رمان چشم ها به قلم نیلوفر قائمی فر
طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
آلا مدل معروف در طی تصادفی که با سردار پسر طلا ساز معروف شهر دارد تمام زیبایی خود را از دست میدهد، به جبران تقاص زیبایی اش طبق قانون تقاضای ازدواج با سردار را دارد اما ......
روی صندلی ننویی نشسته بودم و آروم آروم تکونش میدادم و به ساعت نگاه کردم.ساعت هفته، دور تا دورم پر از طرح هامِ،پر از پارچه، پر از مانکن هایی که لباسای نیمه کاره تنشونه.
به دوربینم نگاه کردم.کنار لپ تاپه،هنوز اوستا نشدم،به خودم نهیب زدم:به همه ثابت می کنم که موفقیت هام تموم نمیشن حتی اگه مثل قبل همین"آلا" نباشم...
دست رو صورتم گذاشتم،روبند روی صورتمه...تموم آینه های خونه پوشیده است.وقتی "سردار"خونه نیست،باز هم اون روبند رو صورتمه...همه جا...به خاطر اون یا دیگران نیست به خاطر خودمه.
یه بار دایی گفت :« رفته بودم برای معاینه پروستات،نمیتونستم اجازه بدم که دکتر معاینه ام کنه، خجالت میکشیدم...آخرم پاشدم اومدم»
به دایی گفتم: این دفعه رفتی چشاتو ببند وقتی خودت نبینی حس میکنی دکتر هم نمیبینتت،مغزتو از نظر غریزی گول میزنی.
این شده حکایت من،خودم صورتمو نبینم کسی نمیبینه.
از شیشه ی در تراسی که روبروش بودم خودمو می دیدم...موهام آشفته و بلند دورم ریخته،پیشونیم هنوز صافه،با همون پوست آینه ای و سفید،ابروهام... با شش ماه مصرف کردن دارو،هم موهام خیلی ریخت هم ابروهام حالا نازک شده،چشمام...شاید تقصیر چشمامه! این قرنیه متغیری با اون رنگ عجیبی که با هر تمِ لباس تغییر می کنه و رنگ خاصش آبی سبزِ،اون چشمای کشیده و درشت که کافیه آرایش بشه تا جادو کنه... عکس چشمامو روی خیلی از تبلیغات برند های لنز دیده بودم،روی پوستر های شال و روسری... و شغل قالب خودم که مدلینگ بود... لباس عروسایی که طراحیِ شخصی خودم بود،همراه آرایش های مختلف عروسِ معروف ترین آرایشگاه های سطح کشور...و الان!
غرور... غرور... چقدر به قیافه ام مطمئن بودم،تمام صورتم طبیعی بود،ابروهای کشیده پهن،اون چشمای خاص!
مژههایی که معمولی بودن ولی کاری نداشت،با آرایش اونم متفاوت میشد،یه بینی کوچیک و گونه های متناسب درشت... الان چی مونده! از زیر چشم تا انتهای گردنم دقیقا توی اون تصادف لعنتی له شد،کسی نمیدونه چطوری ممکنه،بدنم دچار شکستگی و زخم شده باشه اما از زیر چشمم و تا گردنم علاوه بر شکستگی دچار سوختگی توسط دستگاه اکسیژن هم بشم. که جای اکسیژن برای تنفس،صورتم بسوزه و داروهای درمانی به صورتم عفونت وارد کنند و حالا از من چی مونده...!؟
مهره ی کمرم آسیب جدی دیده،این مانع راه رفتن من نشد بعد این همه ماه تلاش تونستم راه برم،بعد اون همه عمل،فیزیوتراپی و برق و...
حسّام برگشت اما آسیب از بین نرفته،باید مراعات کنم،باید مواظب باشم،نباید ورزش کنم.فقط میتونم توی استخر راه برم،ورزش های تحرکی زیاد نباید انجام بدم نباید زیاد بایستم یا بالای حتی دو کیلو وزن بلند کنم... برای دوخت لباسام هر چند دقیقه یه بار بلند می شم راه میرم کمی نرمش های مخصوصو انجام میدم و دوباره مشغول میشم گاهی که فشار زیاد میاد،یکی از پاهام بی حس میشه...
من دیگه "آلا" ی قبل نشدم و این بلا رو سردار سرم آورد... سردار... سردار که خودشم سه روز تو کما بود اما فقط شونه راستش در رفته بود.
چون ماشین اون یک شاسی بود و من ماشینم رانا بود و ماشین من مچاله شد اما ماشین اون هامر بود، نه خودش آسیب جدی دید نه ماشین. اگر کمربند بسته بود، سرش از بغل تو شیشه نمیخورد قبل اینکه کیسه ی هوا باز بشه، کما هم نمیرفت. اما من عملا دکترا جمعم کردن، هفت ماه و نیم توی بیمارستان بودم، شش ماه مداوم و یک ماهو نیم هرازگاهی و بقیه ی ماه ها هم صرف فیزیو تراپی...شد.
اما همه ی اینا فقط یکبار منو همون اول از پادرآورد و رفتم بالا دم پنجره ی اتاق باهمون عصا که خودمو پرت کنم.
اون موقع حتی یکی از پاهام حس نداشت، حالم خیلی بد بود... هیچکس تو اتاق نبود... وقتی میخواستم خودمو بندازم یاد یه جمله ای افتادم«کسی که خودکشی میکنه خیلی دل و جرات داره که این تصمیمو گرفته، چطوری دل و جرات مبارزه با مشکلاتو نداره!!!؟»
یاد خیلی ها افتادم؛اون مانکنی که تمام بدنش سوخته ولی زندگیش از حرکت نایستاد. یاد دخترایی که قربانی اسید پاشین اما ادامه میدن و زندگی میکنند.
یاد بچه های کوچیکی که توی مدرسه سوختن و با صورت هایی شبیه من باید ادامه بدن و قوی ادامه میدن افتادم...
یاد مربی زومبا و آرایشگری افتادم که توی صورتش توموری هس که نمیشه دربیارن و کل صورتش ازبین رفته و فقط چشماش سالمند... شبیه من بود... و اونا به همه ثابت میکنن که چهره جلوی ادامه ی راهشونو نگرفته و اونا قوی ادامه میدن؛ چرا من نتونم؟ از ترحم بیزارم، خودمو بکشم که بگن آخی طفلک، اون همه زیباییش رفت، نتونست تحمل کنه، نباید اجازه بدم... به همه ثابت میکنم که موفقیت من بخاطر استعدادام و تلاشم بوده نه زیباییم... من مغرور بودم... چقدر دل شکوندم، چقدر گریه ی مردا رو درآوردم...خیلی هارو مسخره کرده بودم چون به زیبایی من نبودن و من چوب تک تک حرف ها و کارامو خوردم...
یه قرار داشتم دو هفته بعد تصادف بود اون قرار... یه شاهزاده ی عرب منو دیده بود. ازم خواستگاری کرده بود، میومد ایران تا باهم ملاقات کنیم... ومن... مغرورتر شده بودم...
نفسی کشیدم، چقدر این داستانو دوره میکنم... به اندازه ی تمام این یک سال و اندی...
من نقص عضو داشتم و طبق قانون عامل اگر مرد باشه و نقص عضو به یک زن وارد کنه؛ اگه زن بخواد باید باهاش ازدواج کنه؛ من این قانونو اجرا کردم! این نهایتِ یک تصمیم بود و سردار باید باهام ازدواج میکرد... اینو وقتی بهشون گفتم که چهار ماه بود روی تخت بیمارستان بودم... سردار رنگش پرید، روی مبل روبروی تختم وا رفت، مادرش شوکه بمن نگاه کردو گفت:چی!؟
گفتم:وکیلم براتون توضیح میده.
ازبیمارستان هم شکایت کرده بودم...از همه ی عالم شاکی بودم اون موقع... ازهمه شاکی بودم...
هفته های اول سردار عصبانی بود. یکی رو دوست داشت و من داشتم ورق زندگیشو همونطور که اون تغییر داده بود، تغییر میدادم... هفته ها بعد بهم پیشنهاد پول داد و من یک عبارت بهش گفتم:
-برو با پولات بمیر وقتی نمیتونی زندگی منو بهم برگردونی... یعنی پولات به درد آتیش زدن میخوره...
فکر میکرد اینطوری میگم که مبلغ بالاتری رو پیشنهاد کنه...
ماه ششم بود، آخرای بستری بودنم بود با مجتبی،صمیمی ترین دوستش که همکارشم بود اومده بود با یه چک سفید اومده بود. "سُلاله" خواهرم که همه بهش "سُل" میگفتیم هم پیشم بود.
سردار از جیبش اون چک سفیدو درآورد و گفت:
-چک سفیده... بنویس هر قدر که میخوای
به سردار فقط نگاه کردم، نگام کردو گفت:
-هرقدر بنویسی من قبول میکنم
یه چاقو از روی میز برداشتم و سلاله با ترس گفت:آلا!
-وایسا کاری ندارم
چاقو رو طرف سردار گرفتم و گفتم :بگیر
سردار باتعجب نگام کرد و برگشت به مجتبی نگاه کرد که با دهن باز و شوکه به چاقوی توی دستم نگاه میکرد و گفتم:بگیرش
سردار:برای چی؟
-میخوام بزنی اینجا«به روی قلبم اشاره کردم و گفتم»دقیقا اینجا... تا راحت شم، چون وقتی زنده ام تو هر روز
هر ساعت،هر دقیقه،هر وقتی که خودمو حس کنم،توی آینه ببینم منو میکشی یه بار بکش راحتم کن.
سردار با اخم نگام کرد و دستوری گفتم:بگیر
سردار با عصبانیت گفت:چرت و پرت نگو،این چک سفیده...
با عصبانیت گفتم:مرده شور پولتو ببرن.چکو ازش گرفتم و ریز ریزش کردم و پرت کردم تو صورتشو گفتم:مرخصی.
سردار با عصبانیتی مضاعف گفت:من امثال تورو خیلی دیدم،خیلی میشناسم که اول ادای راهبه ها رو در میارن اما طمع پول تموم جونشونو گرفته،تو فهمیدی که مال وضعمون خوبه الان به هیچی راضی نیستی میخوای با ازدواج به خواسته هات برسی...
ظرف کنار میزو برداشتم طرفش پرت کردم..
جاخالی داد و خورد به دیوار و با حرص گفتم: عوضی منو ببین... بانداژ صورتمو باز کردم،سردار و مجتبی شوکه نگام میکردن،گوشیمو از روی میز برداشتم عکس خودم روش بود،انداختم رو تختم طرفش و گفتم:
-منو شبیه خودم کن.شبیه اونی که بودم،« به عکس اشاره کردم»با پولای لعنتیت منو شبیه خودم کن،سلامتیمو بهم برگردون که بتونم مثل آدم راه برم «اون موقع هنوز فیزیوتراپی و برق درمانی نگرفته بودم» بااون پول لعنتیت زندگیمو بهم برگردون.منو سیر بزرگ کردن.مثل تو گشنه نیستم که هی پول پول کنم.من گشنه ی زیباییمم که تو ازم گرفتی.هفتاد درصد صورتم از بین رفته تو میگی پول؟من یه مدل صورت بودم،مدل آرایشی... از روی رنگ چشمم لنز میسازن میفهمی؟
«جیغ زدم:» میفهمی؟پولت نمیتونه درد منو تسکین بده،برو برام جادوگر بیار... برو خدا رو بیار که صورتمو بهم برگردونه...مجتبی آرنج سردارو گرفت و زیر لب گفت:چی میگی مرد حسابی!؟بیا بریم.«سردار رو با خودش برد»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته رو پس زدم... توی اتاق کارم راه رفتم، الان من اینم، این آلا، اگر ازدواج کردم چون نمیخواستم کسی بهم بگه بدبخت صورتشو به اون زیبایی از دست داد حالا باید بشینه خونه ی باباش، حقم بود، قانون این حقو بهم داده. سردار اون شب یه غلطی کرده بودکه نتونست ماشینو کنترل کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما یه غلطی کرده بود، من لحظه ی تصادفو خوب به یاد دارم، اگر پدرش هم پشت درخواست منو گرفت حتما یه کلکی زدن که توی پرونده ثبت نشه؛ اون در حق من بدی کرد... این ازدواج حق منه... به سردار کاری ندارم... حتی باهاش بد هم رفتار نمیکنم. شبیه هم خونمه! طی این دوماه زندگی مشترک همینطوری بوده... من مهریه نخواستم اما چند تا شرط داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول حق طلاق بامنه،دوم حق عدم تمکین نداره«خنده داره که ولی اون حقِ پس زدن منو نداشت و این اگرچه درقانون هست ولی من ثبتش کردم، سوم حق امرونهی و ممنوعیت کاری برای من نداره ،چهارم هر جا هست ده شب باید برگرده به اون خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه.. خونه... پوزخندی زدم. یه بار قبل عقد اومد سراغم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دستم نگاه کردم حلقه ی اون توی دستمه... یه رینگ طلایی ساده، جالبه که خونواده ی سردار جواهرسازن، بزرگترین حجره ی طلافروشی بازار که چند سال دست به دست گشته، برای خونواده اشِ اما توی دست من یه انگشتر رینگیِ نازکه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپهن نه، سنگین نه، ضخیم نه... نازک؛ سردار فکر کرده منو میتونه عذاب بده، برای من مهم نبود، برای من پولشون به نفرین خداهم نمی ارزه... وقتی اهدافم از هر ضلعش نصفی پریده! چطوری میتونم به پول فکرکنم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز قبل عقد بود، این بار خونه امون به اتاقم، بازم فقط چشمام، فقط ابروهای ریخته شده... پیشونی... تنها همین از صورتم مونده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد کنارم روی صندلی نشست، نه سلامی نه علیکی، نگامم نمیکرد،ولی من نگاش میکردم. یاد این افتادم که شاید اگر پارسال بود، اگر قرار بود دوروز دیگر عقد کنم الان با همسر اینده داشتم خرید میکردم... داشتم تدارک میدیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار سر به زیر گفت:آلا من اومدم باهم حرف بزنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حرف مشترک پیدا کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توروخدا متلک ننداز گوش کن . تنها نگاش کردم و زیر لب یه چیزی رو زمزمه میکرد،چشماشو محکم رو هم گذاشت و گفت : آلا تو هر چی بخوای هر کاری بخوای من میکنم اِلا ازدواج باتو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خونسرد گفتم:صورتتو با اسید بسوزون ... «با وحشت سر بلند کردو خونسرد تر گفتم» :از زیر گودی چشم تا گردن جوری که سی درصد پوستت سالم بمونه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار شوکه نگام کرد و گفتم :من اینو میخوام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار-چی میگی ؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دو مهره اصلی کمرتم باید بشکونی،جوری که شش ماه روی تخت بخوابی،جوری که هرروز از ترس فلج شدن کاب*و*س ببینی نه در خواب بلکه تو بیداری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار از جا بلند شدو گفتم :چیه ؟!تلخ بود؟ سخت بود؟ من سال گذشته اینطوری زندگی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -من یکیو دوست دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپق زدم زیر خنده ... خندیدم ... قهقه زدم. اول با تعجب بعد با خشم بعد باترس نگام کرد دست زدم... به دستام نگاه کردو گفتم :باشه گمشو بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -آلا ، من عاشق پانته آ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم زمزمه کردم :گورتو گم کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -پانته آ نمیتونه به گذشته اش برگرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم ،اروم با احتیاط ، سردار یک قدم عقب رفت ،آروم گفتم : چرا داری در میری ؟ وایسا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - من بهش قول ازدواج داده بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم مقابلش با تردید نگام کرد ، فکشو محکم گرفتم ،یک جوری که از فشار دستم می لرزید با دندونای روهم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرتیکه عوضی ،من زندگیمو از دست دادم تو نگرانی تو رخت خوابیِ دوست دخترتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا من از علاقه و عشق حرف میزنی ،گور بابای عشقتون ،گور بابای اون دختری که وامیده که توبعدش عقدش کنی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم و حرص دستمو پس زدو گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساکت شو تو کی هستی که داری در مورد من و زندگیم حرف مفت میزنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من کیم ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیقشو گرفتم با یه دست چرخوندمش طرف دیوار ،تصور این که اونو با اون جثه برگردونم به طرف دیوار یکم خنده داره ولی برگشت ،رویه دیوار یک تابلوی بزرگ بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز چهره ام ،ابرو های پهن و قهوه ای ،چشمای ابی طوسی ،بینی متناسب که البته با ارایش بی نقص شده بود ،لبای طبیعی درشت که لب پایین کمی برگشته به طرف پایین ،چونه ای گرد ،موهای مشکی صاف ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم : من اینم ،من اینم ... تو منو اینطوری کردی «به صورتم اشاره کردم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست منو با حرص پایین کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیمارستانم مقصره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو صورتمو قبلا له کرده بودی ،صورتم فکم گونه ام ،دندونام همه شکسته بود چون تو با ماشینت اومدی صاف تو صورت من ، کیسه ی هوام کار نکرد چون تو توی ماشینم با ماشینت بودی ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاشو به حالت تسلیم بالا گرف و گفت :باشه ... باشه آلا ... من می فرستمت هرجا ،هر کشوری که میگی تا عملت کنند ،هر چند عمل هرچقدر که هزینه اش باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق تصنعی گفتم : وای دستت درد نکنه توروخدا اینکارو میکنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار با تردید نگام کرد با عصبانیت گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مردک بی مغز من تا امروز 18 بار بیهوشی داشتم بار آخر ایست قلبی کردم ، با دهن کجی گفتم :هر چند تا عمل «البته اون که دهن منو نمیدید اما از چپ کردن چشمام تغییر صدام فهمید که ادا در آوردم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گف:من اگه بگیرمت یه قرون خرجت نمیکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جمع کن بابا خرجت نمیکنم ، نکن ،جم کن بده به اون عشقت بره خارج شوهر کنه اونا( open ) دوس دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار دست بلند کرد دست به کمر سینه به سینه اش با حرص ایستادم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیه میخوای بزنی ؟بزن ، بزن ؛تو قبلا منو له کردی بزن شاید روم باز شه منم بزنمت راحتت کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -لا اله الا الله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لا اله الا الله ؟!!! عجب پسر حاجی خدا پرسته ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار-آلا دهنت و ببند، دهنتو ببند،حداقل حرمت خونه پدرتو نگه دار که من نزنم دکورت بیاد پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم :چیم بیاد پایین ؟!دکور؟!دکووووور؟! منظورت دقیقا دکور کجامه ، چون تو قبلا صورتمو آوردی پایین با دکور کجا کار داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«داشت خندش میگرفت اما عصبی بود ،عصبی تو اتاق راه رفت ،پنجه ی دستاشو به هم قفل کرده بود پشت گردنش،رفتم پشت میزم نشستم ،بابا یک صندلی طبی داده بود ساخته بودن ، شروع کردم به طراحی کردن.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی طراحی میکردم یه موزیکی رو پلی کردم ، سردار برگشت با تعجب نگام بهش اهمیت ندادم ،به کارم ادامه دادم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت : خوشحالی نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره آرزوم بود شبیه ته قابلمه مادر بزرگم بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار با تعجب نگام کردو با حرص گفتم :مرده شور هرچی مرده رو ببرن جز بابام که فقط اومدن زنا رو اذیت کنند ، بد بخت ، بد بخت ،سردار یکّه خورده تر با چشمای گرد نگام کرد و گفتم : مغرور بد بخت منو ببین ،من با صورتم با غرورم با موفقیتم خیلی هارو شکوندم له کردم دیدی؟خدا دقیقا همون بانی غرور رو گرفت میدونی چرا، که بگه ... «داد زدم»: تو هیچی نیسی ، هیچی ، «با حرص مضاعف تر گفتم» :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هیچی نیستی !!!با پول بابات به من پز نده که دارم میبینم روزی رو که تو هم شبیه من بد بختی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار با حرص گف :میبرمت تو یه چهار دیواری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر قبرستونی خواستی ببر ،منُ جوری ادب کرده که تو مغزم رفته از درون باید رشد کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار پوز خندی زدو گفت : آره از درون ،رشد کن ،رشد کن چون بعد عقد من یک قرونم برای ریختت خرج نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالا دادم و گفتم: بهتر نکن ؛خودتم با من زجر میکشی ؛آخ آخ خدا پولو ازت بگیره ببینم منم منمت به چی میرسه ؛بد بخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار با حرص نگام کرد و سری تکون دادم و گفتم :هان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - بدبخت تویی ،بد بخت تو بعد عقد نمیتونی کاری کنی من که با هر کی دلم بخواد میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالا دادمو گفتم :من قبل این اتفاق هم ه*ر*ز*ه نبودم ،بازم نیستم ، تو هر غلطی دلت میخواد بکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار قیچی بزرگ خیاطی رو برداشت با حرص بلند کرد ،با اینکه تقریبا شش هفتا قدم ازم فاصله داشت در اتاق باز شدو مامانم وا رفته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاک بر سرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار اول یکه خورده مامانو نگاه کرد و بعد قیچی رو گذاشت وگذاشت رفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته ها رو پس زدم برگشتم به زمان حال ، از پشت شیشه تراس داشتم به حیاط نگاه میکرد آوردتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این خونه ی شصت متریه دو خوابه ، فک کرد من اذیت میشم ، من دنیامو توی اتاق خودم میسازم با مدادمو کاغذام با چرخمو با دور بینم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه کردم نزدیکه نه و نیمه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود تر نمیاد ولی تا ده میاد ، خنده ام میگرفت ،باباش گفته بود نیومد به من زنگ بزن ، حاج نبی خیلی مومن بود و دودوتا چهار تاش زیاد بود ... سردار