیادی بلند فکر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا عادی نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیادی گیر داده . هر روز به محض ورود بهرام ، حرفم نمیزنه بدونیم کیه زنه مرده ، میترا جواب داده بچه های دیگه جواب دادن اولین بار بود که بهرام آمپر چسبوند . امروز هم که روز حساسیه باید ساعتا حرف بزنیم نقشه و پروژه رو کنیم تا شاید سرمایه بیاد وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا خط رو نمیده کنترل ؟ این روزا کسی دیگه از این مشکلا نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کارای شرکت زیاده بعد از این دبیت کارت رو که نمیشه کنترل کرد تلفن عمومی هم که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش داداش میزاشت باهاش حرف میزدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون اگه میل به حرف زدن داشت بیا این همه ادم یکیش همین میترا ندیدی چه قر و غمزه ای قاطی حرفاش میکنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید پوشه رو جایی سینه اش میکوبیدم تو صورتش تا بره به کارش برسه . زنگ دوباره تلفن ضرب خورده کنجکاوم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آتیه سازان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه وصل کنید آقای رنجبر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام دلهره و هیجانم فرو میکشه ، انگشت میشه روی شماره اتاق سید جواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عصبی حرفاش که داره تند تند طرح رو نطق میکنه واضح به سالن میرسه ، از گوشه و کنارش پیشنهادهای جالب علی بیرون میزنه ، از ترس عصبانی شدنش تلفن ها رو با اولین زنگ جواب میدم دیگه خبری از مزاحم تلفنی نیست هر چی که هست کاریه جز تماس مامان . مث همیشه جویایی حالمون میشه صداش زیادی خوشحاله خودش میگه چیز خاصی نیست تا سر از همه چی در نیاورد ول نکرد عادتش رو خوب میدونم یه مادر همیشه نگران ، اونقدری می پرسه و جواب میدم که قد بلند داداش جلوی روم میگه تمومش کنم . لبخند داداش و بپر بپر ابروی علی نشون میده بنده خدا ها رو خوب شست شویی مغزی دادن برای یه مجتمع تفریحی تجاری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهنمایی بفرمایید آقایون رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مشایعت من تا دم در، آقایون که رفتن صدای دست و هورای بچه ها بلند شد . برای هم توضیح میدن چی به چی شد ، چرا درست شد ولی من ترجیح میدم از همون کنار در یه جایی تو حاشیه به خوشحالی داداشم نگاه کنم به اون ابهت به اون قد بلند، به موفقیتهایی پشت سر هم کاش تو زندگی مشترک یه روزش هم موفق بود .پیشنهاد شیرینی و چایی دبش مشدی رضا رو دوست دارم همه رو به وجد میاره ،نه یه جعبه پر از نون خامه ای یه شیرینی از جنس پولکی های خوشرنگ اصفهانی یه دل خوش باشه بگو بخند باشه حرف از آینده نه چندان دور باشه ، حرف از کلی پول و سرمایه همه و همه کنار چایی خیلی می چسبه . میشه یه جشن مفصل ، بشتر از همه اون نسکافه دونفره ای می چسبه که با داداشی تو یه تریایی خیابونی می خوری ، می چسبه تعریفاش از خوش قدم بودنم ، ذوق میکنم واسه لباش که منحنی لبخند داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید تمام کاۀنات این همه حس خوب رو ازمون گرفتن که حالا دارن به جشن خبرهای خوب دعوتمون میکنن . چهره خندون مامان منتظر کنار در حدس هر دومون رو به یقین می رسونه که خبری باید شده باشه .بهرام خان آرومه و من کنجکاو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه تب و تابی داره برای گفتن ، خودشم نمیدونه از کجابگه ، چه دیدنیه هیجان داشتن تو این سن . یه بار از خونه پدری میگه یه بار از دایی مهدی باید حرفاش رو بهم وصله پینه کنی تا شاید یه نقطه مشترک از توش دراد . داداش با همین یه جمله آرومش میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان جان از اولش رو بگو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش با این که پنجاه رو رد کردن چه برقی میزنه ، التهابش با لیوان خنک آب دست داداش فروکش میکنه ، میشنه رو کاناپه و میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر میکردم دیگه هیچ وقت ساجده رو نمی بینم ، بعد از اون بزن و خورد و شکایت سرهنگ گفتم ساجده تموم شد که شد ولی حالا بهرام مامان شاید باورت نشه فقط ... فقط یه طبقه باهام فاصله داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی هست این ساجده خانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرام وای آرام نمیدونی بگم کیه ؟ خواهرمه ؟ نه از اون عزیز تر . بگم دوستم بازم از اون نزدیکتر اصلا فرشته است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طبقه بالا یعنی چهارررُم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداش - آراااام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه خب مامان میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان منظورتون ساجده دایی مهدی ایه ؟ یعنی اونا اومدن بالا سرمون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداش - دلارام حرفا میزنی دایی مهدی کجا بود ؟ دو واحد بالا یکی آقای جاهد مدیر ساختمونه یکی هم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیانا و کیان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - میشناسیشون ؟ آره آرام ؟ بهرام توام می شناسی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شناخت که نه فقط همون روزای اول اومدنشون آشنا شدیم اشتباه نکنم آشنا در اومدن آره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای خدا جون راست گفتن که زمین گرده نگران رفتن ها نباش ، آشنا چیه مادر ؟ ساجده دوست و م*س*تجر دوران مجردی تو اون خونه پنج دری آقا جونم وای خدا یادش بخیر چه صفایی داشت چه روزای که به ما گذشت ، چقدر پا به پای هم گریه کردیم واسه دل ساجده واسه اون خواستگار سمج که آخرم کار خودش رو کرد و از دست داداش بیچارم درش آورد ، چه روزاه که مهدی بیچاره تو اتاق خالیشون عذا نگرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب خب کم کم داره یه سر نخ هایی خیلی تپل دستم میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی میگید ساجده خانم مامان کیانا و کیانه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون کیانا رو بگی متوجه میشه لازم نیس کل ایل و تبارش رو اسم ببری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایی ببین داداش چه زوم کرده . شانس آوردم مامان تو هیاهوی گفتن و نگفتن خاطراتش گم شده شاید اگه وقت مناسب تری بود مو رو از ماست برام میکشید بیرون . جریان چیه ؟ کی گفت ؟ کی شنفت ؟ آخه جو اینجا اینجوریه . از اون دخترای آزاد و ریلکس دوست ندارن و نیستم ، بیرون رفتن با قانون سر ساعت برو سر ساعت بیا ،مردم با داداشون و بزرگترشون میرن من باید با خورشید برم با خورشید بیام ، دوست پسر داشتن همراه با نداشتن گردن همراه میشه ، اصلا آب و هواش نمی طلبه . بابا دیگه از مامان بدتر ، همیشه میگه میخوای دخترو بشناسی یا براش بوق بزن یا سوت بزن ، به باورهایی که باهاش بزرگ شدن اعتقاد شدیدی دارن ، آپدیت شدن تو ورژنشون نو موجود. نمیدونم چطوری بین همچین آدمایی عشق افتاده وسط .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه جالبه که مامانه پیش روم داره تو دهه چهل یا پنجاه می چرخه و میزاره من رفتارش رو آنالیز کنم ، فرصت میده تا از حرفاش صید کنم دایی مهدی میتونه با مامان کیانا و همچنـــین کیان خان رابطه ای تو چند دهه گذشته داشته باشه ، حتی میتونه ساجده دایی مهدی همون عشق از دست رفته ای باشه که تنها اسمش تو وجود دخترش ظهور کرده ، حتی میشه برداشت کرد که چرا وقتی عصبانیه دخترش رو صدا نمیکنه یا هر زمانی که صداش میکنه با یه لحن خاص با یه جانم خاصی و یه لبخند شیرین ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان نمیخوای بگی چی شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتن نمیخواد دیگه . نگرفتی چی شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داداش - مامان ؟ مامان جان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان مینو به سرعت نور تو زمان سفر میکنه و برمیگرده تا می رسه به داداش بهرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو اون گیر و دار سقوط و اوج انقلاب بود که بابای ساجده همه رو به خاک سیاه نشوند ، میدونست مهدیه همیشه سر به گریبون ساجده رو یه جور خاص میخواد ، میدونست عشقش پاکه میدونست چه حجب و حیایی داره میدونست منتظر درمون درد بی درمون آقا جونمه همه رو می دونستو رفت ، رفت تا چند نفر از غصه به زانو در بیان ولی به خاطر منافع خودش نذاشت به خاطر طمعش رفت و با رفتنش دل این دو تا بیچاره رو کنار هم گذاشت . همیشه قسم میخوردم گذاشتن اعلامیه ها تو اتاق مهدی کار خودش بود خبر کردن ساواک هم کار خودش بود شک نداشتم میخواست مهدی رو یه جا کت بسته نگه داره تا پا پیش نشه ، فداکاری و وفاداری مهدی براش ثابت شده بود ، داداش بیچاره ام رو اسیر زندون سرد ساواک کرد تا خودش با خیال آسوده بره تا دست ساجده که خوبه دست هیچ احدی بهش نرسه مهدی که طاق این تهمت ها دوری ها رو نداشت چه ها کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دوباره ساکت میشه ، به نقطه عطف خاطراتشون رسیده بالاخره هر قصه ای چن تا سطری ناملایمات داره . این بار با یه لبخند ملایم ادامه میده . با دقت و علاقه گوش میدم چرا که مامان و بابا هیچ وقت از گذشته نگفتن همیشه میگن " به موقع اش "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساجده تنها دختر سرهنگ بود . سفید و بور ، قد بلند ، باریک و خوش اندام سرهنگ نذاشت وارد دنیای بازیگیری شه و گرنه تو هوا میزدنش . اگه م*س*تجر ما شدن برای وضع مالی بدش نبود سرهنگ داشت آماده میشد تا برای همیشه از این شلم شوروا ها خودش رو نجات بده آخر سر هم کار خودش رو کرد چشم رو همه و همه چی بست و رفت . تا چند ساعت پیش نمیدونستم دست روزگار چه جوری خوردش کرد حالا قلبم بعد سالها آرومتره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان شما؟ مامان مهربون من ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهمرامم نمیدونی چه ها کرد و رفت ، پدر بیچاره و مریضم تا مهدی شکنجه شده رو دید پر پر شد ، تمام بدنش حتی زخم بزرگ و کشیده کنار گوشش . نبودی ببینی مادر بدبختم چه جوری قلبش تو دهنش میزد و دیگه هم هیچ وقت تپش قلبش خوب نشد فکر کردی چرا فرستادیمش یه جایی دور از اینجا ؟ مگه قلبش میتونه تحمل کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان چی شد که خاله ساجده رو دیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایی بود مادر منو چه به طبقه بالا خدا فقط خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قربون خدا برم که بالا نشسته و داره برامون چه درامی راه میندازه . قربونش برم ما رو چه جوری وصل همین یه طبقه میکنه . کو سرهنگ تا بیاد ببینه دختر ساجده چی میشه ؟ کو بیاد ببینه کی از نوه پسریش میخواد دل ببره ؟ چه جالب که خدا باز این دو تا دوست رو اسیر هم میکنه . خدا چی میکنی و نمیگی ؟ سرهنگ بیا ببین من مهدی نیستم من دلاراامم . میشه وجود خاله ساجده و کیانا رو به فال نیک گرفتو نردبون شد و به کیان رسید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ چه خوبه که دیگه نیستی ، دنیا زیادی از وجود ادمهایی مث شما پر شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسرم بیا یه چیزی بخور بعد براتون بگم . بیا دلارام خانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب الان بگو مامان جان چه فرقی داره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خود مامان هم بیشتر از این طاقت نداشت ، دوست داشت ورق بزنه تک تک خاطراتش رو تو خونه قدیمی با ساجده خانم یا شاید دایی مهدی . حرفاش رو دلش سنگینی میکرد ، یه وقتایی حرفا گرچه جانسوزن اما باید بریزی بیرون تا درونت رو بیشتر از این نسوزونه سبک شی شده با چندتا خاطره ریز و خاک خورده . منم دوست دارم این پیوند رو ، این دیدار بعد از چند ساله رو ، میگم خیلی زمان بندی خوبی داره یه چیزی تو وجودم خاله ساجده ندیده رو دوست داره ، کنجکاوم برای شناختن شاید بشه رسید به کسی که فکرم رو عجیب مشغول خودش کرده شاید بشه بیشتر درونش رو کنکاش کرد ، بهتر شناخت . من دوست دارم شناختن آدما رو میشه راحت تر باهاشون کنار اومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه ساعتی بود شما رفته بودید خانم آقای جاهد تماس گرفت گفت تشریف بیارید بالا برای حساب کتاب آخر سال و شارژ و این حرفا منم دیدم بابات که نیست خودم برم ، تا رسیدم بالا همه جمع بودن سلام که کردم همه برای جواب دادن برگشتن که نگام قفل شد تو چشمای ساجده مگه باورم میشد، اینجا؟ بین جلسه همسایه ها ؟ اصلا نمیخواست صدم ثانیه فکر کنم خودش بود همون قدبلند و پوست سفیدش فقط گذشت چندین سال رو حس کردم ، اصلا ... اصلا نمیدونم چی بگم چی جوری بگم از کی بگم ؟از همسایه ها که ماتشون برده بود؟ منقلب بودم قلبم تو دهنم میزد شوک همون وسط سالن وایساده بودم ، میشنیدم صدام میکنن ولی نمیتونستم جواب بدم زبونم سنگین شده بود ، همه فکر میکردن دارم سکته میکنم که ساجده صدام زد " مینو تویی " دیگه چی بگم فقط اشک ، اب قند بود که میریختن تو حلقم . به خودم که امدم دیدم خونه ساجده ام ، همون چیزی که ازش انتظار داشتم ، خونش از تمیزی برق میزد ، چه چیدمانی ، اصلا این دختر از اول همه چیزش بیست بود بیست حیف که از دست داداشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این شد که بشه تا آخر شب سر میز شام مامان بشه متکلم وحده، بگه و بگه تا هیجانش فرو بشینه ، تا اخر شب شد حرفای تکراری ، ساجده ساجده از دهنش نیفته . بابا با یه لبخند ملایم تو این خوشحالی همراهیش میکرد، آرشام بی خیال سر تو گوشی برای من و داداش هم که تکراری . هردوشون همه زندگی همدیگه رو شخم زده بودن تو این چند ساعتی که آقای جاهد داشت خودش رو میکشت برای پول شارژ ، اینا اشک می ریختن و میگفتن بعد از اون جدایی تلخ و دردناک چه برسرشون امده . مامان از ساجده میگفتو اشک می ریخت ، بابا دست روی بازوش میکشید برای آروم کردنش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگاری خودش بیشتر از خاله ساجده زجر میکشیده . گفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون خداحافظی تلخی که بدون دیدن مهدی با هم داشتن سرهنگ مهاجرت میکنه به کانادا پیش خانواده خواستگار سمج خاله ، چند سالی آوارگی ، بیماری خاله ساجده ، فوت مادرش و آخر سر بله دادن به اون خواستگار سمج برای رهایی از این همه دلمردگی که میشه همون آقای سیدی صبح . انقلاب میشه ، کشور آروم میگیره ، آبا از آسیاب می افته و خاله به اصرار آقا کوروش یا همون آقای سیدی بر میگرده وطن ، سرهنگ تک و تنها میمونه دیار غربت بعد از یه سالی نامه ای از طرفش به دست خاله می رسه همه چی رو اعتراف کرده . میگه اعلامیه ها رو چه جوری و چرا جاسازی کرد میگه چرا ساواک رو خبر کرد ، چرا دایی مهدی بیچاره رو گیر انداخت ، میدونست مهدی دست از سرشون برنمیداره تا ته دنیا هم که باشه دنبالشون میاد میگه از طرفش و احساسش ، حس خطر میکرده میگه که نفرین مهدی رو بند بند وجودش نشسته درد امونش رو بریده سرطان شده کوچک ترین دردش ، دیگه حنجره ای برای حرف زدن نیست و تنها صدای بلند عذاب وجدان داره گوشش رو کر میکنه و تنها چیزی که میخواد بخشش و حلالیت مهدی . خاله هم دنبال مامان همه جا رو میگرده ولی کو کسی که ازش خبر داشته باشه . سرهنگ میمونه و دلی که برای بخشش بال بال میزنه و بعد از تحمل درد و زجر با چشم باز از دنیا میره . مامان بین حرفاش میگه که خاله از اون ازدواج اجباری پشیمون نشده و نیست ، کوروش خان اگر بیشتر از مهدی دوستش نداشت کمتر هم نداشت . مردی که عاشقش بود و برای داشتنش از جون مایه میزاره ، چشمش رو روی رقیب می بنده و فقط به داشتنش اصرار میکنه ، خاله گفته ثابت کرد که لیاقت دوست داشتن رو داره میگه همون مرد ناخواسته زندگیش بهش بهترین تجربه ها رو میده یکی ش برگشتن به زندگی ، آروم آروم دل بستن و در آخر مادر بودن . خاله میگه طول این سالها کوروش میزاره با عشق مهدی کنار بیاد ، بارها چشم و گوشش رو ، رو مهدی صدا زدنش می بنده تا خاله بتونه اون روزا رو یه جایی از قلبش بایگانی کنه و در اخر بشه کوروش جان . تو همین سالها هست که عشق مهدی کمرنگ میشه و به قول خاله میشه یه نسیم خنک تو فصل گرما که هر وقت خاطراتش رو مرور میکنه یه طرحی از لبخند رو لباش میاد . همین که حسی خوبی به این دوست داشتن داره براش کافیه ، همین چند سطر گفته من میشه گذشته زندگی چهل و خورده ای سال خاله . بعد از این تعریفا که برای خاله شد زندگی و تجربه برای دیگران درس یه حس خوبی به آخر گفته هاش دارم به دوست داشتن همراه با صبرو گذشت آقا کوروش ، شخصیتش بزرگتر از چیزی که تو ذهنم بود میشه من این مرد پنجاه و خورده ای ساله رو با یه نگاه دوست داشم پس خاله هم حق داشت که بتونه اونو با اون شور و حرارت تو توج جوانی دوست داشته باشه . مامان اونقدری گفتو گفت که دوست داشتم بی خیال ساعت از دوازده گذشته بشم پاشم برم بالا در بزنم بگم اومدم ساجده خانم رو ببینم و یا شاید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا ساجده خانم ندیده شده خاله ساجده ، شده مادر دختر لبخند نمکی ، شده مادر پسر بد عنق خوشتیپ . میون همین افکار میرم به مهونی آخر هفته ای که مامان به مناسبت دیدار مجددشون ترتیبش رو داده . زمین داره به طرز وحشتناکی گرد میشه ، شاید باز داره تاریخ به شکل دیگه ای تکرار میشه . حس میکنم دارم کشیده میشم ، نزدیک میشم به دختری که زیبا می خنده ، به پسری که زیادی کله اش باد داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتره اتفاقای تکراری طول هفته رو فاکتور بگیرم و برم برسم به آخر هفته ، یه آخر هفته جدید ، سرا پا شور و هیجان . یه حس تازه از داشتن یه دوست خوب مث کیانا یه هیجان از جنس شیطنت های دوران دبیرستان ، داداش راست میگفت من نیاز داشتم با یکی از هم سن و سالای خودم برو بیا داشته باشم ،من نمیتونستم با برادرام هر چیزی رو تجربه کنم . دختر بودن پایه دختر می خواد ، گاهی اوقات حس میکنم دوست دارم حرفای دخترونه ، شوخی های دخترونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشنایی خاله ساجده با مامان جو صمیمی تری به منو کیانا داد ، کیانا هم خوشحال بود و شادیش رو خیلی زیبا تو چهرش نمایش میداد . میگفت از زبون مادرش تعریف های زیادی شنیده و همیشه مشتاق دیدار مادرم بوده . این دختر مظهر لطافت بود ، آرامش نگاهش لحن آروم صداش همه و همه ازش یه الهه میساخت از همه بیشتر و تو دل برو تر لبخند زیباش که دندونای ردیفش رو نشون میداد ، میدونم که خدا برای خلقتش وقت بیشتری صرف کرده انگاری که نقاشی شده باشه بشه یه تابلو قیمتی . بیشتر خصوصیاتش به مامانش کشیده بود و خود خاله ساجده هم روی برداشت ما صحه می ذاشت . اسم این دختر رو باید میذاشتن ملیحه ، بس که رفتارش با متانت و آرامش خاصی همراه بود . منو کیانا خیلی از پله های دوستی رو مکث نکرده رد کردیم خیلی زود تونستیم قلبامون رو یکی کنیم ، سر از راز دل همدیگه در بیاریم ، ریز و درشت هم رو بدونیم . درست فردای اون روز منو بابا و داداش با خانواده سیدی آشناتر شدیم . آقا کوروش مرد بزرگ زندگی خاله چه پدرانه پیشونیم رو ب*و*سید و من چه ناشی نگران عکس العمل بابا بودم . داستان دلدادگیش رو میدونستم و ازش یه قهرمان ساخته بودم .چه دلنشین بود لبخند بابا که نشون میداد خبطی نکردم . وقتی خاله ساجده رو ب*غ*ل کردم کلی حس خوب گلبول هام رو قلقلک داد . همه مهربونیش رو یه جا تو ب*غ*لم ریخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مینوی جوان ، عزیزم دلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد مینوی دهه سی افتاده بود دختری که به گفته بابا خیلی شر و شور داشت تنها دختری که توی فامیل با انتخاب خودش ازدواج کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشنایی با سیدی ها خوب که نه عالی بود اما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها کیان بود که بعد از یه احوال پرسی ساده و نه چندان گرم روی مبل تک نفره کنار شومینه سالن نشست و تنها با یه لبخند یه وری سر تو گوشیش داشت . نمیخواست یا واقعا چیزی جذبش نمیکرد . خاطره های مامان و خاله ساجده ، کار و بار بابا ، نقشه های پر سود داداش بهرام هیچ کدوم نتونست کیان خان رو به حرف بگیره . خیلی خنثی و کاملا بلاجبار جمع رو همراهی میکرد . نگاهای لغزون خاله رو می دیدم چرا که همه حواسم به سمت و سوی آقازاده اش بود چقدر دوست داشتم کنکاش توی ذهنی که قابل پیش بینی نیست . سنگینی نگاه من روی کیان و سنگینی نگاه داداش روی من ، چشماش رو کمی تنگ و گشاد میکنه ، از اون حرکت هایی که یعنی حواست به خودت باشه ، یعنی اگه بابا سرگرم حرف زدن با کوروش خانه من حواسم بهت هست. چقدر خوبه که یه خورده درک هم قاطی غیرت برادرانه اش کرده با یه خورده چاشنی محبت واسه یه دونه خواهرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون آخر هفته ای که منو مامانی منتظرش بودیم داره به آخر میرسه . آخر هفته ای که مامان براش هیجان داشت و من استرس دیدن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل طول هفته رو مامان درگیر تدارکات پذیرایی بود میخواست سنگ تموم بزاره برای زنی که تقدیر نذاشت زن داداش شه . از شیرینی گرفته تا آجیل شب عیدش که تصمیم گرفت دو سه هفته ای زودتر تهیه کنه . تمام سوراخ و سمبه های خونه رو بیرون ریخت و دوباره جا دادو مارو از خونه تکونی عید راحت کرد . هر کدوم از ما ها رو به یه کاری گرفت تا دورهمی اخر هفته اش به طرز شگفت انگیزی به یاد موندنی بشه . کار پرده ها رو به آرشام غر غرو ، درو دیوارا رو هم سپرد به بابا و داداش و خودش دنبال من راه افتاد برا یه گردگیری حسابی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اینجا داستان منه ،من که دارم با چندین حس جور واجور آشنا میشم ، چه تن قوه ای میخواد تجزیه کردن حسها مگه میشه توی یه جسم چند تا حالتهای ممکن رو جا داد . یه اضطراب ، یه ترس نامحسوس ، تجربه ای نداشته ، نگران نگاه مامان و بابا ، لو رفتن و مچ گیری . وای وای من چیکار کنم چه سیستمی نیاز دارم تا تک به تک اینا رو بسته بندی کنم ؟ یه حس خاص دارم ، منتظرم ، منتظر دیدن سکانس فیلمی که بارها دیدی و ازش سیر نمیشی مث لحظه دل دادن سید به نفس اونجایی که دیگه نمیخواد خواهرش باشه میخواد نفسش باشه ( فیلم دلداده از شهاب حسینی ) . کسی میدونه برا جلب توجه چی لازمه ؟ آخه من تا حالا تو فاز جلب توجه کسی نبودم ، من کسی رو با همین چشمها جوری متفاوت ندیدم . چرا هیچکدوم از این رمانها که خوندم به کارم نمیاد ؟ نه حتی به مغزم نمیرسه ، آخه کدوم دختری مث منه احمق با یه نگاه خودش رو گم کرده ، کی گفته کتاب یار مهربانه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیانا رو تو طول هفته زیاد دیدم به واسطه همون آشنایی مادرها سند رفت و آمد آزادش با وجود دو تا داداشام امضاء شد . این زیاد همدیگه رو دیدن که گذشت کیانا بیوگرافی کل خاندانش رو جلو چشام کشید . از پدر و مادربزرگش گفت تا رسید به ازدواج مادر و پدرش از خودش گفت که اونم مث من علاقه ای به درس خوندن نداره و همین که دیپلم گرفته سر خودش رو با کلاسهای مختلف گرم کرده . گفت صبحا موسیقی بعد از ظهر شنا اگه درست گفته باشم بعضی از روزها رو هم کلاس زبان و کامپیوتر . گفت و گفت تا رسید به ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشام تیز و چشمام باریک ، مخم تو بیشترین فعالیت خودش داره دست و پا میزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش کیان هم فوق حسابداری داره ولی ترجیح داد با بابایی وارد بازار چوب بشه هر چند دستی تو حساب و کتاب بابا داره ، منو مامان میگیم داداش تو کارش خیلی موفقه شاید اگه دنبال رشته اش می رفت اینقدر پیشرفت نداشت . رو مبل بشینه میگه چوبش از چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیانی یه چی بگم ناراحت نمیشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه . مثلا چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداشت کیان یه رفتار خاص داره ، یه جور نمیدونم غروره یا بی تفاوتی یا نمیدونم چی بگم ولی توی همین دو برخورد احساس کردم چیزی جذبش نمیکنه . رفتارش خاصه . غلط نکنم یکی از این چوبهایی که وارد می کنن رفته تو حلقش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تغییر یهویی رفتارها خیلی قابل لمسه . مث گرما یا سرما خیلی زود حس میشه ، کنترل چشم و ابرو ، حلقه چشمات از دستت در میره و کارت رو سخت میکنه و این حس رو به طرف مقابلت میدی که شروع کردی به دروغ گفتن . کیانا خیلی روشن این حسش رو به من منتقل میکرد . این اولین بار بود یه چیزی جزء ظاهر پرس و جو می کردم . بارها شده بود از هر چیزی حرف میزد جزء کیان یا اگه هم حرفی پیش می اومد از کارو بارش بود یا حتی از رشته تحصیلی . این آدم زیادی ناشناخته بود . رمز و رموز زیادی دوروبرش پرسه میزنه . این دختر خنده نمکی باز به حرفم میخنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ج*ی*گ*ر نخند جواب منو بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لبخند کلافه خودش رو جمع و جور میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من چه میدونم ، اخلاقش اینه با کسی دم خور نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با همه یا فقط دُخیا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کلافه اش پهن تر که شد نگاه ازم دزدید . یه چیزایی رو دارم حدس میزنم . نکنه اینم با کسی ماجراها داشته ؟ نکنه از شانس من اینم عاشق دلشکسته و دل خسته اس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب ... چیزه ... مشخصه که با هم جنس های خودش عیاق تره ، تو فاز دختر و دختر بازی نیست ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرسی اقا کیان بیشتر از اینم ازت توقع نداشتم چه بهتر پس نمیخواد غصه رقیب و هواداراش رو بخورم اصلا چرا بخورم ؟ خدا من چمه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگه حوصله جیغ و ویغ دخترا رو ندارم میگه دخترا هر ساعت تو یه فازین ، خب داداش منم این مدلیه دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه جالب که شهرام هم سن کیانه ولی چند ساله داره عشق و عاشقی میکنه تازه این آقا میگه میگه حوصله جیغ و ویغ دخترا رو نداره ؟ خب نداشته باشه من که جیغ جیغو نیستم ، نشونش میدم همه دخترا جیغ جیغو نیستن که یکیش هم منم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگفتی کلک شب میخوای چی بپوشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا کیانا مگه میخوام برم عروسی ؟ یه لباس راحتی می پوشم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه من تازه میخوام با تمام خانوادت آشنا شم دوست ندارم شلخته به نظر بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای جونم تو اینقده خوشگلی گونی هم بپوشی بهت میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلارااام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جان داداشم حقیقت بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته بگم به جز خدا خودمم خوب میدونم که از صبح کله ام داخل کمد داره دنبال لباس مناسب و چشمگیر میگرده . اینجا باید از حساسیت مامان سوء استفاده کرد ، انگشت کشیدهه و باریکم رو بزارم رو نقطه ضعفش کافیه یک کلام بگم " مامان من لباس چی بپوشم " به ثانیه نکشیده مهاجرت تو اتاقم و بهترین ها رو برام میکشه بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا برو خونتون بزار من به کارم برسم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرام جونم با من میای پایین این داداش کوچیکت نشسته بود تو سالن من یه خورده ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخی طفلی چقده خجالتی ، بیا برو بابا اون چیکار به تو داره آرشام زورش میاد سرش رو بالا بیاره سلام کنه ، جون خودت برو حسش نمیاد این همه راه بیام پایین . نیگا کن پاهام خواب رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه خانم واقعا که ، وقتی که من اومدم خوب سرش بالا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بابا عجب گیری هستیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختر لجباز تا منو نکشید پایین ول نکرد خیلی خوب بلده خواستشو تو حلق آدم کنه . جلوتر از من روانه پله ها شد ، نگاه تیز آرشام تیز ترین چیزی بود که تو چشمم رفت . یه لبخند خبیث و جلو زدن از کیانا . خوب داداش گلم چشم چرونی و نگاه سنگین موقوف . کیانا با یه خداحافظی سنگین به آرشام و در کمال تعجب با بدرقه گرم آرشام خان " شب می بینمتون " رفت . نگاش به در بسته بود یعنی از دست رفت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طرف تو گلوت گیر کرده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنچنان اخمی کرد که به شکر خوردن افتادم . منو چه به این فضولی ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلی احمق ادب رو با علاقه اشتباه نگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینید من میخوام آروم باشم خودش داره با روان من کشتی می گیره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیو زهر مار صدبار گفتم منو درست صدا کن چرا گیرایت اینقدر ضعیفه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم صدبار گفتم تو کار من دخالت نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا تو کی هستی که تو کارت دخالت کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا - ای خدا باز شما دو تا شروع کردید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا آرشام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تمومش کنید ، آرام مامانت تو آشپزخونه منتظره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا با این ابروی کشیده تو هم انگاری اومده طلبش رو بگیره ، زبونک دور از چشم بابا گوشت شد به تنم ، حیف از دردی که مامان برای زایمان این پسره پرو کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب این طور که پیداست کیانا با یکی دیگه از داداشام آشنا شده مونده جناب شهرام خان . زنگ تلفن میشه دست انداز راهم به آشپزخونه . آرشام نزدیک تره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ... خیر تشریف ندارن .... یک ساعت دیگه.... خدا نگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه داریم مکالمه به همین کوتاهی . به کی بود من جواب نمیده ولی با نهایت ادب جواب بابا رو میده " یه خانمی بود با داداش کار داشت "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی یه خانم؟ اونم با داداش ؟ از این تماسا نداشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان تو آشپزخونه داره چیکار میکنه نمیدونم ولی هر چند ثانیه یه بار در یکی از کابینت ها باز و بسته میشه . با یه نگاه کلی حدس میزنم همه چی تموم باشه ولی تا دهن باز میکنم مامان لیست کارای موندش رو یه بند تبصره میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان من چی بپوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنی برمیگرده چشم تیز میکنه برام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا وکیلی حرفش رو بزنی یه کتک حسابی میزارم به حسابت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ندارمو کوفت ماه تا ماه اون داداشای بیچاره رو تو این پاساژا هفت دور طواف میدی باز میگه ندارم ، برو برو بیرون اعصاب منم نریز بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میرم ولی مامان گفتم لباس ندارما ، خود دانی . میگم مامان شما هم دیگه بیا بیرون رو گاز دیگه جا نیست ، برای قوم تاتار غذا پختی ؟ این همه غذا رو میز جا میشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابات و آرشام زحمتش رو میکشن مبل های تکی رو میزارن کنار میز . دلارام مادر به نظرت چیزی کم نیست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کم ؟ مادر من همش چهار نفرن همشون هم که لاغر مردنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا آقا کوروش و پسرش لاغر مردنی ان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه والا یه چیزی تو هوا پروندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب نه ، اونا هم هیکل ورزشکاری دارن اون قدری نمیخورن که اون همه زحمت به باد بره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم شهرام چرا هنوز نیومده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما خبر نداری صدیقه جووون سفره سلام تشریف میارن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو سوزنت گیره صدیقه شده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوپس ج*ی*گ*ر مینو خانم با این ادبیات زیبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع یه کل کل مادر و دخترونه تا رسیدن صدای زنگ خونه ، خانواده مون کم کم داشت جمع تر میشد ، صداها بیشتر . داداش بود که خسته راهی پله ها شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام - بهرام یه خانمی زنگ زد باهات کار داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میترا منشی شرکت بود زنگ زد به گوشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام با قدماش تا بالا میره و این تصور به ذهنم نزدیک میشه که چرا داداش منشیش رو به اسم صدا میکنه ؟ نکنه خبری باشه ؟ نـــــــه داداش من از این میترا خوشم نمیاد خیلی اهل کلاس و منم منم کردنه ، نه این یکی نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با سه تا آقا زاده هاشه و مامان با صدیقه جوووون سرگرم وارسی غذاها . شک نداشتم سیاست زنانه اش رو داره خرج میکنه و گرنه مینو خانم زنی نبود که بشه تو غذا پختنش نقد و پیشنهادی داد . سعی میکرد با کشیدن صدیقه به سمت خودش اون تفکرات و خود درگیری صدیقه را از بین ببره . ازش ایده میخواست ، میخواست غذا رو تست کنه ، از رنگ و بوی غذاش می پرسید .منه یکی یه دونه هم تو راه پله منتظر خیلی چیزا و یکیش دیدن یه آدم مرموز و بی تفاوت . زنگ در باعث میشه آخرین نگاه رو تو آینه بندازم ، تونیک آبی کاربونی با یه ساپورت مشکی با همراهی یه شال آبی اوج سلیقه مامان برای امشبه ، میدونستم برام سنگ تموم میزاره ، این رنگ زیادی به تنم و پوست سفیدم نشسته با این انتخابش پوست سفیدم بیشتر از همیشه به چشم میاد . آرشام خان همیشه حرص میخوره و میگه " این رنگ باعث میشه تو چشم بیای ، جلب توجه میکنه " بزار ببینم امشب چی میشه ، میشه تو چشم کسی نشست ؟ بعد عوارضی که چشم غره ای آرشامه کنار جمع شلوغ خانواده ام می ایستم . بابا درو باز میکنه و آقای سیدی اولین نفر ورودی خونه ما میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه چنان همهمه ای میشه که سر درگم هاج و واج بقیه رو نگاه میکنم . نمیدونم از کجا شروع کنم ؟ چندین بوی خوب به مشامم میرسه ، تلخ و سرد گرم و شیرین . نفهمیدم کی به کیانا دست دادم ؟ کی ب*غ*ل خاله ساجده فشرده شدم تنها " عزیزم " گفتنش کنار گوشم شنیدم ؟ فقط ... فقط زمانی همهمه ها خاموش شد که کیان پیش روم ایستاد . قانون خونه نبود دست دادان با غریبه ها و نامحرما پس دستای بیکار و آویزونم رو گوشه شالم بند کردم تو چشمای خوش رنگش زل زدم با یه لبخند از جنس خودش مرموز . نگاهش گذرا بود شاید بشه گفت سه ثانیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آقا کیان خیلی خوش آمدید . بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی داره روم سنگینی میکنه . چرخ زدم خودشه ، داداشی با یه اخم ریز با تکون سر خفیف اولتیماتوم میده . حق داره نگام سنگین بود ، لبخندم دلبرانه بود دقت میکرد کلی معنی داشت ، بیشتر تو چشمام ایست میزد برق رضایت و تحسین رو می دید . رضایت از گرمکن آبی رنگش ، تحسین از بازوهای پیچیده تو همش . داداش خوبم درک میکنم چرا منو از این کشش ها دور میکنی چون جفت خودم بودی با اولین نگاه دل باختی با اولین نگاه به این جا رسیدی یکی مثل کیان که با بی محلی با غرور بی جاش بهرام رو آوارگیر خاطرات بد کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید خواهش میکنم . آرام جان زحمت چایی رو میکشی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا که نه داداش خوبم ؟ باور کن دارم روی خودم کار میکنم کنترل چشمام رو داشته باشم ولی خدایی سخته . نمیدونم تا حالا داشتین کسی رو که نشه ازش نگاه گرفت ؟ یادمه کیانا دیروز می گفت یه دختری رو تو کلاس موسیقی دارن که جذاب و شیرینه به قول کیانی " همش دلت میخواد نگاش کنی " بابا حال منم الان اینه ، چیکار کنم دست خودم نیست میدونم زوده میدونم مرد خوب بسیاره میدونم همه دیدن من تو همین یه هفته بوده اما من یه مونث خلق شدم تا کشیده بشم سمت یه مذکر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت که میدونی تو این بیست و چند ساله زندگیم این سماجت رو این کشش یی سابقه رو ، این خواستن بی برنامه رو نداشتم . اصلا مگه کسی با برنامه شروع میکنه ؟ مگه دوست داشتن رو میشه برنامه ریزی کرد ؟ اگه میشه یکی بیاد برای منه بی عرضه برنامه ریزی کنه . میدونم منم زود شروع کردم ولی میخوام ، بزار داستانم زودتر شروع شه قرار نیست من یه یلدای دیگه یا حتی هزاران دختری از کتابای خونده شدم باشم . میخوام این بی قراری کوچیک رو وسیع تر کنم ،میخوام پروانه شم ، خسته شدم از این پیله ای که دورم کشیدم ، از این روزای تکراری بی هدف بی هیجان منم میخوام مث خودت این مرد دست نیافتنی رو به دست بیارم ، تلاشات برای به چشم اومدنت یادم نرفته داداش خوبم . تک تک چیزایی رو که داشتی فدای این عشق کردی هنوزم بدست نیاوردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزار من این جوری شروع کنم ، اول توجهش رو بدست بیارم قول میدم ... قول میدم بعد بهش دل ببندم . الان تنها ازش نگاه میخوام یه خورده توجه تا بشناسمش تا ببینم دیوار میشه که بشه بهش تکیه زد . باور کن من به همه چی فکر کردم . داداش من دوست دارم مردایی رو که چشماشون ه*ر*ز نمیره ، دوست دارم مردایی رو که خودم باید برای داشتنشون تلاش کنم . داداشی بزار تو خواستن و دوست داشتن من یه استثنا باشم ، پس خواهشا منو به بهانه چایی ازش دور نکن . فاصله فیزیکی نیست یا جاده و فرسخ و کیلومترها هم نیست فاصله ها تو قلب آدماست مگه خودت فرسنگ ها از نجمه دور نیستی ؟ ولی کی تو قلبت بیشتر از یک اینچ ازت فاصله گرفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استکانها که پر شد همه فکرام پر زد ، الان وقتش نبود باید تو لحظه زندگی کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بده من می برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عیب نداره داداش خودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بده به من سنگینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همه مهربونیش قاطع گفت جرات سرپیچی نداشتم . سینی رو دستش دادم و کنار کیانای سر گردون نشستم . داداش بهرام بد حالم رو گرفتی غلط نکنم میدونست میخوام چیکار کنم آخه خوب منو میشناخت از تمام گوشه و زوایا شخصیتیم خبر دار بود ، میدونست برنامه دارم با نگاه خیره ام مغذبش کنم تا سر بالا بگیره . باشه برو ببینیم چی میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بریم سراغ مهمونی . کل مهمونی رو نشستیم با کیانا پچ پچ کردیم و خندیدیم تا آرشام علنا اعتراض کرد ما هم با ریز خنده چپیدیم تو آشپزخونه به اعتراض مامان هم برای ندیده گرفتن صدیقه اهمیت ندادم و به کار خودمون رسیدیم یعنی رفتن زیر زبون همدیگه . وقتی با کمک کیانا میوه ها رو بردیم ترجیح دادایم مثل دخترای خوب و با ادب یه گوشه بشینیم تا مجبور به تحمل گرمای آشپزخونه نشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو شروع کردیم با زیرکی زیر زبون همدیگه حرف کشیدن . میخواستیم آمار bf هم رو در بیاریم که خوب یا بد هر دو دست خالی میشینیم وجالب بود که هیچ کدوم دل به دوستی های دو روزه نمی بستیم و دلخوش به دوست دارم های زبونی نبودیم و درست زمانی که پرسیدم " خوشکل خانم چند تا bf تو دست و بالت داری " آرشام به فاصله یک مبل اونورتر با چنان غیضی نگام میکنه و دستور میده برم آشپزخونه که ترجیح دادم اینجا قید لجبازی رو بزنم و در برم کیانا هم که جرات نکرد تنهایی بشینه پیش این میر غصب خودشو آویزون من کرد و امد. غلط نکنم یکی از رگاش زده بیرون یه رگی به نام غیرت برادرانه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمونی مامان به طرز فوق العاده ای خوش می گذشت .مغزم یه ارور های میده اما میدونم الان وقتش نیست اتاق تاریک و ساکتم رو میخواد برا فکر کردن به خیلی چیزا مث عوض شدن سیستم صورت آرشام و خیلی آدما که یه کیش اون مرد آبی پوشه که با داداش و بابا ها سرگرم حرف زدنه و حالت چهره اش میگه هیچ میلی برای بلند کردن سرش نداره . کیانا متعجب بود از برخورد آرشام نسبت به شهرام بیچاره ، شهرام که داره سیب پوس میکنه اشتباه نشه نه برای خودش برای صدیقه جون این کارش رو دوست دارم ولی آرشام پوزخند داره . با حرف کیانا نگاه از سیب سرخ دست شهرام میگیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این داداشت چشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم من یکی دو تا داداش که ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کوچیکه بد اخلاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها ، شرمنده به خدا که داداش شما خیلی خوش اخلاقه و خنده از لباش نمی افته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال حالت مسخره حرفم میشه و جدی میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره به خدا ببین گل پسر ما چقده قشنگ میخنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره نا محسوسش رو گرفتم رسیدم به لبهای خوش رنگی که با فاصله دندون نمایی از هم باز بودند . هری ریخت ، دلم رو میگم یه حس خوش دیگه ته دلم جوانه زد چرا که همیشه اولین ها به یادموندنی ترینن . نزدیک به دو هفته آشنایی این اولین بار بود ، دیدن این منحنی زیبا ، طراوت دیدنش ، اولین بار بود می دیدم کیان خان قصه من با این روی باز میخنده ، داداش خوبم چی گفتی بش که لبای این مردِ بی تفاوت داره اکسیر زندگی پخش میکنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جواب منو ندادیا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی بابا اخلاقش یه جور خاصه همه رو مث زرافه از بالا میبینه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه کنجکاوی کیانا رو بدون برداشتن چشمام از روی اولین لبخندش جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلارام جان میز شام آماده است ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آینه نگام تو صورت کیان شکست صدای داداشی افسار چشمم رو به دست می گیره ، ابروش زیادی به هم نزدیکن ، یه چشم و ابروی کوچیک سمتم میندازه با چرخشم به راست درست سُر خوردم سمت صدیقه . سریع گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدیقه جون بفرمایید شام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم به این نتیجه رسیدم تو طول این چند سال زندگی اینقدر ضایع برخورد نکردم ، نشده بود که کسی بخواد نگاه منو یا حتی خودمو جمع کنه . این تراژدی که نگاه کیان دو ثانیه رو من بشینه هم راه به جایی نداشت . ایستاده منتظر نشستن همه دور میز هستم ولی افکارم زیادی جولان میده . بیشتر که فکر میکنم میرسم به جنبه لجبازی حالا با کی خدا داند ، ایمان داشتن به خودم رو دوست دارم بهم القاء میکنه تو میتونی به دستش بیاری ولی یه طرف این قضیه کیانه ، لجبازی با کیان که ببینه هر چقدر هم مرد بزرگ و سر سختی باشه بازم به لبخند یک زن نیاز داره ؟یا با داداش بهرام که ببینه هر سرنوشتی سرنوشت شوم خودش نمیشه ؟ یا حتی یا شهرام یا آرشام که همیشه دنبال بهترین ها بودن و بدست آوردن ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره معذب شد درست وقتی که هر چی سر سفره بود پیش روش قطار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید آقا کیان شما خیلی کم غذا میخورید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه همه چرخید سمت بشقاب کیان ، یه اخم کوچیک و کنترل شده ظاهری داشت و شاید یه برنامه قتل و خفه کردن من اون پشت و مشتای ذهنش . باز یه نگاه گذرا . با یه لبخند زورکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون دارم میخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بمیرم برای خانوادم که فکر میکنن دارم اوج ادبم رو خرج میکنم . زل زدم تو چشماش با یه ابروی بالا کشیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا اینقد کم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سقلمه کیانا اولین اعتراض جمع بود . دهنش کنار گوشم چفت شد و زمزمه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کاراش دخالت نکن خوشش نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خم کوچیک گردن و دوباره زمزمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخالته چی ؟ دارم تعارف میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان - پسرم غذا رو دوست نداشتی یا دست پخت منو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا کیان هم نگاه پر از خشم و غضبش به سبب این همه جلب توجه به من رو به روش نشسته انداخت یه چرخش سریع گردنو یه خوش رویی بی سابقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مینو خانم همه چی عالیه اندازه ظرفیتم میخورم ( یه نگاه مسخره به من ) دلارام خانم خیلی خوب پذیرایی میکنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه مرسی آقا ، پس داره می بینه و رو نمیکنه . می بینه برای پذیرایی ازش از دل و جون مایه می زارم . با لبخند من تو صدم ثانیه حالت چهره اش تغییر میکنه ولی بلند شدن داداش اول از همه از سر میز شام بیشتر جلب توجه میکنه .توجیه ش اینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست همگی درد نکنه ، میرم یه تلفن کاری بزنم با اجازه همگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به وسعت دیدم دنبالش کردم داره دروغ میگه هیچ موقعه ساعت یازده شب تلفن کاری نداشت یه درد دیگه اش بود . درست بالای پله ها رو پاگرد یه چرخ کوچیک میزنه نگاه سردشو ریخت رو تمام سیستم های عصبیم و یه تکون سر با افسوس . حالم بد شد ، غذا تا پشت گلوم برگشت ، رنگ نگام مات شد با اشکای پشت پلک ام ، همه چی پرید تمام حسهای خوبم همش با تکون سرش پرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقایق رو یکی یکی شمردم تا داداش بعد از بیست و هفت دقیقه برگشت . با همون برخورد گرم و صمیمی اما با یه نگاه و لبخند تلخ برای من . دیگه نگام نکرد تا وقت شب بخیر هر شبش . دلم گرفت این حقم نبود من فقط کنجکاو بودم ، من تشنه تصاحب بودم ، عطش داشتم تا غرور ، بی تفاوتی نمیدونم هرچی که باعث میشد این مرد اینجوری جلوم جبهه میگیره رو بشکونم هرچند کیان مغرور نبود با برادرام خیلی گرم و دوستانه با بابا خیلی محترم . دستای بابارو گرم فشرد و بابت دعوتش تشکر کرد ، با نهایت ادب از مامان مینو تشکر کرد و حالا به هر دلیلی بود از مامان خواست بازم از اون پیراشکی های گوشت براش درست کنه و اما با من ... سرد و یخ مغرورو بی تفاوت نمیدونم اما شک ندارم خودش نبود برای برخورد با من یه نقاب دیگه به صورتش میزد انگاری منو نمی دید مث ...مث یه شی بی ارزش همین رفتارش بود که از من میخواست بهش ثابت کنم که نباید ارزش منو با معیار خودش بسنجه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز تو اتاقم با نور کم دیوار کوب با کلی فکر و خیال قشنگ با کلی دلخوری و سر شگستگی . برام شب خوبی بود اگه بی محلی های کیان ، دلخوری داداش یا " موفق باشی " منظور دار صدیقه رو فاکتور می گرفتم . درد دلش از این بود که امشب رو اصلا دورش نرفتم داداشم رو از تعارفهای بیخود بالا و پایین نکردم به جهنم که چی میگه به درک که با اون فضولی ذاتیش یه چیزی دستش اومده بی خیال نگاه بیخود و سر گردونش بین منو کیان که از ذات بدش تیرش از سمت کیان به سنگ میخورد مهم اینه که خودم دارم با شب خوشم ... با صدای در خودم رو جمع و جور میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوابیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه داداش بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بهم میرسونه اما نمی بنده . با نگاه تو چشام بهم نزدیک میشه کنار تخت یه نفره م براش جا باز میکنم . لبخند میزنم آروم مث چهره خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به چی فکر میکردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا زود از سر میز شام ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سوال با سوال نداشتیم مث همیشه رک و پست کنده بدون پرده بگو به چی فکر میکردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون لحن و صدای آرومش میخواستو اجبار میکرد منم آروم باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به امشب به تو و کیان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به اینم فکر کردی امشب سر میز شام خودت رو کوچیک کردی ؟ به این فکر میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش به خدا اینجوری که تو فکر میکنی نیس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چه جوریه ؟ پس دردت چیه ؟ پس چته که سوزنت رو آقا کیان گفتن گیر کرده ؟ ( کلافه دست تو جیب شلوار گرمش بلند میشه ) ندیدی ؟ ندیدیش چقدر تحقیرت کرد ؟ چشم غره ش رو ندیدی ؟ طعنه تو کلامش هم حس نکردی ؟ ندیدی اصلا تو رو هم به هیچی حساب نکرد ؟چرا شان خودت رو پایین میاری ؟ چرا مث سایه ای که دنبال جسمشه ول کنش نیستی ؟ آرام بزرگش نکن ، هرچی بزرگتر شه شکستنی تر در نتیجه خورد شدنش دردناک تر میشه ، مشتت رو باز کن بزار این بازی بچگونه در بره ، بزار این التهاب قلبیت آروم شه . با همون بی محلی هاش تحقیرت میکنه با هم صحبت نشدن باهات خوردت میکنه چرا نمی فهمی آرام ؟ ( دست روی پیشونی پر عرقش می کشه ) من نمیگم کیان پسر بدیه اتفاقا بر عکس یه آقای به تمام معناست چون حرمت خونه و دوست و رفیق سرش میشه میتونست با اون طناب هایی که دستش میدی هر غلطی بکنه ولی مرده حرمت نگه می داره . تو کار موفقه تو زندگیش سرش بالاست آره راست میگی حق با توء یه مرده ایده آله ولی می شکنم وقتی با تو اینجوریه چشم روی همه این پوئن هاش می بندم عصبی میشم حتی به خودش زحمت دادن جواب سوالت رو نمیده ، دلم میخواد باهاش دست به یقه بشم در برابر این همه پذیرایی بزار و بردار یه تشکر خشک و خالی هم ازت نکرد .خودتم دیدی که خداحافظیش بی دلیل به تو با همه فرق کرد ، جانِ من دیدی؟ ( سر افکنده یه اره آهسته تحویل دادم ) . آرام ، جان من که میدونم برات عزیز و حرمت داره بس کن ، تو دختر هیجده نوزده ساله تازه بلوغ زده نیستی از سن بلوغت گذشته تو سنی نیستی که از هر کسی خوشت بیاد عاقل باش غرورت رو حداقل برای خودت نگه دار اگه اینو از دست بدی تو خالی میشی . من بهت نگفتم پشتتم ؟ نگفتم روزی کسی رو عاقلانه دوست داشته باشی تا تهش باهاتم ؟ گفتم پشتتم تا حس نکنی بی کسی بی پشت و پناه باشی حتی تو راه عاشقیت ، اصلا شاید اونم از دخترایی که بهش بچسبن بدش بیاد شاید اونم یکی مث خودت باشه دلش بخواد خودش جذب کسی شه خودش دنبالش راه بیفته دلارامم کیان مث خودت رک و بی حاشیه حرف میزنه صاف میره سر اصل مطلب نزار این حقیقت رو تو چشمت بزنه که بهش آویزون شدی اون موقع میشی یکی مث من ، باید خوب یادت باشه اون شب لعنتی نجمه چقدر راحت تو چشمم زد که تمام مدت بهش آویزون بودم ، فکر نکردی چرا این همه سال دارم خود خوری میکنم چرا نتونستم آروم شم ؟ چون تک تک حرفاش داره تو مغزم پیاده روی میکنه خیلی راحت بدون هیچ شرم و رودروایسی گفت " این دوست داشتن نیست آویزون شدنه " آخر این همه علاقه میشه این ، آرام بد شکستم میدونم درد داره پس بهم حق بده نخواهم توهم درد منو بکشی ، تو دختری ظریف تری حساس تری بدتر میشکنی ببین منه به اصطلاح مرد اینه حال و روزم بعد هفت سال هنوز نتونستم سرپا شم پس حق بده برات نگران شم ، نزار خودم جلوت در بیام لطفا خودتت تمومش کن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته از یه نفس حرف زدن کنارم می شینه اما باز با جوابم آتیشی بلند میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش زیادی بزرگش کردی این وسط هیچ علاقه ای ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنتی من خودم اوستای این راهم بله راست میگی الان علاقه نیس دوست داشتن نیس الان فقط کنجکاویه الان حرف من حرف تو الان لج و لجبازیه با کی خدا داند اما فردا چی ؟ خودت رو به کسی که نمیخوادت نچسبون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داداش بزار حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیازی نیست من تو رو بزرگ کردم بیشتر از مامان و بابا باهات روزگار گذروندم حرف نزده میدونم چی میخوای بگی تو بگی ف من کباب فرحزاد رو هم خوردم تو رو بیشتر از خودت می شناسم حتی میدونم الانه داری به زور جلوی گریه ت رو می گیری ، تو رو خدا تمومش کن شر میشه برای خودت ارزش قائل باش اصلا شاید کم محلی تو اونو جذب کنه یا حتی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بغض دارم رفتم بین حرفاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره راست میگی گریه م میاد چون تو نمیزاری حرف بزنم . داداش بزار بگم درسته که نجمه هم تا با همسایه شد دل تو از کف رفت ، نرفت ؟ درسته که هر کاری کردی تا توی چشمش بیای ولی چرا شب عروسیت شب زفافت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کوره در رفت ، دست گذاشته بودم رو بدترین نقطه وجودش از نقطه ضعف هم گذشته بود چیزی که این همه سال عذابش داده بود . بی خیال سکوت حاکم شده تو خونه بی خیال خواب خسته مامان و بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو ، خفه شو دلارام لازم نبود یادم بیاری که چقد احمق بودم که نفهمیدم لعنت بهت دلارام ، لعنت به تو ، به نجمه ، لعنت به نج ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای محکم در اشک بود که می ریخت پایین نیازی نبود مغزم ثانیه ای فرمان صادر کنه من با شکستن داداش بهرامم خیلی زودتر از خودش میشکستم نمیخواستم آخر درد و دل خواهر و برادرانه مون این جوری تموم شه ، اون میخواست من آروم شم ولی من چی ؟ من آتیشش زدم ، نباید می گفتم ، چیزی رو که شب و روز باهاش می جنگید ،نباید میگفتم چیزی رو که شب و روز روحو جسمش رو میخورد نباید به زبون می آوردم . غلط کردم گ... خوردم چرا با یه کلامش عصبی شدم ؟ چرا نذاشت حرف بزنم ؟ چرا میخواست همه چی رو اونجور که خودش دوست داشت جلوه بده ؟ رفت و من موندم یه حس بد پشیمونی ، ای لعنت به من ، گوشت و پوست شه بچسبه به تنم این لعنتی گفتنش ، ای لعنت به من که بلد نشدم کی و کجا حرف بزنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا ببین اول کاری باید یه تنه با چیا کنار بیام ، چرا نمیخواد قبول کنه من با این بی محلی ها حقیر نمیشم چون شخص خاصی تو زندگی من نشده ، چرا اصرار داره منم به روزی که خودش رسید می رسم ؟ کاش میذاشت اینا رو براش آروم و منطقی توضیح بدم . کاش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه نمیتونم بخوابم ، این ساعته بین زمین و آسمون گیر افتاده کنج دیوار کی روی سه صبح ایستاد ؟ نمیتونم بخوابم وقتی داداش از من دلخور باشه ، امکان نداره . بوی غلیظ سیگاراش که پشت به پشت هم روشن میکنه به مشامم می رسید، نور قرمز رنگ سر سیگار تا ته چشمم رو میزنه . خوب گفتی داداش مهربونم لعنت به من که حماقتت رو دوباره بهت تزریق کردم ای خدا لعنت به من اگه داداشم آروم بگیره . تا در اتاقش رو باز کردم از بوی تند سیگار ابروم کمونی شد گلوم به خارش افتاد حتی با تک سرفه ام از حال و هواش دل نکند . تکیه داده بود به نرده های محکم بهار خواب با یه قدم به جلو تازه تونستم فرکانس صدای غمگین پویا براتی رو به مغزم ارسال کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو... بگیر از این روزای در به در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این .... روزا.... از این شبای بی ثمر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو ببر به خاطرات رفتن و روزایی که ...تو جا گذاشتی پشت سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کوچه ها نمیشه بی تو پرسه زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیابونا غریب و نم گرفته ان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا برم .... چرا نمی رسم به تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجایی پس ؟ ....تو نمی رسی به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که نیسم اشکاتو کی پاک کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی عاشقونه مینویسه اسمتو ...بدون من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هزار سال دیگه ام بدون ....کسی نمیشکنه طلسم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر حرف مونده و نمیشنوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر راه مونده و نمیکشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین کجای قصه پس زدی منو محال بی پناه تر از من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کیپ شدن گوشام گرفتم زودتر از اینا اشکم در امده بیشتر از این نتونستم گوش کنم . حالم بد بود بغضم سنگین تر میشد ، عجب غلطی کردم کاش لال میمردم و این حرف رو نمیزدم . با سر آستین لباس بلند خرسیم صورت پر از اشکم رو پاک کردم . این مرد همه وجودش برام آرامش داشت باید برای آرامش خودمم که شده آرومش میکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهام از غصه اش جون نداشت ، آهسته قدم بر میداشتم سمت بهار خواب مشترکمون . خونم می جوشید نفس گرفتم دستای لرزونم رو دور* شکم* عضله ایش حلقه* کردم چسبیدم* به کمرش* صورتم با گودی* کمرش *فیکس شد تو کسری از ثانیه هق هق ام بلند میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلط کردم داداش گ... خوردم الهی دلارام بمیره که تو رو به این حال و روز انداخت ، الهی داغ دلارام به دل مامان مینو و بابا حسین بمونه که ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز کردن گره محکم دستام از دورش حرفم رو کات کرد. میدونم حق داره ازم عصبانی و دلخوره ، زر زیادی زده بودم به قول آرشام گفتنی بیشتر از کوپنم حرف زده بودم کلی بگم تو یه کلام غلط کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی این عادت جفتمون بود که متنفر بودیم تو عصبانیت کسی ب*غ*لمون کنه . ته سیگارش رو تو کوچه انداخت حتی سیگار هم وقتی ترک میشه خورد میشه منم دیدم اون اتیش های متحد با ترک داداشی چه جور شکستن و هر کدوم یه طرف خاموش شدن . شرم نمیذاشت تو صورت همیشه مهربونش نگاه کنم اگه که نه صد در صد اخم داشت چی ؟ چه جوری از دلش در بیارم ؟ دستش زیر چونه ام فشار به بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از اینکه حقیقت رو گفتی عذاب میکشی ؟ .... نگام کن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام سر گردون مارک پومای پیرهنش بود ، با فین فین بینی ام جوابش رو دادم نمیخواستم اخمش رو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روم نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ؟ خجالت ؟ ببین منو آبجی کوچیکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا دیگه باید حرف گوش کرد . نگام تو نگاه گرمش می شینه، دلخور بود اما سعی داشت پشت نگاه مهربونش پنهون کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونی چی بیشتر اذیتم میکنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گریون تو نگاهش سر تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از این که جاهامون با هم عوض شه ، از این که تاریخ لعنتی باز دوباره تکرار شه ( صورتم رو قاب میگیره ) گریه نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.