رمان درباره دخترى ب اسم رها هست که ى دختر شرو شيطونه و پدر و مادرش رو از دست داده و خونواده پدر و مادرش هيچ سراغى ازش نميگيرن و اون با دو تا از دوستاش همخونه هست و دانشجوى زبانه و هم تو يکى از آموزشگاههاى زبان تدريس ميکنه و خرج درس و دانشگاهو زندگيشو خودش درمياره و قلبش درگير يک عشق يک طرفس . بنابر دلايلى رها و دوستاش مجبور ميشن از خونه اى که هستن دربيان و اتفاقاتى که باعث تغيير زندگيش ميشه و اون رو تو دوراهى سختى قرار ميده و بين دو عشق قرار ميگيره رمان از زبان رها نوشته ميشه حالا با خوندن رمان قضايا براتون روشن ميشه ………پایان خوش

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۳۲ دقیقه

مطالعه آنلاین همخونه دیونه
نویسنده: mahtab

♦ خلاصه رمان:

رمان درباره دخترى ب اسم رها هست که ى دختر شرو شيطونه و پدر و مادرش رو از دست داده و خونواده پدر و مادرش هيچ سراغى ازش نميگيرن و اون با دو تا از دوستاش همخونه هست و دانشجوى زبانه و هم تو يکى از آموزشگاههاى زبان تدريس ميکنه و خرج درس و دانشگاهو زندگيشو خودش درمياره و قلبش درگير يک عشق يک طرفس .

بنابر دلايلى رها و دوستاش مجبور ميشن از خونه اى که هستن دربيان و اتفاقاتى که باعث تغيير زندگيش ميشه و اون رو تو دوراهى سختى قرار ميده و بين دو عشق قرار ميگيره

رمان از زبان رها نوشته ميشه

حالا با خوندن رمان قضايا براتون روشن ميشه ………پایان خوش

مقدمه

خب اول از شخصيتاى داستانم بگم

رمان درباره دخترى ب اسم رها هست که ى دختر شرو شيطونه و پدر و مادرش رو از دست داده و خونواده پدر و مادرش هيچ سراغى ازش نميگيرن و اون با دو تا از دوستاش همخونه هست و دانشجوى زبانه و هم تو يکى از آموزشگاههاى زبان تدريس ميکنه و خرج درس و دانشگاهو زندگيشو خودش درمياره و قلبش درگير يک عشق يک طرفس .

بنابر دلايلى رها و دوستاش مجبور ميشن از خونه اى که هستن دربيان و اتفاقاتى که باعث تغيير زندگيش ميشه و اون رو تو دوراهى سختى قرار ميده و بين دو عشق قرار ميگيره

رمان از زبان رها نوشته ميشه

حالا با خوندن رمان قضايا براتون روشن ميشه .........

خسته و کوفته از سر کار برگشتم و در رو باز کردمو

وارد خونه شدم طبق معمول هما تو آشپزخونه بود اينو از صداى بهم خوردن ظرفا بهم فهميدم پاتوقش آشپزخونه بود زيادى ب خورد و خوراک شکمش ميرسيد ى دختر تپل بود ولى خيلى مهربون بودبهش سلام دادم و رفتم طرف حموم تا دوش بگيرم خستگى از تنم در بره

زير دوش بودم که يهو ى تيکه کوچيک از اون آجراى سقف شتلق افتاد رو گردنم جدا از اينکه خستگيم در نرفت ى درد هم نصيبم شد مات و مبهوت هنوز تو شوکه اين بودم که چجورى آجر تکه شد و خورد به گردنم خيره شدم به سقف و زود دوش گرفتم و حوله رو پيچيدم به تنم و از حموم زدم بيرون.

هاله؟هاله؟نکبت کجايى؟

صداش از داخل آشپزخونه اومد

چقد اين بشر شکموء

هاله:چى ميگى باز صداتو مث کلاغ انداختى سرت بنال

رها:مگ تو به اين صدرى نکبت نگفتى بياد خونه رو ى ترميمى چيزى بکنه همين روزاس که رو سرمون خراب شه

ه:چرا پريروز بهش گفتم ولى گفت مشکل خودتونه

ر:ينى چى مشکل خودتونه مگ ما بهش اجاره نميديم خونش بخوره تو سر کچلش گدا

همينجورى داشتم فحش ميدادم که سودابه از در اومد تو

س:چى شده ,صدات داره از هفت تا کوچه اونورتر شنيده ميشه

ر: هيچى از فردا دنبال ى خونه ديگ ميگرديم اينجا بدرد نميخوره همين روزاس رو سرمون آوار بشه

س:عزيزم پول همينجا رو هم داريم ب زور ميديم با اين چندر غاز پولى ک درمياريم خونه ديگ کجا بود

ر:اونش بامن اونقد ميگرديم تا پيدا کنيم شمام ميل خودتونه خواستين همين جا بمونين اگ از جونتون سير شدين و ميخواين برين سفر آخرت

بى توجه ب غرغراى هما و سودابه رفتم اتاقمو لباسامو پوشيدم اوخ اوخ گردنم

اى خدا جا قحطى بود بايد درست ميخورد ب گردن بى صاب من ؟

بدون اينکه موهامو خشک کنم همينجورى باز نگهشون داشتم و رفتم طرف آشپزخونه چقدم گشنم بود

اوف چ بويى

بوى قورمه سبزى همه جارو گرفته بود عاشق اين غذا بودم کلا بوش مستم ميکرد داشتم ناخنک ميزدم ک قاشق تلپى خورد پشت دستم اوخ اوخ دستم

ر:چته روانى چرا رم کردى ميزنى ؟

ه:صد دفه گفتم من خوشم نمياد کسى,ب غذاهام ناخنک بزنه برو بيرون وقتى حاضر شد کوفت ميکنى

ر:برو بابا ى ساعته تو آشپزخونه افتادى بيچاره شوهرت از گرسنگى ميميره تا تو غذارو آماده کنى

بدون توجه ب غرولند هما غذامو کشيدم و مشغول خوردن شدم آخ هم گرسنه بودم هم خسته فردا هم کلى کار داشتم بايد زود ميخوابيدم.

ظرفارو تو ظرف شويى گذاشتم رفتم تو اتاقم خودمو انداختم رو تخت و ب چند ثانيه نکشيد ک خوابم برد .

صب با آهنگ ملايم گوشيم بيدار شدم از تخت اومدم پايين و بعد شستن دست و صورتم آماده شدم تا برم دانشگا تا ساعت دو کلاس داشتم کفشامو پوشيدمو قبل اينکه از خونه خارج بشم با صداى بلند داد زدم ساعت دو نيم تو کافى شاپ هميشگى منتظرم بايد بريم دنبال خونه شيرفهم شد؟

سودابه مث جت از اتاق شيرجه زد بيرون

تيمار روانى فک کردم چى شده ميميرى عين آدم بگى ؟قلبم افتاد کف پام

ر:تا تو باشى تا لنگ ظهر نخوابى

داشت دمپاييشو در مياورد پرت کنه طرفم که باسرعت از در بيرون اومدم و الفرار .

طبق معمول اين اتوبوس لعنتى هم دير کرده اوف پختم از گرما الهى جزغاله شى راننده

ن ن اول بيا منو برسون دانشگا بعد هر بلايى سرت مياد بياد

بعد کلى تاخير بالاخره اتوبوس راضى شد ک بياد منظورم همون سرويس دانشگاس سوار شدم و برا در آوردن حرص راننده گفتم سلام اتوبوس صب بخير

ينى آتيشش زدم با اين کلام حقشه تا اين باشه دير نياد وقته من خيلى با ارزشه .

حالا انگار جت جنگنده هوا ميکنم يا رييس جمهور آمريکام هههه

بالاخره بعد ى ربع تاخير رسيدم دانشگا ,

يادم باشه ب مسئول آموزش بگم ک اين راننده سرويس هر دفه دير مياد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدو بدو رفتم کلاس و با ى عذرخواهى وارد کلاس شدم و مث هميشه ته کلاس نشستم واس شيطنت جاى خوبى بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد شروع کرد ب درس دادن اى خدا آخ چهار ساعت با ى استاد ؟اونم با اين هوف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيشکى گوش نميکرد هرکسى با ى چيزى ور ميرفت منم از بيکارى ته خودکارمو در آوردم و ى تيکه کاغذ کوچولو مچاله کردم و گذاشتم تهش حالا دنبال طعمه بودم ک نشانه برم آهان خودشه آرش داشت با گوشيش کلش بازى ميکرد سر کلاسم دست از اين کارا بر نميداره با خودکار نشانه رفتم پشت گوشش و فوت کردم درست زدم ب هدف خخخخ يهويى عين جن زده ها گوششو گرفت و برگشت ببينه ک کى اين کارو کرده آرنجش خورد ب گوشيش و شتلق افتاد رو زمين اوخ اوخ استاد برگشت و آرش رو از کلاس انداخت بيرون آخ ب گوشى خيلى حساسه من ب زور خندمو قورت دادم و تا آخر کلاس جيکمم در نيومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخيش تموم شد چقد فک ميزنه اين سرم رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کلاس خارج شدم واى واى آرش تکيه داده بود ب ديوار روبرويى و با اخماى درهم خيره شده بود بهم خواستم جيم بزنم و سريع از کنارش رد بشم ک مچ دستمو گرفتو کشون کشون بردتم طرف ماشينش جورى غريد کم موندم سکته کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو سر کلاس چ غلطى کردى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با من من گفتم د د داداشى باورکن شيطون رفت تو جلدم خودت ک ميدونى من چ دختر خوب و نازيم (بهش داداشى ميگفتم چون خيلى مهربون بود و تو خيلى چيزا کمکم ميکرد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:آره خيلى نميدونم اين شيطون چرا هى مياد ميره تو جلد تو فقط آدم قحطيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:خب حتما من براش از بقيه متفاوت ترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ: روتو برم از زبون کم نميارى ک سوارشو برسونمت خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:پس کلاس بعدى چى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:اون استادش استعفا داده قراره يکى ديگ بياد ب جاش ولى هنوز معلوم نيس کى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يادم افتاد ک قرار بود از مصطفى چن تا کتاب بگيرم برا همين گفتم آرش منو ببره آموزشگاه و اونم گفت ک مسيرش همون طرفه وقتى رسيديم تشکر کردم و پياده شدم ,رفتم سراغ مدير آموزشگاه و سراغ مصطفى روگرفتم خانم شفيعى آقاى سرتراش امروز کلاس داشتن؟قبل اينک خانم شفيعى جواب بدن خودش از پشت سرم جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله کلاس دارم بفرماييد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربان قلبم رفت رو هزار نه رو دو هزار ,أه حالا هرچى برگشتم طرفش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زول زدم ب چشماى آبى آسمونيش لباش تکون ميخورد ولى من چيزى نميشنيدم ب خودم اومدم ديدم داره صدام ميکنه خانم ارشاد حالتون خوبه ؟(فاميليم ارشاد بود واس همين بچه ها وقتى ميخواستن سربسرم بذارن بهم ميگفتن گشت ارشاد اومد و حالا بماند ک چقد کفرى ميشدم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم ن ن فکرم ى جايى رفت ببخشيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاک تو سرت رها انقد تابلو بهش زول زدى ک اونم فهميد چقد هيزى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:خيلى خب بفرماييد تو اتاقم تا آدرس دوستمو بهتون بدم کتابايى ک خواستين رو بهتون بدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمام ميلرزيد الانه ک قش کنم تنهايى تو اتاقش اى خدا اين قلبمم ک صداش گوشمو کر کرد جلوى در خشکم زد جرات نداشتم ى قدم ديگ بردارم رفتارام دست خودم نبود تعارف کرد ک برم تو ولى من گفتم ک راحتم و عجله دارم اگ بشه زود آدرسو بنويسه تا برم رو ى کاغذ آدرسو نوشت و داد دستم بعد تشکر و خدافظى خودمو تند رسوندم ب بيرون آموزشگاهو ى نفس عميق کشيدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ريه هام پر شدن از هوا نفسمو دادم بيرون چقد سخت بود پيشش خودمو کنترل کنم ينى اونم بهم حس داشت ؟ چجورى بايد ميفهميدم؟خسته شده بودم از اين عشق يک طرفه بى اراده قطره اشکى چکيد روى گونم زود پاکش کردم ساعتو نگاه کردم درست دو بود ى تاکسى گرفتم و آدرس کافى شاپ رو بهش دادم نميخواستم دخترا زياد منتظرم بمونن با وجود ترافيکى ک بود درست سر ساعت رسيدم هما و سودابه نشسته بودن جاى هميشگى و داشتن کيک و قهوه ميخوردن منم رفتم کنارشون و نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:يهو سلام ميکنيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر: گرسنه بودم خوردم ,کوفتتون بشه ميمردين واس منم سفارش بدين ؟مردم از گرسنگى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ه:نمير الان واست سفارش ميدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هما رفت تا برا منم سفارش بده بعد آوردن سفارشم و نوش جون کردنم پا شديم تادنبال ى خونه بگرديم ک هم مناسب با بودجمون باشه هم اينک توش سالم باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب چند تا بنگاه سر زديم ولى قيمت خونه ها غوغا کرده بود حقوق پنج ماهمو بايد ميدادم واس اجارش کلا نااميد شده بودم ديگ خسته شده بوديم رفتيم خونه هما رفت تا ى چيزى بياره بخورن ولى من اصلا ناى هيچ کارى نداشتم يک راست رفتم اتاقمو خوابيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى هفته بود ک بعد کلاس و درس و دانشگا هرروز ميرفتيم دنبال خونه ولى انگار ن انگار هيچ اثرى از ى خونه مناسب واس سه تا دانشجو نبود امروزم ک کلاس آخر رو فک ميکردم مثل اونروز کنسله ولى گفتن انگار ى استاد جديد پيدا شده و کنسل نيس پکر رفتم نشستم سر کلاس بعد پنج ديقه استاد هم اومد فکر نميکردم انقد جوون باشه واقعا خوشتيپ بود کت و شلوار پوشيده بود و موهاى سياه و پرپشتى داشت ولى بيشتر از هرچيزى جذابيت چشماش جلب توجه ميکرد همينطور ک داشتم آناليزش ميکردم ى چيزى خورد ب بازوم خواستم برگردم فوحشش بدم ک ديدم استاده و بالا سرمه اونقد درگيره آناليزش بودم ک متوجه نشدم کى اومده بالا سرم.با لحن جدى گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمتون چيه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:رها ارشاد هستم استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد:احيانا اگ آناليزتون تموم شد ميخوام خودمو معرفى کنم و درس رو شروع کنيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بد جورى خورد تو غرورم منم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله اجازه ميدم فقط فک کنم شما داشتين منو آناليز ميکردين ک بين اينهمه آدم تشخيص دادين من فکرم تو کلاس نيس آخ من کاراى مهمترى از آناليز کردن شما دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقيق معلوم بود ک زدم تو برجکش از اخماى توهم رفته و صورت سرخش فهميدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت طرف تخته و خودش رو معرفى کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام بهادرى هستم درس زبان تخصصيتون بامنه قبل همه چيز بگم ک من از دلغک بازى تو کلاس متنفرم اگ موردى ببينم از کلاس بيرون ميشه و بايد بره خودش درسمو حذف کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين حرفا رو ک ميگفت بمن نگا ميکرد,ک ينى اين دفه رو بخشيدمت دفه ديگ از اين غلطا نکن ,

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد شروع کرد درس دادن جداى از رو مخ بودنش واقعا طرز درس دادنش عالى بود حالا نميشه اين موردشو بى انصافى کنم ,آخر کلاس گفت ک همه ميتونن برن ولى بمن گفت ک بمونم باهام کار داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سر ميزش و گفتم کارى داشتين؟چند تا کتاب گذاشت جلومو گفت بردار همون کتابايى هستن ک ميخواستى شوکه از حرفش,همينجورى خشکم زده بود ک اين از کجا ميدونه ک خودش گفت امروز مصطفى بهم زنگ زد ک آيا اومدى دنبال کتابا يا ن منم گفتم ک ن اونم شمارتو داد چن بار تو آموزشگاه از دور ديده بودمت ميخواستم بعد کلاس زنگ بزنم ک وقتى اسمتو پرسيدم فهميدم خودتى بنابراين لزومى ب زنگ زدن نديدم وقتى خودتون اينجاييد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلى شرمنده شدم و سرمو انداختم پايين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام:خيلى خب خجالتتو نگه دار بعدا بکش نميخواى کتابارو بردارى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابارو برداشتم و ازش تشکر کردم و بدون حرف ديگه اى کلاس رو ترک کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم از سالن دانشگا ميرفتم ب طرف در خروجى ک گوشيم زنگ زد با کلى کلنجار رفتن تو کيفم بالاخره گوشى رو پيدا کردم سودابه بود ب کلى يادم رفته بود بيچاره ها از صب دنبال خونه ميگشتن قرار بود منم برم پيششون زود جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الو عجقوليه من چطوله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:عجقوليو زهرمار ى ساعته معطل توييم کدوم گورى هستى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:اصلا بهت نيومده نازتو بکشم تخم مرغ گنديده تازه کلاسم تموميد دندون رو جيگر بذارى رسيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:لازم نکرده بيا جايى ک ميگم الان آدرسشو برات ميفرستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:کجا؟مگ خونه پيدا کردين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:آره ى جا هست منو هما ميريم توهم زود خودتو برسون باى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنو قطع کردمو تندى رفتم بيرون محوطه دانشگاهو باعجله ى تاکسى گرفتم و آدرسى ک سودابه اس کرده بود رو ب راننده گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوى ى خونه نقلى نگه داشت هماوسودابه هم جلوى خونه بودن وقتى پياده شدم هردوشون ب طرفم يورش آوردن خواستم برگردم فرار کنم ک گرفتنم إى إى مچم وحشيا مگ از باغ وحش فرار کردين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ه:از صب داريم دنبال خونه ميگرديم بعد خانم طلبکارم هستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:مگ من رفتم يللى تللى خو کلاس داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد کلى جروبحث بالاخره راضى,شديم بريم داخل خونه رو ببينيم ک بنگاه چى داشت دم در قش قش ب حال و روز ما خل و چلا ميخنديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اى بگم خدا چکارتون کنه آبرو واسم نذاشتيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه کوچيکى بود و فقط ى اتاق داشت و ى سالن خيلى کوچيک وسرويس بهداشتى و ى آشپزخونه ک بزور ى نفر ميتونست توش راه بره و صاحبش گفته بود ک فقط واس دونفر ميتونه اجاره بده از اينجا هم ک چراغى واسمون روشن نشد دمق دمق از خونه بيرون اومديم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز کارمون شده بود همين ولى منک ديگ کلا اميدمو از دست داده بودم امروز بايد ميرفتم دانشگاه و پروژمو تحويل استاد بهادرى ميدادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم دنبالش ميگشتم ک ديدم داره از يکى از کلاسا درمياد دوان دوان طرفش رفتم و سلام دادم اونم جوابمو داد ولى انگار عجله داشت چون سريع قدم برميداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:استاد استاد؟ميشه آرومتر راه بريد ؟آخ من سرعتم ب سرعت شما نميرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو واستاد و ب طرفم چرخيد و من چون پشت سرش راه ميرفتم نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم تو سينش,خودمو عقب کشيدمو زول زدم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:تو مجبورى هميشه مزه بريزى؟نميتونى يکم جدى رفتار کنى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ن استاد مشترک مورد نظر جديتم در دسترس نميباشد متاسفانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى نفس عميق کشيد ومثل آه فوت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:خب چکارم داشتى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:آهان قرار بود پروژمو تحويل بدم استاد همون ترجمه رمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو تو اتاقم و منتظر باش تا بيام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم فرمانبردارى کردم و ب اتاقش رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اتاق منتظرش بودم خيلى,ساده بود خب بيشتر از اينم انتظار نداشتم چون تو دانشگا نميشه ک هرچى خواستى بذارى ,بعد نيم ساعت سروکلش پيدا شد ب نشانه احترام پاشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:بشين ,ى کار کوچيک داشتم براى همين دير کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:اشکالى نداره استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:خيلى خب پروژت کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع از کيفم درش آوردم و گذاشتم روى ميزش برداشتش و نگاهى بهش انداخت و سريع صفحه هاشو رد ميکرد منم طبق معمول ب کنکاش صورتش پرداختم ابروهاى پر و چشماى سياه و بينى کوچک متناسب صورتش و لبايى ک ن زياد پر و ن زياد نازک بود قيافش جذاب بود با سرفه اى ک کرد ب خودم اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها اينم فهميد هيزى خاک تو مغز نداشتت,گفت خب ديگ ميتونى برى اگ اشکالى تو پروژت باشه بهت ميگم,پاشدم و خدافظى کردم داشتم از اتاقش بيرون ميرفتم ک صدام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:خانم ارشاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ب سمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:بله استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمى مکث کرد وقتى ديد منتظرم گفت تو دنبال خونه ميگردى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمى از سوالش تعجب کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:بله استاد ولى شما از کجا ميدونيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:اونروز داشتى تو سالن تلفنى صحبت ميکردى تصادفى شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:درسته ولى چرا پرسيديد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:اگ ميشه فردا ى جايى قرار بذاريم و دربارش مفصل صحبت کنيم آدرسشو ب شمارت اس ميکنم اميدوارم ک بياى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گيج و گنگ خدافظى کردم و از اتاق زدم بيرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم فک ميکردم ک چى ميخواد بهم بگه بايد ميرفتم آموزشگاه قرار بود از بچه ها امتحان بگيريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميخواستم ورقه ها رو پخش کنم ک مصطفى صدام زد .خانم ارشاد ميشه ى لحظه بياين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر حرفاى آرشام کلا از ذهنم پريد دوباره قلبم شروع کرد تندتند زدن ى نفس عميق کشيدمو رفتم بيرون از کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:بله بفرماييد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:ميشه کلاسارو مخلوط کنيم امتحانشون رو شما بگيريد؟من ى قرار مهم دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله آخرشو تو مغزم تکرار کردم "من ى قرار مهم دارم"ينى با کى قرار داشت؟ينى پاى کسى تو زندگيشه؟با فکر خودم درگير بودم ک ديدم ى دستى جلوى چشام ب چپ و راست ميره ب خودم اومدم وقتى ديد متوجهش شدم پرسيد حالتون خوبه ؟با دستپاچگى گفتم آ آره خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:خب قبول ميکنين ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم مونده بود سوتى بدم و بگم چى رو ک يادم افتاد حرفشو و گفتم بله مشکلى نيس ميتونن بيان تو اين کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم سريع ب بچه ها گفت و بچه ها پاشدن و ب طرف کلاس من اومدن مصطفى اومد کنارمو بعد از تشکرى زود از آموزشگاه رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا وقتى بچه ها ورقه ها رو بدن فکرم درگيره حرف مصطفى بود خيلى کنجکاو بودم ک با کى قرار داره فکر اينک کس ديگه اى تو زندگيشه داشت ديونم ميکرد بچه ها يکى يکى ورقه هاشونو ميدادن و بالاخره آخرين نفر هم ورقشو تحويل داد منم همه رو توى کيفم گذاشتم و راهى خونه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو تاکسى بودم ک گوشيم رفت رو ويبره برداشتمش ى اس اومده بود شماره ناشناس بود بازش کردم نوشته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"سلام آرشام هستم فردا تو کافه دانشجو منتظرتم ساعت ده اميدوارم بياى"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کافه رو ميشناختم ولى دودل بودم ک برم يا ن از ى طرفم کنجکاو بودم ببينم چى ميخواد بگه,رسيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيشکى,خونه نبود رفتم سراغ يخچال تا ى چيزى بخورم ک روش يادداشت ديدم ما رفتيم با صاحب خونه ديروزى حرف بزنيم شايد قبول کنه سه تامون اونجا بمونيم هما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه قبول کنه هم مگ ما اونجا جا ميشيم ولى هرچى بود بهتر از اينجابود,يخچالو باز کردم ى ساندويچ سالاد الويه توش بودمطمئن بودم ک هما برام درستش کرده ى دختر تپل مو بلوند بود وقدش هم 160 بودبرعکس اون سودابه دختر مو مشکى بود و اندام ظريفى داشت و هم قد من بود 170.و اخلاق خيلى تندى داشت تنها کسى ک تحملش ميکرد منو هما بوديم.بعد خوردن ساندويچم ى دوش گرفتمو رفتم تا بخوابم حالا فردا ازشون ميپرسم نتيجه صحبتشون با صاحب خونه چى شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صب ک از خواب پاشدم ياد پيام آرشام افتادم دلشوره داشتم نميدونستم چکار بايد بکنم از طرفى هم فضوليم گل کرده بود ببينم ى استاد چکارى ميتونه با دانشجوش داشته باشه براهمين تصميم گرفتم ک برم ى مانتو آبى و شلوار سفيد وشال سفيد و کفش همرنگ مانتوم پوشيدم و آرايش ملايمى کردم و ازخونه بيرون رفتم ازبس کنجکاويم زده بود بالا ک نگا نکردم ببينم هماوسودابه خونن يا ن ساعت 9 بود تا برسم کافه ى ساعت ميگذشت آخ از خونه تا اونجا خيلى دور بودمنم برا اينکه زود نرسم ترجيح دادم بااتوبوس برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتى رسيدم داشتم دنبالش ميگشتم ک ى پسرى اومد طرفم قارسون بودازم پرسيد:خانم ارشاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:بله خودمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ق:آقاى بهادرى بالا منتظرتونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باسر تأييد کردم و از پله هاى مارپيچى ک کنار سالن پايينى بود ب طبقه بالا رفتم کنار پنجره ک رو ب منظره شهر بود نشسته بودو بيرون رو نگاه ميکرد ى کت کاهويى و ى بلوز لجنى باشلوار آبى پوشيده بود هه چ بامنم ست کرده بود. رفتم طرفش ولى متوجهم نشد با صداى ملايمى سلام کردم ک چرخيدطرفم اونم سلام کرد, بلند شدو مثل جنتلمنها صندلى روبرام عقب کشيد و خودشم روبروى من نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گارسون اومد تا سفارش بديم من ى قهوه تلخ خواستم آرشامم شيرکاکائو سفارش داد گارسون ک رفت دوباره چرخيد طرف پنجره و خيره شد ب خيابون نميدونم تو رفت و آمد ماشينا چى ديده بود ک اينجورى بهشون زول زده بود خواستم چيزى بگم ک خودش برگشت سمتم و لباشو تر کرد انگار مطمئن نبود حرفشو بزنه يا ن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هى لباشو باز ميکرد تا حرف بزنه ولى دوباره منصرف ميشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:آقاى بهادرى ميشه حرفتون رو بگيد؟انگار تو گفتن يانگفتنش دودل هستين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:نميدونم از کجا شروع کنم ينى نميدونم عکس العملتون نسبت ب حرفم چى ميتونه باشه دو ب شکم ک چجورى باهاتون در ميون بذارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت حرف ميزد ک اين گارسون عين بختک اومد کنار ميز و سفارشارو روى ميز چيد چن تا بيسکوييت هم تو ى بشقاب گذاشت وسط ميز حالا انقد هم آروم حرکت ميکرد انگار خونه خالشه بعد چيدن رفت کنار و ايستاد پشت سرم و گفت آقاى بهادرى سفارش ديگ اى ندارين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ينى ميخواستم پاشم بزنم فکشو بيارم پايين سرشو بذارم لاى دوتا ميزو زبونشو تيکه تيکه با چاقوببرم آخ معلول ذهنى سفارش ديگ داشتيم همون اول ميگفتيم ديگ افتادى وسط حرف ما خيال رفتنم ندارى.داشتم تومغزم باگارسون جنگودعوا ميکردم ک آرشام گفت ن خيلى ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ق:با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رفتن گارسون آرشام خيره شد بمن و چشم ازم برنميداشت فک کردم چيزى رو صورتمه دست کشيدم ب صورتم ولى چيزى نبود ک آرشام گفت:با من ازدواج ميکنى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو شوکه حرفش بودم ينى داشت ازم خواستگارى ميکرد؟اونک دوسه بار بيشتر نديدتم پس چطورى اين تصميمو گرفته,جداى از اين منک نميتونم پيشنهادشو قبول کنم من مصطفى رو دوست دارم نگاهمو دوختم بهش و گفتم ولى من عاشقتون نيستم.با اين حرفم آرشام قهقه بلندى زد ک چن نفرى ک تو کافه نشسته بودن بهمون نگاه کردن منم متعجب از رفتاراى ضدونقيض آرشام فقط ب خندش,خيره بودم ک گفت:آخ دختر مگ من گفتم عاشق چشم و ابروت شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره خنديد تو دلم حرصم گرفت مگ من چمه بوزينه انگار چن ديقه پيش نبود ک پيشنهاد ازدواج داد بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:چيزى گفتى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واى بازم فکرمو باصدا ب زبون آوردم (آخ بعضى وقتا فکرمو با صدا بيان ميکردم و سوتى ميدادم اينم ى نمونشه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ن ينى آره ,پس چرا پيشنهاد ازدواج دادين?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:ببين نميدونم چجورى بهت بگم ولى قرار نيس ازدواج رسمى باشه ينى ى ازدواج دروغى بين منوتو البته اگ قبول کنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:اونوقت واس چى بايدمن اين پيشنهادو قبول کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:مگ دنبال خونه نيستى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:خب ک چى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:خب ب جمالت اينجورى هم مشکل تو حل ميشه هم مشکل من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ميشه واضحتر بگيد مگ شما چ مشکلى داريد ک ب فکر همچين پيشنهادى افتادين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام ب فکر فرو رفت بعد از چن ديقه ب حرف اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببين من ى دخترخاله دارم ک خارج از کشوره بخاطر سنتى بودن خونوادمون تو بچگى پدربزرگم مارو بهم وصله زده ينى وقتى بزرگ شديم بايد باهم ازدواج کنيم حالا ب دلايلى اين وصلت صورت نگرفت تا اينکه بعد چندسال دوباره خونوادم بحثش رو انداختن دقيقا يک سال پيش, ک إل و بل بايد باهاش ازدواج کنى منم چون خونوادم آمريکا بودن و ديدى بهم نداشتن گفتم ک ازدواج کردم و هردفه ک ميخواستن عکسى از اين همسرخيالى براشون بفرستم يا تلفنى و تصويرى باهم حرف بزنن من هى بهونه مياوردم و طفره ميرفتم,فک کنم بهم شک کردنو قراره بيان ايران تا مثلا مچمو بگيرن و مجبور بشم با دختر خالم ازدواج کنم,

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:خب چرا باهاش ازدواج نميکنين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:چون علاقه اى بهش ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:خب بمنم علاقه نداريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى نگاه از اون نگاها ک ينى تو چقد مونگلى بهم انداختو گفت:با تو دارم دروغى و فقط رو کاغذ ازدواج ميکنم ولى اگ با اون ازدواج کنم مجبورم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و حرفشو نصفه گذاشت خودم گرفتم ک چى ميخواد بگه برا همين سرمو انداختم پايين مطمئنم ک صورتم سرخ شده .پرسيد:حالا جوابت چيه؟قراره تا مدتى ک زنوشوهريم خونه من ميمونى ميتونى هر شرايطى هم ک خواستى بذارى بعد طلاق هم خونه رو بنام تو ميکنم تا بعد از اونم مشکل خونه نداشته باشى.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پيشنهادش بد نبود ينى عالى بود ولى اگ مصطفى ميفهميد چى بعد ديگ هيچ راهى براى رسيدن بهش رو نداشتم کى با ى زن مطلقه ازدواج ميکرد آخ حتى اگ اتفاقى هم نيوفتاده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:نميدونم بايد فک کنم بايد بسنجم ک بعدش چى ب سر زندگيم مياد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و ازش خدافظى کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فک کنم اونم فهميد ک بايد تنها بمونم و فک کنم چون مانعم نشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينجور داشتم تو خيابون پرسه ميزدم ى ساعتى بود ک گيج و گنگ قدم ميزدم نميدونستم چ تصميمى بايد بگيرم سردرگم بودم اگ قبول ميکردم از ى طرف صاحب ى خونه ميشدم از طرفى هم مصطفى رو از دست ميدادم درسته ک هيچ علاقه اى بهم نداشت ولى پس علاقه من چى؟هر چى فکر ميکردم گيج تر ميشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاره اى جز آرش نديدم آره اون ميتونه کمکم مث هميشه ميتونه راهنماييم کنه,گوشيمو از کيفم درآوردمو با آرش تماس گرفتم بعد سه تا بوق جواب داد,

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:به آبجى گلم چ عجب يادى از ما کردى?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ى حالت مظلوم گفتم: داداشى?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:جان داداشى? اتفاقى افتاده?

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين مهربونياش بود ک باعث ميشد انقد زياد دوستش داشته باشم فک نميکنم اگ برادر تنى داشتم انقد باهاش صميمى باشم واقعا ک تنى يا ناتنى بودن مهم نيس مهم قلب آدماس هه بابام با وجود اينک از گوشتو خونش بودم ذره اى بهم توجه نداشت ولى آرش فرق داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ميتونم ببينمت? اگ کارى نداشته باشى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:آره کجايى? بگو بيام دنبالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:خونه اى؟اگ خونه اى بيام خونه آخ موضوع مفصلى هس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:باشه منتظرتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشى,رو قطع کردم و طرف خونش حرکت کردم تقريبا نزديکاى محلش بودم پياده خودمو رسوندم ب خونش ى خونه قديمى بود با مادرش زندگى ميکرد و دختر کوچولوش ثمين,همسرش تو تصادف فوت کرده بود وقتى ثمين رو باردار بود ک فقط تونستن ثمين رو نجات بدن برعکس باباى من ک ذره اى دوستم نداشت آرش عاشق دخترش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو باز کرد بدون اينک ملاحظه کنم خودمو پرت کردم بغلش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:جوجه اردک زشت گريه نکنيا زشت تر ميشى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هميشه سعى ميکرد اينجورى سربسرم بذاره از بغلش بيرون اومدمو گفتم:هالک سبز از تو ک خوشگلترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:اوه اعتماد ب سقفتم ک تو اوجه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:پس چى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى دفه ى چيزى محکم خورد تو شکمم نگا کردم ديدم ثمين خودشو کوبيده تو شکم منه بدبخت خم شدمو بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:خاله رو ى ماچ خوشگل بکن ببينم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونمو بوسيد و دستاشو دور گردنم حلقه کرد.بعد رفتيم داخل خونه خسته بودم رو مبل ولو شدم مثل اينک خاله ترلان(مامان آرش)رفته بود خونه همسايه.ثمين کنارم نشست و شروع کرد ب سوال کردناى هميشش اونقدسوال ميپرسيد ک مغز آدم منفجرميشد.آرش باسينى چاى اومد.سينى رو روى ميز,گذاشت و روبروم نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:خب قضيه چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب ثمين اشاره کردم منظورمو فهميد و گفت:ثمين بابا پاشو برو تو اتاقت نقاشى بکش بيار خاله نگاکنه.ثمين هم با ذوق بپربپر رفت تو اتاقش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سير تا پياز اتفاقايى رو ک برام افتاده بود براش تعريف کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته بود تو فکر پرسيدم:حالا چکار کنم ؟مغزم هنگ کرده نميتونم تصميم بگيرم تو کمکم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:تو چقد ازش شناخت دارى؟اگ آدم خوبى نباشه چى؟درسته پيشنهادش آدمو ب وسوسه ميندازه ولى همه جوانبو خوب بسنج نميشه آدما رو از ظاهرشون شناخت من ميدونم ک دختر عاقلى هستى ولى تمام حالات رو در نظر بگير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ولى ما ک قرار نيس تا آخر عمر کنار هم باشيم فقط ى سالى پيش خونوادش نقش بازى ميکنيم و بعدش از هم جدا ميشيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش:آره ولى تو اين ى سال ميتونه اتفاقاتى برات بيوفته ک حتى فکرشم نميتونى بکنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تصميمو ب عهده خودت ميذارم کارى رو بکن ک ب صلاحت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمى هم باهاش حرف زدم حرف زدن با آرش بهم آرامش ميداد ,اصرار کرد تا شام رو پيششون بمونم خاله ترلان هم اومد و منم کمکش کردم شامو باهم آماده کرديم بعد خوردن شام از خاله خداحافظى کردم ثمين هم خوابش برده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش منو ب خونه رسوند وقتى ميخواستم پياده بشم گفت:رها خوب فکراتو بکن نميخوام دوباره کسى موجب ناراحتيت بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندى بهش زدمو ازش خدافظى کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تموم شب داشتم ب تصميمم فک ميکردم تا صب خوابم نميبرد هى تو جام وول ميخوردم فکر عشقم نسبت ب مصطفى بودم ولى اون هيچ قدمى ب سمتم برنميداشت شايد بايد من اين قدم رو برميداشتمو بهش اعتراف ميکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره بهترين کار همين بود بايد بهش ميگفتم من نميتونستم کس ديگه اى رو کنارم تصور کنم حتى ب دروغ تو اين فکرا بودم ک خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با سروصداى هما و سودابه از خواب بيدار شدم باز داشتن مثل موش و گربه بهم ميپريدن با همون پيژامه هاى گشاد پاشدم و رفتم تو سالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:چتونه باز شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:از اين بپرس(ب هما اشاره کرد) بهترين رژمو برداشته الانم نميدونه کجا گذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ه:من بردم دادم ب خودش خنگ بازى در آورده معلوم نيس کجا انداخته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همينجور داشتن باهم بحث ميکردن ک داد زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دوتون خفهههههههههه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى دفه هردوتاشون خفه خون گرفتن(ايول جذبه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغزمو داغون کردين با اين صداى ناهنجارتون آخ ى دونه رژ دعوا داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا خودم برهرکدومتون يکى از همون ميخرم(آخ من گمش کرده بودم ميفهميدن کلمو ميکندن )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو خوشحال اومدن از سروکولم آويزون شدنو هى ميبوسيدنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دلقک بازيامون ياد تصميمم افتادم و عين جت پاشدم هما و سودابه از حرکت ناگهانيم تعجب کردن و هردو باهم گفتن چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه بهشون رفتم تا آماده بشم هما و سودابه هم هر جا ميرفتم عين اين بچه اردکا ک ميوفتن دنبال مامانشون راه ميرن افتاده بودن دنبالمو هى ميگفتن چى شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايستادمو گفتم بچه ها من ى تصميم گرفتم و ميخوام عمليش کنم ولى الان عجله دارمو نميتونم بيشتر از اين توضيح بدم برگشتنى همه چى رو تعريف ميکنم اوناهم کنجکاو بودن ک بدونن ولى وقتى ديدن بيشتر از اين چيزى نميگم رفتن تواتاقشون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم ميرفتم طرف آموزشگاه امروز کلاس داشت بايد باهاش حرف ميزدم بايد تکليفموميدونستم مرگ يبار شيون هم ى بار بس بود اينهمه دودلى رسيدم رفتم سمت اتاقش تقه اى ب در زدم چن ثانيه بعد گفت بفرماييد,وارد شدم اول با ديدنم تعجب کردولى بعد ب نشانه ادب پاشدو سلام کرد منم سلام کردم و بدون معطلى گفتم آقاى سرتراش ميشه بعد اينکه کارتون تموم شد باهم صحبت کنيم؟البته ن اينجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفم متعجب بود ولى قبول کرد.منم با اجازه اى گفتم و رفتم تو اتاق خودم و منتظر نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نيم ساعت بعد اومد و گفت ک کارش تموم شده و باهم ب پارک نزديک آموزشگاه رفتيم و روى يکى از صندلى ها نشستيم دلهره بدى داشتم تمام بدنم ميلرزيد ولى تمام جرأتمو جمع کردمو برگشتم سمتش تا حرف دلمو بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم داشت ازقفسه سينم ميزد بيرون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:من من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام ميلرزيد,مصطفى هم برگشت طرفم هيچ حسى تو نگاهش نبود سرده سرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:تو چى ؟راحت باش حرفتو بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:من ب شما علاقه دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشد روبروم ايستاد,ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست از وقتى ک تو آموزشگاه شروع ب تدريس کردم (از ى سال پيش) و شما رو ديدم بهتون علاقمند شدم ولى تا الان مردد بودم ک بهتون بگم يا ن.پشت ب من وايستاد نفسمو تازه کردم زير نگاهش معذب بودم خوب شد ک برگشت,ى دفه شروع کرد ب خنديدن .ينى خوشحال بود؟اونم بهم علاقه داشت؟دوباره برگشت طرفم خندش تبديل شد ب قهقهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:تو؟عاشق من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دوباره همون خنده اينبار با تمسخر حس بدى داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:تو چطور ميتونى خودتو تو سطح من ببينى؟با کدوم منطق؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت تحقيرم ميکرد چطور ميتونست انقد سنگدل باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:دخترى ک ن خونواده اى داره ن کس و کارى,اومده بمن ابراز علاقه ميکنه تورو حتى خونواده پدرومادرت هم قبول نکردن چطور انتظار دارى من قبولت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکم دراومد کل زندگيمو ميدونست مطمئنم خانم شفيعى دهن لق بهش آمارمو داده بود ديگ حرفاشو نميشنيدم بايد ميرفتم نبايد بيشتر از اين تحقير ميشدم انصاف نبود شروع کردم ب دويدن پشت سرمم نگاه نکردم با سرعت ميدويدمو گريه ميکردم داشتم نفس نفس ميزدم آدماى دورو ورم با تعجب و ترحم بهم نگاه ميکردن هيچکدوم برام مهم نبودن غرورمو بدجورى له کرد شکستم ,کنار جدول خيابون نشستمو هق هق گريه کردم نفسم بالا نميومد چى فکر ميکردمو چى شد کاش ميمردمو اين حرفارو نميشنيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نايى براى بلند شدن نداشتم تمام بدنم کرخت شده بود از صب هيچى نخورده بودم آدماهم ک ديگ رو مخم بودن ينى چش شده دختره بى چاره؟حقشه حتما ى کارى کرده ک الان داره تو خيابون زار ميزنه,هه ندونسته داشتن دربارم قضاوت ميکردن واقعا ک دهن مردمو نميشد بست با بى حالى بلند شدم و ب طرف خونه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم هما و سودابه باديدنم شوکه شدن با ديدن وضعيتم و چشماوصورت باد کردم هردو ب طرفم اومدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ه:چى شده رها؟ چرا گريه کردى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:رهايى من قربونت بشم چى شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيچ نيرويى براى توضيح اتفاقا نداشتم با صدايى ک بخاطر گريه گرفته بود و خس,خس ميکرد گفتم خيلى خستم ميخوام بخوابم خواهش ميکنم چيزى نپرسين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتى ديدن حالم خوب نيس از بازوم گرفتن و تا اتاق همراهيم کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روى تخت دراز کشيدمو طولى نکشيد ک خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس تب شديدى از خواب بيدار شدم بدنم عين آتيش بود عرق کرده بودم يادمه آخرين بارى ک اينجورى شدم با بابام دعوا ميکرديم ازش دليل ميخواستم ک چرا دوستم نداره اونم گفته بود ک اگ توى مزاحم ب دنيا نميومدى الان مادرت زنده بود.حرفش عين آوار رو سرم خراب شده بود و بعد هم تب کردنم و مريض شدنم حتى ديدنمم نيومد از خداش بود ک بميرم و راحت بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تخت اومدم پايين نميتونستم بلند بشم خودمو کشون کشون کشيدم طرف سالن هما و سودابه خواب بودن هرچقد خواستم صداشون کنم صدايى از گلوم درنيومد.سرم گيج ميرفت و بعد سياهى مطلق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو باز کردم ولى نور اتاق باعث شد دوباره چشمامو ببندم و کم کم بازشون کردم هما و سودابه بالا سرم بودن سودابه دويد ب طرف بيرون اتاق و هى پرستارو صدا ميزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:هما من کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ه:بيمارستانى اونروز حالت بد بود و بيهوش شدى شب پاشدم آب بخورم ديدم وسط سالن دراز کشيدى خواستم بيدارت کنم ک ديدم تو تب ميسوزى بعد هم ک آورديمت بيمارستان دو روز ک بيهوش بودى دکتر گفت اگ دير مياورديمت تشنج ميکردى و بعد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو قطع کرد.آره بعدشم يا تا آخر عمرم معلول ميشدم و نميتونستم حرکت کنم يا هم ميمردم و از اين زندگى نکبت خلاص ميشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد دکتر و سودابه و آرشام اومدن تو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين اينجا چکار ميکرد؟از کجا فهميده ک من اينجام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر سرممو چک کرد و بعضى کاراى ديگ ک من ازشون سر درنمياوردم و بعد خواست بره ک پرسيدم کى مرخص ميشم؟امروز بعدازظهر مرخصيد.و بعد رفت.سمت آرشام برگشتم تو اينجا چکار ميکنى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:ديروز بهت زنگ ميزدم ک خانم دوستى(هما)گوشيتون رو جواب دادن و گفتن ک بيمارستانيد منم اومدم تا اگ کمکى از دستم براومد بکنم.از هما و سودابه خواستم تا اتاقو ترک کنن اوناهم چيزى نگفتن.دوباره سمت آرشام چرخيدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:پيشنهادتونو قبول ميکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:چى گفتى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:شنيدى ک چى گفتم,پيشنهادتو قبول ميکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:مطمئنى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:مگ نميخواى مشکلت حل بشه؟پس بيشتر از اين سوال نپرس وگرنه پشيمون ميشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگ حرفى نزد هما و سودابه اومدن تو خواستن تا ى آبميوه اى چيزى بخورم ولى من اصلا اشتها نداشتم گفتم نميخوام اوناهم اصرارى نکردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام رفت تا کاراى مرخصى رو حل کنه هما و سودابه هم کمک کردن تا من آماده بشم بعد هم آرشام گفت ک مارو تا خونه ميرسونه.منم اعتراضى نکردم و هرچهارتاييمون رفتيم طرف ماشين آرشام ى سانتافه مشکى بود منو هما عقب نشستيم سودابه هم جلو وقتى رسيديم ازش بخاطر اينک همراهيمون کرد تشکر کرديم و وارد خونه شديم,يهو سودابه عين جن زده ها بالاوپايين پريد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

س:واى رها اين پسر چ جيگريه چقد,خوشگله رها اينو از کجا پيدا کردى واى محشره چشاشو ک ديگ نگو لامصب سگ داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هى پشت سر هم تعريف و تمجيد ميکرد ولش ميکردى تا آخر شب ى ريز ميحرفيد.زياد حال نداشتم ولى نشستم رو مبل و خواستم تا هماوسودابه هم بشينن و شروع کردم همه چى رو براشون تعريف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سودابه از نظر آخريم يکم پکر شده بود و هما هم داشت ب مصطفى فحش و نفرين ميباروند.پاشدم رفتم تو اتاقم ولى قبلش گفتم تو صميمى ک گرفتم کمکم کنيد و پشتم رو خالى نکنيد تنها کسايى ک دارم فقط شماييد و بعد در اتاقمو بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشيم رفت رو ويبره بازم پيام اومد باز کردم آرشام بود شمارشو سيو کرده بودم نوشته بود هروقت حالت بهتر شد و حس کردى ک خوب شدى باهام تماس بگير تا کاراى ازدواج رو حل کنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شمارشو گرفتم تا تلفنى باهاش صحبت کنم بوق...بوق...بوق... هوف چرا جواب نميده بعد بوق پنجم بالاخره جواب داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:الو!!!؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:الو!!!؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:سلام خواستم بگم فردا ميتونيم بريم دنبال کاراى ازدواج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:باشه ولى اگ حالت خوب نباشه ميتونيم بندازيم چن روز ديگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ن حالم خوبه فقط من شرايطى دارم اگ قبول کنى بقيش حله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:اوکى پس فردا زود آماده باش چون بايد بريم آزمايش بديم بايد مدارکمون کامل باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:باشه فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشى,رو قطع کردم و روى تختم نشستم.بايد با خانم شفيعى صحبت ميکردم و ازش چن روزى مرخصى ميگرفتم هم اينک نميخواستم با مصطفى,رودر رو بشم.دوباره با يادآورى,ديروز بغضم شکست چقدر قرار بود زجر بکشم؟کاش مادرم زنده بود کاش ميتونستم باهاش دردودل کنم سرمو روى پاهاش بذارم و اونم نوازشم کنه گريم شديدتر شد دراز کشيدمو صورتمو ب بالشم چسبوندم تا صدام بيرون نره کمى نگذشت ک خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصداى گوشيم از خواب پريدم ينى کى بود هرچقد گشتم پيداش,نکردم ک تماس قطع شد .دوباره زنگ خورد اينبار رد صدارو دنبال کردم از پايين تختم ميومد خم شدم و برداشتم آرشام بود دکمه اتصال رو زدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام:عليک,کجايى ى ساعته ميزنگم جواب نميدى,حاضرى؟من پايين منتظرتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعتو نگاه کردم واى ن نه بود منک آماده نيستم گفتم زود ميام پنج ديقه منتظر باش الان اومدم.زود زود ى مانتو سبز و شلوار و شال کاهويى پوشيدم و کفشاى اسپورت سفيدمم پام کردمو زود از خونه زدم بيرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوووووووون امروزم با ى پورشه تشريف,آورده خدايا ب يکى دو تا دو تاميدى ب يکى هم مث من فلک زده اون ى دونه درب و داغونشم نميدى بزرگيتو شکره.با بوقى ک زد سه متر پريدم هوا مرتيکه روانى نميگه سکته ميکنه ها بيشتر از اين منتظرش نذاشتم و سوار ماشين شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد سلام و احوالپرسى گاز ماشينو گرفتو بدو ک رفتيم.اول رفتيم تا آزمايش بديم وقتى ب آزمايشگاه رسيديم من دم در ايستادم و قدمى جلو برنداشتم آرشام برگشت عقبو گفت چته چرا نمياى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ميشه آزمايش نديم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:ن نميشه چون اگ نباشه مدارکمون ناقص ميمونه و نميتونيم عقد کنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:آخ من از آمپول ميترسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام ى لبخند دختر کش زد و بعد مچ دستمو گرفت و منو وادار کرد همراهيش کنم و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نترس من پيشتم تازه امروز کلى کار داريم بايد تا دو سه روز کاراى عقدو تموم کنيم قبل اومدن خونوادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دادن آزمايش گفتن ک ميتونيم جواب رو فردا بگيريم بعد هم رفتيم ى چيزى,بخوريم داشتم از گرسنگى تلف ميشدم هيچى نخورده بودم ازصب ,آرشام ى آهنگ ملايم گذاشت و تا وقتى ب رستوران برسيم حرفى نزديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوى ى رستوران خيلى شيک نگه داشت نماش عالى بود کلا سنگ کارى شده بود و وقتى واردش ميشدى زمينش,هم سنگى بود و اطرافش پر درخت و گل و گياه بود عاشق همچين منظره هايى بودم روحيه آدمو عوض ميکرد رفتيم انتهاى رستوران و داخل ساختمون نشديم بيرونش کنار رودخونه کوچيکى ک اطرافش رو ميز و صندلى چيده بودن نشستيم و سفارش داديم من جوجه و آرشام کباب سفارش داد با مخلفاتش تا سفارشا بيان از منظره اى ک گيرم اومده بود لذت بردم صداى آب بهم آرامش ميداد سفارشارو آوردن عين قحطى زده ها افتادم ب جون جوجه ها داشتم تند تند ميخوردم ک آرشام گفت:چته مگ از دستت ميقاپن ک اينجورى تند ميخورى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرفش تکه آخرى جوجه پريد گلوم داشتم خفه ميشدم و پشت سر هم سرفه ميکردم ک آرشام ى ليوان دوغ برام ريخت و داد دستم,منم همه رو ى نفس خوردم کمى بهتر شدم و با خجالت سرمو انداختم پايين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام لبخندى زدو گفت واس همين ميگم آروم بخور حالاهم خجالت نکش بخور جون بگير تا شب کلى کار داريم انرژى لازم دارى .برگشت تا ب گارسون بگه صورت حسابو بياره منم پشت سرش لب و لوچمو براش کج کردمو شکلک درآوردم و ى ايش گفتم مشغول شکلک درآوردن بودم ک يهو برگشت منم هول شدمو دستامو دادم بالا گفتم من ديگ اشتها ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود داره خندشوب زور نگه ميداره هوف من چرا انقد سوتى ميدم خدا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:خيلى خب حالا ک سير شدى پاشو ک بايد بريم خريد چن دست لباس بخريم بعد ميريم آتليه تا عکس بندازيم.با تعجب نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ينى چى؟ما ک هنوز محرم نشديم نميشه من نميتونم بيام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:نترس قرار نيست بخورمت ب تيپم نميخورى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيا باز دوباره زد تو برجکم بوزينه زشت بد ترکيب.پاشدم پامو کوبيدم زمينو از کنارش رد شدم پشت سرم ى خنده بلند کرد و راه افتاد,رفتيم ب ى پاساژ مجلل همه چى توش بود واقعا لباساش عالى بودن نميدونستم کدومشونو انتخاب کنم آرشام چن تا لباس,آورد داد دستمو گفت بيا برو اينارو پرو کن سايزتم ک فک کنم بيشتر از 36 نباشه انگار چن تا دونه اسکلتو بهم وصل کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اى خدا چرا اين بشر از حرص دادن من انقد,لذت ميبره صبر کن اگ منم رهام تلافى همه حرفاتو در ميارم فقط صبر کن آقا آرشام رفتم اتاق پرو و لباسارو پرو کردم.پسره هيز چ همه لباساروهم باز و دکلته اى انتخاب کرده بميرى هم اينارو نميپوشم لباساى خودمو پوشيدمو اومدم بيرونو لباسارو پرت کردم بغلش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:من اينارو نميپوشم خيلى بازن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:کجاشون بازه لباس ب اين خوبى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:إإ ن بابا خوبن ؟يکى پشتش بازه يکى...يک کلام ختم کلام نميپوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:ببين بايد خونوادم با ديدن اين عکسا باور کنن ک ما زنو شوهريم يا ن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش منطقى,ب نظر,ميرسيد لباسارو خريديم چن تا وسايل ديگ هم خريديم ورفتيم تا بريم ب طرف آتليه تو ماشين آرشام ى انگشتر از جيبش در آورد و گفت دستت کن بايد همه چى بى نقص باشه.ى انگشتر طلا سفيد خيلى خوشگل و ناز بود ک روش سنگ جواهر کار شده بود.رسيديم آتليه آرشام لباسا و کفشهايى ک خريده بود از روى صندلى پشتى برداشت و رفتيم داخل آتليه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى خانم ميانسال اومد طرفمون و مارو ب طرف اتاقى راهنمايى کرد تا لباسامونو تعويض کنيم بعد تعويض لباسا ى دختر جوون اومد و گفت اگ آماده ايد آرايشگر بياد تا آرايشتون کنه منم گفتم ک حاضرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرايشگر ى خانم حدودا 35 ساله بود و خيلى مهربون و گرم باهام حرف ميزد آرايش ملايمى برام انتخاب کرد و گفت ميخوام خوشگليه طبيعيت تو چشم باشه عزيزم و موهامم همونطور باز گذاشت بعد اتمام کارش گفت ک ميتونى برى شوهرت هم دم در منتظرته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلمه شوهر برام ى جورى اومد تلفظشم برام متفاوت بود غريبه حسش ميکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشدم و بيرون اتاق رفتم آرشام ى کت و شلوار سياه پوشيده بود با بلوز سفيدو کراوات سياه واقعا بهش ميومد ى لحظه مصطفى رو جاى,اون تصور کردم چى ميشد,الان مصطفى کنارم بود.ى آه از ته دل کشيدم و سمت آرشام رفتم دختر جوون اومد,و فيگورهايى رو که بايد ميگرفتيم رو بهمون گفت من زود زود لباسامو عوض ميکردم و دوباره عکساى ديگ گرفته ميشد هوف واقعا خسته کننده بود.عکاس گفت ک آقا شما دستتون رو دور کمر خانم حلقه کنين خانم شمام دستتون رو دور گردن آقا بندازين و ب چشماش نگاه کنين و صورتتون نزديک هم باشه.ماهم همين کار رو کرديم صورتم گر گرفت نفساش ک به صورتم ميخورد,ى جورى ميشدم تحمل نگاه ب چشماش رو نداشتم کاش,زودتر اين بازى تموم ميشد.داشتم نفس کم مياوردم ک دختره گفت خب ديگ ميتونين جدا بشين تموم شدخودمو از بغلش بيرون کشيدمو ب سمت اتاقى ک لباسامو ميپوشيدم دويدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقى کشيدمو با شدت بيرونش دادم لباساى خودمو پوشيدمو رفتم بيرون آرشام هم لباساشوعوض کرده بود اومدسمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون نگاه بهش سرمو ب نشونه آره تکون دادمو ازش دور شدم ميرفتم ب سمت در خروجى آرشامم لباسارو برداشته بود و پشت سرم ميومد ک همون خانم ميانسال اومد جلو و گفت واقعا زوج زيبايى هستين خيلى بهم مياين منو آرشام بهم نگا کرديم و از خانمه تشکرو خدافظى کرديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرار بود عکسارو تا پس فردا تحويل بدن آرشام منو ب خونه رسوند تمام طول راه هيچ حرفى بينمون ردوبدل نشد وقتى هم رسيدم فقط ى خدافظى کوتاه کرديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توخونه هم سودابه گير داده بود تمام اتفاقاى امروزو براش تعريف کنم با اينک خيلى خسته بودم ولى همه چيزو تعريف کردم سودابه هم جاهاى حساس ى جيغ ميکشيدو ميگفت خب بقيش زود بگو زود,زود اينم واس خودش ى ديونه اى بود من داشتم عذاب ميکشيدم اون دلش ميخواست جاى,من باشه تا فقط ى ساعت با آرشام وقتش بگذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صب بايد ميرفتيم جواب آزمايشارو بگيريم بعدش هم ميرفتيم محضرو عقد و اينا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى هفته ب سرعت برق و باد رفت بعد گرفتن جواب آزمايش ک مثبت بود,رفتيم محضر وقتى عاقد خطبه عقد,رو ميخوند دلشوره بدى داشتم فقط هما و سودابه همراهم اومده بودن آرشامم دوتا شاهد با خودش آورده بود هربار که عاقد ميگفت آيا وکيلم ؟سودابه ميپريد وسط و ميگفت عروس رفته ال کنه عروس رفته بل کنه حالا انگار دارم واقعى شوهر ميکنم ميخواستم پاشم خفش کنم عاقد گفت براى بار سوم عروس خانم آيا وکيلم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ک اينبار من گفتم بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از آرشام پرسيد اونم بله گفت و چن تا امضا روى چن تا برگه و تمام.ديگ متأهل بودم.تو اين ى هفته عکسامونم تحويل داده بودن و تو خونه آرشام چيده بوديم چن تا رو هم توى اتاق خوابش وسايلاى منم تو خونش برديم گرچه فقط لباسو اينا بود و چيز خاصى نداشتم من قرار بود تو ى اتاق جدا بمونم ولى جورى وسايلو گذاشته بوديم ک خونوادش,وقتى اومدن شک نکنن.خونش تو ى آپارتمان بود ولى جاى لوکسى,بود.قرار بود فردا خونوادش ايران باشن آرشامم ى جشن ترتيب داده بود تا وقتى اومدن سورپرايز بشن منم برد خريد تا لباس مناسبى بخرم باهام خوب رفتار ميکرد کارى نميکرد ک معذب باشم ى هفته اى بود ک آموزشگاه نميرفتم و از اون روز حتى ى بارم مصطفى رو نديده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميترسيدم باهاش روبرو بشم و باز تحقيرم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صب آرشام قبل اينک ازخونه بره بهم گفت شب تابلو بازى درنيارى ها همه بفهمن دروغى زن و شوهريم,باز دستوپاچلفتى بودنمو ب روم آورد عقده اى منم براى اينک حرصشو دربيارم گفتم ب خودم مربوطه و زبونمو براش درآوردمو بعد تندى رفتم تو اتاقم.بعد چن ثانيه صداى تيک دراومد ک نشون از رفتن آرشام ميداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هما و سودابه اومدن خونه آرشام تا بهم کمک کنن آماده بشم قرار بود جشن تو خونه باغ پدرش بگيرن بعدشم ک پدرو مادرش همون خونه ميموندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام ب همون آرايشگر اونروزى گفته بود تا بياد خونه ميخواست همه چيز ب بهترين نحو ممکن باشه چون با کسى رفت و آمد نداشت کسى از اينک با کى ازدواج کرده خبر نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ينى قرار بود کل فاميل سورپرايز بشن آرايشگر باز هنرشو نشون داد,واقعا دستش طلا کارش عالى بود روژمم همرنگ لباسم زرشکى زد لباسم بالاش از شونه هام تا پايين سينم سنگ کارى شده بودو فيت تنم بود خودمونيم اين آرشام انتخاباش عاليه(نمونش من)هما ى لباس کوتاه پرنسسى سفيد,پوشيده بود و موهاشو بافته بودو دور سرس بسته بود سودابه هم ى لباس دکلته سياه دراز پوشيده بود موهاشو دم اسبى بسته بود ولى من موهامو باز گذاشتم بافر بزرگ موهامو باز دوست داشتم.بالاخره آرشام اومد منم رفتم سالن وقتى منو ديد خيلى طولانى نگاهم کرد بعد سرفه کرد,و گفت ن اميدى بهت هست نميترشى و بعد خودش ب حرف خودش خنديد هما سودابه هم داشتن از خنده ريسه ميرفتن نامردا منو ب اين عقده اى فروختن منم جواب دادم ولى من هيچ اميدى بهت ندارم چون خيلى رو مخى و ب طرف اتاقم رفتم تا رولباسى گشادمو بپوشم و شالمو سرم کردم و دوباره ب سالن برگشتم کسى تو سالن نبود احتمالا رفته بودن پايين منم رفتم سوار آسانسور شدمو پايين رفتم هما وسودابه صندلى عقب ماشين نشسته بودن ولى آرشام سوار نشده بود وقتى,منو ديد در طرف کمک راننده رو باز کرد رفتم جلو ميخواستم سوار بشم ک نزديکم شد و گفت اگ ناراحتت کردم معذرت ميخوام منظور,بدى نداشتم منم گفتم اشکالى نداره ولى من جدى گفتموبعد سوارشدم و تودلم کلى کيف کردم ک زدم تو ذوقش.اونم سوار شدو در رو از حرص محکم کوبيد .حقش بود اينم تلافى اونهمه سر بسر گذاشتنم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسيديم خونه باغ ى در بزرگ آهنى داشت ک بازش گذاشته بودن ماشين رو برد انتهاى حياط همه ماشينا اينجا پارک شده بودن وقتى ايستاد بما گفت پياده بشيم و بريم داخل خودش هم زنگ ميزد,ب راننده اى ک قرار بود خونوادشو بياره خونه باغ ک ببينه راه افتادن يان و بعد ميومد پيش ما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه تايى وارد خونه شديم هر سه مون دهنمون باز مونده بود ى خونه خيلى بزرگ با وسايلاى سلطنتى و آنچنانى و از وسط سالن پله هاى مارپيچى ک ميرفت طبقه بالا تا بحال همچين خونه اى نديده بودم محو تماشاى خونه بودم و توجهى ب کسايى ک اونجا بودن نداشتم ى خانم مسن اومد,طرفمون ماهم رو لباسى و شالمونو درآورديم و داديم دستش و رفتيم داخل سالن و گوشه اى ايستاديم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام اومد داخلو گفت تا برقارو خاموش کنن و خودش اومد,پيش من ايستاد و گفت کم موندن برسن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدن داشتن صدا ميکردن انگار مادرش بود پسرم؟آرشام؟خونه اى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسعود برقارو روشن کن ببينم پس اين طلعت کجاس بچه ها کجان مگ راننده نگفت ک آرشام اينجاس.يهو برقارو روشن کردن و همه باهم داد زدن سورپريز.خانم و آقا تعجب کردن ى دخترهم پيششون بود شايد,دختر خالش بود.آرشام رفت طرفشونو بغلشون کرد مادرش بغض کرده بود معلوم بود خيلى دوسش دارن خوش بحالش دختررو هم بغل کرد.مگ اين نميگفت ک دخترخالشو دوست نداره پس اين چى بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهنگ ملايمى پخش کردن جوونا وسط,آروم ميرقصيدن آرشام منو صدا زد تا برم پيشش منو با خونوادش آشنا کرد مادرش ى جورى براندازم ميکرد باهاش دست دادم پدرش ولى مهربون بود خيلى گرم باهام دست داد و در آخر با دختر جوون ک واقعا زيبا بودآشنام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب اينم خواهر کوچولوى خودم آهو.اونم دختر فوق العاده مهربونى بود پريد,بغلم کردو گفت واى تو چ خوشگلى داداشم هى ميگفتا منم فک ميکردم چون زنشى انقدتعريف ميکنه نگو واقعا زيبايى لبخند آرومى بهش زدم و باهم رفتيم گوشه اى از سالن و روى مبل نشستيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتيم با آهو حرف ميزديم ک آرشام اومد پيشمو دستش,رو دراز کرد و گفت:افتخار رقص ميدين مادمازل؟آهو ى جيغ بنفش کشيد و گفت :آره زن داداش خوجلم پاشو با داداشى برقص چشمه اين دخترخاله غزل دربياد ب دخترى ک ب ستون وسط سالن تکيه داده بود و داشت با اخم ب ما نگاه ميکرد اشاره کرد.دختر مو بلوند و چشم آبى بودو خيلى غليظ آرايش کرده بود تکيشو از ستون گرفت و ب سمت ما قدم برداشت کنار آرشام ايستاد و دستشو گذاشت رو شونه آرشام و با عشوه گفت عزيزم اگ خانم پيشنهاد رقصتو قبول نميکنه من ميتونم باهات برقصم و بيشتر خودشو ب آرشام چسبوند آرشام خودشو از غزل جدا کرد و گفت:غزل جان من ب جز خانمم با کس ديگ نميرقصم و بعدخم شد و دست منو گرفتو بلندم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب وسط سالن رفتيم همه کنار رفتن و فقط منو آرشام وسط بوديم ى آهنگ ملايم گذاشتن شروع کرديم رقص تانگو درست هماهنگ با آهنگ حرکت ميکرديم زول زده بوديم ب چشماى هم تو نگاهش ى چيزى بود ولى نميتونستم بفهمم چى آهنگ تموم شد آرشام بوسه اى ب پيشونيم نشوند بدنم گر گرفت حس عجيبى بود ک تجربه نکرده بودم همه شروع کردن ب دست و سوت زدن هما و سودابه هم نيششون تا بناگوششون باز بود و داشتن مارو نگاه ميکردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره جشن تموم شد,و همه راهى خونه هاشون شدن هما و سودابه هم همراه دوتا پسرى ک تو جشن آشنا شدن رفتن خونه.راستى خونه رو عوض کرده بودن و تو همون خونه اى ک صاحب خونه قبول نميکرد بيشتر از دونفر توش زندگى کنن ساکن شده بودند.بخاطر اصرار آهو ماهم تو خونه باغ مونديم طلعت خانم منو ب اتاقى ک قرار بود بمونم بردتو طبقه بالايى چ اتاقى هم هس آخيش تختشم ک بزرگ راحت ميتونم بخوابم داشتم باخودم حرف ميزدم ک در باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ديدم آرشامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:تو اينجا چکار ميکنى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:،خب اومدم بخوابم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:ولى اينجا اتاقه منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:اونوقت من بايد کجا بخوابم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:چ بدونم تو ى اتاقه ديگ بخواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:چشم حتما هرچى شما بگيد بعد احيانا خونوادم نميگن ک شما چجور زنو شوهرى هستين ک جدا از هم ميخوابيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واى فکر اينجاشو ديگ نکرده بودم حالا من چجورى با اين تو ى,اتاق بمونم رفتم سمت تخت و لباساى خوابى ک طلعت خانم(خدمتکار آرشام اينا) روش,گذاشته بودبرداشتم و به سمت سرويس بهداشتى ک تو اتاق بود برم و لباسامو عوض کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در رو از پشت قفل کردم ب اين آرشام نميشد,اعتماد کرد يهو عين گودزيلا ديدى سرشو انداخت پايين اومد تو لباس,خوابرو پوشيدم يا خدا اينک خيلى بازه حالا من چجورى برم بيرون حداقل ى شلوارى چيزى هم ندادن آروم درو وا کردم و بيرونو نگا کردم آرشام لباساشو عوض کرده بود و رو تخت دراز کشيده بود رفتم بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا من بايد کجا ميخوابيدم؟نگا چ راحتم دراز کشيده کلا باز بودن لباس يادم رفت رفتم بالا سرش و تکونش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون باز کردن چشماش گفت هوم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوم و زهرمار(البته تو دلم گفتما)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:جناب عالى رو تخت خوابيدين من بايد,کجا بخوابم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:کنار شوهرت و بعد چشماشو باز کرد و زول زد بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:إ ن بابا چ اشتهاتم کمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:خوددانى اگ خواستى ميتونى رو کاناپه هم بخوابى ميل خودته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:منک تو اون کاناپه جا نميشم تو برو رو اون بخواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه پشتشو بهم کرد و گفت شب بخير حرصم گرفت کور خونده نميذارم راحت بخوابه منم پشتمو بهش برگردوندمو دراز کشيدم رو تخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تخت تکون خورد و بعد ى چيزى دورم حلقه شد برگشتم ديدم دستشو دورم حلقه کرده و بلوزشم درآورده کنارش زدمو گفتم دارى چکار ميکنى؟ى لبخند حرص درآر زد و گفت مگ زن و شوهر نيستيم خب محرممى کار خلاف شرع ک نميکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشتو برداشتمو کوبوندم تو صورتش ى خنده بلند کرد و قهقهه زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:هيز فرصت طلب مگ اينک تو خواب ببينى و از رو تخت پايين اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ک آرشام گفت تو واقعيتم ميبينم عزيزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم طرف کمدى ک تو اتاق بود رو همه جاشو گشتم تا ى پتويى چيزى پيدا کنم و بندازم رو زمينو بخوابم آخ جون يکى پيدا کردم پتو رو برداشتم و انداختم گوشه اتاق بالشتو ملافه اضافى ک رو تخت بود رو برداشتم و رفتم تا بخوابم ازبس خسته بودم تا سرمو رو بالش گذاشتم خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صب با صداى تق تق در,بيدار شدم نگاهى ب دورو ورم کردم روى تخت بودم ولى آخ چجورى اومدم اينجا ؟اطرافو نگا کردم اثرى از بالش و پتوى گوشه اتاق نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرشام از سرويس بهداشتى دراومد هنوزم بلوزشو نپوشيده بود فقط ى حوله دور گردنش انداخته بود و ى حوله هم دور کمرش پيچيده بود معلوم بود دوش گرفته چون موهاشم خيس بود رفت ب سمت در و بازش کرد طلعت خانم بود گفت آرشام جان صبحونه حاضره خانمتم بيدار کن بياين همه منتظرتونن آرشام باشه اى گفت و در رو بست داشت ميرفت سمت کمد ک پرسيدم:من چجورى اومدم رو تخت؟منک رو زمين خوابيده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابى نداد مشغول پوشيدن لباساش شد همينطور زول زده بودم بهش و منتظر,جواب بودم ک گفت:روتو بکن اونور ميخوام شلوارمو بپوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سماجت خيره شدم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:تا جوابمو ندى برنميگردم,من چجورى رفتم رو تخت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت ميل خودته و حوله دور کمرشو خواست باز کنه ک زود رومو برگردوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عوضى شرم و حيا هم سرش,نميشه بى حيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد پوشيدن لباساش رفت سمت در رو قبل اينک خارج بشه گفت:زود آماده شو بيا پايين بقيه رو هم منتظر نذار و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کره خر الاغ آخرش,جواب منو نداد ى تاب و شلوار چرم ک تو کمد بود رو پوشيدم رفتم پايين همه دور ميز تو سالن نشسته بودن منم رفتم و رو صندلى خالى ک کنار آرشام بود نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقريبا ى ماهى ميگذشت و ديگ آموزشگاه نميرفتم و نميخواستم با مصطفى رو در رو بشم زندگى دروغيم با آرشام خوب پيش ميرفت طبق قرارداد هيچ تماس فيزيکى باهام نداشت.فقط هى حرصمو در مياورد و منم بى جواب نميذاشتمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن خونه زنگ زد رفتم جواب بدم برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولى هيچ جوابى نشنيدم با تصور اينک شايد صدامو نشنيده دوباره تکرار کردم الو؟الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولى فايده اى نداشت و بعد صداى بوق ممتد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما اشتباهى تماس گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره زنگ خورد ولى اينبار موبايلم بود برش,داشتم آرشام بود بلافاصله جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:سلام خونه اى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:آره چطور مگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:امشب قراره يکى از دوستام بياد خونه خواستم خبر بدم ک ى چيزى آماده کنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ر:باشه حالا کى هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:حالا وقتى اومد ميبينيش فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اينک من خدافظى کنم گوشيو قطع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم سرشو از بدنش جدا کنم بس,ک با اين کاراش حرص من بدبختو در مياورد آخ ميميرى بگى کيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع رفتم آشپزخونه و شروع کردم ب آماده کردن غذا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند نوع غذا پختم از سايه سر هما منم آشپزى يادگرفته بودم قورمه سبزى و خورشت بادمجان و لازانيا پختم چون نميدونستم مهمونش چجور غذاهايى دوس داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره شب شد,همه چى آماده بود رفتم تو اتاقمو ى لباس سفيد ک تا روى زانوم بود پوشيدم و ى شال صورتى خيلى کمرنگ سرم کردم و آرايش ملايم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام وسايلاروهم روى ميز غذاخورى چيده بودم فقط مونده بود غذاها ک اوناروهم بعد اومدن مهمونا مياوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداى چرخيدن کليد اومد,و بعد در باز شد و بعد آرشام اومد تو و ب کسى ک پشت در مونده بود ينى دوستش تعارف کرد تا بياد تو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن دوستش داخل خونه خشکم زد تمام بدنم يخ بست اين غيرممکن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدن داخل, ب طرفم قدم برداشت حالاديگ روبروم بوددستشوآورد جلودست سردموبردم طرفش آروم ولى طولانى دستموگرفت زول زده بوديم توچشماى همديگ ازترسم نميتونستم حرکتى بکنم چجورى پيدام کرده بودباصداى آرشام ب خودمون اومديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آ:بفرما حميد جان بشين.بعد رو بمن گفت عزيزم دوتا چايى بريز بيار ک خستگيمون دربياد,تند رفتم سمت آشپزخونه داشتم تو استکانا چايى ميريختم فکرم درگيربودرفتم ب موقعى ک حميد روشناختم پيش دانشگاهى ميرفتم.توراه برگشت از پيش تو محلمون کنار تيربرق با دوستاش ايستاده بود وقتى منوديد بهم متلک انداخت ولى من جوابى ندادمو تند قدم برميداشتم خيلى ترسيده بودم.هرروز بعد مدرسه سرراهم سبز ميشدميگفت عاشقم شده و حرفاى ديگ کم کم باهاش حرف زدم ولى رفتاراش عادى نبود اگ تو خيابون تصادفى نگاهم ب ى پسر ديگ ميوفتاد روزگارمو سياه ميکرد روزبروز رفتاراش بدترميشد حتى ى باروقتى ميومدم ى پسر ازم آدرس پرسيدحميدهم اتفاقى ديدو با سرعت نزديکمون شدو شروع کرد ب زدن پسر بيچاره خواستم توضيح بدم جلوشوبگيرم ک هولم داد خوردم زمين داد زد گفت خفه شو حساب تورو بعدا ميرسم و دوباره هجوم برد طرف پسره مردم ک ديدن دعوا بالا گرفته اومدن و بزور حميد رو از پسره جدا کردن.بعد اون قضيه خواستم ازش جدا بشم باهاش قرار گذاشتم بهش گفتم ک ميخوام جدا شم اول باورش نميشدولى بعد ک ديدجدى هستم منو چسبوند ب ديوار و چاقويى از جيبش درآوردو گذاشت رو گردنم صورتشو ب گوشم نزديک کردو گفت يا من يا مرگ فهميدى؟ترسيده بودم جوابى ندادم ک نعره کشيد و مشتشو ب ديوار زدو گفت:گفتم فهميدى؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس و لرز جواب دادم آ آره فهميدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ح:خوبه ,ديگ از اين چرنديات نشنوم و بعد گونمو بوسيد و خودشو عقب کشيد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتى رفتم خونه کلى گريه کردم نميتونستم ب بابام بگم چون توجهى بهم نداشت واقعا نميدونستم چکار کنم ديگ کلا افسرده شده بودم و تو خونه مثل روح ميگشتم چن بار خواستم خودمو بکشم ولى بعد پشيمون شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ى روز بابام اومد و گفت ک بايد خونه رو بفروشيم و بريم ى جاى ديگ خيلى شاد شدم بهترين خبر بود ک شنيدم ب سرعت برق و باد خونه رو فروختيم و رفتيم ى منطقه ديگ خبرى ب حميد ندادم مدرسمم عوض کردم ى روز بهم پيام اومد حميد,بود گفته بود زير سنگم باشى پيدات ميکنم لعنتى يا مال منى يا مال هيچکس,روزگارتو سياه ميکنم.بدنم يخ بست سيم کارتمو شکستم و ى سيمکارت جديد خريدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس سوزش دستم از فکر گذشته اومدم بيرون و جيغ کشيدم وقتى چاى ميريختم بخاطر درگيرى ذهنم چايى ريخت رو دستم آرشام بدو اومد تو آشپزخونه,چى شد؟چرا جيغ زدى؟باديدن دستم زود رفت کرم ضد سوختگى از تو کابينت آورد و گفت چکار کردى با خودت؟و بعد دستمو گرفت و روش کرم زد منم داشتم گريه ميکردم کرموزد و وقتى تموم شد اشکاموپاک کردو گفت گريه نکن برودست و صورتتو بشور من چايى رو ميبرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چى شد؟چرا جيغ زدى؟باديدن دستم زود رفت کرم ضد سوختگى از تو کابينت آورد و گفت چکار کردى با خودت؟و بعد دستمو گرفت و روش کرم زد منم داشتم گريه ميکردم کرموزد و وقتى تموم شد اشکاموپاک کردو گفت گريه نکن برودست و صورتتو بشور من چايى رو ميبرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب سرعت رفتم دسشويى از سالن تندى رد شدم بدون نگاه ب حميد ولى نگاهه سنگينشو حس کردم دررو ک بستم گريم شديدتر شد آخ چرا من انقدبدبختم خداااااا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقه اى ب در خورد و متعاقبش صداى آرشام.خوبى؟اگ حالت خوب نيس بريم دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکامو پاک کردم و صدامو صاف کردم جواب دادم ن خوبم الان ميام.ب صورتم آبى زدمو رفتم تو سالن آرشام غذاهارو چيده بود و با حميد دور ميز نشسته بودن منم رفتم و کنار آرشام نشستم بدون حرف کمى غذا کشيدم.صداى حميد اومد,خوبين؟اگ خوب نيستين ى دکترى برين بنظر ميادحالتون زياد خوب نيس داشت با منظور حرف ميزد ک ينى از ديدنم شوکه شدى و اينا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.