هم از باباش عین سگ میترسید عین عین خود سگ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفره شامو انداختم من حتی شامم درست میکردم به خونه و زندگی میرسیدم من با سردار دشمنی نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم از عمدو قصد پدرمو در نیاورده بود من فقط تقاصش کردم به خاطر تخطیش ،من انتقام گیر نبودم بیشتراز اون در درون خودم ؛ خودمو مقصر میدونستم. نمیخواستم یه عمر سر ناسازگاری بذارم، من این ازدواجو نگه میدارم که کسی دلش برام نسوزه کسی نگه مغروره بدبخت کلاهش افتاد ته معرکه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار اولا فک میکرد من انتقام میگیرم سر ناسازگاری میذارم اما به مرور فهمید من خیلی عادیم ، خیلیم زود اینو فهمید من حتی فیلمای مورد علاقمو توی لب تابم میبینم ، حتی یک قرون ازش نمی گیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرید خونه رو خودش میکرد حتی تا اون روز که شصتو هفت روز از زندگی مشترکمون میرفت حتی یک قرون نداده بود ، نگرفته بودم کاریم بهم نداشتیم ،من حتی تواتاقم میخوابیدم اونم تو اتاقش ،سر شام من بیشتر حرف میزدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما سردار یک سکوت تلخ داشت و گاهی اوقاتم تنها شاید برای چای همراهم میشد یا چیزی مشابه اون کلید انداخت اومد تو خونه ، یه نیم نگاه بهم کردو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ،خسته نباشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادو دیدم یه لنگه کفشش گلیه با اعتراض گفتم :عه! عه! چرا اون کفشو آوردی تو ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو ی لنگه رو از تو جا کفشی برداشتم انداختم بیرون و سردار شاکی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکن بابا ، اومدم پیاده بشم تا در پارکینگو باز کنم پام رفت تو گل این ساختمون بی صاحب یه در ریموت دار هم نداره باید پیاده شم در رو باز کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوخ اوخ دیدی چی شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار دست به کمر گفت: نوچ ، نذار بیرون میان کفشو میبرن ، میدونی چند میلیونه این کفش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی یه لنگه کفشو میبره تیمور لنگ ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببر بشورش بعد بیار تو جاکفشیه من شبیه خودش گفتم ،با چشمای گرد و سینه به سینش از تو چشام شیطنتو تمسخرمو خوند با حرص نگام کردو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جاکفشی جهیزیه ام بود خوب.«از کنارش رد شدمو گفتم»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار- من بشورم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بنداز تو نایلون ببر کلفته خونه بابات بشوره تو ناخنات میشکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار با عصبانیت داد زد : آلا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هان ؟کری مگه داد میزنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلوی اپن نگاش به میز ناهار خوریه. کوچکمون افتاد و از نگاش برقو دیدم خنده ام میگرفت «شکمو»!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا رو دید غرش یادش رفت ، رفت تو اتاقش ،سالادو آوردم و ترشیم آوردم ، تلویزیونو روشن کردم ، دیدم داره سریال نشون میده ، عقب عقب اومدم بشینم ،نشستم گف :اُاَ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«برگشتم دیدم رو پایه اون نشستم ، خندم گرفتو گفتم»:بسم الله الرحمان الرحیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -جن عمته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون که عجوج مجوج بود ولی تو که ظاهر میشی یهو باید بهت شک کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار لباشو روی هم گذاشت ،انگار میخواست خودشو حفظ کنه .«روی صندلی نشستمو گفتم»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستتو نمیشوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصی شده قاشق چنگالو توی بشقاب گذاشت و گفتم:نشور، بادست کثیف غذا بخور بمیر اصلا.ولی تو که ادعات میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«چشمم به سریال افتاد محو یه صحنه اش شدم، فهمیدم داره نگام میکنه، برگشت به تلویزیون نگاه کرد وبلند گفت :نُچ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شد، دقیقا یه جای فیلم بود که مرده داشت زنه رو میب*و*سید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-استغفرالله ربی والتوب الیه، الهی العفو العفو العفو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - آلا ساکت شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرده به زنش خ*ی*ا*ن*ت کرده ها، خاک توسرش رفته با کمرنگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار از آشپزخونه بادستای خیس اومد یه نگاه به تلویزیون کرد، خوشم میومد ادعا میکرد توجهی نداره اما توجهش جلب میشد؛ چشمم به تلویزیون بود اما بالا سرش ایستادم و قطره های آب روی شیشه ی میزو پاک کردم. دوباره گفت:نُچ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشقابشو برداشتم براش پلو کشیدمو گفتم:اَی!! چقدر لاغره. نگاه کن سردار شبیهه ملخه، ازین ملخ خاکی ها هستند، نگاه پاشو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار-نُچ، بابا غذا رو بکش مردم از گرسنگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورشت کشیدم و همون طور کنارش دست به کمر ایستاده بودم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ آخ زنش برسه ببینه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -بالا سر من نایست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سیس... بدو بدو بیا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - مثلا زنش ببینه چه غلطی میتونه بکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شب تو خواب ناقصش کنه. پخ پخ ببُرَتش«سردار شوکه نگام کردو پِق زدم زیر خنده و شاکی نگاهش رو ازم گرفت.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم و گفتم : این ترشی بادمجون کبابیِ، صبح درست کردم با این غذا میچسبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار بدون اینکه نگاهم کنه و توجهی کنه کاسه ی ترشی رو برداشت، توجهم به فیلم باز جلب شد که زنش اومد افتاد رو سر دوست دختر مَرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباذوق دست زدمو ازجا بلند شدمو با هیجان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای ول سردار ببین... ببین... جون من ببین...«با دهن پر یکّه خورده نگام میکرد، بلند شدم چونه اشو گرفتم و برگردوندم طرف تلویزیونو گفتم» : ببین، دمش گرم. آهان.. بزن... ببین این بلد نیست. مردا نقطه ضعف دارن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« دستمو از چونه اش کشید و گفت» :نکن بابا! عه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور ایستادمو فیلمو نگاه کردم و سردار بعد چندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آلا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هووم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نُچ! بالا سرمن ایستاده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردمو گفت: از این ترشیه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهیجان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه حال کردی؟ نه بگو حال کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصی شده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - آلا چقدر حرف میزنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه مثل تو نوچ نوچ کنم مثله اسکیپی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«سردار شاکی نگام کرد و کاسه رو گرفتم و گفتم»:نچ نچ نچ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریتمیک نچ نچ کردم و رفتم تو آشپزخونه تا ترشی بیارم، شاکی داد زد : آلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین تعریف کن باید برم از تو تراس آشپزخونه بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد: اونطوری!؟ همه فکر میکنن زنمی با روبند و موی باز داره میره تراس آبروی منو ببره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اَهَه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاکی گفت: گفتم هرغلطی میکنی، آبروی منو خونوادمو حفظ کن، تو خیابون چادر میذاره بعدبا روبند و موی باز داره میره تو تراس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفتم : شروع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهاش دیگه حرف نزدم، بعدشم ظرفارو شستم، چای ریختم، لیوان چای خودمو برداشتم و رفتم هاردمو آوردم و دیدن یه سریال جدیدو استارت زدم، هندز فری توی گوشم گذاشتم و داشتم فیلمو میدیدم و گاهی نت برمیداشتم برای مقاله هایی که واسه مجلات هنری و فرهنگی مینوشتم که از لبه های دور ال سی دی لپ تاپ که مشکی متالیک بود و انعکاس نور داشت، دیدم سردار پشت سرم ایستاده، دم آشپزخونه، میز ناهارخوری دقیقا کنار در ورودی آشپزخونه بود و داره سریال و نگاه میکنه تا رسید جای حساس فیلم در لپ تاپو بستم، یه جور که سردار بی اختیار گفت : عـــه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم با یه خنده ی مضحک نگاش کردم، سریع خودشو جمع و جور کرد و آروم گفت :اومدم یه چای دیگه برای خودم بریزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به استکان خالیش اشاره کرد و به سمت کتری رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:من مشکلی ندارم بیا بشین ببین، تو که نمیتونی یه عمر همینطوری رفتار کنی،حداقل راحت رفتار کن چون یادت که نرفته حق طلاق بامنه، پس راهی رو پیدا کن که خودتو تسکین بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر لپ تاپو باز کردم و موبایلم زنگ خورد. از جا بلند شدم کمرم تیر کشید. نفسمو حبس کردم جیغ نزنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو جک زده بود به میز، نفسمو چند بار از دهنم خارج کردم... و سردار از آشپزخونه عصبی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گوشِت سنگین شده؟داره...«زانوهام از درد میلرزید زیر لب گفتم» :خوبم... خوبم... خوبم آلا خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار- آلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سردار میشه بیای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزانوم خالی شد گفتم الان بخورم زمین قشنگ نور علی نور میشه، زیر بغلمو قبل زمین خوردن از پشت گرفت؛ از درد تنم خیس عرق شده بود. مچ دست سردارو محکم گرفته بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار با هول گفت : چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمکم کن دراز بکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - همین جا!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه توی اتاقای طبقه ی بالای ویلامون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار باز نوچی کرد و همون جا رو زمین آروم کمکم کرد تا دراز بکشم و گفت:چرا اینطوری شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی وقته نشستم یهو بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - داروهات کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم زرد شده بود، این که تا حالا مریض ندیده تو عمرش، رفت داروهامو آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوتا قرص خوردمو گفتم:دکتر استرانج دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار همون طور دو زانو بالای سرم نشسته بود شوکه گفت : هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داستان یه دکتریه که دست اصلیش که باهاش عمل میکنه از کار می افته، راه اینکه به بدنش دستور بده و سلول ها رو ترمیم کنه رو با افکارش پیدا میکنه و قدرتش بدست میاره، خیلی ها مقاله درموردش نوشتن که خیلی از جاهای دنیا این علمو آموزش میدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - چیه بری آموزش ببینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه... آدما چیزی رو آموزش نمی بینند فقط باور می کنند که بلدند همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار سری به طرفین تکون داد و از جا بلند شد و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو بالش و ملافه بیار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - نمیری رو تختت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نمیتونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار رفت تو اتاقم، آلا... ناقص شدی، ببین یه نشستن ساده چیکارت کرده! هیس. هیس،من خودمو نمی بازم... چشمامو بستم و گفتم : مهم ترین هدف اینه که یه روز یکی رو شبیه خودم تو شرایط مثل هم قوی کنم. من باید ثابت بشم... توام میتونی آلا تو میتونی... تو میتونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار بالشت و ملافمو آورد و خودش هم تلویزیون رو خاموش کرد و چراغارو هم همین طور و رفت توی اتاق. توی تاریکی به سقف نگاه میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روز توی اینستاگرام عکس دختری رو دیدم که قربانیِ اسید پاشی بود "مرضیه ابراهیمی" فعال بود، خیلی جاها دیدم عکسشو که فعالیت میکرد. توی قلبم بهش افتخار میکردم. یه زن بود که قربانی خشونت یه مرد بود اما هنوز م*س*تقل و قوی بود. از اینکه هم جنس من بود حس قدرت میکردم. برای من با اون همه زیبایی و نخوت یه الگو بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواد شبیه اون باشم... برای خیلی ها بشم یه انگیزه برای ادامه... اول از همه برای خودم، این یعنی "خودباوری"... آلا بالاخره همه چی روون تر میشه. مثل الان نسبت به چهارده ماه پیش... اون روزا خیلی حالم بدتر بود... خیلی ناامید بودم... خودم خواستم که به خودم برگردم... آدما به تنها کسی که بعد ترکش باید برگردن فقط خودشونه. اگر یه آدم خودشو ترک کرد باید هرجور شده به خودش برگرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح اول صبح، ساعت یه ربع به هفت رفتم یکم پیاده روی کردم. آروم روی سطح صاف، و تنها بیست دقیقه الی نیم ساعت... توی صف نونوایی بودم که یکی دو نفر بیشتر نبودن، سلیمه رو دیدم از خونه ی حاجی اینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد بیرون، سر بلند کرد تا منو دید، سریع این ور اون وره خیابونو نگاه کرد و بدو بدو اومد طرفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفتم :بدو بدو زنِ سردار الان فرار میکنه، واحد خبریِ خونه ی حاجی سلیمه خدمتکار حاجی آماده ی گزارش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - قربون چشمو ابروتون ،چه خبر شما خوبین؟ اقا سردار خوبه؟ کجاست؟ - تو رخت خواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه لبشو گزید و خندید و گفت:وااای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هفت صبح خوابه دیگه سلیمه جان، کشاورز که نیست شش صبح بره آبیاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - دیشب خونه ی حاج اقا اینا رب بار گذاشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بار گذاشتید؟ پختید یعنی! بله دیدم از تو تراس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - حاج خانوم گفت برای عروس خانمم هم بذارید.«چه چشم و ابرویی اومد برای عروس خانوم گفتن»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:پیاز داغشو زیاد نکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه با هیجان و باز چشمو ابرو اومدن گفت: به جون خانوم کوچیک گفت برای«عروس خانومم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم : جون خودت. چرا خانوم کوچیک؟ از شهلا بدت میاد مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه لب گزید و گفت: خاک بر سرم نه والله... دوستش دارم. قسم خوردم دیگه. استفاده داری؟ ربو میگما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو گفتم:می خوای به اسم من بردار برای خودت من راضیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه باز لبشو تا کجا به دندون گرفت و گفت:به جوونِ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلیمه قسم نخور بابا! نصف نصف خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه سریع گفت :خب، آخه دوتا دبه است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم زیر خنده و گفتم: سلیمه تو حیف شدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو دوتا سنگک گرفتم و سلیمه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دوتا بگیر آقا سردار صبحونه زیاد میخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا سردار کِی کم میخوره؟ سلام برسون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - نمیاین خونه ی حاجی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که تنها نمیام، سردار بگه میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - خانم بزرگ امشب دعوت میکنه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخنده گفتم:ای وااای باز جلوتر خبر دادی سورپرایزش رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - نگید گفتما. ولی داشت میگفت این سردار زن گرفته مارو یادش رفته، خوبه یه کوچه فاصله داریم. حاجی هم گفت خب فردا شب زنگ بزن به عروس خانم دعوت کن، امروزه جوونا رو باید دعوت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وااای سلیمه یه واو جا نذاری ها. «خندیدمو گفتم»:باشه شب میبینمت خداحافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلیمه - وایستا یادم رفت اینو بگم، برای شهلا خانوم یکی زنگ زده میخواد بیاد خواستگاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو گفتم:خداحافظ واحد خبری خونه ی حاجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز یه قدم هم دور نشده بودم که سلیمه داشت با یکی دیگه حرف میزد و خبر میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عروس حاج زرگره دیگه، خیلی مومنه، خود حاجی اینو براش درنظر گرفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ کدوم از دورو بری ها و فامیل حاجی نمیدونستن قضیه ی ازدواج منو سردار چیه، تا حدی که خدمتکارهاشون هم نمیدونستن که من محجبه نیستم و نیمی از صورتم ازبین رفته که این پوشش رو دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیر یا زود می فهمند اما شاید علت ازدواج رو نفهمند. این چیزیه که حاج آقا خواسته بود و چون ازم خواهش کرده بود روشو زمین نذاشته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر خونه رو باز کردم و صدا زدم : سَری... سردار... سردار بیدارشو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تو اتاقش خواب آلود داد زد :آلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم... آروم خندمو جمع کردم، چقدر سخته خودتو بزنی به اون راه... ولی من زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل الان که صداشو از توی اتاق می شنوم و دلم میخواد صورتشو با ناخون جوری زخمی کنم که هرگز جاش پاک نشه اما... اما... توجیه میکنم که این یه تصادف بود.. توجیه میکنم که غرورم این حالو بهم داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشممو میپوشونم... یه موزیکی تو لپ تاپ پلی کردم و ایمیل های مجله رو زدم که باز بشه تا چای بریزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیری دوراتو میزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم برمیگردی پیش من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاقش خواب آلود داد زد :آلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگو هرچی میخوای بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرجا میخوای برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهرکی میخوای بمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدی، تویی که هرز میپری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هر دری میزنی که قلبمو بشکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخه من برم که زندگیمو باختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا زندگیتو ساختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواب آلود از اتاق با موهای بهم ریخته اومد بیرون با اخم نگام کرد و با شیطنت، بلند با خواننده خوندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیری دوراتو میزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم برمیگردی پیش من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - تو سرطانی آلا. سرطان اعصاب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون اسمش MS
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - اشتباه کردن. اسمش آلاس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حاجی گفت به سردار بگو زود بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - تو حاجی رو کجا دیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه عروسی و پدر شوهریه... شوهـــر! ببین نون تازه و چای تازه دم... آخ آخ کو لیاقت؟ تو توی خوابم زندگی اینطوری نمیدیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - آره واقعا تو کاب*و*سم نمی دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش منم شبیه تو کاب*و*س می دیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار سرشو به زیر انداخت. یکی دوثانیه همونطوری موند و بعد به طرف دستشویی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه از کارش شرمنده است، حداقل این یه نکته ی مثبتو داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ایمیل ها نگاه کردم، دوتا از مقاله هام برگشت خورده بود که اصلاح کنم. به متن نگاه کردم و دست به کمر گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باز مقاله فمنیسمی شد به قبای آقایون برخورد، اصلاحیه زدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلم زنگ خورد. گوشیمو برداشتم. سُلاله بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آلا... سلام بیدارت که نکردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خوبی؟ نه بیدارم. چه خبر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - بالاخره یه جا رو برای شو گرفتم،گفتم خواهرم بیاد ببینه تا قرارداد ببندیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ده شب، پونزده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ زدم: ده شب پونزده؟!!! چه خبره مگه سر گردنه است؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - آلا کرایه نمیدن برای ده شب، ما ویو میخوایم، محله ی بنام میخوایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من محله ی بنام نمیخوام سلی، تو کانال اعلام کنم همه میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - من دارم تبلیغات عمومی میزنم، محلش مهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلی من باید پول پذیرایی هم بدم مگه من سر گنجم خواهرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - من انقدر چونه زدم مردم، میگفت بیستو پنج...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شماره ی یارو رو بده ببینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - ممکن نیست! تو دفعه ی آخر که با صاحب ملک صحبت کردی یارو رو به خاطر هتک حرمت بازداشت کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دستمو به کمرم زدم، رو به تراس ایستادمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلی جان من پونزده جا بدم،کم کم ده تومن پول مانکن بدم، ده تومن پذیرایی بدم که کار میرسه به کلیه هام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - باز بزرگش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ته تهش میخوام بیست خرج کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - بیست!؟ بگو نمیخوام خرج کنم. میدونی ملت دارن از کجاها میان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از هرجا بیان من ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - از... از... سردار....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ زدم:سلاله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - قرض بگیر ما سه تا قرارداد ببندیم پولشو درآوردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحرص گفتم :شده این شو رو راه نمیندازم اما ازش پول نمیگیرم اینو تو گوشت فرو کن که دیگه نگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم دیدم سردار روی صندلی میز آشپزخونه نشسته داره نگام میکنه به سلاله گفتم.:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعدا باهات حرف میزنم سلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای ریختم و چایشو مقابلش گذاشتم و با درگیری فکری،گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به یکی از همکارای عکاسم و رفت رو پیغام گیر و پیغام گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام. خوابی؟ پاشو بابا، پاشو گیر افتادیم، من یه جا میخوام، برای من یه جا جور کن. ده شب جا میخوام نهایتا ده تومن. ده ها، نری بالاتر، بالاترو سلاله تو دست داره، یه سالن بلند میخوام یادت باشه، بگو فقط پنج اول میدم هرچی موند آخر، نری دوقوز آباد پیدا کنی ها؛ زودتر خبر بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو به سرم گرفتم و گفتم : به کی زنگ بزنم؟ به کی؟ یالا فکر کن... یکی باید باشه... یکی... یکی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - پول کم آوردی؟ روی صندلی نشستم و گفتم :کم نیاوردم، حساب کتابم نمیخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - این همونه دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کم آوردن یعنی چاره نداری، چاره دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - چقدر میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش شاکی نگاه کردم و به لیست تماسم نگاه کردمو سردار گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای من ده پونزده تومن مبلغی نیست اما برای تو هست. بگو حلش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاکی تر نگاش کردم و گفتم: پولتو برای خودت نگه دار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار هم فقط نگام کرد و شماره ی یکی از تولیدی ها رو گرفتم و بعد چند تا بوق برداشتن و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام من همتی هستم، آقای کمال زاده هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی - سلام خانوم همتی، نه هنوز تشریف نیاوردن، میخوایید شماره همراهشونو بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله اگر مشکلی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی - نه ایشون اتفاقا دیروز از شما صحبت میکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند تلخی زدم و گفتم : ایشون لطف دارن... شماره رو لطف میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه صفحه روی لپ تاپ باز کردم و سریع شماره رو زدم و خداحافظی کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا کی با این مردک حرف بزنه!؟ پوووف... از جا بلند شدم و زنگ زدم به سلاله و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلی شماره ی کمال زاده رو بدم زنگ میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله با جیغ گفت: من غلط بکنم با اون حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلاله جونم کاری نداره که، زنگ بزن بگو جا میخوایم تازه وسطاش یه رشوه هم بده بگو هر کار رو بپسنده رو طرح ها بیست درصد تخفیف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله با جیغ گفت :بیست درصد!؟ مردک سودجو بیست درصد!؟ میخوای شاخ بشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس من چه غلطی بکنم!؟ تابستون اومده ، طرح های من بیرون نیومدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلاله - من زنگ نمی زنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتندی هم خداحافظی کرد و گفتم:حالا همه رو درسته قورت میده ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه کردم، هشت و بیست دقیقه بود، حالا ده زنگ میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام به سردار افتاد، داشت فقط میخورد، روی صندلی نشستم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توی اپلیکیشن دیوار ، خونه اینا هم می زنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - برای فروش و اجاره ؟ اره ولی نه برای ده روز .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب چه فرقی داره ، ده روز ده تومن کمه واقعا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار به من نگاه کرد و گفت :همون جای قبلی رو بگیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار - چرا ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیشه دیگه ، اونجا مسئله داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار-چه مسئله ای ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصی شده گفتم:مسئله دیگه بابا،مسئله منکراتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار سر درگم نگام کرد ؛ گفتم : خدا جامیخوام جورش کن دیگه،باباجان باید حتما بگم تو که خودت داری میبینی و میشنوی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار پوزخندی زد وگفتم : چیه؟حتما باید رفت مسجد و امام زاده حرف زد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار شونه بالا داد.از جا بلند شدم. و ظرف غذاشو برداشتم و از غذای دیشب براش ریختم و سردار گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکراتو بکن من پول دارم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاکی گفتم : من از تو پول خواستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار هم شاکی گفت : بدبخت دلم سوخت برات ، به درک که پول نمیخوای، برو منت یکی دیگه رو بکش که نه خودت میتونی بهش زنگ بزنی نه خواهرت و پاس میدید به هم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهان خوبه خوب آمار گرفتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار -واقعا برای عقل ناقصت متأسفم. همه زندگی خودتو اطرافیانتو با عقل ناقصت به فنا دادی و هنوزم سر عقل نیومدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاکی نگاش کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی به فنا داده؟ هان؟ کی به فنا داده؟! با کی هستی با خودت داری بلند بلند حرف میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردار شاکی گفت :آره با خودمم با خود احمقمم که گیر تو افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکیه دادم به دیوار فقط نگاش کردم ،سر هر جریانی میرسونه بحثو به همین نقطه ، از جا با عصبانیت بلند شد ،پوزخند تلخ زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تویک روان شناسی یک مقوله ای هست که میگه «ایستاد اما برنگشت طرفم فقط تو جاش ایستاد»آدما با صفت هایی که به هم توهین میکنند دقیقا صفت هایی که خودشون در ضمیر ناخودآگاهشون درگیرشن یا میترسن یا دوست دارن که باشن یا هر چیز دیگه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون که به فنا داد جفتمونو تویی ، اون که گیر تو افتاده منم،من . تو که به قول خودت با هر کی بخوای میری میای میمونی ، منم که سوختم من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجا که بلند شدم و محکم پسش زدم از سر راه بره کنار ، رفتم توی اتاقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم زور میزنم ،زور میزنم که گذشته رو به یاد نیارم،یادم نیاد که چه موقعیت هایی داشتم و دیگه ندارم ، چه کسایی میشد کنارم باشنُ دیگه نیستن و این اومده و برای من شده شاخ،اون به من میگه ناقص العقل ، اگر تو بابای عقلایی که من به خود کلمه و فهم عقل شک میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم تو اتاق خودم و طراحیامو کردم . برای یک طرح کشیدن ، قریب به چهار بار از جا بلند شدم راه رفتم ، دراز کشیدم و دوباره نشستم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره از اتاق اومدم بیرون ، دیدم نیس رفته بود ، ظرفای توی یخچال هم بیرون بود . از داخلش غذا برداشته بود برده بود .خوبه انقدر میخوره از فرم خارج نشده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرفارو جمع کردم و گذاشتم تو ظرفشویی . چطوری به این کمال زاده زنگ بزنم ؟ باید بالاخره زنگ بزنم دیگه... پس بزنم دیگه انقدر دست دست نکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمارش گرفتم تا بوق نخورد قطع کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااای نمیتونم حرف بزنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو رو میز گذاشتم و گفتم : آلا جون کاری نداره حرف بزن آدم خوار که نیست... کــاش آدم خوار بووووود.... من جا میخوام، جا... جا... بگیر بگیر....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کردم و دوباره شماره گرفتم تا بوق نخورد دوباره قطع کردم و با زاری گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای مردک هیز، بابا الان شماره ام بیفته منو خفه میکنه... سریع بذارم بلک لیست؟ نه ضایع است... زنگ بزن دیگه اه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه باره گرفتم شماره رو بوق خورد، انسان باش مثل آدم حرف بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو سلام آقای کمالزاده، من همتی هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدو گفت:آلا جان سلام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو گرد کردم و بی صدا گفتم :شروع شد! مصرتر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه زود فهمیدین من کدوم خانوم همتی هستم. نه که فامیلیم مشابه زیاد داره... از این جهت گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - عه! مگه میشه من شما رو نشناسم! چه خبرا؟ خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون شما خوبی هستید؟ خانواده خوب هستند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - خوبم خوبم. الان که بهتر هم شدم صدات رو شنیدم. دختر تو کجایی، خیلی وقته ندیدمت، یه قرار بذار ببینمت. امروز چطوره؟ ساعت پنج...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقا... آقای کمال زاده، اجازه بدید، من یه درخواستی داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - جانم؟ جااانم؟ شما امر بفرمایید سرکار علیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش میکنم. من برای شو یه جا میخوام برای ده روز، شما جا سراغ دارید؟ که بشه کَت والک هم گذاشت؟ منظورم اینه یه راهروی بلند داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده خندید و گفت :ای شیطون کارت گیر افتاده زنگ زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه... میدونید فکر کردم شما که خیلی سرشناس و زرنگید و ماشالله آدم دورو برتون زیاده حتما میتونید کمکم کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - آره، تو عزیزم شک نکن که من از زیر سنگم شده برات جور میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عه دست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده بلندتر گفت:تو جووون بخواه... اما... اما آلا جون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا رفته به یه طرف نگاه کردم. گفت:یه شرط داره خوشکل خانوم، اونم این که دعوت منو بپذیری و بیای شام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقای کمال زاده من سرم الان خیلی شلوغه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده :اَاَاَ ! آلا جون این نشدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما جا به من معرفی کنید من کل بچه های سیستم شما رو شام میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - دختر جون من میخوام شام با تو بخورم، به سیستم من چیکار داری؟ یه شام دو نفره ی رومانتیک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو رو هم گذاشتم تا آرامشم حفظ بشه و گفتم:حالا جدی جا سراغ دارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - جا سراغ دارم، چه جااایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای ده شب چقدر میگیرن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال زاده - عه! آلا! حرف پولو نزنااا! خیلی ناراحت میشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نه ، منو شما داریم یعنی از این حرفا داریم حساب حسابِ کا کا برادر ، بفرمایید چقدره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمالزاده -من خودم طرف حسابم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آلمان برای شماست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمالزاده - برای من نیست برای یک بنده خداییِ ولی من و اون نداره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای بابا «با خنده گفتم»:شما انگار باهم ندارید !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمالزاده خندیدو گفت: ای شیطون تیکه میندازی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ، من جسارت نمیکنم شما جای برادر بزرگ من هستید ، احترامتون واجبِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمالزاده -من داداش هیچ کس نیستم علی الخصوص آلا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir