امیرحسین پیروزمند بعد از مرگ همسرش به وصیت زنش باید با یه خانم ازدواج کنه ولی به شدت با این کار مخالفه اما… پایان خوش

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۲۸ دقیقه

مطالعه آنلاین بذار حس کنم بامنی
نویسنده : Fereshteh

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

امیرحسین پیروزمند بعد از مرگ همسرش به وصیت زنش باید با یه خانم ازدواج کنه ولی به شدت با این کار مخالفه اما…

پایان خوش

امیر حسین:

در با شتاب باز شد و پرستار هراسان خودشو پرت کرد تو...در حالی که نفس نفس میزد،بریده بریده گفت:

-آقای...آقای..دکتر...خانمتون...

دیگه منتظر ادامه حرفش نشدم....خودکارو پرت کردم روی میز و بدون توجه به پرستار بخش،از اتاق زدم بیرون...

با سرعت زیاد خودمو به اتاقش رسوندم و درو باز کردم...چندتا دکتر و پرستار بالای سرش بودن...

از بینشون رد شدم و به چهره ی رنگ پریده ی شریک زندگیم که حالا مثل یه تکه گوشت روی تخت افتاده بود نگاه کردم...دلم فشرده شد...

نگاهی به دکتر کامران کردم...سرشو به علامت تاسف تکان داد و به همراه بقیه ی دکترها و پرستارا رفت بیرون...من موندم و صدف...

آهسته نشستم کنارش و دست ظریف و کوچکشو توی دستم گرفتم...

-صدفم؟؟؟؟

آروم چشماشو باز کرد و بهم زل زد...

خیلی دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولی هیچ کلمه ای از گلوم خارج نمیشد...بغض کردم و دستشو ب*و*سیدم...

با دستایی لرزون ماسک اکسیژن رو از روی دهنش برداشت...به نظرم اومد میخواد چیزی بگه..

صورتمو به صورتش نزدیک تر کردم

-چیزی میخوای بگی خانمم؟؟؟؟الهی من فدای اون چشمای عسلیت شم..

سرشو خیلی محسوس تکان داد...لبخندی زدم و همینطور که دستشو نوازش می کردم و به چهره ای که هنوزم برام زیباترین بود چشم دوختم...

-چی میخوای بگی فدات شم؟؟؟تو زودی خوب میشی...اصلا نترسی ها...خودم تا آخرش مواظبتم...قراره دکتر کامران یه عمل دیگه...

نذاشت حرفمو تمام کنم...با صدای خیلی خفیفی گفت:

-ن...ن...

این بار صورتشو با دستام قاب گرفتم

-جونم عزیزم؟؟؟؟چی میخوای بگی؟؟؟

-ن..ن..ن..ا

-صدفم واضح تر بگو...ن چیه؟؟؟

زود میزد که حرفشو بزنه ولی نمی تونست...دلم براش سوخت...پیشونیشو از روی اون همه باند ب*و*سیدم و گفتم:

-بزار وقتی حالت بهتر شد بهم بگو باشه خانمم؟؟؟فدای اون چشمات شم...برام میخندی؟؟؟؟

اشک توی چشمش حلقه زد و لبخندی به پهنای صورتش اومد...

دلم براش پر کشید...با وجود شرایطی که داشت میخواست ناراحتی منو نبینه..و این از خصوصیات بارز صدف بود طی سالهایی که میشناختم....

صورتمو به صورتش نزدیک کردم و خواستم پیشونیشو بب*و*سمش که صدای دستگاه بلند شد...با وحشت سرمو عقب کشیدم و یه نگاه به دستگاه و یه نگاه به صدف کردم..چشماشو بسته بود ولی هنوز رد لبخند روی لبش بود...

نفس کشیدن برام سخت شد و باعث شد قفسه سینه ام به شدت بالا و پایین بره...نه این امکان نداشت...

-صدف؟؟؟خانمم؟؟؟

چشماش بسته بود...

-صدف؟؟؟؟

نا باورانه سرمو تکان دادم و با صدای بلند پرستارو صدا زدم...طولی نکشید که اتاق پر از پرستار و دکتر شد...

ولی من هنوز گوشه ای ایستاده بودم و به صحنه مقابلم نگاه می کردم...دکترها تقلا می کردن صدفم رو نجات بدن ولی انگار تلاششون بی فایده بود...

نمیدونم چقدر گذشته بود که دکتر کامران از میون اون همه سر و صدا گفت:

-بی فایده ست...دیگه برنمی گرده...ساعت مرگ 2:30

با دهنی باز و چشمای اشکی زل زدم با دکتر کامران...ثانیه ای بعد پاهام سست شد و افتادم روی زمین...

این امکان نداشت...صدف قول داده بود با من بمونه...قول داده بود توی شادی ها و غم ها باهام بمونه ولی...خواستم بلند شم و بهشون بگم دارن اشتباه میکنن...صدف فقط بی هوش شده ولی پاهام قدرت نداشت...

-دکتر تسلیت میگم...ان شاالله غم آخرتون باشه...

و دستی که روی شونه ام قرار گرفت...

********

از پشت عینک آفتابی به جمعیتی که برای خاکسپاری صدف اومده بودن خیره شدم...هنوزم باورم نمیشد که صدف دیگه پیشم نیست...هنوزم باورم نمیشد که دیگه خنده هاشو نمیبینم...هنوزم باورم نمیشد که دیگه شیطونت هاشو نمیبینم...

-آقای دکتر تسلیت میگم...غم آخرتون باشه

سرمو تکان دادم...این جمله تا به الان هزاربار برام تکرار شده بود...

نمی دونم چقدر گذشته بود که دیگه صدایی نیومد...نگاهی به اطراف کردم...هیچ کس نبود...همه رفته بودن و فقط من و صدفم بودیم...ولی با این تفاوت که اون الان زیر خروارها خاک خوابیده بود و من همچنان داشتم نفس می کشیدم...

قدمی به جلو برداشتم و با پاهایی لرزون نشستم کنار قبرش...بعد از سه روز این اشک های لعنتی بلاخره راهشونو باز کردن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که می لرزید شروع به حرف زدن کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدف؟؟؟صدامو میشنوی؟؟؟؟صدف چطور دلت اومد منو تنها بزاری؟؟هان؟؟؟مگه روزعروسیمون قول ندادی هیچ وقت تنهام نذاری؟؟جواب بده...خودت گفتی...صدف میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟؟؟میدونی الان چقدر دوست داشتم بغلت کنم و هزاربار بگم دوستت دارم ولی نمیشه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا من دیگه نباید صورت زیباتو ببینم؟؟چرا باید آروزی خندیدنتو به گور ببرم؟؟؟چرا؟؟؟د جواب بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو گذاشتم روی سنگ قبرش و حرفایی که روی دلم تلنبار شده بود رو به زبون آوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا رفتی به اون سفر کذایی؟؟؟مگه نگفتم یک هفته ی دیگه صبر کن تا خودم ببرمت؟؟چرا گوش ندادی؟؟؟چرا لج بازی کردی که خودم میخوام برم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون مقاله این قدر مهم بود که باعث گرفتن جونت شد؟؟؟کاش هیچ وقت اجازه نمیدادم بری...کاش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف من داشتم بابا میشدم و ازم پنهون کردی؟؟آخه چرا؟؟؟چرا با اینکه دوماهت بود نگفتی بارداری؟؟چرا صدف چرا؟؟؟؟چرا موضوع به این مهمی رو ازم پنهان کردی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند کردم..مشت گره کرده ام رو کوبیدم روی زمین و چشمامو بستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم اصلا خوب نبود...کاش خدا منم میبرد پیش خودش....ادامه ی زندگی بدون صدف برام مشکل ترین کار بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس می کردم دیگه انگیزه ای برای زندگی ندارم...چند دفعه به سرم زد از بیمارستان استعفا بدم ولی به صدف قول داد بودم که بیمارا رو از مرگ نجات بدم..چون این کارم بود...حرفه ام بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگ قبرشو ب*و*سیدم و بلند شدم...زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم بخواب صدفم...آروم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهل روز از مرگ صدف میگذره و من هرروز از نظر روحی بدتر میشم...منی که به خوش اخلاقی و خوشرویی با بیمار و پرسنل معروف بودم حالا به آدمی بداخلاق و عصبی تبدیل شده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دفعه هم توی اتاق عمل با تذکر چندتا دکتر مواجه شدم...ولی اصلا برام مهم نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پک دیگه ای به سیگارم زدم و با صدای در به خودم اومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدم هاشو شنیدم که اومد تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیرحسین جان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و به چهره ی خسته ی کسی که توی این مدت اگه نبود می مردم نگاه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم مادربزگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصا زنان چند قدم اومد جلوتر و درست مقابلم ایستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته تو؟؟؟؟میدونی تا الان چقدر سیگار کشیدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیگارو انداختم توی بالکن و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار کنم؟؟بعد از صدف تنها دلخوشیم شده سیگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه این چه کاریه که با خودت میکنی؟؟؟تو داری خودتو از بین میبری..صدف راضیه؟؟ببین حال و روزتو...یه نگاه توی آینه به خودت کردی؟؟؟میدونی چقدر لاغر شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه خیلی برام عزیز بود و براش احترام قائل بودم ولی حوصله غرغرهاشو نداشتم...دلم آرامش میخواست...دلم میخواست توی سکوت متلق باشم و کسی نیاد سراغم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادربزرگ خواهش میکنم..الان حوصله ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو صداش رفت بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمیذارم توی این وضعیت بمونی..فهمیدی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونیم کشیدم و با کلافگی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم مادربزرگ..الان وقتش نیست..بزارید یه وقت دیگه حرف میزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت عصاشو کوبید زمین و آهسته از اتاقم رفت بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه روی تخت دراز کشیده بودم که با صدای زنگ خونه از جام بلند شدم و با بی حوصلگی اومدم پایین...یه نگاه به اطراف کردم ولی مادربزرگمو ندیدم...احتمالا باز قرصاشو خورده و خوابیده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیفون رو برداشتم و چهره ی مردی حدودا 40 ساله مواجه شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منزل جناب پیروزمند؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بنده موحد هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید به جا نمیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بنده وکیل مرحوم خانم طاهری هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام از تعجب رفت بالا...وکیل؟؟صدف وکیل داشته و من بی خبر بودم؟با تعجب درو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت شیشه نگاهش کردم..مسیر حیاط تا خونه رو طی کرد و منم درو براش باز کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خوش اومدین بفرمایید تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روی هم نشستیم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید فرمودین وکیل خانم طاهری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله..خانم صدف طاهری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله!خب امرتون؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه یه استکان چای بهم بدین عرض میکنم خدمتتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردک چقدر پررو بود...اخمی کردم و بعد از دقایقی با سینی چای برگشتم و استکان رو گذاشتم جلوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قلپ از چاییشو خورد ولی بازم ساکت بود...اه..چقدر طولش میداد...دیگه داشت حوصله ام سر میرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید میشه بفرمایید با من چیکار دارین؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد..تکیه داد و پای راستشو انداخت روی پای چپش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دارد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پست اول کامل میاد؟؟؟؟اگه نه بیاید توی پروفم بگین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش مرحوم خانم طاهری یه وصیت نوشتن که باید براتون قرائت کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب و دهانی نیمه باز بهش نگاه می کردم که از توی کیفش یه برگه درآورد و بعد عینکشو زد به چشمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید فرمودین وصیت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه...صدف...پس چرا چیزی به من نگفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بنده اطلاعی ندارم...مرحوم چند روز قبل از فوتشون اومدن پیش بنده و یه وصیت براشون تنظیم کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذو باز کرد و شروع به خوندن کرد...با هر کلمه قلبم فشرده میشد...صدف..صدف من همه دار و ندارشو که شامل ماشین،یه ویلا توی شمال که سال قبل به مناسبت تولدش به نامش کرده بودم و هرچی پول توی حساب بانکی داشته همه رو به موسسه ی خیره ی حمایت از کودکان بی سرپرست تقدیم کرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تمام شدن وصیت قطره اشکی که جلوی ریزششو گرفته بودم افتاد روی صورتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی که مدام با خودم تکرار می کردم این بود که مگه صدف از مرگش اطلاع داشته که همچین کاری کرده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جناب پیروزمند؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی گرفته و حال خراب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالتون خوبه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس لطفا فردا تشریف بیارید برای انتقال اموال و کارهای مربوطه..اینم کارتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کارتی رو گرفت به طرفم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در ضمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاکت نامه ای رو از توی جیب کتش خارج کرد و گرفت به طرفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چیه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم طاهری ازم خواستن اینو بدم به شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید پاکتو ازش گرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی هست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اطلاعی ندارم..با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم چطور باهاش خداحافظی کردم و اونم از خونه رفت بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی پا به درون اتاقم گذاشتم یه راست رفتم سراغ پاکت سیگاری که روی میز بود...سیگاری آتش زدم و رفتم کنار پنجره...به همه چیز فکر می کردم..اینکه مرگ صدف چقدر ناگهانی بود..اینکه بعد از چهل روز باید بفهمم صدف وکیل گرفته و همه داراییشو بخشیده...اینکه برام نامه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یادآوری نامه رفتم و از روی تخت برداشتمش...دلم شور میزد..با دستایی لرزون پاکتو باز کردم و کاغذی رو خارج کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازش کردم و شروع به خوندن کردم...دقایقی بعد نامه از دستم افتاد...باورم نمیشد صدف همچین چیزی ازم خواسته باشه...نه حتما اشتباهی شده...این یه دسیسه ست...دوباره نامه رو برداشتم و کلمات رو یکی یکی از نظر گذروندم...واقعیه واقعی بود...احساس کردم هرچی خون توی بدن دارم جمع شد توی صورتم..از خشم...از عصبانیت...نامه رو مچاله کردم و بلند شدم...پرتش کردم طرف دیوار و با صدای بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه چرا این کارو با من میکنی لعنتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه امونمو نداد...پاهام سست شد و افتادم روی زمین...حالم اصلا خوب نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در با شتاب باز شد و مادربزرگم اومد تو...هراسان خودشو بهم رسوند و با وجود پا دردی که داشت نشست کنارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده دردت به جونم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجز گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادربزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جانم.چی شده؟؟؟این چه حال و روزیه که داری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی بگم..چی بگم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدم و سرمو گذاشتم روی پاهاش...اونم با دستاش موهامو نوازش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده پسر..نصف جونم کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نابود شدم مادربزرگ..نابود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت و همچنان به نوازش هاش ادامه میداد...وقتی که آروم شدم سرمو از روی پاهاش برداشتم و بهش نگاه کردم..اونم داشت هم پای من گریه می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم باشید مادربزرگ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتما یه چیزی شده که اینطور بهم ریختی نه؟؟من تو رو میشناسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول باید برم پیش صدف بعد میام براتون توضیح میدم..باید باهاش حرف بزنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و رفتم سراغ کمد لباسام...هرچی دم دستم بود رو پوشیدم و بعد از برداشتن سوئیچ ماشین بدون توجه به مادربزرگم که مدام صدام میزد اومدم پایین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای هزارمین بار بود که میومدم سر خاک صدف..اما..اما اینبار فرق می کرد...خیلی فرق...اون از من چیزی خواسته بود که جز محالات بود...اصلا امکان نداشت همچین کاری بکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گل ها رو روی قبرش چیدم و نشستم روی زمین خاکی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به قبرش کشیدم و اینجا بود که شروع به حرف زدن کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام صدفم...اومدنم با اومدن های دیگه خیلی فرق میکنه...این دفعه ازت خیلی دلگیرم..خودتم میدونی چرا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتنت داغون شدم ولی با نامه ای که برام گذاشتی و رفتی داغون تر شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطور دلت اومد؟؟؟چرا همچین کاری با من میکنی آخه.؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا میخوای...میخوای...با یه زن دیگه ازدواج کنم؟؟هوم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه تو نمیدونی من جز تو هیچ کس دیگه ای رو توی قلبم راه نمیدم!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف از من نخواه کاری رو انجام بدم که گفتی...نمیتونم..میفهمی...نمیتونم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره اشکی رو که ریخته بود روی گونه ام،با دستم پاک کردم...سرمو تکان دادم و بلند شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما قبل از اینکه برم زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من دیگه هیچ وقت ازدواج نمیکنم...اینو بدون صدف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم خونه،مادربزرگم روی مبلی نشسته بود و سرش پایین...خیلی دلم براش سوخت...توی این مدت خیلی اذیت شده بود..اونم بخاطر من...لبخند نامحسوسی زدم و رفتم کنار پاش زانو زدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادربزرگ چی شده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو گرفت بالا و صاف توی چشمام نگاه کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوزم نمیخوای بگی چی شده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی..شما خودتو اذیت نکن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بلند شم که دستمو گرفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امیرحسین چی شده؟؟؟هیچ وقت اینطوری داغون ندیده بودمت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا میخواین بدونین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از برداشتن نامه دوباره اومدم پایین...نامه رو به طرفش گرفتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایین.اینم دلیل داغون شدن من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شک و تردید نامه رو ازم گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهم کرد و عینکشو زد به چشمش...نامه رو باز کرد و شروع کرد به خوندن...از فرصت استفاده کردم و رفتم توی أشپزخونه...هر لحظه منتظر عکس العملی از جانبش بودم...لیوان رو پر از آب کردم و دوباره برگشتم توی سالن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره اش دقیق تر شدم..هر لحظه سرخ تر میشد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی مبلی که رو به روش بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوندن نامه سرشو گرفت بالا و عینکشو درآورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معنی این نامه چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون چیزایی که توش نوشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینا رو صدف نوشته؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه اشک توی چشمش حلقه زد...کمی سکوت بینمون برقرار شد و دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و چرا از تو خواسته همچین کاری بکنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت نگاهم کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو...تو...که...نمیخوای..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مادربزرگ..معلومه که نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالش راحت شد ولی هنوزم آثار شک رو توی چشمش میدیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی...این خانم...اصلا کیه؟؟؟از آشناهای صدفه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کدوم خانم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیاز...نیاز علوی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم که دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین اسمی که توی نامه هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم..اون قدر از خوندن نامه شکه شده بودم که اصلا توجهی به اسمی که صدف گفته بود نکردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم...اصلا نمیشنامش..من تمام دوستاشو می شناختم..ولی این یکی رو نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید بری به دیدنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش شوکه شدم....با عصبانیت لیوانو کوبیدم روی میز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین که گفتم..شاید چیزی بین این دو نفر هست که ما ازش بی اطلاعیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما از من میخوای برم دیدن اون خانم؟؟؟اگه از محتویات نامه خبر داشته باشه چی؟؟؟اگه خیالاتی پیش خودش کنه چی؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینا همه احتماله امیرحسین...دیدنش که ضرر نداره...تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی بودم و این دست خودم نبود...با خشم لیوانو پرت کردم که افتاد روی زمین و هزار تکه شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا حرفشم نزنید..من یک درصد نمیرم سراغ اون دختر...این پنبه رو توی گوشتون فرو کنید..من جز صدف هیچ دختر دیگه ای رو توی قلبم راه نمیدم..والسلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه منتظر حرف دیگه ای جانب مادربزرگ نشدم و رفتم بالا توی اتاقم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته پر از تشویش و دغدغه ی فکری گذشت...توی این مدت کلی با مادربزرگم سر قضیه دیدار با اون خانم بحث کردم و دلخوری پیش اومد...اصرار داشت برم به دیدنش ولی من هیچ جوره قبول نمی کردم و مرغم یه پا داشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این قدر ذهنم درگیر بود که تمام عمل هامو انداختم برای هفته ی بعد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رییس بیمارستان اطلاع دادم و گفتم میرم خونه چون واقعا تمرکز برای ویزیت مریض نداشتم.....ماشینو توی پارکینگ پارک کردم و پیاده شده...مهرماه بود و هوا گرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردم و رفتم توی خونه...اصلا دوست نداشتم تنها کسی که برام باقی مونده بود ازم دلخور باشه..راهمو کج کردم و به طرف اتاقش حرکت کردم...درو باز کردم و دیدم سجاده اش پهنه و داره نماز میخونه...لبخندی زدم و رفتم با فاصله کمی کنارش نشستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام داد و به طرفم چرخید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قبول باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قبول حق باشه مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمکش کردم سجاده اش رو جمع کنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادربزرگ ازم دلخوری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مادر..میدونی از خدا چی خواستم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینکه سر عقل بیای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دست شما دردنکنه دیگه..یعنی میخواین بگین من بی عقلم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورم این نبود..هنوزم میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کردم و بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز شروع کردین؟؟قبلا در این مورد نظرمو گفتم..دیگه نمیخوام حرفی در موردش زده بشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از اتاق خارج میشدم که شنیدم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا آخر عاقبت این جوون رو به خیر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم توی اتاقم و درو بستم...بعد از عوض کردن لباسام،روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد اون نامه ی کذایی افتادم...چرخیدم و از روی عسلی برش داشتم...مقابل صورتم گرفتمش و چشمم خورد به اسم اون دختر.. ".نیاز علوی"،پوزخندی زدم و نامه رو پرت کردم گوشه ای و چشمامو بستم و طولی نکشید که خوابم برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی یه باغ درندشت بودم...هرجا که چشم کار می کرد گل بود و درخت...آهسته قدم برمیداشتم که شخصی رو دیدم که پشت به من ایستاده...لباس یک سره ی سفیدی پوشیده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم بپرسم شما کی هستی که برگشت...صدف بود...آره خودش بود ولی به شدت اخم کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و با خوشحالی رفتم به طرفش که با دستش مانع شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدف منم..امیرحسین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت منفی تکان داد...لبخند روی لبم ماسید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیکار میکنی صدف؟؟منم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نزدیک من نیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو اون امیرحسینی که من میشناختم نیستی..بد کردی باهام امیر...بد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی چی صدف؟؟چیکار کردم مگه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بدجور ازت ناراحتم امیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت به ثانیه نکشید که از مقابل چشمم محو شد...سرمو به هر طرف چرخوندم که ببینمش ولی نبود...صداش زدم..جواب نداد...داد زدم ولی بی فایده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هینی گفتم و از خواب پریدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آباژور کنار تخت رو زدم...نفس کم داشتم...دستمو به طرف موهام بردم و متوجه شدم از بس عرق کردم موهام به پیشونیم چسبیده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنمو قورت دادم و از تخت اومدم پایین...یه نگاه به ساعت کردم..2 نیمه شب بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف پنجره رفتم و بازش کردم...موجی از هوای تازه که به صورتم خورد حالمو کمی جا آورد ولی بازم قلبم داشت تند میزد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب با خودم زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه خوابی بود که دیدم.؟؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدف چرا از من رو برگردوند؟؟چرا ازم ناراحته؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه..نکنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تکان دادم و دنبال نامه گشتم...افتاده بود گوشه ای...با دو قدم خودمو بهش رسوندم و برش داشتم...دوباره به اسم اون دختر نگاه کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدف منظورت این بود آره؟؟آخه چرا؟؟لعنتی چرا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم...آره درسته...منظور صدف همین بود..در واقع چیزی جز این نمی تونست باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و نامه رو گذاشتم توی جیب کتم...فردا باید میرفتم سراغش...هرچند اصلا راضی به این کار نبودم..ولی باید میرفتم..شاید به قول مادربزرگ چیزی بین این دو نفر بوده که من ازش خبر نداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیاز شدیدی به دوش آب سرد داشتم...همیشه وقتی عصبانی میشدم میرفتم سراغ دوش آب سرد...حوله ام رو برداشتم و رفتم توی حموم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود لباسامو پوشیدم و رفتم پایین...مادربزرگم لیوان به دست منتظرم بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام صبح به خیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام نوه ی گلم..بیا مادر..بخور ضعف نکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون میل ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخور ببینم...لوس میکنه خودشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه اوه..اعصاب نداریا مادربزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو که میدونی روی خورد و خوراکت حساسم هی منو حرص بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان شیر رو ازش گرفتم و تا ته خوردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون...امر دیگه ای نیست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو خدا به همراهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و از خونه اومدم بیرون...باید امروز این قضیه رو یه جوری فیصله میدادم...حالا هرطوری که شده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آدرس نگاه کردم"کیان..آباد بلوار....مهد کودک ستاره ها"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو نگه داشتم و به مهدکودک رو به روم خیره شدم...پس اینجا کار میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم پیاده شم ولی پشیمون شدم...میرفتم داخل میگفتم من کیم؟؟برای چی اومدم اینجا؟؟بچه که ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و دستمو با حرص توی موهام فرو کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی یه لحظه فکری به مغذم خطور کرد..با لبخند پیاده شدم و بعد از زدن دزدگیر رفتم تو...صدای بچه ها رو میشنیدم که داشتن شعر میخوندن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک توی چشمم جمع شد...اگه صدف زنده بود،من تا چند ماه دیگه بابا میشدم...ولی...خواستم برم به اتاقی که ازش صدا میومد اما با صدایی خانمی سر جام متوقف شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید..امری داشتین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟؟آهان بله..یعنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا حالتون خوبه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بله..فکر کنم شما مدیر این مهد باشید درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنبالم بیاین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقی شدیم و اشاره کرد بشینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشم رفت پشت میزش نشست و دستاشو توی هم قلاب کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من در خدمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش..من...با خانم علوی کار داشتم..یعنی میخواستم ببینم که ایشون کارشون چطوره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوری نگاهم کرد که حس کردم منظورمو بد برداشت کرده..کمی توی صندلی جا به جا شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منظورم در ضمینه بچه داری بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان..بله..ببخشید فرزند شما اینجاست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نه..میخوام پرستار بچه ام بشن..به طور شخصی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب دروغ شاخ داری گفتم..فکر کنم باور کرد چون لبخند پهنی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجب..راستش تعریف نباشه ولی ایشون یکی از بهترین های این مهده..همه ازش راضین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر خیلی خوبیه...رابطه ی خوبی هم با بچه ها داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هستن ایشون؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه متاسفانه..رفتن بیرون.کارتون ضروریه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله خیلی زیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اجازه بدین باهاش تماس بگیرم خودشو برسونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دفعه شماره رو گرفت ولی جواب نداد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید فکر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم ادامه ی حرفشو بزنه...بلند شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون..من یه موقع دیگه مزاحم میشم..با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میومدم بیرون که سینه به سینه ی یه نفر شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری که از بس دویده بود داشت نفس نفس میزد و پیشونیش حسابی عرق کرده بود...پوست سفیدی داشت و موهاش کمی از مقنعه زده بود بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی خودمو کنار کشیدم تا رد بشه...دوباره ببخشیدی گفت و رفت تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نیاز چقدر دیر کردی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیاز؟؟؟پس خودش بود...با تعجب برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم..اون دختر ریزه میزه نیاز بود؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم توی ماشین و منتظر شدم تا مهد تعطیل بشه...حدود یک ساعتی معطل شدم تا اینکه تعدای بچه به همراه والدینشون اومدن بیرون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بعد نیاز در حالی که داشت با خانمی حرف میزد اومد بیرون..باید صبر می کردم تا از هم جدا بشن..که خوشبختانه این اتفاق افتاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم که دور شد ماشینو روشن کردم و دقیقا جلوی پاش ترمز کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم و به چهره ی متعجبش خیره شدم...میخواست چیزی بگه که پیش دستی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم علوی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله شما؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه چند لحظه حرف بزنیم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه سوار بشید چند کلمه حرف بزنیم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش تا حد امکان باز شد و بعد با عصبانیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقای محترم بفرمایید..اشتباه گرفتین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی برداشت که دوباره گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی حرفای من واجبه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد..برگشت و با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید تا زنگ نزدم 110

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین من نه بیکارم نه حوصله دارم با خانم غرغررویی مثل تو حرف بزنم..گفتم کارم واجبه پس یعنی هست..حالا افتخار میدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت و این دفعه با قدم هایی سریع تر رفت...دیگه داشتم کفری میشدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تقریبا بلندی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در رابطه با صدفه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد ولی برنگشت...شرط میبندم شوکه شده...پوزخندی زدم و منتظر شدم تا چیزی بگه...به طرفم برگشت کمی اومد نزدیک تر که متوجه شدم چشماش اشکیه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای لرزونی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدف؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجاست؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ماشینو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسین تا برات بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون حرف و کوچکترین تردیدی نشست...یعنی این قدر بهم اعتماد داشت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم.یعنی این قدر به من اعتماد داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام طول مسیر رو ساکت بود.منم ترجیح دادم سکوت کنم.ماشین رو رو به روی کافی شاپی که با صدف زیاد میومدیم پارک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پیاده شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم بدون اینکه حرفی بزنه و حتی نگاهم کنه پیاده شد.جلوتر راه افتادم و اونم پشت سرم داشت میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت میزی که از قبل رزرو کرده بودم رفتم.قبل از اینکه بشینینم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی تفاوتی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جای بهتری سراغ داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم نگاهشو ازم میدزدید.پسر چشم و گوش بسته ای نبودم ولی از این کارش خوشم اومد.شاید هرکسی جای این بود برعکس رفتار می کرد یا شاید سوء استفاده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون چیزی نمیخوام.زودتر حرفتونو بزنید.صدف کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داری با من حرف میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کرد ولی سرشو بالا نیاورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه سوالیه؟خب معلومه که آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بهم نگاه کن.با زمین که حرف نمیزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم سرشو آورد بالا ولی توی چشمام نگاه نمی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بگید.میشنوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین موقع گارسون اومد.بدون اینکه نظرشو بخوام سفارش دوتا قهوه دادم.اونم با تشکری رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم از کجا باید شروع کنم...برام خیلی سخت بود بگم صدف دیگه نیست..رفته اون بالا...از طرفی نمی دونستم بعد از شنیدن حرفام عکس العملش چیه!برای همین کارم سخت شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین..راستش..من..از روی آدرسی که صدفِ خد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم تا به خودم مسلط بشم..نباید خراب می کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دوباره چشمامو باز کردم دیدم با تعجب زل زده بهم..پوزخندی گوشه ی لبم نشست...چه عجب..نه مثل اینکه چشماش سالمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدف چیزیش شده؟ترخدا بهم بگین..من طاقتشو دارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانی از چشماش می بارید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتم می گفتم...آدرس شما رو صدف برام گذاشته که بیام سراغتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان میگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاره ی دیگه ای نداشتم...نامه رو از توی جیب کتم درآوردم و گذاشتم روی میز...با تعجب یه نگاه به من و یه نگاه به نامه کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این..این چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخونش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نباید بدونم چیه؟از کجا معلوم حرفای شما راست باشه؟اصلا از کجا معلوم شما از طرف صدف اومده باشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تند نرو کوچولو..بخونش...از من به تو نصیحت...زود قضاوت نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میرم دستامو بشورم...تو هم اینو بخون تا بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدون اینکه بهش اجازه بدم حرف دیگه ای بزنه تنهاش گذاشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دقیقه ای میشد که اومده بودم توی سرویس بهداشتی و فقط داشتم به خودم توی آینه نگاه می کردم..بدون اینکه بخوام رفتم توی فکر..یعنی الان نامه رو خونده؟؟؟طبیعتا داره گریه میکنه...حالا چطور براش توضیح بدم صدف چطوری رفت؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردم و نگاهمو از آینه گرفتم...بدجوری بغض کرده بودم ولی باید محکم باشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرویس بهداشتی اومدم بیرون و پشت یکی از ستون ها قایم شدم..وای خدای من...صورتش غرق از اشک بود...نامه مچاله شده بود و روی میز افتاده بود...خیلی دلم براش سوخت...حتما خیلی اذیته...می تونستم حالشو درک کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم برداشتم و به سمتش رفتم...وقتی نشستم سرشو بالا گرفت و بهم خیره شد...انگار میخواست مطمئن بشه تمام چیزایی که خونده راسته..آهی کشیدم و سرمو به نشونه ی تایید تکان دادم...با همون صدای بغض آلودش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو..تو..شوهرشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله..البته بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این نامه چی میگه؟؟صدف چرا همچین چیزی ازت خواسته؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودمم نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من...من گیجم...نمی فهمم چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه بود و از حرکاتش کاملا مشخص بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آروم باش...من برات توضیح میدم..ببین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم...این قدر گفتم که گلوم خشک شده بود...از وقتی رفت سفر تا وقتی اون تصادف پیش اومد و بستری شد توی بیمارستان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه این دورغه...دروغه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجاش دروغه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود حال بدی داره.شدیدا بغض کرده بود و بی قرار شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این که صدف دیگه نیست..اینکه دیگه نمی تونم ببینمش..اینکه تنهام گذاشته..اینکه دیگه کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق گریه اش کل فضا رو برداشت...چند نفری که اونجا بودن برگشتن و بهمون نگاه کردن...چی می تونستم بگم؟؟حال خودم بدتر از اون نبود...ولی نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلند شو بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سرشو بلند کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و اونم دنبالم اومد...باید می بردمش پیش صدف...آره...این بهترین کار بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعت میشد که به درختی تکیه داده بودم و داشتم به حرفای نیاز با صدف گوش میدادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمیشد این همه به هم نزدیک باشن...اما دلیل اینکه چرا صدف تا الان وجود این دختر رو ازم پنهان کرده رو نمی دونستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به خودم اومدم که صدام زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.