بورسیه داستان زندگی دختری به اسم پارلاست که زندگی عادی داره و دو ترم از دانشگاهش مونده.ولی یک اطلاعیه روی برد اعلانات دانشگاه زندگی عادی پارلا رو به هم میزنه و اون اطلاعیه درباره یه بورسیه برای رفتن به پاریسه… پایان خوش

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۳۵ دقیقه

مطالعه آنلاین بورسیه
نویسنده : سامیه.ر

ژانر:#عاشقانه

خلاصه :

بورسیه داستان زندگی دختری به اسم پارلاست که زندگی عادی داره و دو ترم از دانشگاهش مونده.ولی یک اطلاعیه روی برد اعلانات دانشگاه زندگی عادی پارلا رو به هم میزنه و اون اطلاعیه درباره یه بورسیه برای رفتن به پاریسه…

پایان خوش

مقدمه:

او میخواهد راهی شهری دور شود...

اسمش را میگذارد "شهر آرزوها".

اسمش را میگذارد شهر رسیدن به پاسخ سوال های سالهای دور و درازش

اسمش را میگذارد رسیدن به خوشبختی

اما آیا برای خوشبخت بودن باید همیشه رفت؟

آیا خوشبختی در شهر دیگریست؟

برای هر رسیدنی باید راهی شد؟

او هم نمی داند...

و بورسیه تنها راه باقیمانده برای رسیدن به جواب سوال های ذهنش است...

شماره ی 126به باجه ی 2...

نگاه کردم به صورت آیدا که معلوم بود حوصلش سر رفته.و بعد نگاه کردم به اون ساعت بزرگی که درست روبروی ما روی دیوار بود و زیرش هم تاریخ و ساعتو نوشته بود.ساعت 11شده بود.بعد دوباره برگشتم به سمت آیدا و گفتم:هان چه مرگته؟

آیدا:به تو چه؟

-آخه تو اصولا مثه آدم یه جایی نمیشینی.همیشه یا نیشت بازه و میخندی یا هم داری تند تند حرف میزنی.

آیدا:دیگ به دیگ میگه روت سیاه.

-درد.منو با خودت قاطی نکن.

آیدا:آره ه ه..تو آدم حسابی هستی.ببین فیلمشو مثه این دکتر مهندسا یه فیگوری ام گرفته هرکی نشناسه فک میکنه خانوم دکتری..

-الان نیستم ولی قراره بشم.

آیدا:حالا جون من چرا اومدیم بانک.نمیشد کارت به کارت بکنی..یا از اینترنت پرداخت کنی؟تو که بزنم به تخته ناهارو شامتم جلوی لپ تابت میخوری...

-خواستم یه تنوعی بشه.خیلی وقته نیومدم بانک.مثه آدم بشینیم ببینم بهمون میاد یا نه.

آیدا:شایدم اومدی یکی از این پسرای خوشتیپو تور کنی؟

بعد بهم چشمکی زدو باسرش چن تا پسر جوونی که معلوم بود آدم حسابی ان و با کمی فاصله روی صندلی های کنار ما نشسته بودن اشاره کرد.چپ چب به آیدا نگاه کردمو گفتم:ای دختره ی....

آیدا:هان بقیه اش؟

-خواستم بیارمت قاطی آدما کنم ولی تو آدم نمیشی.اینجا هم دست از این کارات برنمیداری.

آیدا:خب اینجا شعبه مرکزیه این بانکه خنگه.ببین معلومه که اونا خرپولن.اگه یکیشو تور کنیم چی میشه پارلا جون؟بیا تا نوبتمون نرسیده یه کم تلاش کینم شاید چشمشونو گرفتیم..نه؟

-خوش اشتها هم که هستی.تو رو نمی دونم ولی برای من که پول اصلا مهم نیست.فقط آدم باشه و درکم کنه کافیه.پول که ملاک انتخاب شور نیس..

آیدا:ایشششش...از خداتم باشه.اصلا خودم میرم.نمیای دیگه ؟

-نوچچچ...

آیدا خواست بلند بشه که یه صدا اومد:به به..خانوما شمام اینجا هستین..

سرمو برگردونم ببینم کیه ازپشت سرم بود رو صندلی های ردیف بعدی نشسته بود.دیدم تیلاو ملکیه خرخون دانشگاه.گفتم:سلام.بله.

آیدا با عشوه گفت:اواااااا...آقای ملکی خودتونین؟

تیلاو:پ ن پ روحممه...مزاحم نمیشم. شما به کارتون برسین.بعد یه لبخند معمولی تحویلمون دادو رفت یه کم اون طرف تر نشست و مثلا وانمود کرد که اصلا حواسش به ما دوتا نیست.ولی من که میدونم داری زیرزیرکی دیدمون میزنی.همین که رفت آیدا سقلمه ای بهم زد و گفت:پارلاخدا بگم چیکارت کنه.دیدی چی شد؟کل آبروم رفت پیش این جیگره.

پوزخندی زدم و گفت:آره از بس یه جا بند نمیشی . تکون میخوری که همه نگامون میکنن.همه حرفامونو شنیده.

آیدا:پارلا...

یهو صدای خانومه رو شنیدم که گفت:شماره ی 134 یه باجه 3همونطور که بلند میشدم آروم گفتم:پارلا و کوفت.اجازه من لازم نیس.برو بشین باهاش حرف بزن.بعد دوباره رفتم تو قالب همون خانوم دکتره و به سمت همون باجه رفتم.

سوار پی کی من شدیمو مسیر دانشگاهو در پیش گرفتیم.ضبطو روشن کردمو گفتم:آی دیوونه...الان پسره فک میکنه این دوتا لنگ یه شوهرن.یه آهنگ سنتی از سالارعقیلی هم پخش میشد.

آیدا شونه ای بالا انداخت و گفت:نه که نیستیم..

دستمو بلند کردمو گفتم:تو آره ولی من نوووچ..دختره ی چشم سفید

آیدا:آره خانوم شما اعجوبه ای هستی واسه خودت..این آهنگ زاخارت چیه گوش میدی؟همینارو گوش میدی که اینقد بی روحیه شدی.

-همین که تو روحیه داری برای عالمو آدم بسه...پسرای دانشگاه از بس روحیه از تو میبینن دیگه وقت ندارن به من وامثال من نگاه کنن

-اون که بله.اونا حق ندارن به تو نگاه کنن.بعد یه کاست از کیفش بیرون آورد و گفت:پارلا عتیقه ای به خدا.اون از آهنگت اینم ضبطتت.این ماشینت.صدو یک بار گفتم دختر کاست دیگه پیدا نمیشه اینو عوضش کن..

-دارم باهات محترمانه برخورد میکنم دروباز کن گم شو پایین.

-اووه...بی کلاس دمده..

-این چرا خفه خون گرفت؟

-مشکل از کاست من نیس.مشکل از ضبط خودته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم یه کم دسکاریش کنم که یهو شروع کرد به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقد استرس داری تو آروم باش بیخیال دنیا و قانون باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سری مشکلات هنوز بینمو هست که کنار میایم هردوتامون باهاش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا:حیف این آهنگ ..اگه آرمین بفهمه آهنگش تو همچین ماشین عتیقه ای هم پخش میشه قطعا خودکشی میکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی هم دلش بخواد من هر آهنگیو گوش نمیکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا:اون که بله.آرمین اگه راننده همین ماشین قراضه رو ببینه دربست عاشقش میشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه ...اه..حالمو به هم زدی...رسیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو پارک کردمو خواستم پیاده بشم که ایدا گفت:ببین آرایشم خوبه..پخش و پلا که نشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عزیزم.تو ماهرتر از این حرفایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خواستم پیاده بشم که آیدا مقنعه امو کشید گفت:جون من یکی دوتا از اون موهاتو بریز رو صورتت یه حالی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو حال کنی یا اون پسرای نکبت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چه فرقی میکنه..اول من بعد اونا به نوبت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من این کارا رو دوس ندارم.ولم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا آیدا گیر داده من مقنعمو بکشم یه ذره عقبتر..همینجوری آیدا میکشید عقب من درستش میکردم کم کم داشتیم درگیر میشدیم که یهو آیدا جیغ کشید:بمیری پارلا...تعجب کرده بودم که چرا ولم کرده داشتم تو آینه نگاه میکردم که دیدم تیلاو یه کم با فاصله وایساده وانگار منتظر یه کسیه.آیدا:اون از گندکاری صبحت اینم از الان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گم شو برو پایین.این پسره غرروش اجازه نمیده به من وتو نگاه کنه.مطمئن باش ندیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...نگا نگاه چقده خودشوگرفته...دختر کش لعنتی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو پایین تا دهنم بازنشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدیمو رفتیم سمت دانشگاه.آیدا دستمو گرفت از این طرف خیابون رفتیم که از جلوی آقا تیلاو رد نشیم.داخل ساختمون شدیم که یهو دیدم روی اعلانات یه چیزی زده و دانشجوها جلوی اون تجمع کردن.آیدا:آره دیگه این دو ترمم تموم بشه..راحت میشیم.خسته شدم ازبس چرت و پرت حفظ کردیم.ولی توی دیوونه یه رفیق خوبو از دس میدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که محو همون نقطه بودم که بچه ها جمع شده بودن گفتم:آره این 2ترم تموم بشه من از دستت راحت میشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا دستمو محکم فشار داد وخواست چیزی بگه که دستمو گذاشتم روبینیش وگفتم:هیششش!بریم ببینیم چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا:هر چی هم باشه به درد منو تو نمیخوره.ماله این بچه سوسول درسخوناس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گرفتمو کشیدم به سمت اعلانات.از بین بچه ها رد شدیدمو رسیدیم.گفتم:ببین چیه آیدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا همونطور که به چهره ی خندون من نگاه میکرد گفت:گفته هرکی این دو ترمو شاگرد اول دانشگاه بشه بورس میشه برای رفتن به فرانسه.گفتم به درد ما نمیخوره.بیا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خنگه چی میگی؟؟مال خودمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"مال خودمه"رو یه جوری بلند گفتم که همه با تعجب نگام میکردن.احساس کردم چن تا از بچه ها با تمسخر بهم نگاه کردن.آیدا که این وضعیتو دیدبا یه لبخندژکوند مصنوعی گفت:بریم دیگه عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای چن نفرو شنیدم که میگفتن:خوش به حال آقای ملکی.این بورسیه هم بی چون وچرا مال اونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه:اصلا بین ما هافقط اونه که لایق این بورسیه اس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه:آخه تو این 3ساله که همش شاگرد اول دانشگاه بوده..اینو برای چی زدن اینجا؟امسالم هر دو ترمو خودش اول میشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره بابا.مبارکش باشه.بریم.بریم به درسو زندگیمون برسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که انگار بهم برخورده گفتم:یعنی چی؟خیلیای دیگه هم هستن که...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم همینو میگفتم که یهو خود ملکی از بین جمعیت عبور کردو رسید به منوبا همون نگاه پر از غرورش که لبخند تمسخرآمیز هم همراهش بود گفت:خانوم ادهمی چی گفتین؟اصلا حال شما خوبه؟صب که داشتم میومدم دیدم با دوستتون تو ماشین درگیر هستین.فک کنم داشتین دعوا میکردین آره؟خودم دخالت نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو همه خندیدن.میدونستم که الان صورتم کاملا سرخ شده.چون گرم شدن صورتمو کاملا حس میکردم.نگاه کردم به آیدا.سرشو انداخته بود پایین.حتما اونم مثه من لبو شده بود.گفتم:خوبه که دخالت نکردین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملکی: خواستم بیام جلو جداتون کنم ولی دیدم دعوا زنونه اس کار به گیس و گیس کشی میکشه گفتم بهتره خودتونو تخلیه کنین بعد بیاین داخل دانشگاه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه میومدین جلو ممکن بود یه کم از این انرژی هامونو رو کله ی شما تخلیه کنیم وبزنیم ناکارتون کنیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعیت باز میخندیدن.الان دیگه داشتم از نگاهش میترسیدم.میخواستم دست آیدا رو بگیرم وسریعتر از اونجا دورتر بشیم که یهو یکی از استادا اومد و جمعیت پراکنده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز هم ترسی رو که از نگاه تیلاو به جونم نشسته بود احساس میکردم.دست آیدا رو گرفتمو رفتیم سر کلاس.ردیف آخر مثله همیشه خالی بود.طبق معمول رفتیم ردیف آخر.تیلاو ودوستش پرهام هم ردیف دوم نشسته بودن.همش فکرم مشغول بورسیه بود.اگه میتونستم دستو پای تیلاو رو محکم میبستمو وبعد انقدر کتکش میزدم تا دلم خنک بشه واونم فقط نگام کنه ونتونه کاری بکنه.چون میدونم با اون هیکلی که داشت اگه دستاش باز بود ایکی ثانیه منو بلند میکردو میکوبید به درودیوار.کلاس دو ساعته ی اون روز هم تموم شد.انقدر عصبی شده بودم که نه خودم حرف میزدم نه گذاشتم آیدا حرف بزنه.رسیدم خونه.لم دادم روی کاناپه ی جلوی تی وی.گفتم:ببین پارلا تو صد سال هم کار کنیتو این آموزشگاه و اون آموزشگاه جون بکنی و به این مونگولا زبان درس بدی بازم پول رفتن به فرانسه رو نمیتونی جور کنی.حالا اونم جور کردی پول موندن تو اون کشورو عمرا بتونی تامین کنی.دستمو بردم بین موهای قهوه ایم نشستم و گفتم:آره خره.حتما باید این بورسو ببری....آره..تو میتونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم سکوت کردمو گفتم:آخه تیلاو رو چیکارش کنم؟پسره ی خرخون...کاش نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوری نگاهش یه کم عصبی شدمو گفتم:اون خرخونه ولی من خرخون ترم...غلط کرده..این بورس فقط مال پارلا خانومه.اوکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه لبخند زدمو گفتم:آورین...پوزشو به خاک میمالی....بهش نشون میدم.پسره ی آفریقائی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم رفتم اتاقم وبه قاب عکس روبروی تختم خیره شدم.یه عکس از مامانم و بابام.که بابام یه دستشو دور کمر مامان حلقه کرده اون یکیو گذاشته روی شکم برآمده ی مامان.من اونجا 7 ماهم بوده.موهای طلائی مامان با اون چشمای آبی خوشگل و پوست سفید و بینی کوچیک نشون میداد که این یه زن غربیه.وبرعکس موهای سیاه بابا با چشمای قهوه ای وبینی کشیده وقد بلندش نشون دهنده ی یه مرد اصیل ایرانی بود.من ترکیبی از اونا بودم.موهای قهوه ایم وابروهای پرپشتمو قدم به باباو چشمام و رنگ پوستمو وبیقه اجزای صورتم به مامان.و این باعث میشد اطرافیانم بهم بگن زیبایی خاصی دارم.خیره شدم به چشمای مامانو گفتم:قول میدم...قول میدم که سریعتر بیام پیشت فرانسه.مامان فقط باید حسابی برام دعا کنی.تو تازه مسلمون شده بودی...فک کنم خدا هواتو بیشتر داشته باشه..نه؟بهش بگو این روزا بیشتر کمکم کنه.دعا میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب من سکوت بود.اشکهام سرازیر شدنو قاب عکسو از روی دیوار برداشتمو به باباخیره شدمو گفتم:قربان سلام.نکنه ناراحت بشی که اول با مامان دردودل کردم.من دربست عاشقتم...دربست مخلصتم...باباتو هم برای یکی یه دونه ات دعا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هردوتاشونو ب*و*سیدمو قابو زدم سرجاش.دیگه مطمئن بودم چی میخوام.صب ساعت 6ونیم بود که باصدای آلارم گوشیم بیدار شدم.صدای پیت بل مثله مته داشت مغزمو سرواخ میکرد.گفتم:ای تو روحت..م*ر*ت*ی*ک*ه عیاش ع*و*ض*ی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطوری چن تا فحش نون وآبدار دیگه نثارش کردمو آماده رفتن شدم.آیدا سوار ماشین شد وبدون ایکه حرف بزنه زیر لب چیزی گفتو دستا و سرشو تکون داد.گفتم:هان..چته باز؟لال شدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم میتونم حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه خون بگیری که من خیلی راحتترم.ولی خب حالا من عادتمه به خاطر تو از راحتی و آسایشم بگذرم.چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیروز بدجوری قاطی کرده بودی.حیف اون دندونا.انقد فشارشون دادی رو هم که من گفتم دیگه امروز با یه ردیف از دندونای طلامیای دنبالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توغلط کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول صبی بازم قاطی داریا..فک کردم همه چی یادت رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدمو گفتم:یادم رفته؟؟؟نه آیدا خانوم.تازه اولشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگو که میخوای با تیلاو دربیفتی!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من به اون کاری ندارم.من فقط اون بورسو میخوام.شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پارلا ازخرشیطون بیا پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گم شو.من اونو ریزتر از این حرفا میبینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادت باشه من بهت گفتم.بعدا نگی رفیق من داشتم یه غلطی میکردم تو چرا جلومو نگرفتی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا میبینی.حالشو همچین بگیرم.اون بورس مال منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا سرشو تکون دادو گفت:خدا امروزمونو ختم به خیر کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدیم دم در دانشگاه.پی کی رو پارکش کردمو خواستم راه بیفتم که یهو یادم اومد این ال90ای که جلوی پی کی من پارک شده مال تیلاوه.بالبخندم خبیثانه بهش نگاه کردم که آیدا پی به فکر شیطانیم برد وگفت:تو غلط میکنی ماشین بچه ی مردمو..حرفشو قطع کردمو گفتم:برو اون وربوزینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طرف ماشین تیلاو ولی دیدم آیدا راه افتاده میره.فهمیدم از دستم ناراحت شده منصرف شدم افتادم دنبالشو گفتم:آیدا...آیدا...به خاطر روی گل تو منصرف شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا همونطور که سریع میرفت گفت:باید معذرت خواهی کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس گم شو مزاحم من نشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...باشه..معذرت بی جنبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت نگاهم کردو با هم راه افتادیم سمت کلاس.خودمو آماده کرده بودم که یه جنگ حسابی رو با تیلاو آغاز بکنم.این آدم اصولا کاری به کار دخترا نداشتم.ولی اگه یکی به پروبالش میپیچید چنان حالشو میگرفت که طرف ترک تحصیل ودانشگاه میکرد.همین پارسال بود حال یکی از دخترا رو گرفت طوری که دختره بین جمع به گریه افتادو ازش معذرت خواهی کرد.یه کم می ترسیدم.جلوی در کلاس کمی قیافه ی خودمو جدی تر کردمو رفتم تو.بابا جذبه....کشتی منو!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیلاو داشت با پرهام و شاهین حرف میزد وچن تا از این دخترای ندید بدید کلاسمون هم دوره اش کرده بودن.ولی انگار نه انگار که اینا هستن.تیلاو یه ذره هم محلشون نمی ذاشت.بی توجه به اونا حرف میزد و وقتی یکی از دخترا ذوق زده نظری میداد انگار اصلا چیزی نشنیده بحثو ادامه میداد.آماده بودم هر لحظه خمپاره ای ترکشی از سمتش بیاد که یهو نازنین واردشد.با کلی عشوه و ناز وادا.طبق عادت هر ترمش رنگ موهاشو عوض کرده بودو یه تیپ کاملا متفاوت زده بود.اون آرایش زننده اش هم حالمو به هم میزد.اول رفت سراغ تیلاو و با عشوه گفت:سلام...خوبین؟؟ببخشین تو رو خدا من دیروز غیبت داشتما..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که تیلاو هم جواب داد:شما دیروز نبودین؟؟؟من اصلا نفهمیدم.بودو نبود شما زیاد فرقی نمیکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاهین وپرهام زدن زیر خنده.ته دلم گفتم:خوب شد.آخه دختره ی نفهم به اون چه که دیروز کدوم قبرستونی بودی.مرده شورتو ببرن با این بچه بازیات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همین فکرا بودم که آیدا سقلمه ای بهم زد وگفت:باز این شروع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:کیو میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاهین چشم چرونو میگم.این شاهین از بس تو دانشگاه چشم چرونی میکردو دخترباز بود یه لقب داده بودیم بهش..شاهین چشم چرون.یعنی من اصلا فامیلیشو نمی دونستم ولی اگه می گفتن چشم چرون زود میفهمیدم اینه.گفتم:ولش کن.الان همشون محو نازی میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس هم تموم شد وتا کلاس بعدی ما یه ساعت وقت داشتیم.رفتم یه چیپس از بوفه گرفتمو اومدمپیش آیدا.گفت:چرا یه دونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چن تا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوتا دیگه.یکی من یکی تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خجالت نکشا...چیزدیگه ای هم میخوای بگو عمو.دست کن تو اون جیبتو راهش هم از این وره برو یکی برای خودت بخر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آی خسیس...اصلا میل ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا چیپسو از دستم قاپید وگفت:حالا که اینطوری شد خودم تنهای میخورم بهت نمیدم.سکوت کرده بودم.وقتی سکوتمو دید گفت:باز کجائی؟خدارو شکر مثله اینکه تیلاو سخاوت به خرج داده قضیه دیروز رو فراموش کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیپسو از دستش گرفتمو گفتم:حالا که این طوریه برو اون تیلاو جونت برات بخره.بعد برگشتم به سمتش زل زدم تو چشماشو گفتم:اصلا فک کرده کیه؟غلط کرده پسره ی بیشعور خودشیفته ی مغرور...فک میکنه چه تحفه ایه؟؟؟هان؟؟نفهم...فک میکنه دل دخترا براش ضعف میره...نه آقا این خبرام نیس.بدم میاد..بدم میاد از هرچی پسرمغرورنفهمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجوری یه نفس داشتم میگفتم که متوجه تغییر حالت آیدا شدم.کمی دسپاچه شده بود گفت:نه در این حدی که میگی.بچه خوبیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:هان؟؟!!!غلط کرده..دهنمو کج کردمو گفتم:اسمشو نیگا...تی...لاو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا دستشو گذاشت رو پیشونیشو گفت:پارلا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جونش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پارلا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون جونش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه..کافیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی الان پشت سرمه؟آخدا چی میشد این پسره ی آفریقائی الان پشت سرم بود و همه اینارو میشنید..آیدا میدونی چن وقته این حرفا رو دلم سنگینی میکنه..کاش الان اینارو میشنید و یه کم سبک میشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم که یکی پشت سرمه.صدای نفسهاو که بافشار میداد بیرون میشنیدم.حس میکردم که بهم نزدیکتر شده.آیدا هم انگار ترسیده بود گفت:پا....پا.....پا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو یه صوایی شنیدم:پا نه دست و پا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش بود.چشمای خاکستریش که بازم خشم توش موج میزد.همیجوری زل زده به من ومنم به اون.از چشماش آتیش میبارید.سعی کردم خودمو جدی تر نشون بدمو وانمود کنم اتفاقی نیافته..گفتم:امرتون؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:استادشریفی کارتون داشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی ول کن نبود.داشتم زیر نگاهس له میشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس چیپس از دستم افتاد زمین.خم شد چیپسو برداشت وگفت:نمی دونستم انقد سر به هوا تشریف دارین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:ولی من میدونستم شما سربه زیر نیستی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بمیری..حالا باید یه چیزی میگفتی؟مطمئن بودم اگه الان تو محیط دانشگاهی و آموزشی نبودیم حرفایی بارم میکرد که تا دو هفته به خودم نمی اومدم.خواست یه چیزی بگه که آیدا به دادم رسید و دستمو گرفت وگفت:بریم ببینیم چی کارت داره این استاد شریفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی که فاصله گرفتیم آیدا گفت:فاتحه ات خوندس...ببین چی کار کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم گندزدم واسه همین سکوت کردمو چیزی نگفتم.حالا دیگه مطمئن بودم یه جایی حالمو میگیره.باید حواسمو بیشتر جمع میکردم.رفتیم پیش استاد شریفی.ازم خواست عضو گروهی بشم که گهگاهی جمع میشن و به بچه های نیازمند کنکوری درس میدن.منم قبول کردم.از ساختمون دانشگاه زدیم بیرون که دیدم تیلاو با پرهام همونجا وایسادن ودارن حرف میزنن.چیپس منم دستش بود داشت میخورد.به آیدا گفتم:اِ..اِ...اِ...شترع*و*ض*ی.ببی ن چیپس منو با چه لذتی هم داره میخوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا دستمو گرفت وگفت:نوش جونش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به آیدا نگاه کردمو سرمو به نشونه ی تاسف تکون دادم.گفت:هرچی دلت میخواست بارش کردی..حالا طلبکارم هستی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ضمن تا توباشی انقد خسیس بازی درنیاری.آه من زود میگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سرمو تکون دادمو گفتم:کوفتت بشه.گوشت نشه به تنت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم سکوت کردیم ولی سکوت رو شکستمو گفتم:آیدا این پسره از کجای حرفام پشت سرم بود؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دقیقا از همونجای که زدی تو کانال فحش واینا...خودتو ناراحت نکن.میری ازش یه معذرت خواهی میکنی دیگه کاری به کاریت نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منو اذیت کنه؟؟غلط کرده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترسم سر کلاس بعدی نرفتمو اومدم خونه.دو روز هیچ کلاسی نداشتیم.فقط رفتم آموزشگاه زبان.هفته ای سه بار میرفتم تدرس زبان میکردم.انگلیسی وفرانسه.روز دوم حوصله ام سر رفته بود.زنگ زدم به خونه ی عمه.تنها کسی که تو ایران داشتم.پوریا پسر عمه ام گوشیو برداشتو جواب داد:الو..سلام دختر دایی..چه عجب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام.چی چه عجب.خوبه همین جمعه اونجا بودما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدبار بهت گفتم بابا عزیز دلم بیا عروس این خونه شو..همیشه اینجا باشی نه حوصله ات سر بره نه ما نگران بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم خندیدمو گفتم:تو اگه نبودی که حتما عروس مامانت میشدم..خب دیگه پررو نشو.اون یکی قلت کجاس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رفته ایروبیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این پریا هم شورشو درآورده ها..صب ایروبیک ..عصر شنا وژیمناستیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یواش تر...چیکار به خواهرم داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب تو هم قل همون خواهری..خوب جورین با هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصله ام سررفته.گفتم بیام اونجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توکه جمعه اینجا بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم خندید.منم گفتم:به عمه سلام برسون بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پارلا..پارلا...وایسا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قهر کردی مثلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه.خداحافظی کردم که برم حاضربشم سریعتر بیام خونتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من که حریف تو نمیشم.باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطع کردمو حاضر شدم.یه مانتوی سفید رو از بین مانتو هام انتخاب کردمو شلوار لی لوله تفنگی مشکیمو پوشیدم.شال سفیدی هم سرم کردمو کیف چرم کوچیکمو برداشتم.جلوی آینه به خودم نگاهی انداختم.همه چی خوب بود.یه آرایش ملایم هم کردمو رفتم سراغ ماشین.یه کم دنگو فنگ داشتو سخت راه افتاد ولی راه انداختمش.رسیدم خونه ی عمه.یه خانواده ی نسبتا پولدار.عمه همیشه میخواست من برم پیش اونا بمونم ولی میخواستم روی پای خودم وایسم.واسه همین زبان تدریس میکردم تا خرج خودمو بدس بیارم وزیر منت کسی نباشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حیاط بزرگشون شدم.پریا دوید طرف من وگونه امو ب*و*سید وگفت:فدات شم.کجائی تو؟؟دلم برات تنگولیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم دلم برات تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بیشتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا بازم این سرتق بازیا رو شروع کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا محبت به تو نیومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چقده هم حساسه دختر عمه ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش برقی زد و گفت:میدونی قراره این هفته چی بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از قیافه ش شادش و نگاه های خندونش فهمیدم مربوط میشه به سامان.که یه سالی میشد با هم ارتباط داشتن.گفتم:مبارکه...به سلامتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا فهمیدی؟؟؟خیلی باهوشیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوش نمیخواد که..الان یه آدم یه آی کیوی 20 هم اینجا بود از این رفتارتو میفهمید چه مرگته...آب دهنتو جمع کن حالمو به هم زدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشگونی از بازوم گرفتو گفت:حالا نوبت تو هم میرسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا هم اومد سمتمو گفت:به..سلام پارلاخانوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بیگانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستت دردنکنه.حالا هرچی دلت میخواد بارم کن...ولی من که دست از سرت برنمیدارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من عمرا با توی یه الف بچه برم زیر یه سقف..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطر یه سال این حرفا رو نزن..بهتره که.تو مواظبم هستی.منم گاهی اوقات صدات میکنم مامان..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم شوخی میکردیم.پوریا وپریا یه سال از من کوچیکتر بود.قدشون کوتاه بود.پریا از من کوتاه تر بود و پوریا بااینکه از من بلند تر بود ولی در مقایسه با پسرهایی تو ذهن من جذاب بودن کوتاه تر بود.عمه تو پذیرائی رو یکی از مبلا نشسته بود بلند شد وگفت:عزیزم..اومدی؟لبخندی تحویلش دادمو گفتم:سلام.بله. عمه گفت:قربونت برم بیا بشین باهات کار دارم.مهمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن این جمله یاد اون روزی افتادم که کیارش میخواست بیادخواستگاری من.کیارش توی یکی از دورهمی ها منو دیده بودو اومدن خواستگاری من..ولی مادرش گفت:من دوس ندارم عروسم کسی بشه که بی کسو کاره...پریا دستمو گرفتو گفت:مامان حالا میاد باهاش حرف میزنی..بزار با من بیاد.وای پارلا نمی دونی چی خریدم..اگه ببینی کلی ذوق میکنی.بیا بریم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه خیلی جدی یه کم صداشو بلند کردو گفت:گفتم میخوام باهاش حرف بزنم.تو هم بشین میخوام خوب به حرفام گوش بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن این جمله پریا بی خیال همه چیز شد کنار من نشست.گفتم:بفرمایین عمه جان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این ته تغاری به تو هم چیزی نگفته بود؟؟؟یا گفته و تو به من چیزی نگفتی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پریا نگاه کردموترجیح دادم سکوت کنم.عمه گفت:یا به تو هم چیزی نگفته یا هم که مثله همیشه دستتون تو یه کاسه اس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم دستشو گرفتمو گفتم:چیو عمه جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین که چهارشنبه براش خواستگار میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نگاه کردم به پریا.رفته بود تو قالب دخترایی که تا اسم خواستگار میاد سرخاب سفیداب میشن.خودمو زدم به کوچه ی علی چپ و گفتم:آی بی معرفت...با منم آره...دستت درد نکنه.یعنی منم غریبه بودم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا هم چیزی نمیدونست وحرفمو باور کرده بود گفت:به منم نگفته پارلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:ببین تو چه خنگی هستی که از صب تا شب با اینی ولی هیچی نفهمیدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا:خب تو که ادعای باهوشیت میشه چرا نفهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا این جمله رو طوری گفت که بهم برخورد.یه لحظه خواستم بگم عمو کجای کاری من سیر تا پیاز داستانو میدونم که گفتم:من عادت ندارم تو مسئله ی خصوصی بقیه دخالت کنم.بعد رو کردم به عمه و گفتم:خب این نگرانی ها واسه چیه؟یا میشه یا نمیشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه گفت:پارلا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:خب یا نمیشه...یا هم نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریا بازم یه نیشگون از بازوم گرفتو منم جیغم در اومد و گفتم:نگاه نگاه...بیبن چقد هول کرده...قحطی شوور که نیست..این نشد یه کوری کچلی پیدا میشه تو رو بگیره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا داشت میخندید و عمه هم لبخند میزد.پوریا گفت:ایشالا من اون روز رو ببینم که یکی از این کورو کچل ها برای خودت اومدن خواستگاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایشالا زن خودت کور وکچل میشه...کچل هم نباشه تو کچلش میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمه که دید کم کم منو پوریا بحثمون داره بالا میگیره گفت:خب بسه...خجالت هم نمیکشن جلوی من هی از زن و شوهر صحبت میکنن...پاشین برین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم تو اتاق پریا و پریا لباسی رو که برای مراسم خواستگاری خریده بود رو نشونم داد.یه کت ودامن بلند که صورتی بود و بهش میومد..گفتم:سامان پسندیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریا:آره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم خوشم نمیومده...بگو کار این سامانه.تو مگه خودت نمیتونی برای خودت لباس انتخاب کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا..ولی دوس دارم طوری باشم که سامان میخواد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم که حالش خیلی خوبه وگاهی به ذهنم میرسید اذیتش کنم ولی از طرفی دلم نمی اومد حالشو خراب کنم..چون پریا واقعا دختر حساس و زودرنجی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بعد دوباره با همون صدای مزخرف پیت بل از خواب بیدار شدم.امروز هم دانشگاه داشتم.آیدا بهم زنگ زد که خودش میره من هم خودم راهی دانشگاه شدم.ولی وسط راه باز این ماشین من خواب شد...کنارخیابون بودم و داشتم همینجوری باهاش ورمیرفتم که یه صدا گفت:خانوم در خدمت باشیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند کردم دیدم یه پسر خوشتیپه.گفتم:نه مزاحمتون نمیشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا..چه مزاحمتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو کشیدم کنار و گفتم:پس یه نیگا بندازین شاید فرجی شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکاتش عادی نبود.نگاهش و لبخندش حس خوبی به من نمیدادن..از نگاهش میفهمیدم که فکری تو سرشه...یه کم با ماشین ور رفتو بعد گفت:نه...درست نمیشه..خانوم معلومه دانشجو هستی..کلاست دیر میشه..میخواین من برسونمتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی تر شدمو گفتم:نه.ممنون.خودم یه کاریش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دِ نَ دِ نشد...مگه من میزارم یه خانوم خوشگل اینجا تنها بمونه..بعدش هم خندید و اون دندونای نیمه سیاهش نمایان شد که حالمو به هم زد.گفتم:شما الان یه لطفی به من بکن..برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره نزدیکتر شد و یکی از دستامو گرفتو گفت:مثله اینکه زبون خوش حالیت نمیشه...گفتم میرسونمت...این قراضه رو همینجا پارکش میکنی بعد سوار ماشین من میشی...خواستم دستمو از دستش بیرون بکشم که اون یکی دستمو هم گرفت ومحکم فشار داد و گفت:اینطوری ادامه بدی اون روی منو هم میبنی ها....تقلا میکردم که دستامو ول کنه که یهو یه ال90سفید درست جلوی ماشین من وایساد...پسره برگشت به اون سمت نگاه کردو گفت:انقد معطل کردی که...دیدم پرهامه دوست تیلاو.از ماشین پیاده شد اومد سمت من وگفت:خانوم ادهمی مشکلی پیش اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره که کمی ترسیده بود خودشو جم وجور کردو گفت:شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من من گفتم:آره..ماشینم..خراب...خراب شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرهام:آقا از آشناها هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:آشنا...نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره دستمو ول کردو گفت:اصلا شما چی کارشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مچ دستما درد میکرد همونطور که دستامو باز وبسته میکردم تا یهکم دردشون کمتر بشه گفتم:داداشمه...برو ع*و*ض*ی مزاحم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره چن قدم به عقب برداشت.پرهام خواست دنبالش کنه ولی اون سریعتر سوار ماشینش شدو رفت.پرهام اومد به سمت من به دستام نگاه کرد و گفت:خوبین؟از این الاف های بی غیرته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:نه بابا.خدا شما رو به موقع رسوند...نگاهم افتاد به ماشین وگفتم:شمام ماشین دارین؟؟تا حالا ندیده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد وگفت:نه بابا.ماشینم کجا بود؟ماشین تیلاوه.داشتم با تیلاو میومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به سمت ال 90 دوخته شد.تیلاو هم بود.ولی چرا اون پیاده نشده بود؟چرا نخواسته بود کمکم کنه؟درسته من بااون مشکل داشتم ولی نباید یه خرده غیرتی میشد که هم کلاسیش...میون حرفم پریدمو گفتم بی غیرت بی شرف....تو آدم نیستی...تازه هزار تا فحش بهتر داشت به ذهنم میرسید که حرکت دست پرهام جلوی صورتم همه چیو از یادم برد و گفت:یه نیگاه بندازم...ببینم کاری از دستم برمیاد یا نه؟گفتم:نمی دونم...شمام یه نیگا بندازین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرم مشغول کار تیلاو بود.پرهام سرشو بلند کردو با درماندگی گفت:نه..این درست بشو نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:پس شما برین...من میرم یکی رو میارم درستش میکنه.استاد منتظری شوخی بردار نیس.دیر برسین راهتون نمیده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برم ببینم تیلاو چی میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفت کنار ماشین تیلاو و از همونجا کنار در راننده یه چیزایی بین اونا گفته شدو برگشت پیش من.پرهام:خانوم ادهمی همینجا پارکش کنین با ما بیاین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه کس دیگه ای جز تیلاو بود حتما قبول میکردم.با این کارش بدجوری به من توهین کرده بود.این کارش از صدتا حال گیری هم بدتر بود.با جدیت گفتم:نه.ممنون شما برین.منم خودمو میرسونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دوبار دیگه هم گفت که بیا ولی بیشتر از این تعارف نزد.خب ماشین خودش نبود که ماشین تیلاو بود.بالاخره سوار ماشین تیلاو شدو رفتن."واقعا یه آشغالی...حتی پیاده نشد ببینه حالم خوبه یا نه...حتی خودش پیاده نشد که تعارف کنه...واقعا احمقی..."در ماشینو قفل کردم و با پرسیدن از این واون یه مکانیک پیدا کردمو آوردم بالاسر ماشین.بعد از 2ساعت بالاخره درست شدو رفتم دانشگاه.وقتی رسیدم کلاس اولی تموم شده بود.آیدا اومد کنارمو پرسید:چرا دیر کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشینم راه نیومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدبار گفتم اینو یا بفروش راحت شو یا عوضش کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصله ندارم آیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد کل داستانو براش تعریف کردم.آیدا هم از حرکت تیلاو تعجب کرده بود ولی کارپرهام بیشتر نظرشو جلب کرده بود.گفت:خب خره باهاشون میومدی...اونا که تو رو نمیخوردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمرا سوار ماشین تیلاو میشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ته کله ات خرابه..خوشم اومد ازاین پرهامه...چه پسر خوبی بوده خبر نداشتیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم هی از آب گل آلود ماهی بگیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیاد باآیدا بحث نکردم.داشتم فک میکردم که چه جوری جواب اینکار تیلاو رو بدم که یهو صدای جیغ کوتاه آیدا بلند شد:راستی قراره یه کاری بکنیم...هستی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چی کار میخواین بکنین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صب که تو نبودی قرارشد این دو ترم آخر رو با بچه ها جمع بشیم گهگاهی بریم عشق وحال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا ایده ی کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایده ی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه...حالا کیا هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منو نازنین و پرهام و شاهین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همیشه ضدحالی..نشد یه بار مثه آدم یه حرفی رو قبول کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اعضای گروهتونو ببین...نه اینکه همشون نورچشممن و دلم براشون ضعف میره...آیدا من موندم تو خودت که با اینا زیاد دمخور نیستی چرا میخوای باهاشون باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه اینا اهل عشق وحالن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نازنینو بگو...من میام دو ساعت ریختشو میبینم میرم تب میکنم حالا بیام باهاش برم گردش..حالا اینو بی خیال..اون چشم چرونه رو که اصلا نمیشه تحمل کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی از بچه ها گفت اون دوستت جربزه نداره بیاد تو جمعمون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدومشون گفته؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکیشون گفت دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه باید بگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیگم...مگه دورغ گفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه داشتم رو دنده لج می افتادم...گفتم:آیدا هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا که خوشحال بود نقشه اش گرفته دستاشو به هم زد وگفت:قربونت برم..آخه تو فک نمیکنی تو نیای به من اصلن خوش نمیگذره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:تو خودت بهتر از همه میدونی من دوتا دنده ام خوب کار میکنه...یکی دنده لجه...اون یکی هم دنده چپه.میام حال اون طرفو هم میگیرم..ببینه کی جربزه نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس اون روز هم تموم شد.سعی میکردم زیاد به تیلاو فک نکنم.روز چهارشنبه رسید.امروز قرار بود برای پریا خواستگار بیاد و عمه ازم خواسته بود برم اونجا.ولی من اصلا حوصلشو نداشتم.از طرفی هم استاد شریفی به من زنگ زده بود تا با بقیه بچه ها هماهنگ کنیم و بریم آموزشگاهی که قراره به بچه های کنکوری درس بدیم.زنگ زدم به پریا.گوشی رو برداشت و گفت:تو کجائی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام..آره خوبم عزیزم.لازم نیس انقد نگران حال من باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پرت وپلا تحویلم نده...گفتم کجائی؟بازم اون ماشینت خراب شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پریا من نمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گه میخوری نمیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون از این همه لطفی که به من داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم پاشو بیا اینجا...من دارم از استرس میمیرم میخوام یکی کنارم باشه اون وقت تو بیشعور واسه من ناز میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای جانم.استرس داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره...خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟یه خواستگاری..قرارم نیست کار زیادی بکنی فقط یه دور اون سینی چایی رو تو مجلس میگردونی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پارلا خواهش میکنم بیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحن ملتمسانه اش باعث شد نظرمو تغییر بدم و گفتم:باشه...فقط باید قبلش برم یه جایی بعد بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظی کردمو رفتم سراغ کمدم.باید لباسی میپوشیدم که نه زیاد زننده بود چون مثلا داشتم به عنوان معلم فیزیک میرفتم اونجا نه زیاد ساده بود که مناسب خواستگاری پریا نبود.یه مانتوی آبی نفتی رو انتخاب کردم که یه کمر طلایی هم دورش بود و این باعث میشد کمرم خیلی باریک تر به نظر بیاد.همون شلوار جین لوله تفنگی مشکیمو هم پوشیدم..اولش خواستم مقتعه سرم کنم ولی بعد تصمیم گرفتم یه روسری ساتن آبی تیره که کناره هاش هم خط خطی های مشکی داشتو انتخاب کنم که به رنگ مانتوم خیلی میومد.یه کیف دستی هم برداشتمو بعد هم آرایش ملایمی کردم.نمیخواستم زیاد تو چشم باشم.بعد رفتم تا سوار ماشین بشم که بازم راه نیفتاد.اولش ماشینو تهدید کردمو گفتم:ببین اگه راه نیفتی همین فردا میبرمت اسقاط...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم داره دیر میشه که زنگ زدم به آیدا وگفتم که آدرسو نمیدونم و ماشینم باز خراب شده.آیدا انگار با کسی مشورت کردو گفت:صبر کن الان میایم دنبالت.منتظر موندم تا اینکه یه تک انداخت تو گوشیمو منم رفتم دم در.چشامو چن بار بازو بسته کردم تا ببینم چشمام درست میبینه یانه ولی درست بود...ماشین تیلاو بود.خودش هم تو ماشین نشسته بود.گفتم شاید آیدا هم همراهشه..رفتم جلوتر که پنجره ی ماشینو داد پایینو گفت:سوارشو بریم.فقط تیلاو بود.خواستم برگردم بدون اینکه جوابشو بدم برای همین راه خونه رو در پیش گرفتم که تیلاو پیاده شد و اومد درست جلوی من ایستاد وگفت:ببین من حوصله ی نازکشیدنو ندارم...یا سوار میشی یا من برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:برو کنار.زنگ میزنم به آژانس..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد وگفت:آهان..پس به من اعتماد نداری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کوچیکتر از این حرفایی که...حرفمو قطع کردو گفت:ترسو هم که هستی....تو یه دختر ترسویی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی بهم گفت ترسو رفتم سمت ماشینش..همچین با اعتماد به نفس میرفتم که خودمم باورنمیکردم.همین که خواستم درعقب ماشینو باز کنم تیلاو با دزد گیر در ها رو بست.با همون غروری که همیشه نقش صورتش بود داشت لبخند پیروزی رو تحویلم میداد که اومد جلوتر وگفت:نترس..نمیخورمت..میای مثله یه آدم متمدن جلو میشینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواستم کم بیارم برای همین مجبور بودم جلوبشینم.جلو نشستمو اونم سوار شد و به راه افتاد.نمیخواستم حتی نگاهم بهش بفیفته.سرمو به سمت پنجره گرفتمو وانمود کردم اصلا بهش فک نمیکنم.ولی توی ذهنم داشتم با اون کلنجار میرفتم.بوی تلخ عطرتیلاو هم تمام فضای ماشینو پرکرده بود.صدای موسیقی بلند شد.گوشامو تیز کردم تا بهتر بشنوم.اولش رپ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره..آره...این دختره خیلی خوش شانسه تیزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که با طعمه دوس شده منم میخوام ببرمش شانزلیزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قول میدم همیشه واسش یه دوس پسرتاپ بمونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باباش این شرطو گذاشت رپو ول کنم پاپ بخونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ته دلم گفتم:اوللا..تیلاوتو این خطا بودی و رو نمیکردی...من فک کردم تو نهایت نهایتش باباکرم اینا گوش بدی.خوشمان آمد.آهنگ ادامه داد:چه خانوم لوندی چه ابروهای کمندی ای وای چه قد بلندی خیلی قشنگه هی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلی باکلاسه خوشگل وخوش لباسه مدرکش لیسانسه خیلی زرنگه هی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزنید به تخته مخشو زدن چه سخته قربونش برم من خوشگله ولی شل*خ*ته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چه آهنگیه این گوش میده.برگشتم چپ چپ به تیلاو نگاه کردم.خودش هم فهمیده بود زود خم شد و صداشو قطع کرد.من همیجوری بروبر نگاش میکردم.این با چه رویی میخواست این آهنگو پیش من گوش بده..انگار که مثلا توهین بزرگی بهم شده بود.تیلاو با همون غرورش بدون اینکه برگرده به سمتم گفت:کاری دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو هم نمیره..پسره ی پررو.ته دلم گفتم:"نه عاشق جمالت شدم یه لحظه هم نمیشه ازت چشم بردارم."سرمو برگردوندم و جوابشو ندادم.گوشیش زنگ خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به استاد بگو داریم میرسیم.باشه بهش بگو من یه ربع دیگه اونجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین شاهین خودت بهتر از هرکسی میدونی من عادت ندارم دیر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.تنهام.راستی این سی دی که دادی گوش کنم مثه خودت قاطی داره.تو که میدونی من به چرت و پرتایی مثه این گوش نمیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس شاهین پشت خط بود.ته دلم دهنمو کج کردمو اداشو درآوردم و گفتم:مگه من برات دعوتنامه فرستادم که حالا سرم منت میزاری که دیر کردم..خودت اومدی.م*ر*ت*ی*ک*ه ی بیشعور انگار من برگ چغندرم.میگه تنهام.منو داخل آدم حساب نمیکنه.ع*و*ض*ی.انگار رسیده بودیم چون توقف کرد.من بازم نگاش نمیکردم و منتظر بودم بگه پیاده بشم.ولی گفت:خانوم ادهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون عکس العملی جوابشو ندادم.بازم گفت:خانوم ادهمی؟بازم جوابشو ندادم.برای سومین بار یه کم بند تر گفت:خانوم ادهمی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه سرمو برگردونم گفتم:چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینید من به خاطر شما دیرکردم.استاد خودشونم اینجان.دوس ندارم با هم بریم تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم سکوت کردم.یهو صداشو بلند تر کردو با عصبانیت گفت:مگه من با تو نیستم؟مگه من دارم با درودیوار حرف میزنم؟وقتی حرف میزنم به من نگاه کن.همش داره منظره های بیرونو نگاه میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب اون منظره ها از منظره ای که شما توش باشی خیلی بهتره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شنیدی که چی گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد پیاده شد.عصبانیتو از چشماش میخوندم.منم پیاده شدم.وقتی رسیدیم همه ی بچه ها رفته بودن سرکلاساشون.بدون معطلی رفتم تو کلاسی که استاد شریفی بهم نشون دادو مشغول شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

++++

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شمام خسته نباشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون تست خیلی جالبیه.چن بار دیگه حلش کن که تو یادت بمونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خداحافظی از شاگردام اومدم بیرون.آیدا اونجا کنار استاد شریفی ایستاده بود.به سمتش رفتم.تیلاو و شاهین هم از سمت دیگه به ما ملحق شدن.استاد لبخندی زد وگفت:خب همتون خسته نباشین.برای جلسه اول خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کم با استاد گپ زدیمو بعدش خواستیم برگردیم.بازوی آیدا رو محکم گرفتم وگفتم:بیا بریم ببینم.انقد زبون نریز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا...باز چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من به تو زنگ میزنم آدرسو بده...میگی میام دنبالت بعد من درو باز میکنم این غول بی شاخ ودمو میبینم؟؟؟ماجرا چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیچاره زحمت کشیده اومده تورو آورده بعد عضو دستت درد نکنته؟؟پارلا من یکی که از دستت خسته شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو که میدونی من ازش خوشم نمیاد چرا میفرستیش دنبالم..هان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من فک کردم امروز به خاطر خواستگاری دختر عمه ات نمیای.وقتی رسیدم زنگ زدی آدرس خواستی.استاد پرسید کیه که آدرس میخواد منم گفتم تویی.به خاطر اینکه دیرت نشه از تیلاو خواست بیدا دنبالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا تو تک انداختی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تیلاو بهم زنگ زد گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجب خری هستین همتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عیب نداره...تو آدم باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو از جیبم بیرون آوردم.12تا میس کال داشتم.همش هم یا پریا بود یا پوریا.گفتم:آیدا من دیگه برم.یه کم دیگه هم دیر کنم پریا پوست سرمو میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دستش درد نکنه.پس بزار یه کم همینجا معطلت کنم شاید ب*و*سیله ی دختر عمه ات از دستت خلاص شدیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوه نمکی....هه هه...اول باید بدم تو رو آدم کنه.خب دیگه کاری نداری.دیرم شد برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه برو ولی حسابی فیلم برداری کن فردا باید همشو بگیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو غلط میکنی تو زندگی خصوصی من سرک میکشی.خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خیابون اصلی رسیدم.وایسادم تا سرع یه دربست بگیرم وبرم.دوباره چندنفر مزاحم شدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم خوشگله چرا تنهایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بپربالا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب جایی بلدما..بیابریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم جلوتر رفتم تا دست از سرم برداره ولی ول کن نبود.از ماشین پیاده شد.اوه..اوه...قشنگ معلومه حسابی از این آمپولا زده تا هیکلشو درست کنه.رسید به من.کیفمو کشید وگفت:عزیزم مگه من مردم این وقت شب تنها بری؟تازه بده میخوام باهات آشنا بشم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفمو کشیدم و گفتم:من ...تو...آرزو بر جوانان عیب نیس..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره چند قدم رفتم جلوتر و هی دربست دربست میگفتم.پسره بازم دنبالم اومد.-من که میدونم تو نقشه ات چیه..تو اون کله ات چی میگذره؟زیاد منتظر نمون.بهتر از من برای امشبت پیدا نمیکنی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو که گفت خواستم برگردم با کیفم بزن فکشو بیارم پایین ولی دیدم پسره نقش زمین شده و از دماغش خون میاد.یکی داشت کتکتش میزد.اونم چه کتکتی.رفتم جلو و گفتم:آقا بسشه.ولش کنین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو کردم به پسره مزاحمو گفتم:خوب شد...نوش جونت.تا تو باشی دیگه مزاحم یه دخترنشی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتم اینو میگفتم که برق چشمای مردی که داشت اونو میزد منو سرجام میخکوب کرد.نه باورم نمیشه.تیلاو؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت به سمت من سرم داد کشید وگفت:نمیتونستی یه کم صبر کنی یکیمون برسونیمت؟؟؟سر من داد میکشی؟رفتم کنار خیابون.دوباره خواستم یه تاکسی بگیرم.تیلاو اومد پشت سرم وگفت:برو سوارشو.نمیخواستم نگاهم تو نگاهش بیفته.یه تاکسی جلوی من وایساد.سوارش شدم و رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چیز عالی بود.یه کم دیر کرده بودم ولی خب لبخندهای عمه نشون میداد که تاخیر زیاد هم نبوده.قبلا سامانو خیلی دیده بودم.ولی همیشه تیپ اسپورتمیزد.امروز کت وشلوار پوشیده بود وانصافا خیلی خوشتیپ شده بود.پریاچایی رو تعارف کرد و اومد کنارمن نشست.مادر وپدر سامان کلی قربون صدقه اش میرفتن.و سامان زیرچشمی به پریا نگاه میکرد وپریا هم به اون.گهگاهی نگاهم گره میخورد به نگاه پوریا که این دوتارو زیرذره بینش گرفته.آخه چیکارشون داری؟به پریا گفتم جواب بله رو امشب نده ولی تو گشش نرفت.شوهر عمه ام که مرد کوتاه تپلی بود با پدرسامان قرار عقد وعروسی رو گذاشتن وهمه چی خیلی سریع تموم شد.ته دلم میگففتم پریا یه سال از من کوچیکتره.عاشق شد..امشب هم قرار عروسی وعقدش گذاشته شد ولی من هنوز تکلیفم با زندگی مشخص نیست.باز یاد کیارش افتادم.من بهش گفتم که علاقه ای بهش ندارم ولی سیریش تر از این حرفا بود.دست خانواده اش گرفت واومد خواستگاری.و آخرش هم خانواده اش تو همین خونه منومحکوم کردن به بی کسی ..به اینکه خواستم پسرشونو اغفال کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریا یه ضربه خفیف به کمرم زد وگفت:هوییییییی.....کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینجام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توفکری؟نوبت تو هم میرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نوبتمو دادم به تو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی ازت خواست بذل وبخشش کنی؟ببین پارلا دوترمت مونده دختر.من جای تو بودم زود یکی رو عاشق خودم میکردم.فردا که اومدی و خونه نشین شدی..انتظارنداشته باش از این پسرخوشگلا بیان خواستگاریت.گفته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ضربه ی محکم تر زدم به کمرش وگفتم:من خونه نشین میشم؟نه این خبرا نیس...اتفاقا یکیو زیرسردارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای پریا برقی زد وگفت:جون من؟بگو...پارلا باید بگی کیه..نامرد تو؛تو ته پیاز تاسرپیاز ماجرای من بودی..اونوقت به من چیزی نگفتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه خبیثانه ای بهش انداختم وگفتم:از کجا میدونی شاید هم تو؛تو ته پیاز تاسرپیاز ماجرای بودی؟؟؟اه...این جمله چیه گفتی..هی ت..پ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هان؟؟؟؟منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی اینکه من سامانو میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفتم وشروع کردم به غش غش خندیدن.پریا اولش کمی ترسیده بود ولی بعدش خودشو جمع کرد وگفت:برو گم شو.گفتم از این بخارا از تو بلند نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

++++

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت دراز کشیده بود وداشتم جزوه هامو تکمیل میکردم.دو هفته ای گذشته بود.بعد از ماجرای اون شب سعی میکردم زیاد تو دید تیلاو نباشم.بچه ها آخر هفته ها قرار میذاشتن و میرفتن بیرون ولی من نمی رفتم.نگاه کردم به ساعت روی عسلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهووووو...ساعت 5بعداز ظهره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم.جلوی تی وی لم دادمو دوباره رفتم تو فکر فرانسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی خانواده مامانم منو قبول میکنن؟من نمیخوام آزارشون بدم فقط میخوام کل ماجرا رو برام تعرف کنن.من میرم فرانسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره چشمای تیلاو تو ذهنم تداعی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم دوباره شروع کنم یه چیزی بهش بگم که صدای زنگ گوشیم مانع شد.رفتم تواتاق و بر داشتمش وگفتم:چه مرگته مزاحم همیشگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا که آمپرچسبونده بود گفت:نشد من یه بار زنگ بزنم تو مثه آدم حرف بزنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون که بله..صدویک بار گفتم...من آدم نیستم فرشته ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو فرشته ای؟؟؟دیو دوسر پیش تو کم میاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بنال ببینم چی کارم داشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زنگ زدم بگم فردا قراره بریم کوه.هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو که جوابتو میدونی چرا مزاحم اوقات شریف من میشی؟هان؟؟هان؟آخه چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا تعدادمون بیشتره.خیلیا قراره باهامون بیان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیا مثلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والا زیادن 15نفری میشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب به من چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به تو چه؟دوساعته وقت منو گرفتی آمار میگیری بعد میگی به من چه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه شنبه هم دلم میخواد تو کلاس استادشریفی کولاک کنم.این پسره الان فردا تاشب درس میخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کجا میدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکنه میخوای بگی اون پسره زاغول هم اونجاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم هول شده بود.شاید میدونست اگه تیلاو اونجا باشه من غیرممکنه برم.گفت:نه بابا.گفتم جمعه اس...خب همه میرن گردش ..تفریح از این کارا دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم سکوت کردم تا فک کنم که آیدا گفت:راستی قراره یه اتفاق دیگه هم بیفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه...بگو..منو نذارتو خماریش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید خودت بیای و ببینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای آیدای گور به گوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بایکی دیگه میرم.خودت میای یا یکی رو بفرستم دنبالت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه تو روخدا..من پیاده بیام بهتر از اینه که تو یکیو بفرستی..مثه دفعه ی قبل که تیلاو رو فرستادی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشینت خوبه پس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.پوریا بردش تعمیر.خوبه الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس خودت میای اونجا بهت زنگ میزنم بگم دقیقا کجاس...حسابی به خودت برسا...خطچشم و ریمل و سایه و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه حسش بود اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سراغ کمد لباسم.نگاهش کردم.همه چی مرتب سر جاش.تنها جایی که همیشه تو خونه ی من تمیز بود همین کمد بود.یه شلوار کتون قهوه ای روشن...یه مانتوی کتون مشکی..یه شال چروک به رنگ شلوارم هم سرم کردم و کوله پشتی مشکی کوهنوریدمو برداشتم.یه کم هله هوله ریختم تو کوله و سوئیچو برداشتم که برم.چشمامو بستم و خواستم ماشینو روشن کنم:بسم الله الرحمن الرحیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جیغ خفیف کشیدم وگفتم:خدایا دمت گرم..روشن شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتادم.رسیدنم 45دقیقه ای طول کشید.پیاده شدم وزنگ زدم به آیدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایین شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دارم میبینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تواون کله بزرگت یه ذره..فقط یه ذره عقل داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من چی گفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتنم من نمیبینمت..بعد تو میگی من میبینمت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که میخندید گفت:برگرد این طرف دارم دست تکون میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم..یه گله آدم...آیدا گفت تعدادمون زیاده ولی نه در این حد آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اینقدر زیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا بدو بیا..میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پیش آیدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.