داستان دختری به نام رها که یه شکست خیلی بزرگ توی زندگیش خورده اما بعد سالها با استاد خودش و پسرعموش آشنا میشه تا……

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۴۷ دقیقه

مطالعه آنلاین استاد جذاب من
نویسنده:فاطمه اُستاد (آروشا)

ژانر : عاشقانه

خلاصه:

داستان دختری به نام رها که یه شکست خیلی بزرگ توی زندگیش خورده اما بعد سالها با استاد خودش و پسرعموش آشنا میشه تا……

--------

داستان زندگی نازنین...........

چشمات واسه کیه............؟

دریا:زودباش دیگه رها

رها:باشه بابا وایسا خو چقدر عجله داری

دریا:عجله ندارم استرس دارم مگه تو نداری؟

رها:چرا خب دارم

دریا:پس زودباش دیگه

رها:ای بابا خب اینترنت ضعیف صبر کن

امروز نتایج کنکور میاد و من و دریا کلی استرس داریم که ببینیم دانشگاه در میایم یا نه

رها:خب اومد

دریا سریع از بالا سرم اومد تو کامپیوتر و گفت

دریا:کو؟ببینم

رها:بزار اسمارو سرچ کنم

دریا:جونت دربیاد بدو دیگه

خنده ای کردم و اسم خودمو سرچ کردم

رها:خب رها آریا مهر.........ایول بابا قبول شدم

دریا:خاک تو سرت کنن تو که تهران قبول نشدی

نگاهی به کامپیوتر کردم واااااااااااااای راست میگفت شیراز قبول شدم.....یه جیغ بلند زدم و گفتم

رها:واااای آخه چرا شیراااااز

دریا:ول کن حالا اسم منو بزن

رها:باشه........خب دریا بزرگمهر.......وااای دریا توهم قبول شدی

دریا یه جیغ از سر خوشحالی زد و پرید تو بغلم منم بِغلش کردم........دوسه دقیقه بعد از تو بغلم اومد بیرون و کامپیوتر نگاه کرد و دهنش باز موند منم نگاهی کردم و پقی زدم زیر خنده و با لحن خودش گفتم

رها:خاک تو سرت کنن تو که تهران قبول نشدی

دریا برگشت سمت من و یکی زد تو سرم

رها:هووووی وحشی چته تو حالا انگار چی شده خب میریم شیراز دانشگاه دیگه

دریا ناامید نشست سر تخت و گفت

دریا:مگه به همین آسونیه آخه مامانم چی بابام چی هان؟

رها:مطمئنم اوناهم قبول میکنن......اصلا یه چیزی زنگ بزن واسه شام بیان اینجا من خودم بهشون میگم

دریا:نه بابا خودم بهشون میگم توهم الکی میوفتی تو زحمت

رها:نه بابا زنگ بزن

شونه ای بالا انداخت و گفت

دریا:باشه

گوشیش رو برداشت و زنگ زد به مامانش منم رفتم پایین پیش مامان و بابا........

خودمو مظلوم کردم و بایه چهره نگران نشستم جفتشون که اگر این خبر رو دادم حداقل دلشون واسم بسوزه

بابا:چی شده دخترم؟

یه نگاه به بابام کردم و یه پوفی گفتم دوباره سرمو انداختم پایین

مامان:ای خاک تو سرت دانشگاه قبول نشدی نه؟من میدونستم که از همون اولم از تو آبی گرم نمیشد

رها:ماماااان قبول شدم ولی.....

بابا:ولی چی بابا؟

رها:ولی تهران نه

مامان:په کجا؟

رها:شیراز

جیغ مامان با این حرفم به هوا رفت

مامان:من عمراً بزارم بچم بره تو یه شهر غریب

بابا:آروم باش خانوم...........دخترم مادرت راست میگه ما نمیتونیم تورو تک و تنها بفرستیم شیراز

رها:بابا ترو خدا تنها نیستم که دریا هم بامن هست خیلی طول نمیکشه قول میدم زودبرگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:نه خیر امکان نداره من بزارم تو بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی مبل بلند شدم و رفتم جلوی پای مامانم نشستم و دستاشو گرفتم و بعد از کلی قربون صدقه و اصرار های بابا رازی شد که من برم دستاشو بوسیدم و رفتم تو اشپز خونه و رویه میز ناهار خوری نشستم و نگاهی به خونه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه ی دوبلکس که وقتی از در اتاق وارد میشی سمت چپ آشپز خونه و اپن و سمت راست حدود ۲۰ تا پله میخورد که اون بالا هم دوتا اتاق که یکیش مال من بود و یکیش مال رهام داداشم رهام ۲۷ سالشه لیسانس حسابداری داره خب بریم برای ادامه توضیحات درمورد خونمون یه خونه ی بزرگ با دکوراسیون شیک و ساده ی سفید سرمه ای ...یه کاناپه ی سورمه ای رو به روی Tv بود که چندتا کوسن کوچولو با پارچه های طرح دار با طرح های مختلف سفید وسورمه ای روش جاخوش کرده بودن.دیواراسفید،پرده ها سورمه ای...پارکت هم سفید فرش وسط هال سورمه ای...چندتا لوستر سقید وسورمه ای کوتاه وبلند هم از سقف آویزون بودن... به آشپزخونه نگاه کردم خیلی بزرگ بود و کابینت ها سورمه ای یخچال وبقیه وسیله ها سفید یه میز ناهار خوری بزرگ هشت نفره گِرد هم وسط آشپزخونه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی میز بلند شدم و روبه مامان و بابا گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:راستی مامان و بابای دریا میخوان بیان دریا نمیتونه که بهشون بگه شیراز قبول شده گفتم بگم بیان که شما بهشون بگید....میگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان سری تکون داد و یه باشه گفت باباهم لبخند مهربونی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:قدمشون روی چشم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خیلی مهربون و خونسرد بود ولی مامان همیشه تو همه کارها گیر میده و زود عصبی میشه ولی زودی آروم میشه و هیچی تو دلش نمیمونه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت۳

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم بالا پیش دریا روی تخت نشسته بود و با گوشیش کار میکرد رفتم سمتش و صندلی کامپیوتر رو گذاشتم روبه روی دریا و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:به مامان و بابا گفتم بابا رازی شده اولش مامان نارازی بود که اونم رازی کردیم....راستی چی شد مامانت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیشو خاموش کرد و گذاشت کنار خودش و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:هیچی دیگه بهشون گفتم اوناهم گفتن که شب میان اینجا چون مامانم اصرار داشت بهش گفتم که دانشگاه قبول شدم ولی هرچی پرسید کجا قبول شدی نگفتم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خب خوبه مطمئنم قبول میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:ایشاالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم حرف میزدیم که تقه ای به در خورد بفرمایید گفتم که در باز شد رهام بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:جانم داداشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:رها قبول شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبامو اویزون کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:اوهوم ولی شیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:خاک تو سرت آخه شیرااااز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بله شیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:حالا اشکال نداره به مامان اینا گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:آره گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:خب چی گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:اولش رازی نبودن ولی بعدش رازی شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:خب بازم خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام که انگار تازه دریا رو دیده بود نیششو تا بنا گوش باز کرد و یه لبخند گنده تحویلش داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:عه سلام دریا خانم حالتون خوبه؟خانواده خوبن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:سلام آقا رهام خیلی ممنون سلام دارن خدمتتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:دانشگاه قبول شدین دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:بله خدارو شکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:آفرین حالا کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:شیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:به به باریکلا شیراز خیلی خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ما که رسید خاک تو سرت به دریا که رسید باریکلا خیلی خوبه:-/..نگاهی به دریا انداختم سرخ شده بود و سرشو انداخته بود پایین و داشت تشکر میکرد آخی بچم تاحالا با یه مرد غریبه صحبت نکرده بود نگاهی به رهام کردم که همینجوری زل زده به دریا سریع به خودم اومدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:رهام کارم داشتی اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام که انگار اصلا تو باغ نبود برگشت سمتم وگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:میگم کارم داشتی اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:آها آره مامان گفت صداتون کنم بریم پایین عصرونه بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:باشه داداشی تو برو ما الان میایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام رفت بیرون و در و بست دریا هنوز توهمون حالت بود خنده ای کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا....نگاش کن چه قرمزم شده واسه ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا یه نگاه به من کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:کوفت....میزنمتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا بیا بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و رفتیم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دور میز بودن من و دریاهم کنار هم نشستیم روبه روی مامان و بابا و رهام بودیم که رهام همینجوری زل زد به دریا.....دریا هم سرخ شد و سرشو انداخت پایین یه چشم غرو به رهام رفتم اونم یه اخمی بهم کرد و مشغول خوردن کیکش شد رومو کردم سمت دریا و یه نیشکون از پاش گرفتم اونم یه آخ یواش گفت و صورتش مچاله شد از درد برگشت سمت من و آروم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:وحشی چته تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:هیچی بابا ترسیدم مثل آفتاب پرستا بشی هر لحظه داری رنگ عوض میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:برو بابا دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصرونه رو خوردیم و از آشپزخونه زدیم بیرون نگاهی به ساعت کردم ۵ بود رفتیم و روی مبل نشستیم که دریا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها من میرم خونه تا دو سه ساعت دیگه با مامان اینا میایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بشین بابا اونا خودشون شب میان دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:نه برم که لباسامو عوض کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:باشه هرجور راحتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا بلند شد و رفت تو اتاق من و کیفشو برداشت و اومد پایین و روبه مامان و بابا و رهام که روی مبل نشسته بودن گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:خیلی ببخشید امروز مزاحمتون شدم من دیگه میرم تا دوسه ساعت دیگه با مامان اینا برمیگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه مامان و بابا چیزی بگن رهام سریع گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:کجا دریا خانوم میموندین حالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چشم غره ای بهش رفت که رهام کلا خفه شد و بعد روبه دریا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:دریا جان عزیزم بمون کجا میخوای بری بمون تا مامان اینا بیان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:مرسی خاله مریم باید برم تا شب کار دارم میبینمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:باشه دخترم به سلامت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:خدانگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خدافظ دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا رفت بیرون و یه سیب قرمز از توی جا میوه ای سر میز بر داشتم و یه گاز بهش زدم و درحالی که میخوردم روبه رهام گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:داداشی مشکوک میزنیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:کی؟من؟چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:هیچی بابا........