رمان در تمنای توام به قلم رویا رستمی
داستان در مورد دختری به نام آلماست که به پسر داییش علاقه داره اما پسر حتی حاضر نی نگاش کنه داییش پسرش رو مجبور می کنه با آلما نامزد بشه اونا نامزد میشن اما به خاطر دلایلی نامزدی بهم میخوره و این سر آغاز داستانه ولی ورق برمیگرده…پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۱۹ دقیقه
ژانر : درام
خلاصه :
داستان در مورد دختری به نام آلماست که به پسر داییش علاقه داره اما پسر
حتی حاضر نی نگاش کنه داییش پسرش رو مجبور می کنه با آلما نامزد بشه
اونا نامزد میشن اما به خاطر دلایلی نامزدی بهم میخوره و این سر آغاز
داستانه ولی ورق برمیگرده…پایان خوش
قول بزرگ خدا:
اگر کسی تنها به من و فقط به من بیندیشد و
همیشه و همیشه و همه جا مرا ستایش کند
هر آنچه که ندارد به او خواهم بخشید
و از آنچه دارد مراقبت خواهم کرد.
و زندگی در گذر است و ما گاهی سر خط هستیم و گاهی پایان جاده ای که حتی تا ناکجاآباد هم نمیرود.
فقط تو میمانی و حسی که دست خوش ملایمت و ناملایمات این افسارگسیختگی بی مانند است.
آخر حرف شاعری پیر شاید این است : عاشق می مانی میروی و گنج تو در دستان معشوق است پس نمیگیری و میمانی تا ابدیت!
رو به رویم نشسته ای و باز خیسی چشمانم را آن دستمال خشک و
بی احساس پاک کند.
حسرت یعنی
شانه هایت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم.
حسرت یعنی
تو که در عین بودنت داشتنت را آرزو می کنم
فصل اول
زیر چشمی نگاهش کرد،با آرامش مشغول خوردن صبحانه اش بود.کمی این پا و آن پا کرد و گفت:
-نکیسا؟
نکیسا سرش را بلند کرد و با بی تفاوتی گفت:چیه؟
حتی یکبار هم دل خوش نکرد این پسر دل کوچک این دختر هوایی عشق را!
آلما اخمهایش را درهم کشید و گفت:
-نشد یه بار صدات کنم نگی چیه؟
نکبسا بی حوصله گفت:کمتر حرف بزن بگو چی می خوای؟
آلما با آنکه به رفتار نکیسا عادت داشت اما هر دفعه که رفتار سرد و بی تفاوت و تا حدی خشن او را با خود می دید باز هم ناراحت می شد.آلما با ناراحتی از
سر میز بلند شد و گفت:هیچی دیگه!
نکیسا به چهره درهم رفته آلما نگاه کرد اما بدون آنکه به روی خود بیاورد خود را مشغول صبحانه اش کرد.آلما از آشپزخانه بیرون رفت،کیفش را از روی مبل
درون سالن برداشت که زن دایی اش از پله ها سرازیر شد.با لبخند به سویش برگشت و گفت:
-سلام زن دایی،صبحتون بخیر.
شکوفه خود را به او رساند با مهربانی لبخندی به رویش پاشاند و گفت:
-سلام دختر گلم کجا داری میری؟
- میرم دانشگاه،کلاس دارم.
- تو که ماشینت خرابه،صبر کن اگه نکیسا نرفته بگم برسونت.
نکیسا!
اسم زیبایی است اما خودش ،رفتارش، اخلاقش و...آنقدر نازیباست که دل این زیبای مغموم را بشکند!
آلما فوری گفت:نه زن دایی بیتا میاد دنبالم،باهاش میرم.
شکوفه با شک به آلما نگریست و گفت:مطمئنی؟
آلما لبخند اطمینان بخشی زد و گفت:خیالتون راحت،دیگه برم که دیر شد.
شکوفه صورتش را بوسید و آلما به سرعت از خانه خارج شد و با تاکسی به دانشگاه رفت.شکوفه به آشپزخانه رفت نکیسا با دیدن مادرش صبح بخیر
گفت.شکوفه جوابش را داد و با چشم غره گفت:
-نتونستی این دختر رو برسونی که با تاکسی نره؟
شکوفه خوب فهمیده بود که آلما برای آنکه از نکیسا کمک نگیرد به دروغ گفته بود بیتا به دنبالش می آید.نکیسا بی تفاوت گفت:
-از کجا می دونستم؟ در ضمن به من چیزی نگفت.
-باید می گفت؟ یعنی تو نمی دونستی ماشینش خراب شده؟
نکیسا بی حوصله از سر میز بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان من تو اداره کلی کار دارم ،ببخشید باید برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه با تاسف به رفتارش نگاه کرد و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساسان چه خیالاتی داره؟ اینم از پسرش که انگار اصلا دختره رو نمی بینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن بیتا برایش دست تکان داد و به سویش رفت.دست بیتا را فشرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام،انگار خیلی خوشحالی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا با هیجان گفت:استاد یوسفی امروز نیومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرق خوشحالی در چشمان آلما درخشید و گفت:جدی؟ کی گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سام پورکرمی، دیشب زنگ زده استاد برای کارگروهی که داده بود که فردا بیاریمش که استاد گفته فردا نمیاد به بچه ها خبر بده ،این قشنگ حالا اومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگه استاد نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما نفس راحتی کشید و گفت:آخیش خیلی نگران کارگروهیم بودم هنوز آماده ش نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا چیکار کنیم؟ بیکاریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بزن بریم پاساژگردی،بعدم برم تعمیرگاه ببینم ماشینم درست نشده،کف کردم از بی ماشینی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره واقعا! تو ماشین نداشته باشی منم لنگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روتو برم دختر به سنگ پا گفتی زکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا خندید و گفت:چاکرتیم دادا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منظورت آبجی بود دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آ، قربون آدم چیزفهم،به چه سرعتی آی کیوت می گیره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما از لحن او خندید و گفت:بیا بریم اینقد داش داتی نیا واسه من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدمی نرفته بودند که با سام برخوردند.سام پسری قد بلند با پوستی سفید و چشمانی درشت عسلی رنگ.در کل جذاب بود اما نمی شد گفت که زیباست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو سرگرد نیروی انتظامی بود اما چون به روانشناسی علاقه زیادی داشت در حین کارکردنش دانشگاه هم می آمد.سام با دیدن دختر ها لبخند زد و سلام کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:خبرها بهتون رسید خانما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما نگاهش کرد و گفت:بله ممنون اما کاش همون دیشب خبر می دادین که دیگه الان نیایم دانشگاه؛بی خود وقتمون تلف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معذرت می خوام اما من هیچ شماره تماسی از شما نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله متوجهم،بهرحال ممنون دیگه با اجازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسام مودبانه خود را کنار کشید و خداحافظی کرد .بیتا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای ادبش منو کشته،خیلی باشخصیته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مبارکه صاحبش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا در کنار آلما قدم برداشت کفت:خدایی خیلی تو دلبروه،من که دربست عاشقشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با غم لبخندی زد و گفت:پسر خوبیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا متوجه لحن غم دار او شد و گفت:باز این پسره جوعلق زده تو پرت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه، فقط نمی دونم چرا دلم دست از سرش بر نمی داره؟ کلافه شدم بیتا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من واقعا موندم تو چطور عاشق نکیسا شدی؟ اینی که من دیدم با یه تن عسلم نمی شه خورد .خیلی اخموئه.اما خدایی خیلی جیگره.دست این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپورکرمی رو هم از پشت بسته تو خوشگلی و جذابیت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش به جای این خوشگلی یه کم از غرورش کم می شد.اطرافیانشو می دید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آها اطرافیان توی دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیتا الان وقت شوخی کردنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه موندم این آدمه که تو اینقد هلاکشی؟ اون بزور جوابتو میده اونوقت تو داری براش بال بال می زنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیتا چی میگی تو؟ فکر می کنی این احساس مال یکی دو روزه که به راحتی بزارمش کنار؟من از وقتی که فقط 8 سالم بود و پامو خونه دایی گذاشتم دل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسته اش شدم.نمی دونم چرا؟ اما خیلی دوسش دارم دست خودم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا به آرامی گفت:بهش فک کن آلما.اون پسر داییته درست، خوش تیپو خوشگله درست،با تحصیلاته درست،سر گرد انتظامیه درست،اما به اینم توجه کن که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداره،پس چرا الکی دل بهش بستی؟ می دونم دست خودت نیستا اما همه ی سعیتو بکن که فراموشش کنی اون لایق تو نیست و گرنه اینجوری بی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتفاوت و سرد نبود.جشن تولدت پارسال خوب یادمه،مثلا جشن تو بود اما اون با همه دخترای جشن گرم گرفت الا تو که مثلا جشن به خاطر تو بود .دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخر یه کادو بهت داد نه تبریکی نه چیزی.تو دلتو به این خوش کردی که اصلا براش مهم نیستی؟ آلما با بغضی که در گلو داشت گفت:نگو تو روخدا،نگو بیتا.خودم به اندازه کافی متوجه زندگی نکبتم هستم اما نمی تونم ،هر کاری می کنم نمیشه .ما با هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی می کنیم هر روز دارم می بینمش،نمی تونم ازش دل بکنم ،چطور از عشقی که 14 سال باهام بوده دل بکنم؟سخته بیتا،به خدا سخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنش می لرزید و اشک صورتش را فرا گرفته بود بیتا فورا بغلش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غلط کردم،بیخیال دختر فراموش کن چی گفتم؟باشه؟گریه نکن تو خیابونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما از بیتا جدا شد با پشت دست صورتش را پاک کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی بدبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا آرامش بخش گفت:فدات بشم اونی بدبخته که نمی دونه چه هلویی هستی خوشگله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد با شیطنت و لودگی گفت:اما من که می دونم چه هلویه تو دل برویی هستی عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما لبخند زد و گفت:منحرف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب خداروشکر یه لبخند ناقابل مهمونمون کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما لبخندش پررنگتر شد و گفت:تو هم همش باید شاهد حال زار من باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا دستش را در بازوی آلما حلقه کرد و گفت:ما دوستیم دختر،دو خواهریم یادت رفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما واقعا از خدا شاکر بود که بیتا را سر راهش قرار داده بود چون او به معنای واقعی خواهرش بود نه دوست.یعنی اگر خواهری داشت دوست داشت دقیقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانند بیتاباشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با ناباوری به پدرش نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید بابا من متوجه منظورتون نشدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان با جدیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منظورم کاملا واضحه،من آرزو دارم تو با آلما ازدواج کنی.اون دختر خیلی خوبیه و می تونه همسر ایده ال تو باشه.تو هم دیگه 30سالت شده باید به فکر ازدواج باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس چه کسی بهتر از آلما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما؟! دختری که کودکیش را دزدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه در ادامه حرف ساسان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما دو تا خیلی بهم میاید،پسرم برای دل منو پدرتم که شده این آرزو رو براورده کن ،از بچگیت آرزو داشتیم آلما عروسمون بشه اما تو هیچ وقت قدمی برای ازدواج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرنداشتی،کسی رو هم معرفی نکردی ما تصمیم گرفتیم که چه کسی بهتر از آلما.اون دختر قشنگیه با تحصیلات و متینه .لازم به تعریف نیست چون خودت بهتر از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه می شناسیش.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیز تمام بود این دختر بابا که قرار بود ترجیح داده شود به نکیسای که حکم پسر این خانواده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا میان حرف مادرش پرید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان خواهش می کنم،اصلا نظر خود آلما رو پرسیدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیری بود در تاریکی این سوال پرسیده و جواب گرفته از قلبش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان گفت:خواستیم اول با تو درمیون بزاریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با خشم گفت:من هنوز آمادگی ازدواج رو ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه لبخند زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پیر شدی پسر پس کی دیگه؟ تو که نمی خوای آرزو به دل ما رو بزاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با درماندگی به آنها نگاه کرد. او هیچ وقت علاقه ای به آلما نداشت و حتی از او متنفر بود.سرش را تکان داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آلما نه یکی دیگه رو کاندید کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان با تعجب ابرویش را بالا داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا اونجا که من می دونم سرتر از آلما تو فامیل و آشنا سراغ نداریم خودت بهتر می دونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتر هم بود اما مگر سوگی پدرش را می شد دست کم گرفت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با جدیت گفت:من علاقه ای به آلما ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه لبخند زد و گفت:علاقه به وجود میاد پسرم مطمئنم آلما جذبت می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیس با خشم گفت:من نمی تونم.آ لما اگه برای شما عزیزه برای من نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان با جدیت بلند شد نگاه پر از جذبه اش را در نگاه نکیسا ریخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط آلما، من تصمیمو گرفتم، پس نمی خوام حرف دیگه ای بشنوم اون دختر از این خانواده بیرون نمی ره، بهتره روش فکر کنی چون تا هفته دیگه ترتیب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامزدی رو میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا بلند شد در مقابل پدرش ایستاد و گفت:دارید مجبورم می کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوام حق پدریتو اجابت کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق پدری؟ یا بردگی؟ آلما همه را با دلربایش خریده بود اما دل او را نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان به اتاقش رفت و نکیسا درمانده به مادرش نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه دست او را گرفت و در کنار خود نشاند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پسرم تو حساسیت پدرتو رو آلما می دونی، اون تنها یادگار خواهرشه، مثل دخترشه، خیلی بهش علاقه داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا کلافه بلند شد و به اتاقش رفت.در را پشت سرش بست تا کسی مزاحمش نشود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تختش نشست و با کلافگی سرش را با دستانش گرفت و به فکر فرو رفت. شاید 6 سالش بود که ساسان و شکوفه او را از پرورشگاه به فرزندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتند. چون شکوفه به خاطر تصادفی که یک سال بعد از ازدواجشان کرده بود رحمش را از دست داده و برای همیشه نازا شده بود اما بخاطر علاقه وافری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه آن دو بهم داشتند قید بچه دار شدن را زدند و از پرورشگاه نکیسای کوچک را به سرپرستی گرفتند.او پسر بچه ای لاغر با پوستی برنزه و چشمانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعسلی خوش رنگ و صورتی گرد و لب و بینی متناسب بود.در حقیقت پسری بسیار زیبا بود که توجه شکوفه را جلب کرد .در تمام این سالها شکوفه و ساسان از هیچ محبتی نسبت به او دریغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی کردند حتی با نام فامیل ساسان برایش شناسنامه گرفتند. از آنجا که ساسان وضع مالی خوبی داشت هر چه نکیسا اراده می کرد در اختیارش قرار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گرفت .حتی وقتی به جای رشته حقوق که نهایت آرزوی ساسان بود او ترجیح داد افسر نیروی انتظامی شود باز هم کسی با او مخالفت نکرد. اما خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود تنها خواهر و شوهر خواهر ساسان به علت تصادف مردند و تنها فرزندشان که آلما بود به خانه آنها آمد تا برای همیشه با آنها زندگی کند.از همان جا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه نفرت او شروع شد .از دیدن محبتی که ساسان و شکوفه به او می کردند عصبی می شد.هرچند که ساسان و شکوفه هرگز تفاوتی بین آنها نمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشتند و به هر دو عشق می ورزیدند. اما نکیسا بدون آنکه بداند روز به روز نفرتش از آلما بیشتر می شد، تا آنجا که می توانست به او بی توجهی می کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو گاهی آنقدر اذیتش می کرد که اشک دختر بیچاره را در می آورد اما در کمال تعجب آلما هیچ وقت از او شکایتی نزد پدر و مادرش نمی کرد. آلما دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربانی بود اما اصلا به دلش نمی نشست .او هرگز نتوانسته بود ذره ای از نفرتش را نسبت به او کم کند .همیشه جلو چشمان او با دختران دیگر گرم می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت تا آزارش بدهد و همیشه هم موفق بود چون حس کرده بود که آلما نسبت به او بی میل نیست و احتمالا به او علاقه دارد .بنابراین از همین ضعف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر جوان استفاده می کرد و تا می توانست آزارش می داد. اما حالا ساسان از او چیزی می خواست که تا به حال یک درصد هم به آن فکر نکرده بود اصلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی توانست با این موضوع کنار بیاید که آلما را به عنوان شریک زندگی انتخاب کند .آن هم دختری که به جای دوست داشتن نسبت به او نفرت داشت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که در بن بست گیر افتاده بود احساس می کرد نفرتش بیشتر شده. اما ساسان را چه می کرد؟ او پدرش بود خیلی زیاد به او علاقه داشت .هیچ وقت در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقابل خواسته هایش نه نگفته بود اما حالا برعکس شده بود و ساسان از او خواسته هایی داشت و نمی توانست نه را از زبان او بشنود. یعنی مجبور بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبول کند. ساسان برایش زحمات زیادی کشیده بود و نمی توانست ناامیدش کند.ولی با دلش چه می کرد؟ او آلما را نمی خواست. کلافه به موهایش چنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزد. ناگهان فکری در ذهنش جرقه زد ،شاید آلما او را نخواست در این صورت هیچ ازدواجی صورت نمی گرفت و خیالش راحت می شد. اما با یادآوری اینکه آلما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه او احساسی دارد خوشحالیش دوامی نیافت.غم و عصبانیت وجودش را فراگرفت.باید حداقل چند ساعتی را از خانه فرار می کرد گوشیش را برداشت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماره دوستش را گرفت چند دقیقه ای صحبت کرد و گفت که بروند در شهری دوری بزنند.تماس را که قطع کرد لباسهایش را عوض کرد و از اتاق خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در ورودی با آلما سینه به سینه شد که فورا خود را کنار کشید و اخمی عمیق روی صورتش کاشت .آلما متعجب نگاهش کرد و آرام سلام کرد وقتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی نشنید پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جایی میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با خشونت گفت: به تو ربطی نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به سرعت از خانه خارج شد .آلما متعجب زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ا اخلاق نداره معلوم نیست باز چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما خسته به سوی اتاقش رفت تا کار گروهی را تمام کند چون وقت کمی باقی مانده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان دستش را روی شانه شکوفه نهاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو برو، تو زنی با تو راحتره. فقط مجبورش نکن اون باید خودش انتخاب کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه به گرمی دست همسر مهربانش را فشرد و از پله ها بالا رفت.به اتاق آلما که رسید به آرامی در زد صدای ضعیف آلما را شنید که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه در را باز کرد و داخل شد آلما پشت کامپیرترش نشسته بود و تند تند چیزی تایپ می کرد.با دیدن شکوفه دست از صفحه کلید کشید و با لبخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به زن دایی جون.گفتم یهو چرا اتاقم نورانی شد بگو واسه چی بوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه لبخندی زد و روی تخت نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بشین کنارم باهات حرف دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما بلند شد و کنار شکوفه نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من سراپاگوشم زن دایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه دست آلما را در دست گرفت و مهربان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو دخترمی آلما ،آرزومه خوشبختیه تو رو ببینم .دلم می خواد در مورد موضوعی که می خوام بگم خوب فکراتو کنی بعد جوابمو بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما کنجکاوانه به شکوفه نگریست و گفت:بفرمایین زن دایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اومدم تو رو برای نکیسا خواستگاری کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما ناباورانه به شکوفه نگریست .یعنی این اوج خوشبختی بود؟!....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه ادامه داد:حق انتخاب با توئه.می تونی قبول کنی می تونی ردش کنی.هیچ اجباری نیست .می دونم این خواستگاری یکم غیر معموله اما خب چاره ای نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش فکر کن ببین می تونی نکیسا رو به عنوان شریک زندگیت انتخاب کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با شرم گفت:غافلگیر شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه لبخد زد و گفت:اوه چه شرمی هم دره عروس خوشگلمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشانی او را بوسید.دستی به صورت سفیدش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باعث افتخارمه که دخترم عروسم بشه.اما عزیزم پای یک عمر زندگی در میونه پس باید فکر کنی که نکیسا همونیه که می خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با شرم سرش را پایین انداخت و گفت:نمی دونم چی بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قربون دختر گلم برم،الان هیچی اما فکراتو بکن تا فردا بهم بگو این مدت کافیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با خودش فکر کرد که وقت زیادی هم هست کاش خجالت نمی کشید می توانست همان موقع جواب مثبت بدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه نگاهش به چهره سرخ دختر جوان افتاد که آلما گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فردا بهتون میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه لبخند زد و گفت:همه ی جوانب رو بسنج دخترم،تو گل منو ساسانی،پس درست فکر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما سرش را تکن داد و گفت:چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه دست او را فشرد و از اتاق خارج شد.آلما همین که مطمئن شد شکوفه در اتاق را بسته بالشش را برداشت جلوی دهانش گرفت و تا توانست از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحالی جیغ کشید.همین که هیجانش را تخلیه کرد گوشیش را برداشت و شماره بیتا را گرفت.تماس که وصل شد بدون آنکه حتی سلام کند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیتا زود پاشو بیا خونمون،یه کار فوری دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نگران بیتا در گوشی پیچید که گفت:اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتفاق که افتاده فقط زود بیا همچی رو تعریف می کنم فقط زود خودتو برسون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه الان خودمو می رسونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس که قطع شد آلما از هیجان زیاد فقط طول و عرض اتاقش را طی می کرد تا هر چه زودتر بیتا بیاید و با او صحبت کند .باور این مسدله برایش سخت بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر خوشحال بود که احساس پرواز را داشت.همین که بیتا رسید سخت او را در آغوش کشید و با خوشحالی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیتا زن دایی از من برای نکیسا خواستگاری کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا متحیرانه او را از خود جدا کرد گفت:شوخی می کنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما دستش را گرفت و او را روی تخت نشاند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به خدا نه،نیم ساعت پیش زن دایی اومد اتاقم و گفت:می خواد عروسش بشم و اومده منو برای نکیسا خواستگاری کنه گفت تا فردا جوابم هر چی هست بهش بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو که فورا جواب ندادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه گفتم فردا جوابتونو میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آفرین،نباید می فهمید اینقد هولی ،حالا نظر خود نکیسا چیه؟بهت گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما متعجب به بیتا نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نگفت!من اصلا به این موضوع که نظر نکیسا چیه فک نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختره خنگ وقتی مادرش اومده خواستگاری کرده یعنی خودش میدونه و راضیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس این رفتاراش چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینو دیگه واقعا منم نمی دونم اما اینو مطمئنم که خودشم راضیه و گرنه مرد به این گندگی رو کسی مجبور به کاری نمی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زبیا از اطمینان روی لبهای آلما نشست با خوشحالی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیتا هنوز باور نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا سیلی آرامی به صورتش زد و گفت:باور کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما اخم تصنعی کرد و گفت:بچه پرو،یهو رم می کنیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا خندید و گفت:می خواستم باور کنی دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما خندید اما ناگهان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی می ترسم بیتا،اگه نکیسا همونی که می خواستم نباشه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرت و پرت نگو دختر،از خوشحالی خل شدی،علاقه ای که تو به اون داری خوشبختت می کنه،فقط رفتارهای نکیسا گیجم کرده ،با دست پس می زنه با پا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش می کشه حالا اومده خواستگاری یکم عجیبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم از همین متعجبم،ترسم به خاطر همینه ،می ترسم اون ناراضی باشه و بخواد منو به زور تحمل کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا متفکرانه گفت:بعیدم نیست اما فکر نکنم نکسیا اینقد بی معرفت باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما دستی به صورتش کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همه ی آرزوم داشتن نکیساس حالا که یه قدم مونده بهش برسم می ترسم ،تمام ترسم به خاطر پس زدنشه.اگه پسم زد چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا دستش را گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا امیدوار باشیم ،ازت خواستگاری شده اونم برای پسری که تو دوسش داری پس جواب مثبت بده بقیه شو بسپار دست خدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حق با توئه باید امیدوار باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس بخند که دیگه داریم شوورت میدیم رفت دیگه داشتی می ترشیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما خندید و گفت:دیونه،نه اینکه تو ترشی نشدی خوبه هم سن هستیما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بی تربیت کجا هم سنیم؟من دو ماه از تو کوچیکترما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه همچین میگه 2 ماه انگار2 ساله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه اینقد ور نزن بپر بریم ببینیم این زری جونتون اینا ناهار چی گذاشته خیلی گشنمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو برو خونتون ناهار نداریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خجالت بکش اینقد فسفر سوزوندم اونوقت یه ناهارم نمی دی ای خسیس گدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما بلند شد دست بیتا را گرفت و گفت:بیا بریم فک کنم باقالی پلو با ماهی گداشته واسه ناهار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شازده تونم میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر نکنم الان اداره اس،معمولا برا ناهارا خونه نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتر ببخشید آلما جون،می دونم قراره شوهرت بشه اما خیلی ترسناکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترسناک نه فقط جذبه داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه جذبه اش منو کشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق خارج شدند شکوفه که داشت از پله ها بالا می آمد با دیدنشان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داشتم می یومدم برا ناهار صداتون کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا گفت:شکوفه جون معده مون داشت به غلت کردن می افتاد گفتم بپریم بیایم تا پس نیفتادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه خندید و گفت:پس عجله کنین تا سرد نشده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا نبود و بیتا با خیال راحت ناهارش را خورد و ساعتی بعد خداحافظی کرد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلهره در زد صدای شکوفه را شنید آرام در را باز کرد و داخل شد شکوفه مشغول مرتب کردن تخت 2 نفره ی خود و ساسان بود با دیدن آلما لبخند زد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت :بیا دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما روی مبل درون اتاق نشست، شکوفه روبه رویش نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب دخترم فکراتو کردی؟ نظرت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما نفس عمیقی کشید و گفت:من فکرامو کردم......جوابم مثبته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه ناگهان کلی کشید و محکم آلما را در آغوش کشید و گفت:تو عروس خوشگل منی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما خندید و گفت:زن دایی خفه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه او را از خود جدا کرد و گفت:از خوشحالیه زیاده، باید به ساسان و نکیسا هم خبر بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفورا گوشی را برداشت و به ساسان زنگ زد و جواب مثبت آلما را خبر داد.همین که قطع کرد به نکیسا هم خبر داد و رو به آلما گفت:امشب باید در مورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامزدی شما برنامه ریزی کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما صورت شکوفه را بوسید و گفت:زن دایی من کلاس دارم با اجازه تون من میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو دخترم،مواظب خودت باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما که از در خارج شد از سر خوشی جیغ خفه ای کشید و با هیجانی بالا به دانشگاه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان لبخندی زد، دستانش را بهم کوبید و گفت:حالا که هر دو برای این ازدواج راضی هستین....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا تلخ ترین نگاهش را به چشمان ساسان ریخت و پوزخندی زد، ساسان ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید زودتر نامزدی رو برگزار کنیم اما مراسم عقد رو می زاریم بعد از اینکه دختر گلم امتحانات ترمشو داد اونوقت یه جشن مفصل میگیریم ،هفته دیگه یک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشنبه عید غدیره،به نظر من بهترین روز برای نامزدی شماست، نظر شما چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا تلخ گفت:نظر شما مهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه با مهربانی دست نکیسا را فشرد .ساسان رو به آلما گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نظر تو چیه دخترم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما نگاهی به چهره سرد نکیسا که حالا بشدت تلخ و عبوس شده بود انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نظری ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان گفت:خیلی خب پس همون یک شنبه رو برای نامزدی می زاریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه گفت:پس باید لیست مهمونا رو بنویسیم،فردا به همشون باید زنگ بزنم دعوتشون کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان خندید و گفت:خانم کلی کار داری این که کوچیکترینشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا فورا گفت:رو من حساب نکنید داریم رو یه پرونده مهم کار می کنیم بهم مرخصی نمی دن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان با اخم گفت:این یه هفته کارو تعطیل کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی تونم گفتم که بهم مرخصی نمیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه با مهربانی گفت:سعیتو کن پسرم، بلاخره این نامزدی توئه، باید با آلما باشی که بخواید برید خرید و دنبال کارای دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما کنجکاوانه به نکیسا نگریست که نکیسا گفت:سعی می کنم عصرا خونه باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما نفس راحتی کشید که ساسان گفت:عروس خانم برامون چای نمیاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما نیش خندی زد و گفت:چشم دایی جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا به رفتنش نگاه کرد و گفت:خودشیرین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما فورا با کمک زری خانم چند فنجان چای ریخت و به سالن برگشت.چای را جلوی همه گرفت اما همین که جلوی نکیسا گرفت با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی خورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با ناراحتی سینی را روی میز نهاد و فنجان چایش را برداشت که نکیسا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لطفا نامزدی رو شلوغش نکنید،فقط فامیل درجه یک رو دعوت کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه گفت:آره نظر منم همینه،شلوغش نکنیم وقتی قراره عقد هم یه جشن داشته باشیم پس الان شلوغش کردن ریختو پاشه اضافیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساسان متفکرانه گفت:هر جور میل خودتونه،دعوت مهمونا به عهده خودتون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا نفس راحتی کشید که درو چشم کنجکاو آلما نماند.با خود فکر کرد که رفتار نکیسا اصلا برحسب علاقه و رضایت به این ازدواج نیست پس چرا قبول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرده را نی دانست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل چهارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه دوشادوش نکیسا درون پاساژها به دنبال لباس نامزدی راه می رفت احساس غرور می کرد.نگاه های تحسین آمیز دختران جوان که مشتاقانه به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا زل می زدند با اینکه حسادتش را تحریک می کرد اما به خود افتخار می کرد که صاحب مردی مثل او شده است....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیراهن طلایی رنگی پشت ویترین مغازه ای توجه اش را جلب کرد با اشتیاق رو به نکیسا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا این پیرهنو ببین چقد خوشگله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا به پیراهن نگاه کرد واقعا زیبا بود و مطمئن بود به تن لاغر آلما می آمد اما با بدجنسی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این مناسب نیست ،زیادی لخته،بهتره یه چیز دیگه انتخاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما اخم هایش را درهم کشید و با دلخوری گفت:این پنجمین پیرهنیه که انتخاب کردم تو میگی بدرد نمی خوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا سرد نگاهش کرد و گفت:مشکل خودته با من اومدی خرید پس هرچی من میگم می پوشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما به آرامی گفت:خب تو انتخاب کن تا من بپوشم تو که تا حالا چیزی انتخاب نکردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با نفرت نگاهش کرد .از اینکه آلما همیشه جلویش ضعیف بود و کوتاه می آمد حالش بهم می خورد.با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته پاساژ مغازه ای بود که لباس شب آبی تیره ایی داشت.تقریبا پوشیده بود و زیبایی آنچنانی هم نداشت مگر از روی سرشانه طرف راست تا روی شکم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت زیگزاک سنگ دوزی داشت لبخندی روی لبهای نکیسا نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا پیداش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آلما وارد مغازه شدند از فروشنده که خانم جوانی بود خواست تا لباس را بیاورد آلما با تعجب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آبی تیره بپوشم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکیسا با بدجنسی لبخندی زد و گفت:به نظر من که عالیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروشنده پیراهن را آورد .آلما پیراهن را برداشت و به اتاق پرو رفت.با هزار زحمت لباس را پوشید و در آینه قدی درون اتاق به خودش نگاه کرد .لبخندی زیبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی لبهایش نشست و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چقد خوشگله! انگار واسه خودم دوختنش.....چه سلیقه ایی داره رو نمی کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نکیسا را شنید که گفت:اندازه اش خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره اندازه اس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس عوض کن بیا بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی از اینکه نکیسا نخواست او را در این لباس ببیند ناراحت شد اما خیلی زود لبخندی روی لبهایش نشست.لباس را عوض کرد و بیرون آمد.نکیسا پول را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحساب کرده بود پس از مغازه خارج شدندتمام خریدهایش را به سلیقه نکیسا انجام دادو به خانه بازگشتند.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا در طول یک هفته ایی که تا مراسم نامزدی مانده بود خانواده صالحی همه ی کارها را انجام دادند.هرچند در این بین نکیسا از هر کاری برای آزار دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما استفاده کرد و آلما آرام ومطیع همه را تحمل کرد و هر آزاری از طرف او را جور دیگری برای خود تعبیر کرد .در حقیقت داشت خود را گول می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا با هیجان به خانم آرایشگر گفت:لیلا جون دستت درست می خوام امشب عروسک بشه تا داماد کفش ببره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیلا لبخند گفت:ماشالا خودش اینقد خوشگله که اگه یه کوچولو آرایش کنه عین ملکه ها می شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما خندید و گفت:به خودم امیدوار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیلا او را جلوی آینه روی صندلی نشست و مشغول حالت دادن ابروهایش شد تا از سادگی دربیاید.آلما خیره به چهره اش نگاه کرد.زیبا بود در فامیل تک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود،چهره زیبایش از پدر و مادرش به ارث برده بود.صورت سفید،بینی کوچک و قلمی،لبهای سرخ و کوچک و قلوه ایی را از مادرش و چشمان سیاه با مو و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهای خرمایی را از پدرش به ارث برده بود.بیتا آرام در کنار گوشش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوام ببینم جناب سرگرد نکیسا صالحی می تونه امشب ازت چشم برداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما سرخوشانه خندید و گفت:مگه می تونه چشم از ملکه اش برداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا روی یکی از مبل های قرمز آرایشگاه نشست و گفت:چشمم از این شازده آب نمی خوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه بیتا اونقدا هم بد نیستا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی بگم؟ انگار دهن آسمان باز شده آقا تلپی افتاده پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اِ بیتا درست حرف بزن در مورد آقامون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جمع کن خودتو، همچین میگه آقامون انگار چه تحفه ایه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دل پری داریا!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر کاری می کنم بهش مشکوکم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما خواست حرف بزند که لیلا گفت:از اینجا به بعد حرف نزن آرایشت خراب میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعت بعد گوشی آلما زنگ خورد، بیتا جواب داد:بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکوفه از پشت خط گفت:بیتا جان تویی؟ کار آلما تموم نشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه شکوفه جون هنوز یکم دیگه مونده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خب، چیزی کم و کسر ندارین بگم بیارن براتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه دستتون درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه، کار آلما تموم شد زنگ بزنید نکیسا میاد دنبالتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روشن، من می رم مهمونا دارن میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن که قطع شد بیتا گفت:شکوفه جون بود گفت کارت تموم شد به شازده زنگ بزنی بیاد دنبالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما دیگر آرایش صورتش تمام شده بود گفت:باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیلا موهایش را مرتب کرد و گفت:ماه شدی عروس خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا در گوش آلما گفت:تو گلوش گیر کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با لبخند گفت:عجب پدر گشتگی داری تو باهاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا پشت چشمی نازک کرد و گفت:پاشو به آقاتون زنگ بزن بیاد دنبالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما گوشی را از دست بیتا گرفت شماره نکیسا را گرفت بعد از چند لحظه نکیسا جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الو نکیسا سلام خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحن سرد نکیسا بدن آلما را لرزاند با صدای لرزانی گفت:من کارم تو آرایشگاه تمومه،میای دنبالم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی کار رو سرم ریخته،نمی تونم بیام دنبالت،به کیان میگم بیاد دنبالت،فعلا خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بوق ممتد موبایلش او را به خود آورد.با حیرت به بیتا نگاه کرد.بیتا بی حوصله گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقاتون کی تشریف میارن شروع کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما با بغض گفت:نمیاد دنبالم گفت کیانو می فرسته دنبالم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا با حیرت گفت:نه ،شوخی می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما سرش را تکان داد و گفت:نه ،نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا با عصبانیت گفت:گوشیتو بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوای چیکار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می گم بده اینقد حرف نزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما متعجب گوشیش را به بیتا داد و او فورا شماره نکیسا را گرفت.بعد از چند دقیقه صدای معترض نکیسا را شنید که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باز چیه آلما؟مگه نگفتم کیان میاد دنبالت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا با عصبانیت گفت:شما خجالت نمی کشی آقای مثلا محترم؟آلما قراره نامزد شما بشه یا کیان که اونو می فرستی دنبالش؟خوبه مرد یه جو غیرت داشت هباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نکیسا را شنید که گفت:مواظب حرف زدنت باش خانم،اصلا تو کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر کی؟ چه فرقی می کنه؟ مهم رفتار شماست که واقعا زشته، بهتره خودتونو اصلاح کنید، هر چند کسی که تا این سن نتونسته خودشو اصلاح کنه چطور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگرد مملکت میشه که دیگرانو اصلاح کنه؟ جای تاسف داره آقا، لطفا به شعور خودتون و آلما توهین نکنین، در ضمن اگه نمی تونید مثه یه مرد بیاید دنبال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامزدتون من خودم می رسونمش احتیاجی به شما نیست،هر چند خیلی دلم می خواد عکس العمل بقیه رو ببینم وقتی می بینن آلما تنهاست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش که تمام شد تلفن را قطع کرد و گفت:دلم خنک شد پسره ی بیشعور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما به بیتا نگاه کرد لبخند زد گفت:این دفعه واقعا حقش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا اخم هایش را درهم کشید و گفت:تو هم خیلی بی عرضه ایی که اینقد ازت سو استفاده می کنه یکم جذبه داشته باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلنا خندید و گفت:خیلی قات زدیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاک تو سرت با این اخلاقت،پاشو وسایلتو جمع کن بریم،می خوام ابروی این سرگرد بی مصرف رو ببرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما همین که کیفش را برداشت پیامی برای گوشیش آمد،پیام را باز کرد و رو به بیتا گفت:از طرف نکیساس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بخون ببینم چی گفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوشته بمون تا چند دقیقه ی دیگه جلوی آرایشگام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما چشمکی به بیتا زد و گفت:حرفات کار خودشو کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مردک انگار همش باید هلش بدن،این دیگه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیتا جون لبخند بزن دیگه داره خودش میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای دختر تو باید چی بکشی از دست این؟ خوبه من جای تو نیستم چون یا من می کشتمش یا اون منو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس خدارو شکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما روی مبل نشست،بیتا کنارش نشست،آلما دستش را گرفت و گفت:امشب تنهام نزار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتا خندید و گفت:این جمله رو باید به نکیسا بگی نه من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلما اخم کرد و گفت:شوخی نکن جدی گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir