دختر رمان ما خیلی زیباست زیبایش تو شهرشون تکه ، هم پدر داره هم مادر اما هردوشون معتادن و اونو مجبور به ازدواج با یه مواد فروش میکنند و این تازه اول مشکلاتشه…

ژانر : عاشقانه، ازدواج اجباری، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۸ دقیقه

مطالعه آنلاین نطفه
نویسنده : گل رزقرمز71

خلاصه داستان :

دختر رمان ما خیلی زیباست زیبایش تو شهرشون تکه ، هم پدر داره هم مادر اما هردوشون معتادن و اونو مجبور به ازدواج با یه مواد فروش میکنند و این تازه اول مشکلاتشه…

مقدمه:

کلمه تنهایی، تنها کلمه ایست که وصف حال من را دارد

اما بااین همه تنهایی، درته قلبم جایی که هنوز نشکسته خدا وجود دارد

او تنها کسی است که با این همه تنهایی احساس تنهاتر بودن نمیکنم

او همیشه بامن است.

دوباره درد وکتک این هفته چندبار با کمربند بابام کتک خوردم رو یادم نیست تعدادش ازانگشت های دست و پاهام بیشتر شده حتی مامانمم باهاش همراه شده دیگه ازاون بدن سفید خبری نیست شده رنگ سیاه مثل روزگارسیاه من.

دلم خوشه این دفعه کتکشون بی دلیل نیست مثل دفعه های قبل که از زور خماری کتکم میزدند چرا چون مواد نرسیده بهشون.این دفعه دلیل داره یه دلیل محکم دلیلش اینه که گفتم نه به تباه شدن آیندم گفتم نه بازم میگم ؛نه.

بابا- دختره ی احمق این همه سال بزرگت کردم حالا تو روی من وایمیستی !اینقدر میزنمت که صدای سگ بدی ،بی پدر...

مامان-ولش کن دختره ی خیره سرو بیا بشین حالا دوباره می پرها .

-ولش کنم تا هر گُ..خواست بخوره ؛رفته درس خونده این جوری شده ها وگرنه غلط زیادی می کرد رو حرف من حرف بزنه

-بی خیال این نکبت شو،ما که اخر کار خودمونو میکنیم الکی اعصابتو خورد نکن.

-نه ،بزاربکشم این دخترِ نمک به حروموبازم میگی ،نه؟

با ته مونده ی انرژیم فریاد زدم نـــــــه بابام صدای فریادموشنید عصبانی ترشدوکمربندرو محکم ترزد تا اینکه از شدت ضربات کم کم جلوی چشمام سیاه شد.

****

با احساس کشیده شدن یه چیزنرم روی صورتم به هوش امدم.صدای گریه عزیز بود که داشت اسممو صدا میزد:

-نغمه، نغمه عزیزم به هوش امدی؟

مثل همیشه عزیزبود، کسی که تو تمام غم هام شریک بود همیشه اون بودکه منو دلداری میداد بیشتر مامانو بابام دوستش داشتم خیلی بیشتر.تا16سالگی ؛ بابام تا شروع میکرد به کتک زدنم فقط گریه میکردم اما وقتی دیدم این اشک ها هم دل سنگی بابامو به رحم نمیاره موقع کتک خوردن نه گریه میکردم نه التماس .اما بعد ازکتک خوردنام میرفتم پیش عزیزو تو بغلش گریه میکردم اونم فقط منو نوازش میکرد چون نه میتونست جلوی بابا رو بگیره نه کاردیگه ای بکنه،باوجودعزیزمن بعد از هرکتکی مثل همیشه تنها بودم.

اما این دفعه خیلی فرق میکرد.تا حالاتو روشون قدعلم نکرده بودم ،به جز دوبار یکی سر قضیه ی گرفتن دیپلمم که بابام اجازه نمی داد من مدرک بگیرم ، باکمک عزیز تونستم مدرکمو بگیرم . معلمام خیلی ناراحت شدندوقتی فهمیدند نمیرم دانشگاه حتی پیشنهاد دادن خودمون بیایم با بابات صحبت کنیم اما نخواستم ؛چون می دونستم«نرود میخ آهنی درسنگ».

باردومم سر همین قضیه ی خواستگار بود که میخواستن منوعوض تامین شدن مواد مادالعمرشون بدن به مواد فروش .که این دفعه ازدست هیچ کس کمکی برنمیومد حتی عزیز.

باشنیدن اسمم دوباره به زمان حال برگشتم عزیز باگریه داشت لباسامو عوض میکردبعد ازاون اب قندم داد تا لااقل سرپا شم.وقتی حالم یکم جا امد عزیز با بغض گفت:

-نغمه جان عزیزم چرا با خودت این کارو می کنی تو که میدونی بابات به خاطر این زهرماری هم که شده بازور می دتت به مسعود چرا داری خودتواذیت می کنی؟

با حالت درد و گریه گفتم:

-عزیز یعنی من این قدر بی ارزشم که به خاطر یه ذره مواد راضی اند بچه ی خودشونو بدبخت کنند ؛ هیچ مهری ازمن تودلشون نیست،بااین که من تنهابچشونم میخواند منو به مواد بفروشند.

با تموم شدن این جمله رفتم تو بغل عزیز زار زدم به حال خودم که چرا بدبختم .عزیز درحالی که سرمو نوازش میکرد:

-عزیزدلم اینا همش امتحان الهی میخواد میزان صبرمونو بسنجه توهم باید از این امتحان سربلند بیرون بیای امیدت به خدا باشه.حالا هم پاشو غذاتو بخور یه ذره جون بگیری.

غذامونتونستم کامل بخورم چون هنوز به خاطر بغضی که تو گلوم بود لقمه هام پایین نمی رفت عزیز هم هر چی اصرار کرد نتونستم بخورم.عزیزباز داشت بهم اصرارمیکرد بخورم که بابا امد تواتاق گفت:

- هنوز تو که زنده ایی گفتم تا حالا مردی ها جون سگ داری!.

وقتی نگاه پرازخشمم رودیدبا عصبانیت روبه عزیزگفت:

-عزیزخوب روشنش کن چون باید با مسعود ازدواج کنه، بایـــــــــــد!

تا امدم باز مخالفت کنم عزیز گفت:

-الان راضیش میکنم تو برو به کیفت برس!

-باشه تا من می رم تو زیر زمین راضیش کن.

با حالت گله مندی تو چشمای عزیزنگاه کردم .عزیز سرشو اندا خت پایین:

-نغمه جان عزیزم به حرف بابات گوش کن خودت خوب میدونی که از پسش برنمیای،خودت می دونی که بابات حتی به حرف های من هم گوش نمی ده.

-عزیزتودیگه چرا خودت که خوب میدونی من نمیخوام با کسی که خون جوونای مردمو توشیشه می کنه وپول حروم در میاره ،ازدواج کنم.

-عزیزم گفتم فکر کن این هم یه امتحان ازطرفه خدا ست .شاید خدا تقدیرتو این طوری رقم زده.

-عزیز اون انسان نیست که بشه با هاش زندگی کرداون...

جمله ام تموم نشده بود که مامانم امد داخل یه نگاه به من کردو گفت:

- عروس خانوم فردا اماده باش که عقد کنونته.

جمله ی مامان که تموم شد همینجور هاجو واج نگاه سرگردونم رو توچشماش میدوختم تا بگه شوخی کردم اما جمله ی مامان از هرجمله ای جدی تربود.

عزیزبدون هیچ حرف دیگه ای از اتاق رفت بیرون.مامانم با بی رحمی توچشمام نگاه میکرد. کلی التماس ریختم توچشمام در حالی که اشک ازچشمام میومد روی گونه هام سُر میخورد گفتم:

-مامان خواهش میکنم تو برو با بابا حرف بزن ،قول میدم اجازه ندم حتی یه ثانیه هم خماری بکشین.

مامان با یه پوزخند:

-اون وقت چه جوری نمیذاری؟!

-میرم سرکار،کارمیکنم باحقوقم براتون مواد میخرم .

-فکر میکنی با این حرفا خر میشم نه نغمه خانوم ؛نقدو ول کنم نسیه رو بچسبم.

-مامان خواهش میکنم ،من قول میدم،من نمی خوام به مسعود ازدواج کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا این حرف از دهنم خارج شد مامان به سمتم امدو یه تودهنی زد تو صورتم که دهنم پر خون شد. بافریادگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا باباتوصدانکردم خفه شو میدونی که، بابات مثل من به یه تو دهنی اکتفا نمی کنه پس خفه خون بگیر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با زدن این حرف ازاتاق خارج شد من موندم و تنها همدمم تنهایی.ازهمین الان فهمیدم جز خداهیچ کس دیگه ای روتو این دنیا ندارم.فهمیدم که باید خودمو بسپرم به دست سرنوشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از یه هفته مدام جنگیدن دیگه توانی برای مبارزه ندارم تو این جنگ من بازنده ی میدون بودم چون هیچ یاری نداشتم.شاید حق با عزیزباشه این یه امتحان الهی ازطرف خداست.خدایا کمکم کن نذار شکست بخورم نذارتنهاتر بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درهمون موقعه بابام امد داخل باسرخوشی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شد، عزیز روشنت کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دید من مثل همیشه نه نمیگم، نیشخند زد، فهمید راضی شدم، فهمید راه چاره ی دیگه ای جز قبولی ندارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مثل اینکه سر عقل امدی می دونستم بالاخره راضی میشی .ما این همه سال خرجتو دادیم باید یه جوری برامون جبران کنی دیگه ،هم خوشبخت میشی هم مارا تا اخرعمربی نیاز می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم سکوت .هرچی بیشتر حرف بزنم خودم خسته میشم پس بهتره سکوت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام وقتی دید هنوز ساکتم با داد مامانمو صدا کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زری ،زری خانوووووووم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم با عجله امد تو اتاق لابد فکر کرده بابام داره باز کتکم میزنه .وقتی دید بابام یه گوشه نشسته با تعجب رو به بابام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده!؟ چرا دادو فریاد راه انداختی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا عزیزم ،نغمه جونم راضی شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقــــــــــعاً!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره عزیزم درست شنیدی نغمه خانوم میخواد عروس بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وباگفتن این جمله اشک های الکیش رو پاک کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم تا این جمله رو از بابام شنید پرید روسرمو قربون صدقم رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قربون دخترم برم این قد با فکرِ، می دونستم بدی مارو نمی خوای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بس کن دیگه برو یکم بهش برس تو این یه هفته دخترمون اب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راست میگی بیژن ببرم دخترمو حاضر کنم فردا میخواد عروس بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی توی دلم به خودم زدم چه واژه ی تلخی عــــــــروس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم امد سمتم دستمو گرفت وکمک کرد بلند شم به سمت دراتاق برد، میخواستم بعد یه هفته از قفسم بیام بیرون ؛خارج که شدم هوای تازه رو بلعیدم نفس های عمیق می کشیدم روحم جلا پیدا کرد،تازه فهمیدم از چه نعمتی بی نصیب موندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزتا من رودیدامد سمتم برای کمک اون یکی دستمو گرفت چون هنوز اززور ضعف پاهام می لرزیدودرست نمی تونستم راه برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکمکِ مامانم منوبردند حموم،با برخورد اب داغ بابدنم فهمیدم نیاز به این حموم داشتم.ازبدنم به جای اب شفاف اب خون میومد زخم هام دوباره سرباز کرده بودند حموم کردنم که تموم شدمامان به عزیز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیز تا تومو هاشوخشک میکنی من برم به مرضیه خانو بگم بیاد صورتشو بند بندازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزبا چش قره رو به مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه این بچه دیگه نایی نداره که میخوایی اصلاحش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس عزیز بادمجون بم افت نداره،حالا تا من میام یه چایی نبات بده بخور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وازاتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز درحالی که موهامو خشک میکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه جون،عزیزم میدونستم که راه دیگه نداشتی،حالاکه دیگه راضی به این ازدواج شدی سعی کن توی زندگیت صبور باشی وامیدت به خدا باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم عزیز،میدونم خیلی وقت میدونم، که تواین دنیا جزخدا و تو کسِ دیگه ای روندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-موهاتم تقریباخشک شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزمیدونی ازدواج کنم تو این خونه دلم برای فقط کی تنگ میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توعزیز فقط تو،تواین دنیاهم فقط تورودوست دارم؛ عزیزبابام کجارفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رفت پیش مسعود تا خبربده راضی شدی.کاش حداقل صبر می کرد زخمات و کبودیات خوب بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست عزیز بابام کی به من اهمیت داده که این بار دوم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای درخونه امد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزدرحالی که اشکاشو پاک میکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتماً مامانت با مرضیه امد.دیدی یادم رفت چایی نبات بدم بخوری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره نمیخورم،چایی نبات به درد بابامو مامانم میخور دیگه من با این چیزا سرپا نمی شم، میدونم تا عمردارم باید حسرت ارزوهامو بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم با مرضیه امد داخل اتاق.مرضیه خانوم با لبخند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام نغمه خانوم،خوشگل محل میدونستم دیر یا زود زن اقا مسعود میشی کی ازاقا مسعود بهتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم بهتر بود می گفت (کی از اقامسعودبدتر)،اما به خاطر دردی که توی دهنم پیچید پوزخندم جمع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه دیگه کارتو شروع کن میخوام مثل پنجه ی افتاب بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه جون که دیگه خودش خوشگل هست نیازی به ما ندار که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازدن این حرف شروع به باز کردن بندوبساطش کرد.اره خوشگلی دارم اما شانس ندارم.با بند افتاد به جون صورت من؛تواین یه هفته این قدر درد کشید بودم که دیگه این درد اصلاح بچشم نمی اومد.بازم خوب بود که ضربهاشون فقط به بدنم خورده بود وبه صورتم اصابت نکرده بود .به جز تودهنی صبح مامانم که گوشه لبم بادکرد بود و پار شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارش که تموم شد ایینه رو داد دستم که خودمو ببینم ،تصویر یه دختری رو دیدم با پوست سفید چشمانی درشت و کشیده به رنگ سبز که رگه های ازعسلی داشت که نمیشد به همین راحتی رنگ چشمامو تشخیص داد با بینی کوچک قلمی ولب هایی متوسط به رنگ صورتی صورتم نه گرد بود نه بیضی وموهایی به رنگ قهوه ایی سوخته وابروهایی که حالا به حالت تاج دار درامد بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای عزیزبه خودم امدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشاا...هزارمشاا.. برم اسفند دود کنم که کسی چشمت نزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضیه خانوم درحالی که لبخند به لب داشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا هم که نیاز به اسفند داره نغمه جون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان روبه مرضیه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالافردا ساعت چند میای واسه ارایشش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واسه چه ساعتی می خوایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت7بعداظهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس ساعت یک اینجام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعداز گفتن این حرف لوازمشو جمع کرد ورفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که تا اون لحظه ساکت بودم روبه مامان:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارایش دیگه واسه ی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا مسعود گفته، لباس هم خودش برات گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز با ظرف اسفند امد داخل ودور سرم چرخوند.منم دیگه حرفی نزدم چی بگم ،بگم نه که دوباره با زور کتک حالیم کنند که حرف حرفِ خودشونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح به چشماموکه باز کردم فهمیدم امروز روزِمرگِ ارزوهام.عزیز باسینی صبحانه امد داخل اتاق تا دید چشمام باز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اِ نغمه جون بیدار شدی،پاشو عزیزم صبحانتو بخور تاضعف نکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخورم عزیز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیشه که این چند روز غذا درست وحسابی نخوردی بایدجون داشته باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم که عزیز نمی خورم اصرار نکن خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز با این حرفم چشماش غمگین شد با ناراحتی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزم با غذا نخوردن که چیزی درست نمیشه فقط به خودت ضررمیزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که طاقت ناراحتی اش رونداشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه عزیزبزار یه گوشه گرسنه ام شد می خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم لبخند امد روی لباش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-افرین دخترم حالا پاشو قبل از اینکه مرضیه بیاد باید بری حموم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باکمک عزیز رفتم حموم چون هنوز پاهام لرز داشت نمیتونستم تنهایی برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدازحموم عزیزبه زور بهم غذا داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزبابا مامانم کجاند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-طبق معمول توزیرزمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ درخونه امد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی کیه عزیز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازتوی حیاط صدای گفت وگوی مامان با مرضیه میومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزمگه ساعت چند که مرضیه امده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت 1

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای عزیز یعنی تا حالا خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم بودم جات این قدر میخوابیدم چون تو این مدت نه خواب داشتی نه خوراک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرضیه بامامانم امد داخل اتاق.مامانم رو به من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به عروس خانوم بیدارشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من جوابشو ندادم از دیروز که جواب بله رو دادم فقط با عزیز حرف میزدم مامان که دید جوابشو نمیدم رو به مرضیه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب مرضیه جون شروع کن میخوام که همه ی هنراتو خرج کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمیشد دخترتوی اینه من باشم .چشماموباسایه ی طلایی ودودی همراه لب هایِ صورتی پررنگ وموهایی فر ریز که بالای سرم جمع شدبود ونیم تاج روی سرم.لباسامم یه دکلته ی نباتی رنگ بود با جنس ساتن خیلی نرم که روی بالاتنش پراز سنگ های ریزو درشت بود دامنش هم کمی پف داشت با گلای درشتی که روی دامن پراکند شده بود،اما دخترک توی اینه چشماش یه غم بزرگ داشت،مثل همه عروسای دیگه توچشماش برق خوشحالی رو نمی شد ببینی بجای اون برق اشک داشت که کم کم داشت بزرگ میشد تبدیل به گریه میشد؛امادیگه نباید بزارم اشکام بریزه به خودم قول دادم که بایدقوی باشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزتا منو دید اشک تو چشماش جمع شد ومنو بغل کرد،چقدربه اغوشش نیاز داشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزم خیلی قشنگ شدی یه تکه ماه شدی. چادرو بنداز سرت که عاقد امد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چادرسفید عروس رو انداخت روسرم ومنو برد اتاق مهمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سفره ی عقد کوچک برام انداخته بودند،به تصویرمردی که کنارم نشسته بودنگاه کردم ،کسی که قرار بود در اینده نقش شوهرم را بازوربازی کنه،هیکلی متوسط باقد بلندوصورتی کشیده و شش تیغ با چشم وموهای مشکی.از وقتی که وارد شدم حتی یک نگاه کوچک هم بهم نکرد وقبل ازاین که عاقد بیاید باگوشیش اِس بازی می کرد برایم عجیب که با این همه پافشاری چراانقدر بیخیال بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقد که امد جمع ما به هشت نفررسید.خانواده ی ما ومسعود ودونفر شاهد همراه با عاقد. انگار مسعود ازما هم بی کس و کارتر بود،همه فامیل پدری و مادریم بخاطر وضع پدر ومادرم با ما قطع ارتباط کرده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازمانی عاقد برای بار سوم خطبه رو می خوند تو فکر رویاهای ازدست رفتم بودم جوری که متوجه دوبارخوندن خطبه ی عقد نشدم. ارزو داشتم چیزی باعث بهم ریختن این وصلت بشه، اما این هم جزء ارزو های محال من بود که هیچ وقت اتفاق نمی افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوشیزه محترمه مکرمه برای بارسوم عرض میکنم بنده وکیلم شما را با مهریه ی معلوم به عقد دائم اقای مسعود کیانی در بیاورم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم تا مانع ریختن اشکام از روی صورتم بشند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اجازه عزیز...بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط به اجازه ی عزیز چون عزیز از هر پدر ومادری،پدرمادرتر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه صدای دست زدنی نه کِل کشیدنی نه حتی یه تبریک خشک وخالی.عاقد داشت خطبه ی مسعود رومی خوند؛ که یه ارزو ی بچگانه کردم کاش مسعود بگه نه ؛اما این ارزوم هم بعد از جواب بله مسعود تبدیل شد به یه رویا به یک وهم که هیچ وقت محقق نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کردن امضا ها عاقد شناسناممو داد دستم،جلوی مشخصات شوهر اسمی به نام مسعودکیانی بود که به اجبار وارد زندگی من شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود شناسناممو از من گرفت و ایستاد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو نغمه باید بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ازاین حرف مسعود حسابی جا خورده بودم ؛عزیز رو به مسعود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسرم بمون لااقل شام بخور الان، سفره رو پهن میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه لازم نیست ...نغمه پاشودیگه چرا هنوز نشستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسرم این جوری که نمیشه بزار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود با تحکم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین که گفتم ،نغمه پاشو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بدون هیچ حرفی ایستادم،عزیز امد بطرفم ومنو به اغوش کشید وشروع کرد به گریه کردن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نغمه جان برو خدا پشت وپناهت،از خدا میخوام که خوشبخت بشی تو لیاقت خوشبخت شدنو داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که اشک ازچشمام جاری بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزخیلی دلم تنگ میشه برات ،حلالم کن که با غصه هام ؛غصه هاتو بیشتر میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه حرفیه عزیزدلم تو سنگ صبورم بودی،حالا هم برو وشوهرت رو منتظر نزار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اغوشش که امدم بیرون بابا ومامانم امدند سمتم خواستن بغلم کنند که با دست مانع شدند ورو به انها:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تواین دنیا فقط و فقط عزیزو دارم ،از الان به بعد فکر کنید نغمه مرده!مثل من که فکر میکنم پدرومادر ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام با عصبانیت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه حرفیه که میزنی تو تا اخردنیا دخترمونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پدرومادری که کاخ ارزوهای دخترشونونابود م یکنندو یه روز خوش براش فراهم نکنند همون بهتر که نباشند،میدونی بزرگترین ارزوم این بود که ،ای کاش یتیم بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام تا این جمله روشنید اومدطرفم دستشو برد بالا بهم سیلی زد.مسعود که هیچ کاری انجام نداد انکار اصلاًبراش مهم نبود اماعزیز با حالتی غمگین:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بجای اینکه بابوسه روی پیشونی بدرقش کنی ،باسیلی بدرقش کردی،شیرمو حلالت نمیکنم بیژن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جای سیلی روی صورتمو بوسید.با دستام اشکای روی صورتشو پاک کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزاشکال نداره،من به این ابرازمحبت ها عادت کردم،اما اگه تو گریه کنی منم گریه می کنما بزار باراخری با لبخند از این جا برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزبا مهر پیشونیمو بوسیدو دستمو گذاشت تودست مسعود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسرم حواست به نغمه ی من باشه هابه دستت می سپارمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعودهم بدون هیچ حرفی دستمو کشید و وارد حیاط شدیم عزیز منو از زیر قران رد کرد، برای بار اخر نگاهی به خونه ی قدیممون انداختم وزیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خداحافظ خونه ی تلــخ،خونه ی نابودیِ من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کوچه که شدیم ماشین شاسی بلند مسعودرو دیدم ،مسعود دستم رو رها کرد وبه طرف ماشین رفت وسوارش شد بدون اینکه هیچ توجهی به من نشون بده با کلی زحمت درو باز کردمو نشستم روی صندلی ، بعداز اینکه در ماشین رو بستم ،مسعود ماشین رو روشن کردوبه حرکت دراورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوالی که این هفته مغزمومشغول کردبود رو بی مقدمه از مسعود پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم چرا من رو انتخاب کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا مهمه که بدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه مهم نبود ازت نمی پرسیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود با همون پوزخندگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: وقتی رسیدیم می گم چرا تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون نه من دیگه حرفی زدم نه اون تا وقتی که رسیدیم .خونه ی قشنگی داشت، ویلایی بود ، درختان سیب و کاج وانار داشت با حوض کوچک که وسطش فواره اب بود،ساختمون سفید مرمری دوطبقه، نه زیاد بزرگ بود نه کوچک،عجیب هم نبود با همچین پولهایی همچین خونه ای داشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم بدون کمک مسعود پیاده شدم وبه سمت ساختمون راه افتادیم.وارد ساختمون شدیم. درابتدای ساختمون سالن بزرگی بود، مبل های سلطنتی قهوه ای رنگی داشت با یه فرش ابریشمی که وسط سالن پهن شده بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه بسه،بعدهم میتونی همه جارو دید بزنی،حالا هم برو تو اون اتاق لباساتو عوض کن بیا، تا بهت بگم چرا تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا زدن این حرف به اتاق ته سالن اشاره کرد.به طرف اتاق راه افتادم،وارد اتاق که شدم تخت یه نفره قهوه ای با دیوار های سفید وکمد چوبی ساده ومیز ارایش کوچک، داخل اتاق هم سرویس حمام و دستشویی هم بود،اتاق خیلی ساده ای بود.در کمدرو باز کردم چند دست لباس وشلوار به سایزمن، همراه چند شال و روسری بود ،لباس عقدمو با یه شلوار لی ولباس استین بلند عوض کردم.مو های سرم هم با کلی درد سر از اون همه گیروتاج خلاص کردم.بطرف دستشویی رفتم وصورتموشستم،چون میخواست دلیل انتخاب مسعود رو بدونم بیخیال حموم گرفتن شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارم که تموم شد رفتم داخل سالن مسعود هم با یه شلوار ورزشی مشکی با یه سی شرت مشکی روی مبل نشسته بود.بهم اشاره کرد که روی مبل بشینم وقتی نشستم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتی میخوای دلیل انتخابمو بدونی؛درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله درسته، میخوام بدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینو بدون که عاشق چشموابروت نیستم که باهات ازدواج کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویه پوزخند زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا بامن ازدواج کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابات،از من کلی مواد مفتی گرفته بود ،به من بدهکار بود منم عوض اون پول، دخترشو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-م.. ...مگه قرارنبود،در عوض من،تا اخر عمرشون موادبهشون بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو برام کارمیکنی ،عوض حقوقت هم بدهی باباتوصاف میکنی وهم پول موادشون رو میدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا نکنه ازم بخواد مواد بفروشم ،خداجون کمکم کن نزار الوده به همچین گناهی بشم.فکر کنم حالم خیلی زار بود که مسعود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نترس،کارت مواد فروشی نیست ،میدونم مال این حرفا نیستی،تو خونم برام کلفتی میکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازمیون لب های سفت شده ام گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه... این...طوره... پس چرا ...من رو عقد کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من خودم مشتاق نبودم ولی شرط بابات این بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باناراحتی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو چرا قبول کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون میخواستم پولم رو زنده کنم،برای زنده کردن پول های موادم این تنها راه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمیشد که بابام به این دلیل ایندمو تباه کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لازم نیست فکرتو درگیر کنی ،ازفردا صبح کارت شروع میشه،صبحونم ساعت هشت اماده شده باشه،اشپز خونه اول سالنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رو بدون هیچ حرف دیگه ای تنها گذاشت ورفت طبقه بالا.بغضی که از صبح تو گلوم سنگینی میکرد شکست واشکام جاری شد برای اینکه مسعود صدای هق هقمو نشنوه به اتاقم رفتم خودمو پرت کردم رو تخت، بجای اغوش عزیز بالشتموبغل کردم.تا صبح فقط از خدا میپرسیدم«چـــــــرا» (چرامن).

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعتو دیدم هفت صبح رو نشون میداد،تا صبح نتونستم پلک روی هم بزارم،بازهم به خودم قول دادم که نشکنم و خرد نشم اما دیشب باشنیدن اون حرف ها بدجوری شکستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهی کشیدم وبه طرف اشپزخونه راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشپزخونه ی بزرگی داشت،میز نهارخوری چهار نفری یا امکانات کامل.شروع کردم به میزوچیدن،درحین انجام کارم بودم که صدای مسعود رو شنیدم که با تلفن صحبت میکرد.صحبتش که تموم شد داخل اشپزخونه شد وبدون هیچ حرفی نشست سر میز وروبه من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو تو اتاقت بعد که صبحونم روکه خوردم بیا میزو جمع کن،چون دوست ندارم موقع غذا خوردن ریخت کلفت جماعت روببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم خارج می شدم که صدام زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نشنیدم چی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید بگی« بله اقا»!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی بگم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هروقت کارت تموم شد باید بگی «بلـــــــــه اقا»،افتاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره انکار عقده ی ریاست داره،من که بدبخت هستم اینم روش،بالاترازسیاهی که رنگی نیست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورفتم تو اتاقم.بعد از نیم ساعت رفتم برای جمع کردن میز ولی هنوزسر میز بود، داخل اشپزخونه شدم صبحانشو تموم کرده بود ورو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قبل ازاینکه کارتو شروع کنی باید قانون هارو بهت بگم:بدون اجازه ی من اب هم نمیخوری،حق سرک کشیدن تو کارهای منو نداری،ازدستورات من سرپیچی نمیکنی،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هر باری با دوست دخترام میام حق بی احترامی به اونها رو نداری، فقط طبقه ی اولو تمیز میکنی حق رفتن به طبقه دوم رو نداری ؛حالا هم کارتو شروع کن اگه قانون دیگه ای یادم امد بهت میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه دیگه با وجود دوست دختراش با من کاری نداره،خوبی این خونه اینکه دیگه توش کتک نمیخورم،مسعود داشت خیره نگام میکرد،توقع داشت عصبانی بشم یا دادو فریاد راه بندازم وقتی دید بی تفاوتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوال دیگه ای نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیر اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبلند شدواز اشپزخونه خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته از امدن من به این خونه میگذشت،سرم به کارخودم گرم بودو کاری به مسعود نداشتم اون هم همینطور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یک هفته دلم برای عزیزتنگ شده بود،دوست داشتم ببینمش، حتماشب به مسعود میگم اجازه بده برم پیش عزیز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز شامو که چیدم مسعود رو صدا زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا ..اقا میز امادهست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود امد داخل سر میز نشست.مشغول خوردن شد یکم این پا واون پا کردم ،دلو زدم به دریا تو موضوعو بهش بگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقا میشه فردا اجازه بدید برم خونه ی بابام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یادت رفته شب عقد گفتی من دیگه بابا وننه ندارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درسته گفتم ولی برای دیدن عزیزمی خوام برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم نه دیگه هم حرفی نباشه برو بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه حداقل بهش زنگ بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه نگفتم بـــــــــــیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بیشترازاین عصبانی نشده مثل فشفشه امدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریباً یک ماه ازامدن من می گذشت اما نه اجازه میداد برم دیدنشون نه زنگ بزنم دلم برای عزیزتنگ شده بود.شب دیرامد خونه ؛شام خورده بود؛زمانی که داشت ازپله ها می رفت بالا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا اخرهفته خونه روخوب تمیز کن چون مهمونی داریم ،روز مهمونی چند نفر رو میارم برای کمک تا اون موقع تو کارهای جزیی رو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وادامه ی پله هارو رفت بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزجشن مسعود فرارسید،در این هفته سرم خیلی شلوغ بودوخسته شده بودم اما مسعود هنوز هیچ نرمشی از خودش برای تماس گرفتن با عزیز نشون نمیداد،من هرروز دلتنگ ترمیشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح جشن ؛برای کمک سه تا زن و دوتا مرد گرفته بود،اونها خوب کارشون رو بلد بودن چون بدون هیچ حرفی به صورت اتوماتیک کارشون رو انجام می دادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سالن کاملاًخالی شده بود وچند تا مبل وصندلی دور تا دورسالن چیده شده بود. دیگه نزدیک امدن مهمون ها بود که مسعود هم امد ازهمه تشکر کرد به جزمن و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتونید برید لباساتونو عوض کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق که شدم لباسامو با یه ساروفون ابی وشلوار لب مشکی وشال مشکی عوض کردم موهای بلندمم بافتم وپشت سرم جمع کردم محکم بستم تا هنگام کار بیرون نیاد وبدون هیچ ارایشی خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدمتکارهای دیگه هم لباساشونو عوض کردن یونیفورم زنها کت ودامن مشکی و مردها کت وشلوار مشکی.مسعود لباساش رو عوض کرده بود،کت وشلوارابی نفتی پوشیده بود با دیدنم اخم کرد بهم وبا عصبانیت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه وضعشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چیه رو سرت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونید چیه؟!بهش میگن شال واسه ی پوششِ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منو مسخره میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه،شما پرسیدیدمنم گفتم چیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین الان اونو از روی سرت بردار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبازدن این حرف پشتشو به من کرد یه قدم برداشت که باصدای بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه،برنمی دارم!1

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم غلیظی بطرفم برگشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی گفتــــی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم نه؛برنمیدارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتهدیدی که توی صداش بودگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برمیداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه برنمیدارم من واسه خودم اعتقاداتی دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهت دستور میدم برداری اعتقادات تو برام مهم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی واسه من ارزش دارن وزیر پاشون نمیذارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میذاری چون من میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نـــــــه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داری ازدستور من سرپیچی میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله دارم سرپیچی می کنم،من اجازه نمی دم هرکس وناکسی موهام رو ببینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درهمون لحظه صدای زنگ ایفون توی خونه پیچید،انگشتش رو جلوی صورتم تکون دادوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بخاطر سرپیچی بعداًتنبیه میشی، تا زمانی که مهمونی تموم میشه از اشپزخونه خارج نشوکه آبرومومی بری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا عصبانیت ازمن دورشد .من رفتم اشپزخونه وکارهای اونجا رو انجام میدادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اواسط مهمونی صدای موزیک وبوی مشروب وادکلن های زنانه ومردانه پیچیده شده بود.سرگرم شستن لیوان های شربت بودم صدای پسر جوونو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم لطفاًاب بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرم رو برگردوندم پسرقدبلند وسبزه دیدم با دیدن قیافه ی من گل از گلش شگفت وصورتش خندید،ازنگاهی که بهم انداخت خوشم نیومد واسه همین سریع یه لیوان اب بهش دادم تا زودتر از اشپزخونه بره بیرون وقتی داشت لیوان رو ازم میگرفت سعی کرد با انگشت هاش دستم رو لمس کنه اما من ، سریع دستم رو پس کشیدم وبا لبخند چندشی که روی لباش بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدمتکار مسعودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونستم مسعود خدمتکاری به این زیبایی داره وگرنه هرروز میومدم اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش خوشم نیومد وروم رو ازش برگردوندم،ولی قصد نداشت بره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حیف اون موهای قشنگت نیس که زیراون بقچه پیچیده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم بگم بخاطرنگاه هیزشماخودمو پیچیدم،اماسکوت کردم.مسعود همون لحظه داخل شد باتعجب زل زد به پسره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بردیا چیزی می خواستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امدم ازاین خانوم زیبا اب بگیرم!چه خدمتکار زیبایی داری مسعود جان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود با عصبانیت زل زد به من وبالبخند مصنوعی رو به بردیا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بردیا جان تو برو منم بعدا میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا که رفت مسعود پرید سمتم و بازوم گرفت و محکم فشارداد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی گفتی بهش نیشش بازبود!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشکل داشته حتما، چون من باهاش اصلاًحرف نمیزدم،چه برسه به چیزی که باعث بازشدن نیشش بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعدا به حسابت میرسم برو تواتاقت دیگه نیازی بهت نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم شونم رو انداختم بالا چه بهتر میرم استراحت میکنم،خستگی این هفته از بدنم در میره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روتخت دراز کشیده بودم وبه عزیز فکر می کردم که چشمام کم کم گرم شدوخوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح ازخواب بیدار شدم وبرای حاضرکردن صبحانه به اشپزخونه رفتم همه چیز تمیز شده بود؛مشغول اماده کردن بودم که صدای عصبانی ظریف دخترونه ای شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید خانم شما اینجا چیکار می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازترس هین بلندی کشیدم ودستم رو روی قلبم گذاشتم،به طرف صدا برگشتم چشمام بخاطر صحنه روبه روم اندازه ی گردو شدو دهنم بازموند،دختری بود که فقط یه لباس مردونه پوشیده بود،وقتی دید ساکتم باداد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختره ی احمق میگم تو اینجا چیکارمیکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دادش به خودم امدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من اینجا کار میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شک پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا من دیشب توروندیدم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون من دیشب تو اشپزخونه بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر یه اهانی گفت،وادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سریعتر صبحانه رو اماده کن ؛مسعود بیدارشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم وبه ادامه کارم مشغول شدم؛بعد از چند دقیقه مسعود هم امد ودختره باعشوه از روی مبل بسمت مسعود رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا گلم صبحونه بخوریم میزامادست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم وارد شدن وسرمیز نشستن ؛من هم با اجازه از اشپزخونه خارج شدم.روی صندلی نشسته بودمو موهامو شونه میکردم تا زمانی که صبحونشون تموم میشه برم میزو جمع کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو بافتم شال انداختم روسرم ؛ مسعود تنها نبوددوست نداشتم دختره حرف بی خود بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبرای جمع کردن میز به اشپزخونه رفتم.صدای حرف زد مسعود با دوست دخترش میومد؛هردو اماده برای رفتن بیرون بودند،موقع خداحافظی مسعود روبه من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تنبیهت هنوزسرجاشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منواز تنبیه می ترسونه،من به لطف بابام مزه تموم تنبیهاروچشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب مسعود دیر امد ولی همراه با یه دخترجدید امد.این چند روزه دلم بدجور هوای عزیزرو کرده بود،تصمیم گرفتم حالا که مسعود اجازه نمی ده برم با یه بهونه الکی برم دیدنش.صبح رفتم میزو بچینم که مسعود عصبانی در حال قدم زدن بود تا منو دید پرید طرفم از ترس یک قدم عقب برداشتم؛باعصبانیت بازوم رو گرفت وفشار داد درست جای همون دیشبی رو که سیاه شده بود یه اخ کوچولو گفتم تاولم کنه اما مسعود کر شده بود با لحن عصبانی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیشب صدایی نشنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زور درد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه چه صدایی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صدای درخونه یا قدم زدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوم روول کرد واز سالن رفت بیرون ؛مدتی بعد صدای ماشینشو شنیدم که از حیاط خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه روزبود که مسعود رفته بود ازش خبری نبود.روز چهارم با خودم گفتم حتما امروزم نمیادپس بهترین موقعیته که برم عزیزو ببینم.از کابینت مقداری پول برداشتم ،مسعود این پول رو واسه مهمونیش گذاشته بود تا اگر لازم شد به خدمتکار ها بدم ،اما هم من یادم رفته وهم مسعود که به من پول داده.مقداری برداشتم واژانس گرفتم ورفتم خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در خونه رو زدم صدای عزیزبود که میپرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیه...کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم جواب ندادم تا سوپرایزبشه.درو که باز کرد پریدم بغلش عزیزاولش از تعجب هیچ عکس العملی نشون نمیداد،اماوقتی بخودش امد محکم بغلم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزباگریه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزدلم این یه ماه کجا بودی دلم بدجور هواتو کرده بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بغلش امدم بیرون درحالی که اشکام ازچشمام جاری بود؛اشکای عزیزوپاک میکردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیز دل منم بدجوربرات تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز دست منو کشیدو برد داخل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا ببینم دخترم کلی سوال دارم ازت تاشب اجازه نمیدم بری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاق عزیز شدم مثل همیشه اتاقش بوی گلاب میداد،بوی بهشت باجانمازوقرانی که همیشه روی تاقچه بود بقل عکس اقابزرگ:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه بیا بشین عزیزم،مانتورودربیارازتنت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیز حالت خوبه قلبت که درد نمیکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه حال من خوبه، توبگواز زندگیت ازشوهرت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دروغ مصلحتی که اشکالی نداره،لبخند تلخی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیزمسعود خیلی خوبه هوامو خیلی داره نمیذاره تو خونه دست به سیاه وسفید بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ونگاهی به دستام کردم،بخاطرکارزیاد خشک شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدارو شکرخیالم از بابت تو راحت شد،اِوانغمه جان چرا دستت کبوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای لباسم استین کوتاه بودوجای انگشت های مسعود روی بازوم معلوم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکنه دست روت بلند میکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عزیزبازوم خورده به در!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتماًدرشم انگشت داشته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردمو سرموانداختم پایین،عزیز بحساب خجالت گذاشت،شروع کرد به خندیدن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیز چرا می خندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نغمه خجالت نداره که ما هم این دورانو داشتیم.برم برات شربت بیارم بخوری جیگرت حال بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازاتاق که خارج شد،نفس عمیقی کشیدم خطر از بیخ گوشم گذشت ،عزیزفکرکرده...،اگه بفهمه مسعود منوکلفت خونش کرده، وای حتما قلبش درد میگیره.صدای بابام امد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به نغمه خانوم مگه نگفتی من دیگه ننه بابا ندارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چراگفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا امدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امدم عزیزرو ببینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیز توخونه من زندگی میکنه حالا که قید مارو زدی باید قید عزیزروهم بزنی؛ ازخونه من برو بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای عزیز امد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه هیج جانمیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اماتازمانی که تو توی این خونه ای حق نداره بیاداینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیژن،خودتم خوب میدونی که این خونه بنام منه،پس شما توخونه من هستید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا که دید حرف حق جواب نداره،یه دادکشیدواز اتاق خارج شد.عزیز باناراحتی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمیرم الهی حالا یه روز هم امدی سر به من بزنیا بابات نذاشت عرقت خشک بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا نکنه عزیز،نبینم ناراحت باشیا،منو که میشناسی پوست کلفتم با این حرفا ناراحت نمیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما فقط خدا میدونست که تودلم چه خبره،دلم می خواسن خون گریه کنم برای خوشحال عزیزیه لبخند هم چاشنی حرفام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز که خیالش از من راحت شده بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه جان بیا شربت بخور تا گرم نشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شربتمو خوردم،عزیز پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه پس چرا زودتر نیومدی بهم سربزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای حالا چی سرهم کنم،نمیدونم این دروغ ازکجام پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتیم تغییردکورمیدادیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیز سری تکون دادوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب از این به بعد با مسعود بیا،مسعودم هرچند روز یکبار میاد اینجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا میاد اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره میاد اینجا،مگه تو نمیدونستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا بهم گفته بود،یادم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعزیزازهردری حرف زدیم،عزیزم کلی نصیحتم کرد که زن باید همیشه تازه باشه صبور باشه و... . سرگرم حرف زدن بودیم که گذر زمانو احساس نکردم ،نگاه که به ساعت کردم دیدم12 با عجله بلندشدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عزیز من باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا،بمون دیگه زنگ بزن مسعودهم بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مسعود کار داره نمیتونه بیاد،باید برم نهارشو بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه بروعزیزم مواظب خودت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اژانس گرفتموتاخونه هرچی دعا بلد بودم خوندم تا مسعودنیامده باشه.وارد خونه که شدم ماشین مسعود رو ندیدم نفس عمیقی کشیدم ،وارد سالن شدم،باشنیدن صداش نفسم تو سینه حبس شدو قلبم ایستاد،خون توی رگام منجمد شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به نغمه خانوم کجابودید شماتا این موقع؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-س...سل...سلام اقا، رسیدن بخیر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نغمه خانوم شما کجابودید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی با ارامش صحبت میکرد میدونستم که این ارامش قبل از طوفانه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم حقیقتو بگم بهتره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.