رمان دالیت به قلم نیلوفر قائمی فر
دالیت در آیین هندیا به طبقه ای گفته می شه که از نظر مالی در سطح پایین هستند و از خیلی از خدمات اجتماعی محرومند و معمولا برای کارای پست جامعه منتخب میشن چرا رمان به این اسم نامیده شد؟ توی این رمان نه قرار کسی فقیر و کسی غنی باشه نه کسی خدمتکار یه خونه است نه کسی کار پستی داره و نه کسی هندیه… این رمان مثل سایر رمان هام از ژانرهای شخصیت هایی که به یه نوع اختلال عامیانه که معمولا تو جامعه به شکل یه انسان عادی ولی مشکل دار زندگی میکنن انتخاب شده که لازم به ذکره که خیلی از دخترا هستن که در خونواده دچار این موقعیت هستند و علت اصلی نوشتن این رمان ؛بیان سرنوشت دختریه که در این موقعیت هست و تصمیمی میگیرد که اونو تبدیل به یه دالیت میکنه حالا چرا دالیت ؟ چرا بهش میگن تو یه دالیتی؟نه میره هند،نه بد کاره میشه نه….خیلی از حدسیات دیگه …پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۳ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
داليت در آيين هنديا به طبقه اي گفته مي شه که از نظر مالي در سطح پايين هستند و از خيلي از خدمات اجتماعي محرومند و معمولا براي کاراي پست جامعه منتخب ميشن
چرا رمان به اين اسم ناميده شد؟
توي اين رمان نه قرار کسي فقير و کسي غني باشه نه کسي خدمتکار يه خونه است نه کسي کار پستي داره و نه کسي هنديه…
اين رمان مثل ساير رمان هام از ژانرهاي شخصيت هايي که به يه نوع اختلال عاميانه که معمولا تو جامعه به شکل يه انسان عادي ولي مشکل دار زندگي ميکنن انتخاب شده که لازم به ذکره که خيلي از دخترا هستن که در خونواده دچار اين موقعيت هستند و علت اصلي نوشتن اين رمان ؛بيان سرنوشت دختريه که در اين موقعيت هست و تصميمي ميگيرد که اونو تبديل به يه داليت ميکنه حالا چرا داليت ؟ چرا بهش ميگن تو يه داليتي؟نه ميره هند،نه بد کاره ميشه نه….خيلي از حدسيات ديگه …پایان خوش
نميخواستم به کارم فکر کنم اين تصميمي بود که سه ماه قبل گرفته بودم،براش برنامه ريزي کرده بودم،ميدونستم دارم چيکار ميکنم،براي خيلي ها عاقلانه نيست ولي براي من هست،اين تنها تصميمي بود که دارم خودم ميگيرمش،اين زندگي منه،هرگز به روياهام نميرسم ولي ميخوام براي دو روز،فقط دورز تجربش کنم..
براي هزارمين بار گفت:
-فکراتو کردي؟ميدوني داري چه بلايي سر خودت مياري؟!
-بلا نيست،اين شبِ به واقعيت پيوستن روياي منه.
-ميدوني اگه خونوادت بفهمن چي ميشه؟!
-نميفهمن،چرا اينقد منو سوال و جواب ميکني؟چرا شيوه ي پند و اندرز گرفتي؟اين زندگي منه،باهات صحبت کردم تو هم قبول کردي..
بعد ده پونزده ثانيه نگاه کردن بمن گفت:
-چرا من حالا؟!
-چون عاشقت بودم وهستم ميخوام با کسي تجربه کنم که سرش به تنش بي ارزه با کسي که دوسش دارم،هميشه از وقتي که خودمو شناختم ميخواستم با کسي ازدواج کنم که تمام و کمال باشه،واسه خودش کسي باشه،برو بيايي داشته باشه،حرفش توي هر مجلسي بخاطر موقعيتش،شخصيتش،شغلش،زندگيش،... برش داشته باشه،نقل دهن هر کسي باشه،ميخواستم توي خونه ي همچين آدمي زندگي کنم،خانميشو بکنم،همسرش باشم،مادر بچه هاش باشم؛ميخواستم اونقدر بهش وابسته بشم که همه بگن اگر يه روز ازش جدا بشه ميميره...
بهم بگن:«اوووه..اينقد لي لي به لالاش نذار مگه تحفه است؟!»
منم بگم آره واسه من تحفه است،اگر اينطوري براش نکنم از من بهتراش براش هست بايد انقدر سنگ تموم باشم که هيچ کس رو بمن ترجيح نده
هرگز از کارکردن بيرون از خونه خوشم نمي اومد چون مي خواستم تمام وقتمو تمام انرژيمو واسه مردي که سالها براي بدست آوردنش براي خدا عز و التماس کردم،دعا کردم،نماز خوندم...سمت هيچ پسري نرفتم نذاشتم مهر هيچکسي به قلبم بشينه،نذاشتم کسي به قلمرويي که براي اون آماده اش کردم وارد بشه،همه به کارام مي خنديدند ولي براي من ارزش کارام بالاتر از اين حرفا بود،توي دوره زمونه اي که نداشتن دوست پسر بي کلاسي و امّلي،نرفتن تو facebook و چت نکردن عقب موندن از زنگديه..من اين تفکر و رويا رو انتخاب کرده بودم،نيمي از زندگي مجرديم خلاصه ميشد تو رويايي که براي آينده ساخته بودم،آنقدر اين آرزو بزرگ و محکم بود که خيلي ها رو منتظر کرده بود ببينند اين ليلي بي مجنون آخر به کجا مي رسه؟!بين دوستام هميشه علامت سؤال بودم،اينقدر ازش بدون اينکه بدونم کيه و چجوريه و اصلا وجود خارجي داره يا نه براي همه گفته بودم که گاهي احساس مي کردند تو زندگيم هست که اينقدر واقعي و ملموس ازش حرف مي زنم.
بهم نگاه مي کرد يه نگاه توأم با هزار احساس که سردسته ي احساساتش ترحم بود و سردرگمي،مي دونستم بين عقل و رودروايسي و قسم و آيه و گريه زاري هاي من و منطق گير افتاده و اين از چشماش معلوم بود...
نفسي کشيدم بهش نگاه کردم و گفتم:
-وقتي مامان و بابا داشتن مي رفتن مکه يه نامه بلند بالا براي بابا نوشتم و داخلش از تمام آرزوهام درمورد مرد آينده ام حرف زده بودم چون شنيده بودم اگر پدر براي فرزندش دعا کنه تمام ريشه ها ي ريششم ميگن آميـن؛هر دختري همچين کاري نمي کنه ولي من نامه رو نوشتم و به بابام گفتم:«وقتي رفتي تو هواپيما قبل اينکه برسي به شهر پيامبرم اين نامه رو بخون»آنقدر عزيز بابا بودم که حد نداشت،اصلا وقتي از عشق حرف مي زدند و مي خواستم بفهمم عشق يعني چي علاقه ي بابا رو نسبت به خودمو مي سنجيدم و با تک تک سلول هام درمي يافتم عشق يعني حسي که بابام به من داره...بابا نامه رو خوند و هر جا که رسيد نماز خوند...
اشکام صورتمو نمناک کرده بودند و بغض حنجره امو به درد آورده بود بهش نگاه کردم و گفتم:تا به باباجونم زنگ مي زدم مي گفت:«باباجون هر جا رسيدم برات نماز خوندم،تو مسجد پيغمبر نمي دونم درست ميگم يا نه ولي يه جاي طلايي هست که ميگن هر کي نماز بخونه خدا جواب رد بهش نمي ده...»،عليرضا بابام اونجا برام نماز خونده بود مي دوني چرا؟!چون فهميده بود که اگر من زن هر کي بشم از بس که خودمو آماده کردم و قلبمو پيشاپيش عاشقشه خوشبختش ميکنم،پس نبايد هر کسي شوهر من مي شد،مي دوني چرا؟!چون من عزيزدردونه ي بابام بودم،چون عشق و جونش بودم،گلش بودم نبايد گلش که آنقدر وابسته و حساس بارش آورده تو دست هر کسي بره و پرپر بشه،قلبمو پيش بابام توي نامه رسوا کرده بودم؛به خدا از ترسش اونقدر دعام کرده بود،مي گفت:«اگر گير کسي بياد که قدرشو ندونه بچه ام از دست ميره»،ولي عليرضا چرا دعاي بابام نگرفت؟!خدا حتي عشقم ازم گرفت،بابايي که اين همه عاشقم بود و دوستم مي داشت!ميگن اينطوري نگم خدا قهرش مي گيره تو کار خدا نبايد دخالت کرد،با بغض گفتم:«ديگه نمي گفتم ولي چرا خدا قهرش گرفت؟!»
عليرضا با عصبانيت کنترل شده گفت:
-تو داري حماقت ميکني و ميگي قهر خدا؟!نکنه خدا برات پيغوم پسخوم هم داده که ما خبر نداريم؟!
-پيغوم از اين واضح تر؟من بعد از مرگ بابا حق ازدواج ندارم.
-تو بچه اي!ميدوني چيه؟بزرگ نشدي،اميرعلي راست ميگه که نگار همون نگارکوچولوئه!نميدونه که حتي عقل و روح تو هم بزرگ نشده که هيچ گير يه حماقت بدجور هم افتادي.
تا از جا بلند شد گفتم:
-عليرضا تو به جدت قسم خوردي.
-قسممو ميشکونم،کفارشم ميدم.
قلبم از جاش کنده شد،با هول و ولا گفتم:
-مديونت کردم.
عليرضا عصبي و شاکي گفت:
-تقاص مديونيمم ميدم.
با عصبانيت و حرص درحالي که موهامو از قسمت شقيقه تو چنگم گرفته بودم جيغ زدم:
-تو حق نداري،به من قول دادي.
عليرضا هم بلند تو صورتم داد زد:
-من غلط اضافه کردم.
تو چشماش دلواپس و خودباخته نگاه کردمو با صداي لرزون و چشم گريون گفتم:
-عليرضا من فقط ميخوام قلبمو آروم کنم.
با عصبانيت و حرص و دندون قرچه از ميون دندون هاي رو هم فشرده اش گفت:
-آخه ديوانه،ديوانه ي احمق،ميفهمي چي داري ميگي؟!ميفهمي چيکار ميخواي بکني؟!
سرمو بالا گرفتمو با حرص و صداي خش دار گفتم:
-من زنتم..!
با لحن من تو چشمام درحالي که خيره بود محکم تر گفت:
-فسخ ميکنم.
جيغ زدم:
-حق نداري فسخش کني،تا پس فردا زنتم.
روشو به طرفم برگردوند و آروم تر گفت:
-پاشو لباس بپوش ميبرمت خونتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص و نفس زنان از عاز تو سينه ام گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه بري با يکي ديگه تجربه اش ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو غلط اضافه ميکني،منِ احمق چرا اول بسم ا... به هرمان نگفتم که دردونه تون زده به سرش؟!چرا قبول کردم بيارمت اينجا؟!استغفرا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار شيطون بود،من نامزد دارم نگار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو که دختر نيستي،نامزدت از کجا ميفهمه با يه زن ديگه بودي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکه خورده و تأکيدي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدا که هست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو زمين کوبيدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من زنتم،الأن زنتم،خدا ميدونه که محرمتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجيه گرانه تو چشمام نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خيانت خيانتِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق به جانب سينه مو صاف کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتي زنت شد خيانتِ،اون الأن در حد يه نشونِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصي شده نگام کرد و بعد خيلي جدّي و با جذبه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو جمع کن بريم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لجبازي و تخسي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم که اگه بري ميرم سراغ يکي ديگه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو غلط کردي که ميري سراغ يکي ديگه،آنقدر اون حس لعنتيت بهت فشار مياره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض و گريه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من هوسي در سر ندارم،ميخوام يه عمر زندگيمو تو دو روز خلاصه کنم،به تو چه ربطي داره؟!زندگي منه،احساس منه،ميخوام با تو تجربه کنم ولي اگر تو نباشي يکي ديگه رو پيدا ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعد نون و نمک خوردن سر سفرتون،نمکدون شکوندن وام انسانيت نيست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهامو از قسمت جلوي سرم محکم تو دستم گرفتم و با حرص درحالي که دندونامو رو هم ميفشردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من راضي،تو راضي،گور باباي ناراضي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا با عصبانيت گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به اسم خدا و پيغمبر و ربّ و رسول و مديوني و نفرين منو وادار کردي،چه رضايتي لعنتي؟!تو تهديد کردي که بلا سر خودت مياري بس که احمقي ترسيدم،قسمم دادي؛خاک بر سر من که خام قسم تو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گريه به پاش افتادمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علي...عليرضا...دو روز تحملم کن،بعد برو هر جا که ميخواي با هرکي که خواستي،يه عمر مديونت ميمونم تو هم راز منو نگه دار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا با حرص آرنجمو گرفت و بلندم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه قراره بميري؟از کجا ميدوني هرگز ازدواج نميکني؟!؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا با حرص آرنجمو گرفت و بلندم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه قراره بميري؟از کجا ميدوني هرگز ازدواج نميکني؟!؟!؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميشه،نميخوان،نميذارن؛وقتي يه پسري ميمونه همه ميگن پسر که نميتونه تحمل کنه بايد زنش داد ولي وقتي يه دختري ميمونه ميگن وا اگه شوهر کنه مادرش چي؟!تنها بمونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيا اگه پدرش زنده باشه و مادرش مرده باشه ميگن پدرش چي؟!تنها بمونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلي من حاضرم صدهزار سال تنها بمونم ولي سايه ي مادرم از سرم کم نشه،با تمام وجودم ميخوامش ولي اين آرزوي فاني رو فقط با قلبم ميخوام بعد اين دو روز قلبمو خاک ميکنم،سياه مي پوشم و فکر ميکنم بيوه ام و اسمي نميارم و با تجربه ي دو روزم زندگي ميکنم.من قيد قلبمو با دو روز ميزنم ولي قيد مادرمو نميزنم،بخاطر اون تنهاييش هرگز نميخوام و نميتونم ازدواج کنم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شايد با کسي ازدواج کني که مادرتم بياره پيش خودتون و ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کي؟!تو اين دوره زمونه؟!تو خودت حاضري مادر سمانه رو بياري با خودتون زندگي کنه؟!يا مادر خودتو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-موضوع ما فرق داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واسه شما فرق داره واسه هزار نفر ديگه هم يه فرق ديگه داره،تازه به مادرم يه بار اينو گفتم،گفت:«خب من طبقه ي پايين تو طبقه ي بالا،بازم تنهام»گفتمش:«پس چي مادر من؟بايد حتما بين ما باشي که تنها نباشي؟!تو دوست داري اولين روزهاي زندگيت که مملوء از عشق و احساسي عزيز ديگه اي هم کنارت باشه؟»من نميخوام تو ميتوني علي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا نگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو عجولي نگار،بچه اي،در آينده لعنت ميفرستي به امروز به من..آه تو دودمان منو به باد ميده چون ميگي من بچه بودم و احمق تو که خير سرت دوازده سال از من بزرگتر بودي،دکتر اين مملکت بودي تو چرا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عليرضا تو الگوي من براي انتخاب بودي؛عليرضا به چشمام نگاه کرد و گفتم:همه رو با تو مقايسه ميکردم اگر شبيه تو نبود اصلا از دايره ي مخلوقات خدا جدا بود اگر الأن هم تو رو انتخاب کردم چون ميدونم،ميدونم براي اين دو روز توئي که زندگي اي که ميخواستم رو بهم ميدي،بذار با تو تجربش کنم،اگه بري ميرم سراغ يکي ديگه،از کارم منصرف نميشم ولي روحم داغون ميشه،قلبم از اين مرهم بيشتر مي شکنه،چون بيرون از اين خونه،خارج از وجود تو همه فکر ميکنن من يه دختر بدم،تو از راز قلبم مطلعي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا عصباني و با تند مزاجي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار..نگار..اي نگارِ احمق ميگم اشتباهه اشتباه..غلطه غلــط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يادته دفعه اولي که خواستگار داشتم؟وقتي بهم گفتي مبارک باشه گفتم:«عليرضا تسلـيت»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبي که بله برونم بود اگر قيافه هاي هرمان و بهزاد رو ميديدي فکر ميکردي هرآن ميخوان بيان پره رو قيمه قيمه کنن،اگر صورت مامانمو ميديدي کپ ميکردي،خون گريه ميکرد..انگار ميخوان منو به بردگي ببرن،آخر هم يه سنگ به بزرگي خدا سر راه يارو گذاشتن گفتن هرّرــي!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفعه ي دومو يادته؟!هرمان وسط مجلس خواستگاري دماغ پسره رو شکوند چون فقط هم دانشکده ايم بود!!!!چند وقتي هم دنبالم بود و من بهش راه نميدادم خب حالا که اومده خواستگاري بذاريد خودم تصميم بگيرم،وقتي نميخواين چرا اجازه ميدين بيان بندگان خدا؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي هم اينارو ميگفتم مامانم ميگفت:«از بس که تو ميگي نميذاري هيچکس بياد،من هرچي خواستگار دارم شماها رد ميکنين؛هي بيان بيان..گفتيم چه آش دهن سوزي هستن خب بيان»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا آش دهن سوز نبود،اصلا ازش خوشم نمي اومدفقط ميخواستم پاش برسه خونمون!برات مسخره است تو کتت نميره حرفام،تو کت هيچکس نميره چون جاي من نيستين؛لبهامو روي هم فشردمو به در و ديوار نگاه کردم و ادامه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفعه هاي بعدي کافي بود تا خود پسره بياد جلو تا روزگار من و پسره سياه بشه،اگر مادرش مي اومد جلو مامانم که با بدترين شيوه بنده ي خدا رو دک ميکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«عليرضا خسته و درمونده نشست رو مبل و آرنجاشو گذاشت رو پاهاشو خم شد سمت پايين و سرشو جوري که صورتمو ببينه بالا آورد و از پايين نگام کرد»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد که دليل ميخواستي،يکي سنش کمه يکي زيادِ يکي چون دانشجوِ يکي شغلش شغل نيس!يکي قدش کوتاهه يکي خيلي بلندِ درازا عقل ندارن...!!!بابا مگه من نبايد انتخاب کنم؟!نبايد تصميم بگيرم؟!عليرضا منو نميبينن،من ميخوام خودم براي زندگيم تصميم بگيرم،خودم،خودم،خودم...من بايد بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم خيال ميکنه خودش ميخواد شوهر کنه ميره پسره رو ميبينه حرف ميزنن جواب رد هم ميده بعد دو سه ماه که ميگذره تازه ميگه يکي اومده بود اينطوري بود گفتم نه!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اينکه منو نميبينن پر از کينه ام و حرص،انگار من حقي تو زندگي ندارم،من حق خودمو ميخوام،باشه ازدواج نميکنم اصلا داغشو به دل همشون ميذارم ولي خودم انتخاب ميکنم با کي باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اينکه ديگران براي آينده ام تصميم گرفتن و من حرص خوردم خسته ام،بذار تمومش کنم تا وقتي به يکي ميگن نه خوشحال باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا بلند شده بود و حين حرف زدنم دور و برم قدم ميزد،رفت روي لبه ي تخت نشست و آروم درحالي که سر به زير بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قسمت نبوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قسمتو جواب خونوادم تعيين ميکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجيه گرانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حتما به صلاحت نبودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عليرضا با يه حالت خاص که يعني همون خر خودتي نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا من نوزده سلامه فقط دوبار وقتي که بابام زنده بود خواستگار داشتم مابقيشون توسط خونوادم از ميدون اوت شدن.وقتي ميشنوم دوستام از خواستگاراي مختلفشون حرف ميزنن و آخر ميگن:«نگار؟!تو چرا خواستگار نداري؟!»انگار تير ميره تو قلبم،براي تو که پسري اين حرفا معني نداره واسه اون دختري هم که آزاد و بيخيال امر و نهي دين و ايمونِ هم اين حرفا معني نداره،براي دختري عين من که تو چهارچوبِ مثل من روياپرداز بوده،مثل من دعا و ثنا کرده اين حرفا يعني معني....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا پاکت سيگار خارجي و مشهور و گرون قيمت Dunhillش رو از رو گل ميز کنار تخت برداشت و رفت کنار پنجره و يکيش رو روشن کرد وبرگشت بمن نگاه کرد که گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سيگار نکش؛تو مثلا يه پزشکي،داري دو دقيقه از عمرتو کم ميکني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي بم و آروم مردونه ش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علمتو برا خودت نگه دار،اين همه درس خوندي عقلت قد بچگي هاتم نميرسه،حداقل بچه که بودي يه حرفيو که بهت ميزديم تو سرت ميرفت اونقدر احمقي که اين قضايا باعث شده هم کور باشي هم کر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوست هرماني ديگه،مثل اون فکر ميکني..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا برگشت نيم نگاهيي بهم کرد و پوزخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر کي عاقلانه فکر کنه از نظر تو بي منطقِ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص روي تخت به طرفش که هنوز پشت پنجره ايستاده بود نيم خيز شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا همش سعي ميکني منو از تصميمم منصرف کني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص به طرف من دو سه قدمي رو برداشت و نيم خيز شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون ميگم تو از فردا خبر نداري،بي گدار به آب نزن،به مولا بعدا مثل سگ پشيمون ميشي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن قبلي ولي شمرده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مـن از دِ واج نمــيکـنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمرشو صاف کرد و آروم تر ولي با يه خشم دروني که مهارش ميکرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مادرت اينا فقط يه کم وسواس دارن،من از اميرعلي شنيده بودم که چه نظري نسبت به ازدواجت دارن ولي اينو هرکس ميفهمه و ميدونه که اين فقط يه وسواس مادرانه و برادرانه نسبت به دختر عزيز خونوادس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن عاصي و عصبي ولي با صداي کنترل شده و آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عليرضا هرمان بهم گفته حق نداري ازدواج کني چون مامان تنها ميشه،بهزاد که اصلا دور تفکرات و مسؤوليت نسبت به خونوادشو خط کشيده و تمام زندگيش شده زن و بچش..نينا هم که حرف هرمانو ميزنه و ميگه:«بهزاد که هيچي،هرمان چند روز ميتونه مامانو ببره پيش خودش ولي خب صداي زنش درمياد اونم آدمه ها،نميخواد با مادرشوهر زندگي کنه،منم ببرم خونم صداي سيروس درمياد!ديدي که آب مامان و سيروس توي يه جوب نميره،پُر پُر يه روز همديگه رو تحمل ميکنن،مامان تنها ميشه؛اين همه شوهر نکردن تو هم روش،مگه ديوونه اي ميخواي شوهر کني؟!؟!فکر کردي من خوشحالم بشور،بساب،بپز،بچه داري،خونه داري کنم آخرش هم دوقورتومين آقا رو بشنوم؟!فکر کردي مردا آدمن؟!نه جونم..عين گربه بي صفت،عين بوقلمون هفت رنگ،هر سال يه رنگشون رو ميشه،عين خروس پاي هر مرغي که وسط بياد چشمشون دور اون يکي ميگرده،از خدام بود جاي تو بودم،مجرد..بيکار..بدون دردسر..درستو بخون و زندگي کن،حقوق بابا رو هم که ميگيري،مگه ديوونه اي بيفتي تو دست اين مرداي امروزي؟!واي واي خدا به دور کنه،قربون سيروس که يه جو معرفت داره فکر کردي پسراي الأن ميشن شوهر؟!خودشون شوهر ميخوان»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا که داشت سيگارشو توي جاسيگاري لِه ميکرد هونجوري که چشماش روي سيگار که داشت دوداي آخرشو ميداد،بود،متفکرانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه بفهمن چي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميگم گفتين شوهر نکن باشه من که تا ابد بايغوش ميشم لااقل ناکام نباشم گناهي هم تو کار نبوده،چيکارم ميخوان بکنن؟!بزنن منو؟!بزنن،مرگ يه بار شيون يه بار،ميخوان ازم رو برگردونن؟!نميتونن چون به من محتاجن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو که اينقدر بابا بابا ميکني،بابات راضيه همچين کاري بکني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانيت و صدايي که خود به خود بالا ميرفت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چرا شدي وجدان من؟!تو که بايد از خدات باشه،ازت يه خواهشي کردم چرا اينقدر صغري کبري ميچيني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا با عصبانيت و حرص تو صورتم داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من اوني نيستم که تو فکر ميکني من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص پريدم تو حرفشو تو چشماش با لجاجت نگاه کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخواي بهت ثابت کنم که تو يه مردي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم به درآوردن لباسام...«ترم قبل يه استادي داشتم روانشناس بود؛ميگفت مردا غريزشونه..گناهي ندارن نميتونن دربرابر زيبائي هايي که قبلا پوشيده بوده و حالا از شي حجاب برداشتن و مقابلشونه ايستادگي کنن،اگر حلالشون باشه که ديگه اصلا اگر دوتا ترمزدستي بنام عزت نفس يا نفس لوامه و وجدان مقابلشون بود اگر دين و ايمان جلوشون مي ايستاد به کام حلال بودن ديگه ترمزدستي اي که وجود نداره هيچ همون دين و ايمان به جلو سوقشون ميده»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرق رو پيشوني عليرضا نشسته بود با صداي لرزون درحالي که نگاهش به پائين بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگــار بس کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتش کنار پاش گره شده بود و ميلرزيد،سر شونه هاش به وضوح ميلرزيد،گوشاش سرخ شده بود،رگهاي کنار گردنش و کنار شقيقه ش متورم شده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تنت ميلرزه عليرضا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلوزمو که پرت کردم روي سينه اش تو چنگش گرفته بود،صداش ملتمسانه تو فضا پيچيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار با من اينطوري نکن نامروّت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جلو رفتم و آروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من زنتم حلالتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه عليرضا رفيق بچگي تا بزرگي و کنوني هرمان نبود،هموني که سر و تهشو ميزدن با داداشش اميرعلي خونه ي ما بود،همون عليرضايي که تمام دوران مدرسه م هرمان با اون مي اومد دنبالم،تمام جاهاي تفريحي اي که خواهرا و برادرا ميخواستيم بريم اون وبرادرش پايه ما و جمعمون بودن..ديگه اون عليرضايي که هجده نوزده ساله بود و به منِ هفت هشت ساله ديکته ميگفت و تيکه کلامش اين بود که«نگار سر به هوا نباش،حواستو جمع کن دختر»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه منِ نگار هفت هشت ساله ديکته ميگفت و هي حرص ميخورد و ميگفت«نگار دقت کن،چرا اينقدر سر به هوايي؟!من گفتم"کوکب" نه "کوتب"!نکنه من لهجه دارم هان؟!»من هم با تموم بچگيم ميخنديدمو ميگفتم«آره تو لهجه داري»اميرعلي و هرمان هم هميشه ميگفتن«عليرضا چه حوصله اي داري تو ديگه..سر و کله زدن با نگار..نچ نچ نچ»عليرضا هم رو به هرمان ميگفت«تو هم اگه خواهر نداشتي و آرزو داشتي يه نگارکوچولو داشته باشي الأن باهاش سر و کله ميزدي»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضاي بيچاره اي که شب کنکورم تا صبح بيدارش نگه داشتم تا تست رياضيات گسسته و هندسه ي تحليلي و جبر خطي باهام کار کنه،حالا...حالا من براش اين حال و روزو ساختم..گريشو درآوردم.. با زاري گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار هم با خودت بد کردي هم با من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«من راضي بودم چون از اول هم همينو ميخواستم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکن نگار،تو نگار کوچولوي رفيقمي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولي همين چند دقيقه پيش نگارِ تو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکاش رو صورت خودم ميريخت،تا حالا مردي به با وجداني عليرضا نديده بودم..توي قلبم انگار آتيش روشن کرده بودن،انگار تمام جراحتهاش به واسطه ي عليرضا مرهم ميخورد،..حس تازه اي داشتم..يه حس پيروزي بالأخره تصميمي بزرگ براي زندگيم گرفتم اونم با عليرضابودن..هميشه اينو ميخواستم..تو تمام روياهام عليرضا بود،خواسته و ناخواسته تموم فکر و ذکرم خواه ناخواه به سمت اون سوق ميخورد....از روم بلند شد و منو تو بغلش کشيد و سريع دستمو تو موهاش بردم و نوازشش کردم،تو چشمام خيره بود ..گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار تو خراب کردي و من آتيش زدم،لعنت به من لعنت به تو نگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شب منو خراب نکن،امشب عروسيمه حتي اگه جشني نباشه،اگه کسي برام آرزوي خوشبختي نکه،اگه منو از زير قرآن رد نکنن يا پشت سرم آب نريزن و آرزوهاي قشنگي بدرقه م نکنن....بذار..بذار اين دو روز رو اندازه ي بيست سال زندگي کنم،مامان اينا فکر ميکنن با دوستاي دانشگاهم رفتم مشهد،خيالشون راحتِ،خيالِ من راحت تر از هر لحظه ي زندگيمه،کنار توئم..تو تنديسي از اوني هستي که من ميخواستم و ميخوام..دارم نفس راحت ميکشم عذابم نده،کار از کار گذشته پس حداقل آزار نده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وجدانم داره ميکشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخوابونم وجدانتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي صبح شده بودبارون ديشب هم بند اومده بود،صداي پرنده ها به گوش ميرسيد،خوابم سبک بود،تا صداي پرنده ها رو شنيدم بيدار شدم؛اولين چيزي که به يادم اومد عليرضام بود،خوابِ خواب بود،فقط نگاش کردم،ميخواستم با اون قيافه ش کنار خودم با شرايطي که داشتيم تو ذهنم حکش کنم،موهاي مشکي،ابروهاي بلند و مرتب که خيلي پهن نبودن ولي نه پهن بودن!!پوست سفيد گندمي،چشماش که قربونشون برم الان زير پلکشن و بسته وي درشتن و مشکي..حالت چشماش فقط با رنگ و طرز نگاهش لعاب ميگرفت،بينيش عملي بود!چقد هرمان مسخرش ميکرد،عليرضا هم با حرص ميگفت«انحراف بيني داشتم هرمان نفهم،دکتره گفت اينهمه خرج ميکني خب ريختشم درست کن وگرنه عمل نميکردم»به هرحال به زيبائيش افزوده بود،نگاهم روي لبهاش موند يادمه از يکي تو دانشگاهمون خوشم اومده بود که دوستم هستي ازم پرسيد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا ازش خوشت مياد؟!آنقدرها هم آدم باحالي نيست که!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يه شعف و ذوقي خاص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه مدل لب و دهنش منو ياد عليرضا ميندازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستي عاصي نگاهم کرد و زد به بازومو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش بجاي اينکه دنبال مشابه عليرضا باشي آستين بالا بزنب و بري زن خود عليرضاخـان بشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافسوس وار گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عليرضا منو نميخواد،هرگز نمياد جلو چون رفيق صميمي هرمانِ؛ميدونه هرمان چه تعصبي روي من داره،از هرمان شنيدم رفته خواستگاري....بعد بي اختيار چشمام پر اشک شد و گفتم«خوشبحال دختره علي خيلي آقاسـت..»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم ميخواست به هستي بگم دو روزه زنشم،دو روز خدايا اين دو روز رو اندازه ي صد سال طول بده قد هزار سال،قد عمر حضرت نوح،قد بلندي آسمونات...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار روي احساسي که نسبت به عليرضا داشتم نفت ريختن تا گـُر بگيره از ديشب تا حالا اينطوري شدم،از کنارش بودن غرقِ يه حالي شدم که توصيف ناشدنيِ،قلبم انگار هي آب ميشه و از نو ساخته ميشهو هربار با يه آغاز کارش شدت و سرعت بيشتري ميگيره وقتي که ميبوسيدمش انگار زمان مي ايسته،حتي صداي پرنده ها هم به گوش نميرسه،حتي نفس کشيدن هم سخت ميشه و يادم ميره.. و تمام من و تمام احساس و ادراکم در اون لحظه خلاصه ميشه،ازش دور نشدم ولي انگاري دلتنگ تر از لحظه ي قبل ميشم اينو قبلا با هيچکس حس نکرد بودم،چطوري اينطوري شدم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون ميدونم چهل و هشت ساعت ديگه از دستش ميدم؟!حالا ثانيه ها هم برام ارزشمند شدن،هر ثانيه شماري که يه دونه حرکت رو به جلو ميکنه انگار يه سال از عمر منو کم ميکنن..به انگشتاش نگاه کردم حتي دلم ميخواست با کسي ازدواج کنم که مدل ناخون هاي عليرضا رو داشته باشه،تا اين حد؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم،يکي از لباس هايي که گذاشته بودم تا تو خونه ي آينده م برا شوهرم بپوشم رو با خودم آورده بودم،پوشيدمش..با یکم رسیدگی بیشتر از حد معمول چقدر قيافم عوض شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرايش کردم اونقدري که هميشه دوست داشتم ولي ترس از بقيه نميذاشت..به حدي تأثير داشت که به جرئت ميتونم بگم زيبائيمو دو برابر کرد..کمالا شبيهِ يه زن شده بودم.همون صندل هاي سرخابي و قشنگي که با تموم سليقه م خريده بودم رو هم پا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي ويلائي اي که کرايه کرده بودم همه چيز بود،تمام پس اندازمو خرج اين دو روز کرده بودم تا اين دو روز استثنائي واسم همه چي تموم باشه،تمام پولي که بابت ارث پدري پدرم به من رسيده بود چيزي حدود دوسه ميليون تومن بود..از توي اينترنت پيداش کرده بودم..يه معامله ي تميز تلفني و نتي که بابت هرشب اونم توي آذرماه سيصد چهارصد تومني پياده شده بودم تا شبيه خونه ي روياهام باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفره ي صبحونه رو همونطور که دوست داشتم،با همون تدارکاتي که ميخواستم فراهم کرده بودم،بوي کيک تاوه اي شهددار فضاي خونه رو پر کرده بود..بوي نون تست داغ بوي شير داغ..مرباي بهار نارنج.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا توي راهروي اتاق ها که روبروي آشپز خونه بود ايستاده بود بي اختيار زير لب براش خوندم«ماشاءلاله ماشاءلاله لا حول ولا قوّه الّا بلاعلي عظيم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدبلند،چهارشونه..هيکلش نقص نداشت انگار خدا قالب زده بود..از نظر من اندامش تک بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگـار!!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاج و واج نگاهم ميکرد،تا حالا فقط با حجاب و بدون آرايش و پوشيده منو ديده بود،جز ديشب!البته نه با اين لباس و قيافه که به زيبايي هر کسي مي افروخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بيا صبحونه بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو که با خودم ببرمش سر ميز که دستمو کشيد طرف خودش و صورتمو موشکافانه نگاه کرد و آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار چقدر عوض شدي؟!!!يه لحظـه..يه لحظه نشناختمت دختر!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واسه خاطر همسرم واسه خدا هيچ چيز زيباتر از اين نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گرفتم و به طرف ميز هدايتش کردم،به ميز نگاه کرد و با دهن باز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار چه خبره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امروز اولين روز متأهليمه،ميخواستم هر روز اين کار رو بکنم هر روزِ من توي اين زندگي بيست سال ميگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش توي فنجون چاي ريختم،هنوز خيره به سفره بود،نشوندمش رو صندلي و خودمم روي پاش نشستم،با تعجب نگاهم کرد براش يه لقمه کره و مربا گرفتم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودم ميخورم،تو غذاتو بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من ميخوام برات لقمه بگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه درک کرده بود،لقمه رو ازم گرفت،دست انداختم دور گردنش ولي خودمو بهش نزديک تر نکردم و خيره نگاهش کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هم بخور ديگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتي تو رو ميبينم سير ميشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرعه اي از چاي خورد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چقدر خوش طعمِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با خودم بهار نارنج آورده بودم،اينو غائم کرده بودم که کسي تو خونمون مصرف نکنه!براي تو کنار گذاشته بودم..ميدونستم بهار نارنج خيلي دوست داري!پات درد نگرفته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا لقمه ي آخر صبحونشو خودم گرفتم،توي چشمام نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوش جونت،ميخواي يه چاي ديگه برات بريزم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخوام برم يه دوش بگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چقدر موهات بلنده!آخرين بار که ديدم خيلي کوتاه بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون وقت نه سلام بود،الأن نوزده بيست سلامه ها!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-موهاي قشنگي داري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پيشکشِ عزيزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا توي چشمام با کمي جاخوردگي نگاه کرد ولي بعد نگاهش آروم و نرم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صدام کن تا حوله برات بيارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا سري تکون داد و هنوز قدم برنداشته بود که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگـار!«رنگش پريده بود قلبم هري ريخت»نگــار!واي نگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چيشده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار من چرا يادم رفت!؟واي خدايـا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو مستأصل گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چيشده عليرضــا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار حامـله..«اين حرفو که زد نفسش تو سينه ش موند»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آسودگي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نترس قرص خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي مکث کرد و انگار دوباره يه لامپ بالا سرش روشن شده باشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سه ماهه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا رفته توي چشمام نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهت که گفتم اين تصميم امروز و ديروز نيست،تموم که شد صدام کن حوله برات بيارم،ناهار چي ميخواي برات درست کنم؟!هر چي بخواي بلدم،قيمه،قرمه سبزي،فسنجون،کشک بادمجون،لوبياپلو،استامبولي پلو،ماکاروني،...مراعاتمو نکني ها من يه پا استادم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا هنوز همونطور وارفته نگاهم ميکرد با غم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علـــي!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غذا از بيرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همونطور که شروع ميکردم برا اينکه وسايلو از کابينت و يخچال بيرون بيارم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه اصلا!ميخوام خودم برات درست کنم،تو عاشق لوبياپلوئي از تهران لوبيا آوردم جون ميدونستم دوس داري؛همون مدلي که دوس داري لوبياهاشو ريز ريز کردم،هويج هاشم همينطور،ميدونم که با گوشت گوسفند دوس داري،ديروز قبل اينکه بياي رفتم خريدم،تو لوبياپلو رو با سالاد شيراز دوس داري،سالادي که با آبغوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميدونم حس و حالش چي بود؛يکه خورده،ترحم،غم،يا حسي ناشناخته بهرحال نميتونستم نگاهشو حالتشو بفهمم..آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار من حتي خودم هم نميدونم چي رو جطوري دوس دارم تو مگه چقدر به من توجه ميکردي که تا اينجا هم ميدوني که من با چه سالادي و چه مدليش اين غذا رو دوس دارم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمم از کارم موندم!!!عليرضا راست ميگفت!چطوري اينقدر دقت کردم؟!!سر به زير انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميدونم عليرضا..نميدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا يخورده نگام کرد و بعد بدون هيچ حرفي رفت و من ناهار درست کردم اونم با يه حالي که نظير نداشت!ميگفتن اگه غذا رو با عشق درست کني خيلي خوشمزه ميشه،با عشق آشپزي کردم که هرگز عليرضا دست پختمو يادش نره..چقدر دير کرده بود!رفتم توي اتاق..صداي آب مي اومد در زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عليرضا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علي عزيزم نگران شدم چرا نمياي بيرون؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تمومه کم کم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس بيا حولتو بگير
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که حوله نياوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من آوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حموم رو باز کرد و به حوله نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين حوله که نوِ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره ميدونم،حوله اي که براي همسر آينده م خريده بودمِ!الأن ديگه مال توِ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله ي سورمه اي رو پوشيد و دمپائي هايي همرنگ حوله ي تنشو جلوي پاش دم در حموم جفت کردم و عليرضا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو با چقدر اثاث اومدي؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با هرچي که برا ي زندگيم کنار گذاشته بودم چند روز قبل مامانم چند ساعتي رو رفت خونه ي دوستش منم اثاثا رو بردم گذاشتم تو ماشين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا روي صندلي جلوي ميز توالت نشست و کلاه حوله ايش رو روي سرش کشيدم تا موهاش خشک بشه و کيف لوازم بعد از اصلاح و حمومش رو آوردم،آنقدر تا حالا تعجب کرده بود که کارام براش عادي شده بود،افترشيوشو به صورتش زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از بوش خوشت مياد؟!اين بو رو خيلي دوس دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا فقط نگاهم ميکرد و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ادکلن هرمان هم همين بو رو ميده،خوشت نيومده که داري اينطوري نگام ميکني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه«افسوس وار گفت»تا کجا رو فکر کردي نگار؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا روزي که بميرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهاشو سشوآر کردم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-موهامو خشک نميکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برا همين هميشه سينوزيت داري ديگه آقاي دکتر،لباساتو گذاشتم روي تخت برم برات آب ميوه بريزم،بپوش بيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا به لباسا نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لباس آورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونا رو بذار واسه بعد اينا رو تازه خريدم اونم با سليقه ي خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش آب ميوه ریختم توي يه ليوان بلند و استوانه اي،بعدش هم غذامو دم کردم و عليرضا هم اومد،لباسايي که گفتمو تنش کرده بود،آبي خيلي بهش ميومد خنديدمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همشون اندازت بودن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستت درد نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش ميکنم آقـا،بيا آب آلبالوِ همونطور که دوس داري،با خودم دو تا فيلم آوردم که با هم ببينيم يکي دِرام يک اکشن!دومي رو بخاطر تو آوردم که حوصله ت سر نره عزيزم ولي اول بايد درامه رو ببينيما!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-موضوعش چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قصه ي هزار و يک شب ولي از نگاهي ديگه،اين بار قصه ي خود شهرزاد قصه گوئه نه قصه هاش،نميگم به چه دليل که مزه ش نره ولي پادشاه ميخواد تمام دخترا رو بکشه،شهرزاد به پادشاه ميگه قبل اينکه کشته بشم بذاريد يه قصه براتون بگم بعد منو بکشيد پادشاه هم قبول ميکنه هر شبي که قصه ميگفته آخر قصه رو تعريف نميکرده و ميگفته فردا شب ميگم؛به همين منوال قصه هاي دنباله دار تا هزار و يک شب طول ميکشه،شب هزار و يکم شهرزاد پسر پادشاه رو به دنيا مياره و پادشاه وقتي ميبينه که مادر پسرشِ اونو نميکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا باز توي چشمام با غم و غصه و افسوس وار ولي آروم نگاه ميکرد وقتي نگام ميکرد انگار توي چشمام مينشست،آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکنه تو هم شهرزادي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هزار و يک شب من دو شبِ،حتي توي اين دو شب نميتونم برات يه بچه به دنيا بيارم تازه اين تو نيستي که منو ميخواي بکشي خونواده ي شهرزاد هستن که قلبشو ميشکنن و ميکشنش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا بدون اينکه چشم ازم بگيره گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پادشاه عاشق شهرزاد شده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبمو زير دندون کشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميدونم،نديدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چه جوري تا اينجاي داستان رو ميدونستي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون..چون شنيده بودم! و ... و حس ميکردم من هم شهرزادم ولي قصه بلد نيستم تا قلببمو نجات بدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا بهم نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آفرين واقعا لوبياپلو به اين خوشمزگي تا حالا نخورده بودم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کردمو توي شهر چشماش نگاه کردمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا؟!يا برا دل خوشکُنکم ميگي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتي برا تحصيل رفته بودم خارج از کشور اميرعلي بيشتر خونتون ميومد،اون دست پختتو خورده بود،زياد هم تعريفشو ميکرد ولي سعادتشو نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علي!؟ به سمانه چي گفتي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا نگام کرد،انگار تازه يادش افتاد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم دارم ميرم مالزي سمينار،تنها کسي که ميدون ايرانم اميرعليه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نيومد باهات فرودگاه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه اونطوري نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور دلش آروم و قرار ميگيره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا نگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهتر که نيومد وگرنه ميفهميد با ماشينم اومدم شمال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر من جاي سمانه بودم تا وقتي هواپيما از جا بلند نميشد تا وقتي به گوشم نميرسيد که سلام رسيدي عين مرغ سرکنده ميشدم و خدا رو با ثنا و دعا عاصي ميکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا لبخندي زد و لقمشو قورت داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هميشه خيلي نگراني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از ناهار به عليرضا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخوام برات چنتا شعر بخونم،حوصله داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا خنديد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکنه خودت گفتي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جديت دفترمو تو دستام سفت گرفتمو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معلومه علـي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا يکه خورده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه تو شعر ميگي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميشه نگم؟!منِ روياپرداز و احساسي و عاشق پيشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا لبخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بخون ببينم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا لبخندي پر رنگ زد و دراز کشيد..بالاسرش نشستم..خوندم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميترسم از عشق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه اين دل رسوا شِه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر قراره قلبم فداي چشماي تو شِه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميترسم از اينکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقصه ي عشقم مثل فرهاد شِه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عشقت راه خدا رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کعبه دل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هرجا که خدا ديدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو رو از خدا خواستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه بند سبز از سوز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ضريح دلم بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نيت رسيدن به تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو نذر خدا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراي به تو رسيدن عشقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دم خداخدا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشايد به عشق تو بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه من زندگي کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا چشم از چشمام برنميداشت،دست رو سرش کشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثل سعدي و حافظ که شعر نميگم،درپيته ولي شعر نوِ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خيلي هم خوب بود،واسه من بود يا معشوق خياليت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از ديشب فقط تو هستي عزيزم،براي من ديگه مردي جز تو نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار از بعد از اتمام اين سفر ميترسم،تو ساده اي و لطيف،پر از احساس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم که قلبمو خاک ميکنم،تو از من نترس،عادي رفتار کن،هر چي پيش مياد رو توي اين خونه و اين شهر به جا ميذاريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار کاش زمان به عقب برميگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش ديگه حرکت نکنه،کاش وقتي زمان صيغه تموم ميشه،عمر منم به سر بياد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدي و محکم صدام زد،چشماي خيسمو باز کردم و اخماشو ديدم،اخماشو باز کرد و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عليرضا وقتي هفت سال دعا کني و خدا فقط دو روز فقط دو روز بهت حاجت بده چي بايد بگي؟!آخه به خدا نبايد گلايه کرد؟!بايد بگم خدا رو شکر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا با غم نگام کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه نگفتي شبيه آرزوتم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو تمام آرزوم شدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا جا خورده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نترس پس فردا ميشي عليرضا دوست هرمان،ميشي هم محلمون؛نترس تو خيابون که ببينمت فقط ازت ميپرسم«خوبي؟مامان اينا خوبن؟سمانه جون خوبه؟سلام برسون!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام پر اشک شد و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميگم عليرضا منو تو خاطرت ياد ميکني؟نميگم علي امروز ماه گرد صيغه ي دو روزمونه يا امروز شد يکسال؛وقتي ببينمت و تو حواست نباشه از يه راه ديگه ميرم«اشکام فرو ريخت اونم روي عليرضا»شب محرم يا قدر اگه تو کوچه ديدمت فقط نذري رو دستت ميدم و از قصد از سمانه ميپرسم که بدوني يادمه من تو رو از سمانه قرض گرفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشکارا زدم زير گريه عليرضا بلند شد و صدام زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار!نگار؟!..بسه نگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهميشه بهش بي اجازه فکر ميکردم و ميگفتم مثل عليرضا قد بلند مثل عليرضا پزشک حالا نشد مهندس،مثل عليرضا اينطوري مثل عليرضا اونطوري خب لامصّب اينها که همه يعني عليرضا! مثل مثل مثل يعني خودِخودِخودش که!اين عشق منِ،چيکار کنم که فردا آخرين روزِ و اين عشق ميميره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار من از اين ميترسيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نترس تو زندگي لحظه هاي خنده و عشق و غصه و گريه زياد هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار تو خوب فکراتو نکردي من ميدونم،اين سنِ تو اوج عواطف و احساساته،نگار به زودي عاقل ميشي و منطقي تر؛اون موقع هس که ميفهمي چه اشتباه مهيبي کردي،نگار هر عشقي طول عمرش دو ساله بعد اون به احساس منطقي نگاه ميکني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علي،عشق تو،تو،اسمت،وجودت...برام از پس فردا ميشه تابـو،ميدوني تابو چيه؟يعني خطا يعني ممنوع اگر صورت بگيره مجازات ميشم از طرف نيروهاي نامرئي اين يه جور آيينِ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيالت جمع من به کسي نميگم که نگام کردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيالت جمع نميگم که به دلم سري زدي و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيلي زود وداع کردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي با يارت زير نورِ مهتاب قدم ميزني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت پنجره نگات نميکنم عشقم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه يادت بيفته که يه روز با من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي جاده ي خيالم قدم زدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنميذارم ديگه مرغ عشق روي پنجره م لونه کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه وقت دوباره عشق تو توي سينه خونه کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ميسوزم تک و تنها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يه باري پر از غم و دردام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب تا صبح بيدار بودم و بيداربودنم نميذاشت عليرضا هم بخوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا-بگير بخواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو بخواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو که بيداري منم نميتونم بخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا؟!حالت خوش نيست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعدِ فردا ميتونم سال ها بخوابم،فقط امشبو فرداشب بيدارم،دارم با قلبم احياء ميگيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا نيم خيز شد و به آرنجش تکيه زد و با يکه خوردگي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست رو سرش کشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عليرضا،با من کاري نداشته باش فقط تحملم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا تو چشمام عميق نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار مريض ميشي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميشم تو نميدوني من چه عشقي ميکنم تو که مثل من نيستي،تو ساعتو نگاه ميکني که کي زمان ميگذره من نگاه ميکنم که چقدر ديگه تو رو دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصي شده و نگران گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار ديوونه ميشي من ميدونم،چه غلطي کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي تاب و بيقرار نگاهش کردم؛نگار خوب ببينش ميخواي يه عمر با اين چشماي خيالي زندگي کني ها!چرا نفهميده بودم اين عشق تو وجودم که همه رو مثل اون ميخواستم،عليرضاِ؟!الأن تنها زمانيِ که حلال منِ،سر بلند کردم و با چشماي عاشقم عشقمو نگاه کردم،نگرانيش کم شده بود..چشمم که به چشماش افتاد تازه يادم اومد که بعد از فردا تازه گريه هام شروع ميشه ميخوام بيوه ي عشقِ عليرضا بشم وقتي که بچه هاي علي و سمانه به دنيا بيان من عين قالب يخي که تو حرارت زياد آب ميشه،آب ميشم و تموم ميشم..عين شمع ميسوزم و از افسوس دق ميکنم نه از حسادت نه از غبطه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا با صداي خفه و اروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سيسسسس،سسسيسسس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir....مثبت18!!!.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي حال گفت :)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار بخواب تو بخوابم نياز داري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوسيدمشو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به تو نياز دارم حتي به نفس کشيدنم بي تو نيازي نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسي کشيدم علي آنقدر به طوافم عادت کرده بود که ديگه بيدار نميشد ولي خواب من در برابر هيجان و نيازم محو شده بود؛تا خودِ اذان صبح علي برام شده بود کعبه «استغفرلاله» رفتم دوش گرفتم و وضو گرفتم و نمازمو خوندم و بعد عليرضا رو صدا کردم که نماز خوندشم تو يادم جا بيوفته و حک بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا-نگار بخواب،آنقدر گريه نکن چشمات بدجوري قرمز شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا يکدنگي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشمام وقتي تو رو ميبينن گلگون ميشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعليرضا توجيه گرانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگار مادرت ميفهمه تو اين دو سه روزي که به اصطلاح رفتي مشهد حالت خراب شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر ميکنه از دعا و ثناِ،عادت دارن به اينکارام،نگران نباش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir