داستان در مورد دختریه که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه،اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره…

ژانر : عاشقانه، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱۸ دقیقه

مطالعه آنلاین نفرین یک جسد (جلد اول)
نویسنده : دل آرا دشت بهشت

ژانر : #عاشقانه #ترسناک

خلاصه :

داستان در مورد دختریه که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه،اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره…

فصل اول

اگه زورم می رسید دست می نداختم گردن استاد و خفش می کردم. ساعت سه بعد از ظهر به خاطر این کچل، موندم دانشگاه و دارم شُرشر عرق می ریزم. مابقی کلاس ها از هفته پیش تموم شده بود، اما این آقا می خواست نونش حلال باشه و به زور بره تو بهشت. ترانه با آرنج به بازوم زد. با حرص نگاهش کردم:

- دستمو شکوندی! چته؟

انگشت اشارشو جلوی صورتش چرخوند:

- همه چیم میزونه؟

- آره خبر مرگت!

ترانه یه دختر لاغر نوزده ساله یعنی همسن خودم. سفید پوست با چشم های سبز و درشت و موهای خرمایی فر؛ البته فر موقت. فوق العاده شیک پوش و خوش آرایش. با این که قدش از من بلندتر بود و به یک متر و هفتاد می رسید بازم همیشه کفش های پاشنه بلند می پوشید و با این کارش قدش از من که همیشه اسپورت پام می کردم یه سر و گردن می زد بالا. با پنجاه درصد پسرهای دانشگاه رفیق بود. البته دله نبودا، بر اساس منفعتش رفیق می شد! من نمی دونم وقتی استاد یه مرد کچل و خپله، دانشجوها هم همه دخترن واسه چی هر دقیقه از من می پرسه میزونه یا نه!؟

با دلخوری گفت:

- مگه نگفتی میزونم!

از فکر بیرون اومدم:

- چرا گفتم، چطور؟

با لبخند لوسی گفت:

- پس واسه چی زوم کردی روم؟

چشمامو خمار کردم و با عشوه گفتم:

- می خوام بخورمت هلو!

خودشو بیش تر لوس کرد و با لحن حاوی اعتماد به نفس گفت:

- از همون اولشم معلوم بود بهم نظر داری.

ابروهامو تو هم کردم:

- خفه شو بابا! نِی قلیون.

خودم خندم گرفت با این لفظ حسابی زدم تو بُرجَکش. احساس کردم کلاس ساکت شده به استاد نگاه کردم که با غضب به ما دو تا زُل زده بود. تا دید دارم نگاهش می کنم گفت:

- انشاا... تموم شد دیگه؟!

همه دخترا به سمت ما برگشتن. بدون حرفی فقط نگاه کردم. ترانه پیش دستی کرد:

- ببخشید استاد ادامه بدید.

سری از روی تاسف تکون داد و دوباره شروع کرد به سخنرانی. بالاخره یه ربع به پنج از بس التماس کردیم رضایت داد که بریم. به محض خروج راهم رو به سمت راه پله کج کردم، ترانه دستمو گرفت:

- کجا عتیقه؟

- عتیقه خودتی. یعنی چی کجا؟ خب بریم دیگه!

دستشو به سمت صورتش گرفت و گفت:

- با این قیافه؟

منظورش این بود که بریم سرویس بهداشتی تا خانوم تجدید آرایش کنن. با خواهش گفتم:

- به خدا خوشگلی ترانه. همه چیت خوبه.

چشماشو که مثل چشمای گربه بود نازک کرد.

- خواهش مهناز جونم. قول می دم یکی دو دقیقه بیشتر طول نکشه.

و دستمو گرفت و به سمت سرویس بهداشتی کشوند. منم با غرغر گفتم:

- آره جون عمت! کمتر از یه ساعت شد اسممو عوض می کنم.

درو باز کرد و دو تایی با هم وارد شدیم. ماشاا... مثل این که یه وعده کلاس هم این جا برگزار می شد. انگار همه بچه ها به خاطر اومدن به این جا داشتن یه ساعت التماس استادو می کردن. ترانه خندید و گفت:

- حالا می خوای اسمتو چی بذاری؟

- چی؟

کیفشو به دستم داد:

- حواست کجاس؟ میگم اگه زودتر از یه ساعت آماده بشم اسمتو چی می ذاری؟!

در حالی که نگاهم به دخترهای دیگه بود:

- می ذارم سپهر رسولی.

با صدای بلند خندید و گفت:

- خیلی باحال می شه معلومه بهش فکر می کنیا نه!

قیافمو ترش می کنم و عق می زنم. باز می خنده و کیف لوازم آرایشش رو در میاره.

سپهر رسولی! بی خیال ارزش توضیح دادنم نداره. پَد پنککم رو در میارم و فقط زیر چشمامو می کشم و رژم رو تجدید می کنم. می شینم روی نیمکت و منتظر عروس خانوم می شم. ابتدا دور چشمشو تمیز کرد و بعد مشغول کشیدن خط چشم و مداد مشکی و نقره ای و همه مخلفاتِ ممکن که به چشم مربوطه. چه اعصابی داره این! حالا واجب بود حرف هم بزنه.

- کیوان میگه رنگ روشن بهم نمیاد. راست میگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو روی صورتم گذاشته بودم و از بین انگشت شست و اشارم نگاهش می کردم. با علامت سر حرف کیوان دیلاق رو تایید کردم. نگاهشو ازم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر دوتون غلط کردین. حسودیتون می شه پسرا به من نگاه کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمشو کشید و بعد نوبت دنبالش بود. ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم به نظر تو با فرشید برم مهمونی کلاسم بیشتر حفظ می شه یا کیوان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که فرشید خوش تیپ تر بود اما از لج ترانه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیوان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک تو سر سلیقت مهناز. حیف فرشید نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو جیغ کشید. کُفری گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لوس بازی دستمالی برداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی نشدن. تا به تا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشو به طرفم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تابلو دنباله های خط چشمش تا به تا بود اما حوصلم سر رفته بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو گرد کرد یه نگاه به آینه انداخت و دوباره به من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه چشمای تو کجه دختر؟! به این ضایعی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شروع کرد به پاک کردن. با کلافگی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترانه من ساعت هفت بلیت دارم. تو رو خدا زودتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه. حالا کو تا هفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید برم خوابگاه وسایلمو جمع کنم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز تو چته؟ بی حوصله ایا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به طرف راست خم کردم و دستمو تکیه گاهش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا دوست ندارم تنها سوار اتوب*و*س شم. وقتی نسرین هم باشه بیشتر حال می ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشو به سمتم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بابا خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی خیال. نشستی بلوتوثتو روشن کن تا خونه حالشو ببر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شد و رژ گونش رو برداشت. جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که فیلمای مبتذل بگیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو تنگ کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ بمیرم که تو چقدرم از این دست فیلما بدت میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تایی با هم خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی مهمونی کجا قراره بری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و گوشه چشمی نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدم نپرسیدی شک کردم. آخه مهناز و بی تفاوتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاهین پسر خالم از لندن اومده. می خواد مهمونی بده اونم فقط به دوستاش منو هم دعوت کرده و گفته با بوی فِرندَم برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبخت خارج ندیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بچه اصلا واسش فرقی نمی کرد، حتی غیبت فک و فامیلاشم می گفت. جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشمتون روشن! تو ترم تابستون برمی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فورا جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا حوصله داری! تو این وحش گرما کی اعصاب درس و کلاس داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نوبت موهاش بود که مرتبشون کنه. پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بذار ببینم این ترم چه می کنم. ترم پیشو که گند زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت پنج و ربع شده بود یعنی ما نیم ساعت بود که این جا بودیم. دستشویی هی پر و خالی می شد اما ترانه همچنان پای ثابت آینه بود. با عصبانیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترانه بس کن دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوید به سمت کیفش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشد ببخشید. رژمو بزنم بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رژ لبش رو هم زد و دو تایی خارج شدیم. کیفشو رو دستش جا به جا کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خانوم رسولی برنامه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رسولی و زهرمار! بار آخرت باشه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند خندید. کامیار که از بچه های ترم بالایی بود و بر حسب اتفاق ترانه جان با ایشون هم رفاقت کوتاه مدتی رو پشت سر گذاشته بودن، با صدای کشداری رو به ترانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جــــــون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که بهش توجهی کنیم از کنارش رد شدیم. با کنایه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟! سرد برخورد کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه حق به جانبی گرفت و کمی مقنعش رو مرتب کرد و با صدای کلفت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون دیگه یه مهره سوخته س، واسم نفعی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار من خندیدم. سرویس واحد دانشگاه داشت از جایگاه خارج می شد که هیجان زده به سمتش دویدم و پریدم بالا، اما ترانه با طمانینه و کلاس تمام سوار شد و کنارم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک تو سرت مهناز که مایه آبروریزی خجالت نمی کشی می دویی؟ خب این نشد با سرویس بعدی می رفتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمم از این حرکت سبُکم خندم گرفت. خب جوگیر شده بودم دیگه. بعد از این که از سراشیبی خارج و وارد جاده هراز شدیم رو بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چه اصراری هست بری خونتون؟ همش دو هفته دیگه تا امتحانا مونده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو هفته کمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بیا خونه ما با هم درس بخونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما هم ما با هم می تونیم درس بخونیم! نه عزیز برم خونه شرایط بهتری دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دلم به این حرفم خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدون قائم پیاده شدم و همدیگه رو ب*و*سیدیم. داخل خیابون خوابگاه که شدم با مهران داداشم که یک سال از من کوچک تر بود تماس گرفتم بعد از هفت هشت تا بوق در حالی که نفس نفس می زد جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. خوبی؟ کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داری چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفسش واسه ثانیه ای قطع شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داریم تمرینِ یه قل دو قل می کنیم واسه فردا مسابقه داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته چرا عصبانی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی. کی میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت هفت بلیط دارم. چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین طوری. نزدیک بودی بگو بیام دنبالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. اتفاق خاصی که نیفتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش حالت خشکی گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه جداییشونو فاکتور بگیریم، نه اتفاق خاصی نیفتاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که توقع طلاق بابا و مامان رو داشتم اما دلم ریخت. فقط همینو کم داشتم تا بیش تر گوشه گیر شم. پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان پیش کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان که تو سالنم، ولی کلا خونه خودمون با مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا هم هست. زندگی خوب و خوشی داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه رو برق می گیره ما رو ننه ادیسون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم دور از انتظار نبود. مامان جایی رو نداره بره خونه هم که به اسم باباس. کلافه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمی دونم چرا شارژمو واسه صحبت با تو هدر می دم. کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از اولشم نداشتیم. خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و منتظر جواب من نشد. پشت در رسیدم زنگ رو زدم. صدای خانم نعمتی، سرپرست، اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز کن. مهناز ناصری ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوابگاه ما، در واقع پانسیون ما متشکل از هشت تا اتاق بود که اتاق ما طبقه اول از بالا انتهای راهرو، رو به خیابون که درب خوابگاه توش قرار داشت بود. یه سوییت دو خوابه هم سر دیگه حیاط بود. جمعا تو هر اتاقی چهار الی هشت نفر می شدیم که بسته به اندازه اتاق متغیر بود. اتاق ما شش نفره بود. سه تختخواب دو طبقه که تختخواب من و المیرا - که من طبقه بالایی بودم - نه رو به روی در بود نه پنجره، کلا تو نقطه کور اتاق بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه توی اتاق بود. بقیه رفته بودن. سلام کردم و خودم رو انداختم روی تخت المیرا. جواب سلامم رو داد و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت چند می ری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شیش و نیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس زودتر پاشو وسایلتو جمع کن. با هم بریم. من می رم میدون وامیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم. ساکم رو قبل از کلاس جمع کرده بودم. فقط باید آرایشم رو تمدید می کردم. جلوی آینه قدی ایستادم، آرایشم خوب بود فقط باید چشمامو مشکی تر می کردم. در کمد دیواری رو باز کردم و نگاهی به مانتوهام انداختم رو به الهه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدومو بپوشم که بیشتر بهم بیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد و در حالی که نگاهش به مانتوها بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست داری چطور به نظر بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسر کُش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند خندید و بهم نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهناز توام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادای گریه در آورد و دستشو جلوی دهنش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی تو رو خرابت کرد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم پشتش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو کدومو بپوشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه جدی گرفت و دستشو تکون داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- متاسفم شما با این لباسا عمرا پسرکش بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد پاشو گذاشت لبه کمد و رفت بالا و از آخرین ردیف مانتوی سفید تترون نسرین رو برداشت و به سمتم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این خوبه، نه تنها پسرکش می شی دخترکش هم می شی خودتم کشته می شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و مانتو رو ازش گرفتم. این تنها مانتوی نسرین بود که اندازم می شد. آخه این از بقیش گشادتر بود. البته من زیاد چاق نبودما! نسرین زیادی لاغر بود. لباسامو عوض کردم و با الهه رفتیم اتاق سرپرستی. بعد از دقایقی سرویس آژانس اومد و دو تایی به طرف میدون هزار سنگر به راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهه میدون پیاده شد و من رفتم ترمینال. ساعت از هفت گذشته بود که سوار اتوب*و*س شدم و به سمت خونه راهی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم مکانیک بود و با من هجده سال اختلاف سنی داشت مادرم هم ازم شانزده سال بزرگ تر بود. فکر کنم با این توضیح مختصر دلیل بچه بازی پدر و مادرم تا حدی روشن شده باشه. قدم یک متر و شصت وزنم هم بالای شصت، البته آخرین بار که خودمو وزن کرده بودم عید بود که قاعدتا الان کم تر شده بود چون به ظاهر لاغرتر شده بودم. سبزه، چشم و ابرو مشکی مهران هم کپی من. البته اون لاغر و قد بلندتره. یه دانشجوی نسبتا تنبلم که ترم قبل یعنی ترم اول مشروط شده بودم. البته از لحاظ ذهنی خنگ نبودم به خودم زحمت خوندن نمی دادم. در این موردم مهران کپی من. جدا از اون هیچ وقت شرایط خونه مساعد نبوده. چون از سیصد و شصت پنج روز سال مامان و بابا سیصد و شصت روز با هم قهر بودن. اون پنج روزش رو هم احتمالا یادشون می رفته که زن و شوهرن. الان هم که طلاق گرفتن. ما هیچ فامیلی نداریم چون مامان و بابا به خاطر این که با هم فرار کرده بودن از جانب خونواده هاشون طرد شده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا دخترم نون و پنیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر بیرون اومدم. پیرزنی که کنارم نشسته بود داشت بهم نون و پنیر تعارف می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی نمی خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستام تمیزه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عادت ندارم توی ماشین چیزی بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که دوباره تعارف بزنه هندزفریمو گذاشتم توی گوشم و به بیرون زل زدم. طبق معمول به یکی از آهنگای گوگوش گوش می دادم. نه این که از گوگوش خوشم بیاد بیش تر از خود متن آهنگ خوشم می اومد. ساعت از یازده شب گذشته بود که اتوب*و*س برای صرف شام جلوی یک رستوران بین راهی توقف کرد. عادت نداشتم چیزی بخورم البته پولی هم دیگه ته کیفم نمونده بود. یه رانی هلو خریدم و رفتم نمازخونه. آینه جیبیمو در آوردم، نگاهی به صورتم انداختم همه چی به قول ترانه میزون بود. شالمو مرتب کردم و رژ لبم رو هم پر رنگ تر. بیست دقیقه ای گذشت اومدم بیرون بند کفشامو بستم و کنار اتوب*و*س منتظر ایستادم. جوونی که از مسافرای اتوب*و*س بود به سمتم اومد و کنار ورودی ایستاد و زل زد بهم. زیر این مدل نگاه ها معذبم مخصوصا وقتی تنهام. باز حالا اگه طرف قیافه داشته باشه یه چیزی! یارو سیاه ِ تاس معلوم هم بود سربازه. با صدای نخراشیده ای رو بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دانشجویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به نشونه تایید تکون دادم و قبل از این که ادامه بده از اتوب*و*س فاصله گرفتم. احساس کردم کسی پشت سرم داره میاد. گوشه چشمی نگاه کردم خودش بود. پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بچه کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو با غیظ نگاهش کردم. خودش حساب کار دستش اومد چون ازم فاصله گرفت. نمی دونم چرا یکی مثل ترانه این همه پیشنهاد از پسرهای خوش تیپ داشت و من! البته چیز عجیب و دور از انتظاری نبود. خب ترانه از همه لحاظ از من سر بود. قیافه، تیپ، ثروت و سر زبون و ... من چی!؟ یه دختر چاق و تنبل و گوشه گیر و از لحاظ خونواده هم که بی ثبات. احساس می کردم اگه بچه ها پی به شرایط خانوادگیم ببرن سوژه می شم. صدای شاگرد راننده که انگار حنجرش لوله بخاری بود توی محوطه پیچید. سریع رفتم و سر جام نشستم. به گوشی مهران اس دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیم ساعت دیگه می رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و کنار صندلی راننده ایستادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخر کمربندی پیاده می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم و چشم چرخوندم مهران در حالی که به موتورش تکیه داده بود دستاشو به دو طرفش باز کرد و بلند فریاد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هموطن خوش آمدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکم شد و محکم زد پشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری مزمز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاکی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دردم گرفت مهران چه خبرته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هم دست دادیم و به سمت موتورش به راه افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور کمرشو محکم چسبیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهران جون مامان یواش تر برو. شالم از سرم افتاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما گوشش بدهکار نبود هر دقیقه تک چرخ هم می زد با وجود ساکی که بینمون بود به سختی خودمو خم کرده بودم به سمتش تا نیفتم. به خونه که رسیدیم در حالی که پیاده می شدم محکم زدم پشت گردنش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر وقت از زندگی سیر شدم دوباره سوار موتورت می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی هنوز زندگی رو دوست داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم گرفته شد. راست می گفت ما خیلی پوست کلفت بودیم که هنوز به زندگی ادامه می دادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لامپا خاموش بود. از مهران تشکر کردم و به اتاقم اومدم. با دیدن منظره رو به روم اومدم بیرون. مهران هنوز توی هال بود انگار توقع داشت که برگردم. با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا مامان تو اتاق منه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل این که طلاق گرفته ها! توقع که نداری هنوز اتاقاشون یکی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرفو زد و به اتاق خودش رفت. بله من با مادرم هم اتاقی شده بودم. یه تخت دیگه هم رو به روی تخت من سمت دیگه اتاق بود و مادرم اون جا خوابیده بود. من نمی دونم این دیگه چه مسخره بازیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط مانتومو در آوردم و خزیدم زیر پتو و خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه رو پایین دادم و هوای مطبوع صبحگاهی تابستونی رو داخل ریه هام کردم. آقا کسری با خشکی تمام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شیشه رو بدین بالا سرما می خورین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همون حالت با لبخند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوای به این گرمی سرما کجا بوده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار گوشاش کر بود چون دوباره حرفشو با همون لحن تکرار کرد، مثل نواری که به عقب برگشته باشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شیشه رو بدین بالا سرما می خورین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار حرف زدن با این تانکر بی فایده بود. شیشه رو دادم بالا و تکیه دادم. تو این یک ساله که دانشجو بودم تا به حال بابلسر نیومده بودم. این اولین بار بود زیاد به محله ها آشنایی نداشتم. کنجکاوی هم به خرج نمی دادم که اسم خیابون و کوچه حفظ کنم. اصراری هم به دونستن بیش تر نیست هر وقت خواستم برم بیرون با زهرا تماس می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به کسری پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما با خانوم شریفی نسبتی دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی نشنیدم. با خودم گفتم نکنه کره یا گوشاش سنگینه؟! شونه هامو بالا انداختم و به بیرون خیره شدم. به گوشی زهرا پیام دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این یارو کَره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسری رو می گی؟ نه بابا کلا کم حرف می زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد یه کوچه شدیم که اون ته مَها سبزی چشم نواز دریا دیده می شد. کوچه سنگ و خاکی بود و باریک، احساس می کردم اگه کسری واسه یه لحظه تعادلش رو از دست بده آینه ب*غ*لای ماشین اسقاطیش به دیوار می خورن و کنده می شن. تقریبا وسطای کوچه کمی گشادتر می شد هنوز تا ته کوچه کلی راه بود. توی همین قسمت گشادتر یه در بزرگ و سنگین شبیه در قلعه بود آدم از دیدن بیرونش وحشت می کرد خدا داخلشو ختم به خیر کنه. کسری تندی از ماشین پرید پایین و درو باز کرد. سرمو همون داخل ماشین خم کردم و از شیشه جلو سعی کردم داخلو دید بزنم اما زیاد موفق نشدم. چند دقیقه ای گذشت و کسری سر و کلش پیدا شد نشست پشت فرمون و آهسته داخل حیاط شدیم. استرسی که می شم ته دلم خالی می شه و پیچ می خوره. با دیدن منظره باغ روی صندلی عقب ماشین یخ می زنم. یه باغ خیلی بزرگ زیبا ولی وهم انگیز مثلا تابستونه اما کلی برگ خشک شده روی زمینه انگار سال ها پاییز و بهار با هم مخلوط شده بودن و کسی دست به سر و روی باغ نکشیده بود. درِ سمت من توسط کسری باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایین خانوم ناصری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم و از جام کنده شدم بدون این که به کسری نگاه کنم در حالی که چشم می چرخوندم تا زیبایی باغ رو توی یه نگاه تجزیه و تحلیل کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه استخر خیلی بزرگ درست وسط حیاط بود که توش ل*ج*ن بسته بود و روش کلی برگ بود، یه عمارت بزرگ و قدیمی سر دیگه باغ بود که با جایی که من ایستاده بودم فاصله زیادی داشت و یه ساختمون نسبتا نوساز و کوچک تر هم همین ابتدا وجود داشت به غیر از محوطه کوچکی جلوی هر ساختمون و اطراف استخر سر تا سر باغ پر بود از درختان کاج. احساس کردم کسی پشت پنجره اتاق زیر شیروانی عمارت قدیمی ایستاده وقتی متوجه نگاه من شد از پنجره فاصله گرفت. رو به کسرا گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی اون جا زندگی می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسری با سردی جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قبل از این که ادامه حرفمو بزنم با تحکم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطفا در مسائلی که به شما مربوط نیست دخالت نکنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی بهم برخورد تصمیم گرفتم اصلا با این مرد خشن همکلام نشم. جلو جلو به سمت ساختمون نوساز راه می رفت. سرمو به سمت تراس گرفتم. پیرزنی خوش استایل عصا به دست با مَنِشی شاهانه و نگاهی مغرور به من زل زده بود بی اختیار در حین راه رفتن سرمو به نشونه سلام تکون دادم و از زیر تراس رد شدیم و دیگه ندیدم جواب سلاممو داد یا نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته ساختمون نوساز که می گم همچین تازه و نو نبود! نسبت به عمارت ته باغ تازه بود واِلا این هم دست کم از زیر خاکی نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو محکم روی گوشم گذاشتم. خیر سرم اومده بودم خونه درس بخونم اما از روزی که اومدم همش شاهد متلک های مامان و بابا به هم بودم. این دو هفته بهم زهر شده بود خدا رو شکر که فرداش قرار بود برگردم. دستامو که همچین حجاب خوبی برای نشنیدن صداها نبود رو از روی گوشام برداشتم احساس کردم صدای یکیشون قطع شده. از اتاقم اومدم بیرون. مامان روی راحتی جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت گریه می کرد. به سمت آشپزخونه رفتم و از یخچال لیوان آبی برداشتم. لیوان آب رو به دستش دادم ازم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی مهناز جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل کناری نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بازم دعوا؟! خسته نشدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان رو روی میز گذاشت و با انگشتای ظریفش شروع کرد به مالیدن شقیقه هاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالتم نمی کشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه بابا چی می گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه حق به جانبی گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به من میگه بیا بریم خونه دوستم مهمونی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوری نگاهم کرد که انگار منتظر بود طرفشو بگیرم اما من با خونسردی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب باهاش برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو گرد کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ معلوم هست چی میگی؟ مثلا ما از هم طلاق گرفتیما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کوره در رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طلاق!؟ کو؟ من که جدایی نمی بینم! خجالتم خوب چیزیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم و در حالی که از عصبانیت پامو به زمین می کوبیدم به سمت اتاقم اومدم و در رو بستم. از توی اتاق داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دفعه برم دیگه برنمی گردم تا شما دو تا بچه تکلیفتونو روشن کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظرم از مامان من پرروتر تو عالم وجود نداشت. طلاق گرفته بود اما همچنان داشت تو خونه پدرم زندگی می کرد. از پول بابام که خرج می کرد هیچ، مهریش رو هم می خواست و از پدرم هم بدبخت تر وجود نداشت که اول زنشو طلاق داده بعد داره مهریش رو می ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گوشی نسرین پیام دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلیط واسه ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت هشت صبح. کاش قبول می کردی امروز می رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم از خدا خواسته جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. زنگ بزن تعاونی اگه داره امروز می ریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ربع بعد به گوشیم اس داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت هشت امشب حرکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاه کردم ساعت سه بود. وسایلمو جمع کردم و لباسامو از رو بند برداشتم. به گوشی مهران پیام دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از بابا واسم پول بگیر. امشب می رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فورا زنگ زد. جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. چی شد؟ مگه فردا نمی خواستی بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا، اما به دلیل صمیمیت خانواده امشب می رم که دلم بیش تر تنگ شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لوس نکن خودتو! چیزی شده باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون شرایط همیشگی. حالا واسم پول می گیری یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیاد بگیر تابستونم می مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا هم داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعد از دانشگاه می رم گاراژ هر موقع خواستی بری بگو خودم میام می برمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونسته بود زیاد واسم پول بیاره. همون قدر هم که کنده بود خودش کلی بود. البته بابا آدم خسیسی نبود، این چند وقته یه خرده دستش تنگ بود. چند دقیقه ای منتظر موندیم تا نسرین هم برسه بعد از مهران خداحافظی کردم و سوار اتوب*و*س شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسرین با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه تیپی زدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم به پیشونیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ دیدی چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طفلک با ترس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مانتوتو جا گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه حالت خنده داری نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مانتوی من دست تو چی کار می کرد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خواستم بیام این جا پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدومو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سفیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای درد! گذاشته بودم هوا گرمی بپوشمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با محبت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکال نداره حالا همش سه هفته می خوایم بمونیم اون جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه تو نگفتم که! خودم می خوام تابستون اون جا بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه ترم تابستون برمی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پول ریختی به حساب دانشگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پولِ چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه مقدار باید پول بریزی تا تابستون سایت انتخاب واحد واست باز بشه که دیگه فرصتش تموم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو صندلیم فرو رفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل چهارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسری ساکم رو گذاشت پشت در. چند ثانیه بعد خانومی حدودا چهل، چهل و پنج ساله اومد نزدیک و ساکم رو برداشت. سلام کردم، جوابی زیر لب گفت و با دستش هدایتم کرد که داخل بشم. با دو دستم کیف دستی کوچکم رو جلوی شکمم گرفته بودم. یه سالن نسبتا بزرگ که پر بود از تابلوها و اشیا با طرح های قجری، مبل های سلطنتی، پرده های ضخیم و قهوه ای سوخته با کتیبه های هخامنشی. طرح کلی خونه قهوه ای بود، بیشترش هم تیره. کلا دکور ناشیانه بود، انگار هدف فقط گذاشتن اشیا گرون قیمت بوده و فخر فروشی. حال و هوای خونه بوی مرگ می داد. حتی پرده ها رو هم جمع نکرده بودن که لااقل نور بیرون فضای خونه رو زنده کنه. یکی نیست به من بگه تو حرف نزنی می میری؟! رو به اون خانوم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا پرده ها رو جمع نمی کنی؟ این جا خیلی تاریکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم نمی ذارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟! آخه روشن تر باشه قشنگیِ خونه بیش تر به چشم میاد که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو صدای خش داری از پشت سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون پرده ها هیچ وقت کنار نمی رن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا حضرت فیل! از نزدیک خیلی وحشتناک تره. شبیه مومیاییه. نفسم توی سینم حبس شد. همون پیرزنه روی تراس بود. چند تا پله پایین اومد و همون جا روی راه پله ایستاد. همین طوریش که از من بالاتر ایستاده بود سرش رو هم بالا گرفت و به سختی به من نگاه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جون خودم اسممو یادم رفت. همین طوری نگاه کردم. خانومه به پهلوم زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم با شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهناز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با همون حالت پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوزده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی جوون نیستی برای کار کردن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین انداختم و در دلم خونوادم رو سرزنش کردم. جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به پولش احتیاج دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون داد و در حالی که دوباره به سمت اتاق های بالایی می رفت با صدای بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زری اتاقو به مهناز نشون بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زری خم شد و ساکم رو از روی زمین برداشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به دنبالم بیاین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل پنجم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهناز یه چیزی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هدفونو از گوشم در آوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسرین - من تا به حال این موقع شب تو راه نبودم. حالا ماشین از کجا گیر بیاریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسرین یک سال از من جلوتر بود اما به دلیل این که تو اکثر درساش در جا زده بود می شد گفت فقط ده دوازده واحد جلو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست می گفت ما همیشه طوری حرکت می کردیم که هوا روشنی این ور می رسیدیم اما این دفعه ساعت دوازده یک شب می شد. ساری رو که رد کردیم فکری به سرم زد. سریع با ترانه تماس گرفتم. کلی بوق خورد بعد زمانی برداشت که فکر کردم خوابه و می خواستم قطع کنم. در حالی که مثل همیشه اول صدای قهقهش اومد جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جونم عشقم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرگ! سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی. ترانه جون زیاد شارژ ندارم. کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بوق اشغال اومد. تا خواستم فحش بدم گوشیم زنگ خورد. ترانه بود، فوری جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در به در چرا قطع می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشو لوس کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب، خودت گفتی شارژ نداری دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربونت جیجر. حالا بگو کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه حالت کش دار و با منظوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با شاهینم. چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یادم اومد که شاهین پسر خالشه. بی تفاوت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی نمی تونی بیای دنبالم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو راهم تا بیست مین دیگه می رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه میام. اتفاقا ما هم بیرونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی ناناز. پس میدون هزار سنگر منتظرم باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به روی چشم. منتظر هستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رومو به سمت نسرین کردم. شبیه گاوهای وحشی شده بود انگار داشت منو پارچه قرمز می دید و می خواست شاخم بزنه. ناخودآگاه لبخند زدم. یهو قاطی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه چی زنگ زدی به اون لک لک؟! مگه خودمون این جوری ایم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مچ دستشو کج کرد. از لفظش خندم گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راست میگیا! ترانه خیلی شبیه لک لکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با صدای بلند خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسرین با عصبانیت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کوفت. زنگ بزن بگو نمی خواد بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده از جام بلند شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا که زنگ زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی خودمو به سمتش خم کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک تو سرت داره با پسر خالش میاد. بذار ببینیم چه شکلیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباشو غنچه کرد. کمی فکر کرد و بعد با حالتی که انگار به نتیجه رسیده باشه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای به حالت اگه پسره زشت باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم از جاش بلند شد. سرعت اتوب*و*س کم شد. شاگرد راننده داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هزار سنگر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره تکرار کرد. به اتفاق نسرین پیاده شدیم. با فاصله کمی از ما 206 آلبالویی ترانه پارک شده بود. به محض این که شاگرد راننده ساکم رو از ب*غ*ل ماشین در آورد ترانه و شاهین هم از ماشین پیاده شدند. نگاه گذرایی به شاهین انداختم و به سمت ترانه دویدم. همدیگه رو ب*غ*ل کردیم. بعد از تو ب*غ*لش در اومدم و رو به شاهین سلام کردم. نسرین هم با هر دوی اونا سلام کرد. شاهین یه جوون نسبتا بلند قد، حدودا بیست و هفت هشت ساله سفید پوست چشمای قهوه ای روشن با موهای خرمایی مجعد، تقریبا شبیه به ترانه بود و قدش با ترانه که کفش پاشنه ده سانتی پاش کرده بود برابری می کرد. شاهین پشت فرمون نشست و ترانه هم کنارش من و نسرین هم پشت نشستیم. در حالت عادی که بی ریخت بودم، با گذشت چند ساعت توی اتوب*و*س قشنگ آرایشم ماست شده بود و صورتم کپک زده بود. من مونده بودم شاهین به چی من هر دقیقه از آینه ماشین زل می زنه؟ احتمالا داشت توی دلش دختر خاله خوشگلشو به خاطر دوستی با من سرزنش می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ترانه به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهنازی! بریم خونه ما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فورا جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیز. تا همین جاش هم مزاحم شدم بسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافش رو لوس کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه مزاحمتی؟ نکنه دوست نداری بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهربون نگاهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیوونه! باید برم خوابگاه. ناسلامتی فردا اولین امتحانه. ایشاا... یه شب دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند به ظاهرش می خورد راضی نشده باشه اما گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قول دادیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش لبخند زدم. جای تعجب داشت که شاهین اصلا حرف نمی زد. اگه موقع سلام کردن صداشو نشنیده بودم. مطمئن می شدم که لاله. رو به ترانه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم طرف برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه هم بهش آدرس خوابگاه رو داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابتدا نسرین پیاده شد. در حالی که داشتم پیاده می شدم رو به ترانه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بازم شرمنده که مزاحم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترانه مشکوک نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده تو جوجه مودب شدی هی تعارف تیکه پاره می کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دست زدم پشت سرش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گمشو لــــوس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهین هم خندش گرفت. رو به اونم تشکر کردم، با طمانینه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می کنم وظیفه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم. خندم گرفته بود. چه وظیفه ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
رمان های مشابه
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید