این رمان درباره ی دختری خوش چهره و زیبارو است به نام شفق که او در یک مرکز درمانی به کار پرستاری مشغول میباشد . چند روزی به مرخصی میرود و در بازگشت از مرخصی به دکتری جوان و خوش ظاهر به نام کامران برخورد میکند . کامران تازه کارش را در بیمارستان شروع کرده و پس از دیدارهای زیاد شفق رو عاشق خودش میکند . در این جا شفق حرف های زیادی در مورد کامران میشنود که باعث عدم اعتمادش به او میشود ولی کامران او را متقاعد کردن و تمام تلاشش را میکند که با او ازدواج کند و …

ژانر : عاشقانه، کلکلی، هیجانی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۳ دقیقه

مطالعه آنلاین شفق و کامران
د روزی به مرخصی میرود و در بازگشت از مرخصی به دکتری جوان و خوش ظاهر به نام کامران برخورد میکند . کامران تازه کارش را در بیمارستان شروع کرده و پس از دیدارهای زیاد شفق رو عاشق خودش میکند . در این جا شفق حرف های زیادی در مورد کامران میشنود که باعث عدم اعتمادش به او میشود ولی کامران او را متقاعد کردن و تمام تلاشش را میکند که با او ازدواج کند و …

به نام خدا

با خستگی خودمو روی صندلی انداختم.با اینکه میدونستم کارم درست نیست ولی پاهامو روی میز دراز کردم.مقنعه مو کمی کشیدم عقب.عجیب هوس چای کرده بودم اما وقتی سر فلاسک رو توی فنجونم گرفتم فقط دو قطره چایی توی لیوان ریخت.با دلخوری رو به مریم کردم:

میمردی تهش یکمی واسه من نگه میداشتی؟تو و فرح و یگانه...حالا اگه راست میگی برو از بخششون چایی بیار اگه دادند بهت....تازه تو که میدونی کتری برقیمون خرابه.....

یکریز داشتم غر میزدم که مریم بی هیچ حرفی(چون اخلاق سگ منو میدونست )دستهاشو بالا گرفت:

خیل خب بابا چه خبرته تسلیم تقصیر من بود الان میرم ازشون آبجوش میگیرم....

نذاشتم حرفشو ادامه بده:

لابد سه ساعت دیگه میای تو بری اونجا می ایستی حرف زدن

-فعلا که کاری نداریم تو بخش

و در حالیکه فلاسک به بغل به سمت در میرفت اضافه کرد:

-خبری شد زنگ بزن سریع میام.......

وقتی مریم رفت به ساعتم نگاه کردم.تازه ده شب بود و تا صبح زمان زیادی داشتیم.بعد از دو هفته مرخصی امشب اولین شبکاریم بود.از سر شب بدو بدو داشتیم .بعد از چند ساعت سرپا بودن الان وقت کرده بودم کمی خستگی در کنم.پاهامو از روی میز آوردم پایین.جورابامو درآوردم و دوباره گذاشتم روی میز.با لذت دستهامو از دوطرف باز کردم و به بدنم کش و قوس دادم.خیالم راحت بود که کسی این موقع توی بخش نمیاد حتی سوپروایزر چون همین یه ربع پیش توی بخش بود.میدونستم مریم به این زودیها برنمیگرده برای همین عضلات بدنم رو شل کردم چشمهامو بستم وزیر لب زمزمه کردم:

یک شب از دست کسی باده ای خواهم خورد

که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد

با من از هست به بود

با من از نور به تاریکی

از شعله به دود

با من از آوا تا خاموشی

دورتر شاید تا عمق فراموشی

راه خواهد پیمود

راه خواهد پیمود.........

-کی قراره با شما بیاد راهپیمایی؟

بند دلم پاره شد.آنچنان از جا پریدم که بند ساعتم به میز گرفت.از دستم دراومد و صدای خردشدن شیشه شو شنیدم.بی اعتنا به ساعت به روبروم خیره شدم.دو چشم تیره و عمیق با گستاخی نگاهم میکرد.

_شما اینجا چی کار میکنید این وقت شب؟کی بهتون اجازه داده این موقع بیاید بالا؟

بدون اینکه جوابمو بده مثل اینکه نمایش مفرحی رو نگاه میکنه لبخند زد.از خنده ش بی نهایت عصبی شدم:

چیز خنده داری دیدی؟یالا بیرون از بخش تا مجبور نشدم به نگهبانی زنگ بزنم....

این بار کاملا بلند خندید و با صدایی گرم و مردونه جوابمو داد:

واقعا نمایش تک نفره به این زیبایی ندیده بودم...میتونم بپرسم از کجا فارغ التحصیل شدید؟کارتون حرف نداره به خصوص وقتی پاهاتون رو میز باشه و چشمهاتونم بسته.......و باز پرصدا خندید.از عصبانیت گر گرفتم:

نه ...مثل اینکه خیلی دوست داری اون روی منو بالا بیاری.....

با پررویی جواب داد:

آره........خیلی...

و به چشمانم خیره شد.سرمو زیر انداختم و در حالیکه گوشی تلفن رو برمیداشتم گفتم:

خیل خب خودت خواستی...

دست برد و گوشی رو قطع کرد.

-اه....فکر کنم به جای فامیل مریض خودت مریض باشی....

-بعیدم نیست

-خیلی پررویی

-اینم بعید نیست و باز خندید.حسابی داشت کفرم درمیومد ولی نمیدونم چرا واهمه داشتم توی چشمهاش نگاه کنم...

باشه ...من کوتاه میام.....بگو اسم مریضت چیه تا بگم در چه حاله ولی گفته باشم اجازه نمیدم این موقع ببینیش......

-من مریضی ندارم...

-پس واقعا خودت مریضی که این وقت شب اینجایی......

سرشو به یک طرف خم کرد.لبهاشو جمع کرد:

گفتم که.... تازه مرضم واگیرداره.......و با لحن مسخره ای اضافه کرد:خطرناکه حسن......

و باز خندید.بی اختیار فریاد زدم:

-بیرون........بیرون.........

با انگشتم در بخش رو نشون میدادم و میگفتم بیرون.ولی اون بی توجه به من میخندیدواز اینکه منو به این درجه از عصبانیت رسونده بود لذت میبرد.دوباره دستمو به سمت تلفن دراز کردم که صدای مریم رو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه خبرته شفق چرا داد میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن مرد جوونی که هنوز با گستاخی به من خیره مونده بود دست و پاشو گم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام آقای دکتر....خسته نباشید مگه شما هنوز نرفتید خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای دکتر؟!!!!!!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به اون و مریم خیره شدم.چشمهاشو از من دزدید و در حالیکه به سمت مریم برمیگشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم میرفتم خواستم قبل از رفتنم مطمئن شم به وجودم نیازی نیست .........و در حالیکه نیم نگاهی به من میانداخت ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که البته فهمیدم خودم مریضم...و باز به من خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم که متوجه ی حرفش نشده بود با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا نکنه هیچوقت مریض شید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا که هستم طبق معاینه ی دوستتون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم به زور باز شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من.......من نمیدونستم که شما.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست خانم...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من و من جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبوری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه بهتون هم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو زیر انداختم و ناخنمو کف دستم فرو کردم.این عادتی بود که از بچگی داشتم.هر وقت عصبانی میشدم این کار بهم آرامش میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب من میرم دیگه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط با مریم خداحافظی کردو رفت.با ناراحتی خودمو روی صندلی انداختم و با عصبانیت به مریم رو کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا به من نگفتی دکتر جدید اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا که تو مرخصی بودی بعدشم امروز اینقدر سرمون شلوغ بود که وقت نشد بگم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چند وقت اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکهفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه پس چرا من ندیدم اسمشو پای پرونده ی مریضها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون فقط یک مریض داشته اونم من چکش کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه کشیکش بود اومد بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه....ولی مطبش همین بغله...چسبیده به بیمارستان....واسه همین اومد سر زد.ولی خداییش شفق از وقتی اومده خیلی ها تو نخشند به خصوص خانم دکتر پناهی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمهامو تو هم کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایش نه خیلی تحفه ست(ولی خودمم ته دلم میدونستم دارم بی انصافی میکنم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهو خیلی خوش تیپه که ولی به چشم شما که خواستگارایی مثل دکتر رهبر دارید نمیاد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر رهبر مدیر بیمارستان خصوصی بود که من توش کار میکردم.یکماه از کار کردنم نمیگذشت که توسط سرپرستار بخشی که من توش بودم ازم خواستگاری کرده بود ولی من جواب رد داده بودم چون حالا حالاها خیال نداشتم خودمو درگیر اینجور مسایل کنم.برای خودم خوش بودم و زندگی مجردی خودمو داشتم .از زندگیم هم کاملا راضی بودم و نیازی به تغییر درش نمیدیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوی کجایی؟اسم خواستگار اومد رفتی تو هپروت؟یا تو فکر شب زفافی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه به موقعش خدمت تو میرسم...فعلا تو فکر اینم چطوری حال این آقای دکتر رو جا بیارم که بعد از این کسی رو غافلگیر نکنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بپا اون حال تورو نگیره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه چشمهامو رو هم میذاشتم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهیم دید.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح به مریم گفتم اون بخش رو تحویل بده و خودم قبل از اینکه هدمون بیاد از بیمارستان زدم بیرون.میدونستم بعدا به خاطر این کارم غرغر میکنه ولی نمیدونم چم شده بود.بیقرار بودم و تحمل بیشتر موندن رو نداشتم.همینکه پامو از بیمارستان بیرون گذاشتم یک نفس عمیق کشیدم.با اینکه خودم ماشین داشتم ولی ترجیح میدادم برای رفت و آمد به محل کار از تاکسی استفاده کنم.قبل از اینکه تاکسی بگیرم کمی پیاده روی کردم.میخواستم محل کار آقای پرروی دیشبی رو ببینم.مطبش در پنجاه قدمی بیمارستان بود.یک ساختمان کاملا شیک که قبلا نظر منو جلب کرده بود ولی هیچوقت به اسم دکترهاش دقت نکرده بودم.سرمو بلند کردم و اسمشو روی تابلو دیدم.دکتر کامران هوشنگی متخصص جراحی عمومی....مطب شیکی بود برای یک آدم سی و سه..چهارساله.پس باید وضع مادیش خوب باشه.به خودم نهیب زدم .....هی دختر به تو چه مربوطه این چیزها.اون هرچی هست به تو ربطی نداره.وقتی توی تاکسی نشستم به این فکر میکردم که چرا با یک دیدار اینقدر روی این شخص حساس شدم.قبلا هیچوقت اینقدر در مورد کسی کنجکاوی نشون نداده بودم پس چرا...آیا به دلیل برخورد دیشب بود یا علت دیگری داشت..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرومی کلید رو توی قفل چرخوندم.ولی مادرم مثل همیشه بیدار بود.صبحهایی که من شبش شبکار بودم زود بلند میشد صبحونه آماده میکرد که من بخورم بعدش بخوابم.هرچی بهش میگفتم نیازی به این کار نیست گوش نمیکرد.خواهرم شراره که از من بزرگتر بود و ازدواج کرده بود به مامانم اعتراض میکرد که این دختره دیگه گنده شده اینقدر لوسش نکن..مادرم اینجور مواقع نگاه مهرآمیزی سمت من میکرد و برای بار هزارم میگفت شفق درست مثل سیبی میمونه که با مادرم نصف کرده باشندخدا بیامرزتش اگر الان بود چقدر عشقتو میخورد مادر.عزیز جون من وقتی مادرم تازه ازدواج کرده بود به رحمت خدا رفته بود و نه من اونو دیده بودم و نه اون منو ولی از روی عکسش به درستی حرف مادرم ایمان داشتم.به همین دلیل بود که مادرم حس و علاقه ی عجیبی به من داشت.و حالا هم روبروی من در حالیکه چایی میریخت نشسته بود.فنجون رو جلوم گذاشت و با دلسوزی مادرانه ای خیره ام شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادر شفق دوباره خودتو غرق نکنی توی شبکاری ها....... تازه یکمی رنگ و رو گرفتی دوباره زیر چشمهات گود میشه.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم طبق معمول درست میگفت.من به شبکاری دادن علاقه داشتم .اصولا آرامش و سکوت شبانه رو به هیاهوی روز ترجیح میدادم.بلند شدم رفتم پشت صندلیش و دستهامو دور گردنش حلقه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم مامان خوشگلم چشم.....راستی بابا زنگ نزد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرم چند وقتی بود مقیم یکی از کشورهای اروپا یی شده بود و بابام رفته بود بهش سر بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون اگه بخواد زنگ بزنه چهار به بعده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی شد شفق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی یادم اومد شیشه ی ساعتم شکسته باید امروز درستش کنم.....و قبل از اینکه بپرسه چرا ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از دستم افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونروز برخلاف روزهای دیگه خوابم نمیبرد.تا چشمهامو میبستم دو چشم سیاه احاطه ام میکرد.نمیخواستم به چیزی یا کسی فکر کنم.نمیخواستم کسی پیش چشمم اینقدر پررنگ بشه.سعی کردم اون دو چشم رو با تمام قوا پس بزنم.اینقدر با خودم کلنجار رفتم تا خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شفق به خدا راست میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چی گیر تو میاد اینهمه تعریف میکنی ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی بابا کاش منم یکمی از خوشگلی تو رو داشتم همچی میزدمش تو تور....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.دست دراز کردم یک نیشگون از دست مریم گرفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خواب ببینی شبیه من باشی.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهو......اینو.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مریم بعد از اینکه ساعتمو برده بودم برای تعمیر توی یک تریا نشسته بودیم.هنوز ننشسته بودیم که شروع کرد از آقای پررو حرف زدن.هرچی که شنیده بودو نشنیده بودو راست و دروغ سر هم میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم نه به اول که یادت نبود همچین کسی هست و به من نگفتی نه به حالا.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شفق به جان خودم این یکی رو دیگه خودم دیدم مطمئنم دکتر پناهی بدجور دنبالشه تازه تو این یکهفته دقیقا ساعتهایی میاد تو بخش که میدونه اینم هست....خلاصه بگم رقیب قدری داری.........و موذیانه خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر پناهی یکی دیگه از دکترهای بخشمون بود که به لطف لوازم آرایش قابل تحمل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دماغ مریم رو بین دو انگشت گرفتم و کشیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اولا که من قابل نمیدونم این پسره رو دوم تا تو باشی واسه من رقیب نتراشی.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرده شورتو نبرن شفق....اصلا به من چه واسه تو شوهر پیدا کنم..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش طوری خندیدم که دو...سه تا پسر میز بغلی برگشتند نگاهمون کردند.یکیشون که از بقیه خوش تیپ تر بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگو ما هم بخندیم خوشگله.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمامو تو هم کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخش کوتاه بود به شما نرسید.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوستهاش خندیدند .خودش رو ترش کرد.منم دست مریم رو کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشو بریم.....در ضمن تو اگر بیل زنی باغچه ی خودتو بیل بزن اول............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم نوبت شبکاریم بود.و باز هم منو مریم با هم بودیم.دوست خوبی بود و اخلاق منو خوب میدونست برای همین سعی میکردیم نوبتهای کاریمون با هم باشه.اونشب دکتر کامران یک مریض داشت که صبح عملش کرده بود.اما هنوز حال جالبی نداشت.وقتی ترمومتر رو از دهنش درآوردم دیدم تب داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مریم مریض این تحفه تب داره یه زنگ بهش بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم سرشو با بد(جن**س**ی) به نشانه ی نه تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه صبر کن تلافی میکنم........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هیچوقت آدمی نبودم که هیجانزده بشم یا دست و پامو گم کنم ولی نمیدونم چرا همینکه گوشی رو بلند کردم ضربان قلبم بالا رفت و دهنم خشک شد.همه ی شماره هاشو داشتیم هم خونه هم مطب هم همراه.میدونستم این وقت شب مطب نیست و چون دیروقت بود صلاح ندیدم خونه ش زنگ بزنم برای همین موبایلشو گرفتم چند زنگ خورد تا برداشت.در حین گفتن الو صدای خنده ی زنی هم به گوشم خورد.نمیدونم چرا بی جهت احساس دلخوری کردم و وقتیکه گفت بله بی اینکه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه ی شماره هاشو داشتیم هم خونه هم مطب هم همراه.میدونستم این وقت شب مطب نیست و چون دیروقت بود صلاح ندیدم خونه ش زنگ بزنم برای همین موبایلشو گرفتم چند زنگ خورد تا برداشت.در حین گفتن الو صدای خنده ی زنی هم به گوشم خورد.نمیدونم چرا بی جهت احساس دلخوری کردم و وقتیکه گفت بله بی اینکه سلام کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بیمارستان تماس میگیرم برای مریضی که....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت تو حرفم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ...مثل اینکه به جز بازیگری هنرهای دیگه ای هم دارید مثل هنر سلام نکردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش گر گرفتم و خوشحال بودم که از پشت تلفن نمیتونه منو ببینه.قبل از اینکه بتونم عکس العملی نشون بدم با لحن خشنی اضافه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چی شده؟لطفا زودتر بگو که کار دارم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحنش بی نهایت ناراحت شدم ولی با خونسردی حال مریض رو گزارش دادم و ازش اوردر گرفتم و بی خداحافظی قطع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خودم بدم اومده بود.نباید بهش اجازه میدادم عصبانیم کنه.این آقا مثل اینکه بیش از حد از خودش مطمئن بود.متعجب بودم چطور به راحتی صدامو تشخیص داده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شفق با توام حواست کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها چیه چیزی گفتی مگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت خواب.....دکتر چی گفت مگه اینجوری شدی؟خواستگاری کرد ازت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بلند خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئن باش اگر اینکارو میکرد جوابم نه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا یکروز این حرفتو یادت میارم.....چی گفت حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوردر رو نشونش دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون خیلی راحت صدای منو تشخیص داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب لابد صدات مثل لالایی بوده براش یادش مونده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مریم م م م م م

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بابا نزن حالا .سرشب که تو بالا سر مریض بودی زنگ زد ببینه خبری نیست بعدش پرسید که من با کی شیفتم..منم اسم تورو آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ناراحتی زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اینطور...آقای دکتر بچرخ تا بچرخیم........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم صبوری.......خانم صبوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در بیمارستان اومده بودم بیرون و داشتم میرفتم خونه.اینبار عصرکار بودم و هوا تقریبا تاریک شده بود.برگشتم طرف صاحب صدا.تقریبا از بعد از اون برخورد تلفنی دیگه ندیده بودمش.اینبار برخلاف اوندفعه سلام کردم.با خوشرویی جواب سلاممو داد.به سردی پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله آقای دکتر کاری داشتید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواستم بپرسم بالا بودید خبری نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا خودتون نمیرید بپرسید یا تماس بگیرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشکافانه نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم حالم خوب نیست دارم میرم خونه والا اینقدرا عقلم میرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شدم و حالا که سر شیفت نیودم هیچ لزومی نمیدیدم رعایتشو کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه من فکر کردم عقلتون نمیرسه این بود که جهت راهنمایی گفتم..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه کاری بود.خطوط شقیقه هاش برجسته شد ولی قبل از اینکه جواب بده پشتمو کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا هم با اجازه من خسته م خدانگهدار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع تاکسی گرفتم و پریدم توش.برگشتم و گذرا نگاهش کردم هنوز همونجا ایستاده بود وبه رد من نگاه میکرد.از کارم احساس رضایت میکردم.فکر کنم در عمرش کسی چنین برخوردی باهاش نکرده بود.شادو شنگول وارد خونه شدم.مادرم خونه نبود.یادداشت گذاشته بود که رفته خونه ی شرار.با بیحوصلگی لباسهامو کندم و افتادم روی تخت.دست بردم و دکمه ی ضبط کنار تخت رو زدم.همنوا با شکیلا شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خاموشی خونه خاموشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب آشفته گل فراموشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخواب که امشب پشت این روزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب کمین کرده روبروی من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تب آلوده تلخ و بی کوکب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب شب غربت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب همین امشب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اندوه شعر غرق شدم و به کامران و رفتارم فکر کردم و از کارم پشیمون شدم.نمیدونستم چرا این مرد طی این چند روز تونسته اینطور روی من اثر بذاره که پیش خودم برای رفتارهای بعدیم با اون برنامه ریزی کنم.به خودم قبولوندم که اون هیچ فرقی با دیگران نداره و من باید همون رفتاری کنم که با دیگران ولی خودم ته دلم میدونستم این اون چیزی نیست که واقعا میخوام....پس من واقعا چی میخواستم؟چه مرگم شده بود؟چرا هم میخواستم این آدم رو با رفتارم عذاب بدم هم نمیخواستم؟چرا اون چشمهای لعنتیش دست از سرم برنمیداشت؟چرا...........چرا...........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم زندگیم رو به روال قبل برگردونم.چسبیدم به کار و به تفریجات مجردی که از قبل داشتم.و تا حد امکان از برخورد با کامران اجتناب میکردم ولی خبر داشتم که تقریبا کل بیمارستان خودشونو واسش هلاک میکنند چون علاوه بر خوش تیپی و مدرک وضع مالی خوبی هم داشت.در این میان اون کسی که بیشتر از همه سعی در جلب توجه ش داشت دکتر پناهی بود که مطبش هم توی همون ساختمان بود.مریم وقتی با هم بودیم ورد زبونش ادا و اطوارهایی بود که این خانم دکتر برای کامران میومد.من به ظاهر بی توجه بودم ولی باطنا هر خبری رو راجع به اون می قاپیدم.اون شب که باز مریم تو بخش سر حرف رو باز کرد با بی اعتنایی پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه مگه این چی داره اینها براش اینطور میکنند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتما یه چیزی داره که منو تو نمیدونیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم شاید اینها مزه ی یه چیزشو چشیدند که از زیر دندونشون بیرون نرفته هنوز........و کرکر خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا بگم چیکارت کنه مریم با این حرف زدنت...حالا کامران جونتون چه میکنه در مقابل این قروفرها..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-والله بچه ها میگفتند محل سگم به خانم دکتر نمیذاره ولی این مثل کنه می چسبه بهش وقتی میاد تو بخش...انگاری خیلی دوستش داره.......و باز خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرض تو هم که قرص خنده خوردی امشب........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من پشت به در ورودی داشتم و اگر کسی وارد میشد نمیدیدم ولی مریم روش به در بود برای همین وقتی پاشد و گفت سلام آقای دکتر منم هراسون ایستادم.اما وقتی برگشتم کسی رو ندیدم.صدای خنده ی مریم بخش رو پر کرد.منم برای اینکه بسوزونمش خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مریم خانم حیف سرکاریم والا از این سرکار گذاشتن من بلایی سرت میاوردم که تا دو روز بعد گریه کنی........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نشستم و برای اینکه فکرمو مشغول کنم پرونده ها رو جلو کشیدم تا چک کنم.سرم گرم بود طوریکه وقتی دوباره مریم پاشد و گفت سلام آقای دکتر اعتنایی نکردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگیر بتمرگ دختر والا به خدا میام آش و لاشت میکنما.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی صدایی از مریم درنیومد.سرمو بلند کردم و نگاهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو معلومه چت شده امشب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر فهمیدید خانم رضایی چشون شده به من هم بگید من بدونم اینجا چه خبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش بود.بلند شدم .بهش رو کردم و با خونسردی سلام کردم.زیر لبی جوابمو داد.به مریم اشاره کردم که بعدا خدمتت میرسم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب خانمها من امروز صبح نرسیدم بیام ویزیت....لطفا یکیتون با من بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مریم اشاره کردم باهاش بره.اشاره مو دید و در حالیکه به سمت اطاقها میرفت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم صبوری لطفا شما بیاید.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اکراه پشت سرش راه افتادم.ایستاد تا بهش برسم.شونه به شونه ی هم راه افتادیم.سه تا مریض داشت .وقتی آخرین مریض هم ویزیت کرد قبل از اینکه از اطاق بیایم بیرون به من خیره موند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانم صبوری من میخواستم چند دقیقه ای باهاتون حرف بزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در چه مورد آقای دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-موردشو بعدا می فهمید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر در مورد مسائل کاری هست همینجا در خدمتتونم والا نه ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به کار هم مربوط میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اکی میتونیم تو اطاق رست حرف بزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نمیخوام تو بیمارستان باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس متاسفم من هیچ نیازی نمی بینم خارج از اینجا حرفی با شما داشته باشم.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه شدم که داره عصبانی میشه.انتظار داشت من با خنده بگم باشه همونطور که احتمالا دیگران گفتند ....اما نه...... آقای دکتر شفق با دیگران فرق میکنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خارج خارج هم نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با لحن خودمونی اضافه کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میتونی بیای مطب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گر گرفتم.این چطوری در مورد من فکر میکرد که این حرفو زد.اخمهامو کشیدم تو هم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت مریض شدم میام و رفتم به سمت در...دوباره برگشتم طرفش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا شما مشغول مداوای اینهمه مریضی بشید که دور خودتون جمع کردید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زدم از اطاق بیرون.مستقیم رفتم تو اطاق رست.میدونستم مریم توی استیشن هست و دیگه نیازی به من نیست.احساس کردم ضربان قلبم بالا رفته.از طرفی از توجه ویژ ه ای که بهم داشت حس خاصی داشتم از سوی دیگه نمیخواستم فکر کنه با آدم سهل الوصولی طرفه.اونقدر تو اطاق موندم تا مطمئن شم رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوونه کجا غیبت زد من داشتم دنبالت میگشتم که دکتر گفت رفتی رست...تو چه مرگته شفق چرا با این بنده خدا اینطوری میکنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو نمیخواد وکالت کسی رو بکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وکالت نیست ولی تو انگار دشمنی داری با این بیچاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی جوابشو دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشم نمیاد ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم با استفهام نگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلومه که مطمئن نبودم......از هیچ چیز مطمئن نبودم.جواب ندادم.مریم هم پیگیر نشد فقط گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب حالا تنبیه میشی.. تو میای این اوردرها رو چک میکنی منم میرم پهلو فرح و یگانه ببینم خبر جدید چی دارند.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای فرصت طلب.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز مریم نرفته بود که تلفن زنگ خورد تا گفتم بله صدای گرمش تو گوشم پیچید..........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی مقدمه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما با من پدرکشتگی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم خشک شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی انگار داری..بهر حال من هنوز تو بیمارستانم.....خواستم بپرسم عقیده ت عوض نشده؟در ضمن یادت باشه من عادت ندارم درخواستهامو دو بار تکرار کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت و با لحن گزنده ای گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبار که کردید......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بر خلاف انتظار من خندید و با لحن وسوسه انگیزی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره ...کردم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخ شدم.و از اینکه ناگهان اینهمه صمیمی شد چندشم شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در هر صورت جواب من نه هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتی اگر بگم از برخورد اونروزم پای تلفن معذرت میخوام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردد شدم.فکر میکردم مغرورتر از اونی باشه که در مورد چیزی معذرتخواهی کنه.تردیدم رو حس کرد چون ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهش میکنم...من تا حالا در اینمورد از کسی خواهش نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیتونم...من....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نمیتونی؟این یک دیدار ساده ست ...هرجا که خودت بگی...اصلا بذار به حساب یک دعوت شام یا ناهار برای عذرخواهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا رام شدم....شفق دست نیافتنی که دست و دلش برای کسی نمیلرزید به همین راحتی رام شد خودمم میخواستم ولی با اینحال از تک و تا نیفتادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اجازه بدید کمی فکر کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه....فکر کن ولی این وسط فکر منم باش که مثل شما آدم صبوری نیستم........و خندید.خنده مو مهار کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس فعلا.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتطر جواب نشدم و قطع کردم...با قطع ارتباط تردید به جونم ریخت.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر جواب نشدم و قطع کردم...با قطع ارتباط تردید به جونم ریخت.این چه کاری بود من کردم....چرا گفتم روش فکر میکنم.....چرا داشتم تسلیم میشدم...چرا اینقدر دست و پامو گم کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم مثل خوره خودمو میخوردم که مریم و فرح اومدند.زود خودمو جمع و جور کردم.نمیخواستم متوجه ی چیزی بشند.مریم در حالیکه با تعجب نگاهم میکرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو که هنوز اینا رو تیک نزدی پس داشتی چکار میکردی...بده من...اصلا خودم چک میکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده ها رو ریختم جلوش.ساکت نشستم و به حرفهاشون که عمدتا در مورد کامران بود گوش دادم.چنان در توصیف دکتر و عاشقانش غرق بودند که نهیب منو نشنیدند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هی چه خبرتونه...فکر کنم اگر یگانه هم نامزد نداشت الان دوتاییتون بخشو ول کرده بودید اینجا تا صبح می نشستید به وراجی....پاشو پاشو برو تو بخشتون ما هم به کارامون برسیم.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردای اونشب در حالیکه تو تختم دراز کشیده بودم و برای خوابیدن این دنده اون دنده میشدم تصمیم گرفتم جوابشو ندم و تا حد امکان ازش دوری کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوبت شبکاری بعدی امیدوار بودم نیاد تو بخش.تلفن رو هم دم دست مریم گذاشته بودم.هر کی زنگ میزد اون جواب میداد.مریم کمابیش چیزهایی حدس زده بود.ولی از خودم چیزی نپرسیده بود میدونست تا خودم نخوام چیزی بهش نمیگم.از اونجا که اونشب مریض چندانی نداشتیم پامو رو پا انداخته بودم و مجله میخوندم.مریم هم با موبایلش حرف میزد.پیش خودم داشتم فکر میکردم با اون اشتیاقی که اوندفعه نشون دادچطور تا حالا نه زنگ زده نه اومده که تلفن زنگ خورد.از اونجاییکه مریم با تلش حرف میزد اشاره کرد که من جواب بدم سرمو انداختم بالا.مریم دست گذاشت رو گوشیش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگم جواب بده مگه نمی بینی دارم حرف میزنم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز سرمو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه جواب میدم ولی اگه دکتر بود بهش میگم تو عمدا جواب ندادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم اینکارو نمیکنه برای همین با خیال راحت سرجام نشستم.خودش بود.مریم بهش گفت که خبری توی بخش نیست و اوضاع مرتبه.ولی وقتی زیر لبی اسم منو آورد داغ شدم.مریم عمدا روشو به من کرد و اسممو کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله آقای دکتر طبق معمول با خانم صبوررری شیفتم.....ویه چشمک زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه آقای دکتر....امری نیست؟خداحافظ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا قطع کرد پریدم روش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا اسم منو آورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من چه میدونم الان خودش میاد از خودش بپرس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میادددد؟مگه تو نگفتی خبری تو بخش نیست چرا میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینم از خودش بپرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمی ایستم که چیزی از کسی بپرسم میرم میخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه تو غلط میکنی......و زد زیر خنده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوخی کردم بابا...نمیاد...ولی فهمیدم چه مرگته ها..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جون مریم نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به جان خودت نمیاد ..گفت میخواد بره مهمونی و تا حد امکان مزاحمش نشیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیالم راحت شد.ولی نمیدونم چرا ته دلم کمی دلخور شدم ازش.یه جورایی انتظار داشتم بیشتر اصرار کنه و بیشتر دورو برم بپلکه.صدای مریم منو به خودم آورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شفق راستی آخرای سرم آقای سمیع بود باید دی سی شه از ان پی او هم در بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت زحمتشو بکش لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی مریم رفت چشمهامو بستم.بی اختیار قیافه ی کامران جلوم اومد.اون چشمها...چشمهای درشت مشکی بامژ ه های بلند فردار...اینبار هم صدای پاشو نشنیدم و با شنیدن صداش هراسون چشمهامو باز کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بازم چشمهای بسته؟اوندفعه دنبال یه راهپیما میگشتی ولی ایندفعه رو حاضرم شرط ببندم به من فکر میکردی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی آروم سلام کردم.با حظ بهم خیره شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام به روی ماهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه نرفتید مهمونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمونی بهونه بود میدونستم اگه اینو نگم یه جورایی در میری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه اینقدر خوب تشخیص داده بود متعجب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب میدونم که تو بخش خبری نیست ...منم اومدم بپرسم کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو زدم به اون راه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خودمونی اسممو به زبون آورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شفق...و صاف توی چشمهام خیره شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگو کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواستم تسلیم شم.میدونستم این قدم مقدمه ی چیزهای بعدیه.چشمهامو از چشمهاش دزدیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای دکتر لطفا منو به اسم کوچیک صدا نکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه...حالا خانم صبوری کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر کس دیگری بود با پررویی میگقتم وقت گل نی..ولی نمیدونم چرا نمیتونستم به خشونت اولیه باهاش رفتار کنم.سر در گم بودم.دلم میگفت قبول کن عقلم منعم میکرد .میون دو قطب کشیده میشدم...کاملا متوجه شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل اینکه همون دفعه باید قرار رو اکی میکردم...کاری که الان میکنم....فردا شب سر ساعت هشت توی رستوران ....منتظرتم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره تاکید کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میفهمی شفق..منتظرتم.....و بی خداحافظی رفت.تا مریم برگشت من همونجور ایستاده بودم و احساس میکردم خواب دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه نمیرم...و باز تاکید میکردم شفق نباید بری...از همون لحظه مرتب این جمله رو توی ذهنم تکرار میکردم نه...نباید بری......گیج بودم طوریکه وقتی مامانم باهام حرف میزد نمی فهمیدم چی میگه...خدایا چرا اینطوری شدم من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان من میرم بخوابم لطفا برای ناهار هم صدام نزن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم حال خرابمو گذاشت به حساب خستگیم و هیچی نگفت.یه آرام بخش خوردم و تا ساعت پنج خوابیدم.با دست نوازشگر مادرم بیدار شدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شفق جان عزیزم..چته مادر..هیچوقت سابقه نداشته تا این وقت بخوابی اگه حالت خوب نیست پاشو بریم دکتر.......شاید سرما خوردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور چشمهامو باز کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه مامان حالم خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامانم رفت سمت در:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس پاشو بیا یه چیزی بخور....دوباره نگیری بخوابی ها......پاشو....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض بیدار شدنم یاد کامران و شب افتادم.پاشدم تو جام نشستم و باز پیش خودم تکرار کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه...تو نباید بری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرتب این جمله رو تکرار میکردم.حتی توی حموم...حتی وقتی توی کمد لباسهام سرک کشیدم.....حتی وقتی جلو آینه ایستادم که آرایش کنم...... اونروز بعد از اینکه از حموم دراومدم جلو آینه ی میز توالتم ایستادم و به خودم خیره شدم.پوستم سفید و بی نقص بود طوریکه نیاز به هیچ کرم پودری نداشت.بینی کوچکم کمی سربالا بود ولی به لبهای قلوه ایم میومد.موهامو به تازگی خرد و فشن کرده بودم که تا سرشونه هام میرسید ولی آنچه که خیلی در صورتم به چشم میومد چشمهای درشت قهوه ای بودکه با ابروانی باریک و کشیده همراهی میکرد.خواهرم شراره همیشه به شوخی به مامانم غر میزد که شما تو ساختن شفق پارتی بازی کردید.کمی چرخیدم و بند حوله ی ربدوشامبریمو باز کردم .شونه هامو با ظرافت تکون دادم تا حوله رو کاملا درآوردم.با لذت به هیکلم چشم دوختم.هیکلی بی نقص ...سینه هام کاملا گرد و سفت بود.حتی اگر سوتین نمیبستم کسی متوجه نمیشد.یک پامو بلند کردم و به سبک هنرپیشه های فیلم های سوپر روی صندلی میز توالت گذاشتم.برگشتم و از نیمرخ به باسن برجسته م نگاه کردم.هیکلم خودم رو تحریک میکرد چه برسه به دیگران...خودم رو در کنار کامران با اون قد بلند..هیکل چهارشونه....موهای مجعد نسبتا کوتاه و اون چشمهای جادویی تصور کردم.کامران خیلی خواستنی بود و مطمئن بودم خودش هم اینو خوب میدونه.دست بردم و یکی از سینه هامو تو مشت گرفتم.اوه...خدایا یعنی ممکنه روزی دست کامران بهش برسه...ممکنه روزی کامران سینه هامو تو مشتهای مردونه ش بگیره و فشار بده...از تصورش بدنم داغ شد و فکر اینکه اگر خودم بخوام این اتفاق میتونه همین امشب بیفته هیجانزده م کرد.من دختر چشم و گوش بسته ای نبودم ولی به (س**ک**س) از روی عشق اعتقاد داشتم..برای همین علیرغم هواداران زیادی که داشتم نذاشته بودم دست کسی بهم برسه.دوست داشتم کسی که عاشقش میشم اولین کسی باشه که فاتح روح و جسمم با هم میشه.دوباره حوله رو پوشیدم.رفتم جلوتر و به لبهام رژ زدم.کمی خط چشم و یک ریمل ساده....با زدن یک لایه ی نازک سایه ی طوسی آرایشم تموم شد.چشمهامو خمار کردم و یک بوسه برای خودم تو آینه فرستادم.....وای محشر شدی دختر....خدا بداد کامران برسه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این تدارکی که من میدیدم یعنی میخواستم سر قرار برم ولی هنوز مردد بودم.دلشوره داشتم....نمیخواستم فکر کنه منم یکی هستم مثل اونهاییکه براش سرو دست می شکنند.اصلا نمیدونستم چه مرگمه...هم میخواستم برم هم نه...فکر اینکه برم و کارمون به جای باریک بکشه.....برم و در موردم فکر دیگه ای بکنه راحتم نمیذاشت...سرم درد گرفت و در درونم فریاد زدم...اه شفق چرا مسئله ی به این کوچکی رو بزرگش میکنی...یا تصمیم بگیر برو یا همین الان برای همیشه کامران رو از ذهنت بیرون کن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک تاپ مشکی سفید و شلوار جین آبیمو پوشیدم و دوباره افتادم رو تخت.چشمهامو بستم و سعی کردم به هیچی فکر نکنم ولی صدای در بلند شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو که باز خوابیدی...چراغ روشن کن مادر...داره تاریک میشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش کلید برق رو زد.دید که آرایش کرده و مرتب رو تخت ولو شدم.با تعجب پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جایی میخوای بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا نخواستم واقعیت رو بهش بگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قراره با بچه ها شام بریم بیرون ولی من خیلی حوصله ندارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم تشویقم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشو...پاشو...اینجوری از کسالت هم درمیای...پاشو برو تا خودم بیرونت نکردم...راستی شفق امروز باز خانم رستگار زنگ زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم ادامه بده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه این چقدر پیله ست وقتی گفتم نه یعنی نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه مگه بنده خدا پسره چه عیبی داره...خلبان نیست که هست...خوش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان ن ن ن ن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ...باشه....اگه میخوای ادامه ندم پاشو برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد انگار خودش تنها باشه زیر لب زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا یعنی میشه من عروسی این دختره ی سرتق رو ببینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم براش سوخت.در این مورد من تا به حال خیلی اذیتش کرده بودم.پریدم گرفتمش تو بغل و بوسیدمش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الهی من به فدای تو............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت هشت و پانزده دقیقه ی شبه.من کاملا آراسته و مرتب توی ماشین نشستم و به ماشین گرانقیمت و شیک کامران که روبروی رستوران پارک شده نگاه میکنم.هنوز در رفتن و نرفتن مرددم.عاقبت دست دراز میکنم و دستگیره ی در ماشین رو میگیرم و ............

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردای اونشب صبحکار بودم.از اول صبح دلشوره و هیجان داشتم و از رویارویی با کامران میترسیدم.اونقدر صورتم داغ شده بود که احساس میکردم سرخ شدم.خانم واعظی هد بخش با نگرانی نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله...خوبم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با این حال تا دکترها نیومدند برو یکمی دراز بکش ..یک آب هم به سرو صورتت بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو اطاق رست و تو آینه دستشویی صورتمو دیدم...چرا اینطوری شدم من...مگه این مرد چی داره...اونم یکی مثل دیگران...آروم باش دیوونه...آروم باش.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمو شستم.داشتم با دستمال خشک میکردم که صدایی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به خانم صبوری....صبح عالی به خیر...من خیلی هوس چایی کرده بودم خانم واعظی گفتند بیام اینجا تا شما اینجایید یک چایی به من بدید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم جوابشو بدم.اصلا نتونستم سلام کنم.بی اراده توی لیوان خودم چایی ریختم و جلوش گرفتم. به جای لیوان مچ دستمو گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی ممنون از اینکه دیشب دو ساعت منو منتظر گذاشتی...من به خاطر تو دیشب مطبو تعطیل کرده بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم جای انگشتهاش روی مچم آهن داغ گذاشتند.سعی کردم دستمو بکشم اما محکم گرفته بود و ول نمیکرد.با صدایی که از ته چاه درمیومد خواهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ول کنید لطفا...هر لحظه ممکنه یکی بیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به درک که بیاد...تو چی فکر کردی .......فکر کردی من از این بچه سوسول های دوروبرتم که برام ناز میکنی...ها.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقابله به مثل کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر به قول شما این بچه سوسول ها باهام اینطوری حرف میزدند دندونهاشونو میریختم تو دهنشون.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز دستمو گرفته بود.بازم سعی کردم دستمو آزاد کنم.با خونسردی و گستاخی توی چشمهام خیره موند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخود زور نزن..تا خودم نخوام ولت نمیکنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک آن ازش ترسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جیغ میزنم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بهتره خودتو واسه جیغ زدن آماده کنی.......یا اینکه قرار بعدی رو اکی کنی اونم از جلو در خونه تون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی از خود مطمئن بود..مثل خودش پررو شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی پررویی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو کشید .نزدیک بود با لیوان چایی بیفتم تو بغلش که صدای در اومد.سریع لیوان رو گرفت و دستمو ول کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی خانم صبوری ولی چاییتون سرده...نمیشه خورد........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب قبل علیرغم تمایلم به رفتن دستگیره ی در رو نگرفته رها کرده بودم و برگشته بودم خونه.یک آرام بخش دیگه خورده بودم که خوددرگیری نداشته باشم و راحت بخوابم.برای همین صبح از رودررویی باهاش هراس داشتم.کامران با خانم واعظی مریضهاشو ویزیت کرد و بی اینکه بهم نگاه کنه از بخش رفت.با رفتنش نفسی راحت کشیدم و به کارهام مشغول شدم.اونروز روز پرکاری بود بطوریکه یک ساعت هم بعد از ساعت کاری موندم و به بچه های عصرکار کمک کردم.وقتی از بیمارستان رفتم بیرون هم هوا گرم بود...هم خسته بودم و هم اون ساعت روز خلوت بود.چند تا شخصی جلوم ایستادند و حتی یکیشون خیلی سمج شد.برای اینکه از شرش راحت شم رفتم تو پیاده رو و وقتی رفت دوباره کنار خیابون ایستادم.همین موقع ماشین کامران رو دیدم که از در بیمارستان بیرون اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همین موقع ماشین کامران رو دیدم که از در بیمارستان بیرون اومد.سریع پشتمو کردم و به راه افتادم.برخلاف تصورم از کنارم با سرعت گذشت.جا خوردم.انتظار داشتم جلو پام بایسته.بازم بی اختیار ازش ناراحت شدم ولی تو دلم گفتم گور پدرش و به راهم ادامه دادم.بیمارستان توی یک خیابون فرعی بود و میدونستم این وقت روز تاکسی گیرم نمیاد باید تا سر خیابون اصلی میرفتم.به سر خیابون که رسیدم بازم معطل شدم.داشتم اینورو اونور رو سرک میکشیدم که ماشینی عقب عقب اومدو جلوم ایستاد.کامران شیشه رو پایین دادو در حالیکه عینک آفتابیشو برمیداشت با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داشتی دنبال من میگشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیظ رومو برگروندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سوارشو اینجا این موقع ماشین گیرت نمیاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرمو از شیشه بردم تو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما تازگیها تغییر شغل دادید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هوش ذاتیش متوجه ی متلکم شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر تو......و نجواگونه ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر تو راننده ی تاکسی هم شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازلحن و صدای گرمش داغ شدم اونم از موقعیت استفاده کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شو شفق....من که مزاحم خیابونی نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اکراه سوار شدم .البته در عقب رو باز کردم.حرکت نکرد.برگشت طرفم و توی چشمهام زل زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا جلو لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینجا جام خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجوری ناجوره بیا جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لجوج شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر ناجوره پیاده میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا جلو خواهش میکنم به حد کافی خسته هستیم هردومون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو راست میگفت.برای همین مجبور شدم برم جلو.همینکه سوار شدم به سرعت راه افتاد.برگشتم و دزدکی به نیمرخ جذابش خیره شدم.بوی ادوکلن سرد و تلخش توی ماشین پیچیده بود و تو اون گرما خیلی دلپذیر بود.کامران سکوت رو شکست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب کجا باید برم؟...... و برگشت کاملا نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواد دزدکی نگاه کنی راحت باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون گرما سرخ شدم و زیر لبی نشانی حوالی خونمونو دادم.چند دقیقه ای بینمون سکوت بود تا اینکه بازبه حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا دیشب نیومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دهنم پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدی؟پس چرا...... و کمی درنگ کرد:اهان که اینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی اینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کردی من میخوام بخورمت که داخل نیومدی نه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از روی دنده برداشت و رو دستم گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اگه بخوام تورو بخورم هیچی مانعم نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو آروم از زیر دستش کشیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شفق تو راجع به من چی فکر کردی......فکر کردی با این دک و پزم یه دن ژوانم...خودت خوب میدونی لب تر کنم زیر دست و پام ریخته...من غیر از اینجا دو تا بیمارستان دیگه هم کار میکنم اون دو جای دیگه هم مثل اینجا طرفدار دارم ولی خودم نمیخوام......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من هیچی راجع به شما فکر نکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی تو اصلا در مورد من فکر نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من من کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره برگشت و نگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دروغ میگی............و اغواگرانه اضافه کرد:عزیزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای...وای........این دیگه داشت از حدش تجاوز میکرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینجا پیاده میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا؟تا جلو در باید ببرمت.......برای قرار بعدی باید آدرستو یاد بگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قراری در کار نیست.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و با اطمینان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هست والا نمیذارم پیاده شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه اصراری دارید.....اصلا چی میخواید بگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا میفهمی......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته بودم.خوابم میومد و حوصله ی جروبحث نداشتم.از طرفی توی دلم رک به خودم گفتم که خوشم اومده ازش پس چرا باید فرار کنم.متوجه ی نرمی من شد.چشمهامو بستم و گذاشتم تا دم خونه ببرتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرسی از اینکه منو رسوندید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.