من میرم بالا خسته ام یکم میخوابم اومدن خبرم کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:باشه بابا برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از پله ها میرفتم بالا که ایستادم و روبه بابا گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:راستی بابا من فردا باید برم شیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:آره خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بابا من خابگاه نمیرما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:چرا دخترم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بابا من خوابگاه خوشم نمیاد مطمئنم دریا هم خوشش نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:پس من یه زنگ میزنم برات یه خونه پیدا کنه........راستی میدونستی عمو حسن برگشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که میشنیدم باورم نمیشد از خوشحالی دوییدم سمت بابا نشستم پایین پاش و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:مگه عمو حسن برگشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بابا چیزی بگه رهام گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:آره یک هفته پیش برگشته الانم شیراز تا چند ماه دیگه میاد تهران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:آخ جوووون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق بلندشدم و رفتم تو اتاقم...چیز زیادی از عمو حسن نمیدونم فقط یادمه وقتی که خیلی بچه بودم دیدمش و همیشه با دخترش و پسرش که میشن دختر عمو و پسر عموی بنده بازی میکردم البته تا ۵ سالگی بعد از اون دیگه رفتن کانادا تا الان و هیچی درمورد بچه هاشون نمیدونم حتی اسمشون یادم نیست فقط میدونم دخترش هستی بود.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی اتاقم بودم و دراز کشیدم روی تخت و با گوشی بازی میکردم نیم ساعتی گذشت که تقه ای به در خورد و بعدش صدای بابام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:اجازه هست بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روتخت بلند شدم و نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بفرمایید بابایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا اومد داخل و جفتم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:زنگ زدم به یکی از دوستام که مشاور املاک داشت توی شیراز یه واحد آپارتمان داشت برای اجاره جاش خیلی خوب بود نزدیک دانشگاه بود قیمت مناسبی هم داشت بهش گفتم که اجارش کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم بغل بابا لپشو محکم بوسیدم و ازش جدا شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:مرررسی بابایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خواهش میکنم دخترم ماکه یه رها خانوم بیشتر نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و لپمو کشید و رفت منم خوشحال دراز کشیدم رو تخت و انقدر خسته بودم که زود خوابم برد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدا ی بلند رهام تقریبا از خواب پریدم و نشستم رو تخت و موهام ژولیده پولیده شده بود و یه چشمم بسته بود و یکیش باز بود به رهام که روبه روم بود نگاه کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چه مرگته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:درست صحبت کن بی ادب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:پووووف..جانم داداش عزیزتر از جاااانم..خوب شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشش تا بناگوش باز شد و با چشم غره من سریع نیششو بست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بنال دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره یه لبخند گشاد زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها: دریا خانم اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهش رفتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا نیشتو ببند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:باشه بابا بیا بریم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه اینجوری نمیشه من که میدونم این دلش گیر کرده باید ته توشو در بیارم..از رو تخت بلند شدم ایستادم روبه روش دستاشو گرفتم و با یه لحن شیطون گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خبریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:چه خبری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:جونه رها بگو خبریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:منظورتو نمیفهمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:دلت گیر کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم دستای سردش داغ شد و صورتش سرخ شد و سرشو انداخت پایین..لبخندی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:پس داداشی ما عاشق شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هول سرشو اورد بالا و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:بریم پایین منتظرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نچ تا نگی کیه نمیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:همونی کی دل داداش مارو برده زود تند سریع بگو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:ولکن حالا درموردش صحبت میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغی زدم و مشکوک پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:دریاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:هییییس یواش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خودشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:تروخدا چیزی بهش نگیا جلوشم سوتی نمیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خوشحالی پریدم بغلش و تند تند بوسش کردم که با یه حرکت منو از خودش جدا کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:بسه بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و بلند داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:دریاااااا...دریاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:چیکارش داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:کارش دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:چیزی بهش نگیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نه بابا خودم کارش دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:خیله خب من میرم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام رفت پایین و منم نشستم روی صندلی کامپیوترم و همینجوری به دک و دیوار اتاقم نگاه میکردم یه اتاق تقریبا کوچیک در اتاقم سفید بود و رنگ دیوارای اتاق هم سفید بود سمت راست یه تخت خواب صورتی بود که یه خرس بزرگ قهوه ای گوشه تخت بود سمت چپ قسمت پایین دقیقا پشت در یه کامپیوتر با میز مشکی بود چند قدم بالا تر یه بالکن بود از اونجا میتونستیم کوچه رو ببینیم جفت تخت خوابم یه کمد بزرگ سفید بود که بالاش یه آینه قدی بود میشد لوازم آرایشی رو بچینم پایینشم سه تا کشاب واسه لباسام داشت یه صندلی هم روبه روش بود یه قالی خوشگل عروسکی سفید و صورتی هم کف اتاق بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت۵

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق تماشای اتاقم بودم که در زدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:اجازه هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بیا تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا اومد داخل نشست روی تخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ مقدمه ای گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:دریا تاحالا عاشق شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم دهنش باز موند و چشماش گرد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خب بابا قیافشو ببین یه سوال پرسیدما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:بریم پایین دیوونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:جواب سوالمو نگرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا سرشو انداخت پایین و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو صندلی بلندشدم و نشستم پایین پاش و با لبخند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:پس عاشق شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:دیوونه میگم نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بگو جون مامانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:عه رها قسم نمیخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:پس شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:ولکن تروخدا بریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:دریااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو انداخت پایین و مشغول بازی با پایین شالش شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها بریم پایین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نمیگی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاشو بالا انداخت و یه لبخند شیطون زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:نچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:باشه منم رها نیستم اگر نفهمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و رفت بیرون منم یه لباس مناسب پوشیدم و رفتم پایین به مامان و بابای دریا سلام کردم و رفتم تو آشپزخونه تا میوه ببرم تا وارد آشپزخونه شدم رهام جلوم سبز شد یه هیییی گفتم و دستمو گذاشتم رو قلبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چته روانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:چی بهش گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:کوفت....به توچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:رها اذییت نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا پرسیدم عاشق شده یا نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:چی گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم رهام کلا از این رو به اون رو شد و با ناراحتی پرسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:عاشق کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:اونو دیگه نگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل این بچه ها اسممو صدا زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:رهاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:اگر من نبودم چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپشو کشیدم و از کنارش رد شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:غصه نخور داداشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو یخچال و یکم میوه گذاشتم تو ظرف رهام ناراحت نشست پشت میز ناهار خوری که دریا اومد داخل و رهام مثل برق از جاش بلند شد و لبخندی زد که با چشم غره من نشست دریا با نگرانی گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها مامان و بابات دارن درمورد دانشگاه حرف میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا گفتم چی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:اصلا نگران نباشید دریا خانم انشاالله که رازی میشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:انشاالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تا مون رفتیم سمت اپن و مثل برنامه کودک بره ناقلا به ترتیب قد سر کشیدیم تو پذیرایی اول رهام بعد من بعد دریا که بابا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:خب پس رازی شدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر دریا:حالا که شما میگید چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرف دریا یه جیغ کشید و پرید بغل من منم محکم بغلش کردم رهام با لبخند داشت دریا رو نگاه میکرد هییی بسوزه پدر عاشقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میوه هارو برداشتم و رفتیم تو پذیرایی و میوه هارو گذاشتم رو میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دریا:رها جون دریا رو میسپارم به تو مواظبش باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:واااا مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نگران نباشید دریا دیگه بزرگ شده ولی منم قول میدم که مواظبش باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی حرف زدن شام رو خوردیم و ماجرای خونه رو گفتیم و قرار شد فردا صبح حرکت کنیم خدارو شکر رانندگی بلد بودم و به خاطر همین باید ماشین رهام رو ازش بگیرم البته اگر بزاره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا اینا رفتن و من و مامان مشغول جمع کردن ظرفا شدیم بابا هم روی کاناپه داشت تلویزیون نگاه میکرد ظرفا که تمام شد مامان مشغول شستن شد و منم رفتم بالا و در اتاق رهام رو زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:منم داداشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:بیا تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل رهام سرتختش دراز کشیده بود و داشت با گوشی کار میکرد منم کنجکاو نشستم پایین تخت و پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:smsبازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:با کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:کارم داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بی ادب تو دریا رو دوست داری بعد با یکی دیگه smsبازی میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:بابا رفیقمه رضا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:اهاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو لوس کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:داداشی جوونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:جونه دلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:داداشی ماشینتو میدی بریم شیراز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بااین حرفم مثل برق نشست رو تخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:بلههه؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چته تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:عمرا بهت بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم و با شیطونی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب من که نگفتم دریا زنگ زد گفت ماشین رهام رو بگیر منم میرم بهش میگم رهام خسیس بازی دراورد نداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:جدی دریا گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بله دریا خااانم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:خب زودتر میگفتی خواهری....سوییچ سر اپن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:عاااااشقتم داداشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اتاقم و با گوشیم مشغول شدم تا خوابم برد....صبح ساعت ۸ با زنگ گوشیم بیدار شدم دریا بود اسکل میخواست منو بیدار کنه بلند شدم و یه آب به صورتم زدم و رفتم پااین همه بیدار بودن صبحانمو خوردم و رفتم تو اتاقم اماده شدم و چمدونم رو که دیشب مامان بسته بود برداشتم و رفتم پایین سوییچ رو گذاشتم تو کیفم که مامان با یه سینی که قرآن و یه کاسه آب توش بود اومد سمتم بابا و رهام هم تا جلوی در همراهم اومدن مامان و بابا رو بوسیدم و نشستم تو ماشین که رهام زد به شیشه ماشین شیشه رو اوردم پایین و سوالی نگاش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:تو شیراز مواظب دوتا چیز خیلی زیاااد باید باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چی و چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:اولیش دریا خانم یه تار مو از سرش کم بشه با من طرفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا هیچی نشده ببین چیکار میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:و دومیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم حالا میگه خودت منم سریع با لبخند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:مواظب خودم هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:کی گفت خودتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش لبخندم از بین رفت و ناراحت گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:په چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:ماشینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلخور رومو برگردوندم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نوبرشو اورده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام اومد نزدیک و آروم تو گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام:خیییلی زیاد مواظب خودت باش...باشه خواهری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و از ماشین پیاده شدم و محکم بغلش کردم و ازش خدافظی کردم سوار ماشین شدم و رفتم خونه دریا اینا دوتا بوق زدم که دریا و مامان و باباش اومدن پایین باهاشون خدافظی کردیم و پیش به سوی شیراز و دانشگاه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

#پارت۷

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه بودیم که دریا کنجکاو در داشبورد ماشین رو باز کرد اولش متعجب بود بعد عصبی شد و درشو محکم بست خاک برسرم چی توش دید وااااااای رهام معتاد نباشه نه بابا بنده خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چی توش دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:جانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها رهام نامزد داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نه چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا: کسی رو دوست داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خب آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این حرفم دریا آروم شد و از تو آینه نگاش کردم یه غم بزرگ رو توچشماش دیدم با یه بغض گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:اونش دیگه بماند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی نگفت و آروم سرشو چرخوند سمت شیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چی تو داشبورد دیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:عکس یه زن با یه جاکلیدی که فکر کنم اول اسم دختره بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش چشمام چهارتا شد و سریع زدم رو ترمز و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:غلط کرده ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در داشبورد رو باز کردم جا کلیدی D بود خب این رو بخاطر دریا گرفته ولی عکسه زنه چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی مهربون و اصلا اهل قهر و دعوا نیست شاید سالی یک بار قهر کنیم که البته اگر قهر کنه آسمون به زمین بیاد زمین به آسمون بره آشتی نمیکنه بلکه خیلی پیله بکنی بهش......از روی مبل بلند شدم و دریا رو با هزار تا غر از خواب بیدار کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:کوفت چته تو واسه چی منو بیدار میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بابا بلند شو من گشنمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:خو برو یه چی کوفت کن خبرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:دریاااااا تو که خودت میدونی من هیچی بلد نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا کلافه بلند شد و زیر لب غر میزد و رفت سمت آشپزخونه و دریخچال رو باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:نهههههه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم سمتش فکر کردم تو یخچال سوسک دیده...نگاهی به یخچال کردم نهههههههههه هیچی توش نبود فقط تو طبقه سومش یه بطری آب بود تا پنج دقیقه همینجوری زل زدیم به یخچال سرمو چرخوندم و به دریا نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چیکار کنیم حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:برو لباس بپوش بریم بازار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا سری تکون داد و رفت تو اتاق منم رفتم تو اتاق و لباسا رو پوشیدیم و رفتم تو پذیرایی سوییچ و کلید خونه و گوشی و کارت عابربانکم رو گذاشتم تو کیفم و دریا هم اومد و رفتیم بیرون مشغول قفل کردن دربودم که.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخونه واحد روبه رو ای باز شد و یه پسر که معلوم بودسنش۲۷ یا ۲۸ بود خیلی هم خوشگل بوددددد اومد بیرون با دیدن ما یه لبخند زد و سلام کرد منم یه لبخند زدم و سلام کردم با دریا یه قدم رفتیم جلو اونم یه قدم اومد جلو و با یه لبخند خوشگل گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:شما همسایه های جدید هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:من رادین هستم رادوین آریامهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چه جالب منم رها آریا مهر هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:جالبه فامیلیا شبیه همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کرد سمت دریا و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:و شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:دریا هستم دریا بزرگمهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:همچنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خب دیگه مزاحمتون نمیشم فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:جایی تشریف میبرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بله خب توی خونه هیچی نیست میخواستیم بریم خرید کنیم واسه شام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:پس شام منزل ما دعوتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:نه مزاحمتون نمیشیم خودمون یه چیز درست میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین:این چه حرفیه...یه لحظه صبر کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قبل از اینکه بزاره من حرفی بزنم در خونشون رو باز کرد و مامانش رو صدا زد و گفت واسه شام دوتا مهمان داریم مامانشم که معلوم بود خیلی مهربونه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان رادوین:باشه عزیزم قدمشون رو چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و درو بست و برگشت سمت ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:اصلا رازی به زحمتتون نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:این چه حرفیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و سوار آسانسور شدیم و رفتیم بیرون تشکر کردم و من و دریا سوار ماشین شدیم ولی هرچی استارت زدم ماشین باز نشد کلافه از ماشین پیاده شدیم و کاپوت ماشین رو زدیم بالا ولی من هیچی نمیفهمیدم ازش رادوین که انگار متوجه ما شد اومد سمتمون و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:مشکلی پیش اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بله روشن نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهش کرد و درشو بست و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:با ماشین من میریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:ولی آخه‌....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:روشن نمیشه باید ببریمش تعمیرگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا انداختم و سه تایی سوار ماشین رادوین شدیم و البته منو دریا عقب نشستیمااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو راه بودیم که دریا تو گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:میگما این رادوین خیلی جیگره هاااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم زیر لب گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:داداش مارو باش عاشق چه کسی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا تو همون حالتی که بود خشکش زد و یواش گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:چی گفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه شنید؟چه گوشاش تیز هول شدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار دریا جیغ زد که باعث شد رادوین از تو اینه بهمون نگاه کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها بهت میگم رهام چی گفتههه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:هیییس یواش روانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها میگی یا......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:خیله خب بابا......رهام عاشقت شده میفهمی؟دوست داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا ساکت شد و با دهن باز داشت به من نگاه میکرد یه دفه یه جیغ بلند زد که رادوین از ترس کنار جاده ترمز کردو برگشت سمتمون منم اصلا حواسم نبود گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:چته روانی؟حالا خوبه نگفتم تام کروز عاشقت شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:رها خفه شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:الان از این موضوع تو ناراحت شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا سریع گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:نههههههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم تو هوا و با ذوق و شوق گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:پس توهم دوسش داری آره؟میدونستم میدونستم هیچوقت نمیگفتی عاشق کی شدی پس رهام بووود آره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا سرشو انداخت پایین و سرخ شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع بغلش کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا:عاشقتم زن داداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین که معلوم بود به همه حرفامون گوش داده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:پس مبارکه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو دریا همزمان برگشتیم سمتش و به چهره خندونش نگاه کردیم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:چیه خب همش جیغ میزدین انتظار داشتین صداتونو نشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو دریا هردو زدیم زیر خنده و من لابه لای خنده یه چشمک زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:مبارکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریا هم از خجالت سرشو انداخت پایین رادوین هم بلند خندید و راه افتاد جلوی یه فروشگاه مواد غذایی ایستاد و پیاده شدیم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:آقای آریامهر ما دیگه خیلی مزاحمتون شدیم شما بفرمایید به کاراتون برسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:نه این چه حرفیه زنگ میزنم میگم امروز نمیتونم بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:آخه از کارتون عقب میوفتید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:نه بابا بریم تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها:بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
رمان های مشابه
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید