رمان عشق وحشی درمورد دختری ایرانی به اسم هوراست که پلیسه و به دلایلی به خارج از کشور سفر کرده و با خانواده واتسون توی یه خونه در پاریس زندگی نیکنه. هورا که سرهنگ بوده،با پرونده ای مواجه میشه و …

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۵ ساعت و ۳۱ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق وحشي
خارج از کشور

سفر کرده و با خانواده واتسون توی یه خونه در پاریس زندگی نیکنه. هورا که سرهنگ بوده،با پرونده ای مواجه میشه و …

هورا

از ديشب دارم تو جام خرغلط(خر غلت،خرقلط.اصلا هرچي)ميزنم بلکه خوابم ببره.

خوابم نبرد که هيچ تازه خوابم هم پريد...

بيشتر داشتم روي پرونده جديدي که بهم ملحق شده فکر ميکردم.

اي بابا.نه.مثل اين که نميشه.از روي تخت اومدم پايين و يه نگاه به خودم تو آينه انداختم.

خوب....بزاريد خودم رو معرفي کنم..

اسم من هوراست.هورا واتسون.دقيقا12 سالم بود که اومدم پاريس و از اونموقع تا حالا دارم اينجا زندگي ميکنم.من اصليتم ايرانيه ولي به خاطر يسري مسال مجبور شدم بيام پاريس و از خانواده اصلي خودم دور بشم و با خانواده واتسون زندگي کنم.خوب اينارو وللش.بزاريد از شکل و ظواهرم بگم.

من دختري با موهايه يخي(يه چيز تو مايع هاي طوسي نقره اي...يه رنگ فوق العاده زيبا..حالا بعدا تو طول داستان ميفهميد چرا من موهام اين رنگيه..) چشم هاي طوسي درشت با رگه هاي ابي .ابرو هاي خداداي تمييييزززززز و مرتب.دماغي کشيده و گونه هاي برجسته.بعد از اينا ميرسيم به ...

اورين...لب هاي غنچه اي صورتييييييييي

که بدجور چشمک ميزنن و ميگن بيا منو بگير((هههيييينننن خاک بر سرت)) .قدم تقريبا175 که به قول هيراد(برادر خوندم الان اونا روهم معرفي ميکنم) به نردبون گفتم زکي.

هيکلم به لطف هنر هاي رزمي توپپپپپ.با وجود 24 سال سن الان درجه سرهنگي رو دارم.من تو بخش ستاد مبارزه با مواد مخدر کار ميکنم.از سن17سالگي وارد دانشگاه افسري شدم و به خاطر هوش بالايي که داشتم و توانايي هام تو سن 18 سالگي وارد اداره پليس شدم.و از اونموقع تا حالا به خاطر ماموريت هاي پي در پي که داشتم به اين درجه رسيدم.يعني خدا شاهده به اندازه موهاي سرم ماموريت رفتم.

بعله.خوب بريم سراغ خانواده واتسون.

جان واتسون.39 ساله متولد امريکا.يکي از برترين ژنرال هاي ارتش.چشم هاي قهوه اي روشن.با موهاي قهوه اي و پوستي گچي .

مايا واتسون.35ساله متخصص اطفال متولد امريکا...

موهاي طلايي با چشم هاي ابي تيره و پوستي گچي

و...

هيراد.28 ساله متولد ايران(اره فقط منو هيراد تو اين خانواده ايراني هستيم)سرگرد دايره جنايي.تو بيشتر ماموريت ها باهم بوديم.

پسري با چشم هاي قهوه اي تيره و موهاي بور و پوستي گچي

(... در واقع هيچکدوم از ما بچه هاي واقعي جان و مايا نيستيم).و حالا...

بايد يه حقيقت رو در مورد من بدونيد.

انسان نيستم...

در واقع من نيمه انسان و....

منتظر نظر هاتون هستم......لطفا بگيد اگه دوس داشتيد تا ادامش رو بنويسم:):):)

خوب داشتم ميگفتم من با بقيه انسان ها يه فرق خيلي بزرگ دارم ....

من يسري قدرت هاي ماورايي(درست نوشتم عايا؟؟؟؟) دارم که باعث شده من از انسان ها برتر باشم....

من ميتونم ذهن هر انساني رو بخونم...

چه تصوير و چه صوتي....

خيلي راحت بدون اين که بفهمه من هر چي تو ذهنش باشه رو ميخونم.... بعله.

ما اينيم ديگه...

قدرت بدني من فوق العاده بالاست...ميشه گفت 10 برابر يه انسان عادي

.

.

.

.

.حالا ...

وقتشه بدونيد من کيم.....يا بهتر بگم چيم......

من يه نيمه انسان و نيمه خون آشامم...

بعله...

من انسانم چون هنوز خون توي رگ هام جريان داره...يه خون اشام واقعي هيچ خوني توي بدنش نداره...

و ....

خون آشامم چون..قدرتش رو گرفتم....

ولي فقط بعضي از قدرت هاشو دارم.....

مثلا من مثل هيراد يا جان جاودانه نيستم.......

وقتي جلو آفتابم... بدنم هيچ واکنشي نشون نميده...در حالي که هيراد وقتي ميره جلو افتاب پوستش شروع به درخشيدن ميکنه......

رنگ موهام هم به خاطر همين خون اشام بودنمه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوست سفيدم باعث شده يکم شبيه خون اشام ها بشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط يه کوشولو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا اينقدر ها هم سفيد نيستم هااا...بگيد شبيه ماسته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه ديگه اونقدر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب ...و اما مهمترين چيز....شايد اين سوال الان داره تو سرتون وول ميخوره که ايا من خون ميخورم يا نه؟؟؟خوب...سوال خوبي کردين...بايد بگم که من به شدت به بوي خون....مخصوصا بوي خون انسان حساسم....طوري که اگه خداي نکرده بوي خون رو احساس کنم اونوقته که ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله.من تبديل به يه خون اشام وحشي ميشم......اونوقته ديگه هيچکس جلو دارم نيست....تا حالا هم خون انسان نخوردم....چرا؟؟اينم سوال خوبي بود...يک...چون من هنوزم انسانم و ديگه اونقدر ها هم پست نيستم بيام خون يه بيگناه رو بخورم.......دو...گفتم که....من به شدت به بوي خون حساسم....ولي تا حالا چند بار از خون حيون ها براي تقويت نيروم استفاده کردم..در اصل اگه خون حيون هم نخورم هيچ اتفاق خاصي نميوفته....منظورم اينکه مثل بقيه عطش نميگيرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس..فهميدين که خانواده واتسون خون آشامن؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله اونا هم خون آشامن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هنوز که هنوزه نفهميدم چرا کامل تبديل نشدم.....من تو سن 12 سالگي ....وقتي سم خون اشام ها وارد بدنم شد.....منم مثل بقيه تبديل شدم...البته با يه فرق خيلي بزرگ....اين که سم به خوبي توي بدنم پخش نشد و به خاطر همينه که الان من نيمه انسان و نيمه خون اشامم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همين فکرا بودم که يهو هيراد بلند گفت پخخخخخخخخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اونجايي که اصلا متوجه نشده بودم اين بزميش کي اومده تو اتاقم مثل افتاب پرست چسبيدم به سقف و يه جيغ فرا بنفششششش هم کشيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جيييييييييييييييييييييييييييييييييغ.به زور گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هيراد...دستم...بهت...برسه...کشتمت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالي که ازخنده افتاده بود رو زمين. بريده بريده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيراد:-هه....به....هه...جون...هه...خو..دم..هه...خيلي...هه...با...حال...هه...ترسيدي....هه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه...کي خيلي باحال بود؟؟؟من يک حالي از تو بگيرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتادم دنبالش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم که ديد قصد جونش رو دارم پا به فرار گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وايسا...د ميگم وايسا....مگه دستم بهت نرسه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وايسا ميگم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينجوري ميخنديديم و عين اين بچه کوشولو ها دنبال هم ديگه ميکرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دار:):):)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تذکر:دوستان گلم سلام...من ميخواستم همين الان بگم که شايد بعضي ها بيان بگن که رمانت شبيه گرگ و ميشه....ولي اينو بدونين که اين رمان هيچ شباهتي با اون نداره.....تو طول داستان متوجه ميشين منظورم چيه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب.....دوستون دارم......لايک و نظر فراموش نشه هاااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آورين:):):)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پريد پايين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم که..ميدونيد چيه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله..از ارتفاع ميترسم....واسه همين وايسادم سرجام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيراد از همون جا برام يه زبون دو متري دراورد و فرار کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوففف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه چيز ميگم ولي نگيد منلگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کلا عاشق اين نرده هاي خونه مونم ميدوني چرا؟؟؟؟چون جون ميده واسه سرسره بازي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اينکه از ارتفاع ميترسم ولي....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خخخخخ.سرسره بازي رو بچسب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسه همين پريدم رو نرده ها و دبرو که رفتيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهوووووووووووو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو مايا جلوم سبز شد منم چون هول کردم با مخ خوردم زمين...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آييي ملاجم پوکيد. ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مايا-وااي چي شدي هورا؟؟؟خوبي؟؟؟صدفعه مگه بهت نگفتم عين ادم بيا پايين؟؟؟چرا گوش نميدي؟؟؟من چي کار کنم از دست تو؟؟؟خجالت بکش سني ازت گذشته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پريدم وسط حرفش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام .صبح شما هم به خير.ممنون.تو رو خدا زحمت نديد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مايا- امان از دست تو دختر صبح تو هم به خير گلم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستي...هيراد کدوم وري در رفت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مايا-نميدونم...چند لحظه پيش که اينجا بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اها مرسي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره از روي زمين بلند شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رفتم صبحانه بخورم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو عززيم نوش جونت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم به سمت اشپزخونه اختصاصيم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشپزخونه اي که تو اين 12 سال فقط من ازش استفاده ميکردم و هميشه تنها غذا ميخوردم،گاهي اوقات هم هيراد براي اينکه تنها نباشم ميومد پيشم و باهام يکي دولقمه غذا ميخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو سر و کله اش پيدا شد...عجب حلال زاده ايه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...صبح به خير اقاي مردم ازار..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام...صبح به خير خانوم منگل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من گفتي منگل؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چي؟؟؟؟؟من؟؟؟من گفتم منگل؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه په عمه من بوده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واا.چرا به عمه خودت فحش ميدي؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اي بابا هيراد ميزاري يه لقمه بخورم يانه؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي خوب..باشه..منم الان ميام کمکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد نشست پيشم...اول يه لقمه درست کردم و به دست هيراد دادم بعد يه لقمه هم براي خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومممم ...چه بد مزه است....به به ....به به ...دارم کيف ميکنم...يه لقمه ديگه بده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه نميگي بدمزه است؟ديگه چرا بازم ميخواي؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو کاراي من دخالت نکن لقمه رو بده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا مگه خودت دست نداري؟؟خوب خودت بگير ديگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قيافشو مثل گربه شرک که چه عرض کنم...خر شرک کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوري جونم...خواهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا من هورام نه هوري ..دوما ...بيا خودت بگير ديگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديدم هيراد خودشو شبيه خر شرک کرده و چشماشو لوچ کرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وا تو چرا اين شکلي شدي؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا دارم خودمو مظلوم ميکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي خوب بابا...بيا اينم بخور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخژونننن....مقسي گلي....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده يه لقمه ديگه گذاشتم دهنش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره خوردنمون تموم شد...پاشدم رفتم تو اتاقم.اول يه دوش ده دقيقه اي گرفتم (همون گربه شور ديگه..)بعد از اون اول لباسام رو پوشيدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه پيرهن چهار خونه سفيد مشکي پوشيدم.با يه شلوار جين مشکي دم پا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم توي آينه خيره شدم...موهام به طرز وحشتناکي ميدرخشيدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعله.من وقتي موهام خيس بشه شروع ميکنه به برق زدن..حالا چه تو شب باشه چه تو روز.هي....سريع با حوله خشکشون کردم يه کاپ کلاه گذاشتم سرم عينک مارک دارم رو هم زدم به چشمم.سوييچ بوگاتي مشکيمو برداشتم و دبرو که رفتيم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيدم به محل قرار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين رو خاموش کردم و ازش پياده شدم...همين که پامو گذاشتم بيرون يهو.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو يه اکيپ 5 يا6 نفره به سمتم اومدن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جييييييييييييييييييييييغ...اينکه خواننده معروفه.....جييييييييييييييغ.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واييييييييي اينکه الهه شرقه(اينو به درخت ميگن شيش نقطه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واي خدايا باورم نميشه..ميشه يه امضا به من بدين..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميشه با منم عکس بندازين...خواهش.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب غلطي کردما.....خير سرم اومدم در مورد پرونده با سرهنگ صحبت کنم اينا اومدن ميگن بيا به من امضا بده....پوففففففففف.حالا خوبه 5و6 نفر بيشتر نيستن...واسه همين با لبخند به همشون امضا دادم ولي عکس نگرفتم...چه معني ميده عکس بندازي؟؟؟؟؟والا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخيشششششششش رفتن..حالا خوبه اول صبحه .سريع يه نگاه به دور ورم انداختم... خوب...تا کسي نيومده جيم بزنم...کلاهمو بيشتر دادم پايين و به سمت ستاد به راه افتادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو تا تقه به در زدم و وارد شدم.اول سلام نظامي دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبح به خير قربان....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام صبح به خير دخترم...بيا بشين اينجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت کاناپه به راه افتادم و روش نشستم...ديدم با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختر مگه مجبوري با اين ماشين بياي که ملت بريزن سرت...((حالا خوبه 6 نفر بيشتر نبودن...اين به 6 نفر ميگه ملت واي به حاله يه ملت فکر کنم به اونا بگه مردم جهان.))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب چيکار کنم؟؟؟من بدون اين ماشين هيجا نميرم..جونم به اين ماشين بسته است...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديدم با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...باشه...بعد تو ذهنش اضافه کرد؛((هميش همينطوره...عاشق سرعت و هيجانه...من موندم تو اينکه چرا اين پسر نشده؟؟؟)) (اينو به ميز ميگن اين دوبار)بعدصداشو صاف کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي خوب...اينم از پرونده جديد...که مطمنم فقط خودت از پسش برميايي.وقتي رسيدي خونه اون مدارک رو اتيش بزن...چون بعد از اون به دردت نميخورن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اطاعت قربان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشدم و پرونده رو از سرهنگ گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دارد:):)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب دوستان گلم...اينم از عکس هلن..که عکس کاورمه...تو پست بعدي عکس هيراد رو براتون ميزارم......اميدوارم خوشتون بياد....اگه خوشتون اومد بگيد تا شب ادمشو بزارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لايک و نطر فراموش نشه هااااا.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب...لازم به ذکر که يه موضوعي رو من برا تون روشن کنم...الان شايد با خودتون بگيد اگه من پليسم پس چطور خوانندگي ميکنم؟؟؟هااا.اورين..سوال خوبي پرسيديد...بايد بگم که من تو سن 16 سالگي به جاي يکي از دوستام که مريض بود مجبور شدم سرود بخونم....اونم تنهايي.بقيه اعضاي گروه فقط يه جاهاي همراهي ميکردن....هيچوقت يادم نميره که من باعث شدم تو کشور،مدرسه مون مقام اول رو بياره به خاطر صداي محشري که داشتم((-بسه ...بسه..نوشابه هات زيادي شد بده چند تاشون رو من بگيرم...-باز تو اومدي؟؟باز تو اومدي؟؟شد يه بار من از خودم تعريف کنم تو نپري وسط حرفم؟؟؟ها؟؟؟-ها و کوفت....ها و درد...اگه من نباشم پس کي با تو هي کل کل کنه؟؟؟هوم؟؟؟-به هر حال وجي جون(وجدان درونم رو ميگم) يه امروز رو بزار من براي دوستداران عزيزم...-باشه...باشه....خوب بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميدونستي خيلي...هستي؟؟چرا هي ميپري وسط حرفم؟؟تو...-يه لحظه.......من کي پريدم وسط حرفت؟؟؟؟؟؟؟-الان...-نعععع.-ارهههههه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي خوب بابا اصلا من رفتم...ايششششش-شرت کم بفرما)) هر ماه تو مسابقات بين مدارس شرکت ميکردم و هميشه هم مقام اول يا دوم رو کسب ميکردم....((چقدر بيکار بودي تو))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو همون سن 16 سالگي به پيشنهاد هيراد تست خوانندگي دادم و الان يکي از معروف ترين خواننده هاي پاريسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاا.سوال دوم.که چطور من با اين که معروفم ماموريت ميرم درسته؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اورين..واي که شما چقدر باهوشيد.من در اصل يه پليس مخفي ام که فقط سرهنگ و هيراد و جان از وجود من خبر دارن....تو هر ماموريتي که ميرفتم تغيير چهره ميدادم طوري که حتي خودمم رو نميشناختم.....والا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الانم که همچي رو براتون توضيح دادم.پس فضولي موقوف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيدم خونه.سريع پريدم تو اتاقم و شروع کردم به خوندن پرونده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نام:کيارش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نام خانوادگي:صنعتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سن:46

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت:ريس بزرگرتين باند قاچاق انسان و مواد مخدر همچنين ترور شخصيت هاي مهم جهان به خصوص ايران و پاريس....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عکس کيارش خيره شدم.....درست حدس زدم...اونم يه....يه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه...پس کيارشم يه خون اشامه...ولي چرا تا حالا کسي جلوشو نگرفته؟؟؟؟اين واقعا شرم اوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم داشتم پرونده رو ميخوندم...هرلحظه هم به عصبانيتم اضافه ميشد....يعني چي از 30 تا دختر فقط25 تاشونو از مرز رد ميکنن؟؟؟پس اون پنج تاي ديگه کجا ميرن؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده رو توي دستم مچاله کردم..اعصابم خيلي داغون بود.....چند تا نفس عميق کشيدم تا به خودم مسلط بشم....بعد از خوندن پرونده سريع پريدم تو باغ و همشونو اتيش زدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت مچيم نگاهي انداختم...براي آخرين بار..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي آخرين بار به برج ايفل معروف پاريس خيره شدم...هرچند شايد دوباره برگردم...ولي معلوم نيست...به سمت ماشين هيراد به راه افتادم...سه روزه که هنوز منتظرم تا سرهنگ بهم بگه کي بايد حرکت کنم...اونم کجا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زادگاه اصليم...يعني ...ايران....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نشستم تو ماشين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هيراد ميشه بگي ماشينمو چي کار کردي؟؟؟؟ها؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واي دختر تو چرا اينقدر عجولي....خيلي خوب...وايسا...تا بهت بگم. ماشينتو فرستادم....فرستادمم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا. فرستادي؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشينتو فرستادم ايران....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هپين جوري گيج و متعجب به هيراد خيره شدم...گفت کجا فرستاده؟؟؟ايران؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم چشام گرد شد و خنده مهمون لب هام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ جوووووووووووووووووووووونننن.جوووووننممممممي جونننن.واي هيراد خيلي گلي....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پريدم بغلش و يه ماچ گنده از لپش گرفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه..بسه...اه...اه..ببين چقدر تف ماليم کرد..اه..اه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي هم دلت بخواد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه که ميخواد....بيا اينوري رو هم ماچ کن.بعد اون يکي لپشو رو گرفت به سمتم وگفت زود تند و سريع يه ماچ گنده ازش بکن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم با خنده اون يکي لپش رو هم ماچ کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت تقريبا ده شب بود و من ساعت يک و نيم شب پرواز داشتم به سمت ايران...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خانواده م نگاه کردم....نميدونم ولي دلم خيلي شور ميزد...جان اومد بغلم کرد و در گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دخترم...ميدونم داري به چي فکر ميکني....ولي...اگه نميخواي به خانواده اصليت صدمه اي بزني به نفعته از شون دوري کني...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما و اگر نداريم....همين که گفتم...حق نداري به خانوادت نزديک بشي....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو انداختم پايين..حق با جان بود...من هنوز خطرناک بودم...و معلوم نبود ايا امکان داره که بهشون اسيب برسونم يا نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالي گرفته از همشون خدافظي کردم و رفتم نشستم تو ماشين تا هيراد بياد برسونم فرودگاه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيراد هم اومد نشست تو ماشين و يه کليد گرفت سمتم...با تعجب بهش خيره شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اين کليد ويلايه که قراره توش زندگي کني..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واييي مرسي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش ميکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کليد رو گرفتم و گذاشتم تو کوله پشتيم.براي بار هزارم شالم رو درست کردم...اوففففففففف.....بعد دوازده سال دوباره دارم بايد حجابم رو رعايت کنم و اين خيلي بده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيديم فرودگاه...سرم رو تو يقم فرو کردم چون اصلا حوصله طرفدار ها رو نداشتم...ولي مثل اين که شانس باهام يار نبود چون متوجه من شدن و به سمتم اومدن....اي بابا....من حوصله خودمم ندارم...به هزار بدختي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دارد:):)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينم از عکس هيراد. ..اميدوارم خوشتون بياد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظرو لايک فراموش نشه هااااااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کمک هيراد و چند تا از خدمه اونجا جمعيت و کنار زدم و رفتم سمت هواپيما شخصيم......بعله...نکنه انتظار داشتين با هواپيما معمولي برم که مردم بريزن سرم؟؟؟نعععع.عمرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و به هيراد خيره شدم....اومد روبه روم وايساد تو چشماش يه چيزي بود يه چيزي که تا حالا نديده بودم.سعي کردم ذهنش رو بخونم ولي خالي بود..اومد بغلم کرد و با لحن خاصي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مراقب خودت باش ....هورا...سالم برگرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که داشتم از تعجب شاخ درميوردم. گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...داداشي...کلمه داداشي رو که گفتم خيلي ناراحت شد ولي براي چي؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ذهنش گفت((لعنتي..من داداش تو ...نيستم....))وا.اين چي ميگه؟؟؟وللش .روي پنجه پام بلندشدم و گونشو طولاني بوسيدم.وقتي برگشتم و به چشماش خيره شدم ماتم برد.جفت چشماش غرق در اشک بود...خواستم بپرسم براي چي گريه ميکني که سريع پيشونيم رو بوسيد و تو ذهنش گفت((منو ديونه تر نکن هورا....خواهش ميکنم))يعني چي؟؟هيراد چش شده؟؟خواستم سوالم رو بپرسم که ديدم نيستش...هرچي اينور اونور رو نگاه کردم پيداش نکردم...پوفففففف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان پروازم ميره واسه همين رفتم سوار هواپيما شخصيم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره بعد ساعت ها رسيدم به وطنم...جاي که من توش متولد شدم....همين که پياده شدم هوا رو با اشتياق فراوان فرستادم تو ريه هام،ولي عجب.....خوردم،هرچي دود و کثافط بود رفت تو حلقم.شروع کردم به سرفه کردن....اه..اه..اينجا که اينشکلي نبود..چقدر هواش الوده شده... اه...اه...حالم بهم خورد.رفتم سوار يه تاکسي شدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده يه پيرمرد بود از اون بداخلاقا..اينو از اون اخماش فهميدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو طول راه فقط داشتم ذهنش رو ميخوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((اي خدااااااا.اخه رانندگي هم شد شغل؟؟؟الانم که برم خونه اقدس هي غر ميزنه ميگه.. زن همسايه فلانه...زن همسايه چي داره...زن همسايه چي نداره..ما اينو داريم...اونا اينو ندارن...اي خداااا...اخه من چه کنم از دست اين پيرزن غر غرو جز غر زدن هيچ کار ديگه اي بلد نيست.))واي خدا .داشتم ميپوکيدم ازخنده..ديدم يه نگاه از تواينه بهم کرد و تو ذهنش گفت((بيا...اينم هي از اون ساعتي که نشسته تو ماشين هي داره بر و بر منو نگاه ميکنه....معلوم نيست چي تو صورت من ديده که اينجوري از خنده سرخ شده..))سرم رو انداختم پايين .واي داشتم ميمردم از خنده...ديگه طاقت نيورد و عصبي پرسيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشيد خانوم...چيز خنده داري ديدين؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين که فارسي بلد بودم ولي فقط ميتونسم بفهمم در واقع بگم ميخواستم يکم کرم بريزم...واسه همين به انگليسي پرسيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟ببخشيد ولي متوجه نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديدم پيرمرده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بيا....اينم که خارجکيه...حالا من از کجا بفهمم اين اجنبي چي مي خواد بگه؟؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام گرد شد.اين به من گفت اجنبي؟؟؟همچنان داشتم نگاش ميکردم که تو ذهنش گفت((اي بابا حالا من چجوري بهش بفهمونم؟؟))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببين دخترم...يعني...اخي...انا...محزون...از دست...اومممم...اها....بنته...زنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچنان داشتم با چشماي گشاد شده نگاش ميکردم.به جون خودم در معرض انفجار بودم...خوبه خودش ميگه اجنبي بعد داره عربي صحبت ميکنه..عجب!!!!واي خدا اگه يکم ديگه ميموندم حتما منفجر ميشدم....رو بهش به انگليسي گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پدرجان...من متوجه حرفاتون نميشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((بيا...هر وقت دوتا زبون نفهم به پست هم ميخورن همين ميشه ديگه...نه من ميفهمم اين چي ميگه..نه اون ميفهمه من چي ميگم))(اين و به ميز ميگن بي ادب)خلاصه بعد چند دقيقه رسيديم به مقصد مورد نظر...دست کردم توي کيف پولم و ده دلار در اوردم و رو بهش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرمنده...ولي پول ايراني همراهم نيست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پيرمرده هم پوفي کشيد و گفت خدا بده برکت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوي در ويلا وايساده بودم و به نماش خيره شده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق در خونه رو باز کردم ووواووو..اينجا رو ببين ...يه جاده ينگ فرش شده سفبد که دو طرفش درخت و گل و بلبل بود ((محله يه گل و بلبل محله ي گل و بلبل محله ي...-دههه باز تو زدي زير اواز؟؟؟؟؟-ايشششش....بايد از خدات هم باشه من دارم برات ميخونم-من اگه نخوام تو بخوني بايد کيو ببينم؟؟؟؟؟؟؟؟؟-پو ففففف اصلا من رفتم ))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همين جا يه چيزي ديدم با سرعت نور خودم رو رسوندم لهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جيييييييييغ يه تاب سفيد که زير يه درخت بيد مجنون بود که فکر کنم قدمتش به صد سال ميرسيد...با جيغ جيغ نشستم روش وشروع کردم به تاب بازي..که يادم افتاد هنوز داخل خونه رو نديدم.سريع خودم رو رسوندم به در و با يه حرکت بازش کردم..جوننننننن.جووووووونننننننننننن.همون چيزي که ميخواستم..همه چي اسپورت بود..با رنگ هاي سياه و سفيد..يه پيانو سفيد و مشکي هم درست گوشه خونه بود که کامل تو ديد بود... رفتم نشستم رو صندلي و دستم رو کشيدم رو پيانو..عالي بود..عاشقتم داداشي....بلند شدم ورفتم در اولين اتاق رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه اتاق ساده با يه کمد ديواري و ميز توالت و يه تخت يه نفره..فقط همين؟؟؟؟ پوففففف .نوچ اين خوب نيست.رفتم سراغ اتاق بدي .واو .يه تخت دونفره.جوووونم.ايول اينجا يه کمد ديواري بزرگ با يه کتابخونه داخلش بود..با يه در ديگه که فکر کنم حموم دسشويي بود.عالي بود فقط يه مشکل داشت....اينم که دکوراسيونش قرمزززززززز و مشکي بودددددد.تنها رنگي که تو اين دنيا ازش متنفر بودممممممممم.چون شدددديييييييدددد منو ياد خون مينداخت..در اتاق رو بستم و يه نفس عميق کشيدم.پوفففففففف.رفتم سراغ اخرين در.....که از شانس ... .که داشتم حموم دسشويي بود..اي توف به اين شانس.خواستم برگردم که راه پله رو يه گوشه ديدم..با سرعت ازش رفتم بالا..... جوننننننننننننمي جونننننن يه دوتا در ديگه اينجا هم بود.....سريع در اتاق اولي رو باز کردم.اه اينکه دکورش ليموييه...ايييييي.در دومي رو هم باز کردم.اها.حالا شد..اين يکي دکورش سفيد و سورمه اي بود.رفتم پايين چمدونم رو اوردم و تو همين اتاق گذاشتمش...لباسام رو گذاشتم داخل کمد ديواري لباس هاي خودم رو هم دراوردم تا برم حموم..............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخيشششششششششش.عجب حمومي بوداااا.از حموم که اومدم بيرون ديدم گوشيم داره زنگ ميزنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همون جا شيرجه زدم روش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-Hi

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو؟؟؟...اممممم....ببخشيد همراه اقاي واتسون؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شنيدن صداش يه لحظه ترسيدم.....ولي...امکان داره که فقط صداش شبيه اون باشه...اره همينه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه بله.بفرمايين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من سرهنگ واتسون هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه با سرهنگ واتسون کار نداشتيد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا...چرا..شما سرهنگ واتسونيد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...خودم هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه...خوب....بعد از صاف کردن صداش گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من سردار حيدري هستم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چي...واي نه....يني اون..اون...پدرمه.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداش به خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الوو....الو....هنوز گوشي دستونه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه بله بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب خودم رو که معرفي کردم.....لطفا فردا راس ساعت ده نيم اداره باشيد.بيايد به اين ادرسي که براتون ميفرستم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...امر ديگه اي نداريد قربان؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين که قطع کرد يه نفس راحت کشيدم....باورم نميشد....من...من...داشتم...بعد .....دوازده سال با پدرم حرف ميزدم....از خوش حالي نميدونستم چي کار کنم....ولي با ياداوري حرف جان پکر شدم.... اه ....بيخيال شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعت نگاهي انداختم...دوازده ظهر بود....رفتم بانداژم رو از داخل لباسام دراوردم و بستمش به سينه هام.يه تيشرت مشکي هم پوشيدم با شلوار مشکيه دمپا.يه سوييشرت مشکي که روش حروف انگليسي داشت هم پوشيدم....خوب....اها...يه کاپ کلاه مشکي هم گذاشتم سرم...به خودم تو آيينه خيره شدم...ورست شبيه پسرا شده بودم...کلت کمري مو گذاشتم پشت کمرم و دوتا دسبند هم براي احتياط برداشتم.بعد از برداشتن مدارکم از خونه زدم بيرون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بي هدف داشتم تو خيابونا پرسه ميزدم.يهو چشمم افتاد به يه گالري موتور .اخجون.من عاشق موتورم...رفتم داخلش .وووووااوووووو چقدر موتور.صاحب گالري اومد پيشم و با خوشرويي باهام احوال پرسي کرد.منم جوابش رو دادم و ازش خواستم موتورهاشو بهم معرفي کنه((خخخخخخ مگه ادمن بخواد برلت معرفيشون کنه.-نههههه منظورم....-مدونم..مدونم...به کارت برس...فقط جمله بنديد تو حلق خواننده ها)) سه چهار تا بهم معرفي کرد ولي من از هيچکدومشون خوشم نيومد...که يهو چشمم به يه موتور خورد...يه موتور که کاملا مشکي بود با چرخ هاي خيلي گنده...البته خوده موتور هم گنده بود....و براي اينکه بتوني فرمون رو بگيري بايد کاملا روش خم ميشدي....همينجوري داشتم نگاش ميکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که صاحب گالري اومد و در گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از اين موتور خوشت اومده؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اين که بهم نزديک شده بود اخم کردم...ازش فاصله گرفتم و خيلي خشک گفتم؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولي گرونه ها...بعيد ميدونم بتوني پولشو پرداخت کني...اين يکي از بهترين موتور هاي آلمانيه با کارايي بالا....يه پوزخند زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه...همينو ميبرم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاش گرد شد...ولي بعدش با بيخيالي شونه شو انداخت بالا و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هرطور که خودت ميدوني....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم پاي ميز براي امضاي قرارداد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از امضاي قرارداد والبته پرداخت هزينه هنگفتي چيزي هول هوش بيست ميليون....((چيييييي؟؟؟؟يعني تو بيست تومن فقط دادي به خاطر اين موتوره؟؟؟-اره خو چيه مگه؟؟؟-اره و....الله اکبر...-يعني خاک بر مخت....اخه تو که دختري اين موتور برا چيته ...-من عاشق سرعتم ميفهمي؟؟؟-اوووههه يه راس ميگي ها په چرا من ياد نبود؟-واس اينکه شوما فراموشکاري جانم...-اها ....فعلا بيخيال شو زودتر يه کلاه کاسکت هم بخر تا بريم دور دور.-اوکي خوشم مياد همه جوره مثل خودم پايه اي...-ميدونم.))يه کلاه کاسکت هم خريدم....صاحب گالريه گفت که تو باکش بنزين هست...پس فعلا نيازي نيست بنزين بزني...منم سوويچ موتور رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت تقريبا چهار بعدازظهر بود.نميدونستم....بين دوراهي بودم...دلم ميخواست برم ببينمشون ولي از يه طرف هي حرف هاي جان تو ذهنم اکو ميشد....ولي...عيب نداره.دلمو به دريا زدم و رفتم به سمت خونه قديميم....اره..من ميخواستم خانوادمو حتي اگه براي يه لحظه هم که شده ببينم...ولي اجازه نميدم اونا منو ببينن.واسه همين با سرعت به سمت خونمون روندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بيست دقيقه بلاخره رسيدم.رفتم اروم پشت يه وانت ابي. .اسمش چي بود؟؟؟؟(نيسان...نيسان...بگو نيسان)اها ...اها....نيسان...و از همونجا به در خونمون خيره شدم........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدونم چند دقيقه بود که همينجوري داشتم بهش نگاه ميکردم که يهو در خونمون باز شد و يه پسر همسن سال خودم که خيلي شيک پوش بود اومد بيرون..ناباورانه زل زدم بهش....زير لب زمزمه کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هومن؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نميشد!!!اون...اون...هومنه...اون قل دوم منه...((....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دارد:):):)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينم از عکس هومن...لايک و نظر فراموش نشه هااا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره من و داداشم هومن دوقلو بوديم که ازلحاظ ظاهري باهم مو نميزديم....انگار که منو پسر افريده باشن تنها فرقي که باهم داشتيم رنگ چشمامون بود که اونموقع من چشمام آبي روشن بود و هامون سبز روشن))همينجوري داشتم نگاش ميکردم.يه پيرهن سفيد پوشيده بود که استيناشو تا ارنج زده بود بالا که از همون جا هم عضله هاي ورزيدش داشت خودنمايي ميکرد...يه شلوار پارچه اي مشکي هم پوشيده بود و کتش رو انداخته بود روي ساعد دست راستش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الهي هورا دورت بگرده که اينقدر دختر کش شده...الهي فدات بشم من....يهو انگار سنگيني نگاهم رو حس کرد چون با تعجب برگشت و به دنبال من گشت...سريع خودم رو پنهان کردم...اگه الان من خون اشام نبودم مطمنن.....هوففففف.موتورم رو روشن کردم و به سمت هومن رفتم .البته فقط ميخواستم از کنارش رد بشم.وقتي که داشتم ازکنارش رد ميشدم يه لحظه چشم تو چشم شديم...اون به من نگاه ميکرد و منم به اون.....ولي زياد طول نکشيد که نگاهم رو دزديم و با سرعت از اونجا دور شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

###########@

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخيشششششش.بلاخره رسيدم خونه.از صبح تا حالا چيزي نخورده بودم واسه همين خيلي گشنم بود.رفتم در يخچال رو باز کردمم...واو اينجا رو...از شير شتر مرغ تا جون بچه ادميزاد داخلش بود....((ضرب المثل رو داشتيد؟؟؟؟نه جان من حال کرديد؟؟؟؟خخخخ)) يکم کالباس دراودم و با گوجه و خيار شور و يه کوشولو کاهو هم گذاشتم و شروع کردم به خوردنش...به به....به به....اينقدر بهم چسبيد که نگو...((خاک بر سر شکموت کنم..))بعد از خوردن غذا به سمت اتاقم رفتم و بعد از مسواک کردن دندون هام به سمت تخت خوابم رفتم و بشمار سه خوابم برد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صداي الارام گوشيم بيدار شدم.از روي تختم بلندشدم و پريدم تو حموم......بعد از يه دوش مختصر و مسواک کردن دندونام رفتم سراغ کمد و يه مانتو سرمه اي که طرح هاي طلايي داشت، به همراه يه شلوار و شال سفيد پوشيدم.عطرم رو برداشتم و زدم به دوتا مچ دستم.مدارکم رو برداشتم و به همراه پرونده ام،که کار هاي درخشانم توش ثبت شده بود به سمت اون ادرسي که برام اس ام اس شده بود به راه افتادم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت يک ربع به ده رسيدم اونجا.در اداره وايسادم و يه نفس عميق کشيدم...با تعجب چشامو باز کردم و دوباره بو کشيدم....نه اين امکان نداشت.....اين...اين بويه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام رفت تو هم. اين امکان نداشت که يه گرگينه اينجا باشه!!!!اي توف به اين شانس...شايد اشتباه متوجه شدم؟؟ با احتياط بو رو خيلي نامحسوس دنبال کردم و رسيدم به يه در قهوه اي سوخته که طرح هاي خيلي قشنگ روش بود.....يه نفس عميق کشيدم...خودش بود دستم رو بردم سمت در که در رو باز کنم که به خودم نهيب زدم....برو هورا الان ديرت ميشه.يه نگاه به ساعت مچيم انداختم..اوه اوه سريع از در فاصله گرفتم و به سمت خانومي که پشت ميز بود رفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشيد خانوم......خانوم...خانوم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون که تا حالا سرش تو يسري برگه بود يهو سرس رو اورد بالا....و با تعجب به من خيره شد...اخه داشتم به انگليسي حرف ميزدم... قبل گفتم که...ميخوام يه کشولو کرمولک ريزم؛) ؛)دوباره گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه بله؟؟بفرمايد در خدمتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالب بود بلد بود انگليسي حرف بزنه.بايدم بتونه...عجب حرفا ميزني هااا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من سرهنگ واتسون هستم....با سردار حيدري کار داشتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...خيلي خوش اومديد..بفرماييد ته راه رو در قهوه اي رنگ...ايشون منتظرتون هستن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيلي ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشد و بهم احترام گذاشت منم سرم رو تکون دادم و رفتم به همون سمتي که خانومه گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر و وضعم رو درست کردم و در زدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه صداي خشک و سرد((احيانا اون سرد و خشک نيست؟ ؟؟؟-چه فرقي داره....مهم مفهومه که خوانندگان گرامي متوجهش ميشن...مگه نه؟؟؟؟-پوفففف از بس .....هي خداااا)) گفت بفرماييد...واي خدا فقط خواهشا اون چيزي که فکر ميکنم نباشه...يه نفس عميق کشيدم و در و با اعتماد به نفس باز کردم و وارد شدم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين که در و باز کردم از تعجب دو تا شاخ خوشگل رو سرم سبز شد .اهههه چقدر بزرگ بود اينجاا....کلي دم و دستگاه اينجي بود که من ازش سر در نمي اوردم((اره جون عمه نداشتت))يه ميز کنفراس ده پونزده نفره هم وسط اتاق بود که چند نفر روش نشسته بودن((روش؟؟؟؟؟ يعني خاااااککککک با اين جمله بنديت)) شروع کردم به اناليز کردنشون... دو تا دختر اينور ميز نشسته بودن که انگار سيب رو از وسط کرده باشي دو گلابي... از بس شبيه هم بودن ....اونطرف ميز هم يه پسر که ميخورد 30 سالش باشه با سه تا مرد نشسته بودن و بر بر منو نگاه ميکردن...رسيدم به سر ميز ....باورم نميشد....انگار يه سطل اب يخ ريخته باشن سرم.....اونم داشت با بهت به من نگاه ميکرد...سريع به خودم مسلط شدم...اناليز کردنم دو ثانيه بيشتر طول نکشيد.خواستم خودم رو معرفي کنم که همون پسر اوليه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ستوان جديدي هستيد؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو هام از تعجب پريد بالا...جانمم؟؟؟اقا قبول دارم که قيافه ام بچه گونه ميزنه ولي ه ديگه تا اين حد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم حرفي بزنم که همون پسره دوباره پريد وسط حرفم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميگم جناب سردار؟؟؟اين اقاي واتسون کي تشريف ميارن؟؟؟معلومه که خيلي وقت نشناس هستن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدشم يه اشاره به ساعت روي ديوار کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه ديگه. اين خيلي داره پروو ميشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم....هموني که سر ميز نشسته بود با بهت گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الاناست که برسه...دخترم...کا..ري داشتي.؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام رو صاف کردم و به انگليسي گفتم((مخصوصا انگليسي حرف زدم تا اين بچه ژيگول بفهمه با من اينطوري حرف نزنه وگرنه منو چه به انگليسي حرف زدن؟؟؟))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرهنگ واتسون هستم.از پاريس براي منهدم کردن باند عقرب سياه اومدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون داشتن با چشاي گرد شده نگاهم ميکردن حتم دارن حتي يه کلمه از حرف هامو نفهميدن..خخخخ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديدم يکي از اون دخترا با تعجب يهو گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟؟؟؟؟تو..؟؟؟؟يعني ببخشيد شما سرهنگ واتسونيد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلمو به معناي اره تکون دادم ....دوباره همون دختره با تعجب گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ ميگي!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم با صداي لرزون گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميت..ونم....مدارکتون...رو.ببينم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه بله حتما...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم پرونده مو به اونيکي دستم دادم.... و به سمت پدرم حرکت کردم..ضربان قلبم رفته بود بالا..نه نبايد بفهمه که من...که البته مطمنم منو شناخته..مگه ميشه يه پدر دختر خودشو نشناسه؟؟؟به هر حال...من ..من...من نبايد خودمو لو بدم...حتي اگه پدرم منو بشناسه واسه همين باآرامش رفتم سمت پدرم و پرونده رو گذاشتم روي ميز ولي اي کاش با اين دستم نميدادم....چون نشونه اي که روي شصت دستم بود و به شکل يه حلال ماه بود افتاد بيرون و دست پدرم که براي برداشتن پرونده اومده بود بالا خشک شد و با بهت به نشونه روي دستم خيره شد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم زياد معطل نکردم و پرونده رو گذاشتم روي ميز و از پدرم فاصله گرفتم...پدرم سريع پرونده رو برداشت و شروع به خوندنش کرد...منم که اين وسط مثل برج زهرمار وايساده بودم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون يکي دختره به انگليسي گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمايبد بشينيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم فقط سرم رو تکون دادم و کنار همون دختره جا گرفتم... بعد ده دقيقه پدرم سرش رو اورد بالا در حالي که نم اشک تو چشماش بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...مدارکشون درسته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا هم انار تازه باور کردن که راس ميگم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره داشت با پوزخند نگام ميکرد.اخم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب نميخوايد شروع کنيد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون با حالت سوالي نگام ميکردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون دختره که کنارم بود گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ايشون ميگن نميخوايد شروع کنيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسره با حالت مسخره اي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه...حتما چرا که نه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره به انگليسي برام ترجمه اش کرد البته محترمانه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه نفس عميق کشيرم تا نزنم لهش کنم بچه ژيگول رو....دوباره بوي گرگينه به مشامم رسيد...اخمم بيشتر شد و به در خيره شدم...همون لحظه يه نفر در زد و اون گرگينه ناشناس وارد شد.به اون شخص نگاه کردم...يه پسر 28 يا29 ساله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوستي برنزه ..چشم و ابرو مشکي و موهاي مشکيش رو هم يه طرفه ريخته بود رو صورتش.لباي قلوه اي با فک مکعبي قدش فکر کنم 190 يا 195 بود ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيکلش که ديگه نگوووو....هر کوري هم ميديد ميفهميد ورزشکاره. از بس هيکلي بود اون لباس نظاميش داشت جر ميخورد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردنم سه ثانيه هم طول نکشيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد درست روبه روي من نشست...اخه بگو جا قحط بود اومدي نشستي اينجا....پوفففففف...ديدم تو ذهنش گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((جونننن...عجب جيگريه!!!اين دختره تا حالا کجا بود من نديدمش؟؟؟عجب چشماي داره لامصب))اخمم غليظ تر شد....يعني چي؟؟؟شيطونه ميگه همينجا با جفتگ بپرم تو صورتش هااااا....همون پسر گرگيه گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب...بهتر نيست شروع کنيم؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-اوه..بل..ه ... خوب..بعد به من به انگليسي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا-ايشون سرهنگ کيان فرد هستن کسي که قراره توي اين ماموريت همکار شما باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد روبه همون پسر گرگيه کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ايشون هم......سرهنگ واتسون هستن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر گرگيه با تعجب به من خيره شد....((دوستان ببخشيد ميپرم وسط داستان ولي از اين به بعد اگه هر کي تو ذهنش خواست حرفي بزنه تو *(())*اين علامت ميزارمش....باتشکر))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*((اين؟؟؟؟اين که هنوز بچه است....هه..))*جانننم؟؟؟؟؟چيشد؟؟؟اين به من گفت بچه؟؟؟هوفففف اروم اروم نفس عميققققق....پوففففف...فقط سرم رو تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون پسر اوليه .دهههههه يه نگاه به اتيکتش انداختم اها سرگرد خاني...سعي داشت انگليسي حرف بزنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب...اممممشي ايز..نه نه....مستر واتسون...نه نه چي بود...اکه هي....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خخخخخ واي داشتم ميپوکيدم ازخنده به انگليسي رو به سرگرد خاني گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من فارسي متوجه ميشم..نيازي نيست اينقدر خودتون رو جرواجر بديد تا دو کلمه انگليسي حرف بزنيد...يهو دختر بقل دستيم پوکيد از خنده...خواهرش هي سعي داشت ارومش کنه ولي خودش هم دست کمي از اون نداشت....به زور خندشو خورد و عذرخواهي کرد...رو به سرگرد خاني گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ايشون فارسي متوجه ميشن پس نيازي نيس که اينقدر خودتون رو جر...يعني اذيت کنيد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگردخاني-اها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم شروع کرد به معرفي کردن گروه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دوتا دختر که کنارم بودن سروان رضايي ها بودن..اون سه تا مرده هم به ترتيب سردار مختاري سردار خاک باز و سرهنگ بنده خدا بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دارد:):):)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانويس:پليس خانوم وروجک...الهي من قربون اون عصبانيتت بشم..خوب دارم از سر مينويسم تا بقيه هم بفهمن قضيه از چه قراره...باشه؟؟؟؟ زود زود مينويسم تا برسم به همون جاي که بوديم باشه؟؟؟؟؟؟؟مرسي قرفونت...بوس بوس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستي اگه خواستيد بگيد تا ادامش رو سريع بزارم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرسي از نظرتون........باي باي...راستي اينم اميرحسينه...سرهنگ کيان فرد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....خندم گرفت عجب فاميلي داره...بنده خدا....خخخخ لابد همکاراش صدا ميزنن بنده خدا بيا اين کار رو بکن....خخخخخ خندمو خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي همه فقط سر تکون دادم....يکم توضيح در مورد باند بهمون داد و قرار شد اخر همين هفته من بيام و توضيح بيشتري بهشون بدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم بلند شد*((من...من....مطمنم تو هلني...تو برگشتي))*واااي خاک به سرم شد پس شناختم...نه من نبايد به اونا نزديک بشم....به همراهش بقيه هم بلند شدن منم بلند شدم همه با هم احترام گذاشتيم و پدرم به همراه اون آقايون از اتاق خارج شدن....سرگرد خاني رو به سروان رضايي ها گفت که اتاقم رو بهم نشون بدن اونا هم همزمان با هم احترام گذاشتن و گفتن اطاعت ميشه قربان بعد احترام گذاشت و رفت.منم بدون اينکه نگاهي به سرهنگ کيان فرد بندازم از اتاق خارج شدم.يعني بهش احترام نذاشتم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خخخخخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سر اون دوتا دختره اين جوجه راه افتادم تا رسيديم به يه در مشکي رنگ.يکي از دخترا در اتاق رو باز کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرماييد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر اشاره کردم که خودشون اول برن داخل..اونا هم با شک وارد اتاق شدن...منم رفتم تو اتاق خوبه دکورش خوب بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*((يا خدااا....اين که بدتر از سردار اخم ميکنه...مطمنم از اون سگ اخلاقاست.))*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*((خدايا...خودمو ميسپرم به خودت معلومه از اون اداميه که نميشه با يه من عسل خوردش...ولي عجب جيگريه...لامصب بايد مخشو بزنم...))*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو برگردوندم و با تعجب به اون دوتا خيره شدم..ازطرز فکرشون خندم گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي دوباره اخم کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*(( يا خدا غلط کردم.....من عمرا اگه بتونم مخ اينو بزنم...خدايا خودت به دادم برس...))*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوشون داشتن با ترس نگام ميکردن..جونم جذبه...به نظر دختراي بدي نميومدن..واسه همين يه لبخند زدم که دوتا چال لپم نمايان شد..با خنده به فارسي گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هورام....از اشنايي با شما خوشوقتم...ميشه اسماتون رو بهم بگيد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا دوتا که تا حالا داشتن با بهت بهم نگاه ميکردن يهو يکيشون گفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عه فارسي بلدي؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عجب!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نميخوايد معرفي کنيد؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-م..من...اتوسام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم اتريسام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو بردم جلو و بهشون گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اميدوارم دوستاي خوبي باشيم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوناهم با دودلي بهم دست دادن...منم به گرمي دستشون رو فشردم. رفتم نشستم رو کاناپه اوناهم اومدن روبه روم نشستن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوسا-هوفففف....فکر ميکردم از اون گند اخلاقاي..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتريسا-اره منم همين فکر رو ميکردم...باخنده گفتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ديدين که نيستم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتريسا-جوووووننننن...عجب صداي داري توووو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به اتريسا خيره شدم که اتوسا زد پس کله اتريسا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتريسا-خو مگه دروغ ميگم؟؟؟صداش زنگ داره خيلي قشنگه....بعد روبه من کرد و گفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ميگم؟؟احيانا شما خواننده اي چيزي نيستي؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوسا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به دل نگير اين خواهر من خل و چله.....باخنده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عيب نداره...راستش من....پريد وسط حرفم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتريسا-فهميدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم يه بشگن زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو مدلي؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همينجوري با خنده و تعجب بهش نگاه ميکردم که اتوسا يکي ديگه زد پس کله اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.