برگی از کتاب زندگی4 دختر رامیگشاییم…دخترانی لبالب از احساس که هرکدام سدی در پیش روی دارند برای دستیابی به یک احساس… چهارتا دختر که دوستای صمیمی هستن وبه شدت به همدیگه وابسته اند..امسال کنکور دارن ودارن برای یک آزمون بزرگ اماده میشن..اما طی یک اتفاق….بایک جمع پنج نفری پسر برخورد میکنند که این برخورد سرانجامی جزتلخی ودعوا نداره…اما..همین اتفاق ساده وبه ظاهرپیش پاافتاده مسیرشان راعوض میکند واین سرآغاز یک احساس است...

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۳۳ دقیقه

مطالعه آنلاین سرآغاز یک احساس (فصل اول)
نویسنده :مبینا زارعی

طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو

ژانر : #عاشقانه ‎

خلاصه :

برگی از کتاب زندگی4 دختر رامیگشاییم…دخترانی لبالب از احساس که هرکدام سدی در پیش روی دارند برای دستیابی به یک احساس… چهارتا دختر که دوستای صمیمی هستن وبه شدت به همدیگه وابسته اند..امسال کنکور دارن ودارن برای یک آزمون بزرگ اماده میشن..اما طی یک اتفاق….بایک جمع پنج نفری پسر برخورد میکنند که این برخورد سرانجامی جزتلخی ودعوا نداره…اما..همین اتفاق ساده وبه ظاهرپیش پاافتاده مسیرشان راعوض میکند واین سرآغاز یک احساس است...

مقدمه

فارق از همه ے حس هاے قشـــن

نـاآشــــنـــا با دنیــــاے بزرگــونــه

دنیـــایـــی پر از حـــــــس

پر از مـــهــــر

پر از عــــشـــق

بــی

و پـــیــــش رویـــمــام صــــد میــــشــود

دیـــوار قــطـــــــــــــور شـــک

شــکــــے کــه مـا را آشـــنـــا میــــــکــــنـــــد

با قــشــنـــگ تــرین و مقــدس تـــریــن حـــــس دنـــیــــا

کــه چیـــــزے نیــست جــــز

عـــــــشـــــــــــق

آرے حـالا دیـگـر میــدانــیــم مـا که هــســتــیــم

جــوان هــایـــے پـــر شـــور و نـــشــاط

بـا کـالــبــدے لـبــریـــــز از عـــشــق

راه گـــریـــز نــداریــــم

از عـــشـــق جــــــنـــــجـــــالے

کــه خـــودش شــکل مـــیــــگـردا

(این بخش از رمان از زبان راوی بیان میشه)

هستی خودکاری که توی دستش بود رو پرت کرد روی کتابایی که وسط اتاق پخش و پلا بودن و گفت:اه بچه ها من خسته شدم از بیکاری پاشید ی غلطی بکنیم دیگه مث این دیونه ها همش از این خونه میریم تو اون خونه.....خوو بریم بیرون دیگه پوسیدم...چقدر درس بخونیم؟! قرار کنکور بدیم نمیخواییم خودکشی کنیم که بابا

_مهسا : راس میگه بچه ها بلندشید....خیلی وقته ی بیرون نرفتیم....

_ طناز :اه شما دوتا غر غر نکنید نمیشه؟!بشینید بخونید بابا چیزی تا کنکور نمونده....قبول نمیشید میشینید عر میزنید میگید چرا رفتم بیرون..ی سال تحمل کنید عوضش ی عمر حال میکنیم

_مهسا: والا بعد کنکورم همچین راحت نمیشیم تازه بدبختیا و درس خوندنا شروع میشه

هستی میاد دهنشو باز کنه تا جواب طنازو بده و از مهسا دفاع کنه که صدای موبایلش توجه همه رو جلب میکنه....گوشی رو از بین برگه ها و کتاب های پخش و پلا روی زمین بر میداره و اما به صفحه ی گوشی که نگاه میکنه قیافش جمع میشه

_پریناز:کیه؟!چرا این ریختی شدی؟!

_هستی : دایناسوره(یکی از دوستاشون ب اسم فریبا) ساکت شید دو مین الان بفهمه با همیم میخواد پاشه بیاد منم اصلا حوصله اش رو ندارم

_پریناز: اوکی برو ببین چکار داره

هستی ارتباطو برقرار میکنه و روی لبه ی تختش میشینه

_الو سلام خانومی چطور مطوری شما؟؟؟؟

_ فریبا:سلام عزیزم ببخشیدها قرار بود زودتر زنگ بزنم ولی حسابی سرم شلوغ بود... حالا خودت خوبی بچه ها خوبن؟؟؟

_هستی:قربونت من ک خوبم فقط حوصله ام سر رفته.. بچه هام خوبن سلام میرسونن

_ اولالا… پس خوش موقع زنگ زدم

_چطور؟؟؟

_راسش اون اکیپی که اوندفعه باهاش رفتیم کاشان حالا برنامه ی...ی هفته ای چیدن واسه شمال

هستی جیغ خفیفی کشید ک حواس همه ی بچه ها ک تا اون لحظه تو کتاباشون سیر میکردن به اون جلب شد

_مهسا:وااا هستی تو دوباره هاار شدی مگه امپول هاری رو اون هفته نزدی

_طناز:باید بریم اعتراض کنیم فک کنم آمپول تاریخ مصرف گذشته بهش زدن

هستی بی توجه به حرفای بچه های همه ی حواسشو داده به حرفای فریبا...

_فریبا: واای دختر میدونستم اینقدر خوشحال میشی زود تر بهت میگفتم

_هستی باز با صدای بلند داد زد: واااای فری عاششششقتممممممممم...خوشحال چیه دختر تو دلم عروسی راه انداختی

بچه ها ب خاطر حرف هستی دهنشون باز مونده بود و با تعجب بهش نگاه میکردند.... اخه هستی زیاد از فریبا خوشش نمیومد برعکس فریبا خیلی هستی رو دوس داشت و سعی میکرد همش باهاش باشه

_فریبا:خوب این واکنش ینی میای دیگه؟!

_هستی:اومدن که اره هرجور شده میاییم ولی بازم خبر قطعیشو آخر شب بهت میدم

_فریبا:پس من منتظرم....هرجور شده بیا که بدون تو اصلا خوش نمیگذره ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوکی فعلا بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق گوشی رو قطع کرد و پرتش کرد روی تخت و بعد شروع کرد ب بالا و پایین پریدن یهوو نگاش ب بچه ها افتاد ک با تعجب داشتن نگاش میکردن...دست از ورجه ورجه برداشت و وایساد چند لحظه بهشون نگا کرد و زد زیر خنده اینقدر خندید ک از شدت خنده قرمز شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز:وااای خل شد دختر مردم....درس بهش فشار اورده بدجووور...ی زنگ بزنید امین اباد ی تخت واسش رزرو کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: من زنگ زدم بابا ظرفیت تکمیل بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: اییی بابا خوب بگو عاقا مریض اورژانسیه ما اینجا امنیت جانی نداریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی همونجوری ک میخندید گف: چی میگید شماها؟!!!چتونه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: چمونه؟؟؟ تو قاط زدی یهوو جیغ میزنی.. ب فریبا میگی عاشقتم….الانم یهووو میخندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : خووو شما اگه چشاتونو ببینید ب من حق میدید که بخندم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره زد زیر خنده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پریناز : وااااا مگه چشامون چشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی :بگووو چش نیس اندازه نلبکی خونه مادربزرگ من گرد شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ طناز: چشامون ب خاطر اینه ک ب فری گفتی عاشقتم گرد شده.... تو تا دیروز چش دیدن اونو نداشتی چی شد یهوو شده عشقت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی :خوووو لال نمیشید ک بگم قضیه چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:خووو خبرت….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز پرید وسط حرفشو گف: مهسا خفه بزار ببینم چی شده ...هستی بنال بینم چ زری زد اون دختره افاده ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : وااای بچه ها زنگیده بود بگه اون اکیپی که پارسال باهاش رفتیم کاشان الانم دارن ی هفته میرن شمال...بچه های اکیپش خیلی باحال بودن...خیلی خوش گذشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دخترا همه باهم گفتند: راس میگی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی خنده ی کوتاهی کرد و گف:عاره خل و چلای من دیگه وقت عشق و حاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:واااای چ حالی بده خدایی..چقدر اتیش بسوزونیم ایوووووول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: اوووووف چقدر دلم دریا میخواست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز یهوو با حالت ناراحتی گفت:ولی بچه ها مامان باباهارو چ جووری راضی کنیم ب اینجاش فک کردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا یهوو همشون رفتن تو فکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: اهههه… شانس نداریم نمیتونم چن مین هم ک شده شاد باشیم واسه خودمون....اصلا چه معنی داره..چرا نباید بزارن بریم؟! ما دیگه بزرگ شدیم؟! چطور پسرا هرکار بخوان میتونن بکنن فقط ما نمیتونیم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:همووون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چن لحظه همشون رفتن تو فکر ولی بعد چن لحظه طناز بشکنی زد و بلند شد روبروی بقیه ک روی لبه ی تخت هستی نشسته بودن ایستاد و گف:بچه ها خانواده های ما ههمشون ب ما اطمینان دارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: عاخه انیشتین چ ربطی ب اعتماد داره اونا میترسن اتفاقی بیافته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مهسا: راس میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طنی: خووب میتونیم بهانه درسو بیاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: ینی چ جووری دقیقا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طنی:بابا جان ما الان چند ماهه داریم بکوب درس میخونیم واسه کنکور خووو میگیم خسته شدیم نیاز داریم یکم بریم هواخوری مخمون ازاد بشه یکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: من چ غلطی کنم؟؟؟مامان منو میشناسید که اینجوری رضایت نمیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طنی: خوو مامان توام مطمئن باش وقتی ببینه ما داریم میریم میزاره توام بیای اگه هم نتونستی راضیش کنی بزن تو کار اعتصاب غذا و غش ضعف تو ک خوووب اینکارارو بلدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم چشمکی ب مهسا زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا بالش روی تخت هستی رو پرت کرد تو سر طناز بعدم رفت ب سمتش و شروع کرد ب زدنش و کشتی گرفتن باهاش کارش تموم شد دستاشو ب هم کوبید و بعد هم لباسشو تکون داد و گفت حقته زدمت تا ادم بشی الانم پاشید بریم بیرون ک حوصله ام ترکید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز اومد چیزی بگه ک مهسا دسشو گرف جلوی صورتش و گف: هیسسس بگی نه و حال و حوصله ندارم و از این چرت و پرتای همیشگی میام لهت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با خنده بلند شدن حاضر بشن ک برن بچرخن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه حاضر و اماده دم در منتظر هستی بودن اون همیشه دیر تر از همه حاضر میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق اومد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز تا چشمش ب هستی افتاد سووتی زد و گفت: جووووون باااو عشق منو نگا چ تیپی زده من غشش چ برسه ب پسرای بدبخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:راس میگه هستی بزار بزنگم ی امبولانس پشتت راه بیافته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : وااای خفه شید مث این مردای هیز میمونن خاااک بر سرتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی صورت سفید و جذابی داشت دماغش هم کوچیک و متعادل بود ینی به صورتش میاومد....اما چیزی که چهره اش رو خیلی خاص میکرد چشماش بود...چشمای کشیده ای که میتونستن جادو کنن....رنگ چشماش بین طوسی و آبی و عسلی متغییر بود....ی جورایی میشه گفت تیله ای بود و وقتی لباسی رنگی میپوشید باعث میشد ی هارمونی خاصی ایجاد بشه و رنگ چشماش تغییر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:نه به جون خودم مشکوکی بدجور تیپ زدی کجا میخوای ببریمون هااان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی ی نگاه به سرتا پای خودش انداخت.... ی مانتوی ساتن کش دوزی شده ی تنگ ب رنگ طوسی ک اندامشو زیبا تر نشون میداد و باعث میشد چشماشم ب رنگ طوسی بشه ب اضافه ی شلوارجین مشکی با شال مشکی سرش بود موهای قهوه ای روشن و خوش حالتشم ی ور ریخته بود توی صورتش ی رژ صورتی هم زده بود با ی رژ گونه اجری یکمم خط چشم ارایش زیادی نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی با کیف دستی کوچیک مشکی رنگش زد پشت مهسا گف بریم ک مردم از بیکاری همزمان داد زد و بلند ب خدمتکار خونه گف :مریم من دارم با دوستام میرم بیرون مامان اومد بهش بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم منتظر جواب از مریم نشد و رفت از در بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتن توی پارکینگ تا با ماشین برن و یکم بگردن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرهستی نمایشگاه ماشین داشت و وضعیت مالی خیلی خوبی داشتن هستی گف:میخوام امروز با اپتیمای خوشگلم بریم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز دسشو گذاشت جلوی دهنش و جیغ خفیفی زد و گفت: واااای همون عروسکی ک بابات واسه تولدت خرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : عاره عششقم بریم سوار بشیم ی حالی ب خیابونای تهران بدیممم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دنبال هستی رفتن ب سمت ماشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز و مهسا ب خاطر امتحانی ک داشتن توی تولد هستی حضور نداشتن برای همین با دیدن ماشین مهسا با صدای بلند گفتن وااااای هستی بابات این عروسک و بهت کادو داده؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : اوهوووم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: بابا ایوووول عجب بابایی داری توووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی پوزخند معناداری زد ک فقط پریناز معنی اونو میدونست مهسا و طنی رفتن ب سمت ماشین و پریناز اومد ب سمت هستی و دستی ب بازوش زد و سرشو اورد پایین و اروم جوری ک فقط هستی بشنوه زیر گوشش گف:درست میشه عشقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سرشو بالا اورد و گف بپر بریم سوارشیم دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی باز هم لبخند زد و ب همراه پریناز ب سمت ماشین رفتن و درحالی که سوار میشد رو ب بچه ها گف: اگه انالیز کردنتون تموم شد بشینید بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترا با ذوق سوار شدن پریناز جلو نشست و مهسا و طناز عقب ....پریناز ی فلش از کیفش دراورد و قیافشو مظلوم کرد و رو ب هستی گفت: هستی جوونم میشه این فلشو بزاری تا یکم بریم هواا اهنگاشو گلچین کردم همش اوناییه ک عاشقشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی با صدای بلند خندید و بعدش اخم کمرنگی کرد و گفت: خاک بر سرت دیونه مگه ما این حرفارو داریم باهم بزار خودتو لوس نکن ی بار دیگه از این حرفا بزنی میزنم لهت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز نوک موهای بلندشو ک از شال بیرون بود رو اورد بالا و گذاشت پشت لبش و با اون ی سیبیل واسه خودش گذاشت و گفت:بله چشم داااش ما کوچیک شومام هسیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها نمیتونستند جلوی خودشونو بگیرن اینقدر خندیدن ک قرمز شده بودن هستی خیلی اروم زد تو سر پریناز و گف: خل و چل دیوووونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باز دوباره زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز با خوشحالی پرید روی ظبط و مشغول ور رفتن با اون شد و بالاخره بعد ی ساعت ور رفتن بهش موفق شد اهنگووو پلی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای امیر تتلو توی ماشین پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو مال این صحبت نیستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیستی ن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا بشن بخووور تا صب برام ویسکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودتو بزن ب م*س*تی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها بمون حالا ک ی دنده هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودتو بزن ب بیهوشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواست نیس چی میپوشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواست نی این دنیا هیچی توش نیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گمی تو همین پوچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسسسا جیغغغغغ بلندی زد و گف: وااااای پری عاشششقتم مرسی ک اهنگ امیرمو گذاشتی ( مهسا علاقه ای ک ب امیر تتلو داش علاقه ب عنوان ی طرفدار نبود حتی حاضر بود واسش بمیره واسه همین دوساش معمولا وقتی میخواستن خوشحالش کنن با ی چیزی ک ب تتلو مربوط باشه خوشحالش میکردم )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی گف: باشه حالا هیس کن تا اهنگ امیرتو گووش کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا : چششششم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی از تو ایینه نگاهی ب طناز کردو گف: وااا طنی چته چرا داری مث کنیز حاج باقر غرغر میکنی سررم رف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: دررررد خودش اون جلو نشسته راحته…خوب دختر تو میمردی ماشین دو در نگیری من این عقب خفه شدم ماشین دو در ما لیلی مجنوناس ن تو ک با ماشینت مسافر کشی میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با این حرف طناز باز همه خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: باشه واسه سری بعدی یادم میمونه حالا ی دهن واسمون ساکت شو تا ببینیم این اقای تتلو چی میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهووو همشون شروع کردن ب خوندن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این تیکه هایی که بهم میندازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم نوشتمشون رو کاغذ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چک نویساشم اون روها هس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروختم ب خواننده ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوندن و رسیده اهنگ ب گوش تو و امثال تو ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیجوری ک داشتن میچرخیدن و اهنگای مختلف رو بلند بلند میخوندن گاهی با بعضی ماشینا شاخ ب شاخ میکردن و این ب خاطر دس فرمون خوب هستی بود ک موجب میشد ضایع نشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی :عاقا نمیشه همینجوری ول باشیم تو خیابون که...بنزین گرون شده هااا درک میکنید؟!!! این ماشینم که مصرف سوختش ماشالله.....اینجوری بخوایید بگردین باید دنگ بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: دکی...برگرد خونه بینم....حالا ی ار مارو ورداشته اورده بیرون تازه داره دنگی دونگی هم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: خو راس میگه دیگ الکی بی هدف داره میچرخه تو خیابون...من میگم حالا که جایی نیس بریم خونه درس بخونیم که....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو هرسه تاشون باهم خطاب به طناز گفتن: خفههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: تو از الان تا اخر شب نظر نده هرجا بردیمت بیا صداتم درنیاد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز روشو برگردوند و از شیشه کوچیک ماشین به بیرون خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: خوب دیگ ول کنید پاچه ی همدیگرو دوستای خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: راس میگه...عاقا اصلا همه ی اینا کنار من دلم یهووو بدجووور هوای شهربازی کرد نظرتون؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:پایه اتم تا ته ته ته ته دنیا شهربازی ک عالیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:عششق منی...پس بزن بریم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعدم راهشو ب سمت شهربازی تغییر داد و به سرعت به اون سمت رفت.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی با بدبختی توی پارکینگ ی جای پارک پیدا کرد.... پوووفی کشید و گف: ارزو ب دلمون موند ی بار اینجا راحت جای پارک گیر بیاد برید پایین بابا ی ساعت الاف شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.پریناز پیاده شد و صندلی رو جلو کشید و منتظر بود تا بقیه ک عقب بودن پیاده بشن مهسا سرشو بیرون اورد و درحالی ک دولا شده بود ک از ماشین پیاده بشه ب پریناز گف: وااا بکش کنار اون تن لشو تا بیام پایین دیگ کجا سیر میکنی؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما پری توجه ای نکرد و به رو ب رو خیره بود یهووو هستی پیاده شد و دستشو گذاشت روی سقف و با سوییچی که تو دستش بود ی ضربه به سقف ماشین زد و گفت: واا پری برو کنار ک بیان پایین دیگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز با شنیدن صداتازه ب خودش اومد تکونی خورد و گف: بچه ها اون مازاراتی رو نگا کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا یهو با هوول گف : کو؟؟ کجاس؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز با دست به رو به روش اشاره کرد و گفت : اوناهاش دقیقا روبروته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا سرشو برگردوند و ب جایی ک پریناز نگاه میکرد نگاه کرد هستی هم ب همون سمت برگشت یهوو طناز از تو ماشین داد زد: مهسا گمشو برو پایین منم ببینم خووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا کنار ایستاد و طناز پیاده شد و خیره شد به رو به روش... بعد از چند لحظه سووتی زد و گفت:اووووف لامصب عجب چیزیه بابا رینگتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی در ماشینو بست و گف: خیلو خوب بسه ب اندازه کافی دید زدید اینم لابد مال ی پیر مرد خررپوله ک با ی دختر جون ازدواج کرده الان اوردتش شهربازی و بعد زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا گف:وااای خوو پیر مرد زن سوم نمیخواد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:مهسا خاک برسرت کنن بیا بریم دختره ی دیووونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری:واااا حالا چرا پیرمرد مگه پسر جون نمیتونه سوار همچین ماشینی بشه؟!والا داداش خودتم ماشینش ی چیزیه تو همین مایه هاس دیگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:آقا من همینجا قسم میخورم اگه این واسه ی پسر جون خوشگل باشه زنش بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: آرههههه...اونم ی لنگه پا وایساده پشت در خونتون که تو بله بدی بیاد بگیرتت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: خوب من میرم مخش میکنم بیا خاستگاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: اونم حتما مخ میشه...توام حتما مخشو میزنی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: آقا اصلا خودم میرم خاستگاریش..دیگه که مشکلی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: اییی بابا بس کنید دیگه...بیادیید بریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم بدون حرف رفت سمت مهسا و بازوشو گرفت و کشید ب سمت خودش و به سمت خروجی پارکینگ رفت و بقیه هم دنبال هستی رفتن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اینکه سوار چن تا وسیله شدن و حسابی جیغ و داد کردن و انرژیشونو تخلیه کردن طناز گف: بچه ها بقیه اش باشه واسه بعد الان خیلی گشنمه ولی هستی مخالفت کرد و گف : جووون هستی ی دو مین جلوی اون شیکمتو بگیر بریم ی ترن سوار بشیم بعدش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:راس میگه دیگ طنی یکم جلو اون شیکم واا موندتو بگیر مثل بچه ها از خونه که میاد بیرون همش میخواد بخوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طناز:اییی بابا من نمیتونم من میرم شما سوار ک شدین تموم شد بیایین من رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم پشتشو کرد ک برگرده و بره ک هستی پرید و دستش و گرفت و گفت: مگه من میزارم بری بیا دیگ طناز بچه نشوو همش بهونه شیکمتو نگیر همین ی بازی قول میدم بعدش میریم سمت رستوران یه غذای خوشمزه میدم بخوری قشنگ کالری جذب کنی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم درحالی ک صورتش ب سمت طناز بود اونو میکشید ب سمت باجه ی فروش بیلیط ترن هوایی ک یهووو سرش ب چیزی برخورد کرد.... عقب عقب افتاد روی طناز،طنازم نتونست تعادلشو حفظ کنه و افتاد زمین هستی افتاد روش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا جیییییغ کشید و ب سمت اون دوتا دوید و پریناز هم ب دنبالش رفت و نشست کنار هستی و سرشو توی بغلش گرفت و یکم از اب معدنی ک تو دستش بود رو بهش داد تا بخوره هستی بطری اب رو گرفت و یکم ازش خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز که حسابی عصبانی شده بود و اعصابش خورد شده بود بلند شد و رو ب اون پسری ک خورده بود ب هستی گف: هووووی یارو چته چشات نمیبینه یا مرض داری؟؟ چرا حواستو جمع نمیکنی سرش درد گرفت...اون دوتا بی صاحابی که تو صورتت رو واسه انداختن تو پاتیل کله پاچه اونجا نزاشتنا واسه اینه که چشاتو وا کنی ببینی داری کجا میری و به کی میخوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( پریناز )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم خورد شده بود من خیلی ب هستی وابسته بوودم اصن تحمل دیدن حال بدشو نداشتم اصن ندیدم کی هس ک مث وحشیاخودشو کوبونده ب ابجی من فقط دیدم ی مرده اس بعدم چشامو بستم شروع کردم ب حرف زدن : هووووی یارو چته چشات نمیبینه یا مرض داری؟؟ چرا حواستو جمع نمیکنی سرش درد گرف....اون دوتا بی صاحابی که تو صورتت رو واسه انداختن تو پاتیل کله پاچه اونجا نزاشتنا واسه اینه که چشاتو وا کنی ببینی داری کجا میری و به کی میخوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش تازه متوجه چه خبره و دارم چی میگم....وایساده بودم جلو پنج تا پسر که هرکدوم واسه خودشون ی پا رونی کلمن بودن...مخصوصا همون که خورده بود به هستی...لامصب هیکلی داشتاااا....چهارشونه و با قد حدود 180....بازوهای قطور و خوش فرمی داشت و معلوم بود حسابی روشون کار کرده....اون 4 تا هم مه قد بلند و خوشگل بودن..هیکلاشونم که همه در حد همون رونی کلمن...اولش ک سرمو اوردم بالا ی لحظه هنگ کرده بودم ولی سریع خودمو جمع کردم واسم مهم نبود کیه مهم این بود ک ابجیمو داغوون کرده بود حالا هرکی میخواد باشه/باشه حتی خود خود خود برد پیت!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از اون پسرا گف:خانوم درس حرف بزن ب ما چه ربطی داره حواس خودش نبود حالا طلبکار که هستین هیچ توهینم میکنی...چشای ما واسه تو دیگ کله پاچه درس چشمای اون خانوم(به هستی اشاره کرد) واسه چیه؟! لابد واسه خر کردن مردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پری: زارت بابا...ترمز بگیر دستی رو بخوابون پیاده شو باهم بریم...حواس خواهر من نبود حواس این اقا که بود خودشو نمیکوبوند به خواهرم من....واسه چی نکشید کنار که این برخورد صورت بگیره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_همون پسره دوباره گف: خانوم خواهرتون زده داداشمو غررر کرده تازه زبونتونم درازه؟!! دلش نخواسته مسیرشو عوض کنه....زمین خداس دلش خواسته از همین مسیر بره شما اگه سند اینجارو داری که ایجا مال شماس و میتونی به ما بگی از چه جهتی بریم رو کن.....وگرنه لطفا ساکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرینازی زبونشو دراورد و گفت: اولا که زبون من اندازه ی عادی خودشه...دوما خواهر منم دلش خواسته حواسش جای دیگ باشه و همین مسیر رو بره اگه ما سند نداریم پس شمام نداری و نمیتونی طلبکار تشریف داشته باشی....پس شمام لطفا ساکت چون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی پرید وسط حرفش و درحالی ک دستش روی سرش بود گف : اخ اخ اخ پریناز مطمینی من ب دیوار نخوردم سرم خیلی درد گرف ب خدا....آخ آخ آخ ی اینه به من بدید ببینم قرمز شد فک کنم....وااای اگه سرم باد کنه چنان کف گرگری میخوابونم تو دماغتون که بشه شبیه خرطوم فیل...آییییی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسره ک خورده بود بهش تای کوچیکی ب ابروش اورد و گفت: خانوم شما داری راه میری حواست ب جلوت باشه ک بفهمی خوردی تو دیوار یا زدی یکی رو غرر کردی....بعد کی میخواد منو بزنه تو؟!! هه حواستو جمع ک تا الانم خیلی بهت لطف کردم خودتو دوستاتو یکی ی کشیده مهمون نکردم....تو باید موقع راه رفتن چشاتو باز کنی ن من واسه چی وقتی داری راه میری تو هپروت سیر میکنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی:اصن مگه غول بیابونی مث تو بلایی سرش میاد؟؟گیرمم که بیاد فدای ی تار موی گندیده ام که بیاد...فدای سرم که غر شدی بابا سرم درد گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفو زدم ولی خودمم میدونستم دارم چرتو پرت میگم چوون اصن هم هیکل گنده ای نداشت اتفاقا خیلی هم خوش هیکل بود و اصن نقصی تو هیکلش نبود اینو من ک داداشم خودش ی پا مربی بدن سازی بود میدونستم ولی خوووب برای خالی نبودن عریضه و کم نیاوردن پروندم دیگه سرمو گرفته بووم بالا تا بتونن صورتشو ببینم و بدون فکر هرچی به ذهن معیوبم میرسید بلغور میکردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستش گف: بابا شما خیلی رو دارین ب مولا سنگ پای قزویین پیش روتون کم میاره عاخه دختره اینقدر............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا حرفشو قطع کرد و ب صورت تهاجمی رف ب سمتش ک پسره اول تعجب مرد ولی بعدش گرخید مهسا صاف وایساد جلوش و گف :اینقدر چی؟؟ هااان چراا لال شدی اینقدر چی؟؟؟ د حرفتو بزن دیگه چرا لالمونی گرفتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ی قدم رف عقب مهسا دوباره ی قدم بهش نزدیک شد با دست راستش و انگشت و شصت و سبابه لب یقه ی پسره گرفت و گف: عاخه پسر اینقدر بی جنم ....نچ نچ نچ واست متاسفم عاخه تورو چ ب شاخ شدن واسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست پسره پرید وسط حرفش و گف : خانوم شما چرا اینجوری میکنی...مث اینکه باورت شده یکه بزن محلی؟!والا دختر لات و بزن بهادر ندیده بودیم که به لطف خدا از نوع دیرپیتشو امشب مشاهده کردیم....اصلا اشتباه از باربد نبوده که شماها دارید خودتونو خسته میکنید.... خواهر خودتون....معلوم نبود تو فکر خر کردن کدوم خررری بوده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : هووووی اقاهه درس حرف بزن خووو درسته من حواسم جای دیگ بود ولی داداش شما ک دید من روم اون طرفه نباید میامد خودشومیکوبوند تو ملاج من خووب مخم اومد تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسری که باهام برخورد کرد که فهمیده بودم اسمش باربده زیر لب وری که بشنوم گفت: به درک....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو ریز کردم نگاش کردم و گفتم: بری ایشالله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم مقابل نگاه متعجب اون به حرف زدن با دوستش ادامه داد : دوما... من تو فکر ادم کردن ی خر بودم ک از قضا اون خره دقیقا خودتی....و سوما اگه تا حالا دختر لات ندیدی ( به خودمون اشاره کردم) ببین چهارتا از اون خفناش جلو روت وایساده..،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگ از پسرا: لابد از اونا که هر شب تو کلانتری میخوابن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و اوردم بالا و به حالت نسبتا تکون دادم و گفتم: اییی ی همچین چیزایی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسره ک مهسا گوله کرده بود تو شیکمش گفت:خوووب راس میگه دیگ تقصیر باربد بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم روشو کرد ب همون پسره ک خورده بود ب من و گف: تو میتونستی مسیرتو عوض کنی ک ب این خانوم نخووری خانوم من از طرف دوستم از شما.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد یهوو پرید وسط حرف دوستش و نذاشت ادامه بده وگفت:تو نظر نده فرید برو کاری ک بهت گفتمو انجام بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم ی اخم حسابی غلیظ ترسناک بهش کرد که من به جا پسره گرخیدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرید دیگه چیزی نگفت...سرشو انداخت پایین و آروم ازمون فاصله گرفت و رفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پری وقتی از رفتن پسره مطمین شد رو به باربد گف: شخصیتت معلومه چ ادمی هستی اخه ادم رفیقشو جلو اینهمه ادم ضایع میکنه بیشعوور......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رو کرد ب بقیه پسرا و گفت: سنگ اینو ب سینه نزنید ( و ب باربد اشاره کرد ) همونجووری ک با اون رفیقتون حرف زد با شمام برخورد میکنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا گف: شما لازم نکرده ناراحت ما باشی شما خواهراتو بلند کن انگار منتظرن یکی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد:بسسسه ارمان چرتو پرت نگووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( پریناز )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارد گرفته بودم ک بزنم تو دهنش ولی خوب شد ک رفیقش خفه اش کرد و گرن ی قتل گردن خودم مینداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگ از پسرا گفت: حالا بلند میشید یا نیاز ب جرثقیل دارید ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طنازگفت : جرثقیل واسه بردن قراضه هایی مث تو خوبه ن ما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با ی حرکت بلند شد و هستی هم بلند کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسره دوباره گف:اها عاره ببخشید حواسم نبود واسه بردن شما باید فرغون بیاریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد گف:ایییی بابا اشکان بس کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو ب طناز گفت: خانوم شما هم لطفا تمومش کنید....ی برخورد ساده بود ک از سهل انگاری هردوطرف و البته بیشتر دوست شما بود...الانم دیگ کافیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو ب هستی کرد و گفت: اگه واسه تموم کردن این قایله منتظر معذرت خواهی منی منتظر نباش چون من فقط میتونم بگم متاسفم خانوم و از این ب بعد بیشتر حواستونو جمع کنید که با کله نرید تو بغل مردم... راهای دیگه ای هم برای جلب توجه و تور کردن پسرا هست...که البته شما بدترینشو انتخاب کردین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااای داشتم میترکیدم این دیگه ته توهین بود هیچکس تاحالا اینجوری باهام حرف نزده بود.... خیلی بهم فشار اومده بود.... از حرص ناخونامو توی گوشت دستم فشار دادم...به نفس نفس افتاده بودم و حس میکردم همه ی خون موجود تو بدنم میخواد از کله ام بزنه بیرون...بالاخره هم نتونستم تحمل کنم و دهنم باز کردم و با صدای بلندی تقریبا فریاد زدم:من نیازی ب معذرت خواهی تو و امثال تو تازه ب دوران رسیده ندارم.... در ضمن مثل اینکه شما بیشتر محتاج نگاه من ب سمت خودتون بودید چون اونطوری ک دوستتون گفت شما کاملا حواستون بود....درضمن شماهم واسه جلب توجه ی خانوم دیگ هیچ وقت اینکارو نکن چوون بدتر دلش میخود کله ات رو بکنه دقیقا مث حسی ک من الان دارم اقای نسبتا محترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام با هرکلمه ای ک میگفتم بیشتر میشد خیلی وقت بود ک چن تا از مردم دورمون جمع شده بودن ولی با این داد من تعدادشون زیاد تر شد...همشون با بهت داشتن بهمون نگاه میکردن تا بفهمن قضیه جیه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره داشت میترکید....رگ گردنش برجسته شده رود و رنگشم حسابی قرمز شده بود....دست راستشو مشت کرده بود و قفسه ی سینه اش بالا و پایین میشد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر صدام بلند بود ک گلوم احساس سوزش میکرد ولی مهم نبود.... مهم اینه ک این عاقای مغرور رو ضایع کنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخیییییششششششش خالی شدم معلوم بود داره منفجر میشه.....طبق معمول گل کاشتم...ایول هستی خانوم....ی ماچ خوشگل گوشه لپت نگا چه حرصی داره میخوره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا اومد جلو دستشو گذاشت سرشونه ی باربد و گفت: داداش بیخیال.... وقتتو واسه این ضعیفه ها نزار..دست خودشون نیست نمیفهمن دیگه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:هوووی یاورو بفهم داری چی میگی ها ...عاخه تو ک باید از روت جریمه بنویسی چی داری میگی این وسط...ما نمیفهمیم یا تو که کلا حالیت نیس میخوای ادای فهمیده هارو دربیاری؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره هم به وضعیتی مشابه باربد دچار شد ودیگ کارد میزدی خونش در نمیاومد.....ابا ایول به ما داریم مث تراکتور درو میکنبم میریم جلو هااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد هنوز با خشم داشت بهم نگاه میکرد....جووری ک ی لحظه ترسیدم ی بلایی سرم بیاره ولی ن مثلا میخواست چیکار کنه....عددی نیست....بزار اینقدر حرص بخوره که همینجا رگ قلبش بگیره سکته کنه من ذوق مرگ بشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( مهسا )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایووووول هستی خووب جوابشو داد پسره ی مغرور بیشعورو حقش بود....خودمم خوشگل مجسمه ی اون یکی دوستشو ساختم....ما کلا اینجور اکیپی هسیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا ک هنوز اسمشو نفهمیده بودم و تا اون لحظه هم ساکت بود گف: اوه اوه اوه باربد لباستو نگاه کن گند خورده توووش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی پیرهن سفید تنش بود با ی شلوار لی مشکی و ی کالج مردونه ی مشکی....به پیرهنش و دقیقا اونجایی که پسره اشاره میکرد نگاه کردم....ی قسمتی از جلوی پیرهنش صورتی شده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد سرشو اورد پایین و دستاشو از هم باز کرد و ب پیرهنش نگا کرد بعد چن لحظه دستاشو کنار بدنش رها کرد و درحالی که سرشو بالا گرفته بود گف: وااااای خدای من....این چرا این جوری شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون دوست پررو اش گف:بتونه هایی ک مالیده بودن ب خودشون تا یکم قیافه هاشونو قابل تحمل کنه وقتی برخورد کردید ب هم مالیده شده ب لباست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ارمان:واای باربد این همون پیرهنه ک محسنه خدابیامرزت بهت داده بود نیس؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد: چرا همونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارمان: واااااای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان رو ب ما گفت :ببینید چیکار کردین با پیرهنش..... دخترا همشون همینن پرو و دست و پاچلفتی.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این پسره بد رو مخم بود گفتم: بهتر از پسراییم ک ی مشت کلاش/سرخور/دورو هسن و کلا بیشتر از ی نخود مغز تو سرشون نیست بقیه صفاتتونم نمیگم چون وقتی واسه تلف کردن ندارم ...هه گرفتم قضیه چیه شما خودتونو تو جاهای شلوغ میکوبید ب مردم ک ب هر نحوی تلکه اشون کنید اوکی عاقا خسارت این گونی سیب زمینی ک تن رفیقتونه رو میکوبم تو صورتت چون حوصله وز وز مگسای مزاحمی مث شمارو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد اومد سمتم دستشو بالا برد فهمیدم میخواد بزنه تو صورتم ولی ب جای اینکه رومو برگردونم یا کلی بازی در بیارم سیخ نگا کردم تو چشاش نا گفته نمونه ک مث سگ میترسیدم چون تاحالا حتی پدرمم دس روم بلند نکرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه پدرم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگران مشکلی ک ممکنه بعد ضربه ای ک بزنه واسه صورتم پیش بیاد نبودم چون ب قدرتی ک توی چشمام بود اعتماد داشتم ب قول سامی (بعدا متوجه میشد کیه) چشمام ب موقع همه رو ب زانو در میاورد و ب موقعش نابود میکرد من نگران خرد شدن غرورم بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط غرورم ن هیچ چیز دیگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون غرورم همه چیزم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارمان ی قدم اومد جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد دستشو تو هوا مشت کردو و اورد پایین و با تمام قدرت کوبید کف اون یکی دستش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خونسرد بدون هیچ استرسی همینجوری ک داشتم زیر چشمی کنترلشون میکرد کیف پولمو در اوردم و 2 تا تراول 100 ازش بیرون کشیدم باربد چن قدم عقب تر از من ایستاده بود جووری ک نیم رخ صورتشو میدیدم نورای رنگ و وارنگ وسایل بازی تو صورتش افتاده بود قیافه اش خیلی جدی شده بود چشمم ب بازو هاش افتاد...اوووووف چی ساخته بود لامصب معلوم بود خیلی واسشون وقت گذاشته چون بازوهای پری داشت داشتم فک میکردم اگه این پسره میزد تو صورت من چ بلایی سرم میاومد؟؟! مطمینن سه دور دور خودم میچرخیدم بعدشم میچسبیدم ب کف زمین ک ننه بابام بیان با نی جمعم کنن والا ب خدا....از فکرای مسخره ی خودم خنده ام گرفته بود ولی خودمو کنترل کردم چون اصلا موقعیت واسه خندیدن جور نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راسش یکم از حرفام پشیمون شدم خیلی تند رفته بودم همیشه همینجوری بودم حرفمو میزدم یا ی کاری رو انجام میدادم تازه میفهمیدم چ شکری خوردم ولی این یکی زیاد مهم نبود اونام مارو تحقیر کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( پریناز)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی باربد اونجووری رف سمت هستی گفتم الان میکشتش ولی مث اینکه شعورشو ب کار انداخت و دس روش بلند نکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای وای هستی رو بگوو چ خونسرد داش نگاش میکرد حالا اگه من بودم ی جیغ جیغی راه مینداختم ک نگووو و نپرس البته منم اگه اون چشمارو داشتم همین بودم لامصب چشماش جادو میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه جالبیه قضیه تو اینه ک وقتی باربد بیخیال شد خیلی خونسرد دسشو کرد تو کیفش پول در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای این دختر چ سر نترسی داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی قدم رفتم جلو و بهشون نزدیک تر شدم و یکی از پسرا ک اسمش هنوز گمنام بود گف :خانوم بسس کنید دیگه برید شرتونو کم کنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد میزد و این حرفارو میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی نگاه خیلی سرد و بی اهمیت بهش کردم ک ینی شما؟؟!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باربد:شایان خفه شوووو صدات رو نرومه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمت من الان قشنگ رو ب روم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پولو پرت کردم سمتش خورد رو سینه اش و افتاد رو زمین و بدون هیچ حرفی رفتم ب سمت دخترا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونام از وقتی دیدن دیگه کار داره ب جاهای باریک میکشه و ممکنه یکی ی چک نووش کنن ساکت شدن اما حضورشون دلگرمیم بود شاید اگه تنها بودم اینجووری نمیتونستم دم این پسرارو قیچی کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م*س*تقیم ب سمت باجه ی بیلیط ترن هوایی رفتم بچه هام دنبالم اومدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( باربد )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی فکرم پیش پیرهنم بود و اصن حواسم ب رفتار اون دخترا نبود میدونستم بعدا ی روزی هرجایی ک باشه این تحقیرشو جواب میدم ولی الان فقط پیرهنم واسم مهم بود اون یادگار مهمترین مرد زندگیم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسسی ک عاشقش بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی ک ی سالی میشد ک از دسش داده بودم ب خاطر ی اتیش سووزی مسسخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدربزرگم از نظر من ی مرد واقعی بود البته بچه هام همین نظرو داشتن و میگفتن خیلی باحاله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدربزرگم ی روحیه ی فوق العاده ای ک داشت این بود ک هم سن اطرافیانش میشد حدود 80 سالش بود ولی هرپنجشنبه با ما میاومد استخر حتی بیشتر از من با بچه ها شوخی میکرد ولی در عین حال غرور و جذبه ی خاص خودشو همیشه داشت پدربزرگم جونیاش خیلی خوشگل بوده جووری ک ی ایل خاطر خواه داشته یادمه مادربزرگم میگف ک وقتی باهاش ازدواج کردم انگار قهرمان المپیک شده بودم و با ارزش ترین چیز دنیا رو ب دست اوردم بابا بزرگم عاشق مادر بزرگم بود و ب خاطرش خیلی کارا کرده بود چون اونجوری ک میگف پدرش رضایت نمیداده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادربزرگم کاملا نقطه ی تضاد پدربزرگم بود اسم پدر بزرگم محسن بود. منم ب خواست خودش ب اسم صداش میکردم مادربزرگم اخلاقش اصلا خووب نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ینی طاقت فرسا بود نمیشد باهاش باشی اعصابتو خورد میکرد اینقدر ب چیزای الکی ایرادای بنی اسرائیلی میگرفت همش هم دوست داش حرص منو در بیاره البته اخلاقش با بقیه نوه هاش خوب بود ولی نمیدونم چرا با من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه ب محسن میگف واسه چی با باربد و دوستاش میری بیرون میگف واسه چی با این پسره اینقدر قاطی میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مرگ محسن وقتی عموها و عمه ها اومدن ک وکیل پدربزرگ وصیت نامه اش رو بخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون گفته بود دوس داره اموالش دس کسی باشه ک لیاقت و جنمش بهش ثابت شده اس گفته بود تمام اموالم ب باربد میبخشم چون تنها کسیه ک میدونم لیاقت داره من خودم وضع مالیم خوب بود اما خووووب با اینکاره محسن دیگه توپم نمیتونست تکونم بده نزدیک 8میلیارد پول بود و 12 میلیارد هم از فروش املاک و کارخونه هاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مرگ پدربزرگم ب توصیه ی ارمان خواستم جای خالیشو با وجود پدرم و نزدیک شدن ب اون پر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی من بیشتر سعی میکردم ب پدرم نزدیک بشم اون از من دورتر میشد بیشتر اخلاقاش شبیه مادر بزرگم بود...اونجا بود که فهمیدم هیچکس واسه من محسن نمیشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد مرگش خیلی تنها شدم و دوستام شدن تمام داراییم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شبی ک کارگاه محسن اتیش گرفت واسم این پیرهن سفیدو خریده بود ک ی طرفش با خط خوب این بیت شعر رو نوشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر با من نبودش هیچ میلی چرا جام مرا بشکست لیلی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بچگی بدون هیچ منظوری عاشق این شعر بودم این بهترین کادوی زندگیم بود و تنها یادگار از الگو و تنها مرد زندگیم ک این دختره ی نفهم زد داغونش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه من اراده کنم هیکلتو میخرم بچه پررو پولتو ب رخ من میکشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( ارمان )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غذا رو هنوز نیاورده بودن سرمو اوردم بالا ب باربد نگاه کردم دیدم خیره شده ب ظرف سس روی میز...میدونم داره ب چی فکر میکنه.. بهتر از همه میشناسمش.. ذهنش الان درگیر اینه چرا نتونسته از یادگار محسن مراقبت کنه ..واسه ی باربد پدربزرگش ینی همه ی هستیش ...میدونم الان داره ب اون فکر میکنه ...الان هم تو شوکه دختره اس هم دوباره رفته سراغ خاطره های محسن ...باربد ب اینکه دختری اینجوری جلوش دربیاد اصلا عادت نداره حق داره الان تو شک باشه دخترا معمولا جلو باربد واا میدادن و ب جای سرکشی معمولا شروع میکردن ب عشوه خرکی ولی این دختره کوتاه ک نیامد هییییچ جوابشم داد اونم چ جوابی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوو سنگین بود با اینکه میدونستم الان حال باربد خوبه ک داره تو خاطراتش غلط میزنه چون داش لبخند میزد ولی اینجوری خودش نابود میشد نباید اجازه میدادم زیاد ب محسن فکر کنه اگرچه میدونم نمیشه تا ولش کنی میره سراغش بالاخره بعد ی ساعت کلنجار رفتن با خودم اومدم دهنمو باز کنم ک حرف بزنم ک دیدم دخترا اومدن تو رستوران

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا علی اینا اگه جلو باربد رژه برن خونشون پای خودشونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان سمت چپ من نشسته بود وباربد سمت راستم شایانم رو ب روم بود منم قشنگ مشرف ب در رستوران بودم میتونستم قشنگ دید بزنم با ارنج دس چپم ضربه ای ب دست اشکان زدم و وقتی ب من نگا کرد با سر ب سمت در اشاره کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان احمق بلند بلند گف:اوه اوه اوه مث ک امشب قراره اعصاب ما حکم تردمیلو واسه ملت داشته باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ساعت داشتم به این نره خررر چش و ابرو میامدم نفهمید ک نفهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد کلافه وار دست کشید تو موهاشو و گف :چی میگی تو اشی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان با سر ب سمت در اشاره کرد و گف اونجارو نگا داداش میفهمی چی میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد ک سرشو برگردوند ک اونارو ببینه زدم پس کله اشکان و اروم زیر گوشش گفتم : اخه گوساله اگه میخواستم بگم ک خودم لال نبودم میگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان دستشو گذاشت اونجایی ک من ضربه زدم و گف:خووو ب من چ من قصدم این بود اروم باشه ک فقط تو بشنوی ولی نمیدونم چرا یهوو ولومش رف بالا احتمالا اشتب تنظیم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارمان : خاااک بر سرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد سرشو ب سمت ما برگردوند و بعد پوووفی کشید ... دستاشو توی هم گره زد و گذاشت روی میز و سرشو برای چن مین گذاشت روی دستش و گفت :هرکی برگرده نگاشون کنه گردنشو میشکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( مهسا )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه اصن دل و دماغ بازی کردن نداشتیم از ترن ک پیاده شدیم روی یکی از نیمکت های اونجا نشستیم توقع داشتم مث همیشه ک سوار ترن میشیم ی عالمه کووولی بازی دربیاریم ولی انگار ن انگار دیگه حوصله دیونه بازی نداشتیم همه انرژیمون خالی شده بود قیافه های هممون دپ دپ بود همه داشتیم فکر میکردیم و تو حال خودمون بودیم ک طناز گفت : بچه ها دیگه بهتره بریم ی چیزی بخوریم بریم خونه داره دیر میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی نگاهی ب ساعتش کرد و گف:اره بهتره بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با هم بلند شدیم و ب سمت یکی از رستوران ک همیشه وقتی اینجا میاومدیم میرفتیم غذا میخوردیم رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب رستوران ک رسیدیم ب طناز و پریناز گفتم برن روی یکی از میزا بشینن تا ماهم بیاییم میخواستم با مسئول رستوران صحبت کنم اخه اوندفعه ک اومده بودیم عینکم اینجا جا مونده بود خواستم بپرسم اگه هست بگیرمش مهسا میگف عمرا اینجا باشه احتمالا نفر بعدی ک نشسته رو صندلی برش داشته ولی من گفتم حالا پرسیدنش ضرر نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا پشت ب پیشخوان ایستاداه بود و روش اونطرف بود و منم داشتم با مدیر رستوران ک یکی از گارسون ها صداش کرده بود صحبت میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهووو مهسا زد ب دستم جواب ندادم چون داشتم حرف میزدم ولی مثل اینکه ول کنه قضیه نبود استین مانتومو گرفته بود و هییی داشت میکشید از مدیر رستوران معذرت خواهی کردم و رو ب مهسا گفتم: وااای چته مهسا مگه نمیبینی دارم حرف میزنم دو دقیقه تحمل کنی میمیری؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: هستی پسرا اینجا نشستن اونجا رو نگا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا سرب سمت میز اونا اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب جایی ک مهسا اشاره کرده بود نگاه کردم باربد سرشو گذاشته بود روی میز بقیه اشون هم درحال حرف زدن بود ولی یکیشون ک قشنگ روب روی ما بود زیر چشمی داشت ما رو دید میزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو اوردم پایین و زیر گوش مهسا گفتم : برو ب پری و طنی بگو برن بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: عع هستی میخواییم بریم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: ن خیر خرر نیستم حالا ک مطمینم دیدنمون بریم ک فک کنن ترسیدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: پس چرا بریم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: وااای مهسا چقدر سوال میپرسی برو بگو برن روی یکی از میزای محوطه بشینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا اها اوکی الان میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( طناز )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: وااا پریناز اینا دارن اونجا چیکار میکنن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز سرشو برگردوند ک مهسا و هستی رو ببینه بعد چند لحظه گف: چ میدونم والا دارن چی میگن اونجا ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: فک کنم ی چیزی شده چون قیافه ی هستی بد توهمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: عاره خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عع پری اونجا رو مهسا داره میاد الان میفهمیم چی شده ... پریناز چون پشت ب اونا نشسته بود نمیتونست درس ببینه برای همین برگشت و گف: عاره داره میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا ب محض رسیدن با عجله گف: پاشید بچه ها بلند شید بریم بجنبید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گشاد گفتم : وااا مهسا چی شده خوووب چرا بلند بشیم هنوز ک...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز پرید وسط حرفمو گف: اتفاقی افتاده؟؟خووو حرف بزن دیگه جوون ب سرمون کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا دستشو ب حالت سکوت بالا اورد و گف: ن ن چیزی نشده همه چی خوبه فقط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز: فقط چی؟؟ د جووون بکن دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: هیچی بابا پسرایی ک باهاشون دعوا کردیم اینجان میز پشت سرتونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من پریناز همزمان برگشتیم ک ببینیمشوم مهسا ی دفعه با حرص و با صدایی کنترل شده گفت: بر نگرررردین... هستی گف بلند شید برید بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز: عع خوو ضایع اس حالا ک دیدنمون بریم بیرون رستوران ک مال باباشون نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: ن بابا نمیریم ک هستی گف بشینید روی یکی از صندلی های محوطه بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: عاره راس میگه پاشو پری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریناز هم سرشو ب نشونه موافقت تکون داد و کیفشو از روی صندلی کنارش برداشت و باهم ب سمت در رستوران رفتیم و رفتیم بیرون مهسا ی میز انتخاب کرد و نشستیم ایییول چ میزی انتخاب کرد ما قشنگ میتونستیم پسرا رو زیر نظر بگیریم ولی اونا متوجه ما نمیشدن فکرمو ب زبون اوردم و گفتم: اییول مهسا جای خوبی رو انتخاب کردی قشنگ میتونیم بفهمیم چ غلطی میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا: ما اینیم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پریناز : عع هستی هم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ب سمت هستی برگشتیم داشت میگشت ک مارو پیدا کنه مهسا ی سوت زد ک همه ب سمتمون برگشتن هستی هم اومد ب سمتمون صندلی کنار پریناز رو کشید عقب و نشست و رو ب مهسا گف: دختر مگه تو پسری ک سوت میزنی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا:عع هستی خدانکنه من پسر باشم خوو چیکار میکردم مث اوندفعه اگه صدات میکردم میاومدی میگفتی چرا جلو اینهمه ادم اسم منو بلند بلند میگی دعوام میکردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم مث این بچه های تخص دس ب سینه نشست و صاف زل زد توی چشمای هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهووو همه مون ترکیدیم از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط خنده هام گفتم : راسی عینکت چی شد هستی ؟؟دیده بودنش؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی : ن بابا نبود گفتن اصن چنین چیزی رو پیدا نکردم احتمالا ب قول مهسا کسی ک بعد ما نشسته روی میز برداشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز: عاره ولی حیف شد عینک قشنگی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: عاره خیلی دوسش داشتم ولی بیخیالش خودمونو عششقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون اومد و سفارش گرفت و بعد از چن دقیقه غذا رو اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( ارمان )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول اون دختره ک باربد خورد بهش ..ن .. ینی اون ک خورد ب باربد ... ن ینی اونی ک با باربد خوردن ب هم.. اههه اصن هرچی اول اون اومد تو بعدشم اونی ک با اشکان کل انداخنه بود بعدشم اون دوتای دیگه اومدن تو و ی راست رفتن سر یکی از میزا ک چن تا میز با ما فاصله داش نشستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمین بودم هنوز هیچ کدومشون مارو ندیده دوس داشتم واکنششونو بدونم رو ب بچه ها گفتم: ب نظرتون اگه بفهمن ما اینجایم چیکار میکنن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکان:درر میرن شک نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: وااا مگه ما زامبییم ک در برن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اشکان: من ن ولی تو دس کمی از زامبی نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان : زر نزن میام میزنم لهت میکنما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکان یکم رف عقب و گف:باشه بابا باشه چرا قاطی میکنی داداش عع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان : ارمان الان دارن چیکار میکنن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان:واا خووو خودت برگرد ببین دیگهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد ک تا اون لحظه ساکت بود و سرش رو میز بود در همون حالت گف: بیخووود کسی برنمیگرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان: اشی جان داداش من گردنمو لازم دارم تو اگه نمیخواییش برگرد نگا کن ببین چیکا میکنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکان: مگه اسگولم این یهوو خر میشه ( و با دست ب باربد اشاره کرد) میزنه لهم میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان خنده ای کوتاه کرد و گف: ارمان خووو تو ک میتونی بدون اینکه متوجه بشن دید بزنی خووو بگو دیگه دارم میمیرم از فوضولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارمان: هیچی بابا دارن با مدیر رستوران حرف میزنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اشکان : وااا با مدیر رستوران چیکار دارن ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان : لابد سوسک دیدن اومدن دعوا کنن بعدک خودشو ب عقب پرت کرد و شروع کرد ب خندیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان گف: عاخه منبغ اینا هنوز اومدن تو ک بخوان سوسک ببینن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شایان متفکرانه دستشو زیر چونه اش گذاشت و گف: اها اینم حرفیه ب نکته ی ظریفی اشاره کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا داشتن باهم حرف میزدن و میزدن تو سر و کله ی هم ک من دیدم اون دختره ک با اشکان کل انداخته بود سرشو اورد بالا و متوجه حضورما توی رستوران شد بعد چن ثانیه در حالی ک ب میز ما خیره بود زد ب دست اون یکی دختره ک با باربد خوردن ب هم و زیر گوشش چیزی گفت و ب میز ما اشاره کرد دختره نگاهی ب ما کرد و اخماش رفت توهم و یکم ک با هم حرف زدن دختره ب سمت دوستاشون ک سر میز بودن رفت و چیزی بهشون گفت ک اونام نگاهی ب میز ما کردن و وسایلشون برداشتن وبلند شدن و رفتن سمت در ورفتن بیرون دختر اولیه ب گارسونی ک پشت پیشخوان بود چیزی گفت و رفت بیرون اشکان گف: وااای ارمان چی شد بگوو دیگه مردم از فوضولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ارمان: شد همون ک تو گفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان با چشمای گشاد گف :چی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی بابا در رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان و شایان همزمان برگشتن ب سمت در و دیدن ک خبری ازشون نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شایان : مث ک جدی جدی رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد سرشو از روی میز بلند کرد و گف : ب درک سیاه ک رفتن برن بمیرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون موقع ک من مشغول دید زدن دخترا بودم غذا رو اوردن باربد اشاره ای ب غذاها کرد و گف: بخوورید بریم خونه من سرم داره میترکه دیگه حوصله ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شایان : ولی اینا ادمی نبودن ک فرار کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد زد رو میزو گف: اااااه بس کنید دیگه تو چیکار ب اونا داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری ک باربد داش شایانو توبیخ میکرد صدای سوتی اومد ک هممون برگشتیم و ب سمت بیرون رستوران نگاه کردیم ن تنها ما بلکه همه ی کسایی ک تو رستوران بودن اما خوووب ک نگا کردیم دیدیم چیزی مشخص نیست واسه همین بیخیال شدیم و شروع کردیم ب غذا خوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( پریناز )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیتزا سفارش داده بودیم غذا رو ک اوردن ب بچه ها گفتم بچه ها اسمتون رو روی ی برش از پیتزا ها با سس بنویسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: باز تو میخوای عکس بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مث بچه ها خودمو تکون دادمو گفتم اوووهوووم بدویید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هممون اسمامونو نوشتیم بهشون گفتم بلند شید بیایید پشست سر من و پیتزا هارو تو دستتون ب سمت دوربین بگیرید چون ب جز ما کسی تو محوطه نشسته بود اینکارا رو کردیم هاااا وگرن ما جلف نیستیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

والا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چن تا عکس سلفی با ی عالمه ژست های مختلف و دلقک بازی گرفتیم و بعد مث همیشه با ی عالمه ادا اصول خوردیمش مث اینکه هممون قضیه رو فراموش کرده بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( هستی )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشسته بودیم و داشتیم با مسخره بازی غذامونو میخوردیم ک پریناز گف: بچه ها پسرا اومدن بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میزمون جووری بود ک هممون بدون اینکه برگردیم میتونستیم اونا دو دید بزنیم جلف بازی رو کنا گذاشتیمو مث ادم نشستیم سرجامون ولی هنوز داشتیم میخندیدیم ارمان و شایان و اشکان اومده بیرون ولی باربد نبود فهمیدم ک احتمالا منتظر اون وایسادن با اون همه سرو صدایی ک ما راه انداخته بودیم مطمین بود متوجه ما شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم ی کار بکنم ک بفهمن دعوایی ک باهاشون کردیم اصن واسمون مهم نیست و عین خیالمونم نیست قوطی نوشابه رو برداشتم و تکووونش دادم جوری ک نصفش کف شده بود محکم داشتم تکون میدادم قبلا ی بار ک با سیاوش رفته بودیم بیرون اینکارو بهم یاد داده بود قشنگ مث شامپاین باز میشد و کفاش میریخت بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تر تکونش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پریناز: وااا داری چیکار میکنی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هستی: میفهمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ی نگاه زیر چشمی ب پسرا کردم هنوز اونجا بودن حواسشونم بهمون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایوووا الان وقتشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوشابه رو گذاشتم روی میزو با سینه ی دستم با ی حرکت درشو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی توش بود پاشید تو هوا و ریخت رو سروکله امون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایووووول همینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب پسرا نگا کردم با چشمایی اندازه قابلمه داشتن نگامون میکردن خخخخخخ نقشه ام تا اینجا درس اجرا شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم ب در افتاد باربدم بیرون اومد و ب سمتی ک پسرا نگا میکردن نگا کرد نگاش رو ما قفل شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهسا با صدای بلند گف: خیییلی خرری هستی .. بیشعوووور همه هیکلم نوچ شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_طناز فریاد زد : ایییی الهی تابوتتو بزارم رو شونه ام خبر مرگت این کار بود تو کردی ع ع ع مانتومو نگا چیکا کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم دولا شدم و زدم زیر خنده اینقدر خندیدم ک دیگه نمیتونستم حتی روی پاهام وایسم نشستم روی زمین و حالا نخند کی بخند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پریناز جیغ کشید : هستی ب خدا خودم میکشمت و اومد ب طرفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا و طنازم گفتن: ماهم کمکت میکنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مث موووشک از جام پریدم ولی نتونستم در برم کمربند مانتوم باز شده بود زیر پام گیر کرد و افتادم زمین مث قووم مغول ریختن سرم و حالا نزن کی بزن ی عالمه کتک خوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.