رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم به قلم رویا رستمی
می خوام از دختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختری که کلفت خونه ی مردی شد که تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختری رو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۰ دقیقه
خلاصه رمان:
#کل کلی_عاشقانه
خلاصه اززبان نویسنده:می خوام از دختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختری که کلفت خونه ی مردی شد
که تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه
چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختری رو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه
شخصیتای داستان:
پانیذ17 ساله: دختری آروم که قراره شجاع بشه و بلاخره فریاد بکشه…
رامبد27 ساله:خشن که به نظر میرسه دوست داشتنی نباشه اما اونم یه جا قراره دلش بلرزه…
فصل اول
گوشیش را در دستش فشرد.خوشحالی در تمام وجوش به رقص آمده بود.نگاهی به کارنامه اش انداخت.معدل بیست جرعه ی لبخند را مرتب بر لبش تازه می کرد.
بدون معطلی شماره را گرفت.فقط دو بوق خورد که صدای خسته ی رضا در گوشی طنین انداز شد:
-سلام جان من...سلام پانیذم..خوبی؟
شوق در رگ هایش دوید.عاشق رضا بود.او را می پرستید.کوه هم مانند او پشت نبود که او بود!
-سلام عموجون،خوبین؟ کی می رسین خونه؟
صدای بی حال رضا خستگی را در تن پانیذ هم زنده می کرد.
-خوبم دختر قشنگم،تو راهم.نمی دونم دقیق کی می رسم.
پانیذ دلخور گفت:نمی شد با هواپیما برین نه با ماشین؟
-من عاشق رانندگیم.بعدم شیطون تو که می دونی چرا با هواپیما نمیرم.
لبخند تازه کرد روحش را! رضا تا مجبور نمی شد سوار هواپیما نمی شد.ترس در سلولهایش می دوید وقتی هواپیما بی رحمانه اوج می گرفت.مرد گنده می ترسید و پانیذ را به خنده ای شیطانی وا می داشت.
-دخترکم صدات خوشحاله،بگو ببینم چه خبری برام داری؟
شوق پرواز کرد و روی شانه های پانیذ نشست.
-عمو معدلم بیست شد.اینم دیپلمم.حالا قول شما چی میشه؟
صدایی غیر از صدای رضا با تمسخر گفت:باز تو از فرصت استفاده کردی برا بابام خودشیرینی کنی؟
بی رحمی کلماتش شلاق می شد بر پیکر دختر جوان!
پانیذ برگشت.رامبد بود.تنها پسر و بهتر می شد گفت تنها فرزند رضا.پسری که انگار قسم خورده بود فقط بیازارد دل این دختر یتیم و رنج دیده را!
پانیذ به سویش برگشت.همیشه از او می ترسید.در عین اینکه احساس متفاوتی به او داشت.حسی درگیر عشق و ترس!
رامبد با لحن بدی گفت:بابام پشت گوشی مرد جوابشو بده.زل نزن به من، دیوانه!
گوش داد به صدایی خسته ایی که خوش آهنگترین صدای عالم بود.
-من سرقولم هستم دختر خوشگلم.ویلون شما آماده اس.تا چند روز دیگه با پست میاد برات.
پانیذ بدون توجه به مردی که دست به سینه نگاهش می کرد با هیجان گفت:راس میگین عمو؟
صدای رضا ملودی شد در پوزخند صداردار رامبد:بله عزیزم..برات گذاشتم....
جمله اش تمام نشده بود که صدای وحشتناک کوبیدن چیزی به گوش رسید.پانیذ با وحشت فریاد کشید:
-عمو؟ عمو جون؟
هیچ صدایی به غیر صداهای عجیب و غریبی که بی شک مانند صدای تصادف بود به گوش نرسید.رامبد با عجله به سویش هجوم آورد. وحشیانه گوشی را از دستش
گرفت و چندین بار پشت سر هم پدرش را صدا زد.اما هیچ صدایی برای دلخوشیش هم به گوش نرسید.رامبد با چشمانی به خون نشسته زیر لب گفت:
-خدا به داد برسه.
به سوی پانیذ که بغض کرده و ترسیده در خود مچاله شده بود برگشت و با تهدید گفت:
-به خداوندی خدا اگه بلایی سر بابام اومده باشه زنده ات نمی زارم.
گفت و گوشی را روی سینه ی پانیذ پرت کرد و با عجله پالتویش را برداشت و از خانه بیرون زد.استرس و نگرانی غول شد روی پانیذ چمبره زد.با دستانی لرزان
که دور گوشیش حلقه شده بود به اتاقش رفت.بدون آنکه لباسهایش را درآورد منتظر خبری از رامبد شد.نمی دانست دقیقا چند ساعت است که خشک نشسته
بود و منتظر شده بود، تا بلاخره صدای مردی که خود را ناتوان و رنجور روی پله ها می کشید توجه اش را جلب کرد.بدون آنکه فکر کند که در اتاق ماندنش بهتر
از هزار بار دیدار عذاب آور رامبد است با عجله گوشی را روی تخت رها کرد و از اتاق بیرون رفت.چشمش به رامبد افتاد.این مرد 27 ساله خورد شده بود.
ناتوانی از خبر هولناکی که روی دوشش سنگینی می کرد او را زمین زده کرده بود...صدای در اتاق آشنایی توجه اش را جلب کرد سر بلند کرد.نگاهش به دختری
افتاد که با نگرانی مرتب با انگشتان دستش کشتی می گرفت و استرس در چشمانش دو دو می زد.چشمانش به سرخی گل سرخ بود.خشم در چهره اش نشست.
با بی رحمی به سوی دخترک آمد و مرتب می گفت:عوضی بهت گفتم اگه بلایی سر بابام بیاد زنده ات نمی زارم،بابام مرد بی وجدان،مرد!
حرف هایش پتک شد بر سر پانیذ!
اما دردی که در موهایش پیچید غافلگیرش کرد.رامبد 27 ساله با بی رحمی دست در موهای سیاه دختر جوان انداخته بود و با تمام قدرت او را به سوی اتاق می کشاند.
پانیذ از درد ناله کرد و گفت:رامبد،چی شده؟
رامبد با خشونت در اتاق را باز کرد او را به داخل هل داد و گفت:می خوام انتقام این چند سالو ازت بگیرم.دزد بابام بودی حالا قاتلشم شدی با تلفن زدنت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربند چرم اصلش را از کمر باز کرد.در اتاق را بست.کلید را در اتاق چرخاند همین که مطمئن شد قفل شده به سوی پانیذ ترسیده و گیج از همه ی این حرف ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خشونت ها رفت.اولین کمربند که بر تن نحیف پانیذ پایین آمد جیغ دردناک دختر جوان بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توروخدا رامبد.مگه من چیکار کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی روی لب رامبد نشست و گفت:خالی نمی شم با این ضربه ها.مامانت زندگی مامانمو گرفت،و تو زندگی منو.می خوام تقاصش رو پس بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربند بعدی که بالا رفت پانیذ دستش را سپر صورتش کرد و خود را گوشه ی اتاق مچاله کرد.رامبد بی رحمانه کمربند را بر پیکر دختر جوان فرو می آورد و بد و بیراه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گفت.آنقدر عصبانی و ناراحت بود که حتی اگر واقعا رضا هم زنده می شد و می آمد نمی توانست او را محار کند.پانیذ بی حال به دیوار تکیه داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی دیگر نای پنهان کردن صورتش را در زیر ضربات پی در پی رامبد را هم نداشت.اما رامبد هنوز هم تشنه انتقام بود.با اینکه حال خراب پانیذ 17 ساله را می دید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم دست بردار نبود.با خشم غرید:خودتو به موش مردگی نزن عجوزه،با همین کارات بابامو خام کردی که منو نمی دید اما قربون صدقه ی تو می رفت.ازت متنفر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم.اما دیگه کسی نیست که ازت حمایت کنه.نابودت می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دراز کرد موهای پانیذ را دور دستش پیچید و او را از روی زمین بلند کرد.پانیذ با درد زیاد بلند شد اما نه جیغی کشید نه حرفی زد.انگار اصوات در گلویش گم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده بود.رامبد محکم چانه اش را گرفت و گفت:می خوام ببینم چقد تحمل درد رو داری؟ یادته وقتی تو عوضی بخاطر یکی از اسباب بازیای من گریه کردی بابام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونو بزور ازم گرفت داداش به تو؟ اون منو بخاطر تو کتک می زد.حالا چطوره تو طعمشونو بچشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت و سیلی محکمی در گوش پانیذ نهاد.جوری که از دماغ او خون غلیظی پایین آمد.فریاد کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درد داشت آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک های پانیذ روان شد.این رامبد را نمی شناخت.اصلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد نفرت انگیزی که فریاد می کشید تا ابهت مردانه اش را به رخ دختری 17 ساله بکشاند مرد نبود.نامردانه می کوفت بر تنی که جای نوازش های پدرانه ی رضایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود که عاشق این دردانه بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد ناجوانمردانه با مشت به پهلوی او کوفت و با شدت او را به سمت دیوار هل داد.پانیذ بدون آنکه حتی یک لحظه هم بتواند خود را حفظ کند سرش محکم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوار برخورد و خون چون آبشار در زیر موهای شب رنگش فواره زد.اما اینقدر خوش شانس بود که بیهوش شود و متوجه درد وحشتناکش نشود.رامبد بدون آنکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلش به حال این دختر زیبا و معصوم بسوزد لگدی به پهلوی او زد و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سگ جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربندش را از روی زمین برداشت.در حالی که نگاهش به او دوخته شده بود کمربندش را بست و از اتاق بیرون رفت.بلند صدا زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نادیا،سپیده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندین بار صدا در گلویش بلند شد تا آن دو دختر جوان که جز مستخدم های خانه بودند سراسیمه به سویش آمدند و گفتند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله آقا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برین پانیذو ببرین بیمارستان.سریع هم برگردین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادیا با دین قیافه ی برزخی رامبد چیزی نگفت سقلمه ایی به پهلوی سپیده زد و به سرعت به اتاق پانیذ رفتند.رامبد پریشان به اتاق خود رفت و خبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوت پدرش را به همگی داد.هر چند زیاد برایش مهم نبود.چون رضا به شخصه برای پانیذ پدر بود تا او!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای مرگ پدرش ناراحت بود اما نه آنقدر که از درون بپاشد.شاید ناراحتیش اندازه ی ناراحتی برای شوهر خاله اش می شد.چقدر اندازه ی ناراحتیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم بود اما انتقامش از تن نحیف آن دختر زیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تختش دراز نشده بود که صدای در بلند شد.می دانست الان همه ی اقوام می رسند.دستی به صورتش کشید.موهای ژولیده اش را مرتب کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق بیرون آمد.اما با نادیا مواجهه شد که دستپاچه بود.با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو که هنوز اینجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادیا با ترس گفت:آقا خانوم خیلی حالشون بده.نمی دونیم چطور ببریمش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد فریاد کشید:اون دیگه خانوم خونه نیست.برو کامی رو صدا بزن بیاد ببرش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنادیا با ترس و لرز به سوی راننده که در اتاقت کوچکی در کنار پارکینگ زندگی می کرد رفت.رامبد خود هم به سوی آیفون رفت.بی توجه به اینکه چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی دم در است دکمه را فشرد تا در باز شود. صدای قدمهای کامران (کامی) توجه اش را جلب کرد، برگشت با همان اخمش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از در پشتی ببرش،نمی خوام کسی اینجوری ببینش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم اول:نباید کسی دلش برای پانیذ می سوخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران سر تکان داد و رفت.از پنجره به بیرون خیره شد.دو ماشین پشت سر هم داخل شد.از ماشین ها فهمید که عمه هایش آمده اند.پوزخندی روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هایش نشست.به پیشواز نرفت.دلیلش را می دانست اما حالا آقای خانه بود چرا می رفت پیشواز کسانی که مادرش را متهم کرده بودند، مادری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه مادری نکرد اما باز هم مادر بود....کامران را دید در حالی که تن بی جان پانیذ در آغوشش بود از پله ها سرازیر شد و از آشپزخانه به سوی در پشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط رفت.خیالش راحت شد کسی او را نمی بیند تا دل بسوزاند بر آن دختر بی پدر و مادر را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون آنکه برگردد صدای در را شنید که باز شد و جیغ های پی در پی عمه هایش که همه ی آرامشش را بهم ریخت.رباب عمه ی بزرگش به سوی رامبد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت محبت آمیز که به نظر او ریاگرانه بود او را در آغوش کشید و گفت:عمه برات بمیره که بی پدر شدی....قربونت برم.داغ دار شدیم.آخ داداشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداداش گلم.رضا جون.کجایی ببینی پسرت تنها شده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرباب ادامه می داد رامبد بی احساس فقط ضربات ملایمی به پشت عمه ی چاقش می زد.در عین اینکه پدرش را دوست داشت اما از او متنفر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرباب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه از او جدا شد نوبت عمه ی دیگرش شد.به نظر مسخره می رسید چون هر دو عین طوطی یک حرف را تکرار می کردند.ما ناگهان رباب تکانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود داد و گفت:پس پانیذ کجاس؟ چرا نیومد پیش ما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد بی حوصله با اخم های درهم کشیده گفت:بیمارستانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرحیمه (عمه ی کوچک رامبد)با تعجب گفت:مگه اونم همراه رضا بوده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد به این همه خوش خیالی عمه هایش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی عمه هایش هم این دختر یتیم را دوست داشتند و او سهمش از دوست داشتن گفتن تو پسر نازینی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چقدر حرف پشت این جمله ی کوتاه خبری بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما حالا باید ضربه ها را پی در پی وارد می کرد، با همان جدیت و اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من زدمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمان به اشک نشسته ی دو زن میانسال گرد شد از این بی شرمی برادرزاده شان.یوسف(شوهر رباب) کمی جابه جا شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پسرم چیکار کردی متوجه نشدیم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر هم داغدار بودند.همه چیزشان ریاکارانه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من زدمش چون باعث مرگ بابا اونه.اون لعنتی که همتون نگرانشین.خانوم تو حین رانندگی زنگ زده به بابا حواس بابا پرت شد تصادف کرد.مسئول مرگ بابا اونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونوقت شما براش دل می سوزونین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشک انداخت در دل این قوم اصلا کار سختی نبود.و چقدر زود شک کردند به دختر ساده و بی آزاری که تنها کارش خنداندن دل رضایی دوست داشتنی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرباب تند با دست به صورتش کوفت و گفت:خدا مرگم بده دختره زلیل مرده چیکار کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرحیمه با اخم و نیش گفت:همش تقصیر رضا بود.از بس بهش پرو بال داده آخرشم دختره بی کسو کار کشتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی روی لب های رامبد نشست.کارش را کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم دوم:از چشم انداختن پانیذ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموفق شد.حالا دگر پچ پچ عمه هایش از پانیذ بود نه مرگ رضایی دوست داشتنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دانست همین که پانیذ را مقصر جلوه بدهد همه چیز حل می شود.چون عمه هایش در کلاغ بودن دست حتی خود کلاغ را هم بسته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دوخت به شیشه ی بی رنگ و حیاط تاریک را نگریست که حضور کسی را کنارش حس کرد.این بوی سحرآمیز را خوب می شناخت.مغرور این قوم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری از جنس بلند پروازی، از جنس غرور، از جنس زیبایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون آنکه برگردد گفت:به نظر مضحک میاد نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا (دختر رباب) مانند رامبد نگاه به شیشه ی بی رنگ دوخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه چندان،هر چند به نظر میاد زیادم از این اتفاق ناراحت نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد به سویش برگشت.این دختر نگاهش هم مغرورانه بود.پوزخندی روی لبش نشست.زمزمه آمیز گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چی میدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا جسورانه نگاهش را در التهاب آن دو چشم روشن ریخت و گفت:همه چی و هیچی نمی دونم.علاقه ایی هم به دونستن ندارم.اما یه ذره ناراحت بودن برای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل کسایی که میان بد نیست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد دوباره به سوی پنجره برگشت.نگاهش به در ثابت بود که مرتب عزادار که نه مهمان داخل می شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من ناراحتم.اندازه همه ی دنیا..رضا پدر نبود برام اما بودش.من دلخوش بودم به بودنش به داشتنش اما رفت....نمی فهمی چی میگم؟ من داغونم اما اشکی ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بریزم.سرخوش نیستم اما نمی تونم خونسردی صورتمو تغییر بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا سر تکان داد و گفت:رضا پدر نبود اما عزیز کرده داشت، چرا داری از اون حق نداشته ی پدریتو می گیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با خود فکر کرد که قدم دومش برای زیبا کارساز نبوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد بی تفاوت گفت:من پدر نداشتم چون پدرم عاشق مادر این دختر بود هر چند هیچ وقت نتونست به مرادش برسه اما دخترش تونست اونو تصاحب کنه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی پدر نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با تاسف گفت:تو یه بچه ایی رامبد.متاسفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد نگاه برگرفت از پنجره و به زیبای مغرور دوخت که از کنارش رفت.زمانی داشتن این دختر آرزویش بود اما حالا؟ شاید با به ارث بردن این ثروت عظیم باید کمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر فکرهایش تجدید نظر می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قبر خیره شد.مردم مرتب برای تسلیت می آمدند و می رفتند.چقدر رضا دوست و آشنا داشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه گرفت از قبر به دختری که روی قبر خیمه زده بود و با ترس و سرگردانی فقط نگاه می چرخاند اما نه حرفی می زد نه گریه می کرد.شاید چند روز از آن شب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با تمام عصبانیت بر سر پانیذ آوار شده بود نمی گذشت اما در تمام طول این چند روز این دختر نه گریه کرد و نه حرفی زد و رامبد جوان متعجب بود نه متاسف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش هنوز هم باندپیچی بود و جای کبودی ها روی دست ها و صورتش دل می سوزاند برایش اما...نه رحمی در چهره ی این جوان گستاخ بود نه مهربانی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غیظ نگاه از پانیذ گرفت و سرگرم جواب دادن به تسلیت های مردم شد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما پانیذ متحیر بود.این اتفاقات را باور نداشت.بعد از آن شب کذایی که رامبد بی رحمانه به جانش افتاده بود انگار قدرت آوایش را از دست داده بود چون اصلا یک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلمه هم نمی توانست حرف بزند. و گریه هایی که روزی آب می کرد دل رضای دوست داشتنی را، حالا یک قطره هم پایین نمی آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صداهایی که به قصد آزارش پچ پچ می شد در گوش دیگران!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغصه در دلش کوه می شد، قد می کشید تا آسمان چون درخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه بر گرفت از این نامرامی هایی که خون او را می خواستند در جام نفرتشان بنوشند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی خاک سرد که تن رضای دوست داشتنی را در خود بلعیده بود دست کشید و بدون آنکه صدایش بالا بیاید در دل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چقد زود رفتی عمو جون، ببین اینایی که براشون پانیذ دختر خوب عمو رضا بود حالا چطور دارن نگام می کنن؟ ببین چشماشون که نفرت داره، عمو من چیکار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم غیر از زندگی کردن؟ فقط خواستم شاد بمونم، کار بدی بود؟ حق نبود؟ تن و بدن کبودمو ببین.شکایت ندارم از کسی که مهرشو دارم.اما حقم نبود، بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوونه ام که دوسش دارم وقتی ازم متنفره آره؟ خب تربیت شده ی شمام.می بخشم زود. اما اینم ببخشم؟ تن کبودمو؟ صورت داغونمو؟ سر شکسته مو؟ صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفته مو؟ اشکایی که دیگه نمی باره رو؟عمو دلتنگتونم، چرا رفتین؟ به خدا دق می کنم تو این خونه، تنهام عمو، تنهام.تو این قومی که نمی دونم چه خوابی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام دیدن تنهام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مردی شیک پوش و میانسال که مانند کالای مفاخر نگاهش می کرد بدجور آزارش می داد.خنده دار بود میان آن هم نفرت این نگاه خریدارانه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس دستی که گرمیش مرحم تن رنجورش شد نگاه داغ دیده اش را به از خاک سرد گرفت و به کسی که بالای سرش ایستاده بود، دوخت.زیبا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر مغرور و صد البته مهربان این قوم! کسی که همه به تکبر و غرور می شناختنش و کسی جز پانیذ ندید و نفهمید دل این دختر چقدر بزرگ و مهربان است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر که داغ عشقش اگه سر به رسوایی می نهاد گوش فلک را کر می کرد و او مهر کوبید به دل و دهان تا سر نرود این صبر ایوبی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با لبخندی محو گفت:پاشو همه دارن جمع می کنن میرن خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی صدایش بالا نمی آمد که حرف بزند چه می گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا گفت:پانیذ صدامو می شنوی؟ با توام پاشو دختر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ بلند شد.پشت مانتوی سیاهش را تکاند.سرش گیج می رفت.هنوز جای که سرش به دیوار خورد درد می کرد.اما آخ گفت هم حرام بود برای این قوم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا زیر بازویش را گرفت و گفت:هنوز درد داری آره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ سکوت کرد.حرف می زد؟ مگر آوایی از گلویش بیرون می آمد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا گفت:پانیذ چت شده؟ چرا حرف نمی زنی؟ الان سه روزه که هیچ حرفی نزدی ، یه قطره اشک نریختی؟ حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب نبود.اصلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم هایش سست بود که صدای رباب گوشش را پر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زیبا مامان بیا دیگه، چیه چسپیدی به این؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین شد آن پانیذهایی که تا رضای دوست داشتنی بود گوهر گوهر از دهانشان می ریخت.پانیذ مساوی با این!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل شکستن هنر فراگیری شده بود.کاش او هم بلد بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا اخم کرد به مادرش.کاش درک می کرد مادرش این دختر تنها شده ی رنجور را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا بی اهمیت به حرف مادرش پانیذ را به سوی هاچ بک آبی رنگش برد.با احتیاط او را سوار ماشین کرد.خم شد کمربندش را زد و خود پشت فرمان نشست و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت کرد.زیبا گفت:حیف خودم خونه ندارم و گرنه حتما می بردمت پیش خودم از دست اینا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق داشتند اینا به قول زیبا.حق داشتند نپذیرند یتیم بزرگ کرده ی رضا را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا باز سکوت کش آمده را شکست و گفت:ساکتی، پانیذ چت شده؟ حرف بزن دختر، دق دادی منو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه می گفت؟ آخر به کجا فریاد می کشید که نمی توانست حرف بزند.زبانش بند آمده بود.از ترس.از ترس کمربند رامبد، از ترس نگاه های نفرت انگیزش، از ترس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف های زجرآورش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام از روی داشبورد ماشین کاغذ مچاله شده ایی را برداشت و با اشاره به زیبا فهماند که خودکار می خواهد.زیبا متحیر ماشین را کناری زد و از کیفش که صندلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب پرت شده بود خودکاری برداشت و به دست پانیذ داد.پانیذ نوشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی تونم حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاعذ را جلوی زیبا گرفت و زیبا ترسیده از نوشته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی گفتی؟ شوخیت گرفته تو این هیرو ویری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ تند تند سرش را تکان داد و دوباره نوشت:هر کاری می کنم صدام بالا نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با عصبانیت فریاد کشید و گفت:تقصیر اون گاو وحشیه.زبونت بند اومده از ترس.ای خدا اینو کجای دلم بزارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ نگاهش را به بیرون دوخت.غصه نداشت.عادت می کرد.به خیلی چیزها، خیلی حرف ها، خیلی کارها، لال شدن که مهم نبود، بود؟ بله بود.مهم بود اما چه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کرد؟ مردی که تا سر حد مرگ کتکش زده بود او را برای باز شدن صدایش به دکتر می برد؟ نه نمی برد.شاید برای آنکه لقب قاتل را حمل نکند بعد از آن کتک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگبار راهی بیمارستانش کرد.شاید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا رساندش و برای اینکه رامبد را با همه ی سنگدلیش نبیند رفت.پانیذ زیر نگاه های سنگین کسانی که انگار بارکش نفرت شده بودند خود را به اتاقش پرت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیق نمی دانست چقدر مانده بود که صدای در اتاقش بلند شد.بلند شد و در را باز کرد.نادیا بود.با لبخندی مهربان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا رامبد گفت برین اتاقش کارتون داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز خانم خانه بود که نادیا با محبت حرف می زد؟ شاید بود و شاید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را تکان داد و از اتاقش بیرون آمد و یکراست به اتاق رامبد رفت.نمی ترسید از این جوان پر زور که مردی نمی کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در اتاق که رسید با احترام در زد.رضا چقدر خوب تربیت کرده بود این پرنسس زیبا را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای رامبد طنین انداز شد.داخل شد و در را بست اما از کنار در اتاق تکان نخورد.رامبد روی مبل تک نفره ی چرمش نشسته بود و کتابی را مطالعه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کرد و پانیذ را دید.کتاب را بست و گفت:بیا جلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو آمد دقیقا روبرویش ایستاد.رامبد براندازش کرد و با بی رحمی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو دیگه دختر این خونه نیستی، اصلا هیچی نیستی به جز یه سربار.اما خب من که نمی خوام تن بابام تو گور بلرزه، پس می تونی هنوز اینجا باشی و آواره خیابونا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشی اما....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد.دوری، دور پانیذ زد.روبرویش ایستاد و گفت:پیشنهادم بهتر از کارتون خوابی و یا شایدم فا*حشه شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبش گرفت.صدای شکستن چیزی غریب را در قلبش شنید.خودخواهی در چه حد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با پوزخند گفت:کلفت این خونه بودن چطوره؟ بهتر از اینایی که گفتم نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ نگاهش کرد.از مهر او گفت..از مردی که دوستش داشت.اما هنوز هم مهرش وام دار قلبش بود؟ شاید جوابش کم کم نه باشد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد روی مبل نشست و با جدیت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میشی یکی مثله نادیا.دیگه دختر این خونه نیستی.رضا،عموی دوست داشتنیت رفت.حالا اینقد تنها و بدبخت شدی که موندنتم اجباریه.. میری پیش نادیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس فرم میگیری و می شی کلفت.خب بهترش اینه پیش خدمت...وظیفه ات تو این خونه اینه:به من می رسی.هر روز اتاقمو تمیز می کنی.هر شب سر ساعت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir10 برام قهوه و شکر میاری.تو که می دونی عادت دارم.حمومو آماده می کنی.لباسامو می شوری و اتو می کنی و خلاصه اینکه به کارای شخصی من می رسی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر وقتم نیستم به دخترا کمک می کنی....در ضمن درس خوندن تعطیل. تا همین دیپلمم بسه یه کلفته. پاتم از این خونه بیرون نمی زاری.اگه ببینمت بیرون از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین خونه می کشمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش را به پانیذ دوخت و گفت:فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمید.این زندگی جدید مبارکش باد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق عمو رضا کلفت پسرش شد.زندانی رامبدش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد جری از این سکوت طولانی با اخم و عصبانیت داد زد :فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ بی روح نگاهش کرد و سرش را تکان داد.رامبد با حرص بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوای منو عصبانی کنی؟ دلت هوس نرمش تنتو کرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ فقط نگاهش کرد.عجیب بود این آرامشش.نمی ترسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با خشم پنجه در موهای پانیذ کشید و آن آبشار شب رنگ را کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا جواب نمی دی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ از درد چهره اش جمع شد.موهایی قسمتی که زخم بود پوست سرش را می سوزاند.چطور می گفت نمی توانم صدایی را که خفه کرده ایی را آوا کنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب دهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با خشم سیلی محکمی به صورتش نواخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوای با من لج کنی آره؟ حرف نمی زنی..باشه نشونت میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربند کشید.این قلدر چاله میدانی که از یک بی سواد هم کمتر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوفت بر تن دختری که حتی نتوانست آه بکشد اما درد کشید.ناله نکرد اما کمربند چشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنقدر کوفت تا پانیذ بی جان کف اتاق افتاد.جای زخمش خونریزی کرده بود.رامبد با بی رحمی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حقته بمیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل نشست.کمربند را پرت کرد و سرش را با دستانش گرفت.با فکر محمد دوستش گوشی را برداشت.به او زنگ زد و گفت که خودش را زود برساند.نم ساعت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم طول نکشید که محمد جلویش بود و با حیرت به تن بی جان پانیذ خیره شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با عصبانیت گفت:چه غلطی کردی رامبد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جمعش کن ببرش اتاقش اگه می تونی زخمشو ببند.خونریزی کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با خشم گفت:روانی.این دختر فقط 17 سالشه چرا این کارو باهاش می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد فریاد کشید:ببرش تا نکشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد او را در آغوش کشید و از اتاق بیرون رفت.رامبد کلافه لبه ی پنجره ایستاد و به شب پر ستاره نگاه کرد و زیر لب گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا تو منو به این نفرت کشوندی.تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید حدود یک ساعت طول کشید تا محمد داخل شد.با صدایی گرفته ایی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا کتکش زدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جوابمو نداد.می خواست لجمو دربیاره.مثله بچگیش.اون موقع نمی تونستم کاری کنم چون سنگر محکمی داشت اما الان تنهاس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تف تو غیرتت بیا رامبد.رو یه دختر تنها و یتیم دست بلند می کنی؟ مردونگیت اینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-محمد بی خیال نصیحت شو که الان اصلا وقتش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد به سویش رفت به شدت او را به سوی خود برگرداند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دِ آخه لعنتی تو جوری این دختر دفعه اول زدی و ترسوندیش که زبونش بند اومد.نمی تونه حرف بزنه احمق.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد متعجب نگاهش کرد و گفت:چی میگی تو؟ خل شدی؟ داره ادا میاره باور کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد نفس عمیقی کشید تا آرام شود اما فایده ایی نداشت. نگاهش زخمی از این بی عاطفگی دوستش را به او دوخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انصاف داشته باش مرد، اسم تورم میشه گذاشت مرد؟ لامصب اون دختر 10 سال از تو کوچکتره، جای خواهر نداشتته، چرا اینکارو باهاش می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با اخم گفت:دوستمی درست، داداشمی درست اما حق نداری تو زندگی من دخالت کنی.همین که اومدی ممنون.لازم نیست بمونی می تونی بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی منطق بودن ریشه دوانده بود در پیکرش؛انگار نه انگار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با تاسف سرش را تکان داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میرم اما این می خوام حالیت بشه اون دختر قدرت تکلمشو از دست داده، خودمونی ترش اینه که به لطف زهر چشم تو لال شده....بهتر برای اینکه صداشو بشنوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست هرزتو دیگه روش بلند نکنی، چون صداش دیگه بالا نمیاد به اصطلاح مرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنایه اش سنگین و غضب آلود بود.اما دل این به قول محمد به اصطلاح مرد سیاه بود.سیاه تر از شب های اول قبر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد آخرین نگاه هایش را حواله اش کرد از در اتاقش بیرون زد.رامبد تکیه داد به پنجره و به بیرون خیره شد.زیادی تند رفته بود؟ هنوز هم نه در ذهنش جولان می داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم بخاطر این دختر از دست رضا کتک نخورده بود.رضایی که تا وقتی پانیذی نبود قربان صدقه اش می رفت و شانه اش تاب نرمی می شد که سواریش شیرین ترین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین دنیا بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدزدید این دختر همه ی لحظه هایی که در رویایش داشت و جامه ی حقیقت نپوشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد زیر لب گفت:هیچ کدومتون درد بی کسی منو نچشیدین که حالا دایه بهتر از مادر شدین برا این دختر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه کسی نمی دانست پدرش فقط قصه گوی شب های پانیذ بود، پرستار تب کردن های پانیذ بود؛ والدین مدرسه روی پانیذ بود، نوازشگر پانیذ بود...پدرش همه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکس پانیذ بود و رامبد فقط پسر نازینی بود که طلاق گرفت تا برود از دست مردی که عاشق مادر پانیذ بود.همه چیز و همه کس پانیذ بود و رامبد....پسری تنها با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای اتاقش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حالا تلافی همه ی دردهایش بر سر این دختر گناه بود؟ نه نبود..اصلا نبود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با دیدن قیافه ی داغان پانیذ جا خورد.وحشت زده به سویش هجوم آورد.دخترک بیچاره روی تخت دراز کشیده بود چشمانش روی هم بود.زیبا لبه ی تخت نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست روی پیشانی او کشید که پانیذ از درد چهره اش جمع شد.چشمانش را باز کرد از دیدن زیبای نگران لبخند زد.زیبا با خشم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوباره رامبد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ فقط لبخندش را تکرار کرد.زیبا با اخم گفت:جاییت درد می کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ دستش را روی سرش کشید و به او فهماند که سرش درد می کند.زیبا با دلسوزی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حیوون، یه ذره رحم و مروت نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ نیم خیز شد که از درد بدنش صدای خفه ایی شبیه آه از گلویش خارج شد.زیبا دستپاچه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالت خوب نیست دراز بکش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ سرش را تکان داد و اشاره کرد که کاغذ و قلم به او دهد.زیبا بعد از دیروز یادش رفته بود که این پانیذ کوچک رضای دوست داشتنی دیگر نمی تواند حرف بزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبش سوخت از این یادآوری دردناک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کیفش دفترچه ی کوچکی به همراه خودکار آبی در آورد و به دست پانیذ داد،پانیذ روی کاغذ چیزی نوشت و به دست زیبا داد.زیبا خواند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"باید برم تو اتاق پیش نادیا اینا.من دیگه اینجا شدم پیش خدمت مخصوصش."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا ابرو درهم کشید و بلند شد و گفت:این پسره دیگه شورشو درآورده.باهاش حرف دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ غمگین لبخند زد.چه کاری ساخته بود وقتی این مرد به تمام معنای نامرد تبر می کوفت بر پیکرش تا نابودش کند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با اخم گفت:همین جا باش تا برگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر این روزها حالش وخیم و اسف بار بود که دختر مغرور قوم دلسوزش شده بود.دختری که فخر می فروخت اما حالا فرشته وار به این آسیب رسیده از دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطان به وجود نشسته ی رامبد کمک می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا از اتاق بیرون رفت و با قدم هایی محکم و پر شتاب به اتاق ته راهرو که متعلق به رامبد بود رفت.فقط دو بار بر در کوفت و بدون اجازه یا با اجازه داخل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد خیره از پنجره بیرون را نگاه می کرد.پوزخندی تلخ روی لب های زیبا نشست.صدایش مانند ناقوس مرگ در گوش رامبد طنین انداز شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط می خوام همین الان این وحشی بازیتو برام توجیح کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا پوزخند بر روی لب های بسته ی رامبد نشست.به سوی زیبای طلبکار برگشت.نگاه سوزانش را به چشمان سرد و مغرور او دوخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توجیحی ندارم.هر جوری که دوس داشته باشم با خدمه م رفتار می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ ممتدی گوش زیبا را آزار داد.با حیرت گفت:خدمه؟! عوضی که نشنیدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سمت جدیده، بهتر از آوارگی نبود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با خشم غرید: لعنتی تا کجا داری پیش میری؟ خورد کردی این دخترو، دیگه چی از جونش می خوای؟ بس نبود اون همه تحقیر و کتک که حالا با افتخار کلفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودنشو به رخ می کشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با خشم فریاد کشید:تو چی می دونی که اومدی منو امر و نهی می کنی؟ تو زندگی نکبت من بودی که حالا کاسه ی داغتر از آش شدی؟....نه نبودی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینی همین دختر با مادرش زندگی منو به گند کشیدن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انتقام گذشته رو گرفتن آرومت می کنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد مانند دیوانه ها قهقه زد و گفت:تشنه ترم می کنه برای زجر دادنش.راضیم می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا به او نزدیک شد.نگاهش را بخیه زد به نگاه پر از التهاب رامبد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خسته میشی...دست بردار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با اخم گفت:بشنو و بعد قضاوت کن دختر عمه....زوده که فکر کنی من حالا حالا خسته میشم.....بیا شاید گوش شنیدن داشته باشی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل چرمش نشست.زیبا را دعوت به نشستن کرد.زیبا روبرویش روی مبل چرم دیگری نشست و دست به سینه منتظر حرف های رامبد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان من از بزرگ زاده ها بود.همون که به لطف مادر و خاله ی عزیزت مرتب لعن و نفرین میشه.آقاجون برای بابا تیکه گرفتش...اما خب چه میشه کرد وقتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر من تمایلی به مامان زیبای من نداشت.همون رضایی که همتون عاشقشین فقط یه شب هم خوابه ی مادر من بود اونم به اجبار.از سر تکلیف!....میدونی چی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانو از پا درآورد زن صیغه کردنای ماه تا ماه قدیس مطهرتون دایی رضای عزیزتون.اما مامان هیچی نگفت.چون منو حامله بود با همون هم خوابه ی اولش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسخره اس نه؟ قدرت خدا بود دیگه....مامان بداخلاق شد چون بابا نخواستش..مامان بی رحم شد چون بابا بی تفاوت بود..مامان بد شد چون بابا بد بود در حقش.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما میدونی مشکل اصلی کجا بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی تازه کرد.نگاه دوخت به تابلوی نقاشی شده از مادرش که درست روبرویش بود و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا رفت تا به باغای خرما مثله هر سال تو روستاهای اطراف سر بزنه...اونجا عاشق شد.عاشق یه دختر دهاتی پاپتی که هیچی نداشت.کمر مامان اونجا شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلا دلش خوش بود اگه بابا زن صیغه می کنه فقط برای لج و لجبازیه اما وقتی عاشق شد نابود شد مامانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با گستاخی گفت:عشق دست آدما نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با حرص و عصبانیت فریاد کشید: وقتی زن و بچه داری دست خودته....می فهمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا بدون ترس با بی پروایی نگاهش را به او دوخت تا ادامه دهد.رامبد به لبخند ملیح مادرش در تابلو خیره شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما می دونی قشنگی ماجرا چی بود؟ همون دختر دهاتی محل سگم به بابا نزاشت چون عاشق یکی دیگه بود که از قضا به قول خودشون فرنگ رفته بود و شهری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا اینقد رفت و اومد اما نتونست دختره رو راضی کنه.آخرشم خبر رسید تا همون شهری فرنگ رفته ی از دست رفته دست گل به آب داده و در رفته.آقا دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهاتی رو حامله کرده بود و رفته پی کارش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با کنجکاوی به حرف های رامبد گوش می داد.رامبد پوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونی نکته ی جالب چی بود؟ نتیجه ی این حاملگی یه حروم زاده شد...پانیذ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سوی زیبا چرخید و گفت:سنگ یه حروم زاده رو به سینه می زنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با خشم نگاهش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندش را تکرار کرد و گفت:همین رضایی که دم از معرفت و عشق می زد برای همه، مامان منو ول کرد رفت پی اون زن تا خودشو بچه ی حروم زاده شو زیر بال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو پر بگیره...مامانم دق کرد اما بازم امید داشت به برگشتن بابام اما بابا چی؟ بهش گفت نمی خوادش، گفت برو....مامانم اگه اعصاب نداشت اگه مثله روانیا می شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقصیر بابام بود اون همه ی این بلاها رو سرش آورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا کمی آرامتر شد و گفت:نمی دونستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد غرید:کی می دونه؟ همه فکر می کنن مامان با یه پسری در رفت تا به خوشیاش برسه در صورتی که بابام مامانو طلاق داد تا به خوشیای خودش برسه بعدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانو فرستاد انگلیس، اونقد بی غیرت بود که چو انداخت تو فامیل که مامان با معشوقه اش فرار کرده.مامان پاک من متهم شد و مادر اون دختر شد فرشته برای بابای من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت تمام سنگینی دلش را که انگار خاک خورده بود ته انباری دلش و بیانش زبان می سوزاند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا در حجم سنگین این حرف ها ماند.چقدر پر بود از گفتنی هایی که انگار شنونده نداشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد بلند شد و به سوی پنجره رفت و گفت:بابا ننگشو خرید و عقدش کرد.اما از اونجای که خدا جای حق نشسته پانیذو که به دنیا آورد مرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش در آن لحظه از نفرت جمع شد.زیر لب غرید:بابا اسمشو گذاشت پانیذ اما اسم منو....مامانم انتخاب کرد.برای پانیذ پدر شد چون یادگار عشقش بود و من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش پسر نازنین بودم.پانیذ سوگلی بود و من یه پسر تنها بودم.دست پانیذ همیشه تو دستاش بودو می بردش گردشو پارکو کوفت و زهارمار..به من که می رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته بود و کلی کار رو سرش ریخته بود.یادمه پانیذ 2 ساله بود داشت گریه می کرد پرستارش نبود.رفتم آرومش کنم اما نشد براش یه لیوان آب بردم جلو دهنش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بخوره که بابا رسید فکر کرد دارم دختر عشقشو می کشم می دونی چیکار کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزل زد به آسمان که از نور خورشید به سفیدی می زد و گفت:کتکم زد و تو اتاقم حبسم کرد.من فقط 12 سالم بود.یه روز کامل بدون آب و غذا حبسم کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنگ انداخت به گلوی رامبد جوان که گستاخیش در پناه حرف های دردآورش پنهان شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا بلند شد به سویش رفت.در کنارش قرار گرفت و گفت:بابات بد چرا داری این دخترو زجر می دی؟ اون بچه اس، حقش این نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با خشونت گفت:حق منم اون کتکا و حرفا و تحقیرا نبود.حقم بی مهری و بی علاقگی بابام نبود.شاید اگه پانیذی نبود منم یه پدر داشتم که میومد مدرسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبالم.که برای مدرسه دستمو بگیره ببره خرید.که برای دانشگاهم به زور بگه این رشته رو برو.بابای من اونقد به پانیذش توجه داشت که نمی دونست من دانشگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی رم رشته ام چیه؟ اصلا تموم کردم یا نه؟ اون هیچی بخاطر همین دختر از تنها پسرش نمی دونست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا آهی کشید و گفت:هر چی بگم بازم توجیح نمی شی اما دیگه بس کن گناه داره..چیزی تو بدنش سالم نمونده از کتکای تو...بی انصاف نمی تونه حرف بزنه می فهمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به درک صدای نحسشو نمی شنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا از این بی تفاوتی به خشم آمد و گفت:رامبد اومدم اتمام حجت اگه بخوای آزارش بدی از پیشت می برمش.اگه با جون کندنم باشه جا جور می کنم براش اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی برمش.پس آزارش نده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد پوزخندی زد و گفت:منو به یه دختر حروم زاده می فروشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سیلی در هوا پخش شد.رامبد ناباور و زیبا با خشم گفت:حق نداری اون دختر بی گناه رو اینجوری صدا بزنی.تقصیر اون نیست که از یه رابطه نامشروع اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسه این غرور بی جا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد با خشم دستی به صورتش کشید و گفت:فکر کنم باید بگم دیگه حق نداری پاتو تو خونه ام بزاری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا با غرور و سردی پوزخندی زد و گفت:برای تو نمیام نمی تونی از این خونه بیرونم کنی.اتمام حجت می کنم مواظب رفتارت باش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا سردی نگاهش را به چشمان رامبد ریخت و از اتاق بیرون رفت.رامبد پوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تورم ادب می کنم مادموزلِ لجباز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آینه ایی که درون راهروی طولانی طبقه بالا بود.خیره شد.خودش را بارها در این لباس سفید که دور آستین و روبان دور کمرش قرمز بود دیده زده بود.اما هر بار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض می کرد.زندگی می کرد تا فاحشه نشود.تا کارتون خواب نشود.تا رانده نشود از خانه هایی که تا رضای دوست داشتنی بود به گرمی آغوش باز می کردند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لبخند نمی رفت تا پانیذ مهربان رضا از خانه شان نمی رفت.کلفت شد با لباس سفید و دوردوزی قرمزش.هر روز به خودش نگاه می کرد و بغض سیب شده اش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا قورت می داد.چون نه اشک داشت و نه آوا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای سیاه رنگش کشید.چقدر رضا عشق می کرد وقتی پانیذ زیبا روی پاییش می نشست و بهانه می گرفت تا موهای شب رنگش را شانه کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رضا سخاوتمندانه در آن خرمن دلفریب دست می کشید و می گفت:عشق عمو، چشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا بود و باور نداشت.دلفریب بود و باور نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدبخت شد و باور کرد.لال شد و باور کرد.اشک نریخت و باور کرد.کتک خورد و باور کرد.زندگی را، حسرت هایش را، خشم هایش را، همه چیزش را باور کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمان سبز کشیده اش خیره شد و در دل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به کی رفتی که چشمات دل می بره و برای اون کابوس شدی؟ به کی رفتی که آزارش شدی و باور نداری؟ خدا منو می بینی؟ پانیذتو، دختر تنهاتو می بینی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقورت داد آب دهانش را بارها و نرفت این سیبی که چندین مدتی است در گلویش بزرگتر می شد و نمی توانست جلویش را بگیرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکانی به خود داد.باید بیرون می رفت.هوای بیرون و تازگیش شاید افسون این غم هایی که زندگیش را به بازی گرفته بود را کمرنگ می کرد.لبخندی غمناک تر از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی شب های بی کسیش روی لب آورد از آینه با حسرت جدا شد و به حیاط باشکوه خانه رفت.این حیاط عشقش بود.همیشه بر سر اینکه چه گل هایی را درون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط پای درخت ها و بقیه باغچه بکارد با باغبان پیر خانه زادی خانه دعوا داشت.فکر می کرد چقدر بی سواد است که نمی توند گل های خوب را تشخص دهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آنها را مطابق فصلشان و سلیقه بکارند.با یادآوری آن روزای پر خنده دلش گرفت.کجا بود آن شکوه خنده که در فضا معطر می کرد حس حضورش را؟ کجا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذی که به زمین و زمان گیر می داد و اما دل می برد از همه و قربان صدقه هایی که نثارش می شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا بود حمایت هایی که انگار بی دریغ اما با طمع نثارش می شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت و تنها شد در این گله ایی که اگر رم می کردند نابود می شد هر چند چوپانش به اندازه کافی جای رم کردن ها را گرفته و بود و اما خودش می کوفت و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلذت به تماشا می نشست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر درخت انبه نشست.افکارش حول رامبد و رفتارهایش می چرخید.تا یادش می آمد رامبد با او بد بود.اما نه اینگونه وحشی و افسار گسیخته! دعواهایشان بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگو بود که بیشتر از طرف رامبد و کوتاه آمده پانیذ کوچک بود که از ترس رامبد جوان همیشه سکوت می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا کجا بودی وقتی این دختر سوخت و دم نزد تا گلایه ایی نباشد از این مرد تمام شده در همه ی مقیاس های دنیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درخت تکیه داد.چشمانش را بست.از لباسش متنفر بود نه بخاطر کلفت بودنش برای رنگش، نتوانست حتی تا چهلم هم سیاه پوش مردی شود به نام عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بیهوده کلمه ی پدر برایش دریغ شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی کشید و چشمانش را باز کرد که صدای افتادن چیزی و بعدش صدای نابهنجار کلاغی بلند شد.کنجکاوانه به طرف راستش چرخید.جوجه کلاغی روی زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقل خورده و ناتوان آوا از گلو بیرون می داد شاید مادر سر به هوایش پیدا شود که نشد و پانیذ تنها لبخندی سخاوتمندانه زد و در دل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای من فرستادیش خدا نه؟ گفتی اوتقد تنهام که یه کلاغ می تونه پرش کنه و البته شاید بکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و دست دراز کرد و جوجه کلاغ را که ناآرامی می کرد در دست گرفت و با محبت سرش را نوازش کرد.در دل گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رفیق تنهایی من، از امشب مهمون من شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هیجان بلند شد و به سوی ساختمان دوید.از جلوی چشمان متعجب نادیا و سپیده پله ها را تند تند طی کرد و به اتاقش رفت.در را که پشت سرش بست نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس می زد.جوجه کلاغ را روی تختش گذاشت و فورا جعبه ی کفشی که آخرین بار با رضا بیرون رفته و او برایش خرید را از کمد ام دی اف سفید رنگش بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآورد.کشوی کمد را بیرون کشید و یکی از شال های قدیمیش را برداشت و کف جعبه پهن کرد.جوجه کلاغ را از روی تخت برداشت و درون جعبه نهاد و با لبخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دل گفت:از این به بعد مامانت منم خوشگل سیاه من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه را برداشت و کنار پنجره گذاشت و گفت:اسمتو چی بزارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاغک تنها و پانیذ تنها.برگزیده اش تنهایی بود و ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی غمناک زد و گفت:اسمتو می زارم تنها.مثله من که تنهام...چیه چرا اینجوری نگام می کنی تنها؟ حرف نمی زنم؟ خب...دوس ندارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کرد.دوست نداشت یا نمی توانست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر کلاغ را نوازش کرد و گفت:نمی تونم تنها..نمی تونم حرف بزنم.خودت از نگام حرفامو بخون.بلدی ها؟ من بلد نیستم شاید تو بلد باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی سوزناک کشید و گفت:حتما گشنه ایی، بزار برم برات میوه بیارم..می خوری که؟ اینقد خوشمزه اس که نگو.خصوصا گیلاسای این فصل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد از اتاق بیرون رفت.از پله ها که سرازیر شد یکراست به آشپزخانه که با راهرویی کوتاه از سالن طویل ساختمان جدا می شد رفت.نادیا با مهربانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانومی چت بود اینجوری می دویدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ لبخند زد و سرش را تکان داد.این سر تکان دادن یادآوری لالی زیبای این خانه شد و اخم شد بر چهره ی نادیای مهربان و خنجر شد بر قلبش و جمله ایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بر زبان آورد: خدا لعنتت کنه....دختر بیچاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ صدایش را شنید و در دل گفت:نگو نادیا...نگو که دلم میمره اگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گویند بدبختی که بیاید پشتش آنقدر می آید که خوشبختی کمرنگ می شود و فراری و تو درمانده از این شومی و فقط خودکشی می شود راه حلت که نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل داری و نه جراتش را!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ کوچک هم دل باخته به مردی که نفرتش کمربند می شود، پنجه می شد در موهایش و نگاهش او را حرامزاده می بیند و افکارش او را سربار و قلبش او را گناهکار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یخچال را باز کرد و سبدی میوه بیرون آورد و به سوی در رفت که سپیده داخل شد.متعجب پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینارو کجا می بری پانیذ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپانیذ به اتاقش در طبقه ی بالا اشاره کرد و سکوت کرد.سپیده با دلسوزی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir