من دخترکی هستم از جنس حوا همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت. همانی که مکار ریاکار میخوانی اش. من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار. تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد. این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود. دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام. دختر قسم خورد برای نابودی من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۵۱ دقیقه

مطالعه آنلاین خون بهای عشق
نویسنده : زهرا شعر باف

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی‎

خلاصه :

من دخترکی هستم از جنس حوا

همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت.

همانی که مکار ریاکار میخوانی اش.

من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار.

تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد.

این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود.

دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام.

دختر قسم خورد برای نابودی

من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام

مقدمه

من دخترکی هستم از جنس حوا

همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت.

همانی که مکار ریاکار میخوانی اش.

من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار.

تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد.

این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود.

دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام.

دختر قسم خورد برای نابودی

من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام.

ماشینم رو گوشه ای از خیابون پارک کردم و ازش پیاده شدم.همون طور که به صندلی تکیه داده بودم عینک آفتابی ام رو از روی چشمم برداشتم و از ماشین پیاده شدم.

آروم به طرف ویلا حرکت کردم.وقتی به در رسیدم آیفون رو فشار دادم که چند دقیقه نگذشته بود که بدون کوچکترین پرسشی در ویلا باز شد.

به داخل قدم برداشتم.تک تک نگهبان ها یکی پس از دیگری بهم سلام می دادن که من با همون اخم آشنا و همیشگی به تکون دادن سرم اکتفا کردم.

شهاب روی تراس ایستاده بود و نظاره گر من بود.

شهاب سرنگهبان و دست راست عموجان بود.از بقیه نگهبان ها جَوان تر اما صد البته زبل تر وفادارتر بود.به همون دلیل عموجان اعتماد زیادی به این پسر داشت.

وقتی به شهاب رسیدم بهم سلام کرد که آروم جوابش رو دادم.

-عموجان داخل شهاب؟

شهاب سرش رو تکون داد و گفت:آره منتظرته.

بدون هیچ حرف اضافه ای داخل شدم.

عمو با همون ابهت همیشگی و نفس گیرش پشت میز کارش نشسته بود و درحالی که نگاهم به پیپ طلایی رنگش در حال ر*ق*ص در بین انگشتانش بود بهش سلام کردم.

-سلام

عموجان سرش رو بلند کرد با دیدن من لبخند کم رنگی زد و گفت:سلام عزیزم خوش اومدی بیا بشین.

دستی به صورتم کشیدم و گفتم:با من کاری داشتید که گفتید آب دستمه زمین بذارم بیام اینجا؟

عموجان عینکش رو در آورد و گفت:عجله نکن وقت واسه حرف زدن زیاده فعلا بگو ببینم چی می خوری؟

نگاهی به پارکت کف اتاق انداختم گفتم:همون همیشگی.

عموجان خنده ای کرد و گفت:آی آی بازم یه قهوه تلخ با طعم گس.

سفارش ها رو به خدمتکار گزارش داد منم بدون هیچ حرفی رو صندلی کنار میز غرق در دود عموجان نشستم.

وقتی که خدمتکار قهوام رو آورد همون جور داغ برش داشتم و مشغول خوردن شدم.

-من وقت زیادی ندارم لطفا حرفتون رو بزنید.

عموجان نیم نگاهی به طرفم انداخت و گفت:دلیل اینکه خواستم بیای اینجا چون وقتش رسیده.

چشمام رو از روی شک تنگ کردم و کمی به جلو مایل شدم و گفتم:وقتش وقت چی؟

عموجان لبخندی زد که دندون طلاش دیده شد و گفت:وقت رسیدن به هدفت.

با شنیدن این حرف چشمام برق زد.

پس زمان رسیدن من به هدفم داره نزدیک میشه.

عموجان از توی کشوی میزش یه پاکت نامه با یه پرونده و چندتا عکس در آورد.

عموجان-اینم اطلاعت مورد نظر.

با قهوه ام بلند شدم و نزدیک میز رفتم.چندتا عکس رو که کنار زدم به تصویر مورد نظرم رسیدم برش داشتم و پشت پنجره ایستادم .

همونجورکه قهوه ام رو میخوردم به عکسم نگاه میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره وقتش رسید وقت سال ها سختی انتظار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموجان-آدرس شرکتشم توی همین پاکته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به حرف عموجان گفتم:نمی دونید که چقدر منتظر این لحظه بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموجان-کارت رو که بلدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندونام رو روی هم فشردم و گفتم-بیشتر از هر موقع ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به طرف میز عموجان سوق پیدا کردم تا اطلاعات رو بردارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموجان یک اسلحه جلوم گذاشت.به اسلحه نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به عموجان گفتم:ولی من آدم کش نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عموجان لباش رو با زبونش خیس کرد و گفت:نگفتم باهاش آدم بکش برای مراقبت از خودت لازمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من می تونم از خودم محافظت کنم نیازی به این چیزاها فکر نکنم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم تمام عکس ها پرونده پاکت نامه رو توی کوله ام ریختم و بدون توجه به حرفای عمو از سالن بیرون زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که از ویلا خارج شدم سوار ماشینم شدم راه افتادم.به گوشیم که نگاه کردم دیدم ده تا میس کال با پنج تا مسیج برام ارسال شده که همه اش هم از طرف مهسا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره اش رو گرفتم و زدم روی بلندگو گوشی رو روی داشبرد گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز بوق اول نخورده بود که صدای عصبی مهسا بود که توی گوشی پیچید:الو دلربا الهی خیر نبینی دختر الهی گور به گور بشی که تن منو اینقدر نلرزونی کدوم گوری رفتی هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم:بابا یه نفس بگیر مُردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-مگه از دست توی زلیل شده هم میشه نفس کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیله خوب حالا تو هم پیش عموجان بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-باز اون کفتار پیر ازت چی می خواست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هووووی مثل اینکه عمو بنده تشریف داره ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-برو بابا توهم خوب چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو یه گوشه پارک کردم و گوشی رو از روی بلندگو برداشتم و دم گوشم گرفتم و گفتم:ببین یه سری اطلاعات با چند تا عکس برات مسیج میکنم می خوام هر چی در موردشون هست برام گیر بیاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا پوفی کشید و گفت:باز چی توی سرت داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی که سالهاست منتظرشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-پس بالاخره وقتش شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا با نگرانی گفت:تو آخر با این کارات هم منو سکته میدی هم اون سر بدبختت رو به باد میدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اطلاعات رو که در آوردی سریع میای خونه بدون اطلاعات بیای زنده ات نمیزارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی سریع قطع کردم.حوصله نصیحت هاش رو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که رسیدم خونه ماشین رو توی حیاط پارک کردم و داخل خونه شدم.سریع اطلاعات رو مسیج کردم و یه کلداکس اندختم بالا روی مبل دراز کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-اینم همه اطلاعاتی که لازم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه عالمه برگه روی میز کارم گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه ها رو برداشتم و گفتم-خوب دونه دونه برام توضیح بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا عکس ها رو از دستم گرفت همون جور که توی اتاق راه میرفت شروع کرد به توضیحات-از بزرگ خانوادشون شروع میکنم کیان احتشام پدر خانواده یه مرد کاملا آروم و مهربون که تمام کاراش رو به پسرش سپرده خودش باز نشسته شده البته یه کارایی هم خودش انجام میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف یه پوزخند زدم هه آروم مهربون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا لباش رو تر کرد و ادامه داد-مادر خانواده بر اثر بیماری قلبی پنج ساله که دارفانی رو وداع گفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره خانواده باربد احتشام مهندس ساخت ساز ساختمان کل شرکت پدرش روی دست این بشر می چرخه یه آدم مغرور جدی و صد البته زرنگ باهوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس باربد برداشتم و بهش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-و تتغاری خانواده باران احتشام دختر کوچیک کیان احتشام یه دختر کاملا سر به هوا و شیطون که داره روانشناسی می خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت میزم بلند شدم و گفتم-کل شرکت مال خودشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-آره دلربا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو به طرفش چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-نقشه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس باربد رو از روی میز برداشتم و به کنار عکس خانوادش روی بُرد زدم و گفتم-نقشه هه نگاه کن نقشه خودش اینجاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد به عکس باربد اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق کار که اومدم بیرون طبق معمول در رو قفل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-میشه قضیه این قفل کردن در اتاق رو بدونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غیر منو تو کسی دیگه ای هم هست که اینجا زندگی میکنه و ورود به این مکان ممنوع میباشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورود به این اتاق ممنوع بود.اسمش روگذاشته بودم اتاق ممنوعه حتی خدمتکارا هم حق ورود نداشتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی شرکت ایستاده بودم و داشتم به ساختمون بزرگی که رو به روم قرار داشت نگاه می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوووف عجب شرکت با حالی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل سالن هم کف که شدم به سمت آسانسور رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان که داخل آسانسور شدم یه پسره هم سریع داخل اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن من زل زد توی چشمام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به این جور نگاه کردن ها عادت داشتم.چون چشمام طوری بود که همه وقتی بهشون نگاه میکردن نمیتونستن نگاه ازش بگیرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم به چهره پسره دقیق شدم یه پسر جوان و خوشتیپ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی طبقه مورد نظرم که نگه داشت همراه با من پسره هم خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره به طرف یه مرد رفت منم سرم و چرخوندم به شرکت نگاه کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه در بود که نوشته بود ریاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف همون در رفتم و پشتش ایستادم دستگیره رو پایین کشیدم و داخل شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شرکت بزرگ جدا بود توی طبقه های دیگه نمیدونم چه خبر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دختر جوون که پشت میز نشسته بود و داشت با تلفن حرف میزد.فهمیدم که منشی شرکت تشریف دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلوش ایستادم که با تعجب بهم نگاه کرد و به پشت خطی گفت-ببین من بعدا باهات تماس میگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که تلفن رو قطع کرد رو به من گفت-بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و گفتم-اومدم آقای احتشام رو ملاقات کنم باربد احتشام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی خودکار توی دستش رو چرخوند و گفت-وقت قبلی داشتید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی یه جوری بهم نگاه کرد که انگار با یه دیونه داره حرف میزنه-متاسفم بدون وقت قبلی نمی تونید داخل بشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم-ببخشید مگه آقای احتشام وکیل یا دکتری چیزی هستن که وقت باید بگیریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرت گفتم امروزه حتی دستشویی هم بخوای بری باید وقت قبلی بگیری اونوقت چه برسه به دیدن رئیس چنین شرکتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما فقط میخواستم جلوی منشی کم نیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی به پشتی صندلیش تکیه داد و گفت-به هرحال بنده به شما اجازه نمیدم ایشون رو ملاقات کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی با لبخند سرش رو تکون داد.توی یک تصمیم آنی با سرعت هجوم بردم به طرف اتاقی که منشی با جیغ داد پشت سرم اومد.با سرعت در یکی از اتاق ها رو باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو که باز کردم پسر جَوونی که پشت میز نشسته بود سرش رو بلند کرد و با تعجب به من زل زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی پشت سرم ایستاده بعد با ترس گفت-به خدای آقای احتشام من گفتم اجازه ورود ندارن ولی ایشون توجه ای نکردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره لباش رو با زبونش تر کرد و گفت-مشکلی نیست خانوم فاطمی شما بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی یا همون خانوم فاطمی چشم غره ای بهم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی منشی از در خارج شد در رو بستم و به طرف،احتشام برگشتم که دیدم ابروهاش رو داده بالا با تعجب بهم نگاه میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره اش که نگاه کردم سریع شناختمش هر چی باشه این آقا پسر مهره اصلی این بازی به حساب میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پسر با چشمای رنگی موهای طلایی پر پشت خوشتیپ و خوش هیکل زیبایش هیچ نقصی نداشت اما برای من اصلا مهم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بفرمایید بشینید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با روش خودم رفتم روی مبل رو به روی میزش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زده بود به حرکات و مدل راه رفتنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه چشم بهش نگاه کردم و آروم پرسیدم-ببخشید برای دیدن شما باید وقت قبلی داشته باشیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-نه چطور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پشتی مبل تکیه دادم و پام رو روی اون یکی پام انداختم و گفتم-اما منشیتون اینجوری عرض میکردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد لبخندی زد گفت-مزاح کردن کسی زیاد به دیدار بنده نمیاد اگه هم بیاد قرار کاری میتونه باشه ببخشید اما افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به به چه پسر جنتلمن و با ادبی از احتشام ها بعیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم-دلربا آریانا هستم مهندس ساخت ساز و نقشه کش ساختمان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد یه جور خاصی بهم نگاه کرد گفت-دنبال کار میگردین ما اینجا نیازی به کسی نداریم غیر آبدارچی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم یه لبخند دندون نمای مسخره زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط میتونم بگم کـثـــــــــــــــــــــافت منو مسخره میکنی. بلایی به سرت بیارم که اسم دلربا که اومد هفت فرسنگ از دستش فرار کنی به خودت بلرزی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه بهش انداختم و گفتم-خیر میخوام سرمایه گذاری کنم اونم توی شرکت شما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد با تعجب گفت-شراکت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو چند بار بالا پایین کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد نفس عمیقی کشید و گفت-وسعت سرمایه تون چقدره خانوم آریانا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سرش رو روی پرونده مقابلش انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شش میلیارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد وقتی مبلغ رو شنید سرش رو آروم از روی پرونده بلند کرد و با تعجب بهم نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-شش میلیارد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی خیالی گفتم-شش میلیارد کمه اگه کم هست میتونم تا ده میلیارد هم سرمایه گذاری کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-خیر کم نیست نسبت به بقیه سرمایه گذاران این شرکت شما بیشترین سرمایه گذاری رو میخواین انجام بدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم-پس دیگه مشکلی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دسته چک رو از توی کیفم در آوردم و شش میلیارد رو نوشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چک رو به طرف باربد گرفتم اومد که چک رو ازم بگیره که دستم رو عقب کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهم نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند مخصوص خودم گفتم-هر وقت قرارداد بستیم و من جلوی تمام شرکا معرفی شدم و پای قرارداد امضای بنده ثبت شد اونوقت چک مال شما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد به پشتی صندلی تکیه داد با پوزخند گفت:شما خانوم با اقتداری هستید میشه گفت بی گدار به آب نمیزنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو قورت دادم و محکم گفتم-من این پولا رو به راحتی به دست نیاوردم که بخوام به همین راحتی هم از دستش بدم میدونید چیه آقای احتشام پول چرک کف دسته میاد میره ولی من این چرکا رو دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بله صحیح.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بنده فردا تشریف بیارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد دستی به گوشه ابروش کشید و گفت-بله همین ساعت اگه داخل شرکت باشید عالیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی مبل بلند شدم و پرونده رو از توی کیفم در آوردم و روی میز گذاشتم-اینم تمام اطلاعات در مورد بنده اگه خودتونم خواستید در مورد من تحقیق کنید تمام آدرس ها داخل پرونده درج شده مرحمت زیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد هم از سرجاش بلند شد و گفت-خدانگه دار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق که اومدم بیرون منشی با اخم زل زد بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند گفتم-اخمات رو وا کن چون قراره از این به بعد همیشه منو تحمل کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم از جلوی چشمای بهت زده اش از شرکت زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که تمام قضایا رو برای مهسا تعریف کردم زد زیر خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته دیونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا میون خنده های گفت-اون کفتارپیر عموت رو میگم ها یه حرف درست حسابی زده باشه توی عمرش همینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم-کدوم حرف؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-اینکه ژن بدن تو مثل مار روباهه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لودگی گفتم-تورو خدا خجالت نکش اگه دلت می خواد تمام باغ وحش رو بهم نسبت بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-نه جداً اگه دقّت کنی تو مثل یک مار خوش خط خال و مثل یک روبا هم مکاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه کردم و با لبخند گفتم-من تو رو میشناسم مهسا منظور داری از این حرفا به کجا می خوای برسی منظورت رو واضح بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا جدی شد و گفت-تو این جوری نبودی دلربا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دسته مبل نگاه کردم و گفتم-منظور!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-تو اینقدر سنگ سخت نبودی تو اینقدر مغرور نبودی تو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش،نگاه کردم و گفتم-این آخری چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا با کمی این پا اون پا کردن گفت-تو اصلا کینه ای نبودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خونسردی گفتم-آره تو راست میگی من هیچ کدوم از این صفاتی که گفتی رو نداشتم من کینه ای نبودم ولی کینه ایم کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا آروم پرسید-دلربا یه سوال بپرسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو چند بار بالا پایین کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا لباش رو باز زبون خیس کرد و ادامه داد-اگه به گذشته برگردی چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این سوال تمام حسرت هایی که روی دلم مونده بود اومد جلوی چشمم تمام بدبختیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یه نقطه خیره شدم و گفتم-میدونی چیه مهسا من کار زیادی نمیکردم فقط دلم میخواست همه چی خریدنی بود همه چیز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه همه چی خریدنی بود برای مامانم کمی جَوونی برای پدرم عمری دوباره برای خواهرم دخترونگی و برای خودم خنده های بچگی رو میخریدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم از جلوی چشمای غمیگن مهسا بلند شدم و به اتاقم پناه بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز قراربود به شرکت احتشام برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تیپ خفن مشکی زده بودم که ابهتم رو بیشتر به رخ میکشید.موهام رو به سمت بالا داده بودم یه آرایش ملایم و در عین حال شیک انجام داده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سویچ ماشینم رو که برداشتم از خونه زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که رسیدم ماشینم رو یه گوشه پارک کردم و ازش پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف شرکت به راه افتادم و سوار آسانسور شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که وارد شرکت باربد شدم همون منشی با دیدن من از سرجاش بلند شد گفت:سلام شما خانوم آریانا هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به تکون دادن سر اکتفا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی-شما باید با بنده به اتاق جلسه بیاید الآن آقای احتشام جلسه دارن و تاکید کردن که شما هم در هنگام جلسه حضور بیابید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی به همراه منشی جلوی یک در توقف کردم بعد از در زدن منشی در اتاقی که از قضا اتاق جلسه بود باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بازشدن در همه نگاه ها برگشت طرف ما مخصوصا نگاه ها روی من زوم شد اما من فقط باربد رو میدیم که نگاهش میخ نگاه من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی-آقای احتشام بفرمایید آوردمشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد سرش رو تکون داد و گفت-ممنون شما بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی منشی رفت بیرون با اقتدار از جلوی سه تا مرد و دو تا دختری که اونجا نشسته بودن رد شدم خودم رو به صندلی باربد رسوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدا پاشنه های کفشم سکوت اتاق رو میشکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد از جاش بلند شد و گفت-خوب دلیل اینکه جلسه رو وقفه انداختم این بود که می خواستم یکی از شرکای جدیدمون که تازه به ما ملحق شدن و پیشنهاد شراکت دادن و بنده هم با کمال میل قبول کردم معرفی کنم خانوم دلربا آریانا شریک جدیدمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از اون دخترا که چهره اصلیش رو زیر آرایش پوشیده بود و با آرایش خودش رو خفه کرده بود گفت-ولی ما نیاز به شریک نداشتیم ایشون عضو سیاهه لشکر میتونن محسوب بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم پوزخندی زد و با تحقیر بهم نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره عنتر واسه من ادا در میاری سنگ جلوی پای من میندازی آره من سیاه لشکر محسوب میشم از حرف امروزت پشیمون میشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد یه تای ابروش رو برد بالا گفت-ولی وسعت سرمایه گذاریشون طوری بود که نمیشد چشم پوشی کرد و همچنین ایشون سوابق بسیار عالی و درخشانی دارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از مردا که خیلی هم هیز بود همش نگاهش روی من زوم بود گفت-مگه سرمایه گذاریشون چقدر بوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای باربد من جواب دادم-شش میلیارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با تعجب و ناباوری بهم نگاه کردن دهنشون از تعجب وا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب جای تعجب داشت یه دختر به این سن چنین سرمایه ای داشته باشه با عقل جور در نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد یه برگه جلوم گذاشت گفت-اینم قرار داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که قرارداد رو خوندم دیدم مشکلی نیست زیرش رو امضاء کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد لبخند کجی زد وگفت-امیدوارم این شراکت به نفع همه باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:حتما به نفع همه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد تک تک شرکارو معرفی کرد اما من فقط دو نفر برام مهم بودن:یکی اون دخترِ به اسم میترا رجبی و یکی اون پسر هیزه به اسم نوید مُشتق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دو تا باید از سر راه من کنار برن والا اگه بخوان سنگ اندازی کنن نمیتونم به اهدافم برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نگاه میترا رو متوجه میشم به باربد نظر داره هر چی باشه هم جنسمه برای همون باید از بازی حذف بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باربد به سمت اتاقش رفتیم.باربد دم در مثل یک جنتلمن ایستاد تا من داخل بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم با غرور تمام داخل شدم که باربد پشت سرم وارد شد و در رو بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد پشت میزش نشست منم روی مبل چرم رو به روی باربد نشستم و پام رو روی اون یکی پام انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد نگاهی اجمالی به طرفم انداخت و گفت-چی سفارش بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قهوه تلخ لطفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد باشه ای گفت دو تا قهوه سفارش داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه رو که آوردن آروم به سمت لبم نزدیک کردم و جرعه ای ازش نوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه ام رو روی میز گذاشتم و چک شش میلیاردی رو از توی کیفم درآوردم و به سمت باربد گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چک امروز نقد میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد سری تکون داد و گفت-نیازی به این همه عجله نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پشتی مبل تکیه دادم و گفتم-حساب حسابه کاکا برادر باید تمام حسابها تصویه بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره باید همه حساب هایی که من با توخانوادت دارم تصویه حساب بشه آقا پسر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد شونه ای بالا انداخت و گفت-هرجور میلتونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که قهوه ام رو میخوردم گفتم-میشه یه سوال بپرسم ازتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بله حتما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کمرنگی کردم و گفتم-واسه چی جلوی بقیه گفتید که من سابقه درخشانی دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد به پشتی صندلی اش تکیه داد گفت-من در مورد شما تحقیق کردم شما قبلا توی یک شرکت دیگه هم سرمایه گذاری کردین اونجا ازتون خیلی تعریف میکردن میشه بپرسم چرا از اون جا خارج شدین و استعفا دادید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-متاسفم ولی این یک قضیه کاملا خصوصیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربددستش رو تکون داد و گفت-بله متوجه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون جور که قهوه ام رو به لبم نزدیک میکردم نیمچه لبخندی زدم و گفتم-امیدوارم این شراکت خوش یوّمن باشه برای هر دوتامون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم لبخند معروفم رو که نگاه همه رو جلب میکرد زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد به لبام چشم دوخته بود آروم گفت-حتما همینطوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف لبخندم پرنگ تر شد و سرم رو به جهت مخالف چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که از اتاق باربد بیرون اومدم به سمت میز منشی یا همون خانوم فاطمی رفتم که داشت توی کامپیوتر چیزی رو تایپ میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی میزش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادم و یه سرفه مصلحتی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن من از جاش بلند شد گفت-بفرمایید خانوم آریانا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که به دور و اطراف نگاه میکردم گفتم-میشه بگید اتاق بنده کجاست ماشاءالله این شرکت به قدری بزرگه که آدم گم میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم فاطمی-بله بله بفرمایید نشونتون بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش از پشت میز کنار اومد به راه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدبخت از زمانی که فهمیده من یکی از بزرگ ترین سهام دارای شرکتم خودش متوجه شده نباید با من کَل بندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در قهوه ای رنگی چند متر اون طرف تر از اتاق باربد ایستاد وگفت-بفرماید از امروز این اتاق شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی داخل اتاق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اتاق بود که نسبت به اتاق باربد کوچیک تر ولی بازم چیزی از شیمی و قشنگیش کم نمیکرد و سِت اتاق سفید مشکی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت پنجره قدی ایستادم و به پایین نگاه کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینجا که به پایین نگاه میکنی انگار همه مثل مورچه زیر پات قرار دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارم کم کم به اهدافم نزدیک میشم اهدافی که یه عمر به خاطر رسیدن بهش از خواستهای خودم از شور نشاط زندگیم از زمانی که تو اوج نوجونی جَوونی بودم گذشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به خاطر رسیدن به اینجا تاوان دادم تاوان خیلی سختی هم دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس به راحتی از خانواده احتشام نمیگذرم.تمام افراد خانوادشون رو به خاک سیاه میشونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاری میکنم تمام حسرت هایی که من توی زندگی ام کشیدم رو بکشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقاص کارشون رو باید پس بدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه به قیمت تموم شدن جونَمم که شده باشه این کار رو میکنم قسم می خورم زندگی اونا مثل زندگی نابود شده خودم سیاه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میزم نشسته بودم و داشتم مگس میپروندم اه لعنتی یک کاری هم پیدا نمیشه من انجام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقم زده شد یه پسره اومد داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عه اینکه همون پسره است که دیروز توی آسانسور پرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن من لبخندی زد و اومد جلوی میزم ایستاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم به احترامش از پشت میزم بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره گفت-خانوم دلربا آریانا دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و گفتم-افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره لبخندی زد گفت-سیناماهانی هستم یکی ازشُرکاری شرکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم ریزی کردم و گفتم-ولی بنده امروز شما رو توی جلسه بین شُرکا ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا لبخندی زد گفت-بله متاسفانه بنده امروز به جلسه نرسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا-منم همین طور راستی این نقشه ها رو آوردم یکی از همکارا طراحی کرده باربد میگفت توی نقشه کشی خیلی ماهرید برای همون گفت بیارم خدمت شما تا یک بررسی کوچیک بکنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه حتما خیلی هم ممنون خداییش داشتم از بیکاری دیونه میشدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا خنده بانمکی کرد و گفت-خواهش میکنم پس بنده دیگه مزاحم نشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند سرم رو تکون دادم که سینا از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخی چه پسر خوبیه چطوره مخ اینم بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه نه دلربا تو فقط باید روی باربد تمرکز کنی اگه بخوای اشتباه کنی تمام نقشه هایی که کشیدی خراب میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یک اشتباه کوچیک همه چیز رو به باد میدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس سعی کن به هدفت که زمین زدن احتشامی هاست برسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم نقشه ها رو برسی میکردم خداروشکر مشکلی نداشت والا حوصله درست کردنشون رو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشه ها رو لوله کردم و برداشتم تا برم به باربد نشون بدم.جلوی میز خانوم فاطمی ایستادم و گفتم:آقای احتشام داخلن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فاطمی-بله میتونید برید داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت در اتاق ایستادم و چند ضربه به در زدم که بعد از بفرماییدی که باربد گفت داخل اتاق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد پشت میزش نشسته بود یک چند تا برگه رو چک میرد که با دیدن من سرش رو بلند کرد و خیره شد به من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بفرمایید خانوم آریانا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشه ها رو روی میزش گذاشتم و گفتم-این نقشه ها رو بررسی کردم مشکلی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد نیمچه لبخندی زد و گفت-خوب خداروشکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید میتونم یه سوال بپرسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بله حتما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شک پرسیدم-آقای ماهانی دوست شما هستند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بله چطور مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من یه پشت چشمی نازک کردم و گفتم-آخه فکر کنم خیلی با هم صمیمی هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد به پشتی صندلی تکیه داد و گفت-بله درست متوجه شدید یه جورایی سینا دست راست من توی شرکته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای به گردنم دادم و گفتم-اوه چه جالب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-امر دیگه ای نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابروم رو بالا انداختم و گفتم-خیر عرض دیگه ای نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم راهم رو کشیدم و به سمت اتاقم رفتم تا کیفم رو بردارم و برم خونه مثل که اینجا دیگه کاری نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشینم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوووم که دست راسته آره صبر کن ببینم اگه اون میتونه دست راست انتخاب کنه چرا من نتونم آرررررره منم مهسا رو وارد شرکت میکنم که هم چشم گوشم باشه هم تنها نباشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی باشه منو مهسا یه رشته درس خوندیم پس دیگه مشکلی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی خونه نشسته بودم و داشتم قضایای امروز رو برای مهسا تعریف می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه با یادآوری چیزی رو به مهسا گفتم-راستی مهسا من می خوام تو رو هم وارد شرکت بکنم به عنوان این که دست راست من باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسابا تعجب گفت-وا چرا آخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه نمی خوام جلوی این پسره کم بیارم چیه اون یه دست راست داشته باشه من نداشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا خنده قشنگی کرد گفت-حسود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو درشت کردم و گفتم-حسودی نیست من یه چشم گوش واسه خودم میخوام کی بهتر از تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا با تعجب گفت-می خوای من جاسوس خانوم باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم تصنعی گفتم-من همچین حرفی نزدم من به کمک تو توی شرکت نیاز دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-مثلا چه کمکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه تو باشی دوتایی می تونیم این دختره میترا رجبی رو از میدون به در کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا تان. سریع گفت-آره راست میگی ولی اگه باربد با این قضیه مخالفت کرد اونوقت چی میشه دلربا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم گفتم-غلط کرده پسره بوزینه بخواد دخالت کنه اصلا مگه کی هست که بخواد همچین کاری بکنه نصف سهام اون شرکت مال منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-چی بگم والا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکار وارد سالن شد و گفت-خانوم غذا آماده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیله خوب باشه الآن میایم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-آخ جووون پیش به سوی غذا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهسا به سمت سالن غذاخوری رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مهسا جلوی ساختمون شرکت ایستاده بودیم مهسا داشت با دهن باز به ساختمون نگاه میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لودگی گفتم-بپا مگس نره توش ببند در گاله رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا با تعجب وصف نشدنی گفت-دلربا این شرکت فقط مال این پسره است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حوصلگی سرم رو به معنای تایید تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا نگاهی بهم انداخت و با التماس گفت-میگم دلربا جون بیخیال شو این باربد رو بفرست طرف من به خدا قول میدم خودم انتقامت رو ازش بگیرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ریز داشت چرت پرت میگفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم گفتم-مهسا مهسا هوی مهسا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-هان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم دیگه به سمت شرکت رفتیم که مهسا مثل بچه ها پرید طرف آسانسور اما یه دفعه ای در آسانسور از اون طرف باز میشه و چون مهسا خانومم انتظارش رو نداشته بود محکم خورد به در آسانسور پرت شد روی زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن این صحنه میخواستم از خنده منفجر بشم اما جلوی خودم رو گرفتم و به طرف مهسا حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسبب این کار هم کسی نبود جز سیناماهانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا هم با نگرانی اومد طرفمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی گفتم-مهسا خوبی حالت خوبه اتفاقی که نیفتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا با ترس گفت-خانوم حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا دستش رو از روی صورتش برداشت.اول به من بعد به سینا نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه ای با عصبانیت بلند شد توپید به سینا-حالم خوبه زدی کلم رو ترکوندی ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا چشماش رو روی زمین انداخت و با پشیمونی گفت-من شرمنده ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا با تشر گفت-نه بابا میخوای شرمنده هم نباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا با تعجب گفت-ببخشید ها ولی تقصیر شما هم بود که چسبیدی به در آسانسور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف پشتم رو بهشون کردم و آروم شروع کردم به خندیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا دستش رو به کمرش زد و گفت-خوبه به خدا یه چیزی هم بدهکار شدم انگار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم اینجوری نمیشه سعی کردم پا درمیونی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهساجان حالا که چیزی پیش نیومده آقای ماهانی هم عذرخواهی که کردن عزیز من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا-شما همدیگر میشناسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به پیشونیم کشیدم و گفتم-اینقدر که کلکل کردید یادم رفت معرفی تون کنم آقای سینا ماهانی یکی از شرکا و خانوم مهسا مظفری یکی از همکاران جدید و دست راست بنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یک ابروم رو برای سینا بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا نگاهی به مهسا انداخت و گفت-خیلی خوشبختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا هم سرش رو انداخت پایین و آروم گفت-منم همینطور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که سینا از پیش ما رفت مهسا گفت-عجب پسره بی چشم رویی بود ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نخیر خیلی هم پسره خوبیه منتها آشنایی خوبی نداشتید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا آروم گفت-شاید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با هم سوار آسانسور شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد در حالی که سعی میکرد خشمش رو کنترل کنه از لای دندون های کلیک کرده اش گفت-بهتر نبود قبل از اینکه بخواید کسی رو استخدام کنید با من مشورت میکردید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل اتاق باربد نشستم و با بی خیالی گفتم-واسه چی برای اینکه بخوام کسی رو در کنار خودم بزارم از شما مشورت بگیرم آقای احتشام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد با تعجب گفت-مثل که شما فراموش کردید من رییس این شرکتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی سریع به باربد نگاه کردم با تندخویی گفتم- مثل که شما هم فراموش کردید بنده یکی از بزرگترین سرمایه دارن و سهام داران این شرکتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد-بنده فراموش نکردم ولی تمام کارها هم بدون خواست من انجام نمیگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرجام بلند شدم و گفتم-پس بهتره بگیره چون من چندیدن ساله برای کارام از کسی اجازه نمیگیرم و خانوم مظفری هم اینجا کار میکنه چون من اینجوری می خوام با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم از جلوی چشمای برزخی اخمای توی هم رفته باربد از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خارج شدنم از اتاق مهسا به طرفم اومد گفت-خوب چی شد قبول کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و گفتم-مگه میتونه قبول نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کردم به خانوم فاطمی گفت-لطف کنید کارای خانوم مظفری و اتاق کارشون رو بهشون نشون بدید چون فکر کنم بهتره برای کار آماده بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم برگشتم به مهسا نگاه کردم و چشمکی بهش زدم که مهسا هم لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باربد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی که از اتاق خارج شد تازه فهمیدم با چه کسی طرفم زیادی زبون درازه من از اینجور آدما به هیچ عنوان خوشم نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه میگه من واسه کارام از کسی اجازه نمیگیرم صبرکن من تو رو آدم میکنم اگه من باربد احتشامم که توی گربه چموش رام میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در زدن اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که از ته چاه در می اومد گفتم-بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز.شد سینا داخل اتاق شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند اومدطرفم و وقتی اخمای درهم منو دید با تعجب گفت-چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند گفتم-چیزی شده؟طوفان به راه افتاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا روی مبل نشست گفت:منظورت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبام رو با زبونم تر کردم و گفتم-منظورم این دختره است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا با تعجب گفت-کدوم دختره ماشاءالله اینجا کلی دختر داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی حوصلگی گفتم-بابا همین دلربا آریانا رو میگم دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا-آهان حالا چرا از دستش عصبانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا چون که بدون اجازه من گرفته دوستش رو توی شرکت مشغول به کار کرده بدون اینکه به من چیزی بگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا اخم کمرنگی کرد و گفت-کدوم دوستش رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لودگی گفتم-چه میدونم کیه من که تا حالا ندیدمش فقط میگفت اسمش مهسا مظفری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا با چشمای گشاد شده گفت:مهسا مظفری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:میشناسیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا پوزخندی زد و گفت-بله همین امروز صبح دیدمش برو نماز شکر بخون که ندیدیش دختره مشکل اعصاب و روان داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو بستم و گفتم-ای خدا نکنه به تیپ تاپ هم زدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا-نه بابا من کاری بهش نداشتم خودش مثل وحشی ها پرید بهم حالا تو چرا از دست خانوم آریانا عصبانی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت گفتم-برای اینکه پروعه زبونش خیلی درازه بهش میگم چرا بدون مشورت من این کار رو کردی میگه من برای کارام از کسی اجازه نمیگیرم شما هم بهتره با این روال من عادت کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا بلند زد زیر خنده که باعصبانیت گفتم-ببند نیشت رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا میون خنده هاش گفت-پس خوب حالت رو گرفته که اخمات رفته تو چشات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره به بیرون خیره شدم و گفتم-نگران نباش خودم میشونمش سرجاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینا ابروهاش رو انداخت بالا که منم پوزخند زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلربا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی خونه با مهسا نشسته بودم که یه دفعه صدای گوشیم بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.