داستانه ما راجب یه دختره مغرور و نترسه ……و کمی هم قد و شیطون … این دختر قصه ما پدر مادرشو تو یه تصادف از دست میده …و زندگیش دگرگون میشه خودش خانم خودش میشه…… حرف زور تو کتش نمیره …بخصوص اگه پسر باشه … این دختر خانم ما یه پارتی دعوت میشه و میره …که تو پارتی یه شخصیو میبینیه…این شخص بهش یه پیشنهاد میده که زندگیشو زیرو رو میکنه …

ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی، هیجانی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۸ دقیقه

مطالعه آنلاین دختر ابلیس
نویسنده:الینا_ایدا

سبک رمان چیه : کلکلی…طنز…عاشقانه…ماموریتی…هیجانی…

خلاصه رمان :

داستانه ما راجب یه دختره مغرور و نترسه ……و کمی هم قد

و شیطون … این دختر قصه ما پدر مادرشو تو یه تصادف از دست میده …و

زندگیش دگرگون میشه خودش خانم خودش میشه…… حرف زور تو کتش

نمیره …بخصوص اگه پسر باشه … این دختر خانم ما یه پارتی دعوت میشه

و میره …که تو پارتی یه شخصیو میبینیه…این شخص بهش یه پیشنهاد

میده که زندگیشو زیرو رو میکنه …

با صدای گربم از خواب بیدار شدم . به اولین چیزی که نگاه کردم گوشیم بود .ساعت چهار بعد از ظهر بود ...باید برای پارتی اماده میشدم...

به سمت حموم رفتم...سرمو بردم زیر دوش آب و تا تونستم داغش کردم ...شاید داشتم خودمو مجازات میکردم.....(من گناهکارم)

میخوام ببینم جهنم چقدر داغه...تمام پوستم از درد میسوخت ...بعد چند لحظه از زیر دوش اومدم بیرون...

صدای شرشر اب هنوز تو مخم بود...رفتم جلوی ایینه و بخار رو کنار دادم...به قیافم خیره شدم ....سفید و بیروح بودم...

بالای دندونام و ابرو و گوشم سوراخم های پرسینگ خود نمایی میکرد....چشمام درشت مشکی بود و بینی متوسط قلمی داشتم...

لبای کوچیک و گوشتی که جذابیتمو چند برابر میکرد....اروم اروم از اجزای صورتم پایین اومدم...تتوی بالای سینم همراه سلیب خونی..

(son of the lucifer)....یاده گذشته هام افتادم ...اه...لعنتی...اره من (گناهکارم)....دست از نگاه کردن خودم برداشتم.......

یک حوله دور خودم پیچیدم و از حموم بیرون اومدم..... کنار پام احساس قلقلک کردم.... پایینو نگا کردم...گربم بود .

اسمش (hexy)بود به معنی (جادوگر)...هکسی برای من متفاوته ... اون چشایی که بیش از حد زده بیرون وتماما مشکی داره .....

از وقتی بچه بودم دارمش و بینهایت بهش وابستم ...به سمت کمد لباسام رفتم و یک لباس دکلته مشکی پوشیدم...

با رضایت خودمو از تو از تو ایینه دیدم .....کفش های مشکی پاشنه بلندمم پوشیدمو رفتم پشت میز ارایش...

یک خط چشم با یک ریمل زدم...رو پلک چشامم یه سایه مشکی و یه رژ لب قرمز که با رنگ ناخونام ست شده بود ....

یک نگاهی به ساعت کردم....ساعت 8 بود...یک زنگ به عرفان زدم که ببینم کجاست....پسره نچسب یه امشبو باید تحملش میکردم...

به صدای تک بوق های گوشی ..گوش میدادم که بعد از 5 بوق عرفان جواب داد...

عرفان: به به ایدا خانوم...حاظر شدی خانوم خوشگله؟؟

صدامو نازک کردم تا جذاب بنظر برسه.......

ایدا:اره عزیم بیا دنبالم...

عرفان:چشم ....یک ربع دیگه اونجام...

ایدا:باشه عرفان.. میبینمت..

عرفان:پس خدافظ

ایدا:خدافظ

بعد ازاینکه عرفان قطع کرد صدای ممتد بوق تو گوشم پچید.....بعد بیست دیقه صدای زنگ خونه اومد...ازش عصبی بودم قرار بود یه ربعه بیاد ...

اما پنج دیقه دیرتر اومده.بود.....از حرص عرفان یکم معطلش کردم بعد ریلکس از پله ها پایین رفتم...عرفان تکیه داده بود به ماشین

و تند تند سیگار میکشید...اروم رفتم سمتشو با اخم گفتم

ایدا:احتمالا نباید 10 دیقه پیش میومدی ؟؟؟؟

عرفان خیلی خونسرد گفت

عرفان:ترافیک بود...تو چرا معطل کردی؟؟

با یه پوذخند گفتم

ایدا: داشتم ارایش میکردم

عرفان:باشه...سوار شو بریم

با اکراه سوار ماشین عرفان شدم....تو راه هر دومون سکوت کرده بودیم...عرفان تن تند سیگار میکشید....بوی سیگار و عطر تخلش مخلوط شده بود...

شیشه پنجره رو پایین کشیدم تا هوایی تازه کنم...اروم به نیم رخ عرفان نگاهی انداختم ....صورت شیش تراشش ودندونای سفیدش هر دختریو جذب میکرد...

هیکلی ورزیده داشت که بر اثر باشگاه ورزیده شده بود.....حسابی تو ماشین حوصلم سر رفته بود.....رو به عرفان گفتم

ایدا:عرفان کی میرسیم؟

عرفان با یه لبخند جذاب گفت

عرفان:چیشده حوصلت سر رفته؟......نگرا نباش الان میرسیم قول میدم بهت خوش بگذره

یه لب خند کمرنگ زدم و گفتم

ایدا:اوکی

تقریبا ساعت 9 بود که به (کردان) رسیدیم.....عرفان ماشیننشو پاک کرد و پیاده شدیم ....دوش به دوش عرفان به سمت ویلا رفتیم.....

وقتی وارد ویلا شدیم حیرت کردم.....ویلای بزرگ و بی نظیری بود.......مهمونی ماله پسر خاله عرفان بود.......عرفان به عنوان همراه منو اورده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایه اهنگ ستون های ویلا رو میرزوند......با عرفان برای تعویض لباس به سمت بالای ویلا رفتیم.........قسمت بالای ویلا 4 تا اتاق بو .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد یکی از اتاقا شدیم...... مانتو مو در اوردم و اویزون کردم به عرفان نگاه کردم که داشت کرواتشو شل می کرد .........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه روی اینه نشستم و روژلبم رو تمدید کردم .........لبخندی از سر رضایت به خودم زدم .......از اینه نگاهی به عرفان کردم که بهم زل زده بود.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان:چه زیبا شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جواب عرفان فقط یک لبخند اکتفا کردم.......با هم به سمت پایین رفتیم........کلی دختر و پسر مشغول ر**ق*ص بودن ........از عرفان جدا شدمو به سمت بار رفتم ........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم برا خودم تکیلا ریختم و تنهایی مشغول نوشیدن شدم...... به اطراف نگاه میکردم که یهو دسته مردونه ای رو شونم حس کردم با فکر اینکه عرفان باشه رومو برگردوندم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی برگشتم تمام تصوراتم بهم ریخت ...... روبه روم یه شخص قد بلند و چاق که چند جای صورتش بخیه خورده بود دیدم که با لبخنده چندشی بهم زل زده بود......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدنش ترس به وجودم تزریق شد ...... حسابی وحشت کرده بودم ...... خواستم از کنارش رد شم که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:نمیخوای افتخار خوردن یه نوشیدنی رو به من بدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم پیشنهادشو رد کمک که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:براتبرات یه معامله خوبی دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی افکارم بهم ریخته بود.یعنی چه معامله ای میتونه داشته باشه؟..از روی کنجکاوری برگشتم.......یک تای ابروهامو بالا برم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا: میشنوم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص یه خنده چندش اور کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:چقدر عجلولی تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و قهقهه زد........با قهقههش مو به تنم راست شد.............با اخم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:زود حرفتو بزن دوست پسرم منتظرمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند چند که به بیشتر به پوذخند میزد کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:نکنه اونو میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت عرفان اشاره کرد که داشت با یه دختر لوند بگو بخند میکرد.........حسابی عصبی شده بودم.....با کلافگی موهامو دادم کنار و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:حرفتو بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره کرد به صندلی کنار بار و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده:بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هر سختی که بود نشستم .....منتظر بودم که دهن باز کنه .......بعد چند دیقه مکث گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده: من رضا قادری هستم..............برات یه کار خوب سراغ دارم.....پولشم خوبه......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:خلافه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قهقهه چندش اوری کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:چیه؟ نکنه میترسی؟........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نمی دونستم..............شاید بهش اطمینان نداشتم .....هه...وگرنه از پس من هر کاری بر میاد ..........هر چی نباشه بمن میگن دختر ابلیس....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر بهش یه پوزخند زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:ترس.........هه.......خیلی وقته معنیشو نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادر یه تک خنده چندش اور کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:اگه یک نفر بهت حمله کرد چیکار میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم جوابشو چی بدم.........واقعا اگه کسی بهم حمله کرد چیکار میکردم................بخوصوص اگه تو خلاف بیوفتم..........هه کار من دیگه از این حرفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشته..............با تحکم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:فقط از دو چیز مراقبط میکنم........اول رییس دوم خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که خنده چندش اوری میزد واسم دست زد.....با رد خندش که حالا لبخند شده بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:خوشم اومد ازت ...........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم مکث کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:از فردا کارتو شروع میکنی.....فردا ساعت 11صبح بیا به این ادرس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از تو جیبش یه کاغذ در اورد و به سمتم گرفت.... کاغذو ازش گرفتم که گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:بقیه توضیحاتو فردا اومدی ببهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این حرفش از کنارم رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه عرفان خان هنوز منو نشناختی ……حالتو جا میارم ……تاحالا هیچکی نتونسته از زیر دست من نجات پیدا کنه……مگر اینکه حرفه ای تر از من باشه……هر چی نباشه بمن میگن (دختر ابلیس)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هزار مرتبه این اسم تو ذهنم اکو شد یه نگاهی به دستم انداختم ……یه جراحت عمیق ……میسوخت ولی نه به اندازه درد گذشته هام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو توهم مشت کردم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون دستام از لابه لا با فشار من میزد بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو حال خودم بودم که با صدای عرفان به خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان :اوه……عزیزم چیکار کردی با خودت …بده دستتو ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو به طرف خودش گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه کاراش دروغ بود نه دلش میسوخت نه چیز دیگه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواستم دستمو پس بزنم که یه حسی بهم میگفت :نه……نکن……انتقام بگیر…دختر ابلیس هیچوقت از چیزی نمیگذره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره این منم …باید بخاطر کارایی که باهام کرد به سزای اعمالش برسونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لبخند ساختگی زدمو دستمو به طرفش گرفتم… یکم مکث کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:عرفان……عزیزم هیچ دردی به اندازه درد عشق تو واسم سوزناک نییس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجبور بودم اره باید نابودش میکردم اشغال مفت خور کثافت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی میلی بهش لبخند زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین لبخندم باعث شد خودشو ببازه و بهم نزدیک تر بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان:عشقم دستت ناجور داره خون میاد ……بیا بریم بالا دستتو ببندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا دوست نداشتم بهش نزدیک شم ولی این قسمتی از نقشم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوش به دوشش ایستادمو و باهم به سمت بالا رفتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسمت بالا ۵تا اتاق داشت ……با انتخاب من داخل یکی از اتاق ها شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان سریع یه بتادیم و یه پارچه اورد ……اروم مشت دستمو باز کردم …سوزش وحشت ناکی احساس کردم ……ولی به روم نیاوردم …بتادیمو ریخت رو دستم که سوزشش چند برابر شده بود ……پارچه سفیدی که دستشو بودو دور دستم پیچوند ………

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید شروع میکردم ……دستمو بردم سمت صورتشو چونشو بالا اوردم …با چشام نفوذ کردم تو قلبش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو اروم اوردم پایین رو عضلاته خوش فرمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه چندشم میشد ولی اروم اروم نزدیکش شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم انتظار چنین لحظه ای رو نداشت ……بعد چند لحظه اونم نزدیکم میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جیب مخفی گوشه پهلوی لباسم داشتم ……برای اینکه از خودم محافظت کنم توش چاقومو میذاشتم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم دستمو بردم سمت جیبمو چاقو رو در اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام توانم فرو کردم تو شکمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم مزه انتقامو زیر زبونم حس میکردم ……اره این منم ……دختر ابلیس……باید از من ترسید……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار دیگه ام چاقو رو فرو کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشمای مشکیه نافذش اشک جمع شده بود دستشو گذاشته بود جای جراحتش و سعی داشت چیزی بم بگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرفان:چ……چرا…………م……ن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد افتاد رو زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا تو؟معلومه چون عوضیایی مثه تو تقاصشون مرگه مررررررررگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد یه خنده هیستیریکی زدم ……دست خودم نبود ……ولی به این چیزا عادت داشتم ………نباید بزارم چیزی مانعم بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم یه رد خاصی از خودم جا بزارم ………

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پارچه دستمو باز کردم قسمتی که خونی نبود رو.با خون عرفان اغشته کردمو رو ایینه نوشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(دنبالم نگردین…من دختر ابلیسم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نباید کسی منو میدید ……سریع مانتومو پوشیدمو از پله ها رفتم پایین …همه مست بودن…هیچکی متوجهم نشد ……نزدیک در بودم که یکی صدام زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص:سلام خشگله …کجا به این زودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو برگردوندمو یه پوزخند بهش زدم بعد چند لحظه مکث گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:بهتره خودتو جم کنی…حال ندارم بخاطره تو ع…و…ض…ي دردسر بکشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قهقه زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص:تو داری بارادو تهدید میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه باراد به تیریپش میخوره……پسره جذابیه و هیکل ورزیده ای داره ……باید از این حرفا زود تر میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:هر چی میخای فکر کن ……برو دوست دخترات منتظرتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخواست صورتشو برگردونه که از این موقعیت استفاده کردمو در رفتم …خدارشکر تونستم یه اژانس بگیرم…حدودا ساعت ۵صبح بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم خسته بودم هم خوابم میومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو در اوردم……سریع یه دوش ۵دیقه ای گرفتم و از حموم اومدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هکسی رو صدا زدم …بعد از چند دیقه اومد تو اتاقم …شاید احمقانه باشه اما هکسی بهترین دوستمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:هکسی عزیزم دلم واست تنگ شده بود ……بیا بخابیم که خیلی خستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هکسی رو گرفتمو رو تخت گذاشتمش …رفتم سمت کمد لباسام ……یه لباس خواب کوتاه برداشتمو پوشیدم ……حال خشک کردن موهامو نداشتم ……دور حوله پیچوندمو گرفتم خوابیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس خیسی روی صورتم لای درز چشامو باز کردم …هکسی بود …داشت بیدارم میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:ای شیطون بلا بیا بغلم ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر شکمشو گرفتمو بغلش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:ببین هکسی قرار برم یجای مهم پس بچه خوبی باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمو بردم نزدیکشو سرشو بوسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو تخت بلند شدمو به ساعت نگاه کردم ۱۰بود باید ساعت ۱۱به ادرسی که دیشب اون رضاعه داده بود میرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع یه شلوار تنگ مشکی چرم پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کفش مشکی که دوسانت پاشنه داشت همراه یه مانتوی مشکی کوتاه پوشیدم ……رنگ مورد علاقم مشکی بود اره ……مشکی …سمبلی از تاریکی……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه شال مشکی هم ورداشتم گذتشتم سرم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت میز ارایشم رفتم ……یه رژ لب زرشکی که به رنگ مشکی میزد به لبم زدم یه خط چشم و توی چشمم کشیدم بعد پنکک سفید کنندمو برداشتمو به صورتم مالیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم گوشیمو و کیفمو برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت هکسی رفتم ……بوسیدمشو ازش خدافظی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوارماشین لکسوزم شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تو جیبم کاغذو بیرون آوردم و نگاهی بهش انداختم …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یه ساعت تونستم ادرس رو.پیدا کنم…… یه ساختمون خرابه بود …… ماشینو پارک کردمو پیاده شدم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم اروم قدم بر میداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل ساختمون شدم …جای باحال وهيجان انگیزی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کل ساختمونو فرا گرفته بود……اول شک کردم که این همون ادرسه یانه ولی یه حسی بم میگفت همین جاست ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ساختمون پله های اجری میخورد میرفت بالا ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اختیار سمت پله ها رفتم …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسیدم طبقه دوم ……همینجور تو فکر بودم که به یه چیز سفت و محکم برخورد کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:اخ…………هووووی مگه کوری مرتیکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا کردم ……و چشم تو چشم یه نره غول شدم تیپ رسمی زده بود و گوشه گوشش یه بیسیم بود ……یه نگاهی بهم انداختو پوز خند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نره غول:سلام خانوم کوچولو ……اینجا عروسک نمیدن اشتب اومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی عصبی بودم ……ع.و.ض.ی اشغال منو مسخره ميکني ……حالیت میکنم ……توهم هنوز منو نشناختی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند پرنگ تر از خودش زدمو گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:زر مفت نزن یابو علفی …بکش کنار اون تنه لشتووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نره غول:ببین جوجه داری زیاده روی میکنیااا میگیرم زبونتو قيچي ميکنم ……شیر فهم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند تر از خودش داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا :نه خر فهم نشد ……یا میکشی کنار یا بد میبینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی قرمز شده بود ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نره غول:باوشه خودت خاسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون هیکل دیوش اومد سمتم که سری عکساالعمل نشون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی توان داشتم تو پام جمع کردمو محکم زدم وسط پاش که از درد به خودش پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نره غول:دختره ه…ر…ز…ه… ک.ص.اف.ت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفهمیدم چیشد که پامو کشید افتادم زمین ……داشت منو سمت خودش میکشید ……سریع دستمو بردم تو کیفمو چاقو رو در اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو رو تو دستم فشردمو با تمام توانم فرو کردم تو دستش که دادش در اومد ………رفتم بلند شم که با اون دستش منو گرفت و کشید ……لامصب چاقو افتاده بود اونطرف تر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطرافمو نگاه کردم که یه سنگ بزرگ دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگو برداشتمو محکم زدم تو کلش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بیهوش شد……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چند لحظه صدای دست زدن اومد ……بالای سرمو نگاه کردم که رضا رو دیدم که یه لبخند پیروزمندانه ای میزد……یه اخم پرنگ کردم و میخاستم بلند شم که چشمم به یه پسر که حدود 26یا 27سالش بود خورد از پایین نگاش کردم که تیپش رسمی بود یه کت شلوار مشکی پوشیده بود با یه کروات ابی بالا تر اومدم بینی خوش فرم و لبای کوچیکی داشت یکمی بالاتر اومدم که چشمای ابی نافذی داشت که هر دختری رو به خودش جذب میکرد ……سعی کردم نگاهمو از روش بردارمو بلند شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا که در حال خندیدن بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا:الکی نمیگم ازت خوشم اومد ……دختر تو معرکی ……شجاعی…خارقعاده ای تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زمین بلند شدمو با همون اخم پرنگم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا :ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاهی به اون پسره انداختم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به سینه تکیه داده بود به دیوار و یه پوزخند رو لبش بود ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا ولی از پوزخندش متنفر بودم ……پسره احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور داشتم تو ذهنم به پسره فحش میدادم که رضا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا :بیا با آرتا اشنات کنم ………

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایشون بهترین دوست وبهترین قاچاقچی هستن ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالبه……زیاد فک نکنم سن داشته باشه که بخاد بهترین قاچاقچی باشه ……خیره شدم بهش …اون پوزخنده لعنتی از لبش نمی رفت کنار ……یکم رفتم جلو و یه پوزخند پرنگ تر از خودش زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:جدن!………بهش نمیخوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا جرات پیدا کرده بودم …میدونستم اگه اراده کنه هر بلایی میخواد سرم بياره……ولی دیگه چه بلایی……خیلي وقت طعم خوشی یادم رفته ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه اخم غلیظ کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتا:قادری نکنه این جوجه میخاد دستیارم بشه نگو که باورم نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد یه پوزخند زد که خیلی رو اعصابم بود ………لعنتی…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:ولی همین جوجه ازش خیلی کارا بر میاد……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوز خند دیگه زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتا:حتی از پس من!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونستم ………واقعا از پسش بر میام ……ایدا....یادت رفته کی هسی!؟…………تو دختر ابلیسی …………یادت که نرفته ……نه از چیزی میترسی نه چیزی میتونه مانعت بشه ……"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره من دختر ابلیسم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام جرات گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:اره……حتی از پس تو ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه قهقه زد که تو کل ساختمون اکو شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا:هفته بعد بیا جاده ………اونجا یه دشت خالی از انسان …من بهش میگم دره مرگ ……اونجا باهم سنگامونو وا ميکنيم … ………اگه تونستی از پسم بر بیایی اونوقت دست یارم میشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم شرطم اینه ………هم بت ثابت بشه اینکاره نیستی?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی حرصی شده بودم ……پسره احمق چی فکر کرده با خودش…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالشو جا میارم …عوضی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری که تا اون موقع سکوت کرده بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:ارتا جان من تماما بت ایمان دارم فقط از بابت این دختر مطمین نیستم …بادیگارد های من بهترین بادیگاردن بخصوص فربرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه اون بادیگاردی که من بیهوشش کردم اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا:زیاد مطمین نباش قادری ……هیشکی به پای من نمیرسه ……به خصوص این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به من اشاره کرد …خیلی حرصی شده بودم با داد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:ببین خوب گوشاتو باز کن من سر شرطم هستم …درضمن …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند پرنگ زدمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا :هیچکس از زیر دست من نجات پیدا نکرده …با من بازی کردن ینی بازی با مرگ فهمیدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی عصبی شده بود گام برداشت سمتم ……حسابی نزدیکم بود نفسای داغش که از رو عصبانیت بود با صورتم بر خورد میکرد ……دندوناشو از حرص بهم میفشرود ……با همون فشار گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا:هفته بعد وقتی دارم تو دستان خفت میکنم این زرت پرتارو بزن فهمیدی؟ وقتی رفتی اون دنیا تازه میفهمی دنیا دسته کیه …هیچکس جرات نداره بمن توهین کنه تو یه الف بچه دیگه جای خود داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لحنه خودش گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا :پس اینم برای اطلاعات خودت بدون ……بمن میگن دختر ابلیس …روحی شیطانی دارمو جسمم انسانه ……هیچکس از زیر دستم قسر در نرفته …و بگم هیچکسم بم دستور نمیده……هر مانعیم تو راه ببینم …مطمین باش برش میدارم………با من بازی کردن عاقبت بدی داره ……من همجنس شیطانم و خوب تو گول زدن ادما دست دارم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی قرمز شده بود تنها حرفی که زد این بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا :هفته بد مشخص میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد گذاشت رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری یع خنده چندش کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:دختر ……جرعتتو تحسین……هیچکس حق نداره به این تو بگه …خیلی شجاعی…ولی اینو بدون با بد کسی در افتادی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم مکث کردمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:مهم نیس……درضمن من هر کس نیستم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوز خند زدمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:اگه این بد کسیه پس مونده تا منو بشناسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخاست حرف بزنه که حرکت کردم سمت در خروجی ساختمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

…پسره احمق چی فکر کرده با خودش …مگه دخترا نمیتونن از خودشون محافظت کنن ……بهش ثابت میکنم ……کاری نیس از پس من بر نیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم …

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی فکرم درگیر بود بایدیه معلم واسه خودم بگیرم ……باید از پس این جنگ بر بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد چند ساعت که رسیدم خونه ……گوشیمو ورداشتمو به بهترین باشگاه بدن سازی خصوصی زنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص:الو …بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:سلام …من مهراوه هستم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یکم مکث گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:میخام برای یه نبرد اماده شم و به بهترین معلمتون احتیاج دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص:بله بله ما بهترین معلمو در اختیارتون قرار میدیم ……فقط شما فردا یه سر به اینجا بزنید تا درمورد نبردتون کمی بگین که تکنیکای خاص خودشو بهتون بگیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:باشه فردا بغیر از اینکه میام میخام فردا شروع کنم ……این نبرد واسم مهمه و هر چقدرم که باشه هزینه میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص:پس فردا بیاین درخدمتتون باشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا :باشه خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص :خدافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاهی به ساعت انداختم ……۹شب بود ……رفتم سمت هکسی دلم واسش تنگ شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:سلام عشق من بیا پیش من ببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هکسی میو میو کنان اومد سمتم ……شیطان میدونه چقدر من این گربه رو دوست دارم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هکسی رو بقل کردمو به اتفاقای امروز فکر میکردم که خابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح به سختی چشمامو باز کردم ……نور لعنتی دقیقا میخورد تو چشمام ……اروم اروم نیم خیز شدم و کامل چشامو باز کردم به ساعت نگاه کردم ۲بود ……باید ساعت ۴باشگاه میبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع رفتم یه دوش یه ربعی گرفتمو برگشتم ……موهامو با سشوار خشک کردم و رفتم سمت کمد لباسام یه شلوار لی تنگ با یه تونیک مشکی و یه کت چرم مشکی ……یه شال مشکی هم گذاشتم رو سرم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت میز ارایشم رفتم یه رژ لب قرمز زدم و یه خط چشم ……گوشیو کیفمو برداشتم از خونه زدم بیرون ……سوار ماشین شدمو رفتم سمت باشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشینو پارک کردمو پیاده شدم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت باشگاه رفتم …باشگاه بزرگی بود ……شلوغ بود پر از دختر و زن در حال ورزش …دیدم یه اقایی داره میاد سمتم ……هیکل ورزیده ای داشت و قیافه معمولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شخص:سلام من بخشی هستم و شما باید خانم مهراوه باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:بله خوشبختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخشی:خب میخاین خصوصی تدریس ببینین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخشی:پس بیاین با اقای راد اشنا شین ایشون قراره معلم خصوصیتون باشن ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم رفتیم سمت یه اتاق خیلی بزرگ که یه قسمتش وسابل ورزشی داشت …همینجور که داشتم اطرافمو نگاه میکردم چشمم به یه پسره خوش استیل خورد یه شلوار ورزشی مشکی با یه پیراهن ابی پوشیده بود موهای مشکی پر پشتی داشت بینی قلمی تقریبا کوچیک با صورت ۶تیغه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه لبخند جذاب اومد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راد :سلام من مسیح راد هستم و خوشبختتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو اورد سمتم …که باهاش دست دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا :من ایدا مهراوه هستم ……نمیخوام زیاد کشش بدم …هفته بعد یه نبرد دارم میخام خوب تعلیم ببینم هزینشم واسم مهم نیس ……فقط بیا الان شروع کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسیح:باش من مشکلی ندارم اماده باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت رخت کن کتمو در اوردمو کیفمو اویزون کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رخت کن بیرون اومدم و رفتم سمت مسیح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسیح:خوب توی نبرد همیشه باید تمرکز داشته باشی …باید پیشبینی کنی که اون میخاد چه تکنیکی روت سوار کنه بیشتر سعی کن به جاهای حساس طرفت ضربه بزنی مثه چشم…بینی…پشت سر…تاندوم پا و……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو عکساالعمل باید فرز باشی ینی تا طرف خواست مشت بزنی جا خالی بدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطوری داشت توضیح میداد و من با دقت گوش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**********هر روز ساعت ۴ میرفتم باشگاه و ۷برمیگشتم …خیلی چیزا یاد گرفته بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار بود فردا به ادرسی که ارتا داده بود برم ……بعد گرفتن دوش رفتم سمت کمد لباسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مانتوی کوتاه مشکی بایه تاب سفید زیرش ……یه شلوار مشکی جذب هم به همراه شال مشکی پوشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت میز ارایش رفتم و یه رژلب زرشکی تیره یا یه خط چشم زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سویچ ماشینو برداشتمو حرکت کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا ۴۵دیقه تو راه بودم که رسیدم بیرون از جاده که به جنگل میرفت …دقیق که ادرسو نگاه کردم بعد از جنگل یه قسمت تپه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی رسیدم قادری رو دیدم که با اون لبخند چندشش زل زده بود بهم.……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدمو ماشینو قفل کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به قادری کردم که داشت میومد سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:سلام ایدا خانوم حسابی معلومه واسه این نبرد اماده این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد یه قهقهه زد ……ایش لجن زشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:بجای حرف زدن به ارتا بگو شروع کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار این حرفم بهش بر خورد ……حقشه کصافت رذل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادری:الان میگم بیاد پس بگیر حاضر شو تو هم بعد برو اون وسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستشو به وسط تپه اشاره کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه سر تکون دادم که رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانتومو در اوردم و با کش موهامو بستم ……حرکاتمو تو ذهنم مورور میکردم که چشمم به ارتا خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بلوز رکابی مانند ابی که چشمای ابیشو براق تر میکرد …………یه شلوار بلند ورزشی هم پوشیده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور مچ دستش یه پارچه سفید بسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سمتش قدم برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پوزخند زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا:میخوای شروع کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بیا شروع کنیم و تفنگ و از جيب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش برداشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا: بشین صداش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین امری بود که ناخوآگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و تفنگ و گذاشت وسط بر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس تصورم که نبرد تن به تن نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازی راشين رولت یا رولت روسی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی باید وسط یه تفگ ميزاشتي و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک خشاب توش و ميچرخوندي بین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودت و حریف و به هر کدوم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتاد باید تنفنگو بزاره رو شقيقش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنگ اون دنیا خب من که برام مرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهم نیست آب دهنم و قورت دادم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم ارتا با نیشخند نگام ميکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايدا:شروع کن نکنه ميترسي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا:مرگ آرزویه منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه تفاهمي نيشخندي زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا: اون لامصب و بچرخون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام ميلرزيد درست تو یه قدمي مرگ بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقي کشیدم که چرخوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

7تا خشاب میخورد پس هفت بار یا زودتر هميچي معلوم میشد مرگ و زندگي و سرنوشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین بار و چرخند و گذاشت رو شقيقم با پوزخند نگاش میکردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم ترس از چشام میخونه اهميتي ندادم و منتظر موندم تا فرشته مرگ جونمو بگيره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو بستمو منتظر موندم که صدای قهقه ای منو به خودم اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتا:خیلی با جراتی دختر…… با این تریپت فک نمیکردم شجاع باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد یه پوزخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایدا:من از هیچی ترس ندارم بخصوص مرگ ……زندگی من خودش یه نوع مرگه ……دیگه چه جهنم باید قشنگ تر این دنياست واسه من…فقط بگم یاد گرفتم این دنیا هیچکس و هیچ چیز ارزش نداره ……یاد گرفتم ادم خوب وجود نداره……همه فکر منفعته خودشونن……یاد گرقتم واسه هدفم مانع ها رو بر دارممممم و اینم بگم هیچکس جرات نداره بمن دستور بده ……اینو تو گوشت فرو کن من…دختر…ابلیسم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنفگ و گذاشت رو سرم و.. بازم خالی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم و دادم بیرون با حرص یه نیشخند زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بازم چرخوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفنگ چرخید و چرخید و چرخید تا وايستاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا طرف من ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار امروز من رو شانس نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایندفعه شانسم خیلی کمتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم تنفگو برداشتم و گذاشتم رو شقيقم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق کرده بودم مرگ پستي بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت دوست نداشتم انقدر خار و حقیر بمیرم ……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشه رو کشیدم و باز هم خالی بود……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتا بدون هیچ استرسي فقط نگاه میکرد……

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم با لبخند که بیشتر به پوز خند میخورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثله خودش با پوزخند تفنگ و دوباره گذاشتم وسط سرم …این سرنوشت من بود ……اره سر نوشت به گناه کار …سرنوشت یه قاتل ……اره این اقبال منه ……اقبال دختر ابلیس……اخر خطه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ماشه رو کشیدم بازم خالی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفنگ و گذاشتم وسط و خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخوندم بر عکس تصورم به اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوفتاد با نیشخند نگاش کردم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذاشتم دم شقيقش و فشار دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم دردش گرفت و از دردش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لذت بردم دیدم که فقط با لبخند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام ميکنه لبمو بردم نزديکه گوشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و گفتم چه حسی داري عزیزم چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگفت ماشه رو کشیدم و هیچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتفاقی نیافتاد با حالت عصبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشاب و باز کردم و دیدم توش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيچي تیری نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفنگ و پرت کردم و جیغ زدم موش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسو انقدر از مرگ می ترسی تو حتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیاقت مردنم نداری آشغال يدفعه به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم اومدم و دیدم یه گوشه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یور صورتم ميسوزه ارتا صورتش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اورد نزدیک صورتم و گفت ه.ر.ز.ه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفعه آخرت باشه با من اينجوري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف میزنی مگرنه میندازم تو لونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سگا تا شبا با اونا ه.م.خ.و.ا.ب.ي کني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیاقتت خوابیدن با سگه البته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم سگام ازت ایدزی چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگیرن قادري بیا اینو بنداز انفرادی تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببینم باهاش چیکار کنم قادري با اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیکل گندش چشمي و گفت و منو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثه یه گوني سیب زميني کول کرد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انداخت تو صندوق عقب ماشين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست اندازا تمام تنمو داغون کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کاش هرگز وسوسه پیشنهاد اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قادري ل.ج.ن نميشدم حداقلش الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ب.ق.ل عرفان بودم بجايه صندوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب ماشيني که معلوم نیست ناکجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آباد میره پسره ک.ص.ا.ف.ت ع.و.ض.ي به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گفت...کاشکی جوابشو ميدادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنت به من چرا يدفعه لال شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاک بر سرت ایدا همینجوری که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو لعنت میکردم ماشین ترمز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد و محکم کوبیده شدم لعنت بهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ک.ص.ا.ف.ت .قادري در صندوقو باز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد نور میخورد به چشمم قادري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با موهام منو بیرون کشید از درد جیغ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشیدم و فقط،سعی کردم گریه نکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبمو به دندون گرفتم که از شدت درد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاز گرفتم و طعم شور خون تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیچید از گوشه چشم ارتا رو دیدم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره لبخند میزنه لعنت بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مو منو محکم انداخت تو یه جايه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کثیف که بوی تعفن میداد لعنتي پر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرنگ استفاده شده معلومه اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا معتاد میکنن یا معتادا رو ترک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدن گشنم بود تو شکمم انگار پارتي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه انداخته بودن نشستم گوشه دیوار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل سلول از یه تخت اهني با یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملافه کثیف تشکیل شده بود روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوار پر از یادگاری بود یادم باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشينم بخونمشون راستی الان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هکسي داره چیکار میکنه کم کم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام سنگین شد و خوابم برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نکره قادري بلند شدم بی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.